فرهنگ آموزي كار كيست؟ ----------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------- گفتم: امروز خيلي خسته شدم. گفت : مگر چه كرده اي؟ گفتم : در اتوبوس و مترو همه راه را ايستاده بودم. گفت : مگر جوان تر از تو نبود كه برخيزد و جايش را به تو دهد. گفتم : چرا ! ولي حالا ديگر كسي به فكر احترام بزرگ تر ها نيست. اين حرف ها مال قديم بود. گفت : خودت همين حالا اگر نشسته باشي و بزرگ تر از تو بيايد، آيا جايت را به او مي دهي؟ گفتم : اتفاقا علت ايستادن من همين قضيه بود . من در آغاز خط سوار شدم و در جاي مناسبي نشستم . در يكي از ايستگاه ها مرد مسني با كيف و مقداري اثاثيه سوار شد و ايستادن برايش مشكل بود و كسي هم به او اعتنايي نمي كرد. من برخاستم و جايم را به او دادم. گفت: جوان تر از تو هم در بين نشسته ها بود؟ گفتم" خيلي!! گفت: پس چرا تو برخاستي؟ اولويت با جوان ترها بود . گفتم : اگر من كه ادعاي پختگي و ادب و فرهنگ مي كنم، اين كار مودبانه را انجام ندهم، آيا مي توانم از جوان ترها چنين انتظاري و توقعي داشته باشم؟ گفت: نه ، والله !! گفتم : مي گويند روزي آبراهام لينكلن ـ رئيس جمهور معروف آمريكا - با يكي از دوستانش در يكي از روستاها گردش مي كردند. در حين قدم زدن مردي روستايي و كشاورز را مي بينند كه سخت مشغول كشاورزي است و به اطراف خود اعتنايي ندارد. لينكلن به مرد كشاورز سلام مي كند . كشاورز نيز پاسخي مي دهد و همچنان به كار خود مشغول مي شود . دوست لينكلن به او مي گويد: از شما كه رئيس جمهور هستيد، زيبنده نيست كه به يك دهاتي بي سواد سلام كنيد. اين وظيفه مردم است كه به شما سلام و شما را احترام كنند . لينكلن مي گويد : آيا سلام كردن ، نشانه بي سوادي و بي ادبي است ، يا علامت ادب و سواد؟! پاسخ مي دهد: بديهي است كه اين كار نشانه ادب و فرهنگ است. لينكلن مي گويد: پس من بافرهنگ و باسواد ، سلام نكنم و از يك بي سواد انتظار داشته باشم اين كار را انجام دهد؟! گفت : اتفاقا مي گويند روزي عیسی(ع) به حواریون گفت: من خواهش و حاجتی دارم،اگر قول می دهید آن را برآورید ،بگویم؟ حواریون گفتند:هر چه امر کنی، اطاعت می کنیم. عیسی از جا حرکت کرد و پاهای یکایک آن ها را شست .حواریون در خود احساس ناراحتی می کردند،ولی چون قول داده بودند خواهش عیسی را بپذیرند،تسلیم شدند. عیسی پای همه را شست.همین که کار به انجام رسید،حواریون گفتند: تو معلم ما هستی،شایسته این بود که ما پای تو را می شستیم ، نه تو پای ما را. عیسی فرمود: این کار را کردم برای این که به شما بفهمانم که از همه مردم سزاوارتر به این که خدمت مردم را به عهده بگیرد، عالم است. این کار را کردم تا تواضع کرده باشم و شما عملا درس تواضع را فرا گیرید و بعد به مردم عملا آموزش دهید.
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 20 ارديبهشت 1395 | 11:39 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
رسالت معلم در تربیت نسل فردا -قسمت چهارم و آخر ------------------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر ------------------------------------------- اهمیت تربیت در دوران جوانی ------------------------------------- در اینجا سخنم را با بحثی کوتاه درباره ارزش و اهمیت تربیت در دوران جوانی به پایان می برم. امام موسی کاظم(ع) در این باره می فرمایند: “ من تعلم في شبابه كان بمنزله الرسم في الحجر ، و من تعلم و هو كبير كان بمنزله الكتاب علي وجه الماء.” (بحارالانوار، ج 1، ص 222) امام كاظم (ع) فرمود : كسي كه در جواني دانش بياموزد، مانند نوشته اي بر سنگ در ذهن او ثابت مي ماند و كسي كه در سن پيري چيزي را ياد بگيرد، دانش او مانند نوشته روي آب بي ثبات است. نكته های این بیان 1- بهار زندگي انسان، فصل جواني است كه ارزش آن را بسياري از انسان ها نمي دانند. علي (ع) فرمود: دو چيز است كه قدر و قيمت آ ن را نمي دانند مگر وقتي كه آن دو را از دست بدهند؛ يكي جواني و ديگري سلامتي . ” شيئان لايعرف فضلهما الامن فقدهما : الشباب والعافيه” ( غررالحكم، شماره 5764) 2- يكي از ويژگي هاي دوران جواني تربيت پذيري بيشتر است . علي(ع) فرمود: دل و روح جوان مانند زمين آماده است كه هر بذري در آن بيفشاني رشد مي كند، “ انما القلب الحدث كالارض الخاليه ما القي فيها من شي قبلته.” (نهج البلاغه، نامه ۳۱) هر كه در خردي اش ادب نكنند در بزرگي فلاح از او برخاست چوب تر را چنان كه خواهي پيچ نشود خشك جز به آتش راست 3- فصل جواني ، مانند همه فصول زندگي انسان محدود و موقت است، پيش از اين كه برف پيري بر سر و روي انسان ببارد، بايد اين فصل زودگذر را غنيمت شمرد. پيامبر اکرم(ص) به ابوذر فرمود : فرصت جواني را پيش از آ ن كه پيري فرا برسد، غنيمت شمار . “ شبابك قبل هرمك” ( مستدرك الوسائل، ج 12، ص 140) 4- در فرهنگ اسلامي، جواني نعمت است و از چنان اهميتي برخوردار است كه خداوند متعال در روز قيامت از اين نعمت ارزشمند مي پرسد كه جواني خويش را در چه كاري صرف كردي؟ پيامبر(ص) : “و عن شبابه فيما ابلاه” (بحارالانوار، ج 7، ص 258) 5- از بهره مندي هايي كه جوان بايد در فصل جواني داشته باشد، يادگيري و انباشت معلومات است. -6 اگر چه يادگيري و به دنبال دانش رفتن مربوط به دوره و زمان خاصي نيست و انسان بايد زگهواره تا گور دانش بجويد، ولي مناسب ترين دوران فراگيري دوره جواني است . 7- از ويژگي های يادگيري در دوره جواني ماندگاري است. همان طور كه نقش بر سنگ ماندگار است، دانش نيز در ذهن جوان ثابت مي ماند. علي(ع: )” العلم في الصغر كالنقش في الحجر” (بحارالانوار، ج۱ ، ص۲۲۴) 8- اندام با نشاط و توانايي هاي مختلف جسمي موجب مي شود تا قابليت هاي جوان را در فعاليت هاي جسمي و فكري ، مادي و معنوي افزايش بدهد.(تقوی،سیدرضا) در پایان ضمن عرض تبریک مجدد این ایام از درگاه خداوند متعال برای همه شما عزیزان ارجمند عمری با عزت همراه با سلامت و موفقیت مسئلت دارم . سخنم را با دو بیت مناسب حال از مولوی حسن ختام می بخشم: گفت:صحبت های خود کوته کنید پند را در جان و در دل ره کنید گر کمالم با کمال انکار نیست ور نیم این زحمت و آزار چیست؟ --------------------------------------------------- برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 15 ارديبهشت 1395 | 9:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
رسالت معلم در تربیت نسل فردا /3 ------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------ دستمایه ما از این بحث این است که از نظر اسلام و عموم اندیشمندان انسان شناس ، انسان موجودی است به لحاظ سرشتی فعال و به لحاظ اخلاقی خوب و پاک . آدمی آزاد و مختار آفریده شده است و در جهان هستی ، خود را به فعل در می آورد . حتی خدا هم او را در انتخاب عقیده آزاد گذاشته و اندیشه ای را به او تحمیل نکرده است : لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی...(بقره) فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها . اصیل ترین و مطمئن ترین معلم و مربی بشر ، درون مایه های خود اوست .زیرا قوانین جاودانگی ، حیات طیبه و جوهره الهی در طبیعت بشر به ودیعه نهاده شده است و بر اثر رجعت به این منبع است که می توان به تربیت صحیح دست یافت . روزی عارف بزرگ " خواجه عبدالله انصاری" به همراه یکی از مریدان خویش از جاده ای گذر می کرد . مریدی به رسم ادب پشت سر خواجه در حرکت بود که خواجه خطاب به وی گفت : ای پسر ! پشت سر من راه مرو ! مرید پیش خود گفت : خطا کردم ! شاید خواجه را میل سخن گفتن با من باشد . پس به سمت راست خواجه شتافت و از این سوی به راه افتاد . لحظه ای بعد خواجه گفت : ای پسر ! از سمت راست من راه مرو . مرید با خود گفت : خطا کردم . چه سمت راست بزرگان جایگاه مریدان ارشد است . پس از سمت چپ خواجه قدم در راه نهاد . لختی گذشت و خواجه گفت : ای پسر ! از سمت چپ من راه مرو . مرید بر خود نهیب زد : باز هم خطا کردم . چه من باید پیشاپیش خواجه بروم تا هم راه را بر او باز کنم و هم مانع تابش اشعه خورشید بر رخسارش گردم . و سپس چنین کرد . اما اندکی بعد خواجه برای مرتبه چهارم او را به خود خواند و گفت : ای پسر ! پیشاپیش من راه مرو . مرید حیران از این که چه کند ، به خواجه گفت : نه پشت سر شما ، نه سمت راست و چپ و نه پیشاپیش ، پس از کدام سمت حرکت کنم ؟ خواجه گفت : ای پسر ! راه خویش دریاب و از آن سوی برو ! ( رسائل خواجه عبدالله انصاری) خواجه عبدالله با این رهنمود ، مرید مقلد خود را به کار خلاق و ابتکار و اشتیاق فرا می خواند . تربیت به یک معنی نوعی تغییر طبیعت آدمی است و به معنای دیگر تبعیت از طبیعت در معنای وسیع آن است . میان آدم طبیعی که در حالت طبیعی به سر می برد و انسان طبیعی که به صورت اجتماعی زندگی می کند ، تفاوت بسیار است .یکی ساخته و پرداخته " طبیعت " است و دیگری ساخته و پرداخته " اجتماع " است . هدف آموزش و پرورش تجدید ساختمان طبیعت آدمی است . اما این تجدید بنا باید بر طبق قوانین طبیعت و با تکیه بر قابلیت های فطری فرد انجام پذیرد . تربیت هر کس باید مبتنی بر درون مایه های نامتعین و نا همتای خویش صورت گیرد . هر کسی را سیرتی بنهاده ایم هر کسی را اصطلاحی داده ایم (مولوی) هرگاه آدمی را به جای این که برای خودش تربیت کنند ، او را برای " دیگران " پرورش دهند و هر گاه آدمی را به جای این که براساس طرحی که در درون دارد ، از برون طرح ریزی کنند ، مرز میان " تربیت طبیعی" و " تربیت عاریه ای" متمایز می گردد. هر گاه آدمی را بدون انتخاب ، میل ، اراده و هوشیاری ، او را با عادات شرطی شده ، تقویت های دگرانگیخته ، اهداف دگرساخته و کشش های دگرکشاننده ، راهی برنامه ها و اهداف تربیتی بنمایند ، مرز میان " تربیت طبیعی" و " تربیت تصنعی" آغاز می گردد . هر گاه به جای کاربرد " روش های طبیعی " ، " حالات طبیعی" ، " نقش های طبیعی" ، رفتارها ، تجربه ها ، برخوردها ، الگوها و " آموزش های طبیعی" ، از روش ها و رفتارهای قالبی و کلیشه ای استفاده کنیم ، آن گاه مرز میان تربیت طبیعی و تربیت کلیشه ای مشخص تر می گردد . هر گاه "تبلیغات بیرونی " بر " ترغیب های درونی " غلبه یافت ، هرگاه " طرح های بیرونی " بر " طرح های درونی " تسلط یافت ، هرگاه " مشوق های بیرونی " بر " خودانگیختگی های درونی" چیره شد ، هر گاه " توبیخ های بیرونی " بر " احساس گناه درونی " برتری یافت ، هرگاه تراکم اطلاعات و آگاهی های بیرونی ، معرفت و بصیرت درونی را پوشش داد ، هرگاه آموزش های بیرونی بر فهم درونی سایه افکند ، هرگاه " دینی کردن " بر " دینی شدن " سبقت گرفت ، واگذاری نقش به جای نقش پذیری نشست ، " یاد دادن " جایگزین " یادگیری " شد و " تربیت کردن " مانع " تربیت شدن " گشت ، آن گاه است که فاصله مرز میان تربیت درونی(طبیعی) و تربیت برونی(تصنعی) پر رنگ تر و عمیق تر می گردد . (تربیت طبیعی در مقابل تربیت عاریه ای ، دکتر عبدالعظیم کریمی) اجازه دهید برای تغییر ذائقه هم که شده بحثم را با تمثیلی شیرین از گنجینه نوشین ادب پارسی پی بگیرم . روزی شیری ، گرگی و روباهی به شکار رفتند . آن ها گاوی و گوسفندی و خرگوشی شکار کردند . شیر از گرگ خواست که کار تقسیم را بر عهده گیرد . گرگ بر حسب بزرگی صید و صیاد ، گاو را سهمیه شیر ، گوسفند را برای خود و خرگوش را سهم روباه تعیین کرد . شیر مغرور و دیکتاتور خشمگین شده ، به گرگ حمله کرد و او را درید و جسدش را در گوشه ای انداخت . آن گاه از روباه خواست تا لاشه ها را تقسیم کند . روباه ( که فهمیده بود توانایی حق گویی و اجرای عدالت را ندارد ، ریاکارانه و منافقانه) گفت : گاو مخصوص ناهار سلطان ، گوسفند ویژه شام سلطان و خرگوش برای صبحانه سلطان باشد . شیر مغرورانه پوزخندی زد و ضمن تحسین روباه از او پرسید : این گونه تقسیم کردن را از که آموختی؟ روباه ضمن اشاره به جسد پاره پاره گرگ گفت : از او !! نمی دانم عزیزان به یاد دارند چند سال پیش آقای کیارستمی فیلمی ساخته بودند به نام " مشق شب" . در این فیلم کودکان نسبت به رفتار پدر و مادر و سایر مسائل از جمله مشق و تکلیف شب اظهار نظر می کردند . زیرکی کودکان در پاسخ دادن مقبول نما و دیگرپسندانه بسیار مشهود بود . در صحنه ای از این فیلم از کودکی سوال شد : آیا مشق شب را بیشتر دوست داری یا کارتون را ؟ کودک که احساس می کرد باید مصاحبه گر ( معلم یا بزرگسال) را خشنود سازد ، می کوشید پاسخی دهد که مورد پسند او باشد . (یعنی با ریا و تظاهر) گفت: مشق شب را بیشتر دوست دارم ! و مصاحبه گر هم او را تشویق می کرد.( یعنی او را تحسین می کرد که آفرین ! خوب بلدی تظاهر کنی!) در واقع ریا و دروغ را به او یاد می دهیم و او را تشویق می کنیم که خودش نباشد ، بلکه مثل ما بیندیشد و خودش را مخفی کند . از این رو محصول چنین تربیتی منجر بدان می شود که هنگامی که می خواهید لزوم اطاعت را به کودکان بقبولانید ، بی آن که متوجه باشید، به دلایلی که برای متقاعد ساختن آن ها می آورید ، زور ، چاپلوسی ، وعده و وعید را اضافه می کنید . در نتیجه کودکان وانمود می کنند که با دلایل شما متقاعد شده اند و به محض آن که شما متوجه اطاعت یا نافرمانی کودکان می شوید ، به خوبی می فهمند که فرمانبرداری برای آن ها مفید و سرکشی مضر است . ....ادامه دارد برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 14 ارديبهشت 1395 | 12:54 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
رسالت معلم در تربیت نسل فردا /2 -------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------- عزیزان من ! راز نهفته و درد نگفته این مطالب عنایت بیشتر شما را می طلبد . در اینجا من از همه شما خواهش می کنم از وجدان خود سوال کنیم : ما به عنوان پدر ، مادر و معلم و استاد آیا تا کنون نکوشیده ایم تا تندیس ایده آل و الگوی مثالی و اسوه خیالی تربیتی خود را بر فرزندان و شاگردان و دانشجویان خود تحمیل و تطبیق کنیم ؟ آیا اجازه داده ایم تا کودکان ، نوجوانان ، جوانان و یا حتی دوستان و آشنایان ما ، هویت و شخصیت حقیقی و واقعی خود را بدون ریا و تظاهر بنمایانند ؟ آیا انصافا ما از ارائه تصویر شفاف و روشن هویت و شخصیت افراد و احتمالا نازیبا ، ولی واقعی خوشمان می آید ؟ یا از تصویر ریاکارانه و تعارف آمیز و زیبا ، اما غیر واقعی و دروغ ؟! ژان پیاژه می گوید : " هر گونه اقدامی که تفکر کودک را از مسیر طبیعی اش منحرف سازد ، پاسخ کودک را به تصنع و تظاهر تبدیل می کند . شاعری می سراید که : ای خسته درون تو نهالی است کز هستی آن تو را کمالی است ای سایه نشین هر درختی بنشین به کنار خویش لختی استاد مطهری بر این باور است که : معلم باید اندیشیدن را بیاموزد ، نه اندیشه را . بنابراین القای اندیشه بدون تحریک انگیزه ، کودک را به اتخاذ یکی از دو مواضع زیر ناگزیر می کند : ۱ - جبهه گیری می کند و با همه القاکنندگان می ستیزد و گستاخ و لجباز می شود . ۲ - در صورت عدم توانایی ، به ریا کاری و تظاهر توسل جسته ، ظاهرا تسلیم و مطیع می شود ، اما می آموزد که باید منافقانه دارای دو چهره متضاد آشکار و نهان باشد . این روش در مورد بزرگسالان نیز صدق می کند . سعدی می گوید : دلایل قوی باید و معنوی نه رگ های گردن به حجت قوی تا انگیزه و عطش درونی برای فهم حقیقت نباشد ، القای تحمیلی آن نتیجه معکوس می دهد . آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست استاد محمد تقی جعفری معتقد است : وظیفه اساسی تعلیم و تربیت در حیات معقول این است که از راه آگاهی صحیح از وضع روانی انسان های مورد تعلیم و تربیت ، هر حقیقتی شایسته که برای فراگیری القا می شود ، باید به گونه ای باشد که متعلم یا متربی آن حقیقت را جزو پدیده های ذات خویش احساس کند . اگر غیر از این باشد و حقایق مطرح شده بیرون از ذات او باشد (عاریه ای) تدریجا آن را سرکوب کرده و مانند لوحه ناخودآگاه و بی اختیاری خواهد بود که هر لحظه یک قلم بیگانه خطی یا شکلی روی آن بکشد .(حیات معقول) امانوئل کانت می گوید: هرگونه برنامه تربیتی که با طبیعت و ذات کودک همخوانی نداشته باشد ، منجر به شکست است . (تعلیم و تربیت) دکارت نیز بر این باور است که : شکی نیست که آنچه طبیعت به من می آموزد ، حقیقتی را در بر دارد . ژان ژاک روسو بر این باور تاکید می کند که : اگر آدمی طبیعتا خوب است ، مادام که چیزی از خارج وی را به فساد نکشانده است ، همچنان خوب باقی می ماند . مهم تر از نظر روسو نظر صائب و استوار اسلام در این باره است . پیامبر اکرم (ص) فرمایش معروف و جالبی در باره فطرت نیکوی انسان دارند : کل مولود یولد علی الفطره فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه . هر نوزادی بر فطرت توحید خود متولد می شود . این پدران و مادران ( بزرگسالان ، عوامل خارجی) هستند که این ها را تغییر می دهند و او را به گرایش های دیگر می کشانند . امام علی (ع) می فرمایند : خداوند پیامبران خود را برانگیخت و پیاپی بین مردم فزستاد تا بشر را به ادای پیمان فطرت وادارند و نعمت های فراموش شده خدا را یادآوری کنند و با فعالیت های تبلیغی خود نیروهای نهفته و استعدادهای پنهان مردم را برانگیخته و به کار اندازند . (نهج البلاغه) عارف رومی مولوی را نیز در این باب سخنی است نغز و شیرین : هزار سخن بگوی تا از درون مصدقی نباشد ، سود ندارد . همچنان که درختی را تا ریشه اش در خاک نباشد ، اگر هزار سیلاب بر او ریزی ، سود ندارد . آنجا باید ریشه ای باشد تا آب مدد او شود . و اگر همه عالم را نور گیرد ، تا در چشم نوری نباشد ، هرگز نور را نبیند . اکنون اصل ، آن قابلیت است که در نفس است . (فیه ما فیه ، ص ۲۶) علی (ع) تعبیری عمیق تر و رساتر و گویاتر برای تبیین این موضوع دارند : العقل عقلان ، مطبوع و مسموع ، و لا تنفع المسموع ما لم یکن المطبوع ، کما لا ینفع نور الشمس و نور العین ممنوع . (عین الیقین ، فیض کاشانی ، ص۲۴۳) ایشان در حکمت ۳۰۴ نهج البلاغه پا را از این فراتر نهاده می فرمایند: عبادت را هم نباید بر روح و روان تحمیل کرد ، بلکه باید به اصطلاح مراقب بود با نرمی و با نرمش عبادت را بر روح وارد کرد . در جستن جام جم جهان پیمودم روزی ننشستم و شبی نغنودم ز استاد چو وصف جام جم بشنودم خود جام جهان نمای جم من بودم حافظ نیز این نغمه را چنین می سراید : سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود طلب از گمشدگان لب دریا می کرد بیدلی در همه اوقات خدا با او بود او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد ...ادامه دارد برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 13 ارديبهشت 1395 | 12:38 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
بسم الله الرحمن الرحیم ------------------------------------------- رسالت معلم در تربیت نسل فردا /1 --------------------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------------- امام علی (ع) : ان للقلوب شهوه و اقبالا و ادبارا فاتوها من قبل شهوتها و اقبالها فان القلب اذا اکره عمی . دل میلی دارد و اقبالی و ادباری . دل ها را از ناحیه میل آن ها به دست آورید . قلب اگر مورد اکراه و اجبار قرار گیرد ، کور می شود. ( نهج البلاغه ، حکمت ۱۸۴) تویی تو نسخه رمز الهی ز خود می خواه تو هر آنچه خواهی فرارسیدن هفته بزرگداشت مقام والای معلم را خدمت تک تک شما تبریک و تهنیت عرض می کنم . در ایام هفته بزرگداشت مقام معلم هستیم . با خود اندیشیدم و این بحث تربیتی را زیبنده این ایام میمون و این هفته همایون دانستم . این بحث را طی چند بخش به برزسی می نشینیم. فراز دیباچه بحث ما " تربیت " نسل فرداست . نسلی که ناگزیر فردای ما را با دست های توانمند خود رقم خواهد زد . امروز نهال این نسل در کف ما و باروری این نهالستان ، هدف ماست . ساعتی را در محضر شما فرهیختگان فکور به بحث می نشینیم . امید که بهره ای گیریم . چگونه می توان از طریق واقعیت به عقیق حقیقت دست یافت و با بال و پر عاریت چسان می توان به چکاد تربیت صعود کرد؟ آری ! با اکسیر تربیت و کیمیای تزکیت می توان مس وجود را به طلای ارزشمند انسانیت تبدیل کرد . این اکسیر تربیت را کجا می توان یافت؟ این اکسیر نه در شرق است و در غرب ، نه در عرش یافت می شود و نه در فرش ، بلکه در وجود خود انسان است . کاریز درون جان تو می باید کز عاریه ها تو را دری نگشاید یک قطره آب در میان خانه بهتر ز جویی که از برون می آید (سنایی) شعری است منسوب به امیر مومنان علی (ع) که می فرماید: دوائک فیک و ما تخبروا و دائک منک و ما تشعروا اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الکبیر دوای تو در توست و تو نمی دانی . درد تو نیز در توست وتو بر آن بصیرت نداری. آیا می پنداری که تو جسم کوچکی هستی؟ در حالی که جهان بزرگی (عالم اکبر) در وجود تو نهفته است. اکنون قامت رسای " تربیت"را در آیینه تعاریف گوناگون به تماشا می نشینیم . اندیشمندان و کارشناسان تربیتی ، سیمای تربیت را در قالب جملات و عبارات متعددی به تصویر کشیده اند . تعاریف با همه گونه گونی تقریبا در نکات نهفته در تعریف زیر متفق القول اند: تربیت عبارت است از بروز دادن و به فعلیت رسانیدن نیروها و استعدادهای بالقوه ذاتی موجودات در جهت مطلوب ، که اگر این نیروها بالفعل در نیاید و از " بود " به " نمود " نرسد ، آن موجودبه هویت و تمامیت خویش نمی رسد . مثلا اگر فدرت بالقوه رویش و خوشه دادن دانه گندم بالفعل در آید ، گستره قابلیت های طبیعی و ذاتی اش رشد می یابد ، ولی اگر نیروی درونی دانه را به مرحله ظهور نرسانیم و در همان حال باقی بماند ، از بین می رود . درون حبه ای صد خرمن آمد جهانی در دل یک ارزن آمد (مولوی) نکته مهم و محوری این تعریف و همه تعاریف کامل این است که : مایه ها و فوانین تربیت در درون موجود نهفته است . فعالیت های تربیتی ، غنچه های نهفته را شکفته و عطر ذاتی آن را می پراکند. هدف از کلیه فعالیت های بیرونی تربیت ، زایش و شکوفایی استعدادهایی است که در درون انسان به ودیعه نهاده شده است . میان آب حیاتی و آب می جویی فراز گنجی و از فاقه در تک و پویی تو کوی دوست همی جویی و نمی دانی که گر نظر به حقیقت کنی تو آن کویی اما انسان خودگم کرده و مسخ شده و از خود بیگانه برای یافتن راه نجات ، کشتی را به جای نوح گرفته و جسم را به روح ! سبو بشکن که آبی نی سبویی ز خود بگذر که دریایی نه جویی سفر کن از من و مایی که مایی گذر کن از تو و اویی که اویی ( مغربی) این تعریف ، فریادگر این حقیقت است که : ۱ - تربیت کردن نداریم ، تربیت شدن داریم ! ۲ - تربیت کشف می شود ، نه کسب ! ۳ - متربی فعال است ، نه منفعل . ۴ - متربی خلاقیت می کند ، نه تبعیت . ۵ - متربی قوانین تربیت را از طبیعت خویش می آفریند ، نه آن که به عاریت بگیرد . ۶ - ...و سرانجام تربیت امری درونی است ، نه کاری بیرونی . ....ادامه دارد. ---------------------------------------------- برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 12 ارديبهشت 1395 | 10:36 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
توسعه؛مشكلات تاريخي يا تاريخ مشكلات؟ ----------------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------------------- گفت : ما امروز در كشور خود مشكلات بسياري داريم ؛ اما به نظر تو مشكل ترين مسئله امروز ايران چيست؟ گفتم : يكي از متفكرين مي گويد: ملتي كه تاريخ خود را فراموش مي كند، محكوم به تكرار آن است. در حالي كه پيشواي بزرگ ما امام علي (ع) ، مومن واقعي را كسي مي داند كه از يك سوراخ دو بار گزيده نمي شود ؛ يعني مومن از رويدادها و حوادث درس و عبرت مي گيرد و خود مايه عبرت ديگران نمي شود. گفت : پاسخ مرا ندادي و حاشيه رفتي . گفتم : پاسخ شما دقيقا همين جاست. اگر ما از عقلانيت خود بيشتر كمك بگيريم و رويدادهاي تاريخي را خردمندانه تحليل كنيم ، ناگزير نمی شویم حوادث تلخ و زيانبار را چندین بار تکرار کنیم . گفت : مثلا چه رویدادهایی؟ گفتم : میکادو ، امپراتور ژاپن با ناصر الدین شاه قاجار همزمان می زیستند و هر دو به اروپا سفر کردند . وضع هر دو کشور ایران و ژاپن یکسان بود . در آغاز حکومت"می جی " (همزمان امیرکبیر) در ژاپن فقط ۴ درصد مردم سواد داشتند . ناصرالدین شاه وقتی پیشرفت های اروپا را دید، گفت : "ما هرگز به پای اروپا نمی رسیم . فقط باید کاری کنیم که مردم ما نفهمند در آن طرف دریاها چه خبر است!!" ولی میکادو بعد از مشاهده پیشرفت های اروپا ،گفت : "ما با دو عنصر قناعت و ثبات کار ، باید خود را به پای اروپا برسانیم !!" گفت : البته شاهان قاجار هم بیکار نبوده اند و فعالیت های پربرکت و چشمگیری داشته اند ، از جمله : فتحعلی شاه در حرمسرا ۱۵۸ زن داشته که از آنان ۶۰ پسر و ۴۸ دختر داشت . در موقع مرگ از او ۵۷ پسر و ۴۶ دختر و ۲۹۶ نوه پسری ۲۹۲ نوه دختری باقی ماند !!! گفتم : از شوخی گذشته نامه ای از عصر ناصرالدین شاه مانده که ناظم الملک از انگلستان به ایشان نوشته و مشکلات و دردهای آن روز جامعه ایران را ترسیم کرده و با توجه به مطالعه وضع آن روز اروپا راه حل هایی ارائه کرده است . مطالعه و ملاحظه دردنامه ایشان ،درس تلخی به ما می دهدکه ما ایرانیان در عبرت نگرفتن از تاریخ استعداد خوبی!! داریم. نامه این است: نامه ناظم الملك از لندن در ۱۳۷ سال پيش اين نامه به تاريخ چهاردهم شهر ذي الحجه الحرام 1294 توسط ناظم الملك در لندن تحرير يافته و به عنوان نامه هاي رسمي به تهران ارسال شده است. در پشت آخرين صفحه آن ناصرالدين شاه به خط خود نوشته است: ان شاءا… تعالي اين پاكت را در حضور ملكم خان باز نمایيد و خوانده شود . در ايران فهميده نمی شود. **************************** متن نامه چنين است: جناب رفيق فدايت شوم. می خواهيد بدون طول و تفصيل بنويسم كه چه بايد كرد؟ جواب بنده از اين قرار است: از خلق فرنگستان صد كرور پول بگيريد و Administrators از دول فرنگستان صد نفر معلم و محاسب و مهندس و صاحب منصب و...بخواهید. اين صد نفر معلم و صاحب منصب را در تحت ده نفر وزير ايراني مأمور نمایيد كه Economists وزارتخانه ها و كل شقوق اداره دولت را موافق علوم اين عهد نظم دهند. از ممالك فرنگستان بيست كمپاني بزرگ به ايران دعوت نمایيد و به آن ها امتيازات بدهيد كه صد كرور تومان ديگر به ايران بياورند و مشغول شوند به احداث معظم كه در زبان فارسي اسم هم ندارند. و به توسط اين كمپاني ها راه هاي آهني ايران را از چندين جا شروع Economists به راهنمايي اين کنید. در هر يك از ممالك ايران بانك هاي تجارتي و بانك هاي ملكي و بانك هاي زراعت بسازيد. معادن و آب ها و جنگل هاي ايران را موافق همان اصول كه در جميع دول معمول است، به كار بيندازيد. ديوانخانه هاي تجارتي ما را موافق قواعدي كه مقتضي تجارت اين عهد است، نظم بدهيد. رسوم و شرايط تقسيم و تحصيل ماليات ما كه الآن از جمله علوم عميق دنيا شده است ، موافق اين علوم تغيير و ترتيب تازه بدهيد. گمر ك هاي داخله ما را به كلي موقوف نمایيد. يك اداره مخصوص ترتيب بدهيد. Administrators از براي خالصجات ما .به توسط اين مسئله پول ايران كه يكي از اسباب ناگزير زندگي ملت و الآن معايب آن علاوه بر خرابي تجارت مايه افتضاح دولت شده است، نظم بدهيد. هزار نفر شاگرد به فرنگستان بفرستيد .نه اين كه مثل سابق هر كدامي دو سه زن بگيرند. بلكه تا ده سال در مدرسه های آنجا محبوس بمانند ؛ به طوري كه ثلث آن ها در زير كار بميرند و باقي ديگر آدم شوند. اصول كار اين ها هستند.كارهاي كردني اين ها هستند. تنظيماتي كه فرنگستان از سفر همايون متوقع بود، اين ها هستند. شكي نيست كه اگر كسي جرأت بكند و اين مطالب را در مجلس وزراي ما به زبان بياورد، همه متفقاً حكم بر سفاهت گوينده خواهند كرد و ليكن جناب شما كه در حق بنده هنوز فی الجمله حسن ظني داريد، بايد در اينجا بعضي توضيحات را به دقت گوش بدهيد. خيالات و كارهاي فرنگستان عموماً به نظر ما اغراق و عجيب و بي معني می آيند. چرا؟ سببش اين است كه ما در ايران هوش و ذهن و فراست طبيعي خود را با علوم دنيا به كلي مشتبه كرده ايم. جميع آن مطالب علمي را كه عقلاي ساير ملل به جهت تحصيل آن عمرها صرف می كنند، ما می خواهيم درايران بدون هيچ زحمت و به هوش و ذهن طبيعي خود در آن واحد درك كنيم. اين طرز تحقيق ما يك وقتي چندان عيب نداشت ؛ اما حالا به كلي معيوب است. كارهاي دنيا يك وقتي ساده بود و هر كس معني آن ها را به حكم هوش و ذهن طبيعي مي توانست به سهولت درك نمايد. مهندسي عهد هوشنگ، حسابداني حسن صباح و وزارت كريم خان زند چندان عمق و امتيازي نداشت كه فراست طبيعي نتواند معني آن ها را بفهمد و ليكن در اين عهد تازه به واسطه ترقيات علوم چندان اسباب و معاني عجيب بروز كرده كه هوش طبيعي بدون علم كسي هرگز قادر به ادراك آن ها نخواهد بود. هوش و ذهن بي علم چگونه می تواند بفهمد كه محالات تلقراف و تصوير عكس را چطور ممكن ساخته اند. هوش و ذهن مستوفی هاي كابل چطور مي تواند قبول كند كه در فرانسه دو سه نفر وزراي خود را در يك سال دوهزاركرور پول قرض كردند. اين ها مطالبي هستند كه به جهت فهميدن دقايق آن ها يك عقل سليم بايد اقلاً سي سال مشغول چندين علوم مختلف باشد. ما در ايران از جميع آن علوم تازه كه قانون به كارهاي فرنگستان دارد، بي خبر هستيم .يعني در هيچ مدرسه اي و در هيچ كتاب آن علوم را درس نخوانده ايم؛ وليكن اين بی عملي ما هيچ تقصير نيست. وزراي ساير دول نيز از اغلب اين علوم بی خبر هستند. تكليف وزرا به هيچ وجه اين نيست كه داراي جميع علوم باشند. نكته واجب اين است كه هوش و ذهن شخص خود را با علوم دنيا مشتبه نكنند. در انگليس يك دستگاهي هست كه قدرت و امنيت و جان و ملت انگليس بسته به آن است و اين دستگاه عبارت است از وزارت بحريه. در اين اوقات انقلاب و احتمال جنگ عمومي خواستند اين دستگاه را محكم تر و معتبرتر كنند. چه كردند؟ يك شخصي را آوردند وزير بحري كردند كه هرگز در خدمات بحريه و عسكريه نبوده و از اوضاع دريا و كشتي اصلاً اطلاعي ندارد. به همين طور اغلب مي بينيم بر سر دستگا ه هاي بزرگ چنان آدم ها مأمور می شوند كه از علوم مخصوصه آن دستگاه به هيچ وجه بويي نشنيده اند. با وصف وزراي بي ربط ، چطور مي شود كه نظم امور اين ها ساعت به ساعت در ترقي است؟ سببش همان است كه عرض كردم. وزراي فرنگستان هوش و ذهن خود را با وسعت علوم دنيا مشتبه نمي كنند. هر علمي را كه در مدرسه تحصيل نكرده اند، بدون خجالت می گويند ما اين علوم را نخوانده ايم و به حكم اين اعتراف حكيمانه هميشه تحقيق مسائل عمده را رجوع به اصحاب علم مخصوص مي نمايند. برخلاف اين رسم فرنگستان، ما در ايران تحقيق جميع مسائل را منحصراً رجوع به هوش و ذهن شخصي خود می كنيم. در هر كار هوش و سليقه شخصي خود را حكم مطلق قرار می دهيم. علم و تحصيل از براي ما هيچ است. مسائل علمي كه از آن عميق تر و مشكل تر نباشد، حكم آن را در آن واحد جاري می كنيم. هيچ لازم نيست از وزراي ما بپرسند كه اين علوم و كمالات را در چه زمان و در چه كتاب تحصيل كرد ه ايد. چون هوش و ذهني كه دارند، كافي است. جميع علوم را نخوانده مي دانند. "نمي دانم" و" نخوانده ام "در زبان ايشان كفر است. دانستن جزو منصب است. خيال می كنند كه اگر احياناً در يك مسئله بگويند نمی دانم، شأن و منصب شخص آن ها به كلي خواهد رفت. قسم مي خورم كه در ميان اين صد نفر فرنگي كه در تهران هستند، يك نفر نيست كه جرأت بكند بگويد من اكونومي پولتيك می دانم، اما جميع اهل درب خانه ما كل اين علوم را در سينه خود مضبوط دارند. اگر از سفراي انگليس و فرانسه بپرسيد: بانك را چطور ترتيب می دهند؟ يقيناً بلاتأمل جواب خواهند داد كه اين مطلب علوم مخصوص لازم دارد و ما نخوانده ايم و نمي دانيم. اما اگر اين مسئله را رجوع به مجلس وزرا نمایيم ، نه تنها جميع وزرا بر كل دقايق آن احكام قطعي جاري خواهند كرد ،بلكه فراش هاي خلوت ما نيز جميع معايب آن رادر آن واحد خواهند شكافت. ارسطو كه يكي از اعاظم عقول دنيا محسوب می شود، هرگاه حالا زنده بشود با جميع عقول خود نمی تواند بدون تحصيل علوم تازه بفهمد استقراض دولتي يعني چه، اما شهاب الملك مرحوم و امثال غير مرحوم او با علم نخوانده همه نكات اين علم را كاملاً مي دانند. دول فرنگستان به جهت ترقي علوم اكونومي پولتيك كرورها خرج مي كنند و چندين هزار نفر عمر خود را در تحصيل اين علوم تلف می نمايند تا اين كه چند نفر اكونوميست پيدا می شوند. در ايران هيچ احتياج به اين نقل ها نيست؛ ما همه اكونوميست كامل هستيم. بانك و راه آهن و علوم ماليه و علوم اداره همه در نظر ما مثل آب سهل و روشن است. مادامي كه در ايران وضع تحقيق ما اين است مادامي كه وزراي ما همه علوم را نخوانده می دانند، بديهي است كه در ايران هيچ كار تازه ممكن نخواهد بود. پس چه بايد كرد؟ اولاً آن فضول هاي احمق كه مي گويند ما همه اين كارها را فهميده و همه اين علوم را مي دانيم ،بايد آن ها را ازمجلس وزرا بيرون كرد. ثانياً آن اشخاص باشعور كه می گويند ما از اين علوم بی خبر هستيم، ولي اجراي اين كارها را موافق عقل از براي ايران واجب و ناگزير مي دانيم، بايد دست اين اشخاص را بوسيد و ايشان را مأمور كرد كه اين قبيل كارها را مجرا بدارند. سرتان را به تأسف حركت مي دهيد و آهي مي كشيد كه اين ناظم الملك ساده لوح چرا به اين شدت از اوضاع ايران بي خبر است. مضموني كه مي خواهيد به من جواب بنويسيد اين است كه: اي رفيق اينجا ايران است. اينجا ملك اسلام است .(صد باد صبا اينجا بی سلسله می رقصند). مستوفی ها صد نوع مضمون خواهند گفت، علما پوست ما را خواهند كند. اين تعرضات كهنه حالا ديگر واقعاً بدتر از فحش است. هرگاه اين كارها كه ذكر شد به دين اسلام به قدر ذره اي مخالفت داشته باشند يا به دستگاه علما سرمويي ضرر برسانند ، يا از مداخل و اعتبار مستوفي ها چيزي كم بكنند، ايراد شما به جا مي شد و ليكن در نيم ساعت می توان مثل آفتاب روشن كرد كه مصلحت ملا و مستوفي و خير دين و دولت در اجراي اين كارها و مجبوراً و منحصراً بسته به اين كارهاست. با صد كرور سرمايه و با آن تدابير معجز نما كه ساير دول را غرق نعمت كرده ،در دو سال محصولات ايران سي چهل مقابل بيشتر خواهد شد. يعني حالا هر قدر غله و ابريشم و ترياك و تنباكو به عمل مي آيد، سي چهل مقابل بيشتر شده (ماليات ايران هم سي چهل مقابل زيادتر خواهد شد) و آن وقت ملا و مستوفي، رعيت و لشكر، نوكر و پادشاه در جميع امور خود، چنان وسعتي پيدا خواهند كرد كه از تصور حالت امروزه خود وحشت نمايند. مطلب را بيش از اين شرح نمی دهم. به سليقه بنده كارهاي كردني عبارت از همان چند فقرات است كه ذكر شد. هر گاه اين كارها را به ميزان ذهن و فراست شخصي خود بسنجيم، شكي نيست كه همه معيوب و مضر و بی معني و محال به نظر خواهد آمد. اما هر گاه اين كارها را از روي علوم معينه تحقيق كنيم ،بلاتأمل تصديق خواهيم كرد كه اجراي آن ها سهل و طبيعي و موافق دين اسلام و متضمن نجات دولت است. معني اين كارها خواه مقبول خواه مردود و اجراي اين كارها خواه مشكل، خواه آسان جان مطلب اين است كه خارج از اين كارها هرچه بكنيد در فرنگستان بی معني و جز بازيچه و اسباب تمسخر و مايه تضييع عمر دولت نخواهد بود. ----------------------------------------- برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 11 ارديبهشت 1395 | 16:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
برای اکرام یا اعدام؟! --------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------- گفت : من می خواهم این دفعه برای نمایندگی مجلس نامزد شوم. گفتم: از کجا چنین انگیزه ای در تو ایجاد شده؟ گفت: مردم خیلی طرفدار و هواخواه من هستند. گفتم: از کجا فهمیدی؟ گفت: مگر ندیدی وقتی از زیارت مکه می آمدم ، چقدر مردم به استقبالم آمده بودند؟ گفتم: پارسال را مي گويي؟ گفت : آره. گفتم : بابا تو هم دلت خوش است . مگر نمي داني بچه ها با چه ترفندها و كلك هايي مردم را آورده بودند؟ عزيزم ! هر كس را مي خواهي بفريبي ، خود را فريب نده ! می گویند کرامول سیاستمدار انگلیسی روزی وارد شهری می شد. جمعیت کثیری به استقبال او آمده بودند . دوستش ضمن تعجب از بسیاری جمعیت، محبوبیت او را ستود . کرامول گفت: تعجب نکن . اگر به مردم بگویی کرامول را اعدام هم می کنند، همین جمعیت جمع می شوند!! اتفاقا نظر کرامول دور از واقعیت هم نبود! پس از مرگ کرامول جسد او را از قبر بیرون آوردند و پس از مدتی آویزان کردن،سرش را بریدند و مدتی بر فراز کاخ وست مینستر آویختند! ---------------------------------- برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 10 ارديبهشت 1395 | 11:30 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
آقا ! اجازه ؟! می خواهم بفهمم !! --------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------- یکی از ویژگی های بارز حکومت های خودکامه و استبدادی ، كنترل كانال هاي اطلاع رساني و رشد آگاهي هاي سياسي - اجتماعي مردم است. آگاهي مردم، پاشنه آشيل اين گونه حكومت هاي زورگو و ديكتاتوري است. البته اين گونه روش ها در هزاره سوم و قرن بيست و يكم ديگر كارايي ندارد. با رشد رسانه هاي ديجيتالي (اينترنت) ، ديداري، شنيداري و نوشتاري در دنيا ديگر هيچ قدرتي نمي تواند جلوي نشر آطلاعات و آگاهي ها را بگيرد ؛ اما متاسفانه هنوز افكار خام گرفتار اوهام هستند كه مذبوحانه مي كوشند به هر قيمتي شده جلوي نشر آگاهي و اطلاع رساني درست را بگيرند. طشت رسوايي و بيهودگي اين روش شكست خورده ، سال هاست كه از بام تجربه فروافتاده و بي ثمري آن آشكار شده است. اتحاد جماهير شوروي سابق و اقمار آن و نیز هم اکنون کشورهایی چون کره شمالی چندين دهه حتي داشتن راديو چند موج را براي شهروندان خود ممنوع كرده و می کنند، اما رشد عنصر آگاهي در بين مردم علي رغم عدم وجود رسانه هاي ديجيتالي سير محتوم خود را طي می کند. در زير نمونه اي از تلاش بسيار ابتدايي دوران رضا خان را در محدود كردن رسانه شنيداري(راديو) را مي بينيد. کسب اجازه از شحنه های شاهنشاه برای فهمیدن و دانستن !! فهمیدن و دانستنی که حق هر انسانی است! در رژیم های خودکامه مردم برای به دست آوردن وسیله ای برای کسب آگاهی و اطلاعات(رادیو) باید از شحنه های دیکتاتور اجازه بگیرند!! این نمونه ای از اجازه نامه: عکس/ مجوز خرید رادیو در زمان رضا شاه! لابد صدور مجوز فوق شما را به خنده می اندازد! آری ، چه بسا سالياني نه چندان دور فرزندان ما به كساني خواهند خنديد كه امروز براي انتشار مطبوعات و كتاب ها و وبسايت ها و وبلاگ هاي اينترنتي و نيز كانال هاي تلويزيوني محدوديت ايجاد مي كنند . اينان به شعورمردم آن قدر احترام نمي گذارند واعتماد ندارند كه به آنان اجازه دهند كه خود براي خير و صلاح خود در دانستن و فهميدن تصميم بگيرند !! ----------------------------- دیگر آثار این قلم در کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر» : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1395 | 20:19 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام / 14 ---------------------------------------------- 3. روابط گروه‌هاي اجتماعي ------------------------------------- گروه‌هاي اجتماعي شامل گروه‌هاي خانوادگي، خويشاوندي، قومي، (هم‌مليتي) است. اسلام براي هركدام از اين گروه‌هاي اجتماعي، سفارش ويژه‌اي دارد كه برخي از آن ها را بررسي مي كنيم: الف) روابط مؤمنان با مؤمنان و كافران وقتي هويت اجتماعي شكل مي‌گيرد كه مرزهاي اجتماعي مشخص باشد و مرزها هنگامي مشخص خواهد شد كه افراد خودي‌ها را بشناسند و نسبت به آن ها مهربان باشند و از دشمنان فاصله بگيرند و در صورت لزوم، با آن ها خصمانه برخورد كنند. قرآن با تأكيد بر اين دو عامل؛ يعني جاذبه خودي‌ها و دافعه بيگانگان، خواسته است تا هر چه بيشتر در شكل‌گيري وفاق اجتماعي مطلوب بكوشد. ب) روابط مردم با حكومت اسلامي مهم‌‌ترين عنصر همبستگي اجتماعي، نوع پيوند مردم با حكومت است. حضرت علي(ع) در خطبه‌اي اين مسئله را زير عنوان «حق الوالي علي الرعيه و حق الرعيه علي الوالي» بيان فرمود. ( صبحي صالح :333 و334 و سيد رضي: 528 و 529) حضرت علي(ع) پيش از هرچيز تأكيد مي‌كند: باعظمت‌ترين حقوق الهي، حق حاكم بر مردم و حق مردم بر حاكم است … و آن را نظام تشكل و پيوند آنان قرار داد و مايه عزت دينشان؛ پس كار مردم به نتيجه نمي‌رسد و راه اصلاح نمي‌پيمايد, مگر به صلاح حاكم و حاكم كارش به انجام نمي‌رسد، مگر به استقامت مردم. پس اگر مردم حق حاكم را ادا كنند و حاكم حق مردم را ادا كند، مسيرهاي روشن دين هموار و نشانه‌هاي عدالت معتدل و برپا و سنت‌ها در مجراي خود به جريان مي‌افتد. در نتيجه, زمانه اصلاح مي‌شود و دولت استمرار و بقا مي‌يابد و دشمنان از تسلط بر جامعه نااميد مي‌شوند، ولي زماني‌كه اين‌ دو حق يكديگر را رعايت نكنند, به اين معنا كه رعيت بر حاكم غالب شود يا حاكم ظلم و تعدي روا دارد، كلمه جامع آن ‌دو مختلف مي­ گردد و پراكندگي در جامعه نفوذ مي­ كند و ستم رواج مي ­يابد و بيداد خواهد كرد و فساد و تباهي در دين زياد خواهد شد و طوق سنت‌ها رها مي­ گردد. در اين زمان, به هوا و هوس عمل مي­ شود و احكام الهي معطل مي ­ماند و اختلالات و بيماري‌هاي نفساني رو به فراواني مي‌گذارد… پس در اين هنگام, افراد صالح, خوار خواهند شد و اشرار مورد احترام قرار خواهند گرفت. ( صبحي صالح :333 و334 ) يك ـ خيرخواهي و پند حاكمان و ياري آن ها در اجراي حق حضرت علي(ع) در ‌اين‌ باره مي‌فرمايد: آنچه از حقوق خداوندي كه بر بندگانش واجب است، خيرانديشي، نصيحت و خيرخواهي به قدر طاقت و هم­ياري براي برپا داشتن حق در ميانشان است. [در اينجا ممكن است كسي بپرسد كه حاكم نياز به خيرخواهي از مادون خود ندارد كه حضرت در جواب مي‌فرمايد:] و هيچ انساني هر اندازه هم داراي مقامي بزرگ در حق و فضيلت و پيشرو در دين باشد، از كمك و ياري شدن در عمل به آن حقي كه خداوند بر او مقرر فرموده است، بي‌نياز نيست. همچنين هيچ انساني هر اندازه هم كه مردم او را حقير و پست بشمارند و چشمان آنان او را به خواري بنگرند، پست‌تر از آن نيست كه انسان‌ها را در اداي حق ياري كند يا خود او شايسته ياري باشد.(همان: 334.) دو ـ خودداري حاكمان از فخر‌فروشي و غرورورزي امام علي(ع) مي­فرمايد: قطعي است كه از زشت‌ترين حالت زمام‌داران نزد مردمان صالح اين است كه مردم درباره آنان گمان فخر‌فروشي و غرور ‌ورزي داشته باشند و وضع شخصيتي آنان بر كبر مبتني شود. من اكراه دارم از اين كه در ذهن شما اين گمان خطور كند كه من مدح و تمجيد و شنيدن درود را دوست مي‌دارم. خدا را سپاس مي‌گويم كه چنين نيستم… گفت‌وگويتان با من مانند گفت‌وگو با جباران روزگار و ساختگي نباشد و در برابر من از تسليم و خويشتن‌داري كه در برابر نيرومندان پرخاشگر داريد, بپرهيزيد. هرگز از بيان گفتار حق به من يا مشورت با من براي اجراي حق خويشتن‌داري نكنيد. من بالاتر از آن نيستم كه خطا كنم و در كاري كه انجام مي‌دهم, از ارتكاب خطا در امان نيستم، مگر آن كه خداوندي كه مالك‌تر از من به من است، كفايتم كند. سه ـ تعاون و ياوري بر اداي آن حاكم بايد خيرخواه مردم باشد و مردم نيز خيرخواه حاكم. حاكم, خيرخواهي خود را در كارهاي عمراني و رشد معنوي مردم و مردم, خيرخواهي خود را با نصيحت كردن نشان دهند. نكته مهمي كه اين حديث شريف بدان تأكيد كرده «حُسنُ التَّعاوُن» است، نه «تعاون». مردم و حكومت نه تنها بايد خيرخواه يكديگر باشند، بلكه بايد به يكديگر ياري رسانند. دولت بايد بكوشد بارهايي را از دوش مردم بردارد و مردم هم بايد همه كارها را بر عهده دولت نگذارند، بلكه با دولت همكاري كنند و دولت را از خود بدانند. با توجه به عواملي كه حضرت علي(ع) مي‌فرمايد، همكاري ميان مردم و دولت پديد خواهد آمد و همبستگي اجتماعي شكل خواهد گرفت. دئر كسب رضاي حق موفق باشيد -------------------------------------------------- سیدعلیرضا شفیعی مطهر ----------------------------------------------------------------------------------------- منابع و مآخذ ۱ - قرآن كريم ۲- آرون،ريمون (۱۳۷۰)، مراحل اساسي انديشه در جامعه ‏شناسي، ترجمه: باقر پرهام، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چ ۲ ۳- آزاد ارمكي،تقي (۱۳۷۶)، انديشه اجتماعي متفكران مسلمان، تهران، سروش ، چ ۲ ۴- آويني،سيد مرتضي (۱۳۷۸)، آغازي بر يك پايان، تهران، ساقي ۵- ابن خلدون (۱۳۶۶) ، مقدمه، ترجمه: محمدپروين گنابادي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، ج ۱ ۶- اچ ترنر،جاناتان (۱۳۷۱)، پيدايش نظريه جامعه ‏شناسي، ترجمه: عبدالعلي لهسايي‌زاده، شيراز، فرهنگ ۷ - اديب،محمدحسين (۱۹۶۳)، الروابط الاجتماعيه في الاسلام، تهران، مكتبه النينوي الحديثيه ۸ - استانفورد كوهن،آلوين (۱۳۶۹)، تئوري‌هاي انقلاب، ترجمه: علي‌رضا طيب، تهران، قومس، چ 1، به نقل از: Chalmers Johnson, revoloutionary change, P Boston, 1966, P.42. ۹ - بشيريه ،حسين (۱۳۷۴)، انقلاب و بسيج اجتماعي، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چ ۱ ۱۰ - تنهايي ،ابوالحسن (۱۳۷۱)، درآمدي بر مكاتب و نظريه‏ هاي جامعه‏ شناسي، تهران، مرنديز، چ ۱ ۱۱ - پيترورسلي(۱۳۸۹)، نظم اجتماعي در نظريه ‏هاي جامعه‏ شناسي ۱۲ - جانسون ،چالمرز (۱۳۶۳)، تحول انقلابي، ترجمه: حميد الياسي، تهران، اميركبير ، چ ۱ ۱۳ - چلبي،مسعود (۱۳۵۷)، جامعه ‏شناسي نظم، تهران، نشر ني ۱۴ - دهخدا، علامه علي اكبر ،لغت نامه دهخدا، به نقل از: فرهنگ فارسي معين، دكتر محمد معين ۱۵ - دوركيم، اميل(۱۳۶۹) ، درباره تقسيم كار اجتماعي، ترجمه : باقر پرهام، بابل، نشر كتاب‌سراي بابل، چ۱ ۱۶ - روشه،گي (۱۳۷۶)، جامعه‌شناسي تالكوت پارسونز، ترجمه: عبدالحسين نيك‌گهر، تهران، مؤسسه‌ فرهنگي انتشارات تبيان، چ ۱ ۱۷ - ريترز،جورج(۱۳۸۲) ، نظريه جامعه‌شناسي در دوران معاصر، ترجمه: محسن ثلاثي، تهران، انتشارات علمي، چ ۲ ۱۸ - صبحي، صالح، نهج البلاغه ،قم، انتشارات دارالهجره، بي­تا ۱۹ - طوسي، خواجه نصيرالدين (۱۳۶۲)، اخلاق ناصري، ترجمه: مجتبي‏ مينوي و علي‌رضا حيدري، تهران، خوارزمي، چ ۱ ۲۰ - فارابي،ابونصر (۱۹۹۱م)، كتاب آراي اهل المدينة الفاضلة، بيروت، دارالمشرق، چ ۶ ۲۱ - فارابي،ابونصر (۱۹۸۶م)، فصولٌ منتزعة، بيروت، دارالمشرق، چ ۲ ۲۲ - كليني، محمد بن يعقوب(۱۳۶۵) ، اصول كافي ،تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج۲ ۲۳ - كوزر،لوييس (۱۳۶۸)، زندگي و انديشه بزرگان جامعه‌شناسي، ترجمه: محسن ثلاثي، تهران، انتشارات علمي، چ ۱ ۲۴ - مجلسي ، علامه محمد باقر ، بحارالانوار،پايگاه اطلاع رساني علامه مجلسي،http://www.majlesi.net/ ۲۵ - مصباح يزدي، تقي (۱۳۷۸) ، معارف قرآن (7)، اخلاق در قرآن، انتشارات مؤسسه آموزشي ـ پژوهشي امام خميني ، چ 1،ج۳ ۲۶ - مصباح يزدي،محمد‌تقي (۱۳۷۷)، آموزش فلسفه، سازمان تبليغات اسلامي، چ 8 ، قم، ج ۱ ۲۷ - وبر، ماكس (۱۳۷۱)، اخلاق پروتستان و روح سرمايه‌داري، ترجمه: عبدالمعبود انصاري، تهران، سمت
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1395 | 11:54 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /13 --------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------- الف) معاشرت مؤمنان با يكديگر ===================== تـضـاد مـنافع، برتري‌خواهي، تنگ‌چشمي و محدوديت نعمت‌ها و ثروت‌ها، همبستگي اجتماعي را تهديد مي‌كنند و گاهي كار را به جايي مي‌رسانند كه به صلح و هم‌زيستي مسالمت‌آميز آسيب مي‌‌رسانند و كساني را كـه بـر اثـر خـلقـت و طـبـيـعـت، هـمـزاد و هـمـراه هم هـسـتـند، در برابر هم قرار مي‌دهند. اسلام براي آن كه چنين خطري را رفع كند، راه‌كارهايي را پيشنهاد داده است كه يكي از مهم‌ترين آن ها طرح ايده برادري است. خداوند نخست وضعيت نابسامان پيش از اسلام را يادآور مي‌شود. سپس مي‌گويد: وَ أذْكُرُوا نِعْمَتَ أللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أََعْدَاءً فَألَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأََصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا... .(آل عمران: 103) نـعـمـت خـدا را بـر خـويـشـتـن بـه يـاد آوريـد كـه دشـمـن يـكـديـگـر بـوديـد و او مـيـان دل‌هاي‌ شما، الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر شديد. ب) طبقه‌بندي مؤمنان در معاشرت با يكديگر اسلام با طرح درجه‌هاي برادري، بهترين راه­كار را براي به ثمر نشستن همبستگي اجتماعي پيشنهاد كرده است؛ زيرا هيچ‌گاه افراد نسبت به ديگران احساس يگانه ­اي ندارند. برخي خويشاوندند و برخي بيگانه و بعضي‌ها دوست قديمي‌اند. اگر قرار بود، فرد نسبت به همه مسلمانان، تكاليفي يكسان داشته باشد، اين طرح شكست مي ­خورد. ازاين ­رو، خداوند با توجه به شناختي كه از انسان‌ها داشت، بهترين راه­كار؛ يعني طبقه‌بندي كردن افراد را در روابط اجتماعي برگزيد. ج) وظايف مؤمنان در معاشرت با يكديگر اسلام براي آن كه اين طرح، ضمانت اجرايي داشته باشد، دستورهايي داده و تكليف‌هايي معيّن كرده است. يكي از تفاوت‌هاي اساسي اسلام با ديگر مكتب‌هاي بشري، در نوع ضمانت اجرايي آن است. مكتب‌هاي بشري، بيشتر مي‌كوشند تا حد امكان از ضمانت اجراي رسمي و دولتي استفاده كنند، در حالي‌كه اسلام تلاش دارد از نظارت اجتماعي دروني و غيررسمي سود جويد. امتياز اين ضمانت اجرايي آن است كه به پليس و دادگاه نياز ندارد. افزون بر اين‌، در خلوت و مكان‌هايي كه پليس حضور ندارد، كارآيي دارد. بنابراين، اسلام، حقوقي را براي مؤمنان نسبت به يكديگر وضع كرده است كه بسيار اهميت دارد. رعايت اين حقوق بر همه مسلمانان و مؤمنان واجب است و در صورتي كه ناديده گرفته شود، عذاب اخروي را در پي خواهد داشت. فردي كه حقوق برادر مؤمنش را ادا نكند، دچار عذاب وجدان مي‌شود و اين عذاب وجدان، احتمال تكرار آن را مي‌كاهد. يك ـ اهميت اداي حقوق برادران ديني بي‌گمان، پرداخت حقوق مردم در همه زمينه‌ها و به­ شكل عام و فراگير، از اصول شريعت اسلامي است و در سخنان پيشوايان اسلام، با تعبير‌هاي نغزي بر آن تأكيد شده است. دو ـ نكوهش پاي­مال كردن حقوق بـه هـمـان نـسـبـت كـه بر رعايت حقوق در اسـلام، پافشاري شده، ناديده انگاشتن حق مردم، با عنوان‌هاي تكان‌دهنده‌اي، ناپسند شمرده شده است . د) تعاون و همكاري اجتماعي يكي از مسائلي كه سبب تقويت هم‌بستگي اجتماعي مي‌شود، تعاون و همكاري افراد جامعه است. دوركيم، تعاون و همكاري را همان تقسيم كار اجتماعي مي دانست. تقسيم كار در كلي‏ ترين كاربرد خود عبارت است از تقسيم يك شغل به اجزايي كه هر يك از آن ها از سوي اشخاص به ­طور جداگانه انجام مي ‏گيرد. (جوليوس گولد و ويليام ل.كولب، 1376 : 255.) قرآن مي فرمايد: وَ تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَي الاِْثْمِ وَالْعُدْوانِ وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ. (مائده: 2) و [هـمـواره] در راه نـيـكـي و پـرهـيزكاري با هم تعاون و همكاري داشته باشيد و [هرگز] در راه گناه و تعدي همكاري نكنيد و از [مخالفت فرمان ] خدا بپرهيزيد كه مجازات خدا شديد است. يك ـ اهميت همكاري و تعاون اجتماعي در نگاه بزرگان دين تعاون اجتماعي به دليل نقش محوري آن در همبستگي اجتماعي، از جايگاه ويژه‌اي در اسلام برخوردار است، به­‌گونه‌اي كه پيامبراكرم (ص) آن را از موردهايي مي­ دانست كه رعايت نكردنش سبب بي‌ديني و خروج جامعه از مدار ولايت خداوند مي‌شود و عذاب الهي را پديد مي‌آورد. ايشان در اين باره مي ­فرمايد: مـَنْ أَصـْبـَحَ وَ لايـَهْتَمُّ بِأَمْرِ الْمُسْلِمينَ فَلَيْسَ مِنَ الاِْسْلامِ فِي شَيءٍ وَ مَنْ شَهِدَ رَجُلاً يُنادِي يا لَلْمُسْلِمينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ مِنَ الْمُسْلِمينَ. (بحارالانوار: 21.) هركس چنين شود كه به امور مسلمان‌ها همت نگمارد، چيزي از اسلام در او نيست و كسي كه شاهد بـاشـد انـسـانـي فـرياد مي­ زند و از مسلمانان كمك مي طلبد، ولي به او كمك نكند، جزو مسلمانان نيست. دوـ مهم‌ترين مصداق‌هاي همكاري اجتماعي همكاري اجتماعي در اجراي حق يكي از مصداق‌هاي خير و پرهيزكاري، اجراي حق و عدالت است. همكاري در مبارزه با باطل و اجراي حق، يكي از مورد‌هايي است كه همبستگي اجتماعي را در پي دارد. اميرمؤمنان علي(ع) اين‌گونه مشاركت را جزو حقوق واجب الهي برشمرده است و مي‌فرمايد: لَكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ عَلَي عِبَادِهِ … التَّعَاوُنُ عَلَي إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ. ( صبحي صالح: 334.) بخشي از حقوق واجب الهي بر بندگان اين است كه… براي اجراي حق در ميان خود همكاري كنند. ادامه دارد...
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 7 ارديبهشت 1395 | 11:47 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /12 --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------------------------- نقش پيوند‌هاي اجتماعي در ايجاد همبستگي اجتماعي --------------------------------------------------------- اسلام تنها ديني است كه با صراحت، دعوت خود را به دو صورت بيان كرده است: 1. دعوت به اصل اجتماع و اتحاد؛ 2. دستور ساخت اجتماع اسلامي بر مبناي اتفاق و اتحاد با هدف پاسداري از منافع معنوي و مادي و دفاع از آن اجتماع. (سيد محمد‌حسين طباطبايي، 1382: 11 و 12.) پيوند هاي اجتماعي در اسلام را از جنبه‌هاي گوناگون مي‌توان بررسي كرد. 1. رابطه فرد و جامعه اسلام كوشيده است ميان فرد و جامعه، پيوند درستي برقرار كند و فرد و جامعه هر دو به يكسان براي اسلام مهم بوده‌اند. براي آن كه حيثيت جامعه تهديد نشود، برخي رفتارهاي فردي، مانند دروغ‌گويي، حقد و حسادت، غش و فريب‌كاري، خبرچيني، شهادت دروغ، تمجيد نفس، فتنه‌گري و… را ممنوع و صفت‌هاي نفساني ديگري همانند راست‌گويي، اخلاص، احترام به هم‌نوعان و حفظ مال، جان و آبروي انسان‌هاي ديگر را تشويق كرده است. (محمدحسين اديب، 1963م: 13و18.) 2. روابط ميان افراد اسلام با طرح آموزه‌هايي مانند حسن خلق، رعايت انصاف، احسان به ديگران و مواسات كوشيده است هم‌بستگي ميان مسلمانان را تقويت و نهادينه كند. يارى به ديگران از جلوه هاى خدمتگزارى , يارى به ديگران است . يارى در مسائل و مشكلات زندگى , بويژه در بعد مالى واقتصادى , كه از آن در فرهنگ اسلامى , تعبير به[مواسات] شده است . در معناى واژه مواسات گفته اند: مواسات (با همزه ) با برادران دينى , عبارت است از يارى رساندن به آنان , با مال و جان و مانند آن , در چيزهايى كه به آن نيازمندند و مواسات (با واو) هم در لغت به همين معنى به كار رفته است. دراهميت اين عمل سخن فراوان است . پيامبر اكرم(ص) كمك رسانى به برادران دينى را (مواساه الاخ فى الله )از بهترين و سرآمدترين كارها (سيدالاعمال ) شمرده است . در سيره و روش آن حضرت برترى و فضيلت از آن كسانى بود كه داراى اين صفت باشند. ... اعظمهم عنده منزله احسنهم مواساه و موازره اگر جامعه اسلامى را مانند پيكر واحدى بدانيم ,اعضاى اين پيكر ارتباطى حياتى و سرنوشت ساز, با يكديگر دارند . اختلال و كم كارى در يك عضو, عامل به هم خوردن تعادل بدن خواهد شد. دراين هنگام , بقيه اعضا بايد به كمك آن عضو بشتابند و به او يارى دهند تا نظم و تعادل به بدن برگردد و حيات و زندگى ممكن شود. اين حقيقت , در سطح جامعه اسلامى نيز بايد پياده شود .اگر نيازمندى به عللى نتواند خود را همپاى ديگران قرار دهد, شايسته است ديگران به او يارى دهند تا عدالت و تعادل اجتماعى در جامعه محقق گردد. امام صادق (ع) ايجاد مواسات را به عنوان حق افراد جامعه اسلامى بر يكديگر بيان فرموده است : يحق على المسلمين الاجتهاد فى التواصل والتعاون والتعاطف و المواساه لاهل الحاجه و تعاطف بعضهم على بعض مسلمانان موظفند در راه پيوستگى و كمك نسبت به نيازمندان كوشا و جدى باشند,از عواطف اخلاقى و كمك هاى مالى مضايقه نكنند به هنگام گرفتارى و نياز, يار و ياور هم باشند. ادامه دارد... گاه گویه های مطهر مشتاق نگاه شماست :@amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 6 ارديبهشت 1395 | 10:55 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /11 ------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر ----------------------------------------------- همبستگی اجتماعی در اسلام ------------------------------------------- دین در ایجاد همبستگی اجتماعی، نقش اساسی و مستقیمی دارد. اسلام به‌ عنوان دینی الهی که دارای برنامه‌های دقیقی برای زندگی انسان است، از این نکته غافل نبوده و به آن توجه کرده است. اگر به چگونگی شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران بر اساس رهبری امام خمینی(ره) و برپایی جمهوری اسلامی بنگریم، درخواهیم یافت که هیچ امر دیگری نمی‌توانست به طور طبیعی، مردم را متحد و بزرگ‌ترین مصداق همبستگی اجتماعی در تاریخ معاصر را محقق کند. شاید کسی بگوید وفاقی که در روزهای آغازین انقلاب ایران دیدیم، بر اساس اسلام نبود، بلکه عوامل دیگری همانند دشمنی با نظام شاهنشاهی در آن اثر‌گذار بود. در پاسخ باید گفت همبستگی اجتماعی مردم ایران بر اساس دشمنی با نظام شاهنشاهی شکل نگرفت، اگر‌چه این دشمنی وجود داشت و سبب گشت در برابر رژیم شاه بایستند و قدرت اسلام آشکار شود. بنابراین، اگر امام خمینی (ره) اصراری بر سرنگونی شاه نداشت، انقلاب پیروز نمی‌شد. (آغازی بر یک پایان: 56). پرسش دیگری که مطرح می‌شود، این است: چه چیز در اسلام سبب همبستگی می‌شود؟ آیا ظاهر دین که همان شریعت باشد، یا باطن دین که عبارت از اخلاص و ایمان محض، بدون تقید به شریعت است یا جمع این دو؟ آنچه در اسلام سبب همبستگی اجتماعی می‌شود، ظاهر خشک و بی‌روح شریعت نیست و همبستگی اجتماعی بر محور دین نمی‌تواند در نسبت با شریعت که ظاهر دین است، پدید آید. همبستگی اجتماعی باید در نسبت با حقیقت دین ایجاد شود . به سخن دیگر، حقیقت دین اسلام در شریعت ظهور یافته است، ولی اگر شریعت، بی‌روح باشد، به ضد آن بدل‌ می‌شود، همان‌گونه که خوارج با انتساب به ظاهر شریعت، شمشیر بر فرق سر باطن شریعت ـ امام علی(ع) ـ کوبیدند. دین، عمیق‏ ترین، حقیقی ‏ترین و ماندگارترین امری است که می‌تواند مردمان را به همبستگی جمعی درونی برساند . چنین وفاقی، لازمه همبستگی اجتماعی بر اساس شاخص‏ های بیرونی است. آیه «إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرٌ ما بِقَومٍ حَتّی یٌغَیِّرٌوا ما بِأَنْفٌسِهِمْ» (نحل:123)، شاهدی بر این معناست که هر تغییر اجتماعی، بر اساس تحولی انفسی شکل‌می‌گیرد و تا این امر انفسی و درونی رخ ندهد، همبستگی اجتماعی پدید نمی‌آید. دین در جهت شکل‌گیری امتی واحد، در عرض سرزمین، تاریخ، آداب و سنن و زبان مشترک قرار نمی‌گیرد، بلکه اگر دیگر اشتراک‌ها در طول دین واحد قرار نگیرند، قدرت و امکان ایجاد امت واحد را ندارند. نقش همبستگی اجتماعی را اسلام از دو نظر بررسی کرد. نخست از نظر وضعیت فعلی یا تاریخی اجتماعات مسلمانان و دوم از نظر وضعیت آرمانی‌ موردنظر اسلام برای جامعه نمونه اسلامی. به دیگر سخن، باید دستور‌ها و سفارش‌هایی که اسلام برای پی‌ریزی و ساخت جامعه‌ای آرمانی صادر کرده و نقش آن ها در همبستگی اجتماعی، جداگانه بررسی شود. ادامه دارد... ---------------------------------- گاه گویه های مطهر چشم به راه نگاه پژوهشگرانه شماست: @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 5 ارديبهشت 1395 | 11:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /10 ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------ 5. نقش (محبت) در همبستگي اجتماعي ------------------------------------------ فارابي بر اين باور است كه احساس به ‌عنوان عامل پيوند اجتماعي نقش اثر‌گذاري دارد و اين احساس، حاصل روابط و تعاملات اجتماعي بر مبناي باور‌ها، ارزش‌ها و هنجارهاي مشترك اجتماعي است. وي بر عامل پديد‌آورنده وفاق اجتماعي، محبت و عامل ثبات و پايداري آن و عدالت تأكيد مي‌كند. فارابي معتقد است محبت گاهي به طبع است، همانند محبت والدين به فرزند و گاهي به اراده است. منشأ محبت ارادي به امور ارادي است. اين امور عبارتند از: اشتراك در فضيلت و دست‌يابي به منفعت و لذت. برخي دانشمندان اسلامي معتقدند كه در جامعه آرماني، محبت در درجه اول با اشتراك در فضيلت حاصل مي‏ شود و اشتراك در فضيلت، نتيجه باورها و اعمال مشترك است، ولي باورهاي مشترك كه سزاوار است مردم در آن اشتراك داشته باشند، سه بخش است: الف) اشتراك در مبدأ؛ ب) اشتراك در منتهي؛‏ ج) اشتراك عقيده در بين مبدأ و منتهي‏. «اشتراك عقيده در مبدأ، اشتراك در امر باري‌تعالي‏ است و اشتراك عقيده در منتهي، اتفاق نظر در ارتباط با سعادت انسان است و اشتراك عقيده ميان مبدأ و منتهي، اشتراك عقيده درباره افعالي است كه به ‌واسطه آن ها خوش‌بختي انسان به‌ دست آيد. چنانچه اهل مدينه فاضله، در اين انديشه‏ ها هم‌‌نظر باشند و اين اتفاق نظر با افعالي كه به واسطه آن ها سعادت به ‌دست مي‌‌آيد، تكميل شود، محبت پديد خواهد آمد. از سوي ديگر، چون مردم در كنار يكديگر زندگي مي‏ كنند، برخي كه نيازمند ديگران‌ هستند، به يكديگر سود مي‏ رسانند. محبت ناشي از منفعت هم به ‌دست خواهد آمد. آنان به‌ دنبال اشتراك در فضيلت و بذل نفعي كه به يكديگر مي‏ رسانند، طبعاً از يكديگر لذت مي‏ برند و در پي آن محبت نيز حاصل مي‏ شود». (ابونصر فارابي، 1986 م: 70 و71). خواجه نصيرالدين طوسي در كتاب اخلاق ناصري مي‌نويسد: چون ايشان را بالطبع متوجه كمال آفريده اند، پس بالطبع مشتاق آن تألف باشد و اشتياق به تألف محبت بود. (نصيرالدين طوسي، 1362 : 258) به ‌طور كلي، احساسات و عواطف، عاملي براي ايجاد همبستگي اجتماعي به‌ شمار مي‌رود و عواطف در جامعه اسلامي، محصول پيوند متقابل اعضاي جامعه در سايه ايمان و اعتقاد به خدا و عمل به دستور‌ها و قوانين ديني است. ( مصباح يزدي، 1378: 94.) بنابراين، مي‌توان ادعا كرد كه محبت، مهم‌ترين عامل براي ايجاد بستر همبستگي اجتماعي است. آياتي در قرآن وجود دارد كه به اين نظريه اشاره دارد. براي نمونه در قرآن مي‌خوانيم: وَ أَلّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ ـ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي اْلأَرْضِ جَميعًا ما أَلّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنّ اللّهَ أَلّفَ بَيْنَهُمْ. (انفال:63) اگر همه آنچه را در زمين است، هزينه مي‌كردي، نمي‏ توانستي ميان دل‌هاشان الفت ايجاد كني، ولي خداوند ميان آن ها الفت داد. اشاره قرآن به محبت به ‌عنوان مقوله ‏اي احساسي و عاطفي، بسيار اهميت دارد. بر اساس اين ديدگاه، محبت برآمده از اشتراك در باور‌ها (اشتراك در مبدأ و منتهي) بر پايه عمل به دستور‌ها و هنجارهاي ديني (اشتراك بين مبدأ و منتهي‏) است و از اركان اصلي جامعه و از ويژ‌گي‌هاي اصلي هم‌بستگي اجتماعي به ‌شمار مي ‏آيد. محبت، دوستي و وابستگي‏ هاي عاطفي بيشترين اثر را در ايجاد هم‌بستگي اجتماعي، در برابر نظام هنجارها و نظام ارزش‌ها به همراه دارد، به ‌گونه‏ اي كه بدون نوعي وابستگي عاطفي، نظم هنجاري نيز ممكن نخواهد بود، بلكه پايه نظم هنجاري بر اساس احساس تعلق به جمع، دوستي و اعتماد متقابل اجتماعي گذاشته شده است. (چلبي ،مسعود ، 1357: 98-101.) ------------------------------------------- 6. نقش عدالت در ايجاد همبستگي اجتماعي برخي دانشمندان اسلامي، افزون بر محبت، عدالت را نيز سبب همبستگي ‌اجتماعي مي‏ دانند. پيش از اين گفته شد كه فارابي، محبت را عامل ايجاد همبستگي اجتماعي و عدالت را عامل ثبات و پايداري آن مي‌داند. خواجه ‌نصير نيز همانند فارابي معتقد است: محبت موجب به‌ وجود آمدن وفاق اجتماعي طبيعي بوده و برخورداري از وابستگي‏ هاي عاطفي است كه اصلي‏ ترين عنصر از شاخصه‏ هاي مهم در ايجاد وفاق اجتماعي مي ‏باشد. در حالي‌كه عدالت موجب به ‌وجود آمدن وفاق اجتماعي صناعي است و آن را از وابستگي‏ هاي عاطفي محروم مي‏ سازد و به جامعه‌اي غيرطبيعي مبدل مي‏ سازد.(خواجه نصيرالدين طوسي، : 258 و 259) البته در اجتماعات كوچك، همبستگي اجتماعي طبيعي كارآتر است، ولي در اجتماعات بزرگ، همبستگي اجتماعي صناعي اثر‌گذارتر است. بنابراين، اين گروه از عالمان معتقدند كه عدالت اجتماعي سبب بقا و پايداري و استمرار همبستگي اجتماعي، به ‌ويژه در اجتماعات بزرگ مي‌شود. ادامه دارد... @amotahar گاه گویه های مطهر چشم به راه نگاه پژوهشگر شماست
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | 11:17 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /9 -------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------- ب) وفاق بر اثر پيوندهاي ملي، قومي و خويشاوندي ------------------------------------------------- ابن خلدون، نام اين نوع پيوندها را «عصبيت» مي‌نهد. از نظر وي، كاركرد پيوندهاي خويشاوندي (عصبيت) براي ايجاد هم‌بستگي چنان با اهميت است كه كاركرد منحصر به فرد آن را هم‌بستگي اجتماعي مي‌شمارد و فايده اي جز آن براي پيوندهاي خويشاوندي (عصبيت) نمي ‏داند. ابن خلدون در مقدمه چنين مي‏‌نويسد: سود خويشاوندي فقط همين پيوندي است كه صله‌رحم را ايجاب مي‏ كند و سرانجام منشأ ياريگري به يكديگر و عاطفه و غرور قومي مي‏ شود و نبايد بيش از اين از نَسب، انتظار فوايدي داشت... سود آن تنها همين وابستگي و پيوند است. (ابن خلدون، 1366: 243.) ------------------------------------- به باور ابن خلدون، پيوندهاي خويشاوندي و قومي براي دست يافتن به كاركرد هم‌بستگي در سه سطح عمل مي‏ كند: يك ـ سطح فردي: در اين سطح، پيوند‌هاي قومي، ويژگي‌هاي نيك را پديد مي‌آورند؛ زيرا يكي از نقش‌هاي آن، آراسته بودن به خصلت‌‌هاي نيك است. دوـ سطح ميان فردي (درون گروهي): پيوندهاي قومي در اين سطح سبب دفاع از گروه، و در شرايط بحراني، سبب تقويت و بقاي گروه و گسترش روحيه دلاوري مي‌شود و جلو تسليم شدن را مي‌گيرد. سه‌ـ سطح فراگروهي: در اين سطح، در عين حال كه پيوندهاي قومي، زمينه پيوند عناصر خارج از گروه يا طبقه را فراهم مي‌كند، سازنده دولت نيز هست. براي نمونه، اسلام، عصبيت قبيله ‏اي را از سطح قبيله كه بر اساس چشم و هم‏چشمي و حمايت كوركورانه بود، خارج ساخت و بدان شكل و هدفي تازه بخشيد. عصبيت نو كه از پيوند عصبيت قومي، ديني و اجتماعي تشكيل مي‏ شد، داراي چندين جنبه بود: 1. اتحاد خويشاوندان؛ 2. اتحاد مسلمانان؛ 3. عصبيت در خدمت ابلاغ و گسترش مذهب و فرمان‌‌هاي الهي. ------------------------------------------- (تقي آزاد ارمكي، 1376: 103.) ابن خلدون، خويشاوندي را مهم‌ترين عامل اين نوع پيوندها (عصبيت) مي‌داند و معتقد است: هرگاه اين پيوند و خويشاوندي آشكار باشد، به طبع، چنان‌كه گفتيم، در نهاد وابستگان و نزديكان، حس غرور قومي را برمي‏ انگيزد. (ابن خلدون: 243.) امروزه نظريه ابن خلدون درباره عصبيت را مي‌توان به جوامع امروزي در دو سطح تعميم داد: الف) در سطح خرد، همانند خانواده، خويشاوندان، همسايگان و محله؛ ب) در سطح كلان، همانند هم‌بستگي‌هاي ملي و ديني. از اولي براي پيوند اوليه ميان افرادي كه ارتباطات رودررو با يكديگر دارند و از دومي در پيوند انسان با سرنوشت كل جهان اسلام (ناظر به سخن پيامبر كه فرمود: «مَن اَصبَحَ و لم يهتمْ بامورِ مسلمين فليس بمسلم» مي‌توان سود جست. دوركيم جزو جامعه‌شناساني است كه از يك سو بر پيوندهاي خويشاوندي تأكيد كرده است و از سوي ديگر به نوعي احساسات ملي و ميهن‌دوستي را عاملي براي تقويت حس هم‌بستگي مي‏ داند، با اين تفاوت كه به احساسات ملي و ميهن‌دوستي با نظر مستقل نمي‌نگرد، بلكه آن را تابعي از همانندي‏ هاي افرادي مي ‏داند كه از اتحاد آنان، جامعه پديد مي ‏آيد. به نظر او، جامعه ‏اي كه به سرزميني تعلق دارد، براي تحقق بخشيدن به كاركردِ بخشي از حيات روحي خود، همان‌گونه كه مايل است خود را دوست بدارد، به ميهنش نيز علاقه‌مند است. ---------------------------------------- (اميل دوركيم: 118.) بنابراين، اجتماعاتي كه بر مبناي پيوند خويشاوندي بنا شده‌اند، در برابر بيگانگان شدت عمل بيشتري نشان مي‌دهند، ولي اشكال كار در اين است كه اين نوع جوامع، اجتماعات كوچكي را تشكيل مي‌دهند و جامعه‌اي كه بر مبناي خويشاوندي بنا گذاشته شده باشد، نمي‌تواند چندان بزرگ باشد؛ زيرا چنين پيوندهايي، در ميان افرادي كه خويشاوندي آن ها به بيش از چهار نسل گذشته برمي‌گردد، چندان قوي نيست. -------------------------------------- ادامه دارد.... --------------------------------------------- در کانال تلگرامی زیر چشم به راه شما هستیبم: @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 3 ارديبهشت 1395 | 11:25 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /8 ------------------------------------------------- 3. نقش فرهنگ در ايجاد همبستگي اجتماعي ------------------------------------------ افراد جامعه مانند آجر‌هايي هستند كه در يك ساختمان قرار دارند. آنچه اين آجرها را در كنار هم نگه‌داشته، ملاط است. درباره انسان‌ها نيز فرهنگ مانند ملاط است. ابونصرفارابي اولين كسي بود كه نقش محوري فرهنگ را ياد‌آور شد: ارتباط و همبستگي ناشي از تشابه در اخلاق، خوش‌طبعي و اشتراك در لغت و زبان است و در صورتي گسستگي به ‌وجود مي ‏آيد كه افراد در اين امور با يكديگر تباين داشته باشند. (ابونصر فارابي، 1991م: 155.) پارسونز، از دانشمندان غربي نيز بر نقش فرهنگ تأكيد كرده و معتقد است: اين فرهنگ است كه از گذر هنجارها، ارزش‌ها، آرمان‌ها و ايدئولوژي‌هايي كه به كنشگران اجتماعي پيشنهاد يا تحميل مي‌كند، برايشان انگيزه و آمادگي ذهني براي كنش را فراهم مي‏ نمايد. (گي روشه، 1376: 82 ) وي فرهنگ را نيروي مهمي مي ‏انگاشت كه عناصر گوناگون جهان اجتماعي يا به تعبير خودش، نظام اجتماعي را به هم پيوند مي‏ دهد.(جورج ريتزر: ‏138.) به ديگر سخن، فرهنگ، ميانجي كنش متقابل ميان كنشگران است و شخصيت و نظام اجتماعي را با هم تركيب مي‏ كند. فرهنگ اين خاصيت ويژه را دارد كه كم و بيش مي‏ تواند بخشي از نظام‌هاي ديگر باشد. بدين‌سان كه فرهنگ در نظام اجتماعي، به‌صورت هنجارها و ارزش‌ها تجسم مي ‏يابد و در نظام شخصيتي، ملكه ذهن كنشگران مي ‏شود.(همان) فرهنگ، نظام الگودار و سامان‏مندي است كه هدف‌هاي جهت ‏گيري كنشگران، جنبه‏ هاي نظام شخصيتي و الگوهاي نهادمند نظام اجتماعي را دربرمي ‏گيرد. (همان: 139) فرهنگ نيز براي تداوم و بقاي خود از دو ساز و كار بهره مي‌گيرد: الف) فرآيند اجتماعي شدن يا جامعه‏ پذيري از راه آموزش قوانين، مقررات، آيين‏ ها و آداب و سنن و نظارت اجتماعي بر حسن اجراي آن ها (ابوالحسن تنهايي، 1371: 156 و 157.) از طريق فرآيند اجتماعي، الگوهاي فرهنگي، يعني ارزش‌ها، باورها، زبان و نمادهاي ديگر، در نظام شخصيت دروني مي‌شود و «در يك فراگرد اجتماعي شدنِ موفق، ارزش‌ها و هنجارها، ملكه ذهن مي‏ شوند و به ‌صورت بخشي از وجود كنشگران يا وجدان آن ها در مي‌آيند. در نتيجه اين فراگرد، كنشگران، ضمن دنبال كردن منافعشان به مصالح كل نظام خدمت مي‌كنند». (نظريه جامعه‌شناسي در دوران معاصر، ص‏136.) ب) سازوكارهاي كنترل اجتماعي، خط دوم دفاع از نظام را تشكيل مي‌دهد. در ميان نظام‌هاي كنترل اجتماعي، نظامي بهتر است كه نظارت اجتماعي در آن ، مردمي‌تر و غير رسمي‌تر باشد. بنابراين، زياده‌روي در بهره‌مندي از نظام كنترل اجتماعي رسمي، براي همبستگي اجتماعي زيان‌بار است و جامعه آسيب ‌مي‌بيند. جورج ريترز در اين ‌باره، بر اين باور است: نظام اجتماعي انعطاف‌پذير از نظام زودرنجي كه تاب هيچ‌گونه كج‌روي را ندارد، نيرومندتر است. يك نظام اجتماعي بايد فرصت‌هاي گسترده‌اي را براي اعضايش فراهم كند تا شخصيت‌هاي گوناگون بتوانند بدون تهديد يك‌پارچگي نظام، ابراز وجود كنند. (همان: ۱۳۷) 4. نقش احساسات ملي و پيوند‌هاي نژادي و خويشاوندي در ايجاد همبستگي اجتماعي بر اساس نظر ابن خلدون، پيوندهاي قومي در همبستگي اجتماعي و صعود و سقوط ملت‌ها نقش ويژه‌اي دارد كه آن ها را برمي‌شماريم: الف) همبستگي بر اثر نزديكي در مكان و محل زندگي در روايت‌هاي گوناگون، بر حق همسايه و لزوم حسن سلوك با همسايه اشاره شده است. (ر.ك: محمد بن يعقوب كليني، 1365 : 666) «همبستگي اجتماعي، با پيوند با همسايگان و ارتباط در سايه اشتراك در منزل و در مرحله بعد، در سايه اشتراك در كوچه و به دنبال آن، اشتراك در كوي و سپس محله به‌ وجود مي‏ آيد.» ( كتاب آراءِ اهل المدينة الفاضلة، ص 156.) هر قدر همسايگان بيشتر به هم كمك كنند، به همان مقدار همبستگي و وفاق در آن اجتماع محكم‌تر است. در اسلام بر لزوم مراعات حق همسايه بسيار تأكيد شده است. از امام صادق(ع) چنين نقل شده است: «خوب همسايه‌داري، روزي انسان را زياد مي‌كند». عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: حُسْنُ الْجِوارِ يَزِيدُ فِي الرِّزْقِ، (كافي، ج2: 666). در روايت ديگر از رسول الله صلی الله علیه و آله نقل شده است: هركس به خدا و روز رستاخيز ايمان دارد، نبايد به همسايه‌اش آزار برساند. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: جَاءَتْ فَاطِمَةُ(س) تَشْكُو إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَعْضَ أَمْرِهَا فَأَعْطَاهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله كُرَيْسَةً وَ قَالَ تَعَلَّمِي مَا فِيهَا فَإِذَا فِيهَا مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يُؤْذِي جَارَة ُ، (همان: 667). و همچنين از امام صادق(ع) و رسول الله صلی الله علیه و آله نقل شده است كه نيكويي در همسايه‌داري، عمر را طولاني مي‌كند و سبب آباداني كشور مي‌شود. َعنْ أَبِي مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِاللَّهِ(ع) حُسْنُ الْجِوَارِ زِيَادَةٌ فِي الْأَعْمَارِ وَ عِمَارَةُ الدِّيَارِ؛ عَنِ الْحَكَمِ الْخَيَّاطِِ قَالَ قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) حُسْنُ الْجِوَارِ يَعْمُرُ الدِّيَارَ وَ يَزِيدُ فِي الْأَعْمَارِ. عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حُسْنُ الْجِوَارِ يَعْمُرُ الدِّيَارَ، (همان: 668) روشن است كه يكي از جنبه‌هاي آباداني كشور، همبستگي اجتماعي است. ازاين‌رو، كشوري كه از نظر اجتماعي گسيخته است، نمي‌تواند آباد باشد. --------------------------------------------- ادامه دارد... ----------------------------------- @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395 | 9:35 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /7 -------------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------------- ۲ - نقش ارزش‌ها در همبستگي اجتماعي ----------------------------------------------- يكي از مباحثي كه صاحب‌نظران علوم اجتماعي روي آن تأكيد كرده‌‌اند، بحث اثر‌گذاري ارزش‌ها در همبستگي اجتماعي است. به باور برخي جامعه‌شناسان، ارزش‌ها بدون توجه به ريشه‏ آن ها، عوامل مستقلي هستند كه به سازمان‌دهي و وحدت يك جامعه شكل مي‏ بخشند. (چالمرز جانسون، 1363: 36.) «ارزش‌ها، نمادهاي تعريف شده ‏اي [هستند] كه وقتي مورد پذيرش همه واقع شوند، هم‌بستگي آگاهانه ‏اي را ايجاد مي ‏كنند كه وجه مشخصه انسان‌هاي به هم پيوسته در يك جمع بهنجار است». (آلوين استانفورد كوهن، 1369: 130) شرط پديد آمدن همبستگي و به سخن ديگر، همكاري و همياري شهروندان، پيش‌‌بيني‌ پذيربودن رفتار ديگران در موقعيت ‏هاي گوناگون است. «ارزش‌ها به افراد كمك مي ‏كند تا بدون اين كه نيازي به شناخت انگيزه ‏هاي شخصي ديگران داشته باشند، واكنش افراد را نسبت به عمل خود پيش‌بيني كنند». (تحول انقلابي، ص 38.) يكي ديگر از موردهايي كه هم‌سنگ ارزش‌ها در ايجاد همبستگي اجتماعي اثر مستقيم دارد، هنجارهاست. البته هنجارها در درجه نازل‌تري از ارزش‌ها قرار دارند. ( پيتر ورسلي : 66.) به ديگر سخن، «نمودهاي عملي و تفصيلي، اهدافي هستند كه توسط ارزش‌هاي جامعه مشخص شده‏ اند.»( همان: 67) ويژگي ديگر هنجار آن است كه «به ارزش‌ها جنبه عملي مي‏ دهد»( تئوري‌هاي انقلاب، ص 131)و هنجارها به ‌وسيله ارزش‌ها مشروعيت مي ‏يابند. هنجارها به دليل ويژگي‏ هاي يادشده «در سازش ميان اجزاي متعدد نظام سهيم هستند و فعاليت‏ هاي يك حوزه را با عمل حوزه‏ هاي ديگر جامعه به هم پيوند مي ‏دهند.» (پيتر ورسلي: 67 و 68 ) ارزش‌ها و هنجارها و ديگر نمادهاي فرهنگي، شرط لازم براي ايجاد همبستگي اجتماعي هستند، ولي كافي نيستند؛ زيرا افزون بر اين، هماهنگي ارزش‌ها با تقاضاهاي محيطي نيز لازم است و «وقتي چنين ارزش‌هايي قادر به تبيين محيط نباشند، نظام اجتماعي وارد دوره‏اي از دشواري‏ هاي بزرگ خواهد شد». ( تئوري‌هاي انقلاب، ص 132.) با اين حال، به باور برخي انديشمندان، تنها وجود ارزش‌ها و هنجارها براي ايجاد نظام اجتماعي هم‌بسته و قابل دوام كفايت نمي‏ كند، بلكه افزون بر اين ها تطبيق‌پذيري و هماهنگي نظام اجتماعي با شرايط محيطي نيز ضرورت دارد. از‌اين‌رو، خرده نظام سومي به ‌عنوان «ارگانيسم رفتاري» را مطرح مي‏ كنند كه وظيفه انطباق و تطبيق‌پذيري نظام اجتماعي با شرايط محيطي را بر عهده دارد. بنابراين، چنانچه محيط تغيير كند و تقاضاهاي محيطي جديدي بيان شود، براي تداوم هم‌بستگي اجتماعي لازم است ارزش‌ها نيز تغيير كنند؛ زيرا محيط جديد مستلزم مجموعه جديدي از ارزش‌هاست و اگر ارزش‌ها تعديل شوند، جامعه به آرامش و هم‌بستگي اجتماعي دست مي‏ يابد.(همان ) بنابراين، «تا زماني كه ارزش‌هاي يك جامعه و واقعيت‌هاي يك محيط با هم سازگار باشند، جامعه از تنش‌هاي اجتماعي و ناهنجاري‌ها بركنار است. همواره جامعه در حالت تعادلي، از درون و بيرون جامعه اثر مي ‏پذيرد. اين تأثير‌ها، جامعه را به هماهنگ ساختن روش تقسيم كار با ارزش‌هاي خود وادار مي ‏كند. چنين جامعه ‏اي مي ‏تواند بدون تجربه كردن تنش‌ها و گسست‏ هاي اجتماعي، تحت تأثير، پديده ‏هاي جديد و سليقه‏ هاي تازه و به طور كلي، تغيير فرهنگي، تحت تأثير داخل و خارج قرار گيرد.» (تحول انقلابي، ص 74) پس مهم آن است كه هماهنگي و سازگاري ميان ارزش‌ها و محيط حفظ شود، ولي هنگامي كه درجه ناسازگاري و ناهماهنگي ميان محيط و ارزش‌ها بيش از اندازه باشد، وضعيتي نامتعادل پديد مي‌آيد. وضعيت نامتعادل، نشانه‌هاي بسياري دارد كه آن ها را برمي‌شماريم: الف) افزايش اعتياد به الكل و زير پاگذاشتن هنجارهاي جنسي، نشانه‌هاي روشني از تشنج اجتماعي هستند. ب) ظهور گروه ‏هاي عقيدتي جديد براي رويارويي با تنش‌هاي اجتماعي، معيار ديگري براي كشف حالت نامتعادل بودن است. ج) افزايش ميزان خودكشي، افزايش محبوبيت ايدئولوژي‏ هاي گوناگون، افزايش تعداد نيروهاي مسلح نسبت به جمعيت غيرنظامي و رابطه محتمل ميان ميزان جنحه و جنايت از نشانه‏ هاي ويژه نبود تعادل اجتماعي به ‌شمار مي‌آيند. (همان: ۱۲۶) بنابراين، بقاي جوامع، ناشي از وجود الگوهاي فرهنگي و نظام هنجاري و ارزشي مشترك است. اين نظام اجتماعي با دروني كردن ارزش‌ها و هنجارها و نيز كنترل اجتماعي، از پديد آمدن تعارض‌ها و كشمكش ‏ها و با توجيه كردن تغيير‌هاي محيط (اگر بتوانند توجيه كنند) از پديد آمدن آنومي اجتماعي و در نتيجه، تضعيف پايه‏ هاي حفظ هم‌بستگي اجتماعي؛ يعني ارزش‌ها، ايده ‏ها و هنجارها جلوگيري مي‏ كند. ---------------------------------------- ادامه دارد.... @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 1 ارديبهشت 1395 | 9:21 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /6 -------------------------------------------- نقش دين اسلام در ایجاد همبستگي اجتماعي ----------------------------------------------------- نقش دين به ‌ويژه دين اسلام در همبستگي اجتماعي به‌گونه‌اي است كه همه مردماني را كه مسلمانند، «امت اسلام» مي‌نامند و ملت در اصطلاح دين اسلام، به معناي دين و آيين است. خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: «ثُمَّ أََوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفًا». (نحل: 123) در منتهي الارب و ناظم الاطباء آمده: امت جماعتي را گويند كه به‌ سوي ايشان پيغمبري آمده باشد . در برخي از كتب لغت: گروهي را كه به پيغمبري ايمان آورده‌اند، امت نامند. (لغت‌نامه دهخدا، به نقل از: فرهنگ فارسي معين) لفظ امت (پيروان يك پيامبر) به روشني دلالت بر اين دارد كه دين مي‌تواند ميليون‌ها نفر را بر اساس آموزه‌هاي الهي، در جهت واحدي هدايت كند، به‌گونه‌اي كه يك هدف و برنامه داشته باشند. به ديگر سخن، دين، عميق‌ترين، حقيقي‌ترين و ماندگارترين امري است كه مي‌تواند مردمان را به همبستگي اجتماعي دروني برساند و اين وفاق جمعي دروني، لازمه همبستگي اجتماعي بر اساس شاخص‌هاي بيروني است. آيه مباركه «إِنّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد:11) شاهدي است بر اين سخن كه تغيير اجتماعي، بر تحول انفسي بنا شده است و تا اين امر رخ ندهد، همبستگي اجتماعي، ممكن نيست. در نيم قرن اخير نيز، جدايي پاكستان از هند (1947م.) و تشكيل جمهوري اسلامي پاكستان (1956م.) و انقلاب اسلامي ايران نشان داد كه دين در جهت تكوين امت واحد، در عرض سرزمين، تاريخ، آداب و سنن و زبان مشترك قرار نمي‌گيرد، بلكه اگر ديگر اشتراك‌ها در طول دين واحد قرار نگيرند، قدرت و امكان ايجاد يك امت را ندارند. بنابراين، مي‌توان ادعا كرد كه تنها توافق اجتماعي ماندگار، توافق اجتماعي مبتني بر دين است. ( سيد مرتضي آويني، 1378،:53 و 54) ------------------------------------------ حتي تمدن جديد غرب، وام‌دار دين است. پژوهش‌هاي ماكس وبر نشان داد كه تمدن امروز غرب، عرصه تعيّن خويش را در يك وفاق جمعي ديني يافته است. به ديگر سخن، اگر اصلاحات ديني مسيحيت در اروپاي غربي پديد نمي‌آمد و روحيه سرمايه‌داري كه سرچشمه انقلاب صنعتي است، در اروپاي غربي گسترش نمي‌يافت، تمدن تكنولوژيك غرب نيز شكل نمي‌گرفت. وي آشكارا مي‌گويد كه اگر پروتستانتيسم، قرب به خدا را در هويت دنيايي بشر معنا نمي‌كرد و همچنان ملازمه قرب به مسيح با رهبانيت حفظ مي‌شد، اروپا امكان رويكرد به روحيه سرمايه‌داري را نمي‌يافت. ( ماكس وبر : 133-157.) ------------------------------------------ ادامه دارد....
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 31 فروردين 1395 | 10:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /5 ----------------------------------------- مفاهيم پيونديافته با همبستگي اجتماعي ------------------------------------------------- پيش از ورود به بحث اصلي، لازم است به برخي مباحث نظري، همانند نقش دين، فرهنگ، احساسات ملي، قومي و قبيله‌اي و همچنين نقش محبت و عدالت در وفاق اجتماعي پرداخته شود. ۱. نقش دين در همبستگي اجتماعي در دو قرن اخير، در پي هجوم همه‌جانبه عليه دين و باور‌هاي ديني و تلاش برخي دانشمندان غرب در بيرون راندن آن از صحنه زندگي اجتماعي و محدود كردن آن به دايره زندگي خصوصي و فردي، بسياري از جامعه‌شناسان لازم ديدند تا همانند ديگران به دين جنبه فردي دهند و آن را از صحنه اجتماع خارج سازند. بنابراين، لازم بود ثابت كنند دين در همبستگي اجتماعي نقش اساسي ندارد. آگوست كنت كه او را بنيان‌گذار جامعه‌شناسي امروزي مي‌دانند، كوشيد دين‌داري را موجب عقب‌ماندگي جوامع معرفي كند. با اين حال چون درپي حذف دين، با بن‌بست‌هاي بسياري روبه‌رو شد، مجبور گشت دين جديدي به‌ نام «دين انسانيت» را بنيان نهد و خود را پيامبر بنامد و معبدي نيز بسازد. ( مصباح يزدي ، 1377: ص50.) او پي‌برد كه دين، وحدت‌بخش و قوام‌بخش ارزش‌ها و هنجارهاي مشترك است؛ زيرا در غير اين صورت، خواسته‌هاي فردي سبب از هم‌گسيختگي خواهد شد. «دين به انسان‌ها اجازه مي‏دهد تا بر اميال خود‌خواهانه فايق آيند و به خاطر عشق به هم‌نوعا‌ن خود، فراتر از اين خودپرستي‌ها عمل كنند. دين همان شيرازه نيرومندي است كه افراد جامعه را با يك كيش و نظام عقيدتي مشترك به همديگر پيوند مي‏دهد. دين‌، سنگ‌بناي سامان اجتماعي است و براي مشروع ساختن فرمان‌هاي حكومت، اجتناب‏ناپذير است. هيچ قدرت دنيوي نيست كه بدون پشتيباني يك قدرت معنوي دوام آورد.»(لوييس كوزر، 1368: ص 34.) سرانجام آگوست كنت مجبور شد به نقش محوري دين در زمينه همبستگي اجتماعي اعتراف كند. پس از آگوست كنت، دوركيم، مشهورترين جامعه‌شناس غربي بود كه نتوانست نقش دين را در همبستگي اجتماعي انكار كند. او كوشيد از راه ديگري، دين را از متن اجتماع خارج سازد. پس همبستگي اجتماعي را به دو وفاق ‌اجتماعي مكانيكي و وفاق اجتماعي اندام‌وار (ارگانيكي) تقسيم كرد. وي بر اين باور بود كه نوعي همبستگي اجتماعي وجود دارد كه در برخي حالت‌هاي مشترك در وجدان تمامي اعضاي يك جامعه ريشه دارد.(درباره تقسيم كار اجتماعي، ص 122.) هر قدر مجموعه ارزش‌ها، باورها و احساسات مشترك افراد جامعه يا وجدان جمعي آنان از عمق، گستره، صراحت و محتواي مذهبي بيشتري برخوردار باشد، هم‌بستگي در آن جامعه نيز بيشتر خواهد بود. او اين نوع وفاق اجتماعي را هم‌بستگي مكانيكي ناميد. ( همان، ص ۱۴۴ )و كوشيد ثابت كند كه اين نوع همبستگي اجتماعي براي گذشته جوامع سنتي است. وي همبستگي اجتماعي ناشي از تقسيم كار را نوع غالب همبستگي اجتماعي در جوامع مدرن برشمرد و آن را هم‌بستگي آلي يا اندام‌وار (ارگانيكي) نام نهاد.(همان، ص 145) دوركيم پس از ناكارآمد معرفي كردن نهاد دين، اتحاديه‏هاي صنفي را كارآمدترين ابزار براي ايجاد همبستگي ميان افراد جامعه معرفي مي‏كند.( زندگي و انديشه بزرگان جامعه‌شناسي، ص33). اعتراف دوركيم به ضرورت چيزي معادل وجدان جمعي؛ يعني باورها، ارزش‌هاي مشترك همگاني، عنصر اخلاقي يا محور غيرقراردادي در جوامع ارگانيك( پيدايش نظريه جامعه‏شناسي، ج 2، ص‏391) مؤيد اين واقعيت است كه او با در نظر نگرفتن دين در جوامع مدرن، به بن‌بست رسيده و روشن است كه باورها و ارزش‌ها در جوامع مدرن نيز در كنار تقسيم كار مي‏تواند در ايجاد همبستگي اثر‌گذار باشد. از نظر دور‌كيم، ضرورت وجدان جمعي در جوامع مدرن به اندازه‌اي است كه اگر گستره آن به حد افراط تنگ شود، جامعه به خطر مي‌افتد.8 بنابراين، در جوامع مدرن نيز همانند جوامع سنتي، چيزي معادل وجدان جمعي؛ يعني باورها و ارزش‌هاي مشترك وجود دارد كه در صورت تضعيف آنها، نابه‌ساماني‌ و امور بيمارگونه بروز خواهد كرد و جامعه به خطر مي‌افتد.(ريمون آرون، 1370: 357.) برخي جامعه‌شناسان، پس از دوركيم معتقدند با آن كه بشر امروزي از دين ـ به معناي سنتي خود ـ روي‌گردان شده، ولي به يك آگاهي گروهي و مشترك رسيده كه داراي ارزش‌ها و هنجارهاي ويژه‌اي است. به عبارت ديگر، آنچه تغيير كرده، عنوان دين است، ولي اگر دين؛ يعني وجدان جمعي به معناي عام خود را حذف كنيم، جامعه دچار بحران و آنومي خواهد شد. ازاين‌رو، امروزه در غرب، نهادهاي سنتي رو به افول‌ نهاده‌اند، ولي در عوض اعتقاد به ليبراليسم، در حال گسترش است. بايد توجه داشت كه ليبراليسم، دين جديدي است كه نقش اديان سنتي را ايفا مي‌كند. جوامع در حال توسعه، مانند بيشتركشورهاي جهان سوم، وقتي به سرعت به‌ سوي پيدايش ماشين‌هاي نيرومند و تمركز بزرگ نيروها و سرمايه و در نتيجه، تقسيم كار به شكل پيچيده حركت كنند، آگاهي گروهي و مشترك جامعه، تهديد و سود فردي بر علايق جمعي چيره مي‌شود. از سويي آگاهي و وجدان جمعي جديد (دين جديد) به همان سرعت پديد نمي‏آيد . ديگر سخن، ايمان به دين سنتي فرو مي‌ريزد و ايمان به دين جديد هم جاي‌گزين نمي‌شود. در اين ميان، وضعيت آنومي و ناهنجاري پديد مي‌آيد. آنومي به معناي نبود همبستگي اجتماعي در جامعه است كه سبب كشمكش اجتماعي و سرگرداني فردي و جنگ براي قدرت و ثروت مي‏شود. (حسين بشيريه، 1374: 49.) ------------------------------------------- ادامه دارد..... بیشتر بخوانید از این قلم در کانال تلگرامی گاه گویه های مطهر در لینک زیر:@amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 30 فروردين 1395 | 9:44 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /4 ------------------------------------- مفهوم شناسي -------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------- وجدان جمعي برخي جامعه‌شناسان، وجدان جمعي را به معناي داوري جمعي دانسته‌اند كه از مجموعه باورها، نگرش‌ها و احساسات مشترك در ميانگين افراد يك جامعه، واحد دستگاه معيني را تشكيل مي‌دهد كه حيات خاص خود را دارد. اين دستگاه را مي‌توان وجدان جمعي يا عمومي ناميد. البته اين دستگاه بر بستر مادي واحدي استوار نيست و اساساً در گستره جامعه پراكنده است. (اميل دوركيم، 1369: 92) --------------------------------- وجدان جمعي در برابر وجدان فردي، بيانگر حالت‌هاي مشترك جامعه بوده و در اجتماع پراكنده است كه با تغيير نسل‌ها عوض نمي‌شود، بلكه عامل پيوند نسل‌هاي آينده و گذشته است.(همان، ص 119) محورهاي اصلي وجدان جمعي وجدان جمعي بر مبناي چهار عنصر استوار است كه عبارتند‌ از: حجم؛ شدت؛ تعين و محتواي مذهبي. بايد دانست اين عنصرها تغيير مي‌يابند. حجم، درجه‏اي است كه ارزش‌ها، باورها و قوانين وجدان جمعي، ميان اعضاي جامعه تقسيم مي‏شود. (جاناتان اچ ترنر، 1371: 93.) شدت، گستره‏اي است كه وجدان جمعي قدرتي جهت هدايت افكار و فعاليت‌هاي يك فرد دارد.(همان) تعيّن، درجه صراحت اجزاي وجدان جمعي و محتواي‏ مربوط به نسبت مذهبي به نمادگرايي كاملاً مادي در وجدان جمعي است.(همان) درباره محتواي مذهبي‌ بايد گفت وجدان جمعي در دين‌هاي گوناگون، متفاوت است. اديان الهي از زيربناي فلسفي و استدلال‌هاي منطقي برخوردارند و داراي وجدان جمعي محكم‌تري هستند. برخي از اديان نيز با عقل ناسازگارند و در ذات خود تناقض دارند، مانند مسيحيت يا دين‌هايي كه تنها از عادت‌‌ها و سنت‌ها سرچشمه گرفته‌اند، مثل اديان ابتدايي كه وجدان جمعي سست و شكننده‌اي دارند. ------------------------------------------- انواع همبستگي يا وفاق اجتماعي --------------------------------------- همبستگي يا وفاق اجتماعي با توجه به نظم اجتماعي شكل مي‌گيرد. هرگاه نظم‌اجتماعي، بيروني يا نظم سياسي باشد، وفاق اجتماعي شكل‌گرفته در اين نوع نظم اجتماعي، غيرطبيعي و تصنعي است و هرگاه نظم اجتماعي، دروني باشد، نظم اجتماعي وفاقي يا طبيعي شكل مي‌گيرد. در همبستگي اجتماعي غيرطبيعي، نظم اجتماعي بيروني و از بالا و با پشتوانه قدرت مستقر مي‌شود. اعضاي جامعه در اين نظم، با توجه به منافع خود به سازگاري بيروني تن مي‌دهند. در چنين نظمي، همبستگي اجتماعي بسيار ضعيف و شكننده است. به ‌طريق اولي، در اين نوع همبستگي، اعتماد اجتماعي متقابل و تعهد دروني و وابستگي عاطفي تعميم‌يافته، ضعيف است يا وجود ندارد. در اين نوع جوامع، پي‌آمدها و تداوم نظم سياسي بالقوه، شكننده و محدود است. از يك سو، در برابر دگرگوني‌هاي اقتصادي و سياسي خارجي، آسيب‌پذير است و از سوي ديگر، پيرو تغيير منافع سياسي و اقتصادي داخلي است. در جوامعي كه همبستگي اجتماعي پيرو نظم سياسي و بيروني است، همواره نظم سياسي با نوعي نامشروع بودن مزمن و هرج و مرج و گاه تناقض در هويت جمعي روبه‌روست. بهترين نوع همبستگي اجتماعي، همبستگي متكي بر نظم دروني است. اين نوع همبستگي اجتماعي از موهبت اعتماد اجتماعي دوجانبه، تعهد دروني تعميم‌يافته، نوعي همدلي ملي و ثبات، بهره‌مند است. بيشتر سازگاري اجتماعي از نوع سازگاري دروني است. در اين صورت، اعضاي جامعه به‌صورت داوطلبانه و از روي احساس تكليف، وظيفه‌شان را انجام مي‌دهند.( چلبي، مسعود: 19.) -------------------------------------- ادامه دارد.... @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 28 فروردين 1395 | 12:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /3 -------------------------------------- یک تمثیل روشنگر ------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------------------- در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند. خارپشت ها وقتی وخامت اوضاع را دریافتند، دورهم جمع شدند که گرم تر شوند و بدین ترتیب همدیگر را از شدت سرما حفظ کنند. ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی می کرد. مخصوصا وقتی که به هم نزدیک تر بودند . ناگزیر تصمیم گرفتند از کنار هم دور شوند . به همین دلیل از سرما یخ زده و می مردند. از این رو مجبور شدند یا خارهای دوستان را تحمل کنند و یا نسلشان از روی زمین بر کنده شود. و این چنین آموختند که باز گردند و گرد هم آیند و با زخم های کوچکی که همزیستی با دوست به وجود می آورد، زندگی کنند . آموختند که گرمای وجود دوست مهم تر است ... و این چنین توانستند زنده بمانند. بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص گردهم آیند. بلکه آن است که هر فرد بیاموزد با معایب دوست کنار آید و محاسن دوست را تحسین کند. برای ایجاد احساس همبستگی اجتماعی لزوما نباید هر فرد اجتماع همه انسان ها را محبوب و مطلوب بداند تا با آنان احساس همبستگی پیدا کند. بلکه باید همه انسان ها ، به ویژه هم میهنان گرامی را دوست داشت و با آنان احساس همبستگی کرد؛ اگر چه خارهای تیز برخی رفتارهایشان روح و روان ما را بیازارد و مجروح کند. باید به جای احساس جلب منافع فردی ضمن احیای روح اجتماعی و وجدان جمعی بکوشیم بذر احساس وفاق اجتماعی را در بستر اذهان آحاد جامعه بیفشانیم. ادامه دارد.... ------------------------------- دیگر آثار این قلم در کانال تلگرامی زیر:@amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 24 فروردين 1395 | 10:59 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
همبستگی اجتماعی در نگاه اسلام /1 --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------------------- وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أعْداءً فَألّـَفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً. (آل‌عمران:۱۰۳) نعمت خدا را به ياد آوريد آن‌گاه كه دشمنان ‍ يكديگر بوديد. پس ميان دل‌هاي شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد. ***************** چکیده ---------------------------------------- دين، عميق‌ترين، حقيقي‌ترين و ماندگارترين امري است كه مي‌تواند مردمان را به همبستگي اجتماعي دروني برساند و اين وفاق جمعي دروني، لازمه همبستگي اجتماعي بر اساس شاخص‌هاي بيروني است. در پیمودن راه پر فراز و نشیب توسعه ،همبستگی اجتماعی ضرورتی اجتناب ناپذیر و اصلي ناگزير است. كشورهاي توسعه يافته امروز ، ملت هاي تلاشگر ديروز هستند كه در پيمودن راه دراز توسعه، نخستين گام را با نهادينه كردن عنصر همبستگي يا وفاق اجتماعي آغاز كردند. در این مقال نخست مفاهیمی چون وجدان جمعي ،انواع همبستگي يا وفاق اجتماعي،مفاهيم پيونديافته با همبستگي اجتماعي از جمله: دين اسلام، ارزش ها،فرهنگ،احساسات ملي و پيوند‌هاي نژادي و خويشاوندي،محبت و عدالت را به بررسي مي نشينيم. سپس پيوندهاي اجتماعي در اسلام را از جنبه‌هاي گوناگون ارزيابي مي كنيم. اهم اين پيوندها عبارتند از: رابطه فرد و جامعه،روابط ميان افراد، و روابط گروه‌هاي اجتماعي. کلید واژگان : همبستگی احتماعی ، دين اسلام، وجدان جمعي، فرهنگ ------------------------------------ مقدمه ------------------------------------- (نقل یک خاطره جالب) يکی از مديران آمريکايی که مدتی برای يک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود ، تعريف کرده است که روزی از خيابانی که چند ماشين در دو طرف آن پارک شده بود، می گذشتم. رفتار جوانکی نظرم را جلب کرد . او با جديت وحرارتی خاص مشغول تميز کردن يک ماشين بود ، بی اختيار ايستادم . مشاهده فردی که اين چنين در حفظ و تميزی ماشين خود می کوشد، مرا مجذوب کرده بود . مرد جوان پس از تميز کردن ماشين و تنظيم آيينه های بغل، راهش را گرفت و رفت ، چند متر آن طرف تر در ايستگاه اتوبوس منتظر ايستاد. رفتار وی گيجم کرد. به او نزديک شدم و پرسيدم: مگر آن ماشينی را که تميز کرديد، متعلق به شما نبود؟ نگاهی به من انداخت و با لبخندی گفت: من کارگر کارخانه ای هستم که آن ماشين از توليدات آن است. دلم نمی خواهد اتومبيلی را که ما ساخته ايم، کثيف و نامرتب جلوه کند. يک کارگر ژاپنی در پاسخ به این سوال که : "چه انگيزه ای باعث شده است که وی سالانه حدود هفتاد پيشنهاد فنی به کارخانه بدهد؟" جواب داد : اين کار به من اين احساس را می دهد که شخص مفيدی هستم، نه موجودی که جز انجام يک سلسله کارهای عادی روزمره فايده ديگری ندارد. چه انگیزه ای جز احساس همبستگی اجتماعی این کارگر را وامی دارد تا این گونه دلسوزانه دامن همت بر کمر بندد و با تلاش صمیمانه خود و دور از چشم هر ناظر و دوربینی عکاسی و فیلم برداری جنجال برانگیز و عاری از ریا و تظاهر از خوشنامی شرکت متبوع خود دفاع می کند؟ --------------------------------- ادامه دارد.... @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 21 فروردين 1395 | 19:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
ما به کدام محتاج تریم؟! ----------------------------------------- اخلاق نکو یا مساحت گردو؟! ----------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------------------- ابو علی بن سینا هنوز به سن بیست سال نرسیده بود که علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهی و طبیعی و ریاضی و دینی زمان خود سر آمد عصر شد. روزی به مجلس درس ابو علی بن مسکویه، دانشمند معروف آن زمان، حاضر شد. با کمال غرور گردویی را به جلو ابن مسکویه افکند و گفت: «مساحت سطح این را تعیین کن.» ابن مسکویه جزوه هایی از یک کتاب که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود (کتاب طهارة الاعراق) به جلو ابن سینا گذاشت و گفت: «تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من ساحت سطح گردو را تعیین کنم. تو به اصلاح اخلاق خود محتاج تری از من به تعیین مساحت سطح این گردو.» بو علی از این گفتار شرمسار شد و این جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمر قرار گرفت. ( تاریخ علوم عقلی در اسلام، صفحه 211.) بسیاری از ما در پویش راه روشنگری و دانشوری بیش از آنچه نیازمند دانایی بیشتر و محفوظات افزون تر باشیم ،به اخلاق انسانی و رموز خودسازی نیازمندیم. به منظور خودشناسی بیشتر و یافتن میزان نیاز خود به خودسازی سوالات زیر را طرح و خدمتتان عرضه می دارم. هر فرد می تواند خود به تنهایی و صادقانه به آن پاسخ دهد و میزان نیاز خود را به خودسازی دریابد! ----------------------------------------------- سوالات تست خودشناسی ---------------------------------------- 1- آیا مواردی را به یاد دارید که کسی از شما انتقاد تندی بکند و شما با روی خوش و آرامش با اوبرخورد کنید و نقدش را بپذیرید؟ در خاطرات خود چه تجاربی از موارد پذیرش نقد و انتقاد دیگران دارید؟ 2 - از برخورد بی ادبانه و توهین آمیز افراد نادان چه تجاربی دارید؟ آیا مواردی هست که تندی و بی ادبی او را با نرمی و خوش رویی جواب دهید؟ 3 - وقتی در جمعی درباره موضوعی بحث می شود که شما در آن تخصصی و مطالعاتی ندارید،اگر نظر شما را بخواهند،چه پاسخی می دهید؟ آیا شجاعانه می گویید من درباره آن مطالعه و تخصصی ندارم؟ 4 - در یک بحث چالش برانگیز وقتی احساس کردید طرف مقابل نه قصد فهم مطلب، که نیت بر کرسی نشاندن حرف خود را دارد،آیا مواردی را به یاد دارید که فقط به خاطر پرهیز از مجادله بحث را قطع کنید ،گر چه به سرخوشی مغرورانه طرف بینجامد؟ 5 - اگر در گرماگرم بحث و مناظره با کسی در یک لحظه احساس کنید که حق با اوست، آیا مواردی را سراغ دارید که فورا به اشتباه خود اعتراف کرده و نظر طرف مقابل را پذیرفته باشید؟ 6 - آیا تا کنون به خاطر اشتباه یا اشتباهات خود از کسی عذرخواهی کرده اید؟ 7 - با توجه به این که هر انسانی در مسیر رشد فکری و عقیدتی است، آیا مواردی را به یاد دارید که از اعتقادات و باورها و رفتارهای ساده اندیشانه گذشته خود ضمن اعتراف به اشتباهات خود، از دیگران پوزش بخواهید؟ 8 - ایا مطمئن هستید که در نقد و ارزیابی دیگران می توانید منافع و نظریات شخصی خود را دخالت ندهید؟ 9 - اگر در محفلی شما را به خاطر کار نکرده ای بستایند، خوشحال می شوید و رضایتمندانه سکوت می کنید؟ یا ضمن تکذیب آن با صدای بلند عامل ان کار نیک را معرفی می کنید؟ 10- آیا مواردی را به خاطر دارید که دشمن خود را به خاطر داشتن کمالاتی شایسته در حضور یا غیاب بستایید؟ 11- اگر بدانید که دوستتان از انتقاد سازنده هم ناراحت می شود، آیا باز هم از او انتقاد می کنید؟ یا برای خوشایند او فقط بر درشت نمایی نقاط قوتش تاکید می ورزید؟ 12 - اگر اکنون با دلایل عقلی و نقلی به شما اثبات شود که برخی از عقاید شما باطل و غلط است،آیا شجاعت پذیرش واقعیت های تلخ را دارید؟ 13 - آیا هم اکنون می توانید فهرستی از عقاید باطل و غلط گذشته و کارهای اشتباه خود تهیه کنید؟ 14-اگر کسی روی نقاط ضعف و ناتوانی های شما دست بگذارد،آیا جبهه گیری و از خود دفاع می کنید و یا با پذیرش ضعف در صدد درمان برمی آیید؟ @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 21 فروردين 1395 | 12:5 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
عدالت جهانی زیر ذره بین آمارها --------------------------------------------- آمارهاى زير بخشي از وضعيت مردم کره زمين را نشان می‌دهند. آمارهايى که حتماً براى شما هم جالب هستند: جمعیت کره زمین 57 درصد آسيايي، 21 درصد اروپايي، 14 درصد آمريكايي (شمالي و جنوبي) و 8 درصد آفريقايي هستند. 70 درصد مردمان روي كره زمين رنگين پوست هستند. از جمعيت روي زمين 52 درصد زنان و 48 درصد را مردان تشكيل مي دهند. از لحاظ در آمد: 6٪ مردم، صاحب 59 ٪ از تمام ثروت جهان هستند و همگى آن‌ها نيز آمريکايى هستند. از نظر شرايط زندگى: 80 ٪ مردم جهان در شرايط بدى زندگى می‌کنند . تحصيلات: 70 ٪ بی‌سواد و کم‌سواد (تحصيل نکرده) 1 ٪ (تنها ١ ٪) با تحصيلات دانشگاهى شرايط تغذيه: ٥٠ ٪ دچار سوء تغذيه زاد و ولد: ١ ٪ در حال مرگ؛ ٢ ٪ در حال متولد شدن و کامپيوتر: ١ ٪ داراى کامپيوتر وقتى از اين منظر به دنيا نگاه کنيد، در می‌يابيد که ما واقعاً به همبستگى، درک متقابل، شکيبايى و آموزش، نياز جدّى داريم. همچنين بد نيست به نکته‌هاى زير هم توجه کنيد: اگر امروز صبح سالم از خواب برخاستيد، قدر سلامتى خود را بدانيد؛ زيرا يک ميليون نفر تا يک هفته ديگر زنده نخواهند بود. اگر تاکنون از آسيب‌هاى جنگ، تنهايى در سلول زندان، عذاب شکنجه، يا گرسنگى در امان بوده‌ايد، وضعيت شما از وضعيت ٥٠٠ ميليون نفر در دنيا بهتر است. اگر می‌توانيد بدون ترس از زندانى شدن يا مرگ، وارد محل عبادات خود مانند مسجد يا کليسا شويد، وضع شما از ٣ ميليون نفر در دنيا بهتر است. اگر در يخچال شما خوراکى و غذا وجود دارد، اگر کفش و لباس داريد، اگر تختخواب و سرپناهى داريد، در اين صورت شما از ٧٥٪ مردم جهان ثروتمندتر هستيد. اگر در بانکى حساب داريد، و اگر در جيب‌تان پول داريد،شما به ٨٪ مردم دنيا که چنين شرايطى دارند تعلّق داريد. اگر شما اين نوشته را می‌خوانيد، از سه خوشبختى بهره‌مند هستيد: 1- بالاخره يک کسى بوده كه براي شما گردآوري كند. 2- شما به ٢٠٠ ميليون نفرى که قادر به خواندن نيستند، تعلّق نداريد. 3- و ... شما جزو ١٪ از مردم دنيا هستيد که کامپيوتر دارند. حال كه اين ها را مي دانيم: طورى کار کنيم که انگار نيازى به پول نداريد، طورى عشق بورزيم که انگار هرگز آرزده خاطر نشده‌ايم. هنوز تا سرمنزل مقصود عدالت اجتماعی در جهان بشریت خیلی راه نرفته داریم!! هنوز تا صعود بر قلل رفیع عدالت بشری و چکاد بلند برابری انسان ها بس راه نپیموده و بسی سنگلاخ نکوبیده داریم!! هنوز تا تحقق احساس همدردی با دیگر انسان ها چه بسیار پیچ و خم و سختی بیش و کم داریم!! ... بنابراین بیاییم : « جهانی فکر کنیم، ولی منطقه ای عمل کنیم.»
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 16 فروردين 1395 | 11:31 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
زن ،مظلوم همیشه تاریخ -------------------------------------------------------- ( سخنی تحلیلی به بهانه روز بزرگداشت مقام زن) --------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------------- هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند باکی نیست از دوست بپرسید چرا می شکند از پگاه پیدایش پرتو پاینده آدم و از طلوع طلیعه فلق و آغاز سپیده دم نبرد بی امان حق با ناحق و پیکار پی گیر پاکی و پارسایی با پلیدی ، پلشتي و پستي و از سجود سرخ هابيل بر سجاده سپيد سحر و پيروزي ستم و سالوس و سياهي ، شايد اگر ما را مظلوم ترين و معصوم ترين عنصر تاريخ بنامند، سخني به گزاف نباشد ؛ مظلوميتي به وسعت تاريخ و معصوميتي به عصمت سپيده . چه دشمناني كه در جنگ هاي خونين تاريخ ، قتل عاممان كردند ، به زنجير اسارتمان كشيدند و به كنيزيمان بردند و.... و چه دوستاني كه از شدت غيرت و حميت جاهلانه و بي جا زنده به گورمان كردند و يا در اندروني ها محبوسمان نمودند! چه سلاطين و فرمانروايان ستمگري كه جابرانه گوهر عفافمان را به زنجير هوس هايشان كشيدند و زينت حرمسراهايشان گردانيدند. در حرمسراي شاهان عثماني صدها زن و دختر بدبخت به عنوان كنيز و برده محبوس و طعمه هوس راني سلاطين عثماني بودند. مراد سوم از زنان حرمسرا ۱۰۳ نفر فرزند به جاي گذاشت. محمد سوم جانشین او ۱۹ تن از برادرانش را خفه كرد تا به آسودگي به سلطنت بپردازد . ابراهيم بر اثر سوء ظن به يكي از زنان حرمسرا ۲۸۰ تن زنان حرم را در كيسه هايي نهاد كه در ته آن سنگ گذاشته بودند و آن ها را وسط تنگي بسفر در دريا غرق كردند. ( فرمانروايان شاخ زرين، نوئل باربر، عبدالرضا هوشنگ انصاري ، نشر گفتار، تهران ، ۱۳۶۸) چه فرومايگاني كه جاهلانه عطر عاطفه و عشق آسمانيمان را در گنداب تعفن اوهام خود به بيگاري كشيدند. « تحجر» به نوعي به استثمارمان كوشيد و « تجدد» به گونه اي به ابتذالمان كشيد. « شرق» به شكلي خوارمان كرد و « غرب » به صورتي بي بند و بارمان نمود. غرب متحجر قرون وسطي قرن ها مطالعه و بررسي كرد، همايش ها برگزار نمود و پژوهش ها و تحقيقات بسيار انجام داد تا پذيرفت كه « ما انسانیم !!» و می توانیم مالک دارایی خود باشیم!! و شرق متقدم ما را وسیله سرگرمی ها و هوس رانی های شاهان و امپراتوران قرار داد. در تحجر غرب ، انسان بودن ما رسمیت نداشت و زمانی که تازه داشتیم هویت انسانی خود را می یافتیم که در بینش تجدد و تمدن جدید غربی ُ خود را «کالا» و « مهره » ای یافتیم که : - در فروشگاه ها و سوپرمارکت ها وسیله ای در دست سرمایه داران برای آب کردن اجناس بنجل و مصرفی بارآوردن مردم شدیم ! - جاذبه جنسی ما عامل فروش و رونق فیلم های مبتذل و بی محتوا شد. - زیبایی ما وسیله پرشدن جیب ابرسرمایه داران جهانی شد. - عروسکی شدیم که مایه سرگرمی و وسیله ارضای شهوات و امیال انسان های متمدن و متجدد قرن بیست و یکم باشیم . - مانکنی شدیم تا انواع مدهای لباس و کفش و آرایش گیسو و .... را برای هرچه بیشتر مصرفی کردن و مقلد بار آوردن مردم جهان سوم به نمایش درآوریم. غرب متجدد ماشینی شده که انبوه تولیدات تجملی و صنعتی نساجی و پارچه های رنگارنگ در دستش بی مصرف مانده بود ، به منظور آزمودن و مصرف كالاهاي پر زرق و برق و پوشاندن لباس هاي رنگين و جلف خود بر پيكر معصوم ما ، چادر و حجاب را مانع تحقق مقاصد پليد خود مي ديد ، ناگهان منادي آزادي زن و مبتكر مبارزه با چادر شد و بار ديگر با طرح شعار « ازاد زنان دوش به دوش آزاد مردان! » از ما عروسکی بزک کرده ساختند تا بر رونق بازار سکس و تجارت و مصرف کاذب بیفزایند. بدین گونه ما شدیم عروسک خیمه شب بازی سیرک جهانی سرمایه داری که هر لحظه ناخودآگاه به سازی می رقصیدیم و بوقلمون وار به رنگی درمی آمدیم. در این سرزمین زمانی نه چندان دور فردی قدرتمند به نام رضاشاه پهلوی عزم جزم کرد تا با زور و قدرت ، چادر را براي هميشه از فهرست لباس هاي زن ايراني بزدايد. او همه قدرت خود را به صحنه آورد ؛ اما پس از چند صباحي - در زمان پسرش - به اين نتيجه رسيدند كه فرهنگ سازي با زور پاسخ نمي دهد. عرصه فرهنگي با منش سرهنگي هم خواني ندارد.بنابراين گزير را در گريز از منطق زور يافتند. پس از انقلاب نيز كه ارزش هاي حاكم بر جامعه دگرگون شد ، بنا به رويكرد فرهنگي - كه بارزترين رويكرد انقلاب اسلامي است - « حجاب » به عنوان یک ارزش در فهرست ارزش های محوری انقلاب قرار گرفت. یکی از متفکران می گوید: « انقلاب ها هر چند اصیل باشند، تا به فرهنگ تبدیل نشوند، ماندگار نمی شوند.» فكر نمي كنم هيچ خردمند منصفي با اين سخن مخالف باشد يا آن را درك نكند كه « فرهنگ سازی با زور امکان پذیر نیست.» ما در روند فرهنگ سازی با انسانی با کرامت و فکور طرف هستیم که حتی خداوند هم در منطق ۱۲۴ هزار پیامبر با زبان زور با سخن نگفته است. بی تردید عقل و خرد از مهم ترین و ارزشمندترین نعم الهی است و تفکر از بالاترین عبادات انسان مومن می باشد . اسلام بیشترین ارزش را برای عنصر تفکر و تعقل قائل است . علامه طباطبایی (ره) مفسر بزرگ قرآن می فرماید : " اگر کتاب الهی را تفحص کامل کرده ، در آیاتش دقت کنید ، خواهید دید شاید بیش از سیصد آیه هست که مردم را به تفکر ، تدبر و تعقل دعوت کرده و یا به پیامبر استدلالی را برای اثبات حقی و یا از بین بردن باطلی می آموزد . خداوند در قرآن حتی در یک آیه نیز بندگان خود را امر نفرموده که نفهمیده به قرآن و یا به هر چیزی که از جانب اوست ، ایمان آورند و یا راهی را کورکورانه بپیمایند ." (المیزان ، ج5 ، صص255-270) گذشته از آیات قرآن ، روایات زیادی نیز مسلمانان را توصیه به بهره گیری از این عنصر فطری و الهی می کند . نمونه هایی از روایات و احادیث درباره تعقل و تفکر را به عنوان برگی از کتاب و و بارقه ای از آفتاب تقدیم می دارم : امام علی (ع) می فرماید : " العقل دلیل المومن . العقل رسول الحق . العقل داعی الفهم " . عقل و خرد ، راهنمای مومن است . عقل فرستاده حق است . عقل دعوت کننده به درک و فهم است . پیامبر اکرم (ص) اندیشیدن و تفکر را بالاترین عبادت می داند و هیچ عبادتی را چون تفکر ارج نمی نهد : " افضل العباده التفکر . لا عباده کالتفکر " . امام علی (ع) دانستن یک حدیث را از روی تفکر و درایت بهتر از نقل هزار حدیث می داند . " حدیث تدریه خیر من الف حدیث ترویه " ( بحارالانوار ، ج1) امام حسین (ع) ، اندیشیدن و نقادی انسان را دلیل دانایی انسان می داند . " من دلایل العالم انتقاده لحدیثه " (تحف العقول) امام حسن عسکری (ع) در تعریف عبادت پا را فراتر نهاده و اصولا عبادت را تفکر و اندیشیدن درباره خدا می نامد ، نه بسیاری نماز و روزه . " لیست العباده کثره الصیام و الصلوه و انما العباده کثره التفکر فی امرالله " ( تحف العقول) زن یک انسان ذی شعور و خردمند است . آیا بدون اقناع عقل و خرد او می توان ارزش یا ضد ارزشی را بر او تحمیل کرد؟ همه قبول داریم که حجاب یک مسئله فرهنگی است ؛ اما تجربه اداره جامعه در اين 38 سال نشان داده هر جا كه از منطق كم مي آوريم ، از سلاح زور كمك مي گيريم .... و اين است رمز نهادينه نشدن حجاب در جامعه ما. هنوز بعد از 38 سال فرهنگ سازي مي شنويم كه توصيه مي كنند در دانشگاه ها از زور نمره و در ادارات از زور اداري براي حاكم كردن حجاب - يعني يك ارزش فرهنگي و اسلامي - سود بجوييم !! آيا نبايد از تجارب اين سی و هشت ساله بياموزيم كه اين روش ها نتيجه معكوس مي دهد؟! ما عادت كرده ايم در بازي هاي جناحي از هر پديده حتي ارزش هاي ديني استفاده ابزاري بكنيم. در صورتي كه استفاده ابزاري از آموزه هاي ديني يكي از بزرگ ترين خيانت ها به دين است. اين كه يك جناح سياسي ، جناح ديگر را به گسترش فرهنگ بدحجابي متهم كند ، دردي را دوا نمي كند . عزيزان ! بياييد براي خدا همه دست در دست يكديگر دهيم و همه دلسوزان جامعه كمك كنيم و اصل مسئله را حل كنيم. حل همه مسائل فرهنگي - از جمله حجاب - تنها يك راه حل دارد و آن اين است كه با كار فرهنگي و گفت و گوهاي منطقي و اقناعي بكوشيم انسان ها به حقانيت باور خود جلب كنيم. دلايل قوي بايد و معنوي نه رگ هاي گردن به حجت قوي چهارشنبه بیستم جمادی الثانی فرخنده زاد روز حضرت فاطمه زهرا(س) و روز بزرگداشت مقام زن و مادر را گرامي مي داريم و اين مناسبت ميمون و مبارك را به همه خواهران و بانوان فرزانه و فرهيخته تبريك و تهنيت مي گوييم. @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 11 فروردين 1395 | 8:32 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
زيست انساني بر مدار عزت نفس --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------- انسان عزت مدار هویت خود را در قاب آرمان ها می نگرد و گلواژه های آرمان های خود را بر لوح آرزو می نگارد . "نگارش" او جلوه گاه "نگرش " او و نگاه او ترجمان دیدگاه اوست . هویت و حریت انسان فرهیخته به هم آمیخته است. قدرت نمایی هدایتگران خودکامه این گل سرخ فطرت را پرپر و این اسطوره اصالت را زیر و زبر می کند . برای خوارکردن و تحقیر انسان عزتمند نه تهدید چاره ساز است و نه تحدید . بل باید ابهامش را کاوید و پیامش را شنید . شهروند عزت طلب نه تن به قدرت می دهد و نه دل به قیمومت می سپارد . در برابر بذل محبت ارادت می ورزد، اما قیادت نمی پذیرد . مذهب برای انسان گواراترین نوش است و گویاترین سروش . اما اگر انسان زیر بمباران تبلیغاتی مذهبی قرار گیرد، فشار را بر نمی تابد و ار آن روی بر می تابد . نهال طبيعت هر انسان به ويژه جوان در برابر هيچ توفان تغييرآفرين نمي لرزد و به سختي مقاومت مي ورزد . هر پيام تربيتي كه در انسان اين پندار را به وجود آورد كه مي خواهند باور او را بدين وسيله تغيير دهند ، آن را دفع مي كند . بايد عزت و كرامت او را اشباع و عقلانيتش را اقناع كرد. گذرنامه ورود به ملک روح انسان عزتمند، جلب اعتماد و اطمینان اوست . آنگاه به این مهم دست می یابیم که استقلال او را به رسمیت بشناسیم و از نیروی لایزال او نهراسیم . انسان يا شخصيت سری پرشور دارد ، اما با شعور . نه به خسی تملق می گوید، نه به کسی تعلق می جوید . چون فارغ از مقام و نام و نان است ، نه چاپلوسی را می شناسد و نه از عزل می هراسد. «دانلی» یکی از محققان حوزه حقوق بشر می گوید: «حقوق مدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، همگی از ایده کرامت ذاتی انسان ناشی می شوند». انسان اشرف مخلوقات و افضل موجودات است. خداوند در بين همه موجودات و مخلوقات تنها انسان را كرامت بخشيد و او را بر سرير سبز عزت و فضيلت نشانيد ؛ بنابراين انسان - بماهو انسان – كريم و عزيز است. به ديگر سخن انسان فاقد كرامت انساني و عزت نفس، انسان نيست ! كرامت انسان و عزت نفس ايجاب مي كند كه او بر فراز رفيع ترين چكاد خلقت بايستد و شخصيت منحصر به فرد خود را ، خود بسازد . در ميان همه موجودات انسان تنها كسي است كه اين كرامت و عزت و اختيار را يافته است كه مي تواند ابعاد وجودي خود را پي ريزي كند. حفظ كرامت براي همه انسان ها ضروري و لازم است و براي مسلمانان ضروري ترين حق و لازم ترين وظيفه و تكليف است . انساني كه براي خود كرامت و عزت قائل است و خود را كريم مي داند ، پيوسته مي كوشد تا آيينه دل خود را از زنگار هاي رذايل بزدايد و به آرايه هاي فضايل بيارايد. خداوند عزت آفرین در کتاب آسمانی قرآن کریم در این باره می فرماید: و لقد كرمنا بني آدم و حملناهم في البر والبحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلا ( اسري ، ۷۰) ما فرزندان آدم را بسيار گرامي داشتيم . آن ها را بر مركب هاي خشكي و دريا سوار كرديم و از هر غذاي لذيذ و پاكيزه ايشان را روزي داديم و بر بسياري از آفريدگان خود برتري و فضيلت بزرگ بخشيديم. امام علي (ع) مي فرمايند: من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته . كسي كه شخصيت خود را گرامي بداند ، شهواتش را خوار و بي ارزش مي شمارد. آن حضرت بر اين باور است كه هر كس شخصيت خود را گرامي بدارد ، آن را با پليدي گناه و معصيت نمي آلايد. ( من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصيه ) انسان شريف و كريم و عزيز در نگاه امام علي (ع) كسي است كه نفس و شخصيت خود را از ذلت ها و خواري ها تزكيه مي سازد. ( من شرفت نفسه نزهها عن ذله المطالب ) در مكتب حيات آفرين و عزت بخش مولا (ع) به انسان عزت باخته ، اميد خيري نيست. ( من هانت عليه نفسه فلاترج خيره ) امام هادي (ع) نيز توصيه مي فرمايند : از شر و بدي انساني كه در نفس خود خواري و پستي احساس مي كند ، در امان نباشيد. ( من هانت عليه نفسه فلا تامن شره ) " هيچ انسان سالمي تكبر نمي ورزد و ستم نمي كند مگر به خاطر پستي و ذلتي كه در شخصيت خود احساس مي كند. " اين حقيقت ارزشمند روان شناسي را امام علي (ع) به وضوح و روشني بيان مي فرمايند: " ما من رجل تكبر او تجبر الا لذله وجدها في نفسه " عزت نفس ، عبارت است از احساس ارزشمند بودن . این حس از مجموعه ی افكار، احساسات ، عواطف و تجربیات ما در طول زندگی ناشی می شود. می اندیشیم كه فردی با هوش یا كودن هستیم ، احساس می كنیم كه شخصی منفور یا دوست داشتنی هستیم ، مورد قبول و اطمینان هستیم یا خیر؟ خودرا دوست داریم یا نداریم؟ مجموعه این برداشت ها و ارزیابی ها و تجاربی كه از خویش داریم، باعث می شود كه نسبت به خود احساس خوشایند ارزشمند بودن ، یا بر عكس احساس ناخوشایند بی كفایتی داشته باشیم عزت نفس عبارت است از ميزان ارزشي كه فر دبراي صفات و ويژگي هاي شخصي و ذهني خود قايل است. فردي كه از عزت نفس بالايي برخوردار است، خودش را به گونه اي مثبت ارزشيابي كرده و برخورد مناسبي نسبت به نظريات مثبت خود و ديگران دارد. درمقابل فرد با عزت نفس پايين اغلب نوعي نگرش مصنوعي نسبت به دنيا دارد، و در نااميدي تلاش مي كند تا به خود و ديگران نشان دهد كه شخصي لايق است. يا منزوي شده و از ارتباط با ديگران اجتناب مي كند. عزت نفس برگردان مفهوم selfesteem می باشد که از دو واژه عزت و نفس تشکیل شده که در ادبیات فارسی معانی عزیز شدن ،گرامی شدن،ارجمند و ارجمندی را به عزت و معانی جان و حقیقت هر چیز را به نفس اختصاص داده اند. عزت نفس از دو بخش مهم تشکيل مي شود : 1- باور خودتوانمندي به معناي داشتن اطمينان به توانايي فکر کردن ، درک کردن ، آموختن ، انتخاب کردن و تصميم گيري براي خود . 2- احترام به خود يا داشتن حرمت نفس به معناي ارزش براي خود قائل بودن؛ يعني آن که به خود حق بدهيم که زندگي کنيم و شاد باشيم . عزت نفس يک نياز اوليه براي انسان هاست ؛چون فکرکردن لازمه زندگي موفق است . اين انديشه و فکر به ما امکان مي دهد که قدرت تصميم گيري داشته باشيم . نيروي اراده هر انسان بستگي به ميزان عزت نفس او دارد؛ بنابراين نقش عزت نفس در زندگي انسان بسيار مهم وچشمگير است. @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 10 فروردين 1395 | 17:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
هیچ کس «ایرانی تر» از دیگران نیست! ------------------------------------------------------ #خاطره_هاومخاطره_ها --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------- خاطره ای جالب از روزهای غلیان غیرت ---------------------------------------------- در سال 1367 من مدیر کل آموزش و پرورش استان کهکیلویه و بویر احمد بودم. پس از پذیرش قطعنامه شماره 598 مجمع عمومی سازمان ملل توسط ایران، صدام و منافقین به تصور این که ایران به خاطر ضعف توان نظامی ناگزیر از پذیرش قطعنامه شده است،یورشی جدید و شدید به مرزهای ایران را آغاز کردند. ارتش عراق از جنوب و منافقین از غرب با هجومی وسیع وارد خاک ایران شدند. در آن زمان به ما خبر رسید که ارتش عراق تا پشت دروازه های اهواز رسیده اند! من فورا ضمن تشکیل جلسه ای با معاونان اداره کل به اتفاق آرا تصمیم گرفتیم ضمن فراخوان همه فرهنگیان استان به حضور در جبهه ها، خود نیز به اتفاق کارمندان اداره کل روانه ها جبهه ها شویم. بنابراین صبح روز بعد کارکنان اداره کل را جمع کرده،این تصمیم را به آگاهی آنان رسانده، به ایشان گفتم: من و معاونان اداره کل امروز عازم جبهه ها هستیم. هر کس مایل به همراهی ما هست،آماده سفر شود. همه کارمندان اداره کل به اتفاق آمادگی خود را جهت حضور در جبهه اعلام کردند. متعاقب آن من طی پیامی به فرهنگیان استان ضمن اعلام خبر حضور خود و کارمندان در جبهه،از همه معلمان و فرهنگیان استان خواهش کردم که هر کس علاقه به همراهی ما دارد، بار سفر به سوی جبهه ها را ببندد. البته با توجه به این که معلمان در حال گذراندن تعطیلات تابستانی خود بودند و هیچ اجبار اداری برای حضور در جبهه نداشتند ؛ لذا پیش بینی می کردیم که استقبال از این فراخوان کم و ناچیز باشد. اما مراتب ایثار و فداکاری و بزرگواری فرهنگیان استان چنان حماسه ای آفرید که شایسته می دانم آن را به عنوان برگی زرین در تاریخ دفاع مقدس بنگارند! من تنها یک معاون و چند نفر کارمند را برای انجام امور روزمره اداره کل گماردم و خود و بقیه معاونان و کارکنان به سوی جبهه روانه شدیم. گذرگاه رزمندگان استان به سوی جبهه ها شهر گچساران (یکی از شهرهای استان) بود. وقتی ما به گچساران رسیدیم،شهر را انباشته از حضور فعال فرهنگیان استان دیدیم.جمعیت فرهنگی استان به وضوح در خیابان ها،معابر و کوچه ها دیده می شدند. فرمانده محترم سپاه گچساران ضمن تماس با من خواهان نشستی فوری جهت تصمیم گیری برای تجهیز و اعزام فرهنگیان به جبهه شد. در نشست مشترک ایشان ضمن تشکر از حضور انبوه فرهنگیان داوطلب برای حضور در جبهه اظهار داشتند: ماشاءالله آن قدر نیروی رزمنده فرهنگی آمده که ما (سپاه) توان تجهیز و اعزام همه آنان را به جبهه ها نداریم. لذا خواهش ما برگرداندن بیشتر نیروهای فرهنگی و اعزام تعداد اندگی از ایشان بر حسب نیاز به جبهه هاست. ایشان افزودند: چون شما رئیس و مسئول فرهنگیان هستید و نیز شما آنان را جهت حضور فراخوانده اید، از شما تقاضا می کنیم ضمن تشکر از آنان بخواهید جز تعدادی اندک بقیه به خانه های و نزد خانواده های خود بازگردند! بنابراین من طی اطلاعیه ای همه فرهنگیان را به حضور در سالن بزرگ هنرستان (سالنی بسیار بزرگ و در آن زمان محل برگزاری نماز جمعه گچساران بود) فراخواندم. روز بعد سالن مزبور مملو از فرهنگیان صدیق و ایثارگر استان شده بود.جمع حاضر به شدت شعارهای میهنی و انقلابی می دادند. من طی سخنانی ضمن تشکر و سپاس از حضور فعال و جوانمردانه آنان ،تقاضای فرمانده محترم سپاه را به آگاهی آنان رساندم. جمعیت فرهنگی حاضر بلافاصله با فریادهای مردانه خود گفتند: اگر جمعیت رزمنده زیاد است،شما خود و کارکنان اداره کل برگردید. ما تا آخرین نفس باید با دشمن بجنگیم. من گفتم: سپاه حتی اسلحه و لباس به اندازه همه شما ندارد و اصولا به این همه نیرو نیاز ندارد. در پاسخ گفتند: ما از سپاه هیچ نمی خواهیم. با همین لباس های خود اعزام می شویم و حتی اگر تفنگ نباشد،با سنگ و چوب می جنگیم! من ضمن تحسین قلبی این درجه از ایثار ،در برابر عظمت شخصیت و اراده و همت این قشر فرهنگی واقعا کم آوردم ! و ضمن اعلام مراتب به فرمانده محترم سپاه، ناتوانی خود را خاموش کردن احساسات شعله ور میهن دوستی و غیرت این جوانمردان اعلام کردم!! شباهنگام از پنجره طبقه دوم خانه معلم گچساران خیابان را تماشا می کردم. تعدادی از معلمان را دیدم که بساط بیتوته خود را در کنار پیاده رو خیابان افکنده،ضمن خوردن نان و پنیر و هندوانه به عنوان شام،خود را برای رزم فردا آماده می کردند! *************** ما ایرانیان و بویژه ما فرهنگیان این چنین بودیم که هشت سال در برابر هر هجومی ویرانگر مقاومت کردیم . در آن روزها از هیچ رزمنده ای نپرسیدیم: چه دین و مذهبی دارد؟ چه گرایشی سیاسی دارد؟ چه زبان و گویش و قومیتی دارد؟ در انتخابات به چه کسی رای داده است؟ و چه و چه و... لذا توانستیم به نام یک ملت بزرگ و در جبهه های واحد دست در دست یکدیگر نهیم و نگذاریم حتی یک وجب از خاک میهن در تصرف بیگانه بماند. بیاییم باور کنیم که «ایران» متعلق به همه «ایرانیان» است! هیچ کس «ایرانی تر» از دیگران نیست! بنابراین همه «ایرانیان» شهروند درجه یک و دارای حقوق انسانی مساوی هستند!
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 6 فروردين 1395 | 16:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
برتری تشخيص خرد جمعي ---------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------ تشخيص خرد جمعي برتر است يا تشخيص باهوش‌ترين فرد ؟ ----------------------------------------- در عرصه اجتماعی معمولا بین اندیشمندان این گفتمان مطرح است که برای اداره هر جامعه نظام دموکراسی بهتر و برتر است یا نظام فردی و سلطنتی؟ برخی از اندیشمندان به ویژه پیشینیان بر این پندار بودند که برای اداره هر جامعه گزینش یک فرد نخبه،زيرك و دانشمند و دادن زمام امور به دست او مي تواند تضمين كننده سعادت ، رفاه و رستگاري جامعه باشد. اما امروزه كمتر متفكري در دنيا چنين سيستمي را تاييد مي كند. حتي كشورهاي سنتي پادشاهي و امپراتوري، اما پيشرفته چون ژاپن، انگليس، هلند، بلژيك، دانمارك، سوئد و....كه سيستم تاريخي سلطنتی خود را حفظ كرده اند، اختيارات چنداني به پادشاه نمي دهند؛ بلكه همه امور جاري و اختيارات كشور بين برگزيدگان ملت توزيع مي شود. اصولا زماني تحقق عدالت را در توزيع عادلانه ثروت در جامعه مي پنداشتند؛ اما امروزه استقرار عدالت اجتماعي منوط به توزيع عادلانه سه عنصر در بين افراد هر جامعه است: ۱ - توزيع ثروت ۲ - توزيع قدرت ۳ - توزيع اطلاعات بر اساس یک آزمایش طبیعی و اجتماعی که توسط «فرانسيس گالتون» انجام شده برتري تشخیص « خرد جمعی » بر تشخیص افراد باهوش و نخبه تایید می شود. اين مطلب را خود بخوانید و داوری کنید: در يک روز پاييزي در سال ١٩٠۶ دانشمند انگليسي «فرانسيس گالتون» خانه‌ خود را در شهر پليموت به مقصد يک بازار مکاره در خارج شهر ترک كرد. گالتون ٨۵ ساله آثار کهولت را رفته‌رفته در خود احساس مي‌كرد؛ اما هنوز از ذهني خلاق و کنجکاو برخوردار بود، چيزي که در طول عمرش به وي کمک کرده بود به شهرت دست يابد. دليل شهرت وي يافته‌هاي او در موردِ وراثت بود که موافقان و مخالفان سرسختي داشت. در آن روز خاص گالتون مي‌خواست در مورد احشام مطالعه کند. مقصد گالتون بازار مکاره‌ ساليانه‌اي بود در غرب انگلستان، جايي که كشاورزان احشام خود را از گوسفند و اسب و خوک و غيره براي ارزش‌يابي و قيمت‌گذاري به آنجا مي‌آوردند. حضور دانشمندي مانند گالتون در چنان جمعي غيرعادي مي‌نمود. ولي بايد توجه داشت که گالتون به دو چيز بسيار علاقه‌مند بود. يکي اندازه‌گيري پارامترهاي فيزيکي و ذهني و ديگري مطالعه در خصوص پرورش نسل. گالتون که در عين حال پسرخاله‌ داروين نيز بود، شديدا اعتقاد داشت که در يک جامعه تنها تعداد اندکي، مشخصه‌هاي لازم براي هدايت سالم آن جامعه را در خود دارند و از همين رو مطالعه‌ مربوط به مسائل وراثت و نيز پرورش نسل، مورد توجه وي بود. او بخش بزرگي از عمر خود را صرف اثبات اين نظريه کرده بود که اکثريت افراد يک جامعه فاقد ظرفيت لازم براي اداره‌ جامعه هستند. آن روز او در حالي که در ميان غرفه‌هاي نمايشگاه مشغول قدم زدن بود، به جایي رسيد که در آن مسابقه‌اي ترتيب داده شده بود. يک گاو نر فربه انتخاب شده و در معرض ديد عموم قرار گرفته بود. هر کس که تمايل شرکت در مسابقه را داشت بايد ۶ پنس مي‌پرداخت و ورقه‌اي مهر شده را تحويل مي‌گرفت. در آن ورقه بايد تخمين خود را از وزن گاو نر مي‌نوشت. نزديک‌ترين تخمين به واقعيت برنده‌ مسابقه بود و جوائزي به صاحب آن تعلق مي‌گرفت. ۸۰۰ نفر در مسابقه شرکت کردند تا شانس خود را بيازمايند. افراد از همه تيپ و طبقه‌اي آمده بودند. از قصاب گرفته که قاعدتا بايد بهترين و نزديک‌ترين نظر را به واقعيت مي‌داد تا کشاورز و مردم عامي بي‌تخصص. گالتون اين گروه افراد را در مقاله اي که بعدا در مجله‌ علمي «طبيعت» منتشر كرد، به کساني تشبيه کرد که در مسابقات اسب‌دواني، بدون کم‌ترين دانشي در موردِ اسب‌ها و مسابقه و تنها بر اساس شنيده‌هايي از دوستان، روزنامه‌ها و اين طرف و آن طرف بر روي اسب‌ها شرط مي‌بستند. او هم‌چنين با مقايسه‌ اين وضعيت با دموکراسي نوشت، همان قدر که افراد درکي از وزن گاو نر داشتند، به همان ميزان نيز وقتي در انتخابات شرکت مي‌کنند تا سرنوشت سياسي کشور را رقم بزنند از اوضاع مملکت و مسائل مربوط به آن مطلعند. اما يک چيز براي گالتون جالب بود، اين که ميان‌گينِ نظر افراد چيست. او مي‌خواست ثابت کند چگونه تفکر افراد وقتي نظريات‌شان با هم جمع شده و معدل گرفته مي‌شود، در صورتي که متخصص نباشند، از واقعيت به دور است. او آن مسابقه را به يک تحقيق علمي بدل كرد. پس از اين که مسابقه به انتها رسيد و جوايز پرداخت شد، ورقه‌هايي را که افراد بر روي آن نظريات خود را در خصوص وزن گاو نر منعکس کرده بودند، از مسؤولان مسابقه به عاريت گرفت تا مطالعات آماري خود را بر روي آنان انجام دهد. مجموعا ٧٨٧ نظر داده شده بود. گالتون به غير از تهيه‌ يک سري منحني آماري دست به محاسبه‌ ميانگينِ نظريات زد. او مي‌خواست دريابد عقل جمعي مردم پليموت چگونه قضاوت کرده است. بدون شک تصور او اين بود که عدد مزبور فرسنگ‌ها از عدد واقعي فاصله خواهد داشت؛ چرا که از ديد وي افراد خنگ و عقب مانده در آن جمع اکثريت قاطع را تشکيل مي‌دادند. ميانگينِ نظريات جمعيت اين بود که گاو نر ١١٩٧ پوند وزن دارد و وزن واقعي گاو که در روز مسابقه وزن کشي شد ١١٩٨ پوند بود. گالتون اشتباه مي‌کرد. تخمينِ جمع بسيار به واقعيت نزديك بود. گالتون نوشت: نتايج نشان مي‌دهد که قضاوت‌هاي جمعي و دموکراتيک از اعتبار بيش‌تري نسبت به آن‌چه که من انتظار داشتم برخوردارند. اين حداقل چيزي بود که گالتون مي‌توانست گفته باشد. در خصوص قضاوت «خرد جمعي» ذکر اين مطلب ضروري است که نظر هر فرد دو عنصر را در درون خود دارد: اطلاعات صحيح و غلط. اطلاعات صحيح (از آن رو که صحيح‌اند) هم‌جهت اند و بر روي يکديگر انباشته مي شوند؛ اما خطاها در جهات مختلف و غيرهم‌سو عمل مي‌کنند ؛بنابراين تمايل به حذف يکديگر دارند. نتيجه اين مي‌شود که پس از جمع نظريات آن‌چه که مي‌ماند اطلاعات صحيح است. ------------------------------------------------------------ اقتباس از کتاب تحقيقي «خرد جمعي» نوشته‌ «جيمز سورويس‌كي» - با كمي ويرايش (James Surowiecki) (The Wisdom of Crowds)
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 4 فروردين 1395 | 17:0 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
نقش تحزب در جذب مشارکت عمومی/ 18 ------------------------------------------------------- (بخش پایانی) ------------------------------------ #شفیعی_مطهر ---------------------------------------- مشاركت مردم؛ حق يا تكليف؟!/3 --------------------------------------------- انسان از پگاه حيات تا شامگاه ممات پيوسته در حال آموختن و تجربه اندوختن است؛ اما نقشي را كه در ايّام كودكي بر صحيفة سينه و صفحة پاك اين آيينه مي نگارد، تا واپسين دم حيات قرين جان و همنشين روان اوست. دشت باور كودك تشنه است؛ هم زلال آب را مي نوشد و هم ضلال سراب را. شايسته است ما مديران، معلمان و مربيان از اين فرصت گرانبها كه در اختيار ماست، به نحو احسن بهره برگيريم. ما فرهنگيان، حساس ترين، مستعدترين و تأثير پذير ترين مقطع سنّي نسل آينده را به گونه اي هدفمند و قانونمند در اختيار داريم. زهي افسوس و دريغ است اگر ما نتوانيم از اين فرصت بي بديل وسال هاي تحصيل استفاده كنيم. در اين فرصت گذرا و پويا ما مي توانيم بذر همه رفتارهاي مثبت و مهارت هاي مفيد زندگي را در روح و روان كودك بكاريم و او را براي پذيرفتن توانمندانة مسئوليت هاي سنگين فرداي زندگي آماده كنيم. از مهم ترين رفتارها و مهارت هاي مثبت و مفيد زندگي، احساس مشاركت جويي و مشاركت پذيري فرد در همه عرصه هاي حيات مي باشد. دانش آموزان مي توانند در همه مدارس و همه مقاطع تحصيلي متناسب با سن وسطح تحصيلات خود در اداره امور مدارس خود مشاركت جويند. آنان با برگزاري انتخابات آزاد و دموكراتيك شوراهاي دانش آموزي و نيز تشكيل مجلس دانش آموزي، مشاركت سياسي و اجتماعي را به نحو احسن فراگيرند. نونهالان ما مي توانند با همياري و همكاري يكديگر سهم مهمي از نظافت و زيبا سازي مدرسه خود را برعهده گيرند و از اين طريق، مشاركت در امور اجتماعي جامعه فردا را بياموزند. انسان در خرد سالي، كودك است و كوچك؛ اما حقير نيست. امروز اگر دست كوچك خود را براي كسب اجازه از ما بالا مي برد، فردا با آن دست دنيا را خواهد چرخانيد. دنياي عظيم فردا با دست هاي كوچك امروز او اداره خواهد شد. او را باور كنيم و به قدرتش ايمان آوريم. ------------------------------------------------------------------------------------------------ منابع ۱ - قرآن كريم ۲ - اخوان کاظمی، دكتربهرام، پرتال جامع علوم انسانی ،http://www.ensani.ir/fa/484/profile.aspx ۳ - اسلامي ،محمد مهدي،روزنامه کارگزاران،ش۴۸۷، ۱۷/۲/۱۳۸۷ ۴ - اسنو، ادگار ، چين سرخ، مترجم:سيف غفاري،انتشارات اميركبير،تهران،چاپ اول،۱۳۵۱ ۵ - امام خميني (ره) ، صحيفه امام، ج 5، نرم افزار جاری که ویژه هجدهمین سالگرد ارتحال امام ره توسط موسسه نشر و حفظ آثار آن بزرگوار تهیه شده است شامل صحیفه ارزشمند امام در 21 جلد می باشد. ۶ - امام خمینی؛ تحریر الوسیله، ج 1؛ تهران: نشر اسلامی، 1356 ش؛ صص 435 و 436 ۷ - جوان آراسته، حسين؛ مبانی حکومت اسلامی؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1380 ش؛ ص ۱۲۶ ۸ - حسینی شیرازی، آيت الله سيدمحمد؛ الفقه السیاسی؛ قم: مطبعة رضایی، 1403؛ صص 316 ـ 314 ۹ - حر عاملي، شيخ محمد حسن ، وسايل الشيعه في تحصيل مسائل الشريعه، ج15، فايل انترنتي:http://mojtahedshabestari.com ۱۰ - خاتمي ، سيد محمد،فصلنامه فرهنگ مشارکت، سال ششم ، شماره ۲۴،تابستان ۱۳۷۹،صص۲ و۳ ۱۱ - سپهر منصوري،عباس،پایگاه حوزه ، /www.hawzah.net/،دانش پژوهان :: پاییز و زمستان 1383، شماره ۶،ص۶۴ ۱۲ - سجادی، عبدالقيوم ؛ «رهیافت فقهی در تحزب»؛ پاگاه حوزه، ش 18؛ ص 78 ۱۳ - شفيعي مطهر،سيد عليرضا،مباني و ضرورت مشاركت، انتشارات عابد،تهران،چاپ اول،۱۳۸۳ ۱۴ - شفيعي مطهر،سيد عليرضا، پيام هاي پيامبر(ص) ، انتشارات رواق دانش،قم،چاپ اول،۱۳۸۶،ص۳۴۲ ۱۵ - طالقاني ، آيت الله محمود،از آزادي تا شهادت ، مجموعه کامل اعلامیه‌ها، پیام ها... (آبان 1357 تا شهریور 1358)، رسا ، تهران، 1359، ص 44 ۱۶ - غزالي ، محمد، ميزان العمل،مترجم:علي اكبر كسمايي، مصحح:دكتر سليمان دنيا، انتشارات سروش،نوع فایل: PDF ۱۷- فائضی ، حسن؛ «پیدایش احزاب و موانع آن»؛ نشریه صدا، ص۵۷ ۱۸- قدیمی، سيدعباس؛ «مبانی فقهی و کلامی تحزّب»؛ همایش تحزّب و توسعه سیاسی، کتاب سوم؛ ص۱۲۷ ۱۹ - كليني، اصول كافي، ج6، سيد جواد مصطفوي،انتشارات علمي فرهنگي،تهران،چاپ اول،۱۳۶۸ ۲۰ - لنين، ولادیمیر ایلیچ ، چه بايد کرد، مترجم:هامان نويدپور،صص 36 و 35 - نسخه اينترنتي: www.mindmotor.net ۲۱- محمدي‌نژاد، دكتر حسن، احزاب سياسي،وبلاگ www.hoqoq.blogfa.com ۲۲ - مصباح،ضياء- سايت آفتاب -http://aftab.ir ۲۳ - مطهري ، آيت الله مرتضي ،حماسه حسيني،انتشارات صدرا ، تهران ، ص107 ۲۴ - منتظری، آيت الله حسينعلي؛ ولایة الفقیه، قم، صص 42 و 43 ۲۵ - نايینی ، علامه محمدحسين؛ تنبیه الأمة و تنزیه الملّة؛ قم: شرکت سهامی انتشار، 1380 ش؛ ص 17 ۲۶ - وکیلی، محمدعلي؛ «جایگاه و کارکردهای احزاب در نظام سیاسی اسلام»؛ همایش تحزّب و توسعه سیاسی، کتاب سوم؛ ص۲۱۹ @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 26 اسفند 1394 | 16:47 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
نقش تحزب در جذب مشارکت عمومی/17 --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------- مشاركت مردم؛ حق يا تكليف؟!/2 ------------------------------------------ وقتي يك شهروند احساس كند كه در جامعة خود غير از «تكليف»،«حق» هم دارد و «مشاركت» يكي از «حقوق» مسلم اوست و نه از «تكاليف» او، در چنين موقعيتي او مي كوشد هم از حقوق خود بهره گيرد و هم بار تكاليف و مسئوليت هاي خود را داوطلبانه بر دوش گيرد. يك شهروند محترم كه احساس كند حقوق انساني او مورد احترام حكومت قرار مي گيرد، طبيعتاً پذيراي مشاركت در همه عرصه هاي جامعه مي شود. او به پديده مشاركت به عنوان يكي از حقوق خود مي نگرد، نه يكي از تكاليف خود؛ چون بهره مندي از حقوق، شيرين است و تحمّل تكاليف، سنگين. نهادينه كردن فرهنگ مشاركت را از مدرسه آغاز كنيم «تاكنون مسئوليت در عرصةآموزش و پرورش برعهدة نسل گذشته بوده است؛ يعني محور كار، مديران، مربيان و اولياء بوده اند. از اين پس مي خواهيم نسل نوپا و دانش آموز را در عرصة آموزش و پرورش مشاركت بدهيم. به همين دليل شوراهاي دانش آموزان، تشكّل هاي دانش آموزي و به خصوص پارلمان دانش آموزي براي ما مهم است و همين جا توصيه مي كنم كه آموزش و پرورش از نظر مشورتي و انديشه و طرح های دانش آموزان عزيز در پيشبرد امور آموزشي و پرورشي و جامعه مدد بگيرد.» اين عبارات بخشي از توصيه هاي آقای سید محمد خاتمی رئيس جمهور پیشینمان است كه در سخنراني مراسم بازگشايي مدارس در نخستين روز مهر مطرح كردند. بي شك اين دغدغه مهم و مشترك جناب آقاي خاتمي، و همة صاحب نظران، فرهنگيان و فرهيختگان است. اگر امروزه پديده مشاركت در همه عرصه هاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و… ما به عنوان يك فرهنگ پويا و پايا نهادينه نشده است، به خاطر اين است كه آموزش عملي اين باور از سطح مدارس ما آغاز نشده است، اگر امروز يك شهروند داوطلبانه ماليات و عوارض خود را نمي پردازد؛ اگر يك عابر خود را در حفظ نظافت و زيبا سازي معابر، بوستان ها و اماكن عمومي سهيم نمي داند؛ اگر يك راننده خودرو به هنگام رانندگي ، حقوق ساير رانندگان و عابران را رعايت نمي كند؛ و حتي اگر يك انديشمند و سياستمدار، عقيده و نظرية مخالف خود را برنمي تابد؛ همه به خاطر اين است كه اين آموزه ها را در مدرسه نياموخته اند. برپايه آموزه حكيمانة «اَلتَعِلَّمُ فيِ الصِّغَرِ كَالنَّقشِ فيِ الْحَجَر»(ميزان العمل ، ص ۳۸) بذرهاي مهارت هاي زندگي بايد در سنين خردسالي در كشتزار بكر و بديع كودك افشانده شود. تا در بزرگسالي به نهالي بارور و درختي پر ثمر تبديل گردد. امام علي (ع) به فرزندشان امام حسن (ع) مي فرمايد: «قلب كودك مانند زمين بي گياه است؛ هر چه بر او عرضه شود، مي پذيرد. به همين جهت من پيش از اين كه قلب تو سخت شود و دلت مشغول گردد، به تأديب تو اقدام كردم. » (وسايل الشيعه، ج15، ص197) امام صادق (ع) در اين باره مي فرمايند: «بادِروُا اَولادَكُمْ بالحديثِ قَبلَ اَنْ يَسبِقَ اِلَيْهِمُ المُرْجِئَه» (اصول كافي، ج ۶، ص۴۷) فرزندانتان را با مسايل دين آشنا كنيد؛ پيش از آن كه عوامل گمراه كننده بر آنان چيره شوند. خويي كه از نخست كسي را به سرنشست او را هماره تا به دم مرگ در سر است سعدي نيز با ديگر صاحب نظران هماوا مي شود كه: هــركه در خرديش ادب نكنند در بزرگي فلاح از او برخاست چوب تر را چنان كه خواهي پيچ نشودخشك جز به آتش راست ------------------------------- ادامه دارد... ---------------------------- @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 25 اسفند 1394 | 18:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
نقش تحزب در جذب مشارکت عمومی/16 #شفیعی_مطهر --------------------------------------- مشارکت مردم ،حق یا تکلیف؟! ------------------------------------- در جامعه انساني هر شهروند در قبال خود، جامعه و ديگران وظايف و تكاليفي دارد كه بايد انجام و اداي آن وظايف را آگاهانه و مسئولانه پذيرا باشد. بديهي است شهروندان جامعه مدني در ازاي انجام وظايف و تكاليف بايد از حقوقي متناسب و متعادل برخوردار باشند. هر انساني در هر منصب و هر مقام و با هر درجه علمي و فضلي هم موظف و مكلف است و هم محقّ. تنها ذات باري تعالي است كه فقط حق دارد و تكليفي در قبال هيچ موجودي بر عهده او نيست. با اين وجود خداوند نيز در قبال بندگي و اطاعت بندگان خود را مكلّف به پاداش و اجر كرده است. حال اين سؤال مطرح مي شود كه مشاركت مردم در همه امور جامعه خود تكليفي است براي ايفا، يا حقي است براي استيفا؟ البته در يك ارزيابي كلي مي توان استيفاي حقوق را نيز نوعي ايفاي وظيفه و تكليف به حساب آورد. بنابراين ارزيابي، «مشاركت» هم حق است و هم تكليف. انسان معمولاً – به ويژه اگر فاقد پرورش شهروندي و مدني باشد- تمايل به گريز از ايفاي وظيفه و تكليف دارد؛ اما مصرّانه براي استيفاي حقوق خود مي ايستد. لذا اگر به جاي تأكيد بر «مكلّف بودن» بر «ذيحق بودن» انسان اصرار بورزيم ، بيشتر مي توانيم فرهنگ مشاركت را در جامعه نهادينه كنيم. مثلاً به جاي اين كه بگوييم: «هر يك از اولياي دانش آموزان «مكلّف» است و «بايد» در قالب «انجمن اوليا و مربيان» در امور مدرسه مشاركت كند.»، مي توانيم بگوييم: «هر يك از اولياي دانش آموزان «حق» دارد و «مي تواند» در قالب «انجمن اوليا و مربيان» در همه امور مدرسه و نحوه و مراحل تعليم و تربيت فرزند خود مشاركت و نظارت فعال و آگاهانه داشته باشد.» بديهي است اتخاذ شيوه دوم- تأكيد بر حق مشاركت- داراي انگيزه و قدرت تحريض و تشويق بيشتري در گسترش مشاركت آنان دارد. البته عدم آشنايي نسبي شهروندان جامعه ما نسبت به حقوق حقّه خود، يكي از چالش هاي مهم فرهنگي و اجتماعي ماست. رفع اين چالش و پركردن اين خلأ مستلزم تلاش و كوشش فراگير و هماهنگ همه رسانه هاي گروهي- اعم از ديداري، شنيداري و نوشتاري – است. اگر مردم جامعه ما نسبت به حقوق شهروندي خود از جمله «حق مشاركت» آگاهي كامل داشته باشند. استيفاي اين حقوق از اهم مطالبات آنان قرار مي گيرد. آنگاه اين مردم هستند كه براي حضور در همه صحنه ها و عرصه های اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی و...چون انتخابات ، اداره مدارس و ساير نهادها و سازمان هاي دولتي واجتماعي صف مي كشند و مشاركت و نظارت را مصرّانه در خواست مي كنند. بنابراين به منظور نهادينه كردن فرهنگ مشاركت در جامعه ايران بايد: 1- بر «حق مردم» مبني بر مشاركت در همه عرصه هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و … جامعة تأكيد شود. 2- آموزش مردم و افزايش سطح آگاهي و بينش آنان نسبت به حقوق حقه شهروندي توسط همه نهادهاي فرهنگي، ارشادي و تبليغي و رسانه هاي گروهي به طور هماهنگ در متن برنامه هاي فرهنگي كشور قرار گيرد. وقتي يك شهروند، «مشاركت» را «حق» خود بداند، طبعاً «مشاركت جو» و «مشاركت پذير» مي شود و اگر در جايي به هر علّتي او را محروم كردند، قطعاً واكنش نشان مي دهد. در اين صورت او نه تنها از مواهب مشاركت در امور جامعه برخوردار مي شود؛ بلكه مسئوليت هاي سنگين خود را در برابر برخورداري از اين مواهب مي پذيرد. او داوطلبانه در هر گونه انتخاباتي شركت مي كند و هم چنين عاشقانه هر گونه ماليات و عوارض عادلانه و قانوني را مي پردازد. ---------------------------- ادامه دارد... ------------------------------ @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 24 اسفند 1394 | 16:47 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
نقش تحزب در جذب مشارکت عمومی/15 ---------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------- جایگاه فرهنگ مشارکت در آموزه های دینی ما/3 ----------------------------------------------------- اگر مردم محورند و اگر همه چیز برای مردم است ،باید توسعه سیاسی را به عنوان یک اصل و محور بدانیم. از آنجا که توسعه سیاسی مستلزم توزیع مجدد قدرت و به تبع آن ثروت و معرفت و منزلت است و این امر چون با منافع تثبیت شده گروه ها و جریانات و سرآمدان قدرت در تعارض و تضاد است، با دشواری همراه است و به سادگی امکان پذیر نیست و افراد ذی نفوذ و صاحبان قدرت نه تنها از این روند حمایت نمی کنند، بلکه با تمام قوا در برابر مشارکت جویی نخبگان دیگر مقاومت می کنند .لذا ساده اندیشانه است که ما تصور کنیم که جریان مشارکت جویی و مشارکت خواهی جریانی از بالا به پایین است و صاحبان زور و زر از مشارکت فعال افراد و گروه ها و نخبگان حمایت می کنند. پس چاره چیست و مردم چگونه می توانند در اموری که در دست عده ای به انحصار در آمده فعالانه مشارکت نمایند؟ فرآیند مشارکت از جنس اطلاع رسانی نیست که بتوان در مدت کوتاهی و به وسیله یک شیوه نامه مدون آن را از عرصه آرمان به میدان عمل آورد و اجرا نمود. مشارکت قبل از هر چیز یک فرهنگ است و هر پدیده مترقی تا زمانی که به شکل یک فرهنگ در نیامده و لباس فرهنگ نپوشیده ماندگار و جاودان نخواهد شد. همان گونه که ابل وایزمن می گوید : «انقلاب ها هرچند اصیل باشند، تا به فرهنگ تبدیل نشوند، ماندگار نخواهند شد». مهم ترین عنصر محوری در مشارکت گریزی یا مشارکت پذیری در امور حکومت اعتماد است.اعتماد متقابل حکومت و مردم را می توان محور و مدار مشارکت مردم دانست. مردم ما از نظر فرهنگی و تاریخی دچار یک مشکل هستند و آن عدم تجربه نظام های مردم سالار است. در فرهنگ رایج ما شهریار، قیم جامعه محسوب شده و هم اوست که می تواند در تمام حوزه های زندگی مردم دخل و تصرف نموده و صاحب نظر باشد و این که او از نظر ایده و تفکر توده مردم استفاده نماید و اجازه مشارکت به آن ها بدهد ،حالت مضحکی به خود می گیرد و این امر ناشی از سلطه تاریخی حکومت های خود کامه و شاهنشاهی در طول تاریخ است و حال که مردم در طول دوره ای سی ساله جسته و گریخته توانسته اند مردم سالاری را تجربه کنند، حافظه تاریخی آن ها اجازه اعتماد به خود و صاحبان حکومتشان را نداده و حتی این عدم اعتماد در بسیاری از دولتمردان ما هم تسری پیدا کرده و موجب شده است تا به واسطه همین عدم اعتماد، فرهنگ مشارکت در مردم ما هنوز درونی نشده و هنوز در سطح جامعه ما نگاه بدبینانه ای به این فرآیند و جود داشته باشد. وقتی که فرار از مالیات و قانون شکنی و .... در جامعه ما برخلاف جوامع پیشرفته مثل سوئد و .... دیده می شود، بیانگر این نکته است که در جوامع ما بر خلاف جوامع دموکراتیک اعتماد نسبت به حاکمیت پایین است و مردم شک دارند که این قوانین و هنجارهای شهروندی در جهت منافع آن ها باشد. همچنین وقتی هیچ ابزاری برای نقد سازنده و آرام قدرت در دست نیست و دسترسی مستقیم به مسئولان در جامعه ما به راحتی میسر نیست ،حاکی از عدم اعتماد مسئولان نسبت به توانمندی فکری و شعور اجتماعی عامه مردم است. در حالی که با توجه به مطالب مذکور نمی توان گفت که این مفهوم عاریتی از فزهنگ غرب و یا شرق است، بلکه در بطن اسلام و فرهنگ اسلامی ماست و به صورت قانون اساسی در آمده است. پس باید عینک بدبینی و بی اعتمادی را نسبت به این پدیده به کناری گذاشت و با زدودن غبار تاریخی از فرهنگ اصیل اسلامی و توجه به قانون اساسی ،در نهادینه کردن فرهنگ مشارکت در تمام عرصه های زندگی به سوی آینده ای روشن گام برداریم و با وارد شدن در خم کوچه اول(مشارکت سیاسی) به یاد داشته باشیم که: گوسفند از برای چوپان نیست بلکه چوپان برای خدمت اوست. ================== (شفيعي مطهر "مبانی و ضرورت مشارکت"، ۱۳۸۳) ادامه دارد... --------------------------------- @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 23 اسفند 1394 | 19:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
نقش تحزب در جذب مشارکت عمومی/14 ---------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------- جایگاه فرهنگ مشارکت در آموزه های دینی ما/2 ----------------------------------------------- جوامع توده وار و سنتي براي ادامه زيست در جهان متكثر امروز چاره اي جز حركت به سوي جامعه مدني و جذب و جلب مشاركت همه مردم در قالب نهادهاي مدني ندارند. وقتي مردم با تشكل در قالب نهادهاي مدني،احزاب و سازمان هاي مردم نهاد(NGO) ها توانستند اراده خود را تحقق بخشند و صدا و آرمان هاي خود را به گوش حاكمان برسانند، ديگر نياز و ضرورتي براي شورش و آشوب و احيانا انقلاب باقي نمي ماند و اين روند به بهبود زندگي اجتماعي مردم از نظر آزادي هاي سياسي و اجتماعي مي شود كه اين امر نيز به نوبه خود حتي در وضعيت معيشتي مردم نيز تاثير مي گذارد.چرا كه افراد آزاد طبيعتا افرادي مشاركت جو هستند و اين مشاركت جويي باعث كنترل دولت و حكومت و اين كنترل باعث خواهد شد كه دولت و حكومت مجري اراده مردم بوده و اراده مردم هيچ گاه بر عليه خودشان و منافعشان نخواهد بود. اما با وجود اهمیت مشارکت در تمام عرصه های زندگی که منجر به بهبودی وضع زندگانی بشر می شود، آیا ما مردم مشارکت جویی هستیم؟ و اگر نیستیم مشکل از کجاست ؟ چرا فرهنگ مشارکت در جامعه ما نهادینه نمی شود؟ مسلماً مشارکت صرفا به حضور در پای صندوق های رای خلاصه نمی شود و با توجه به آمار شرکت کنندگان در این فراگرد نمی توان رای به مشارکت جویی و مشارکت خواهی مردم داد؛ هرچند که یکی از پارامترهای اساسی در تعیین مشارکت مردم یک جامعه محسوب می شود. مشارکت آن گونه که در بالا سخن از آن رفت، دارای سه عنصر اساسی است که متاسفانه واقعیت های اجتماعی بیانگر این نکته تلخ است که مردم کشور ما افراد مشارکت جویی نیستند .بدیهی است که مردم باید در همه امور مشارکت کامل،آگاهانه و فعال داشته باشند. عرصه های مشارکت مردم را نمی توان به یک یا چند حوزه محدود کرد. نمی توان گفت که مردم فقط باید در حوزه سیاسی یا اقتصادی یا .... مشارکت داشته باشند. نمی توان در حوزه اختیار و تصمیم گیری از آن ها مشارکت را سلب نمود و انتظار داشت که در حوزه مسئولیت پذیری، مشارکت کرده و هزینه تصمیمات ما را بپردازند.لذا مشارکت باید همه جانبه و فراگیر و کامل باشد. نخستین و در عین حال مشکل ترین عمل در بحث مشارکت، تحقق مشارکت سیاسی مردم است . برای این که توسعه سیاسی تحقق پیدا کند، «علاوه بر نهادهای قانونی ایجاد تشکل های شناسنامه دار و مشخص که در حد و اندازه خود و در چارچوب قانون سخن می گویند و هر کدام سخنگوی بخش های مختلف جامعه ما هستند، لازم است» ( فصلنامه فرهنگ مشارکت، سید محمد خاتمی: سرمقاله) --------------------------------------- ادامه دارد... ------------------------------------ @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 22 اسفند 1394 | 17:6 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
نقش تحزب در جذب مشارکت عمومی/12 ------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------ امام و احزاب پس از انقلاب اسلامي ---------------------------------------------- در آستانة پيروزي انقلاب، امام ـ كه از موضع رهبري قيام صحبت مي‌كرد ـ در آبان ماه سال 1357، اعلام نمود كه در نظام جديد، فعاليت احزاب و گروه هاي سياسي آزاد خواهد بود. اين موضوع يعني تأييد احزاب تأمين‌كنندة منافع مردم توسط امام، تأييد ادعاي ما مبني بر اين موضوع است كه مخالفت امام با حزب و حزب‌گرايي به واسطه غيرمردمي بودن و فرمايشي بودن آن هاست. عده‌اي ادعا مي‌كنند كه امام به طور كلي با حزب و حزب‌گرايي مخالف بوده است، ولي ملاحظه مي‌كنيم كه در آستانة پيروزي انقلاب و در اوج اقتدار مردمي امام، امام فعاليت احزاب را آزاد اعلام مي‌كند. ايشان اين آزادي را محدود به گروه و يا حزب خاصي نكرد و حتي اين آزادي را براي احزاب سياسي مخالف شاه كه غيراسلامي بودند نيز محترم شمرد؛ منتهي فعاليت احزاب را منوط به مُضر نبودن فعاليت آن ها دانست. امام در پاسخ سؤال خبرنگاري كه پرسيده بود: «در نظام آيندة ايران نقش احزاب سياسي مخالف شاه كه غيراسلامي هستند چيست؟» فرمود: «فعاليت هاي احزاب اگر چنانچه مُضر نباشند، آزاد است» (همان، ج 4، ص 432) بعد از پيروزي انقلاب و در اوايل سال 1358، امام بار ديگر بر آزادي فعاليت تمامي احزاب تأكيد كرد و فرمود: «در چهارچوب جمهوري اسلامي تمامي احزاب مي‌توانند آزادانه اظهارنظر بكنند، ولي خرابكاري در امور سياسي را تحمل نخواهيم كرد.» (همان، ج 9، ص 297) در برهة زماني، بناي امام در مورد ممنوع اعلام كردن فعاليت حزب و يا گروهي و مقابلة با آن، برخورد مسلحانه آن گروه با نظام نوپاي جمهوري اسلامي بوده است و نه عقيدة آنان. امام خميني هيچ گروه يا حزبي را به واسطه داشتن عقيده يا مرام خاصي، مورد عتاب و مخالفت قرار نداده‌اند و صرفاً وقتي كه فعاليت آنان از حالت اظهار عقيده خارج مي‌شده و دست به اسلحه مي‌برده‌اند، ممنوع مي‌كرده است. امام در اين رابطه و در جمع علما و روحانيون در ارديبهشت سال 1360 فرمودند: «شما الآن مي‌بينيد كه بعض احزابي كه انحرافي هستند و ما آن ها را جزء مسلمين هم حساب نمي‌كنيم، مع‌ذلك، چون بناي قيام مسلحانه ندارند و فقط صحبت هاي سياسي دارند، هم آزادند و هم نشريه دارند به طور آزاد... ما البته ميل داريم كه همة گروه ها و همة احزاب به اسلام برگردند و راه مستقيم اسلام را پيش بگيرند و همه مسلم بشوند. بر فرض اين كه نشدند، مادامي كه آن ها با ما جنگي ندارند... و در مقابل اسلام قيام مسلحانه نكرده‌اند، به طور آزاد دارند عمل مي‌كنند و به طور آزاد حرف هاي خودشان را دارند مي‌زنند.» (همان، ج 14، ص 343) و در جاي ديگر فرمودند: «ما به شما بگوييم نه حزب توده را به واسطه حزب توده بودنش و نه بهايي را به واسطه بهايي بودنش اين محاكم ما محاكمه كردند و حكم به حبس دادند. اين ها مسائل دارند، حزب توده را خودشان آمدند همه حرف هايشان را زدند و سابقه دارند اين ها» (همان، ج 17، ص 460) با تثبيت نظام جمهوري اسلامي ايران و فروپاشي قطعي نظام سابق و اضمحلال طرفداران سلطنت و با تقويت نظام جمهوري اسلامي ايران در برابر ضدانقلابيان و بيگانگان، امام بار ديگر به احزاب روي خوش نشان داد و در حد محدودي فعاليت گروه‌هاي مختلف را پذيرفت ؛ چرا كه ديگر جدا شدن گروه ها از يكديگر، موجوديت نظام را تهديد نمي‌كرد و از طرفي هم كساني كه در كشور دست به تأسيس حزب مي‌زدند، از موافقان نظام بودند كه احتمالاً ديدگاه هاي متفاوتي با يكديگر در مسائل جزئي داشته و گرنه كليت نظام و اصول آن از طرف همة اين گروه هاي سياسي پذيرفته شده بود. در سال 67، پيشنهاد انشعاب در بزرگ ترين تشكل سياسي روحاني كشور ـ جامعه روحانيت مبارز ـ به امام داده شده كه امام با اين پيشنهاد موافقت كرد و فرمود: «البته دو تفكر هست، بايد هم باشد. دو رأي هست، بايد هم باشد. سليقه‌هاي مختلف بايد باشد، لكن سليقه‌هاي مختلف اسباب اين نمي‌شود كه انسان با هم خوب نباشد. من عرض كردم مثل طلبه‌ها كه با هم مباحثه مي‌كنند. آن وقتي كه مباحثه مي‌كردند، جاروجنجال جوري بود كه انسان خيال مي‌كرد دشمن هم هستند، وقتي مباحثه تمام مي‌شد، مي‌نشستند به دوستي كردن و انس.» (همان، ج 21، ص 47) در ادامه امام مي‌گويد كه اصولاً اگر در ملتي اختلاف سليقه وجود نداشته باشد، نقص و كمبودي وجود دارد؛ چرا كه وجود اختلاف ديدگاه و سليقه در جامعه، امري طبيعي است منتهي اين اختلاف رأي بايد دوستانه باشد و به دشمني نكشد: «اگر در يك ملتي اختلاف سليقه نباشد، اين ناقص است. اگر در يك مجلسي اختلاف نباشد، اين مجلس ناقصي است. اختلاف بايد باشد، اختلاف سليقه، اختلاف رأي، مباحثه، جار و جنجال اين ها بايد باشد، لكن نتيجه اين نباشد كه ما دو دسته، بشويم دشمن هم. بايد دو دسته باشيم در عين حالي كه اختلاف داريم، دوست هم باشيم.» (همان، ج 21، ص 47) عدم مخالفت مطلق با فعاليت احزاب در ديدگاه امام خميني امري مسلم است. چرا كه با وجود فعاليت صدها گروه و حزب در اين دوره، امام هيچ گاه دستور به تحديد گروه ها و احزاب ندادند و صرفاً به دعوت آنان به اتحاد و وحدت اكتفا كردند. ------------------------------------------ ادامه دارد... ----------------------------------------- @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 20 اسفند 1394 | 15:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
نقش تحزب در جذب مشارکت عمومی/11 --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------------------- مفهوم شناسی تحزب ------------------------------------------------- امام خميني(ره) و تحزب ---------------------------------------------- رويكرد امام خميني نسبت به احزاب در شرايط متفاوت و مقاطع تاريخي متفاوت، تغييراتي داشته است. آنچه بايد همواره در نظر داشت اين است كه روند موضع‌گيري ها و سخنان امام خميني بيانگر اين است كه رويكرد امام در مورد احزاب فرمايشي رژيم پهلوي قاعدتاً متفاوت از رويكرد ايشان نسبت به احزاب عصر جمهوري اسلامي باشد؛ بنابراين با توجه ويژه به اين امر بايد در مورد ديدگاه امام خميني نسبت به پديده‌هاي سياسي ـ اجتماعي خصوصاً احزاب سياسي، اظهارنظر كرد. امام حفظ وحدت را بزرگ ترين نيرو در مقابل قدرت هاي خارجي و دشمنان اسلام و انقلاب مي‌دانسته است. امام خميني در بياني صريح، احزاب پيش از انقلاب را عاملي در جهت از بين بردن اتحاد مردم و ايجاد شكاف و دسته‌بندي‌هاي غيرواقعي در جامعه معرفي مي‌كند. در اين رابطه امام مي‌فرمايد: «اصل اين احزابي كه در ايران از صدر مشروطيت پيدا شده است، آن كه انسان مي‌فهمد اين است كه اين احزاب ندانسته به دست ديگران پيدا شده است؛ و خدمت به ديگران بعضي از آن ها كرده‌اند. من اين طور احتمال مي‌دهم كه در ساير ممالك ـ كه آن وقت مهم انگلستان بوده است ـ آن ها يك احزابي درست كردند براي به دام انداختن ممالك عقب‌افتاده و ممالكي كه از آن ها استفاده مي‌خواستند بكنند... در ممالك ما، و خصوصاً در مملكت ايران، از اول كه احزاب درست شده است، اين ها ـ هر جمعيتي يك حزبي درست كردند دشمن با احزاب ديگر. يك صحنه مبارزه بين احزاب. و اين از باب اين بوده است كه چون خارجي ها مي‌خواستند از اختلاف ملت ها، از اختلاف توده‌هاي مردم استفاده كنند، يكي از راه هايي كه موجب اين مي‌شود كه اختلاف پيدا بشود و مردم با هم در يك مسائلي مجتمع نشوند، قضيه احزاب بوده است... اساساً باب احزاب، از اول كه پيدا شده است و اين ها با هم جنگ و نزاع كردند، به نظر مي‌رسد كه با دست ديگران [بوده] براي اين كه اين ها با هم مجتمع نشوند. و آن ها از اجتماع يك توده‌اي مي‌ترسند، از اين جهت به واسطه اين كه اين ها مجتمع با هم نشوند و مربوط با هم نباشند.» (صحيفه امام، ج 5، ص 274-ـ276) پديد آمدن حزب رستاخيز به وسيله حكومت و اعلام نظام تك حزبي در كشور و فرمايشي بودن اين حزب از طرفي و اجبار در عضويت در آن از طرف ديگر خشم امام را برانگيخت و باعث شد كه بر مخالفت امام با تحزب ـ و خصوصاً حزب رستاخيز ـ افزوده شود. در اين رابطه امام در پاسخ به استفتايي در سال 1353 فرمودند: «ايران تنها كشوري است كه حزبي به امر «ملوكانه» تأسيس كرده و ملت مجبور است وارد آن شود، و هر كس از اين امر تخلف كند، سرنوشت او يا حبس و شكنجه و تبعيد و يا از حقوق اجتماعي محروم شدن است.» (همان، ج 3، ص 72) امام تشكيل اين حزب و اجبار در عضويت آن را دليلي بر خفقان رژيم شاه مي‌دانست كه از اين طريق رژيم قصد داشته قوة مقاومت مردم در مقابل حكومت را به كلي سلب نمايد، بنابراين اين حزب را مخالف اسلام و مصالح ملت ايران مي‌دانست و شركت در آن را حرام شرعي اعلام كرد: «نظر به مخالفت اين حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ايران، شركت در آن بر عموم ملت حرام و كمك به ظلم و استيصال مسلمين است؛ و مخالفت با آن از روشن‌ترين موارد نهي از منكر است» (همان، ج 3، ص 71) -------------------------------------------- ادامه دارد... ------------------------------------- @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 18 اسفند 1394 | 18:53 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
نقش تحزب در جذب مشارکت عمومی/10 -------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------- 4 ـ عدالت اجتماعی از لوازم تحقق عدالت اجتماعی، وجود احزاب مختلف و تحمل احزاب مخالف در سطح جامعه است. عدالت اجتماعی اقتضا می‌کندکه حقوق اشخاص؛ هرچند مخالف، مراعات شود و آن ها تحمل شوند. چنان‌که در زمان حکومت حضرت علی(ع) مخالفان از تمام حقوق و مزایای شهروندی برخوردار بودند و چنان آزادی بیان داشتند که آشکارا مخالفت‌های خود را اعلام می‌کردند. اگر اقتضای عدالت اجتماعی آن است که حقوق افراد و اشخاص حقیقی محترم شمرده شود، به طریق اولی حقوق اشخاص حقوقی نیز که از جمله آن ها نهادها و احزاب سیاسی است، باید اعطا و رعایت شود. ------------------------------- مبانی کارکردی احزاب حزب از موضوعات جدید است و موضوعات جدید در متون دینی با عنایت به این که مفاهیم دینی در جایگاهی فراتر از زمان و مکان قرار می‌گیرند، قابل بررسی هستند. بر این موضوع چنین استدلال می‌شود: مقدمه اول: حزب وسیله‌ای کارآمد و مفید برای جامعه امروز است. با توجه به کارکردهای احزاب که اکثراً مثبت است، می‌توان گفت: در جامعه امروزی که با پیشرفت اطلاعات و ارتباطات همراه است، نقش مردم در سرنوشت خویش، بیش از پیش آشکار شده است و دموکراسی در تمام جهان رو به نهادینه شدن است و در این راستا احزاب از ابزارهای مهم دموکراسی در جامعه مدنی هستند و لذا حزب وسیله‌ای کارآمد و مفید برای جامعه امروز است. مقدمه دوم: هر وسیله‌ای که در تکامل جامعه نقش مهمی داشته و در شرع ممنوع نباشد، مورد تایید اسلام است. نتیجه: حزب به عنوان یک وسیله کارا و مفید، منع شرعی ندارد و مورد تایید اسلام است. -------------------------------------- [عبدالقیوم سجادی؛ پیشین؛ ص 78 ](سپهر منصوري،عباس،پايگاه حوزه) ------------------------------------------ @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 17 اسفند 1394 | 11:14 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
نقش تحزب در جذب مشارکت عمومی/8 -------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------------- مبانی حزب در فقه -------------------------------------- 1) امر به معروف و نهی از منکر (نظارت عمومی) در سوره آل عمران، ایه 104 می‌فرماید: «و لتکن منکم امة‌ یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون». در ایه 110 نیز آمده است: «‌کنتم خیر امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر...» این آیات مسلمانان را به اصلاح، نظارت بر نظام اجتماعی و برنامه‌های دولت، نظام اجتماعی و وحدت ملی دعوت می‌کنند و در پی آن‌اند که مسئله حاکمیت صالح، و توافق و خیراندیشی در جامعه اسلامی بسط یابد. و در این راستا، احزاب نهادهایی هستند که می‌توانند بر جریان و روند امور جامعه تأثیرگذار بوده، نظارتی نهادینه‌شده بر ارکان قدرت داشته باشند. روشن است که براساس فریضه امر به معروف و نهی از منکر، همه افراد نسبت به یکدیگر ولی و صاحب‌اختیار هستند و فریضه امر به معروف نباید منحصر در موضوعات جزیی و فردی شود؛ بلکه در مسائل کلان جامعه نیز می‌تواند راه پیدا کند. چنین چیزی بدون همبستگی افراد صالح و آگاه، یعنی حزب، امکان‌پذیر نیست. برای نظارت نهادینه‌شده بر ارکان قدرت باید نیروی مجهز و فعالی وجود داشته باشد تا در وقت خود، معروف را در جامعه محقق و از منکرات جلوگیری نماید. از آنجا که این امر، مقدمه امر به معروف است و مقدمه واجب، واجب است، تشکیل حزب برای این امر مهم ضروری به نظر می‌رسد. ----------------------------------------- [حسینعلی منتظری؛ ولایة الفقیه، صص 42 و 43] امام خمینی(ره) طبق فتوایی، حصول نتیجه امر به معروف در جامعه را، نه به صورت فردی، بلکه به صورت جمعی و وجوب آن را کفایی می‌داند. [ امام خمینی؛ تحریر الوسیله، (ج 1)؛ (تهران: نشر اسلامی، 1356 ش)؛ صص 435 و 436] علامه نایینی (ره) اصل نظارت بر قدرت و مراقبت ملت از آن و جواب‌گو بودن متصدیان امر را چنان مهم می‌شمارد که آن ها را به عنوان دلیل ترقی اسلام در صدر اسلام می‌داند. ایشان می‌گوید در صدر اسلام، سرعت سیر ترقی و نفوذ اسلام به سبب رعایت اصول فوق، محیر عقول عالم شد. ولی بعد از معاویه و تبدیل این اصول به ضّد آن ها، وضع دگرگون و حالت موقوفی برای اسلام پیدا شد. ------------------------------------ [علامه محمدحسین نائینی؛ تنبیه الأمة و تنزیه الملّة؛ (قم: شرکت سهامی انتشار، 1380 ش)؛ ص 17] @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 8 اسفند 1394 | 9:59 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
نقش تحزب در جذب مشارکت عمومی/7 ----------------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------- حزب در قرآن کریم در قرآن به سه گروه که اهداف و آرمان مشترکی دارند، اشاره شده است: 1 ـ فئه[بقره،۱۴۹]، در لغت یعنی: «الجماعة المتظاهرة التی یرجع بعضهم الی بعض فی التضاعد؛ گروهی که برای یاری رساندن به همدیگر تشکیل می‌شوند» [راغب اصفهانی؛ المفردات؛ (تهران: المکتبة المرتضویه، 1362 ش)؛ ص 289]. 2 ـ فرقه[توبه،۱۲۲]، امروز برای نحله‌ها و گروه‌های مذهبی به کار می‌رود. 3 ـ حزب[مومنون،۵۳]، «جماعة فیها غلظ؛ جماعتی که دارای آرمان مشترک و هدف خاصی بوده باشد ( راغب اصفهانی؛ پیشین؛ ص 115) حزب معادل Party در انگلیسی است. [حسن فائضی؛ «پیدایش احزاب و موانع آن»؛ نشریه صدا، ص 57]. « احزاب زاییده جامعه مدنی هستند؛ جامعه‌ای که از خصایص حکومت‌های دموکراتیک است و «حکومت دموکراسی از بهترین روش‌های حکومت است؛ چرا که جو کاملی از آزادی را برقرار می‌سازد و در آزادی است که کرامت ذاتی انسان آشکار می‌شود.... در یک حکومت دموکراسی، احزاب آزادند، مطبوعات آزادند و عدالت اجتماعی برقرار است». (. ایة الله سید محمد حسینی شیرازی؛ الفقه السیاسی؛ قم: مطبعة رضایی، 1403؛ صص 316 ـ 314) --------------------------------- ادامه دارد... ------------------------------------- #amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 7 اسفند 1394 | 10:31 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
نقش تحزب در جذب مشارکت عمومی/6 ----------------------------------------- #شفیعی_مطهر- --------------------------------------------- مباني ديني تحزب ------------------------------------------- « ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون » (آل عمران ، ۱۰۴) باید از شما مسلمانان برخی ، خلق را خیر و صلاح دعوت کنند و مردم را به نیکوکاری امر کرده ، از بدکاری نهی کنند و اینان که به حقیقت واسطه هدایت خلق هستند ، در دو عالم در کمال پیروزبختی و رستگاری خواهند بود . « کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون بالله » (آل عمران ، ۱۱۰) شما (مسلمانان حقیقی) نیکوترین امتی هستید که ، برای آن قیام کردند ( که برای اصلاح بشر) مردم را به نیکوکاری وادار کنند و از بدکاری بازدارند و به خدا ایمان آورند . امر به معروف و نهی از منکر دو وظیفه همگانی و تکلیف عمومی است که ، به موجب آن همه افراد جامعه بنا بر اصل « نظارت عمومی » در برابر همه امور جامعه میئول هستند . در جامعه اسلامی هر فرد به تنهایی پاسخگوی همه رویدادها و مسائلی است که در جامعه او می گذرد . ممکن است این سوال مطرح شود که ، در یک جامعه طاغوتی و در زمان یک حاکم خودکامه ، یک فرد چگونه می تواند او را از ستم باز دارد ؟ پاسخ این است که : آری ، یک فرد عادی نمی تواند در برابر یک حکومت خودکامه بایستد . بعضی از افراد قشری نگر، کوتاه بین و ساده اندیش در ارزیابی عمده منکرات جامعه به مواردی چون بدحجابی و موسیقی مبتذل بسنده می کنند ، در حالی که در جامعه منکری بزرگ تر از ظلم حاکم نیست . امر به معروف و نهی از منکر در موارد جزئی و انفرادی توسط هر فرد معمولی ، ممکن و عملی است ، اما جلوگیری از منکرات بزرگ حاکم بر جامعه از توان یک فرد خارج است . در چنین مواردی نیاز به تجمع ، تشکل ، انجمن ، گروه ، اتحادیه و تشکیلات احساس می شود . در آنجا افراد مسلمان به منظور انجام مطلوب این وظیفه شرعی ، اجتماعی و سیاسی باید گرد هم آیند و با تشکیل احزاب ، انجمن ها و گروه های مختلف سیاسی ، مذهبی ، فرهنگی ، اجتماعی و علمی و...مشترکا با منکرهای حاکم بر جامعه مبارزه کنند . در جهان امروز «نهی » ازمنکر های بزرگ و مهم به صورت انفرادی ممکن و میسر نیست . ضرورت ایجاب می کند که افراد در قالب احزاب و انجمن ها متشکل شوند و به صور قانونی و با برنامه ریزی های علمی « معروف » ها را در جامعه نهادینه کنند و با « منکر» ها به مبارزه اصولی بپردازند . حضرت امام حسین (ع) در حالی برای اجرای رسالت « امر به معروف» و « نهی از منکر» علیه دستگاه خودکامگی یزید قیام کرد ، که در جامعه او هزاران «منکر» دیگر هم وجود داشت ، اما بر این باور بود که منکری بزرگ تر از حکومت خودکامه اموی نیست . وجود احزاب در هر جامعه می تواند افکار و سلائق گوناگون و متفاوت را پوشش دهد. به دیگر سخن ، شهروندان می توانند با همفکران و هم مسلکان خود ، آرمان ها و نظریات مشترک خود را در قالب طرح ها و برنامه های اجرایی ، به وسیله رسانه های گروهی ارائه دهند . احزاب قانونی مخالف دولت می توانند به صورت قانونمند و نظام دار ، موشکافانه برنامه هاو شیوه های اجرایی دولت را با نظارت و نقد مسئولانه و دقیق خود پوشش دهند . هنگامی که همه افکار و نظریات و سلایق گوناگون و مختلف به صورت رسمی و قانونی در عرصه جامعه به طور شفاف مطرح شود ، دیگر هیچ اندیشه و تفکری به صورت زیر زمینی و مخفیانه بروز نمی کند و فعالیت های طرفداران و باور مندان آن به شکل حرکات مخرب و بحران زا ، حوادث تلخ نمی آفریند . در صورت عدم وجود احزاب ، بعضی از اندیشه ها فرصت عرضه صحیح و منطقی و قانونی نمی یابند . ناگزیر از راه های خطرناک و مخرب و مخفیانه به صورت شورش ، شایعه پراکنی ، شعارنویسی روی دیوارها و انتشار شب نامه ها ، طریقی و منفذی برای ابراز وجود ، جست وجو می کنند . استمرار این شیوه به گسل های ژرف اجتماعی تبدیل شده و نهایتا زلزله های وحشتناک و تکان دهنده ای در عرصه اجتماع ایجاد می کنند . ادامه دارد... @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 5 اسفند 1394 | 11:35 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
نقش تحزب در جذب مشارکت عمومی/5 ---------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------- مفهوم شناسی تحزب /3 ------------------------------------------- تعدد احزاب و پدیده تقسیم قدرت در جامعه از جمله تبعات اعتقاد به اصل تفکیک قوا در جوامع دموکراتیک و پارلمانی است و لازم و ملزوم یکدیگرند؛ چرا که اگر به تاریخ پیدایش احزاب نظر بیفکنیم، همزمان با آیین های انتخاباتی و پارلمانی زاده شدند و توسعه یافتند و ماموریت آنان در عین حال سپردن معتمدان به یک نامزد انتخابات بود. همچنین در چارچوب مجالس مقننه نیز گسترش گروه های پارلمانی که نمایندگان یک گرایش واحد را به منظور اقدامی مشترک جمع می کرد، دیده می شد. این نزدیکی نمایندگان در سطح بالا طبعا منجر به این می شد که کمیته های انتخاباتی آنان در پایه، اقدام به اتفاق کنند. بدین سان نخستین احزاب سیاسی به وجود آمدند. بنابراین ظرافت ویژه ای میان نهاد انتخابات و وجود احزاب به چشم می خورد. در جوامعی که تحزب معنا ندارد، هر چند که ظاهرا وحدت ملی را داریم و نخبگان با سرپوش نهادن بر تعدد و تنوع یا حتی تضاد و خواسته های مردمی سعی در به نمایش گذاشتن هر چه بیشتر این وحدت توهم انگیز دارند، مع الوصف به علت عدم تمایز میان خواست های اقشار و گروه ها و کانالیزه نشدن آن ها علاوه بر این که گفت وگو و ارتباط میان نخبگان و توده را با اشکال مواجه می سازد، فرآیند نهادسازی و نقش پذیری گروه های مختلف اجتماعی و سیاسی و... را مختل می سازد. لذا معمولا با جوامعی توده وار مواجه می شویم که «فرد» در آن احساس بی هویتی می کند. مستحیل شدن فردیت در بطن یک توده بی شکل (و نه به شکل گروه ها و اجتماعات مشخص) این امر را به ذهن متبادر می سازد که هر کس باید به تنهایی گلیم خویش را از آب بیرون بکشد و هیچ تشکیلات و گروه سازماندهی شده ای نیست که از آن طریق بتوان اعمال نفوذ یا احیانا احقاق حق کرد. توالی این جریان لجام گسیختگی اجتماعی و مخدوش شدن اخلاقیات و اعتقادات فرد و جامعه است که به واسطه درگیر شدن مردم در مسائل جزئی و روزمرگی حاصل می شود. در جوامع توتالیتر به منظور ایجاد هویت در افراد از ساز و کارهای ویژه ای سود برده می شود، به عنوان مثال استفاده از وسایل ارتباط جمعی و تبلیغات گسترده و یک جانبه و انتقال اخبار و اطلاعات جهت دار به منظور استحاله فردیت افراد در درون جمع (که تبعات ویژه روانی خود را داراست) از جمله ابزارهای لا زم برای توده وار نگه داشتن افراد جامعه به حساب می آید، تا از این طریق نخبگان حاکم بتوانند قدرت بلا معارض خود را حفظ کنند. با توجه به کارکرد آموزشی احزاب که در ارتقای شعور سیاسی موثر بود، از یک سو در بالا بردن میزان مشارکت سیاسی مردمی (و نیز در از بین بردن پدیده بی تفاوتی اجتماعی و سیاسی که معمولا جنبش های توده ای و انفجارهای سیاسی از پیامدهای آن می باشد) حائز اهمیت است . از سوی دیگر افراد جامعه را در پروسه گذار از مفهوم سیاست زدگی که طی آن نخبگان توانایی بسیج و تجهیز نیروها را در راستای منافع و مصالح خود دارند، به مفهوم سیاسی شدن کمک می کند. بدین وسیله مردم به عنوان تصمیم گیرنده و عامل و نه به صورت ملعبه دست نخبگان در بطن نظام ایفای نقش می کنند. احزاب به واسطه در دست داشتن برنامه و استراتژی های خاص خود در صدد رفع مسائل ملی و عمومی جامعه هستند. لذا به منظور بالا بردن توان پاسخگویی خود در برابر نیازهای مطروحه از جانب مردم، لا جرم از به کارگیری افراد لایق و کاردان و متخصص بدون در نظر گرفتن وابستگی های قومی، نژادی و ایدئولوژیک و... می باشند. این امر در بهسازی امور و دامن زدن به یک نظام شایسته سالاری و انتخاب افراد برحسب درجه شایستگی و تخصص نتیجه دیگری ندارد. وجود احزاب در نهادینه شدن قدرت و کسب حقانیت لازم از طریق یک فراگرد دموکراتیک و پذیرش و رعایت قواعد بازی در درون نظام وهمکاری مسالمت آمیز و رقابتی نیروهای اجتماعی که احزاب نمایندگی آن ها را به عهده دارند، ضروری است. لذا پرهیز از خشونت های سیاسی و اجتماعی در سطح جامعه و انتقال آن ها در تضادها از سطح جامعه به نهادهای ویژه (نظیر پارلمان) مصالحه اجتماعی و ثبات سیاسی را به همراه دارد. به واسطه این ثبات است که دیگر بخش ها و ساختارهای جامعه در طول زمان کارکردهایشان را اصلا ح می کنند و درنهایت توان پاسخگویی نظام را افزایش می دهند. به عبارت دیگر ایجاد ثبات در فرایند نوسازی جوامع مستلزم نهادسازی است و در مجموع بدین خاطر است که هر نظام سیاسی ناگزیر از ایجاد نهادها و ساختارهای لازم است تا بتواند قدرت را تثبیت کند و پاسخگوی نیازها باشد. آیت الله طالقانی بر این باور است که: «هیچ حزب و جمعیتی هم حق ندارد برای خودش سهم بزرگ تری در نظر بگیرد و از این جهت حکومت را در انحصار خود بگیرد.» (از آزادی تا شهادت، ص ۶۷) «ما هیچ وقت در اسلام نمی توانیم تحمل کنیم که استبداد جایش را به یک حزب و یا استبداد دیگری بدهد.(همان،ص ۷۸) تأسیس تشکل ها می تواند جامعه را درمسیر اهداف خود راهنمایی کند. «سیمورمارتین لیپست» نظریه ثبات دموکراتیک خویش را در کتاب «انسان سیاسی» عرضه داشت. وی برای استقرار دموکراسی سه شرط لا زم و اساسی را متذکر می گردد. الف) مجموعه ای از ارزش ها که نهادهایی از قبیل انتخابات، احزاب سیاسی، آزادی مطبوعات و آزادی فکر را به رسمیت بشناسد. ب) فرد یا افرادی که به صورت رسمی قدرت سیاسی را در اختیار داشته باشند. ج) فرد یا افرادی که به صورت رسمی و علنی در تلاش برای کسب قدرت می باشند. وجود احزاب به خاطر فراهم سازی زمینه های لازم جهت نیل به یک نظام شایسته سالاری و نیز به عنوان نیرویی است در جامعه که از مکانیسم کنترل و توازن در میان دیگر ساختارها و نهادهای جامعه برخوردار است و در جلوگیری از هرگونه انحراف و فساد تلاش می کند. همچنین احزاب نیرومند مکانیسم های نهادی، دفاعی و پوششی نظام سیاسی را در برابر نفوذ بیگانگان فراهم می آورند. در نظام های سنتی از فعالیت احزاب جلوگیری می شود؛ اما در بیشتر موارد نخبگان سنتی می کوشند گروه بندی هایی میان نخبگان ایجاد کنند و به آن ها اجازه دهند تا در چارچوب پارلمان و در صورت عدم وجود پارلمان در داخل دستگاه اداری با یکدیگر به رقابت بپردازند. «تاریخ تحزّب ایران در سدۀ گذشته بیانگر بیماری مزمن و ناکارآمدی احزاب در قبل و بعد از انقلاب اسلامی بوده است و متأسفانه احزاب در این دوره نتوانستند قابلیت و توانایی‌های خود و کارویژه‌های مطلوب «حزب» را نشان دهند، اهداف تأسیس این پدیدۀ سیاسی را محقق سازند و خود به عنوان مولود حرکت‌های سیاسی، به جریان‌های سیاسی کارآمد، پویا و بادوام منجر گردند. حتی انقلاب اسلامی نیز، که با وقوع خود، تحول عظیمی در بینش سیاسی مردم و نخبگان ایجاد کرد و به مشارکت‌های سیاسی گستردۀ عموم انجامید، هنوز نتوانسته است با آفات موجود در حوزۀ عملکردی این پدیدۀ سیاسی مقابلۀ کامل نماید و کشور همچنان با بیماری‌های به‌جامانده از گذشته احزاب مواجه است. ضروری است علل این ناکارآمدی شناسایی و درمان آن آغاز شود و از سوی دیگر مردم و دولتمردان صبر و تحمل لازم را برای طی دوران نقاهت احزاب داشته باشند و احزاب و نخبگان نیز با آسیب‌شناسی لازم و ایجاد زمینه‌های «خودانتقادی» به تسریع گذران این دوران کمک نمایند. البته تمامی علل ناکارآمدی احزاب ایرانی داخلی نیست، بلکه حزب و تحزّب، در کلیه نظام‌ها و عرصه‌های سیاسی خارجی و به‌ویژه در جهان سوم، بسیار آسیب‌پذیر است و بعضی از مشکلات اساسی آن ها، مانند طبع الیگارشیک، سازمان‌محوری، امکان دولت ساخته شدن و... ریشۀ جهانی دارد. متأسفانه احزاب در جهان سوم، به‌دلیل ضعف جامعۀ مدنی و مشکلات اقتصادی و فرهنگی، با ناکارآمدی‌های فراوان مواجه‌اند؛ بنابراین باید گفت که پدیدۀ حزب و تحزّب، برای حفظ کارآمدی و انجام دادن بهینۀ کارویژه‌های خود، دائماً به مراقبت و بهینه‌سازی نیاز دارد و باید اندیمشندان و نخبگان حزبی و غیر حزبی و اعضا این کار را به طور دائم انجام دهند. متأسفانه دولت‌های بعد از انقلاب نیز، در تعامل با احزاب، رویکردی افراطی یا تفریطی داشته‌اند . اقبال افراطی یا ادبار تفریطی به احزاب از سوی دولتمردان جوابگو و منتج به کارآمدی آن ها نیست . این تشکل‌ها می‌توانند نمایندۀ نهادهای مدنی و مردمی باشند و در کشور ما باید دورۀ تکامل و بلوغ طبیعی خود را طی کنند، ازهمین‌رو باید برای کارآمدی پدیدۀ تحزب بیشتر مساعدت کرد و فقط در این صورت است که با تمهید سایر ملزومات، احزاب و در نتیجه جریان‌های سیاسی سالم و کارآمد توان ظهور، شکوفایی و فعالیت در عرصۀ کشور را خواهند یافت.» --------------------------------------------- (دکتر اخوان کاظمی،بهرام، اینترنت) ---------------------------------- ادامه دارد...
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 4 اسفند 1394 | 14:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
نقش تحزب در جذب مشارکت عمومی/4 --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------------------- مفهوم شناسی تحزب /2 --------------------------------------------- «حزب به معنای تشکل است، شکل دادن و شکل گرفتن برای نیروها. آن تشکیلات اجتماعی که بتواند طرح و برنامه هماهنگ را به وجود بیاورد، به آن می‌گوییم حزب». این تعریف شهیددکتر بهشتی از حزب است، از نظر او تشکل و تحزب قدرت تربیت کادر و نیرو را برای جامعه اسلامی ایجاد می‌کند، تا با جابه‌جایی نسل اول و دوم، جامعه با مشکل مواجهه نشود. در نگاه دکتر بهشتی تشکل دو گونه است؛ الهی و غیرالهی، «تشکل الهی آن است که نیروهای مؤمن به خدا بگویند: ما متشکل می‌شویم تا در حد توانمان از این ارزش‌ها دفاع کنیم و صاحبان این ارزش‌ها در نظر ما محترم و معتبرند، هر کجا باشند، خواه داخل تشکیلات باشند خواه خارج از تشکیلات؛ این تشکیلات الهی می‌شود. این تعریف منجر به شکل‌دهی کانون‌هایی در اوایل دهه چهل شمسی توسط وی شد که پس از آغاز نهضت امام خمینی و ادغام آن ها با چند تشکل مشابه با نظر بنیانگذار کبیر انقلاب تبدیل به یک حزب شد. از این منظر شاید بتوان آیت‌الله بهشتی را پایه‌گذار تحزب در انقلاب اسلامی دانست. در خصوص نقش شهید دکتر بهشتی در انجام فعالیت‌های سیاسی، همین بس که ایشان در مورد تحزب سه روز قبل از شهادت خود همچنان تصریح می‌کرد که ما بر ایجاد یک تشکل اسلامی پافشاری داریم به‌شرط آن که اولاً این تشکل، الهه و بت نشود؛ زیرا گاهی تشکل برای انسان بت می‌شود و آن را می‌پرستد که این آفت حزب‌گرایی است. دوم این که این تشکل لهو، نشود. اسباب بازیچه و سرگرمی و باندبازی نشود و سوم این که این تشکل لغو نشود؛ چراکه این تشکل باید در خدمت خودسازی و دیگرسازی و در خدمت جامعه و مردم قرار بگیرد و اگر به درد نخورد، لغو می‌شود و چیز لغو بهتر است در جامعه‌ ایمانی اسلامی نباشد. » (محمد مهدي اسلامي ،روزنامه کارگزاران،ش۴۸۷، ۱۷/۲/۱۳۸۷) با كمال تأسف، يكي از مشكلات مهمي كه جامعه ما دارد، جامعه گريزي جامعه ماست. شما نگاه كنيد به ادبيات ما و مطالب اجتماعي كه در طول اين هفت، هشت، ده قرن به خصوص پيدا شده است و ببينيد چقدر درون گرايي ها و فرد گرايي هاي صوفيانه، بر همه اين آثار حاكم است. اين ها مستقيماً ناشي از استبداد هايي است كه گاهي هم به نام دين بر جامعه حاكم شده است و انسان براي گريز از اين دنياي سخت به درون خود پناه برده است و يك نوع فردگرايي در جامعه اي است كه همه افراد در آن احساس مسئوليت و حضور و مشاركت مي كنند و اين مستلزم تحمل يكديگر، مستلزم حاكميت گفت وگو و تبادل نظر در جامعه و در فضايي است كه هيچ تحميلي در آن نباشد و مستلزم آزادي است. البته هر جامعه اي، آزادي را در چارچوب هاي خاص خودش قبول دارد و ما و قانون ما و نظام ما، نظام اسلامي است و حدود را هم قانون معين كرده است و هيچ كس هم حق ندارد كه خارج از آن حدود، نظريات خودش را به عنوان حق مطلق به هر قيمتي تحميل كند. حد و حدود هم در نظام ما معلوم است و اخلال به مبناي اسلام و مخالفت به حقوق عمومي كه اين حد به اين جا كه رسيد، ديگر انساني حق ندارد كه هر طوري كه مي خواهد بگويد يا بكند ،يا آن كار را انجام بدهد، ولي حد، حدي است كه قانون معين كرده است. احزاب در راستای تعیین و ترسیم برنامه های کلان و استراتژیک و نیز رسیدن به منافع و اهداف ملی گام بر می دارند و به گفته پروفسور دووژه «عرصه فعالیت احزاب در قالب یک نظام سیاسی و ملی است»: برخلاف گروه های ذی نفوذ که صرفا منافع طبقاتی و گروهی خویش را منظور می دارند و از این رو تفاوت های عمده ای میان این دو وجود دارد. عضوگیری احزاب از میان توده و نفوذ به عمق لایه های اجتماعی و همچنین ایجاد امکانات مربوط به آموزش های سیاسی و ایدئولوژیک و حزبی و تسهیل فراگرد جامعه پذیری سیاسی، که طبعا در ارتقای سطح کیفی آموزش و درگیر ساختن افراد به فعالیت های حزبی و بالا بردن میزان مشارکت سیاسی (که نقطه مقابل بی تفاوتی است) موثر است، از دیگر کارکردهای حزب محسوب می شود. مردم بايد آزادانه بينديشند، بنويسند، بگويند و عمل كنند، و براي اين كه صدايشان به گوش حاكميت برسد و نيز براي تحقق آرمان ها و انديشه هاي خود بايد در قالب احزاب، جمعيت ها، انجمن ها و اتحاديه ها متشكل شوند. تجارب تاريخي حاكي از عدم موفقيت اصل تحزّب در كشورهاي جهان سوم از جمله ايران است. آقاي سيد محمد خاتمي علل شكست تجربه تحزّب در اين كشورها را چنين ارزيابي مي كند: «تشكل واقعي از نهاد مردم شكل مي گيرد و نمايندة واقعي گرايش هاي موجود در جامعه است. تشكل ها مي توانند نماينده بخشي از مردم باشند، نه ارباب مردم، و بايد از موضع پايين به بالا با مردم صحبت كنند، نه به صورت تحكّم، مشكل تشكّل ها در جهان سوم اين است كه روند شكل گيري تشكّل ها از بالا به پايين است. تشكل ها دولتي هستند، نه مردمي. به همين دليل است كه رشد نمي كنند. تشكلّ ها بايد مباني و مواضع خود را تبيين كنند و داراي نشريه باشند و با مردم سخن بگويند.» (سلام ،۶/۶/۷۶) ادامه دارد...
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 3 اسفند 1394 | 15:8 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 7 8 9 10 11 ... 25 صفحه بعد