سفرنامه از 

شهر سرب و سراب(۲۶)

 

  من شهري را ديدم سيراب از سرب و سراب و تشنه يك جرعه از آفتاب!  

 

من گوی گردی را دیدم بدون شعور که ۲۲ انسان باشعور به دنبالش می دویدند و نگاه میلیون ها با شعور دیگر به دنبال آن ۲۲ نفر می دویدند. چنين مي نمود كه ميزان شعور میلیون ها نفر باشعور را یک گوی گرد بی شعور رقم می زند!! 

من مردی را دیدم که با مصالح قدرت ، كاخ مصلحت مي ساخت.  ....و شگفتا اين مصالح چقدر با اين مصلحت همخواني دارد!!

 من فرعوني را ديدم كه از ديار ديرباز تاريخ آمده و صندوقچه اي پر از سخنان كهن به عنوان سوغاتي آورده بود. وقتي در صندوقچه باستاني را گشود، همه جا پر از سخن هاي كهن شد و ديگر جايي براي سخن هاي نوين نماند. 

 من باورمندي را ديدم كه تنگ شيشه اي باورش را در حفاظي پولادين نهاده و از نزديك شدن هر شكي به خود مي لرزيد؛ زيرا تنگ بلورين باورش بسي ترد بود و از هر ريزه سنگ خرد مي هراسيد.

                                                                       شفيعي مطهز 

 

ادامه دارد...


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: فوتبالشعورثدرتمصلحتفرعونكهن

تاريخ : چهار شنبه 28 ارديبهشت 1390 | 6:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

تشخيص خرد جمعي برتر است يا تشخيص باهوش‌ترين فرد ؟

 

  ذز عزصه اجتماعی معمولا بین اندیشمندان این گفتمان مطرح است که برای اداره هر جامعه نظام دموکراسی بهتر و برتر است یا نظام فردی و سلطنتی؟ برخی از اندیشمندان به ویژه پیشینیان بر این پندار بودند که برای اداره هر جامعه گزینش یک فرد نخبه،زيرك و دانشمند و دادن زمام امور به دست او مي تواند تضمين كننده سعادت ، رفاه و رستگاري جامعه باشد. اما امروزه كمتر متفكري در دنيا چنين سيستمي را تاييد مي كند. حتي كشورهاي سنتي پادشاهي و امپراتوري، اما پيشرفته چون ژاپن، انگليس، هلند، بلژيك، دانمارك، سوئدو....كه سيستم تاريخي خود را حفظ كرده اند، اختيارات چنداني به پادشاه نمي دهند؛ بلكه همه امور جاري و اختيارات كشور بين برگزيدگان ملت توزيع مي شود.

 اصولا زماني تحقق عدالت را در توزيع عادلانه ثروت در جامعه مي پنداشتند؛ اما امروزه استقرار عدالت اجتماعي منوط به توزيع عادلانه سه عنصر در بين افراد هر جامعه است:

۱ - توزيع ثروت

۲ - توزيع قدرت

۳ - توزيع اطلاعات

  امروز دوست عزيزم آقاي دكتر حسين نجفي ايميلي برايم فرستادند که بر اساس آن در یک آزمایش طبیعی و اجتماعی برتري تشخیص « خرد جمعی » بر تشخیص افراد باهوش و نخبه تایید می شود.

با عرض سپاس از این دوست اندیشمندم، اين مطلب را خود بخوانید و داوری کنید:

 

در يک روز پاييزي در سال ١٩٠۶ دانشمند انگليسي «فرانسيس گالتون» خانه‌ خود را در شهر پليموت به مقصد يک بازار مکاره در خارج شهر ترک كرد. گالتون ٨۵ ساله آثار کهولت را رفته‌رفته در خود احساس مي‌كرد؛ اما هنوز از ذهني خلاق و کنج‌کاو برخوردار بود، چيزي که در طول عمرش به وي کمک کرده بود به شهرت دست يابد. دليل شهرت وي يافته‌هاي او در موردِ وراثت بود که موافقان و مخالفان سرسختي داشت. در آن روز خاص گالتون مي‌خواست در مورد احشام مطالعه کند. مقصد گالتون بازار مکاره‌ ساليانه‌اي بود در غرب انگلستان، جايي که كشاورزان احشام خود را از گوسفند و اسب و خوک و غيره براي ارزش‌يابي و قيمت‌گذاري به آنجا مي‌آوردند.

 حضور دانش‌مندي مانند گالتون در چنان جمعي غيرعادي مي‌نمود. ولي بايد توجه داشت که گالتون به دو چيز بسيار علاقه‌مند بود. يکي اندازه‌گيري پارامترهاي فيزيکي و ذهني و ديگري مطالعه در خصوص پرورش نسل. گالتون که در عين حال پسرخاله‌ داروين نيز بود، شديدا اعتقاد داشت که در يک جامعه تنها تعداد اندکي، مشخصه‌هاي لازم براي هدايت سالم آن جامعه را در خود دارند و از همين رو مطالعه‌ مربوط به مسائل وراثت و نيز پرورش نسل، مورد توجه وي بود. او بخش بزرگي از عمر خود را صرف اثبات اين نظريه کرده بود که اکثريت افراد يک جامعه فاقد ظرفيت لازم براي اداره‌ جامعه هستند.

 آن روز او در حالي که در ميان غرفه‌هاي نمايش‌گاه مشغول قدم زدن بود، به جائي رسيد که در آن مسابقه‌اي ترتيب داده شده بود. يک گاو نر فربه انتخاب شده و در معرض ديد عموم قرار گرفته بود. هر کس که تمايل شرکت در مسابقه را داشت بايد ۶ پنس مي‌پرداخت و ورقه‌اي مهر شده را تحويل مي‌گرفت. در آن ورقه بايد تخمين خود را از وزن گاو نر مي‌نوشت. نزديک‌ترين تخمين به واقعيت برنده‌ مسابقه بود و جوائزي به صاحب آن تعلق مي‌گرفت.

 ۸۰۰ نفر در مسابقه شرکت کردند تا شانس خود را بيازمايند. افراد از همه تيپ و طبقه‌اي آمده بودند. از قصاب گرفته که قاعدتا بايد بهترين و نزديک‌ترين نظر را به واقعيت مي‌داد تا کشاورز و مردم عامي بي‌تخصص. گالتون اين گروه افراد را در مقاله اي که بعدا در مجله‌ علمي «طبيعت» منتشر كرد، به کساني تشبيه کرد که در مسابقات اسب‌دواني، بدون کم‌ترين دانشي در موردِ اسب‌ها و مسابقه و تنها بر اساس شنيده‌هايي از دوستان، روزنامه‌ها و اين طرف و آن طرف بر روي اسب‌ها شرط مي‌بستند. او هم‌چنين با مقايسه‌ اين وضعيت با دموکراسي نوشت، همان قدر که افراد درکي از وزن گاو نر داشتند، به همان ميزان نيز وقتي در انتخابات شرکت مي‌کنند تا سرنوشت سياسي کشور را رقم بزنند از اوضاع مملکت و مسائل مربوط به آن مطلعند.

 اما يک چيز براي گالتون جالب بود، اين که ميان‌گينِ نظر افراد چيست. او مي‌خواست ثابت کند چگونه تفکر افراد وقتي نظريات‌شان با هم جمع شده و معدل گرفته مي‌شود، در صورتي که متخصص نباشند، از واقعيت به دور است. او آن مسابقه را به يک تحقيق علمي بدل كرد. پس از اين که مسابقه به انتها رسيد و جوايز پرداخت شد، ورقه‌هايي را که افراد بر روي آن نظريات خود را در خصوص وزن گاو نر منعکس کرده بودند، از مسؤولان مسابقه به عاريت گرفت تا مطالعات آماري خود را بر روي آنان انجام دهد.

 مجموعا ٧٨٧ نظر داده شده بود. گالتون به غير از تهيه‌ يک سري منحني آماري دست به محاسبه‌ ميان‌گينِ نظريات زد. او مي‌خواست دريابد عقل جمعي مردم پليموت چگونه قضاوت کرده است. بدون شک تصور او اين بود که عدد مزبور فرسنگ‌ها از عدد واقعي فاصله خواهد داشت؛ چرا که از ديد وي افراد خنگ و عقب مانده در آن جمع اکثريت قاطع را تشکيل مي‌دادند.

 ميانگينِ نظريات جمعيت اين بود که گاو نر ١١٩٧ پوند وزن دارد و وزن واقعي گاو که در روز مسابقه وزن کشي شد ١١٩٨ پوند بود. گالتون اشتباه مي‌کرد. تخمينِ جمع بسيار به واقعيت نزديك بود. گالتون نوشت نتايج نشان مي‌دهد که قضاوت‌هاي جمعي و دموکراتيک از اعتبار بيش‌تري نسبت به آن‌چه که من انتظار داشتم برخوردارند. اين حداقل چيزي بود که گالتون مي‌توانست گفته باشد.

  در خصوص قضاوت «خرد جمعي» ذکر اين مطلب ضروري است که نظر هر فرد دو عنصر را در درون خود دارد: اطلاعات صحيح و غلط. اطلاعات صحيح (از آن رو که صحيح‌اند) هم‌جهت اند و بر روي يکديگر انباشته مي شوند؛ اما خطاها در جهات مختلف و غيرهم‌سو عمل مي‌کنند ؛بنابراين تمايل به حذف يکديگر دارند. نتيجه اين مي‌شود که پس از جمع نظريات آن‌چه که مي‌ماند اطلاعات صحيح است.

  

اقتباس از کتاب تحقيقي «خرد جمعي» نوشته‌ «جيمز سورويس‌كي» - با كمي ويرايش

(James Surowiecki)

(The Wisdom of Crowds) 

 


موضوعات مرتبط: مقالات
برچسب‌ها: گالتونداروينحلزوندموكراسيخردجمعيانگليس

تاريخ : شنبه 24 ارديبهشت 1390 | 7:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 سفرنامه من از 

 

 شهر سرب و سراب(۲۵)

 من « آرزومندی» را دیدم که با آرزوی مرگ، مرگ آرزوها را مي گريست و باز در خيال آرزوهاي ديگر غافلانه مي زيست. 

 

 من « شجاع» ی را دیدم که می ترسید، مي هراسيد و مي لرزيد؛ اما با همه اين ها گامي هم به جلو برمي داشت. ...و همين رمز كاميابي و راز شادابي او بود. ...و من دانستم که ترسیدن و لرزیدن گاه ناگزیر است، اما گام نهادن به پيش تنها تدبير است.

من گردونه زمان را ديدم كه چالاك و شتابناك مي گذشت، و ما را بي بهره مي گذاشت. در اين گشت و گذار نه ما او را ، كه او ما را تلف مي كرد! 

 من مردان كوچكي را ديدم كه در آرزوي يافتن آسايش مردان بزرگ افسردند ...

  و مردان بزرگي را ديدم كه در روياي يافتن آرامش مردان كوچك مردند! 

 

 

من در آغازين گام در هر جاده ، مي كوشيدم پايان آن را ببينيم . ديدن پايان راه نه در گروي پيمودن همه جاده ، كه در دمي نگريستن به پشت سر است ، چون زمين گرد است و هدف رفتن است ، نه رسيدن!! 

 

  من كودك فال فروشي را ديدم كه جار مي زد: من :« فردا » را به آنانی می فروشم که در « دیروز» خود مانده اند.  ....و من سيماي فردا را در آيينه ديروز مي ديدم.

 من « داور» ی را دیدم که هرگاه می خواست درباره رهروی داوری کند، نخست چند گام با كفش هاي او راه مي رفت!

ادامه دارد... 

                                       شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: فال فروشزمينمردان بزرگگردونه زمانسرب و سراب

تاريخ : جمعه 23 ارديبهشت 1390 | 19:3 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

حقيقت والا

 

جــان شيــــفته حقيــــــــــقت والايي است 

دل در پي عشق خوش قــد و بالايي اســت

 من را تو بگو در اين مــــــيانه چـــــــــه كنم

 در سينه من چه شور و چه غوغايي است

                                                (مطهر، ۲۰/۸/۸۷)


موضوعات مرتبط: رباعي

تاريخ : پنج شنبه 22 ارديبهشت 1390 | 8:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

بازخوانی نامه تاریخی فتحعلی شاه قاجار به سفیر ایران در استانبول
 

فتحعلی شاه قاجار دومین شاه از دودمان قاجار بود که از ۱۱۷۶ (۱۷۹۷ م./۱۲۱۲ ق.) تا ۱۲۱۳ (۱۸۳۴ م./۱۲۵۰ ق.) به مدت ۳۶ سال و ۸ ماه فرمانروایی کرد. محل تولد فتحعلی شاه شهرستان دامغان است. فتحعلی شاه پس از کشته شدن عمویش آغامحمدخان به پادشاهی رسید. زیرا آغا محمد خان فرزندی نداشت.

بقيه در ادامه مطلب...



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390 | 6:41 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

   سفرنامه من از 

شهر سرب و سراب(۲۴)

   من شخصي را ديدم متين با شخصيتي وزين كه بر اين باور بود كه وزن شخصيت هر كس به اندازه حجم سختي هايي است كه در راه روشنگري مردم تحمل مي كند. 

 

 من « خار»ی را دیدم که در سایه «گل» ، نه « خاری» را احساس می کرد و نه « خواری» را ! زيرا خار برای گل، نه وايه وبال ، كه مايه كمال بود. 

 من حکیمی را دیدم که در ژرفای هر پدیده خنده دار، حقيقي ماندگار را مي جست. او بر اين باور پاي مي فشرد كه در باطن هر پديده، يك حقيقت نديده نهفته است. 

 من ساده انديشي را ديدم كه چون از اول به فكر آخر نبود، هميشه در آخر به فكر اول مي افتاد!  او عمري در اين دور تسلسل بيهوده مي چرخيد و فرسوده مي گرديد.

من« بزرگ »ي را ديدم كه « بزرگی » را در « زیبایی » نمی دانست ؛ ولي « زیبایی » را در « بزرگی» می دید! 

 

ادامه دارد....


برچسب‌ها: سراب شهر هرت گل خار زیباییبزرگی

تاريخ : دو شنبه 19 ارديبهشت 1390 | 6:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

فساد زاده استبداد است 

 

   

  آغازين سخن: عزيزاني كه مقالات و مطالب اين وب نامه را مطالعه مي كنند، به خاطر دارند كه اين نگارنده در چندين مقال بر پيوند مستحكم و ارتباط محكم بین مقوله « فساد » و « استبداد» تاکید ورزیده ام. امروز مقاله ای با قلم آقای محمود قوچانی دیدم که در راستای اثبات همین مقوله با استناد به نظریات زنده یاد جمالزاده نگاشته اند.

  من بدون هرگونه اظهار نظر مثبت یا منفی درباره نظریات ابراز شده در آن، متن مقاله را عینا نقل می کنم و داوری را به طبع وقاد و ذهن نقاد شما فرهیختگان فرزانه وامی گذارم: 

 

بقيه در ادامه مطلب...


برچسب‌ها: فساد-استبداد-جمالزاده - ايران - انقلاب - آل احمد- اپوزيسيون

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 18 ارديبهشت 1390 | 19:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |