دل ديدني هاي شهر سرب وسراب(212)
من ساده انديشي را ديدم كه مي كوشيد «مه های غلیظ شبگیر» را با « بادبزن حصیر» بزداید.
من در هر دوره تاریخی سرگذشت هر ملتی را بررسی کردم ، این حقیقت نهفته را شکفته دیدم که همواره «قداست زدگی » به « قداست زدودگی » می انجامد.
من ملت هایی را شایسته رفاه و رستگاری و بایسته جهانداری دیدم که مغزهای فکور را پاس می دارند و مولدان شعور را سپاس می گزارند.
من هیچ فرد یا ملتی را ندیدم که روی پای دیگری بایستد؛ بنابراين بايد بر پاهاي پايدار تكيه كرد، نه بر دست هاي دستيار.
من دزد واقعي را نه آن كسي ديدم كه طلا و مرواريد را مي ربايد، بل كسي است كه نور خورشيد را مي آلايد.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.