من شیرین ترین توت ها را ریخته در زیر درخت دیدم؛ در حالي كه ديگران به توت هاي كال و نارس بالاي درخت چشم دوخته بودند.
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(۱۵۸)
من زبانی صادق تر از آب و نگاهی عاشق تر از آفتاب ندیدم. آن ، واقعيت ها را مي نمود و اين براي همه پديده هاي تاريك ، شعر نور و سرور مي سرود.
من در بازار بزرگ زندگی ارزان ترین کالا را لبخند دیدم.
من صابون شوینده و دریای خروشنده را دیدم که اولی بر اثر آب و دومی بر اثر شتاب ،کف بر دهان برمی آورد.حجم عظیم کف ، باد و بروت است در برهوت. كف،كوهي است از حباب و شكوهي است از سراب.
من ملتی را دیدم که خنده را فراموش کرده بودند. آنان خنده را یا در خواب می دیدند یا در قاب.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.