دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد484
من سکه های پول خرد را همیـــشه صدا دار، اما اسکناس ها را بی صدا دیدم ،بنابراین دانستم هر چه ارزش کسی بالاتر رود ، آرام تر و بی سروصداتر می شود…..!!
من هر قدر عینکم را تمیزتر کردم، دنیا را کثیف تر دیدم.
من مــرگ را ترسناک ندیدم !بلکه ترس من از این است که تا زنــــده ام
چـــیزی در درونم بمیــرد بــه نام انــــسانیـــت !
من هرگاه کلاغ و باز را در کنار هم نشسته دیدم، دانستم به یقین پای موش بزرگی در میان است!
من خواندن بی اندیشه را بیهوده و اندیشه بدون خواندن را خطرناک دیدم.
ادامه دارد...
شفیعی مطهرنظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.