دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(126)

 

 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۲۶)

 

من هرگز از کسی  که کتابخانه دارد و کتاب های زیادی می خواند، نمي ترسم ؛ اما از کسی مي ترسم که تنها یک کتاب دارد و آن را مقدس می پندارد . . .
 
 
 
من کسانی را ديدم که روی شانه هایم گریه می کردند و اكنون وقتی من گریه می کنم که دیگر وجود ندارند.
 
من كساني را مهم مي دانم كه درک دارند ، نه مدرک ؛ زيرا درك نور مي آفريند و مدرك، غرور. . .
 
 
 
من كساني را ديدم كه از درد های کوچک می نالند؛ اما وقتی ضربه سهمگین باشد ، لال می شوند.
 
 
من گاهي به‏ جایی از زندگی که  مي رسم،كه می فهمم رنج را نباید امتداد داد، بل كه باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏برد و از میانشان می‏گذرد، از بعضی از آدم‏ها بايد گذشت و برای همیشه تمامشان کرد . . . 
 
ادامه دارد... 
                             شفيعي مطهر


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : شنبه 20 اسفند 1390 | 6:42 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |