#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(49)

سال های سترون در جستجوی مردان فرزانه و فروتن!



 من سايه يك نجات بخش و رهايي آفرين را ديدم از جنس نور و به زلالي 

بلور .


این ناجی بيش از ۱۱۰۰ سال منتظر بود که ۳۱۳ نفر يار صادق و هميار 

عاشق بيابد ، تا برپاخيزد ؛ 


سينه شب هاي ستم را بشكافد و غنچه همه استعدادها را بشكوفاند. 


 اما دريغ از اين عده اندك مرد پاك در همه كره خاك!! 


(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 30 شهريور 1394 | 18:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  برشی کوتاه از زندگی پیشوایی آگاه


سالروز شهادت امام باقر(ع)


امروز هفتم ذی حجه و سالروز شهادت حضرت امام محمد باقر(ع) در سال 114 هجری قمری است.

ضمن عرض تسلیت نگاهی کوتاه داریم به برشی کوتاه از زندگی علمی همراه با کار و تلاش اقتصادی ایشان.

این تصور خطایی است که فردی برای عبادت و بندگی و داشتن زهد و تقوا دست از کار بکشد و یا از دیگران توقع اداره زندگی خود را داشته باشد. سیره رفتاری ائمه معصوم نیز چنین نبوده است.

امام محمد باقر(ع) در عین این که همه عمر خود را صرف تلاش های علمی و فرهنگی می کرد،برای معیشت و گذران زندگی خود شخصا به کار و تلاش و کشاورزی می پرداخت و بار هزینه زندگی خود و خانواده خود را بر دوش مردم و جامعه تحمیل نمی کرد.

سندهای تاریخی، نشان می دهد که امام محمد باقر علیه السلام در کار کشاورزی و فعالیت اقتصادی تلاش بسیاری می کرد و هرگز آسایش طلب نبود. امام خود بر سر ملک ها و مزرعه ها می رفت و هنگام کار، بر افراد نظارت می کرد. هم چنین اگر کاری را به کارگری وا می گذارد که انجام آن برایش دشوار می بود، خود در آن کار با او هم کاری می کرد.

بررسی دیگران درباره زندگی امام، نشان می دهد که ایشان وضع میانه ای داشت؛ غذای او بسیار ساده بود، ولی برای زیردستان، اهل خانه، فقیران و درماندگان، امکانات بیشتری فراهم می کرد.

تاریخ، محمدبن منکدر را از حافظان قران و از بزرگان عصر خود می شناساند. او می گوید ظهر یک روز گرم تابستانی، گذرم به محلی افتاد که در آن امام محمدباقر علیه السلام را دیدار کردم. با خود گفتم : 

سبحان الله ! او بزرگ قریش است و در چنین ساعتی در طلب دنیا خود را خسته کرده است. بروم و او را موعظه کنم. به او گفتم: 

  «خدا تو را اصلاح کند ! آیا مرد بزرگی از قریش در چنین ساعتی، با چنین حالی طلب دنیا می کند، اگر در چنین حالتی مرگت فرا رسد، چه خواهی کرد؟»

   امام فرمود: «اگر در این حال، مرگ مرا دریابد، مشغول طاعتی از طاعت های خدا هستم؛ زیرا خویش را به این وسیله از تو و دیگر مردم بی نیاز می کنم. هنگامی از مرگ می ترسیدم که در حال معصیت خدا می بودم، و مرگ مرا در حال گناه می یافت.»

محمدبن منکدر می گوید که به او گفتم راست می گویی، خدا تو را رحمت کند. می خواستم تو را پند دهم، تو مرا موعظه کردی.

امام محمد باقر علیه السلام کار می کرد و به دنیا توجه داشت نه بدان معنا که آن را اصالت دهد و درآمد دنیا را هدف خود پندارد. کار برای او وسیله ای برای تأمین معاش و حفظ آبرو بود و می فرمود: 

 «کسی که برای آسایش خانواده تلاش می کند، مانند جهاد در راه خداست.» 

  این گونه کار و آن برداشت از دنیا، درسی برای همه کسانی است که می خواهند زندگی اسلامی داشته باشند. 


با شهادت امام محمد باقر(ع) سبدي سپیده از باغ بامداد چیدند که از آن پس جهانيان از چشمه خورشید معرفت، نور حكمت ندیدند !
 
شهادت گل سرخ امامت و جوانه سبز عدالت حضرت امام محمد باقر عليه السلام را خدمت همه رهپويان امامت و تلاشگران عرصه عشق و عدالت تسلیت مي گويم.

اميد كه هماره راهش را بپوييم و جز حق نگوييم..

                              در كسب رضاي حق موفق باشيد

#شفیعی_مطهر


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 30 شهريور 1394 | 6:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

مدیریت شایعه(2)

 میزان رواج شایعه

 #شفیعی_مطهر

 

شایعه عبارت است، از یک گزاره ویژه و گمانی که ملاک های اطمینان بخش رسیدگی در وجود، وجود نداشته باشدکه معمولاً به صورت شفاهی از فردی به فرد دیگر انتقال می‌یابد.

به نظر می‌رسد که دو شرط «اهمیت» و «ابهام» در انتقال شایعه، قانون اصلی شایعه را توضیح دهد. بدین معنا که فرمول حدت و شدت شایعه را می‌توان به این صورت تعریف کرد:

  میزان رواج شایعه تقریباً برابر است با حاصل ضرب اهمیت در ابهام موضوع مطروحه در آن شایعه. 

(آل‌پورت، گردن و پستمن، لئو؛ روان‌شناسی شایعه، تهران، مرکز تحقیقات و مطالعات و سنجش برنامه‌ای صدا و سیمای جمهوی اسلامی ایران، چاپ دوم، ۱۳۷۴، ص ۹. )

اگر :

میزان رواج شایعه    :   R

اهمیت  شایعه      :  I 

میزان  ابهام         :   A

باشد ،  این رابطه برقرار  می شود  :   A*I =R

بنابراین اگر ابهام  یا  اهمیت  شایعه  صفر باشد ،شایعه ای در جامعه  وجود نخواهد  داشت ! 

حضرت علي (علیه السلام) در خطبه ۷۸ نهج ‏البلاغه در مورد شايعه مي‌فرمايند:

« فدع ما لا تعرف فان شرارالناس طائرون اليك باقاويل السوء.»

 

  از نقل مطالبى كه درباره آن اطلاع كافى نداري پرهيز كن، زيرا اشرار، مطالب ‏بى ‏اساس (شايعه‌ها) را عليه من به گوش شما مى‏ رسانند.

ادامه دارد...


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 30 شهريور 1394 | 5:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#‏دل_دیدنی_های_شهر_سرب_و_سراب‬

قدرت و محبت

من شهریاری را دیدم که که همه چیز داشت؛
اما نمی دانست که «قدرت»، «محبت» نمی آورد.
بل که این « محبت» است که «قدرت» می آورد!
...و ای کاش این سخن امام علی(ع) را خوانده یا شنیده بود:
« احمق ترین خلق کسی است که خود را عاقل ترین خلق بداند!

عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏
 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 29 شهريور 1394 | 10:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

مدیریت شایعه(۱)

 

Gossip  Management 

  یک تمثیل و یک تحلیل 

 (#شفیعی_مطهر)

فدع ما لا تعرف فان شرارالناس طائرون اليك باقاويل السوء.

  از نقل مطالبى كه درباره آن اطلاع كافى نداري پرهيز كن، زيرا اشرار، مطالب ‏بى‏ اساس (شايعه‌ها) را عليه من به گوش شما مى‏رسانند.     (نهج البلاغه،خطبه ۷۸)

شايعه نه گياهي خودرو كه نهالي تو در تو است.اين نهال پرده نشين در زمين هاي زهرآگين و زمينه هاي چركين مي رويد و بر بال هاي ابهام راه مي پويد.

یک تمثیل:

می گویند حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی می ساختند.

روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام می دادند.

پیرزنی از آنجا رد می شد. وقتی مسجد را دید، به یکی از کارگران گفت:

 فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه!

کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت :

  چوب بیاورید ! کارگر بیاورید ! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید. فششششششااااررر...!!!

و مدام از پیرزن می پرسید: مادر، درست شد؟!!

مدتی طول کشید تا پیرزن گفت :

بله ! درست شد !!! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت.

کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را پرسیدند ؟!

معمار گفت : اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت می کرد و شایعه پا می گرفت، این مناره تا ابد کج می ماند و دیگر نمی توانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم...

این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم !

 یک تحلیل:

شایعه در آغاز ممکن است  یک حرف بی مبنا و سخن بی جا باشد؛اما اگر با آن برخورد منطقی و تبیینی نشود،به یک واقعه عمیق و جدی تبدیل می شود.

ادامه دارد...


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 29 شهريور 1394 | 6:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

شیفتگان خدمت» یا «فریفتگان قدرت»؟! 

 

من مديراني را ديدم كه مدعي بودند«شيفته خدمت »اند،نه «فريفته قدرت»؛
اما ياخته ياخته وجودشان وابسته به « ميز قدرت » و « مهميز دولت »بود.
«تصور هویت» آنان «ناچیز» و «تبلور شخصیت» آنان در «میز» بود!
«خدا»یشان تنها در «قاب»جلوه گر بود و «سیما»یشان در «نقاب»!
از «گفتار»شان «نیرنگ و نفاق» می تراوید و از «رفتار»شان،« شرنگ و شقاق»!
« کار»شان «فریب ناس» و «ابتکار»شان ،«لهیب اختلاس»!

(‫#‏شفیعی_مطهر‬)
---------------------------------------------------— —-------------------
مهمیز : آلتی فلزی که بر پاشنه چکمه و.صل کنند و به وسیله آن اسب را به جست و خیز درآورند،در اینجا کنایه از مهار و افسار
شرنگ : زهر ،سم ،هر چیز تلخ ،حنظل
شقاق : ناسازگاری ،دشمنی، نفاق ،مخالفت کردن، دشمنی ورزیدن
لهیب :گرمی و شعله و زبانه آتش

عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 28 شهريور 1394 | 16:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

«کاه حقیر» یا «کوه کبیر»؟!
-------------------------

من مشکل بزرگ خودکامگان را نه تنها «فرنشینی»،که «خودبزرگ بینی» دیدم.
انسان «خودبزرگ بین» در آیینه خودبینی،«کاه حقیر» را «کوه کبیر» می بیند.
او قبل از دیگران،خود را «فریب» می دهد و پیش از دیگران،خویش را به« صلیب» می کشد!
این گونه افراد نه تنها «قائل توهم» که «قابل ترحم» اند!
اینان«اسیر عقده حقارت» و در «زنجیر شراره شرارت» اند!
این فرومایگان بر« موج زور سوار» و بر« اوج غرور ماندگار»اند!


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 26 شهريور 1394 | 17:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 «آزادی اندیشه» حتی برای«باطل پیشه»!
من بسی باورهای «باطل» و پندارهای «لایعقل»را دیدم که اصول آن نه با «آیین عقل» می ساخت و نه با «موازین نقل»؛

اما هیچ گاه برای خود حقی ندیدم که آزاداندیشی باورمندان آن عقاید را« سلب» یا به سویی« جلب» کنم.

زیرا آن گاه که ما اصلی به نام «آزادی اندیشه» را می پذیریم،

باید اقتضائات آن را هم بپذیریم و به هر فکر و اندیشه ای - گرچه آن را «باطل» و باورمندان آن را« غافل» بدانیم- احترام بگذاریم. 

«آزادی اندیشه» را پاس بداریم حتی برای «باطل پیشه»!

(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 23 شهريور 1394 | 6:23 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

«اسارت فکر»یا «حقارت بکر»


----------------------
من «اسارت فکر»را بدترین گونه «حقارت بکر» دیدم.
هر انسان از آن لحظه که« هویت» خود را «حقیر» می بیند،«شخصیت» خود را «تحقیر» می کند.
انسان تحقیر شده موجودی پست و فرومایه و وجودی دون مایه است
که آماده« ارتکاب هر جنایت» و «انتخاب هر رذالت» است.
بنابراین راه تربیت انسان،«تکریم شخصیت» و «تعظیم هویت» اوست.


(‫#‏شفیعی_مطهر‬)

عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 22 شهريور 1394 | 17:6 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

« نیش»یا«نوش»؟!


من خردمند را کسی دیدم که از هر «نقمت الیم»،«نعمت عظیم»می سازد
 و از هر «تهدیدی ویرانگر»،« فرصتی بارور» .
 در جهان آفرینش همه رویدادها« مطلوب» و همه رفتارها «محبوب» نیست؛
اما انسان خردمدار و خردورز از « نیش زهرآگین»،«نوش نوشین» می سازد 

و از «جهد دیرین»،«شهد شیرین»!
(#شفیعی_مطهر)
-------------------
نقمت:عتاب، انتقام ،کینه کشی، پاداش به عقوبت
الیم:(صفت مشبهه عربی)،دردناک
جهد:تلاش و کوشش


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 22 شهريور 1394 | 7:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                      انتقادپذيري در نگاه قرآن 

 

  بشوييم پر و بال دل را در صفاي چشمه ساران «عرفان» و پرواز كنيم بال در بال ملايك تا عرش حضور «جانان».

 بشكنيم ميله هاي قفس خودخواهي و« تنهايي» را و تفسير كنيم روياي« رهايي» را . 

 بگشاييم پنجره دل را به سوي باغ هاي« فضايل »و برکنیم هرزه گیاهان« رذایل» را؛ باغ ها و بوستان هاي «عطرآگين قرآن» و گل ها و «رياحين فرقان».

ببوييم عطر گل هاي سرخ« محمدي» را از رايحه رياحين« احمدي» .

 فرو كوبيم تبر نقره گون نور« قرآن» را بر پيكره ستبر تاريكي خودكامگي و« طغيان».

 بپيچيم نيلوفر ترد« شعور» را بر گرداگرد مناره« نور».

بشكافيم صدف سخن وحي« منير» را و دريابيم گوهر معني و «تفسير» را .

بنوشيم زمزم نور را و بنيوشيم زمزمه نشور را .

انسان در بستر "انتقاد" رشد می کند، نه در خاکستر "انقیاد"! 

انسان سالم در بستر« انتقاد» ، زباني« نقاد» می شود و در خاکستر« انقیاد»، زبونی« منقاد» ! 

دل و نیت انسان فطري و سالم،« تابناک» است و دنیا را «پاک» می خواهد . 

دنیای آرمانی او گلستانی است سرشار از «نور و سرور» و لبریز از« شعر و شعور» . چون آن را به «رویت» نیابد، در« رویا »می یابد ...و چون نتواند با صراحت انتقاد و رایش را بگوید، راه« ریا را» می پوید .

 او می خواهد تصویر جامعه را در «قاب صداقت» به تماشا بنشیند، نه در« نقاب قداست !!» 

ابهام چون رنگ تقدس بگیرد، دیگر نه« گاه پرسش»، که «جایگاه پرستش» است !! و چون ریشه انتقاد و «سوال بیفسرد» ، گل «کمال می پژمرد» . چه ، برای گل کمال ، انتقاد و سوال« ریشه» است و ابهام،« تیشه!! »

 او می خواهد با یاری عقل و خرد خود در درک و فهم حقایق« سهیم» باشد،  نه «تسلیم !» 

طوفان «ابهام »،برانگیزنده غبار «ایهام» است . و چون این  دو بر وادی وجود بوزند، نهال« اندیشه» را از «ریشه »برکنند.

*********

 در قرآن كريم موضوع نقادي انسان و انتقاد پذيري همگان به زيبايي تبيين شده است ؛ از جمله در آیه ۳۰ سوره بقره به نکته جالبی اشاره مي شود:  

وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (بقره، ۳۰)

و (به ياد آر) هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من در روى زمين جانشينى قرار خواهم داد (نماينده خدا در آنجا يا جانشين ساكنان پيشين منقرض شده آنجا). گفتند: آيا در آن كسى را (جانشين) قرار مى ‏دهى كه فساد مى‏ انگيزد و خون‏ ها مى ‏ريزد؟! در حالى كه ما تو را با توصيف به كمالات تسبيح مى‏ گوييم و (از هر عيب و نقصى) تقديس مى ‏كنيم. خدا گفت: بى‏ ترديد من چيزى مى ‏دانم كه شما نمى ‏دانيد.(ترجمه مشكيني)

  آيت الله آقاي جوادي آملي در تفسير " تسنيم " خود درباره تفسير اين آيه  می نویسند:

 این قصه به جامعه بشری می آموزد که آدمی از هر درجه ای از علم و قدرت و پاک دلی و حسن نیت و خیرخواهی که در تصمیم ها و اقدام ها برخوردار باشد، نباید از مناقشات و انتقادات ابايي داشته باشد، بلكه ميدان گفت و گو و مجال اعتراض را باید باز بگذارد و با آغوش باز از آن استقبال كند ؛ چنان كه ذات اقدس خداوند مجال گفت و گو و سوال شبيه اعتراض را به فرشتگان داد ؛ به گونه اي كه آنان با آگاهي از عظمت و حكمت خدا ، مرعوب او نشدند و بدون آن كه تحت تاثير هيبتش قرار گيرند، پرسش خويش را مطرح كردند و خداوند نيز با عنايت و لطف خاص و با كمال حلم و مدارا و ارائه دليل مشهود و معقول آنان را قانع كرد و جالب است كه خداوند باب اشكال و گفت و گو را براي ابليس لعين نيز باز گذاشت ؛ آنجا كه وي به خداي سبحان گفت :

 خلقتني من نار و خلقته من طين...

  پس آنان كه خود را برتر از اشكال و اعتراض مي بينند، به خود آيند و از اين ماجرا عبرت گيرند و بدانند كه با اين خودپسندي و خودبرتربيني ، ناخودآگاه، خويش را فوق عزيز جبار قلمداد كرده اند .

 اينان از امير بيان حضرت علي(ع) بشنوند كه مي فرمود:  

 «  آن گونه كه با زمامداران سخن مي گوييد ، با من سخن مگوييد و چنان كه در پيشگاه حاكمان جبار خود را جمع مي كنيد، در حضور من نباشيد و به طورتصنعي ( و منافقانه ) با من رفتار نكنيد و هرگز گمان مبريد درباره حقي كه به من پيشنهادكرده ايد، كندي ورزم ( يا ناراحت شوم) و مپنداريد من در پي بزرگ ساختن خويشتنم ؛ زيرا كسي كه شنيدن حق يا عرضه داشتن عدالت بر او برايش دشوار باشد، عمل به آن براي وي دشوارتر است. براين اساس ، از گفتن سخن حق يا مشورت عدالت آميز، خودداري مكنيد؛ زيرا من (شخصا به عنوان يك انسان) خود را مافوق آن كه در برخي موضوع ها، اشتباه كنم، نمي دانم و از آن در كارهايم ايمن نيستم، مگر اين كه خداوند مرا حفظ كند.» (  تسنیم ، ج۳، صص۸۹-۸۸)

    رفتار پيشوايان معصوم(ع) نيز به گونه اي بوده كه هر شهروند به خود اجازه مي داده تا بي پرده و بي پروا و حتي رو در رو از ايشان انتقاد كند. امامان معصوم در برابر انتقاد، نه روي درهم مي كشيدند و نه بر او خشم مي گرفتند؛ بلكه كاملا منطقي و مستدل به او پاسخ مي دادند و درباره رفتار به ظاهر پرسش برانگيز خود نوضيحات كافي، مستدل و اقناعي عرضه مي كردند.  

  مبدا و منشا انتقادناپذيري ، خودخواهي و خودكامگي است.

    امام خميني (ره) مي فرمايد:

«خود خواهي منشأ همه مفاسد است.»

شكستن «بت» سخت است و شكستن« بت واره» هاي زنده بسيار سخت تر! امام راحل (ره) بر اهميت اين بت شكني تأكيد مي كند:

«تمام فسادهايي كه در عالم پيدا مي شود، از خود خواهي پيدا مي شود…. همه اش برمي گردد به حبّ نفس و اين بت، از همه بت ها بزرگ تر است و شكستنش هم از همه مشكل تر است… اگر رهايش كنيد، شما را به هلاكت مي كشاند … درجه به درجه پيش مي برد تا آنجا كه دين انسان را از دست انسان مي گيرد.»

         بت شكستن سهل باشد نيك سهل

                          سهل ديدن نفس را جهل است جهل

اين شرك «خفي» و ميل« مخفي» در صورت عدم درمان همچنان رشد مي كند، تا انسان ناخودآگاه آن را در جايگاه معبود مي نشاند. خداوند متعال، رسول خود را هشدار مي دهد كه:

«اَرَاَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَويهُ؟»(فرقان، ۴۳)

اي رسول! آيا ديدي آن را كه هواي نفسش را خداي خود قرار داد؟

پيامبر اكرم (ص) اين نفس سركش و توسن آتش را دشمن ترين دشمنان مي دانند:

«اغديعَدوِّكَ نَفْسُكَ اَلّتي بَينَ جَنْبَيْكَ »

دشمن ترين دشمن تو همان «خود»ي است كه در ميان دو پهلوي توست.

چه بسيار «سالكان رشاد» و« مدّعيان ارشاد» كه رهپويه هاي «جهاد و اجتهاد» را گذرانده اند و در اين وادي درمانده اند. «آنان كه غني ترند، محتاج تراند.» آري، آنان كه در عرصه آرزو و بر كام اين عدو لگام زده اند و در ميدان تزكيه هم گام نهاده اند، در درياي «عُجب»، زورقشان به گِل نشسته و قايقشان درهم شكسته است. 

آري پهلوانان عرصة علم و نام آوران حيطة حلم چون مقام علمي و مراتب فضل و كمال خود را بالاتر و بهتر از ديگران پنداشته اند، از فراز فضايل اعمال به فرود رذايل آمال فرو افتاده اند:

امام علي (ع) براي آگاهي و بيداري اين مرشدان مغرور و زاهدان كور چنين هشدار مي دهند:


«ما اري شَيْئاً اَضَرَّ بِقُلُبِ الرِّجالِ مِنْ خَفْقِِ النِّعالِ وَراءَ ظُهُورِ هِمْ

براي دل هاي مردان چيزي زيانبارتر از صداي كفش هايي كه از پشت سرشان بيايد، نديدم.

          او چو بيند خلق را سرمست خويش

                          در تكبّر مي رود از دست خويش

         هركه را مردم سجودي مي كنند

                                  زهر اندر جان او مي آكنند

         چشم بردار از قبول و ردّ خلق

                          هر دو در راه خدا شد سدّ خلق

امام صادق (ع)، مشاهير خود خواه و جويندگان جاه را به سختي هشدار مي دهند:

«مَنْ تَعَصَّبَ اَوتَعُصُبَ لَهُ فَقَدْ خُلِعَ رِبقَة الايمانِ عَنْ عُنُقِهِ

هركس تعصّب بورزد، يا براي او تعصّب بورزند (مريد متعصّب داشته باشد) محقّقاً رشته ايمان از گردنش برداشته مي شود. (از قلمرو ايمان بيرون مي رود)

 برترين درمان و بهترين پشتيبان براي اين گونه خودكامگان انتقادگريز و نقادستيز ،بازگذاردن باب انتقاد و پذيرش منتقدان صريح و صادق است.

   اميد كه بتوانيم با روحيه اي انتقادپذير، غنچه هاي حكمت و معرفت را بر شاخساران وجود شكوفا و با عطر رفتار و گفتار و رايحه كردار خود، كوچه باغ هاي جامعه را عطرآگين سازيم.

                                          

                                   در كسب رضاي حق موفق باشيد

(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 21 شهريور 1394 | 11:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

بین «تَن»ها،«تَنها»ماندن!


من لب های خود را تاول زده دیدم از« آش نخورده» و «خراش سترده»  ؛
و چه دردآور است سوختن بدون «آتش» و پژمردن بدون «عطش!» 
...و چه شیرین است بین «تَن»ها،«تَنها»ماندن و از «مَن»ها،«مِنها» شدن!!


(#شفیعی_مطهر) 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 21 شهريور 1394 | 7:19 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

شهر قلابی و شهروندان قلابی!

 

قصه پنجاه و نهم / قصه های شهر هرت

 

  در شهر هرت هیچ پدیده در جای خود قرار نگرفته است.هر کس هر شغلی دارد،از کار و شغل خود ناراضی است. هر شخص و شخصیتی خود را لایق تر و قابل تر از ان نقشی می داند که جامعه به او محول کرده است. همه بر این باورند که لیاقت و شایستگی آنان بیش از جایگاه و سمتی است که به او محول کرده اند و حقوق و دستمزدی که می گیرد،خیلی کمتر از حق اوست. 

البته ممکن است در بسیاری از موارد حق با آنان باشد؛زیرا نظامی عادلانه و علمی و بر اساس عقلانیت بر شیوه مدیریت این شهر حاکم نیست؛بنابراین بعید نیست که در بیشتر موارد کارهای مهم و بزرگ را به دست کوتوله ها بسپارند و کارهای کوچک و کم ارزش را به دست مدیران لایق و بزرگ.

همه مردم شهر هرت بر این باورند که سمت ها و مقام های عالی و مناصب بلندپایه را به افراد نالایق و فرومایه سپرده اند و بر عکس انسان های لایق و نخبه و متفکر را به کارهای کوچک و مسئولیت های بی ارزش گمارده اند.

بنابراین همه ناراضی اند و پارتی بازی و واسطه گری و رشوه خواری بیداد می کند.

هیچ شهروندی بدون پارتی بازی و رشوه دادن نمی تواند به حقوق مسلم خود برسد.

 

 

در این وضعیت روزی یکی از شهروندان معمولی بیمار می شود. او می داند که اگر با همین تیپ و شخصیت معمولیش پیش هر طبیبی برود،او را تحویل نمی گیرد و توجهی به او نمی کند.

بنابراین یک دست لباس ماموران درباری اعلی حضرت هردمبیل را گیر می آورد و خود را به صورت درباریان درمی آورد و نزد یکی از پزشکان شهر می رود.

منشی دکتر به محض مشاهده او با این پندار که او یکی از وابستگان درباری است، پیش پای او بلند می شود و با احترام اورا تحویل می گیرد و نزد پزشک می فرستد .

.در حین معاینه توسط دکتر،یک نفر بازرس از راه می رسد و از دکتر می خواهد که مدارک نظام پزشکی خود را ارائه بدهد. دکتر، بازرس را به کناری می کشد و پولی کف دست بازرس می گذارد و می گوید:

من دکتر واقعی نیستم.شما این پول را از من بگیر و بی خیال شو.

وقتی بازرس پول را می گیرد، از در خارج می شود. شهروند بیمار فورا یقهءبازرس را می گیرد  و اعتراض می کند و می گوید:

اگر این پزشک قلابی است،چرا اجازه می دهی به کارش ادامه دهد؟

بازرس که ناگهان با پرسش بی پاسخ او رو به رو می شود،با دستپاچگی و به طور درگوشی به او می گوید: 

آخر عزیز من! من هم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اخاذی آمده بودم، ولی شمای مریض با توجه به این که از بستگان اعلی حضرت هستید، می توانید از دکتر قلابی شکایت کنید.

مریض لبخند تلخی می زند و می گوید:

اتفاقا من هم این لباس و درجه ها مال خودم نیست و مال یکی دیگر است..

 

(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : جمعه 20 شهريور 1394 | 11:2 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

گرمی در« دِل »،نه در« گِل»


عکسهایی دیدنی از شهر یخ زده
من شهری یخ زده را دیدم كه همه بر و بومش اسیر «انجماد» ،اما حلقومش پر از «فریاد» بود.
برای« شاد زیستن» و «آزاد نگریستن» باید گرمی در« دِل »باشد،نه در« گِل». 


(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 20 شهريور 1394 | 6:53 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
تاريخ : پنج شنبه 19 شهريور 1394 | 7:48 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 آیت الله طالقانی(ره) روحانی راستین اسلام 

امروز ۱۹ شهریور ماه و  سال روز درگذشت نابهنگام آیت الله سید محمود طالقانی است . او که در سال ۱۲۸۵ به دنیا آمده بود در ۱۹ شهریور سال ۱۳۵۸ در حالی که همه از بند رسته های دوران حاکمیت استبداد دل به اندیشه های راهگشای او بسته بودند ، به طور ناگهانی و نا باورانه خبر پر کشیدن این پرستوی مهاجر را شنیدند . پدر ایشان نیز یک روحانی بود،  ولی از ساعت سازی ارتزاق می کرد .

     برای آشنایی بیشتر با اندیشه های مترقیانه این اندیشمند مسلمان و مفسر قرآن ضمن بزرگداشت نام و یاد ایشان برگزیده ای از سخنانشان را در موقعیت های مختلف به بررسی می نشینیم .

زنده یاد آیت الله طالقانی آستانه تحمل بالایی داشت و گستره چتر مهر و مدارای ایشان تا آنجا گسترده بود که همه گروه های مذهبی،فکری و سیاسی را در بر می گرفت.همه گروه ها را به سعه صدر و مدارا  فرامی خواند.ایشان تاکید می کرد:

    " فرزندان من ! نمی خواهم مبارزه گروه های مختلف را نادیده بگیرم . شما فرزندان من هستید . من دلم برای شما می تپد . در زندان از هر گروه که می شنیدم جلوی تیر گذاشته اند، مثل این که به قلب من تیر می زدند ." 

(از آزادی تا شهادت- ص۶۵)

     شما می توانید یک خانواده سالم تشکیل بدهید . این کار استبداد و استعمار است که همه با نظر وحشت و بدبینی به هم نگاه می کنند . ما یک خانواده هستیم و باید با هم بسازیم . اختلافات در حد یک خانواده باشد  نه بیشتر . "

  (همان- ص۱۰۰)

         " اگر این محیط آزادی را قدردانی نکنیم و آن را محیط عقده گشایی و عناد و به هم ریختگی و موضع گیری قرار بدهیم ، نتیجه اش پیدایش مستبدین است . " 

(همان -ص۲۷۱)

      " این آن را تکفیر می کند . این به آن می گوید:"مرتجع" و آن به این می گوید: "انحرافی!"....باید از همان قدم اول پرچم رحمت را بلند کنیم. " 

(همان - ص۲۱۷)

     " هیچ حزب و جمعیتی هم حق ندارد برای خودش سهم بزرگ تری در نظر بگیرد و  این جهت حکومت را در انحصار خود بگیرد ." 

(همان- ص۶۷)

     "مکتب پرستی یک نوع بت پرستی است."      (همان- ۳۲)

    " این ملت دنبال مکتب نیست ، دنبال آزادی است . "     (همان- ص۴۵)

    " اگر این ایده ئولوژی بت شد ، خودش مخرب است ." (همان- ص۵۶)

    "روشنفکران ما دچار شرک مترقی هستند."          (سروش -۲۱)

    " مسائل اجتماعی و مسائل انسانی با فرمول حل نمی شود . دانشگاهی های ما و طلبه های ما همه اش دچار فرمول اند ."   

(از آزادی تا شهادت- ص۱۸۰)

     آیت الله طالقانی آرزو داشت روحانیان روزی مسئولیت های اجرایی را ترک گویند( به جز موارد استثنایی) و به مساجد برگردند و بر کارها نظارت نمایند.

(همان- صص ۴۳۹- ۴۶۹)

   ایشان در سال ۱۳۳۴نوشت : "

      " هر مسئله و طرح و مرام اجتماعی که خودسران را محدود نماید  و جلوی اراده آنان را بگیرد ، قدمی به هدف پیامبران و اسلام نزدیک تر است . ولی مقصود نهایی نیست . مشروطیت و دموکراسی و سوسیالیسم همه این ها به معنای درست و حقیقی خود گام هایی پی در پی است که ما را به نظر نهایی نزدیک می نماید."           

( مقدمه " تنبیه الامه و تنزیه المله" -ص۱۰) 

       و در سال ۱۳۵۸ نوشت :

     "  هر انقلاب علیه ظلم ، علیه استبداد و علیه استعمار در هر کجای دنیا که باشد، از نظر ما یک انقلاب اسلامی است . چرا که روح اسلام در جهت رفع ظلم از همه انسان ها و مظلومین است." 

(از آزادی تا شهادت- ص۲۶۳)

       " اگر مخالفین نیامدند از آن ها دعوت کنید تا مجلس قانون اساسی یک بعدی نباشد . "       (سروش-۲۱)

       " حکومت اسلامی بر مبنای آزادی و دموکراسی است و کمونیست ها هم در گفتن مسائلشان و هم در تشکیلاتشان آزاد هستند ." 

(از آزادی تا شهادت- ص۶۴)

      " شما جوانان هر مسلکی که دارید، فطرتتان پاک است . ایرانی اصیل هستید . همه این ها را من می دانم . بهتر از خودت می دانم . سال ها با تو بوده ام . ای جوان مذهبی ! کمونیست! می دانم دردت چیست." 

( همان -  ص ۴۵)

     او حتی کمونیسم را مولود استبداد سیاسی و اجتماعی و دینی می دانست .    

(سخنرانی فیضیه -سروش-۲۱)

       " قرآن و مراجع دینی می خواهند شخصیت زنان حفظ شود . مسئله این است . هیچ اجباری در کار نیست. مسئله محدود کردن زن ها نیست . مسئله چادر نیست . حالا این که روسری سر کنند یا نکنند . باز هم هیچ کس اجباری در این کار نکرده است . اجباری حتی برای زن های مسلمان نیست . چه اجباری؟! وقتی نسبت به آن ها این طور نیست، برای اقلیت های مذهبی مسیحی  زردشتی و یهودی ( که البته خود مقید به حجاب روی همان سنن ایرانی که از قبل بوده هستند) برای آن ها اجباری نیست ." 

(از آزادی تا شهادت-صص۱۰۹ -۱۱۲) 

       " در مکتب های شرق و غرب، اقتصاد حاکم بر آزادی است ، ولی در اسلام آزادی حاکم بر اقتصاد است ."     (همان-ص۴۶۴)

     " ما هیچ وقت در اسلام نمی توانیم تحمل کنیم که استبداد جایش را به یک حزب و یا استبداد دیگری بدهد. "    ( همان-ص۷۸)

     آیت الله طالقانی  بر این باور پای می فشرد که :

      " هیچ کس نباید چنین ادعایی کند که آنچه می گوید و می اندیشد مطابق واقع است ."

      " شماها که حرف های مرا گوش می کنید، نباید تعبدا قبول کنید . شما مسئولید و باید بگویید اینجا اشتباه کردی ."

       دکتر علی گلزاده غفوری معتقد بود : 

 " آرزوی کامل طالقانی این بود که یک اسلام بی متولی نشان دهد ."(سروش-۲۱)

      طالقانی می گفت: " اسلام با تنگ نظری درست در نمی آید." (سروش-۲۱۹ )

      "  سینه مستبد با اراده خدا تضاد دارد ." ( از آزادی تا شهادت-ص۲۴۶)

       طالقانی در واپسین خطبه نماز جمعه تهران گفت :

        "...خودخواهی و خودرایی را کنار بگذاریم . گروه خواهی،  فرصت طلبی و تحمیل عقیده یا خدای نخواسته استبداد زیر پرده دین را کنار بگذاریم و بیاییم با مردم  با درد مندها  رنج کشیده ها و با محروم ها هم صدا شویم . " (همان-ص۳۱۹)


موضوعات مرتبط: روزنوشت

تاريخ : پنج شنبه 19 شهريور 1394 | 6:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

« نایی برای گفتن» یا «نوایی برای نهفتن»  

  
          
من درد مشترك همه «فرزانگان فرهیخته» و «خردورزان برانگیخته» را دردی دیدم« نهان» و رازی« پنهان» ، 
كه نه« نایی برای گفتن» دارند و نه «نوایی برای نهفتن»...
و دل های« سوخته» و درون های« افروخته» شان چنین می سراید:
مرا دردی است اندر دل كه گر گویم زبان سوزد      
 و گر پنهان كنم ترسم كه مغز استخوان سوزد 
بیان این دردها زبانی« شیدا» می خواهد و گوش هایی «شنوا ».
 
(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 18 شهريور 1394 | 10:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

استقلال ، آزادي،جمهوري اسلامي

 

                 (يادواره از روز 17 شهريور57) 


امروز سي و هفتمين سالروز جوشش خشم و خروش ملت ايران در جمعه هفدهم شهريور سال 1357 بود. 

در اين روز مردم آزادي خواه و سنم ستیز ايران ،عصاي عصيان بر دست و پرچم طغيان بر دوش ،عليه خودكامگي حاكمان به پاخاستند و با سر دادن شعار« استقلال ،آزادي،جمهوري اسلامي»، در حقيقت ضمن تعيين نوع رژيم حكومتي خود(جمهوري اسلامي) بردرونمايه نمادين آن نيز (يعني استقلال و آزادي) تصريح كردند.

من در آن روز احساس خود را در قالب سروده اي كوتاه بيان كردم و بر اين شعار تاريخي(استقلال ،آزادي، جمهوري اسلامي) پاي فشردم تا ان شاألله نسل هاي هميشه تاريخ به ياد داشته باشند كه پدران و مادران آنان با ايثار خون خود نوع حكومتي را  برگزيدند كه درونمايه سرخ آن «استقلال و آزادي » بود!

اين شما و اين شعر

       « استقلال ، آزادي، جمهوري اسلامي »

                                  (1)

بر سنگفرش كوچه ها

بر خاك خون رنگ بيابان ها و صحراها

به روي قلب اسفالت سيه رنگ خيابان هاي شهر

بر جبين روشن ديوار هر خانه

به روي صخره هاي سخت كهساران

و در پيشاني هر دسته از رزمندگان

                      بر روي هر پرده

و در آثار سرخ پنجه خونين جانبازان

 و اندر اختلاط پرشكوه خون روحاني و دانشجو

به روي سينه تخته سياه هر كلاس درس

 و اندر لابه لاي سطرهاي مشق هر كودك

                          و هر سرمشق

با خون شهيدان و...

                  قلم هاي دو پاي هر مجاهد

سرخ و خون آلود بنوشته است:

«استقلال،آزادي،جمهوري اسلامي»

                                    (2)

شب است و در طلوع ماه پيكار است

محرم سرخ و خونين مي رسد از راه

و بر سيماي او آثار زخم سال ها پيكار

پيكار مدام حق و باطل

             مردي و نامردمي

                      پاكي و ناپاكي

و در آغاز استقبال از اين ماه پيروزي خون بر تيغ

خون پاك صدها جنگجو

                بر تاركش جاويد خواهد ماند

و در آغاز تحميل سكوت و ظلم شب بر شهر

غريو و غرش تكبير و توحيد مسلمانان

ستون كاخ استعمار دشمن را فروكوبيد

و در دنبال آن خطي ز آتش 

قلب مردان را دريد از هم

و در توفان خونبار صفير گرم خشم سرخ

و در آهنگ تكبير و نداي دلكش توحيد

و در موج عظيم خون جاري در خيابان ها

و در پرواز شورانگيز مرغ جان به اوج آسمان عشق

و در تكرار تكبير جوانان بر فراز بام

هم آهنگ و توام با صفير گرم و گل رنگ گلوله

                                در فضاي تيره تهران

 اندر ريزش گل هاي پرپرگشته روي خاك

و اندر صبر سرخ سخت كوشان در بن سنگر

و در لبخند معصومانه پيكارگر در لحظه بدرود

                        بر لب هاي خشك و سرد

تنها اين سرود ما ترنم داشت:

«استقلال،آزادي ،جمهوري اسلامي»

                                        (3)

در فضاي وحشت ميدان ژاله

در ميان بزم خون و آتش و لاله

صفير سرخ رگبار مسلسل ها

و در مشتان پولادين چون كوه استوار و سخت

و در شوق صداي نازك بشكفتن اين لاله هاي سرخ شهريور

و در فرياد خشم توده هاي رنجبر بر ضد خودكامان

و اندر لرزش تند زمين در زير پاي مردم عاصي

و در آهنگ جانسوز شعار توده مستضعف بيدار

و در بازي شورانگيز جنگ مشت ها با تانك

و اندر ضجه هاي دلخراش مادران بر گور فرزندان

و در دُردانه هاي اشك بر سيماي معصوم يتيمان

در خراش دست خون آلود خواهرها

كه با ناخن ز خاك سرد و افسرده

برادرهاي از كف رفته مي جویند

و در شور و شكوه رعدآساي سرود خون 

و از حلقوم مردان و زنان پاك و آزاده

طنين سرخ اين آهنگ مي پيچد كه:

«استقلال،آزادي،جمهوري اسلامي»

 

                                      (17شهريور1357 - شفيعي مطهر)

 


موضوعات مرتبط: شعر نو

تاريخ : چهار شنبه 18 شهريور 1394 | 9:26 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

   جوشش خون «لاله» در میدان «ژاله»

 

اینجا میدان ژاله است ، ميدان يورش «رجاله ها» بر لبخند« لاله ها».

اينجا ميدان رويارويي رگبار« تير» است بر گل نغمه هاي «تكبير».                                        

اينجا نمايشگاه عظيم «شرافت بشر» است در برابر« شرارت شر» .

اينجا محل انتشار عطر «توحيد» است از لب هاي شكوفه هاي« شهيد» .

اينجا فرودگاه تندرهاي «شور و نشور» است از بلنداي« مناره هاي نور» .

اينجا ميدان مصاف «دنائت» است با« مناعت» 

و عرصه تاخت و تاز عصاره «عداوت و قساوت» است بر اسوه هاي« استقامت و سخاوت» .

اينجا صداي شكستن بلور بغض ها فضا را« انباشته» 

و پرچم هاي خشم و خروش بر فراز گلدسته هاي قيام« برافراشته» است.

در اينجا هديه سرخ گلوله هاي سرب« شاهي» براي قلب هاي عاشقان« الهي» ، لحظه ها را« خونين» و ثانيه ها را «عطرآگين» كرده است .

در اينجا گل «قرب الهي» با نسيم« سرب شاهي» شكفته مي شود و غنچه« قرابت» با شميم «شهادت» .

در اينجا سينه سُرخان «عاشق» در زُلال خون« شقايق» پَر مي شويند و خون چكان تا خلوتگاه خورشيد پَر مي كشند .

در اينجا سنگيني بار فاجعه ، پشت واژه ها را «مي شكند» و حجم وسيع مصيبت ، گستره گسترده كلمات را« مي آگند».

در اينجا آن قدر «بذرهاي جمال» در دل خاك« نهفت» كه نمي دانم فردا - در بهار آزادي - چقدر «گل هاي كمال» بر فراز خاك خواهد« شكفت» ؟!

چه «طراوت ها »كه به« غارت» رفت ! و چه« لطافت ها» كه گرفتار «شقاوت» شد!! 

   در يوم الله هفده شهريور ۵۷ فرياد " استقلال ، آزادي ، جمهوري اسلامي " با خون شهيدان« رنگين »شد و با شميم عشق ،« عطرآگين».

در هفدهم شهريور ۱۳۵۷ تظاهرات ميليوني آزادي خواهان مسلمان در ميدان ژاله (شهدا) به وسيله مزدوران گارد شاهي به خون كشيده شد و عده بسياري از هم ميهنان ما به شهادت رسيدند . گرچه سيماي اين جمعه را سياهي ستم شاه سياه كرد - جمعه سياه - ولي روي ديگر اين سكه ، سرخي خون شهيدان بود كه اين روز را به نام " جمعه خونين " در تاريخ ثبت كرد . 

ضمن گرامي داشت ياد سرخ شهيدان به خون خفته هفده شهريور ، موفقيت و پيروزي همه رهروان راه سبز شهيدان و رسانيدن كلام و ابلاغ پيام اين عزيزان را از درگاه خداوند متعال و معبود لايزال مسئلت دارم .

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 18 شهريور 1394 | 6:55 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

« نگاه نوین» و «راه بنیادین» 


من از بین «پویندگان پهنه حیات» و« جویندگان راه نجات» ،رهروی را ندیدم كه بتواند به عقب بازگردد و راه را از نو بیاغازد؛
اما همه پویشگران را بر گزینش این گزینه توانا دیدم که« نگاه نوین» و «راه بنیادین» را  از هم اكنون آغاز كنند. 


(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 17 شهريور 1394 | 6:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

چشمه های لایزال و کرشمه های کمال


من همه «آفریده های آفرینش» و« بیژه های بینش» را مقهور دست« بشر»  و مجبور اراده« توانگر» دیدم.
بنابراین دانستم که با« یاری خرد» و «بسط ید» باید همه ظرفیت های هستی را به« خدمت» گرفت و از آن «نعمت» ساخت .
هر «پدیده» که « دیده» شود،می تواند «چشمه ای لایزال» و «کرشمه ای از کمال» باشد. 


(شفیعی مطهر)

-------------------------------------------------------
بیژه :خالص،بی غش،خاص،خاصه ،ویژه
بسط ید: گشادگی دست، گشاددستی، فراخ دستی ،دست بازبودن
کرشمه:اشاره به چشم و ابرو، غمزه


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 16 شهريور 1394 | 6:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

انسان های «هرز» و درخت های «مهرورز»!


 
 من درختانی را دیدم كه به روی یكدیگر آغوش« گشودند» 

و غبار تنهایی را از دل« زدودند». 


آنان پیمان بستند که با هم بایستند و ایستاده بمیرند.
 گیاهی که،«احساس می ورزد»،به« سپاس می ارزد!»
...و انسان هایی که به یکدیگر مهر «نمی ورزند»،به پشیزی «نمی ارزند! » 
         
(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 15 شهريور 1394 | 6:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 زبان،معرف شخصیت انسان

 

من معرف شخصیت هر كس را در هر جمع به گاه ورود« لباس های مقبول» دیدم و به وقت خروج ،« سخن های معقول».
بنابراین چه بهتر سكوت كنیم كه آبروی لباسمان« نریزد» و به بی خردی« نیامیزد»! 


(با الهام از سخن تولستوی)   


تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد    


(سعدی)

 بی کمالی های انسان از سخن پیدا شود
پسته بی مغز چون لب وا کند رسوا شود 


(صائب تبریزی)

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 14 شهريور 1394 | 6:19 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

برآیند«انتخاب»یا فرآیند «انتصاب»؟! 

 

من انتخابگری مردم توسعه نایافته را چون بستن دكمه پیراهن دیدم؛

اولی را كه« اشتباهی» ببندند،تا واپسین دكمه را با« ناآگاهی» می بندند.

بنابراین باید چشم ها را «گشود» و نخستین گام را با آگاهی« پیمود». 

آنجا که آفتاب آگاهی غروب کند،برآیند«انتخاب» رنگ می بازد و  فرآیند «انتصاب»فرهنگ می سازد!!

 

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 13 شهريور 1394 | 7:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

عوام در فرایند «طاعت» و «اطاعت»

من در این شهر كودكان را دیدم كه دنیا را به «بازی» می گیرند،

اما چون« بزرگ »می شوند،«بزرگان» شهر آنان را به «بازی» هم نمی گیرند.

«بزرگان !»سرنوشت همه را با «طاعت» نوشته اند و تار و پودشان را با «اطاعت» سرشته اند. 

آیا عوام جز «طاعت» وظیفه ای و جز «اطاعت» لطیفه ای دارند؟!

 

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 12 شهريور 1394 | 7:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

«مشغول دل» یا «دل مشغولی»؟

من زندگی را باغی دیدم که با عشق، «بهار» می شود و با امید،«مشكبار».

اگر «مشغول دل» باشی،اسیر «دل مشغولی» نمی شوی.

اگر به «عشق مقدس»،«دل گرم»شوی،به «بند هوس»،«سرگرم» نمی شوی.
بیشتر «غصه های احتمالی»، نتیجه «قصه های خیالی» است؛

پس بدان اگر «فرهاد» باشی، همه چیز« شیرین» است. 

 

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 11 شهريور 1394 | 7:10 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

شرنگ؛قاتل بی تفنگ!

من بسیاری از آدم ها را چون سیگار دیدم؛

یكدیگر را می كشند،

لذت می برند ،

دود می كنند،

تمام می كنند

و آن گاه یكی دیگر را... 

آری؛سیگار،شرنگ است؛قاتلی بی تفنگ!

...و برخی انسان هم!!

(شفیعی مطهر)

--------------------------

شرنگ:زهر،سم،هر چیز تلخ،حنظل


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 10 شهريور 1394 | 10:0 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                     تحمل يا تقابل ؟

 

تاریخ بشر پر است از جنگ ها، قتل عام ها و كشتارهاي قومي، ديني،مذهبي و فرقه اي. هدف آغازگران اين جنگ ها از اين همه بي رحمي ، خشونت و نسل كشي ها چه بوده است؟ كدام يك از اين نسل كشي ها به نفي و انهدام يك دين، مذهب يا قوم انجاميده است؟ و اگر هم چنين شده يا بشود، چه فايده اي دارد؟

  هيچ انساني يا هيچ قوم و مليتي و پيروان هر مشي و مرامي در اين كره ارض، جاي ديگران را تنگ نمي كند. اصولا وجه تمايز موجودي به نام انسان با ساير موجودات ، داشتن نيروي تعقل و تفكر است و همين عامل موجب همه اختلافات فكري، عقيدتي و مذهبي همه انسان هاست.

 وايتهد مي گويد: 

« تنها در دو جامعه است كه وحدت فكري و عقيدتي حاصل مي شود:جامعه گوسفندان و قبرستان! » 

بنابراین تلاش همه قلدران، خودکامگان و متعصبان تاریخ برای نفی و انهدام مخالفان فکری، نژادی ، قومی و فرقه ای خود بي فايده است.

  آيا نسل كشي هاي متعدد تاريخ بشر به انهدام حتي يک نژاد يا قوم و يا پيروان يك مذهب شده است و يا اگر شده بود، آيا اكنون همه مثل هم مي انديشيدند؟

  بنابراين گزيري نيست جز اين كه تعدد و تكثر انديشه ها، اديان، مذاهب، قوميت ها ، نژادها و همه نحله هاي فكري ، سياسي، فرهنگي و اجتماعي را بپذيريم و همه ما انسان ها بر پشت كره زمين با تحمل يكديگر و احترام به حقوق و كرامت انساني همه انسان ها در پرتو تفكر همزيستي مسالمت آميز با هم زندگي كنيم.

   جالب است كه امروزه در عرصه افكار عمومي جهان بيشترين رويكرد تبليغات ضد خشونت متوجه جامعه مسلمانان است و پيروان اسلام را متهم به عدم تحمل مخالف و حامي تروريسم معرفي مي كنند . 

ذيلا خبري مستند و مصور را بخوانيد و ببينيد آيا هميشه چنين بوده يا هست؟ . قطعا هر فرد يا گروهي كه اقدام به نفي ديگران كند ، از هر گونه نحله فكري و عقيدتي كه باشد ، محكوم به داشتن تفكر مطرود و زشت تنگ نظري و ضد بشري است.و خود سرنوشتي جز فنا و بدنامي ندارد.

به گزارش البرز به نقل از جهان در شهر سدلیک واقع در جمهوری چک، کلیسایی هست که از چوب ،آجر و فلز درست نشده ، بلکه از استخوان های مسلمانان درست شده است!

 

در سال ۱۲۱۸ پاپ وقت،برای نشان دادن غرورش دستور داد این کلیسا را از استخوان های مسلمانانی که برای ساخت این کلیسا کشته شده بودند،درست کنند.

در ساخت این کلیسا استخوان چهل هزار مسلمان به کار رفته است.، آن ها می گویند مسلمان ها تروریست هستند!

 
 
 
 
 

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 10 شهريور 1394 | 6:56 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

از «یلدای سیاه» تا «صفای پگاه»

من زیان سبز درخت را «آموزگاری پویا» و« معلمی گویا» دیدم؛ پیش از این كه شاخسارانش نور را ببینند،ریشه هایش تاریكی را تحمل كرده اند؛یعنی برای رسیدن به نور« آگاهی» از دهلیزهای« سیاهی» باید گذشت.  

برای رسیدن به «صفای پگاه» باید از «یلدای سیاه»گذشت!

 

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 9 شهريور 1394 | 6:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

دل گرمی یا سرگرمی؟!

 

من یك انگیزه «دل گرمی» را بهتر از هزار آمیزه« سرگرمی» دیدم.

آن،امید می آفریند و این،تردید!

آن،طراوت می بخشد و این،رخوت!

استثمارگران هماره می کوشند«سر»ها را گرم کنند و «دل» ها را سرد!

پس بیاییم با گرم کردن دل ها ،«امید»بیافرینیم و «تردید» را بمیرانیم! 

 

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 8 شهريور 1394 | 6:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

قلب پاك و عقل با ادراك

 

من یك قلب پاك و عقل با ادراك را از همه معابد،مساجد و كلیساها مقدس تر دیدم. 

 

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 7 شهريور 1394 | 2:52 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

«تفکیر» یا «تکفیر»؟!

 

من رشد و رویش گل ها و ریاحین را در ریزش «باران تند» دیدم نه غرش «بوران تندر».

بنابراین دانستم رشد و رویش ذهن ها و استعدادها بر اثر استدلال های« خردپذیر »است نه فریادهای« تحقیر» .

انسان ها با انگیزش «تفکیر» رشد می کنند ،نه با یورش «تكفیر». 


(شفیعی مطهر)

تفکیر:(مصدر باب تفعیل- عربی) اندیشه کردن، اندیشیدن، اندیشه

تکفیر :(مصدر باب تفعیل - عربی)کسی را کافر و بی دین خواندن،به کفر و بی دینی نسبت دادن


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 4 شهريور 1394 | 7:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

«استمرار نوزایی» یا «انتظار میرایی؟!»

 

من انسان ها را چون درختان خشك در زمستان دیدم،

ما انسان ها می توانیم هم چشم به راه بهاری« دلپذیر» باشیم

و هم منتظر تبر هیزم شكنی« پیر».

با آن «می بالیم» و از این« می نالیم».

با آن «تجدید حیات» می کنیم و با این،«تشدید ممات». 

بنابراین گزینش با ماست؛«استمرار نوزایی» یا« انتظار میرایی! »

 

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 3 شهريور 1394 | 7:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : دو شنبه 2 شهريور 1394 | 12:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

«سر» یا «سربار»؟!
------------------

من یعقوب را معلمی «لایق» و آموزگاری «عاشق» دیدم.

او به من آموخت كه چشم اگر یوسفش را نبیند،«كور» باشد،به كه« پرنور».

من این سر را از آن خواهم که اندر راه معشوقم

فدا سازم،چه باشد«سر» که گردیده است«سربارم»

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 2 شهريور 1394 | 9:8 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

اسارت در دام«شهرت»

 

من مردی را دیدم كه در اثر فریبندگی وساوس و برای ورود به كتاب ركوردهای گینس به جای پرورش از« بُن»، به رویش« ناخُن» پرداخت.

بناراین دانستم وقتی كه در وجود انسان قابلیتی برای اثربخشی بر جهان بشری نباشد،

به هر سویی، سر و به هر سرایی، در می زند تا سری در بین سرها درآورد. 

«شهرت» برای افراد« بی پایه» و اشخاص« فرومایه» ،سربرآوردن در میان سرهاست!

اگر شد با «مقام» و گر نه،با«اوهام»!

«شهرت» برای اینان«دامی ژرف» و «فرجامی شگرف»است!

 

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 1 شهريور 1394 | 5:56 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |