غرور حاکمان عامل مشاركت گريزي مردم / 3 ----------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------- کدام خود؟ / 3 ----------------------------- پيامبر اكرم (ص) اين نفس سركش و توسن آتش را دشمن ترين دشمنان مي دانند: «اَعدي عَدوِّكَ نَفْسُكَ اَلّتي بَينَ جَنْبَيْكَ (5)» دشمن ترين دشمن تو همان «خود»ي است كه در ميان دو پهلوي توست. چه بسيار سالكان رشاد و مدّعيان ارشاد كه رهپويه هاي جهاد و اجتهاد را گذرانده اند و در اين وادي درمانده اند. «آنان كه غني ترند، محتاج تراند.» آري، آنان كه در عرصه آرزو و بر كام اين عدو لگام زده اند و در ميدان تزكيه هم گام نهاده اند، در درياي «عُجب» زورقشان به گِل نشسته و قايقشان درهم شكسته است. آري پهلوانان عرصة علم و نام آوران حيطة حلم چون مقام علمي و مراتب فضل و كمال خود را بالاتر و بهتر از ديگران پنداشته اند، از فراز فضايل اعمال به فرود رذايل آمال فرو افتاده اند: امام علي (ع) براي آگاهي و بيداري اين مرشدان مغرور و زاهدان كور چنين هشدار مي دهند: «ما اري شَيْئاً اَضَرَّ بِقُلُوبِ الرِّجالِ مِنْ خَفْقِِ النِّعالِ وَراءَ ظُهُورِ هِمْ.(6)» براي دل هاي مردان چيزي زيانبارتر از صداي كفش هايي كه از پشت سرشان بيايد، نديدم. او چو بيند خلق را سرمست خويش در تكبّر مي رود از دست خويش هركه را مردم سجودي مي كنند زهر اندر جان او مي آكنند چشم بردار از قبول و ردّ خلق هر دو در راه خدا شد سدّ خلق امام صادق (ع)، مشاهير خود خواه و جويندگان جاه را به سختي هشدار مي دهند: «مَنْ تَعَصَّبَ اَوتَعُصُبَ لَهُ فَقَدْ خُلِعَ رِبقَة الايمانِ عَنْ عُنُقِهِ.(7)» هركس تعصّب بورزد، يا براي او تعصّب بورزند (مريد متعصّب داشته باشد) محقّقاً رشته ايمان از گردنش برداشته مي شود. (از قلمرو ايمان بيرون مي رود) --------------------------------- ادامه دارد... ----------------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 31 ارديبهشت 1395 | 7:3 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(278) -------------------------------------------- دروغ؛ویرانگر اعتقاد و اعتماد -------------------------------------------- من « دروغ های حرفی » را چونان « گلوله های برفي» ديدم كه هر چه در « دامن اندوه » و « دامنه هاي كوه » جامعه مي غلتند، « حجم شان عظیم تر» و « هضم شان سقیم تر » مي شود و در نهايت چونان « بهمني بزرگ » و « اهریمنی سترگ » بر « پیکره شهر فرود » می آیند و « گستره دهر را نابود » مي كنند. « شهریاران خودکامه » و « حاکمان بی برنامه » بر این پندارند که « تَوَهُم را با دروغ » و « مردُم را با یوغ » باید مدیریت کرد! اینان با ادعای صداقت « دست می فشارند» و بر این نظر « پای می فشرند» که دروغ را هر چه بزرگ تر بسازید؛ اما بر تکرار هر چه بیشتر بیفزایید! عوام، « دروغ را با تکرار » می پذیرند و « یوغ را با استمرار»! دروغ با « بنیان اعتماد می ستیزد » و « بنیاد اعتقاد را فرومی ریزد »! ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------------- سقیم :بیمار،مریض دهر : روزگار بی پایان که اول و آخر ندارد،زمان دراز،عصر و زمان تَوَهُم : وهم داشتن،گمان بردن،به گمان افتادن،خیال و کمان کردن یوغ : چوبی که هنگام شخم زدن زمین روی گردن جفت گاو می گذارند و گاوآهن را به آن می بندند بنیان : بنیاد،بیخ،پایه،اصل ، شالوده،پی دیوار -------------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 31 ارديبهشت 1395 | 3:5 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
غرور حاکمان عامل مشارکت گریزی مردم /2 ---------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------- کدام خود؟ /2 -------------------------------------- امام خمینی (ره) می فرماید: «خود خواهی منشأ همه مفاسد است.(1)» و در جای دیگر می افزاید: «همه این گرفتاری هایی که برای بشر هست، از انانیّت انسان است. ما هرچه داریم و هرچه برمابگذرد، از این حبّ نفس است، از این انانیت است. توجّه به خود وقتی باشد، همه جهات خودم باشم، همه چیز را برای خودم بخواهم، همه گرفتاری ها از این نقطه است. بالاترین ظلمت ها، ظلمت انانیّت است. چنانچه از این ظلمت خارج نشویم، از این چاه خارج نشویم، از این انانیّت بیرون نرویم، از این توجّه به خود و خود خواهی و این که دیگران را هیچ و خود را همه چیز می دانیم، خارج نشویم، الهی نخواهیم شد… همه گرفتاری های ما و همه گرفتاری های شما و همه گرفتاری های بشر سر همین جاست، نزاع سر خود خواهی است.(2)» شکستن بت سخت است و شکستن بت واره های زنده بسیار سخت تر! امام راحل (ره) بر اهمیت این بت شکنی تأکید می کند: «تمام فسادهایی که در عالم پیدا می شود، از خود خواهی پیدا می شود…. همه اش برمی گردد به حبّ نفس و این بت، از همه بت ها بزرگ تر است و شکستنش هم از همه مشکل تر است… اگر رهایش کنید، شما را به هلاکت می کشاند … درجه به درجه پیش می برد تا آنجا که دین انسان را از دست انسان می گیرد.(3)» بت شکستن سهل باشد نیک سهل سهل دیدن نفس را جهل است جهل این شرک خفی و میل مخفی در صورت عدم درمان همچنان رشد می کند، تا انسان ناخودآگاه آن را در جایگاه معبود می نشاند. خداوند متعال، رسول خود را هشدار می دهد که: «اَرَاَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَویهُ؟(4)» ای رسول! آیا دیدی آن را که هوای نفسش را خدای خود قرار داد؟ ادامه دارد... ---------------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 30 ارديبهشت 1395 | 5:3 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(277) ---------------------------------------------- « بر موج مهر » تا « اوج سپهر »! -------------------------------------- من هر چه « زندان را تنگ تر » و « زندانبان را دَنگ تر » ديدم ، « آزادي را شيرين تر » و « رهایی را نوشین تر» يافتم. خودکامگانی که بر « اریکه قدرت » و « ملیکه سلطنت » آرمیده اند و « استقرار مطلوب » را در « استمرار سرکوب » می پندارند، اینان نه بر « سریر کاخ » که بر « سَرِ شاخ » نشسته اند و « بُنِ شاخ» می بُرند! شهریار،« زورقی پویا »است و مردم،« امواج دریا »! « امواج مردم » می توانند « بی تلاطُم »، زورق را از « خیزابه خطر » تا « قصر قیصر »بر فراز دستان مهربان خود برانند و نیز می توانند آن را در کام خشم خود فروبرند! بنابراین یک « شهریار خوب » تنها بر « قلوب » فرمان می راند! آری، آن که « بر موج مهر می نشیند» تا « اوج سپهر را می بیند»! ---------------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------- دَنگ : ابله،احمق،کودن،فرومایه ملیک : پادشاه،صاحب ملک ---------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 30 ارديبهشت 1395 | 3:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
غرور حاکمان عامل مشاركت گريزي شهروندان / 1 ------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر ----------------------------------------------- کدام خود؟ / 1 --------------------------------- تِلكَ الدّارُ الاخِرَةُ نَجْعَلُها ِللَّذينَ لايُريدوُنَ عُلُوّاً فيِ الْاَرْضِ وَ لافَساداً وَ العاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ ما اين بهشت ابدي آخرت را براي آنان قرار داديم كه در زمين اراده علوّ و سركشي ندارند و حُسن عاقبت ويژه پرواپيشگان است. (قصص، 83) در وجود هر انسان دو گونه «خود» در تكوين شخصيت او مشاركت دارند؛ يكي «خود حقيقي» يا «خود ملكوتي» و دوم «خود پنداري و خيالي» يا «ناخود». تكريم شخصيت انسان و تلاش براي حفظ و ارتقاي «عزّت نفس» او عاملي براي پرورش و تقويت «خود حقيقي و ملكوتي» است. انساني كه خود واقعي خويش را مي يابد و كرامت آن را پاس مي دارد، دريچه شخصيت خود را به روي همه كمالات اخلاقي و انساني والهي مي گشايد، و آن كه خود پنداري يا حيواني خويش را تجسّم شخصيت خويش مي يابد ، از دنياي غرور، خود خواهي و تكبّر سر در مي آورد. غريزه «حبّ ذات» يا «خود دوستي» اصيل ترين و ريشه دار ترين ميل در نهاد هر موجود به ويژه انسان است. اين ميل، موجد و محور همه تلاش هاي انسان در همه عرصه هاي هستي است؛ حتّي ميل به كمال كه خود پايه و ماية همه فعاليت هاي انسان است، از مظاهر اين ميل مي باشد. اين تمايل طبيعتاً «لذايذ» را جذب، و «آلام» را دفع مي كند. انساني كه در مسير خود سازي و تزكيه نفس گام ننهاده، در همان مراحل حيواني سير مي كند. همه عمر او جولان در ميدان بين «تغذيه» تا «تخليه» است. او در همه مراحل هستي نه موجي مي بيند و نه اوجي. كمال مطلوب او در خوب خوردن، خوب پوشيدن، خوب شهوت راندن و خوب خوابيدن است. اما انساني كه خود حقيقي و ملكوتي خويش را مي يابد و در راه خود سازي مجاهده مي كند، در مي يابد كه ديگران نيز حقوقي دارند و او موظف و مكلّف به احترام و پاس داشتن حقوق ديگران است. ادامه دارد... ------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 29 ارديبهشت 1395 | 6:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(276) ------------------------------------------------- « مهار قدرت» با « استمرار نظارت »! ------------------------------------------------ من هر گاه خود را در « اوج قدرت » و بر « موج صدارت » می دیدم، به « حُباب مي انديشيدم » و از « مرداب مي ترسيدم ». « قدرت ها چه پوشالی اند » و « صولت ها چه خیالی »! انسانی که در آغاز « قطره ای عَفِن » است و در پایان « لاشه ای مُتعَفِن » ، در این میان چه « جای تکبر » است و چه « سودای تَبَختُر »؟! ذات قدرت نه « سور » دارد و نه « سُرور »! بل که « باری سنگین » است و « ابتکاری آروین ». هر « کانون قدرت » خارج از قلمرو «قانون نظارت » قطعا به « بیداد می خرامد » و به « فساد می انجامد ». هیچ انسان تا بدان پایه منزه نیست که به « قدرت » برسد و به « شرارت » نگراید. تنها راه « مهار قدرت» ، « استمرار نظارت » است! -------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------- صولت : سطوت،قدرت،هیبت،قهر،غلبه،حمله در جنگ لاشه : جسد، حیوان مرده،مردار،پست و زبون تَبَختُر : با خودنمایی و برازندگی راه رفتن، با ناز و غرور خرامیدن، تکبر و خودنمایی آروین : آزمایش،تجربه،امتحان سور : مهمانی،بزم،جشن،جشن عروسی سُرور : شادشدن،خوشحال شدن،شادی،شادمانی خرامیدن : راه رفتن به ناز شرارت : بدی کردن،بدشدن،بدی،فتنه انگیزی،بدکرداری ----------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 29 ارديبهشت 1395 | 3:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
كافر دادگر يا مسلمان ستمگر؟! ---------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------------- قطعا هر مسلمان از دیدن تصویر زیر متاثر و مشمئز می شود ؛ زيرا مرد مسلماني عراقي را مي بيند كه بر دستان سربازي اشغالگر ، اجنبي و غير مسلمان بوسه مي زند . البته اين كه فورا او را با اتهامي چون چاپلوسي يا اجبار يا...محكوم كنيم و از كنار مسئله ساده بگذريم ،كار درستي به نظر نمي رسد. بايد دل او را كاويد و حرف هاي نگفته اش را شنيد. كساني كه فورا او را محكوم مي كنند ، آيا ده ها سال ستم و سلطه جابرانه و خودكامانه صدام و دار و دسته بعثي را احساس كرده اند؟ چرا بايد حاكمان كشورهاي اسلامي بلايي به روز مردم مسلمان بياورند كه پس از سقوط ننگين آنان به دست اشغالگران اجنبي مردم بر دست آنان بوسه زنند؟! اسلام هرگز برای ستمگر مشروعیتی قائل نیست. قیام در برابر ستمگر در تعلیمات اسلام وجود دارد ، حتی در اسلام حاکم کافر عادل بهتر از حاکم مسلمان ظالم است. بوسه يك عراقي بر دست سرباز آمريكايي !! عدالت مهم ترين شرط مديريت سالم است . عدالت دراداره جامعه از ديانت و اسلاميت واجب تر است. ما حديث متواتر نبوی داريم الملک يبقی علی ااکفر لايبغی علی الظلم . سخن پيامبر ما اين است که حکومت با کفر می پايد، اما با ظلم نمی پايد. به بيان ديگر پيامبر رمز بقای حکومت ها را دادگری دانسته اند نه اسلام مداری و شريعت مداری. داستاني تاریخی بگویم. از کتاب الفخری ابن ِ طِقْطَقى‌ آل‌ طباطبا نقل به مضمون می کنم. در این داستان تاریخی درس های آموزنده ای برای شرایط فعلی ما نهفته است. خان مغول در قرن هفتم به بغداد حمله کرد و المعتصم بالله آخرین خلیفه عباسی را سر به نیست کرد. وی همه علمای مسلمان از شیعه و سنی را جمع کرد و سوالی پرسید که این سوال امروز ما هم می تواند باشد. سوال تاريخي او این بود: به من بگویید کدام مقدم است: حاکم مسلمان ظالم یا حاکم کافر عادل؟ در را به رویشان بست. و تهدید کرد در را نمی گشاید مگر صریحا پاسخ بگیرد. سيد بن طاوس فقیهی شیعه بر خاست و گفت: حاکم کافر عادل مقدم بر حاکم مسلمان ظالم است. پرسید: دلیلت؟ فقیه گفت: مملکت با کفر می ماند، ولی با ظلم نمی ماند. همان فرمایش پیامبر (ص). این مبنای متین به عنوان سندی رسمی در تاریخ فقهی ما ماند که عدالت مهم تر از دیانت است. شعار شیعه در تاریخ همیشه عدالت بوده است. فقهای راستین شیعه هیچ گاه از شعار محوری خود حتی در زمان سلطنت شاهان شیعه صفوی و قاجار و پهلوی عقب ننشستند و در کتب فقهی خود ننوشتند که این شاهان چون شیعه هستند، باید مورد تایید قرار بگیرند. بر این امر پافشاری کردند که حکومت باید عادل باشد قبل از هر امر دیگری. در حديث ديگري مي خوانيم: قيل للامام علي عليه السلام : ايهما افضل الحاكم المسلم الظالم ام الحاكم الكافر العادل ؟ قال عليه السلام : بل الحاكم الكافر العادل لان عدله لنا وكفره له .. واما الحاكم الظالم المسلم فاسلامه له وظلمه علينا از امام علي (ع) پرسيدند: كدام بالاتر و افضل هستند حاكم مسلمان ستمگر يا حاكم كافر دادگر؟ ايشان پاسخ دادند: فرمانرواي كافر دادگر برتر و بهتر است ؛ زيرا دادگري كافر دادگر براي ماست و كفرش براي خودش ؛ اما فرمانرواي ستمگر مسلمان ، اسلامش براي خودش است و ستمش بر ضد ما ! ---------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 28 ارديبهشت 1395 | 7:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(274) ------------------------------------------------- آیینه عاشقانه ------------------------------------------- من « بزرگ ترین فرد » و « سترگ ترین مرد » را کسی دیدم که در سینه اش « قلبی کودکانه » و « دلی خالصانه » می تپد. انسان از « ریشه می روید » ، اما گاه « راه اندیشه را نمی پوید ». « سینه کودکانه » ، « آیینه عاشقانه » است. این« سینه » با « کینه » « بیگانه » است و با مهر، « یگانه »! « مهر آموزگار » و « سپهر روزگار » هر « درسی از باور » و هر « غرسی بارور » را که بر « صحیفه دل » و این « صفحه فضایل » بنگارند، تا واپسین دم حیات « قرین جان » است و « همنشین روان ». کودکان « غنچه های نوشکفته زمین » اند و « گنجینه نهفته زمان » . دلشان « دادخواه » است و چشمانشان پر از « نگاه »! کودکان در مدرسه جامعه «دروغ و شرارت » را « می آموزند » و تجربه « یوغ اسارت » را « می اندوزند »! بیاییم پنجره ای به « دنیای کودکانه بگشاییم » و قلب های « آشنای بی آشیانه را نیالاییم »! ========================== #شفیعی_مطهر ----------------------------------------- غرس : کاشتن درخت،نهال کاشتن،نشاندن درخت صحیفه : نامه،ورق کتاب،کتاب کوچک،روزنامه یوغ : چوبی که هنگام شخم زدن زمین روی گردن جفت گاو می گذارند و گاوآهن را به آن می بندند. ------------------------------------------ برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 27 ارديبهشت 1395 | 7:10 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
اقتدار حكومت به چیست؟ --------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------------- آيا «اقتدار» براي حكومت لازم است؟ اگر حكومت بايد «مقتدر» باشد، «اقتدار» آن بر چيست؟ آيا سخت گيري حكومت نسبت به مردم و سركوب مخالفان نشانه اقتدار يك حكومت است؟ بديهي است يك حكومت براي اداره عادلانه يك جامعه قطعاً بايد مقتدر باشد. اداره عادلانه يك جامعه بزرگ به ابزارها و اهرم هاي قوي و نيرومند نياز دارد. حكومتي كه مي خواهد حقوق افراد ضعيف و ستمديده را- بدون لكنت زبان- از چنگ افراد ستمگر و قلدر بگيرد، لزوماً بايد مقتدر، نيرومند و قاطع باشد. «اميرالمؤمنين علي (ع) فرمود: من اين جمله را مكرر از زبان پيغمبر اكرم (ص) شنيدم كه: لن تقدّس امّة حتّي يؤخذ للضّعيف حقّه من القوي غير متعتع. هرگز جامعه اي به مقام قداست، به مقامي كه قابل تقديس و تمجيد باشد، كه بشود گفت اين جامعه، جامعة انساني است، نمي رسد، مگر آن وقت كه وضع به اين منوال باشد، كه ضعيف حقش را از قوي بگيرد بدون لكنت كلمه. وقتي ضعيف در مقابل قوي مي ايستد، لكنتي در بيانش وجود نداشته باشد. اين، شامل دو مطلب است: يكي اين كه مردم به طور كلي روحيّه ضعف و زبوني را از خود دور كنند و در مقابل قوي هر اندازه قوي باشد، شجاعانه بايستند، لكنت به زبانشان نيفتد، ترس نداشته باشند، ديگر اين كه اصلاً نظامات اجتماعي بايد طوري باشد كه در مقابل قانون، قوي وضعيفي وجود نداشته باشد. » (1) كلام مولا (ع) بيانگر اين حقيقت است كه: 1- حكومت بايد مقتدر باشد؛ 2- اقتدار حكومت به استقرار عدالت اجتماعي و احقاق حقوق مردم است؛ 3- در جامعه و حكومت مقتدر، زبان و بيان مردم- به ويژه افراد ضعيف و ستمديده- آزاد، رسا و گوياست. «علي (ع) در آن فرماني كه به مالك اشتر نوشته است جمله اي دارد كه عين آن در اصول كافي هم هست. به او مي فرمايد: مالك! تو بايد به گونه اي حكومت بكني كه مردم تو را به معني واقعي تأمين كننده امنيتشان و نگهدار هستي و مالشان و دوست عزيز خودشان بدانند، نه يك موجودي كه خودش را به صورت يك ابوالهول در آورده و هميشه مي خواهد مردم را از خودش بترساند، با عامل ترس مي خواهد حكومت بكند.(2)» در جامعه و حكومت مقتدر، «عدالت» بر صدر مي نشيند و «قاطعيت» قدر مي بيند. استعدادها شكوفا، و فرياد ها گويا مي شود. مردم در آن عزيزند. در اين جامعه اقتدار و قاطعيت در خدمت عدالت و قانون است، نه ابزار اعمال و اميال حاكمان. زلال «مهر و مدارا» در كوچه هاي شهر موج مي زند و نسيم «عشق و عدالت» در فضاي جامعه عطر آرامش مي پراكند. روش حكومتي زمامداران اسلامي بر اصل مهر و مدارا استوار، و بر محور عدل و اقتدار پايدار مي ماند. «اميرمؤمنان (ع) براي سردار خود «معقل بن قيس رياحي» كه در رأس 3000 نفر از مداين به طرف شام، قلمرو معاويه مي رود، مي گويد: از خدا بترس، خدا را در نظر بگير و تا دشمن به جنگ شروع نكند، تو شروع نكن. مبادا دشمني آنان تو را وادار كند كه قبل از آن كه آن ها را كاملاً دعوت و اتمام حجت كني ، به زد و خورد مبادرت ورزي.» اين شيوه و روش امام علي (ع) است ، و اما وقتي آلتر ناتيو او، معاويه، مي خواهد دستور حمله بدهد، چه مي گويد؟ او به «سفيان غامدي» كه او را مأمور شبيخون به حدود قلمرو حكومت علي (ع) كرده است، مي گويد: «برو، شبيخون بزن و آدم بكش و اموال را غارت كن كه اين كارها از لحاظ سياست بسيار نافع است؛ زيرا اهل عراق مي ترسند و دوستان ما كه در گوشه و كنار هستند، خوش وقت و دل قوي مي گردند و بعضي هم كه مرددّ هستند كه چه كنند ، به طرف ما خواهند آمد.(3)» در مكتب اسلام، اساس سياست و روش حكومت بر مهر و مدارا است، نه تندي و خشونت. امام صادق (ع) به «عمار بن ابي احوص» فرمود: «بر مردم فشار نياوريد. آيا نمي داني كه حكومت داري و روش اداره امور بني اميّه بر زور و فشار و ستم بود، ولي حكومت داري و روش اداره امور ما به نرمي و مهرباني و متانت و تقيّه و حسن معاشرت و پاكدامني و كوشش است؟ پس كاري كنيد كه مردم به دين شما و مسلكي كه داريد، رغبت پيدا كنند.(4)» بعضي از سياستمداران حاكم گويي فراموش كرده اند كه در گفتمان حكومتگري اسلامي، مردم «ولي نعمت» اند و حاكمان در خدمت. آنان پيوسته كارهاي اندك خود را به رخ مي كشند و از مردم انتظار سپاس و احترام دارند. امام علي (ع) در فرمان معروف خود به مالك اشتر مي فرمايد: «بر حذر باش از منت نهادن به مردم در قبال نيكي ات به آن ها … پس هر آينه منت نهادن نيكي را تباه مي سازد.» پيام اصلي و نكته محوري همه نهضت ها و انقلاب هاي يك صد سال اخير در ايران و جهان، اصل استقرار حاكميت مردم يا مردم سالاري بوده است. امروزه نيز گفتمان غالب در دنيا، دموكراسي و مردم سالاري است. بي ترديد هر حكومتي هر چند مقتدر در جهان تنها در يك صورت مي تواند پايدار بماند و ماندگار شود و آن اين است كه پايه هاي اقتدار خود را بر اصول مردم سالاري استوار سازد. در بينش اسلامي آياتي چون: «امر هم شوري بينهم» و «وشارهم في الامر» و نيز اقوال و افعال و شيوه حكومتي پيامبر اكرم (ص) و امام علي (ع) بر نقش مهم و محوري مردم در امر حكومت تأكيد ورزيدند. اما شيوه حكومتي زمامداران خود كامه اي چون بني اميّه و بني عباس و … باعث شد كه «مردم» فراموش شوند و مردم نيز خود را فراموش كردند. بنا براين وقتي بيدارگراني چون سيد جمال الدين اسد آبادي، عبدالرحمن كواكبي (فقيه سوري اهل سنت) و آیت الله آخوند خراسانی و آيت الله ناييني بر حقوق مردم و نقش محوري آنان در حكومت اشاره كردند، بسياري پنداشتند اين افكار وارداتي و غربي است و هيچ ريشه اي در متن آيات، روايات و سنت پیامبر (ص) ندارد! سيد جمال نخستين عالم برجسته مسلمان بود كه براي تبيين حقوق مردم و شفّاف كردن مرزهاي مسئوليت و اختيارات مردم و زمامداران، اولين قانون اساسي ايران را در سفر آخر خود به ايران در سال 1308 قمري (129 سال پيش) نوشت. اين تفكر «حقوق مردم» به تدريج در سراسر كشورهاي اسلامي رواج يافت. حق حاكميت ملي و مردمي و صاحب حق دانستن متن جامعه مانند خون تازه اي در رگ هاي امت اسلامي جاري شد و موجد و منشأ و سرچشمه بسياري از نهضت هاي مردمي در ايران و ساير كشورهاي اسلامي گرديد. بسياري از روشنفكران اسلامي و عالمان ديني بر آن شدند تا با كاوش در متون اسلامي اين حقوق فراموش شده مردم را بازيابند و دموكراتيك بودن شيوه حكومتي اسلام را باز شناسند. كواكبي در كتاب مهم «طبايع الاستبداد» و آيت الله ناييني در كتاب «تنبيه الامّه و تنزيه الملّه» فصل تازه اي در اين باب گشودند. علماي ثلاثه نجف مرحوم آخوند خراساني، مرحوم شفيع عبدالله مازندراني و مرحوم محمد حسين كاشف الغطاء مشتركاً طي اطّلاعيه اي اعلام كردند كه: «به اجماع علما ، حكومت در عصر غيبت از آن جمهور مسلمين است.» از آن پس مسلمانان به فكر افتادند كه بايد با تدوين «قانون اساسي» به عنوان ميثاق مشترك ملت و حاكميت بكوشند تا حقوق فراموش شده خود را احيا و احقاق كنند.(5) علامه اقبال شاعر روشنفكر پاكستاني با الهام از اين گفتمان چنين سرود: خدا آن ملّتي را سروري داد كه تقديرش به دست خويش بنوشت به آن ملت سرو كاري ندارد كه دهقانش براي ديگري كشت ----------------------------------------------------------------- پاورقي ها 1- استاد مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، ص82 2- همان، ص81 3- با الهام از كتاب «علي از زبان استاد مطهري، نوشتة عباس عزيزي» 4- استاد دکتر مصطفي دلشاد تهراني، دولت آفتاب، به نقل از الخصال، ج2، صص354-355 5- با بهره گيري از مقاله «باز انديشي مسلماني» نوشتة روح الله يوسفي، همشهري، 17/2/82 ----------------------------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 27 ارديبهشت 1395 | 6:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
معرفت و عقلانیت ---------------------------------------------------- #خاطره_هاومخاطره_ها --------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------- گفت : دعاکردن نیز نیاز به معرفت و عقلانیت دارد. گفتم : البته همه کردارها و گفتارهای انسان باید با بهره گیری از عقلانیت و معرفت باشد. اما منظور شما از نیاز دعا به عقلانیت چیست؟ گفت : می خواهم روایتی برایت بخوانم. گفتم : گوش می کنم. ----------------------------------------- گفت : پیامبر مهربان که همواره جویای احوال مسلمانان می‌شد، شنید یکی از یارانش بیمار شده است. پس به عیادت او رفت و کنار بسترش نشست و احوال پرسی کرد. بیمار گفت: در نماز مغرب که با شما به جماعت خواندم، شما سوره «قارعه» را خواندی. تحت تأثیر قرار گرفتم و عرض کردم: خدایا! اگر من در پیشگاه تو گنهکار هستم و می‌خواهی مرا عذاب کنی، در همین دنیا مرا عذاب کن. اینک می‌بینی که گرفتار بیماری هستم. پیامبر اكرم(ص) فرمود: درست نگفتی. باید بگویی: رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛ پروردگارا! هم در دنیا و هم در آخرت به من پاداش بده و مرا از عذاب دوزخ حفظ کن. (بقره:201) آن‌گاه پیامبر برای وی دعا کرد و او بهبود یافت. (سفینة‌البحار، ج1، ص 208) گفتم : اتفاقا من هم درباره این نکته خاطره ای جالب دارم . -------------------------------------------------- ... و یک خاطره در سال های ۶۸- ۱۳۶۷ من به عنوان مدیر کل آموزش و پرورش کهکیلویه و بویراحمد در خدمت فرهنگیان آن استان بودم . ماه رمضان آغاز شده بود . من در برنامه های ویژه سحر و افطار رادیو یاسوج صدا و نام فردی به نام آقای دکتر ریاضی می شنیدم . این نام ، یادآور نام یکی از استادان من در دهه ۱۳۵۰ بود . روزی خبرنگار صدا و سیمای یاسوج برای مصاحبه با من به دفتر کارم آمده بود . فرصت را مغتنم شمردم و از ایشان پرسیدم : این آقای دکتر ریاضی کیست که اخیرا نام او را در برخی برنامه ها می شنوم؟ سپس استاد قدیمی خود را که به همین نام بود، معرفي كردم و گفتم : مي خواهم بدانم آيا ايشان همان استاد من است ، يا نه؟ ایشان گفت : من همین الان كار را آسان مي كنم . شما اجازه دهيد با همين تلفن شماره ايشان را مي گيرم و خودتان با ايشان صحبت كنيد. خبرنگار مزبور فورا شماره دفتر راديو را گرفت و پس از فراخواندن آقاي دكتر رياضي گوشي را به من داد. من به محض آغاز سخن تا خود را معرفي كردم، آقاي دكتر رياضي شروع كرد به خواندن شعري كه من در همان دوران دانشجويي سروده و در كلاس خوانده بودم. من در ضمن خوشحالي از يافتن دوست و استاد قديمي خود، از حافظه شگرف ايشان شگفت زده شدم. شايان يادآوري است در همان سال هاي دهه ۱۳۵۰ من شعر « منتظر اما مبارز» را ( متن کامل شعر در وب نامه مدارا هست) تازه سروده بودم . روزی این شعر را در کلاس این استاد ادبیات خواندم . استاد ضمن تشویق بسیار از من خواست تا اجازه دهم این شعر توسط دانشکده چاپ و توزیع شود . من گفتم : استاد! محتوای این شعر سیاسی است و برای ما و شما گرفتاری ایجاد می کنند . اما ایشان با اصرار دفتر مرا گرفت و زیر این شعر خطاب به رئیس دانشکده نوشت: این شعر جنبه انسانی و اجتماعی دارد و لازم است چاپ و بین دانشجویان توزیع شود .( هنوز آن دفتر و عین دست خط استاد را دارم.) ضمنا خطاب به دانشجویان گفت : من به امام زمان(عج) اعتقاد داشتم ، اما با شنيدن اين شعر اعتقادم صد چندان شد. البته پس از كلاس دوستان مرا از چاپ و انتشار آن به علت احتمال گرفتاري منع مي كردند ، ولي من در شب متن این شعر طوبلانی را روي چندين صفحه كاغذ A4 بازنويسي كردم و صبح روز بعد شعر را با نام مستعار « ع . ر . تنها » جهت چاپ به دانشکده دادم . آنان نیز با همین نام در تیراژی وسیع چاپ و بین همه دانشجویان منتشر کردند. بعدا این شعر توسط انتشارت شفق قم به مدیریت آقای تقی انصاریاتن چاپ شد؛ ولی ساواك ، ناشر کتاب این شعر( آقای تقی انصاریان ) را باز خواست مي كند كه شاعر اين شعر را معرفي كند، ايشان يك نسخه از همين پلي كپي را ارائه مي كند و مي گويد كه شاعر را نمي شناسد و منبع كتاب " منتظر اما مبارز " همين پلي كپي است. گفت : دنباله خاطرات ياسوج چه شد؟ گفتم : آن روز هر دو اظهار علاقه كرديم به ديدار يكديگر برويم . البته من به خاطر رعايت احترام استادي به اتفاق معاونان اداره كل به ديدار ايشان در مركز صدا و سيماي ياسوج رفتم . به محض رو به رو شدن با ايشان دستم را دراز كردم تا با ايشان دست دهم و روبوسي كنم ، با كمال تعجب ديدم دست راست ايشان از مچ قطع شده است! ايشان خود شگفتي مرا دريافت و گفت بنشينيد تا ماجراي قطع دست خود را برايتان بگويم . سپس توضيح داد : سال گذشته در چنين ايامي در ماه مبارك رمضان من در جايي نشسته بودم . در دل خود با خداي خود راز و نياز مي كردم . از جمله از خدا خواستم كه اگر من در دنيا گناهاني دارم ، مجازاتش را در همين دنيا ببينم كه در آخرت مشكل عذاب اخروي نداشته باشم. پس از اين راز و نياز به اتفاق دوستان برخاستيم و به يك ميني بوس سوار شديم . بين راه همان گونه كه با دوست بغل دستي مشغول صحبت بودم و دست راستم از پنجره بيرون بود . ناگهان دستم بين ديواره ميني بوس و تير چراغ برق قرار گرفت و له شد. مرا از آنجا به بيمارستان بردند و در نهايت چاره كار قطع دست شد. من اين عذاب دنيوي را بدل از عذاب اخروي مي دانم كه خود از خدا خواسته بودم . در اينجا من به استاد گفتم: استاد ! رحمت و رافت خدا بيش از آن است كه بنده گنهكار را عفو نكند . آيا نمي شد شما وقتي از خدا انتقال عذاب آخرت را به دنيا خواستيد ، از خداي رحمان و رحيم ، بخشش گناه را درخواست مي كرديد؟ ايشان ضمن تاييد عرض من گفتند: آن موقع چنين شعور و معرفتي نداشتم كه اين گونه دعا كنم . ----------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: خاطرات

تاريخ : یک شنبه 26 ارديبهشت 1395 | 6:51 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(273) ------------------------------------------------ تلفیق « صنعت روز » با « سنت دیروز » ----------------------------------------------- من عظیم ترین « بنیان های سنت » را در کنار بزرگ ترین « پایگاه های صنعت » دیدم. من این « گام بلند » و « اقدام شکوهمند » را از « آفرینش فِکر » و « بینش بِکر » مردم ژاپن یافتم. من مردم ژاپن را « شگفت آورترین » و « سنت باورترین » مردم گیتی دیدم ؛ زیرا اینان با تلفیق دو « پَدیده نوین » و « تَنیده دیرین » ، یعنی « سنت دیروز » و « صنعت روز » « تمدُني بِشکوه » را با « بُنی انبوه » بنيان نهاده اند. بنابراین هر « کُهَن » ، « کُهنه » نیست! ----------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------ بِکر : اول هر چیز،تازه و دست نخورده تلفیق : دو چیز را به هم آوردن،پیوندزدن،آراستن و با هم جورکردن تنیده : بافته شده، تابیده شده بِشکوه : باشکوه،با شوکت و هیبت بُن :بیخ،بنیاد،پایان،بیخ چیزی،ریشه -------------------------------------------- رای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 26 ارديبهشت 1395 | 3:55 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
مردمی مسکین بر فراز کوهی زرین ------------------------------------ #شفیعی_مطهر ---------------------------------------- در میان رویدادهاي گوناگون، خبري كوتاه توجه مرا جلب كرد: « صادرات خاك حاصلخيز ايران به قطر » عبدالله سهرابي كه در جريان يك كنفرانس خبري در دوحه سخن مي گفت، تاكيد كرد: قرارداد واردات خاك از ايران نهايي شده است. سفير ايران در دوحه گفت: بر اساس قراردادي كه نهايي شده است، دولت قطر به منظور افزايش توليدات كشاورزي خود مقادير فراوان خاك حاصلخيز از ايران وارد مي كند. به گزارش فارس سفير ايران در دوحه گفت :قطر به منظور افزايش توليدات كشاروزي خود و تامين امنيت غذايي مقادير فراوان خاك حاصلخيز از ايران وارد خواهد كرد. بر اساس گزارش پايگاه خبري پنينسولا وي گفت : تاكنون بيش از 40 قرارداد و يادداشت تفاهم بين دوحه و تهران به امضاء‌ رسيده است. سهرابي همچنين از سرمايه گذاري قطر در ميدان هاي گازي ايران و تاسيسات مايع سازي گاز استقبال كرد و گفت انتظار مي رود حجم مبادلات دو كشور به 10 ميليارد دلار برسد. (منبع : پارسینه ) نمي دانم چرا با خواندن اين خبر ، روايتي جالب از امام علي(ع) در ذهنم تداعي شد. ايشان بر اين باور حتمي و سنت الهي پاي مي فشرند كه : مردمي كه با داشتن آب و زمين گرسنه باشند، از رحمت خدا دور اند. سرزمين پهناور و پر بركت ايران با داشتن تقريبا يك درصد جمعيت جهان، بيش از ۱۸ درصد گاز جهان ، بيش از ۱۰ درصد نفت جهان و جمعا بيش از ۷ درصد منابع و ذخائر طبيعي و زير زميني جهان را در اختيار دارد. علاوه بر آن خاكي پهناور و حاصلخيز و داشتن چهار فصل در تمام ايام سال را بر آن بيفزاييد. به ديگر سخن اگر مديران و مردم جامعه ما بتوانند نعمت هاي الهي و امكانات خدادادي را از صورت بالقوه ، بالفعل درآورند ، هر شهروند ايراني بايد و شايد كه ۷ برابر يك شهروند جهاني ، رفاه، رستگاري، سلامت و آسايش داشته باشد. اكنون با نيم نگاهي اندك ،كشور بسيار كوچك قطر را از نظر بگذرانيد. كشوري كه براي توسعه كشاورزي خود حتي خاك را هم بايد از ايران وارد كند!! ------------------------------------------------ قطر پيش به سوي آينده كشور قطر نسبت به جمعيتش جزو ثروتمندترين كشورهاي دنيا محسوب مي‌شود. اين كشور در سال 2001 بر اساس معيارهاي بانك جهاني جزو 10 كشور ثروتمند دنيا محسوب گرديد. قطري‌ها همچنين داراي رشد اقتصادي بسيار سريعي هستند و از اين لحاظ نيز جزو شاخص‌ترين كشورهاي جهان هستند ... براي مردم قطر بسياري از خدمات اجتماعي نظير استفاده از برق و آب شربي كه توسط دستگاه‌هاي عظيم آب شيرين‌كن توليد مي‌شوند، رايگان است. حتي براي مكالمات تلفني هم قطري‌ها تعرفه‌هاي بسيار پاييني دارند. آن‌ها براي خانه ساختن نيز تسهيلات بسيار قابل توجهي را دريافت مي‌كنند كه نمونه آن را در كمتر نقطه‌اي از دنيا مي‌توان ديد. در مجموع درآمد بالا و جمعيت كم موجب شده كه تا سطح زندگي در اين كشور در حدي باشد كه حتي بعضاً براي اروپايي‌ها نيز جذاب است. ذخاير نفت قطر در مقايسه با كشورهاي بزرگ صادركننده نفت چندان زياد نيست. مجموع ظرفيت ذخايري كه تاكنون در اين كشور كشف شده تنها 7/3 ميليارد بشكه است. براي مقايسه بد نيست بدانيد كه رقم موجود در اين زمينه در عربستان 8/261 ميليارد بشكه، در امارات 97/8 ميليارد بشكه، در عراق 5/112 ميليارد بشكه و در كويت 5/96 ميليارد بشكه است. اما ذخاير گاز قطر پس از روسيه و ايران سومين ذخاير بزرگ دنيا را در اختيار دارند. طي ساليان اخير تلاش‌هاي وسيعي را براي تجهيز و گسترش صنايع گاز و توليد محصولات جانبي آن آغاز كرده‌اند. اين امر موجب شده تا آن‌ها در بهره برداري از ذخاير مشترك خويش با ايران بسيار موفق‌تر و سريع‌تر از رقباي ايراني خويش عمل نمايند. شهر صنعتي راس لافان (Laffan Ras) كه در شمال دوحه، پايتخت تأسيس شده است، بزرگ‌ترين تأسيسات مايع‌كننده گاز را در دنيا در اختيار دارد ... تلاش قطري‌ها براي افزايش توليد محصولات جانبي نفت و گاز و صنايع پتروشيمي قابل توجه است. رشد صنايع پتروشيمي قابل توجه است. رشد صنايع پتروشيمي اين كشور حتي در ميان كشورهاي عربي هم مثال‌زدني است. ظرفيت توليد كود شيميايي در قطر به سرعت رشد يافته و به چند برابر دهه 80 رسيده است ... نشانه‌هاي رشد تكنولوژيكي و اقتصادي را در همه جاي كشور كوچك قطر مي‌توان ديد. سيستم تلفن در اين كشور ديجيتالي شده و حتي ميزان گسترش تلفن همراه در آن‌جا از كشوري مانند آلمان هم بيشتر است. شبكه راه‌ها نيز بسيار مدرن بوده و دائماً هم در حال گسترش است. فرودگاه جديدي نيز در حال ساخت است كه از سال 2005 مي تواند سالانه 5 ميليون نفررا جا‌به‌جا كند. (اطلاعات مربوط به قطر از كتاب« آیا به از این نمی توان بود؟» ، نوشته اين نگارنده ، ج ۱ ،ص ۵۱ نقل شده است.) ------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 25 ارديبهشت 1395 | 13:17 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
آیا ما برای دموکراسی هم به غرب نیازمندیم ؟ ---------------------------------------------------- زمانی "جرج بوش "رئیس جمهور آمریکا می گفت : "ما می دانیم که دموکراسی تنها راهی است که به جایگاه انسان ها احترام می گذارد و با آ ن ها با مساوات رفتار می کند . ما از تجربیات آموخته ایم که دولت های دموکرات تنها قادر خواهند بود صلح و ثبات را برقرار سازند ." ما مردم مسلمان آیا برا ی استقرار یک حکومت دموکراسی هم به غربی ها نیازمندیم؟ آیا ما در آموزه های دینی و سوابق حکومت اسلامی در عصر حاکمیت حضرت پیامبر اکرم(ص) و حضرت امیرالمومنین علی(ع) پدیده ای به نام یا محتوای دموکراسی نداشته ایم ؟ گذشته از بیانات فراوان امام خمینی(ره) و استاد مطهری - نظریه پرداز مسلم اسلامی - که به لزوم دموکراسی تصریح می کنند .در اینجا فقط یک مورد از استاد مطهری به عنوان شاهد مثال ذکر می کنم : "امیرالمومنین(ع) با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد . او خلیفه است و آن ها رعیتش . هرگونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود . اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد . به آن ها نیز همچون سایر افراد می نگریست . این مطلب در تاریخ زندگی علی (ع) عجیب نیست . اما چیزی است که در دنیا کم تر نمونه دارد . آن ها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان رو به رو می شدند و صحبت می کردند . طرفین استدلال می کردند . استدلال یکدیگر را جواب می گفتند . شاید این مقدار آزادی در دنیا بی سابقه باشد که حکومتی با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد . می آمدند در مسجد و در سخنرانی و خطابه علی (ع) پارازیت ایجاد می کردند . روزی امیرالمومنین (ع) بر منبر بود . مردی آمد و سوالی کرد . علی(ع) بالبدیهه جواب گفت . یکی از بین مردم فریاد زد :"قاتله الله ما افقهه". "خدا بکشد این مرد را! چقدر دانشمند است !" دیگران خواستند متعرضش شوند . اما علی (ع) فرمود : رهایش کنید . او به من تنها فحش داد !!" (جاذبه و دافعه علی علیه السلام- صص ۱۴۴-۱۴۳)
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 24 ارديبهشت 1395 | 6:46 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(271) ---------------------------------------------- « دیوان بدیل » یا « سلیمان اصیل »؟! -------------------------------------------------- من « سلطانی صبور » و « سلیمانی فکور » را دیدم که « دیوان روزگار » و « دیوانگان تبه کار » ، « نگین نگارینه » و « خاتم خُسروانه » را از او « ربوده » و آینه ارزش ها را « آلوده » بودند! بدین گونه معناي واژه ها « وارونه » و مفهوم هنجارها « واژگونه » شد. در این « عصر عجیب » و « فرمانروایی فریب » تنها انسان های « ژرف نگر » و « شگرف اثر » می توانستند « سلیمان اصیل » را از « دیوان بدیل » بازشناسند . شناخت « سیمای نهفته » و « غبارگرفته » حقیقت در میان هزاران « چهره قلابی » و « شبه انقلابی » « کاری »، « دشوار » است و « ابتکاری » ،« ماندگار »! ---------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------- سلیمان : پیامبر و پادشاه مقتدر بنی اسرائیل(970 - 935 .ق.م) که خداوند باد را مسخر او ساخت و زبان حیوانات را درک می کرد. وی انگشتری داشت که اسم اعظم بر آن نقش بوده وبه واسطه آن بر آدمی و پری و وحش و پرندگان فرمانروایی می کرد. از این رو از مُلک،حشمت و انگشتر سلیمان در ادبیات پارسی بسیار یاد شده است. نگین : سنگ قیمتی که بر روی انگشتر نصب می کنند نگارینه : رنگین،نقشدار خاتم : انگشتر ،نگین،مُهر،پایان،عاقبت هر چیز خُسروانه : شاهانه،مانند خُسروان ژرف : گود،عمیق ژرف نگر : ژرف بین،کسی که در امری غوررسی کند و پایان آن را بنگرد شگرف : عجیب،طُرفه،نیکو و خوش آیند،کمیاب و بی نظیر در خوبی و زیبایی بدیل : عوض،جانشین -------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 24 ارديبهشت 1395 | 4:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
« واپس » یا « دلواپس »؟! گفت : آیا دلوایسان دغدغه منافع شخصی خود را دارند،یا منافع جامعه و کشور را؟! گفتم: چه عرض کنم؟ خودشان می گویند دلوایس آینده کشورند؟ گفت : آیا اینان با عدد،رقم،منطق،حساب و کتاب هم آشنایی دارند؟ یا فقط اهل شعاردادن و بوق سالاری اند؟ گفتم: من معمولا کمتر از اینان استدلال و منطق و ارقام و آمار دیدم؛بلکه بیشتر با شعارهای احساسی برخورد می کنند! اما من بر این باورم که اگر ما گزاره ای یا داعیه ای را می خواهیم مطرح کنیم ،حتما باید مبتنی بر استدلال و اعداد وارقام باشد. گفت : اتفاقا من اعدادی از مقایسه هزینه هایی قبل و بعد از تحریم ها را بیان کنم تا هر منصف اهل منطق و استدلال بتواند وجدان خود را حاکم کند و با استنتاج از آن حقیقت مطلب را دریابد. گفتم : سراپا گوشم برای شنیدن. گفت: فقط یک نمونه آماری نقل می کنم. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! ما قبل از تحریم ها برای اجرای ده فاز برداشت از منابع گازی مشترک ایران و قطر از فاز یک تا 10،جمعا حدود 13 میلیارد دلار هزینه کرده ایم. در حالی که اجرای ده فاز بعدی حدودا 51 میلیارد دلار برای ما هزینه در بر داشته است! یعنی ما از رهگذر تحریم ها تقریبا 4 برابر بیشتر از جیب این ملت مظلوم ناگزیر هزینه کرده ایم! مسئول تحمیل این خسارت های ده ها میلیارد دلاری به ملت کیست؟! آیا وجدانی هست که متاثر شود؟! آیا اینان از کاروان فرهنگ وتمدن « واپس » مانده اند یا « دلواپس »؟!! فاعتبروا یا اولی الابصار!
موضوعات مرتبط: روزنوشت

تاريخ : چهار شنبه 22 ارديبهشت 1395 | 11:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(269) ---------------------------------------------------- پویایی و پایایی ---------------------------------------------- من موفقیت را « پگاهی آژمان » و « راهی بی پایان » دیدم. در این مسیر، اصل فقط « رفتن است »، نه « رسيدن ». انسان ،نه « میوه ای کال » است،که با رسیدن از درخت بیفتد، بلکه « پوینده راه کمال » و « جوینده وصال » است ؛ در « راهی بی پایان » و در « دریایی بی کران »! در پویش راه « موفقیت و آرزو »،« تلاش و تکاپو » ، نه « فصلی گذرا » که « اصلی مانا » است! « تلاش و کوشش » و « رشد و رویش » فرایندی است « مبتنی بر شعور» که « از گهواره تا گور » باید آن را پی گرفت. در « پویش این راه » و « رویش این گیاه »، « آنی درنگ » به « زیانی آذرنگ » می انجامد. در پویش مسیر موفقیت،انسان ها چونان « موجی پویا » و « فوجی پایا » هستند، که « پایایی » آنان در « پویایی » است و « میرایی » آنان در « ایستایی »!! ...و اقبال لاهوری این « حکمت ستوده » را چه « زیبا سروده »: ما زنده از آنیم که آرام نداریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست ----------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------ آژمان : بی زمان،ابدی آذرنگ : روشن فوج : جماعت،گروه،دسته پایا : پایدار،پاینده،جاوید،ثابت میرایی: مرگ
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 22 ارديبهشت 1395 | 7:30 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(268) --------------------------------------------- « مصمم برخیز » و « با ستم بستیز!» -------------------------------------------- من در « طول تاریخ زمان » و « عرض جغرافیای زمین » چه بسیار « پایان های تلخ و سیاه » را برای « حاکمان خودکامه دُژآگاه » دیدم. « پايان هاي تلخ و تباه » براي « خودكامگان خودخواه » در « کام خودکامگان، پژوین » است و در « جام ملت ها،شیرین »! « سرشت معلوم » و « سرنوشت محتوم » هر خودکامه ، « سقوط سیاه » و « هبوط جانکاه » است؛ اما « هزینه این هبوط » و « سوگینه این سقوط » بر عهده « مردم حقیر و سربه زیر » و « ملت های ستم پذیر » است! خوی « ستم پذیری و عافیت جویی » ، زمینه ساز « ستمگری و زورگویی » است. پس « مصمم برخیز » و « با ستم بستیز!» -------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------------------- دُژآگاه : بداندیش،بددل،بدخو،تندخو،نادان و بی تربیت پَژوین : چرکین،چرک آلود،پلید سرشت : خوی،نهاد،طینت،فطرت هبوط : فرودآمدن سوگینه : مصیبت و ماتم،آیین سوگواری،اندوه گزاری ------------------------------ برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 21 ارديبهشت 1395 | 11:51 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
زادروز فرخنده امام حسین (ع) مبارک باد ! ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------- "الا ترون ان الحق لا یعمل به*و ان الباطل لا یتناهی عنه* فلیرقب المومن فی لقاء ربه حقا حقا*فانی لا اری الموت الا السعاده* و لا الحیاه مع الظالمین الا برما* آیا نمی بینید که به سخن حق عمل نمی شود؟ و از انجام باطل جلوگیری نمی گردد؟ پس دز چنین وضعی حقیقتا روح مومن مشتاق پرواز به سوی پروردگارش است. بنابر این من اینک در مرگ جز سعادت و نیکبختی نمی بینم . و زندگی با ستمگران را جز نکبت و شوربختی نمی دانم ! حسین(ع) ای سردار « سپاه سپیده» ! و ای سالار« به خون تپیده» ! ای طلایه دار سرخ « شفق » و طلیعه سپید « فلق » ! زنگار انحراف اموی را با فواره خون جوانانت « زدودی » و شعر بلند شهادت را با گلواژه های ایثار« سرودی » . تو با خون یارانت فراخنای افلاک را « ستاره باران » کردی و پهنای خاک را « گلباران » . دریا را در « وسعت » تحقیر کردی و آسمان را در « رفعت » . سپیده را در « عصمت » به پیکار خواندی و سپیدار را در « حشمت » . سرو را در« قامت » خجل کردی و کوه را در « استقامت ». چشمه سار را « ایثار آموختی م و ایثار را با « ثار آمیختی » . حجم وسیع کلمات را در ستایش خود به « تنگنا » کشاندی و واژه ها را به « ژرفنا ». تراوش نوش سخنانت شهد را « شرمنده» کرد و سخنوران را « بنده ». جهاد آزادی بخش تو ستمدیدگان را« عزت بخشید » و ستمگران را « زهر ذلت چشانید» . « شیفتگان شراب وصل را شهد شهادت» نوشانیدی و ، فریفتگان سراب جهل را شرنگ مرگ » . با نبرد شکوهمند خود « مستکبران را ذلیل » کردی و « مستضعفان را جلیل » . « زندگی با ذلت » را مرگ دانستی و « مرگ با عزت » را زندگی . حیات جاودانه را در آینه مرگ شرافتمندانه « یافتی » و مشتاقانه به سویش « شتافتی » . زندگی را پیکار در راه اندیشه نامیدی؛ اندیشه ای که ریشه در کوثر رلال داشته، زلال وحی « می نوشد » و کلام رب « می نیوشد» . « قائدین را الهام » می بخشی و « قاعدین را قیام ». بر شهیدان« سرور»ی و بر سروران ،« رهبر» . ای اسوه پاسداران و ای الگوی سرداران ! روز ولادت تو روز پاسدار است و شهادت تو جلوه گاه ایثار . فرخنده زاد روز امام حسین علیه السلام خجسته باد ! ------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 21 ارديبهشت 1395 | 10:52 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
فرهنگ آموزي كار كيست؟ ----------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------- گفتم: امروز خيلي خسته شدم. گفت : مگر چه كرده اي؟ گفتم : در اتوبوس و مترو همه راه را ايستاده بودم. گفت : مگر جوان تر از تو نبود كه برخيزد و جايش را به تو دهد. گفتم : چرا ! ولي حالا ديگر كسي به فكر احترام بزرگ تر ها نيست. اين حرف ها مال قديم بود. گفت : خودت همين حالا اگر نشسته باشي و بزرگ تر از تو بيايد، آيا جايت را به او مي دهي؟ گفتم : اتفاقا علت ايستادن من همين قضيه بود . من در آغاز خط سوار شدم و در جاي مناسبي نشستم . در يكي از ايستگاه ها مرد مسني با كيف و مقداري اثاثيه سوار شد و ايستادن برايش مشكل بود و كسي هم به او اعتنايي نمي كرد. من برخاستم و جايم را به او دادم. گفت: جوان تر از تو هم در بين نشسته ها بود؟ گفتم" خيلي!! گفت: پس چرا تو برخاستي؟ اولويت با جوان ترها بود . گفتم : اگر من كه ادعاي پختگي و ادب و فرهنگ مي كنم، اين كار مودبانه را انجام ندهم، آيا مي توانم از جوان ترها چنين انتظاري و توقعي داشته باشم؟ گفت: نه ، والله !! گفتم : مي گويند روزي آبراهام لينكلن ـ رئيس جمهور معروف آمريكا - با يكي از دوستانش در يكي از روستاها گردش مي كردند. در حين قدم زدن مردي روستايي و كشاورز را مي بينند كه سخت مشغول كشاورزي است و به اطراف خود اعتنايي ندارد. لينكلن به مرد كشاورز سلام مي كند . كشاورز نيز پاسخي مي دهد و همچنان به كار خود مشغول مي شود . دوست لينكلن به او مي گويد: از شما كه رئيس جمهور هستيد، زيبنده نيست كه به يك دهاتي بي سواد سلام كنيد. اين وظيفه مردم است كه به شما سلام و شما را احترام كنند . لينكلن مي گويد : آيا سلام كردن ، نشانه بي سوادي و بي ادبي است ، يا علامت ادب و سواد؟! پاسخ مي دهد: بديهي است كه اين كار نشانه ادب و فرهنگ است. لينكلن مي گويد: پس من بافرهنگ و باسواد ، سلام نكنم و از يك بي سواد انتظار داشته باشم اين كار را انجام دهد؟! گفت : اتفاقا مي گويند روزي عیسی(ع) به حواریون گفت: من خواهش و حاجتی دارم،اگر قول می دهید آن را برآورید ،بگویم؟ حواریون گفتند:هر چه امر کنی، اطاعت می کنیم. عیسی از جا حرکت کرد و پاهای یکایک آن ها را شست .حواریون در خود احساس ناراحتی می کردند،ولی چون قول داده بودند خواهش عیسی را بپذیرند،تسلیم شدند. عیسی پای همه را شست.همین که کار به انجام رسید،حواریون گفتند: تو معلم ما هستی،شایسته این بود که ما پای تو را می شستیم ، نه تو پای ما را. عیسی فرمود: این کار را کردم برای این که به شما بفهمانم که از همه مردم سزاوارتر به این که خدمت مردم را به عهده بگیرد، عالم است. این کار را کردم تا تواضع کرده باشم و شما عملا درس تواضع را فرا گیرید و بعد به مردم عملا آموزش دهید.
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 20 ارديبهشت 1395 | 11:39 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(267) ---------------------------------------------------- در دست ،« کتاب » و در دل ، « ایمان ناب » ! ------------------------------------------------- من معلم را « مجسّمه » همه ارزش ها و همه ارزش ها را درقامت او « مجسّم » دیدم. زیرا ساقه سبز نگاه او پُر است از « جوانه های امید» و « شکوفه های نوید». حضور هیچ حاضری تنهایی او را پُر نمی کند . اصلاً او هیچ گاه تنها نیست ، زیرا در دل ، « ایمان ناب » دارد و در دست ،« کتاب ». از عدم تکلّف « شاد » است و از قید تعلّق « آزاد » ؛ نه آنش « اسیر » کرده و نه اینش، « زمین گیر ». « سایه » بلند او « همسایه دل های دردمند » است و « همپایه درون های نژند». رویش « زرد » است و درونش « پُر درد» ؛ اما همچنان استوار و « جوانمرد» است و با جور و جهل و جمود، « در حال نبرد». « تنهایی » برترین یار او و « شکیبایی » بهترین یاور اوست. انتهای ابهام نگاهش را هیچ پژوهنده ای « نکاویده» ، و هیچ جوینده ای« ندیده »است. او زبان گل ها را می فهمد و پیام جوانه ها را می شنود. « راز رویاها را تعبیر » و « رمز روایت ها را تفسیر» می کند. آنچه را دیگران به « رویا » می بینند، او به « رویت » می بیند و آنچه را به « ریا »می گویند، او به « روایت » می گوید . از ارزش ها « پاس » می دارد و از شاخسار تُرد نگاه شاگردان گل های « سپاس » می چیند. قیام او قائمه« قانون » است و رهنمودهای او برای همه « رهنمون » است. --------------------------------------------------------- هفته بزرگداشت مقام معلّم را به حضور همه آیینه داران آیین معرفت و استادان درسِ محبّت تبریک و تهنیت می گویم. از خداوند بزرگ مسألت دارم که به ما و به همه افراد جامعه توفیق عنایت فرماید تا ارزش های فرهنگی را پاس داریم و استادان فرهنگ آفرين را سپاس گوییم. . اكنون در پایان هفته بزرگداشت مقام والاي معلم خرسندم كه خاضعانه فرارسيدن اين ايام ميمون و مبارك را به پيشگاه همه استادان فاضل و فرهيخته تبريك و تهنيت عرض كنم. بهروزي و پيروزي روزافزون همه همكاران فكور و فرزانه را از درگاه ايزد منان آرزو دارم. در كسب رضاي حق موفق باشيد ------------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر ----------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 20 ارديبهشت 1395 | 6:15 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(266) ------------------------------------------------------------------- معلم را بر« صدر نشانیم » و خدماتش را « قدر دانیم »! ---------------------------------------------------------- من نَفَسِ معلم را نه تنها « بهارین » ، که خود « بهارآفرین» دیدم . خورشید از افقِ چشمان معلم طلوع می کند و یک آسمان ستاره در شب چشمانش برق می زند. پیچک های مهربانی بر ساقه نگاه او پیچیده و بهار از خلال لب های او لبخند می زند. « نیلوفرهای حکمت » از شاخساران دستانش می روید و « غنچه های محبّت » بر لبانش می شکفد. یاس های سپیدِ سعادت از سرشاخه های بیانش می جوشد و شکوفه های سرخ شرافت از سبد سخنانش فرو می ریزد. هزاران « نهر نور » نوشیده تا تشنگان معرفت را جرعه ای از« زلال طهور» بنوشاند. اوست که به گل های شقایق « رنگ» بخشیده و به جان های عاشق ،« فرهنگ». اگر نرگس ،« طهارت نگاهی» ، و پیچک ،« طراوت پگاهی» دارد ، از او دارد. با آن که عمق بودنش از سرمای « فقر» یخ زده ، گرمای « فخر» از شراره زبانش زبانه می کشد. پنجره پلک هایش به روی باغ هوس ها بسته است. از وابستگی به « اغیار، وارسته » و به « یار، دل بسته » است. هر گاه ابر غم ، آسمان دلش را فرا گیرد از دیدگان، باران « درد » فرو می بارد ، اما یاران را « دلسرد » نمی کند. با صخره های سخن مناره ای می سازد به « ندای ایمان » و به « بلندای آرمان » ؛ تا گمشدگان را « راه نماید » و بی خبران را « آگاه فرماید ». « آیینه» ها از« سینه» او « صفا می اندوزند» و « وفا می آموزند». « زمزم چشمه سار» ،« تکرار تبسّم او»است و « زمزمه جویبار» ،« تکرار ترنّم او». در ارزیابی ارزش ها معلم را بر« صدر نشانیم » و و خدماتش را « قدر دانیم »! -------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 19 ارديبهشت 1395 | 6:39 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
روز معلم روزی که معلمان دولت را ساقط کردند!! -------------------------------------------- ۱۲ اردیبهشت هر سال به عنوان روز معلم جشن گرفته میشود. مناسبت این روز، علاوه بر شهادت استاد مرتضی مطهری، استاد الهیات دانشگاه تهران در سال ۵۹ سالروز شهادت استاد دکتر ابوالحسن خانعلی نیز هست. تاریخچه روز معلم به اردیبهشت سال ۴۰ برمیگردد. در این سال در چنین روزی، دکتر خانعلی در جریان اعتصاب و تجمع معلمان در مقابل مجلس کشته شد. ابوالحسن خانعلی هنگام مرگ ۲۹ سال داشت. وی فارغ‌التحصیل رشته معقول از دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران بود. در سال ۳۵ در وزارت فرهنگ با سمت دبیری دبیرستان استخدام شد. در دبیرستان جامی‎، فقه و عربی تدریس می‌کرد. همزمان با تدریس، در دوره دکترای معقول و منقول مشغول به تحصیل بود. به روزنامه‌های آن دوره مراجعه می‌کنیم. مروری کوتاه و گذرا به رویدادهای اردیبهشت سال ۴۰ و سیر حوادث آن سال و اعتصاب معلمان میتواند بسیار آموزنده باشد. در زمستان سال ۳۹ انتخابات ریاست جمهوری در امریکا برگزار شد. جان.اف.کندی به عنوان رئیس‌جمهور امریکا از حزب دموکرات پیروز شد. کندی اصلاحات سیاسی و اقتصادی در کشورهای جهان سوم را تجویز می‌کرد و معتقد بود که این اصلاحات مانع پیشروی کمونیست‌ها خواهد شد. نیروهای سیاسی مخالف شاه به خصوص احزاب جبهه ملی در انتظار باز شدن فضای سیاسی و شروع مجدد فعالیت‌های خود بودند. در ۱۸ بهمن ۳۹ باشگاه مهرگان که در واقع تشکلی صنفی برای معلمان بود، این باشگاه قطعنامهای درمورد افزایش حقوق معلمان تصویب کرد. در روزهای بعد تا اردیبهشت ۴۰ معلمان سراسر کشور با امضای طومارهایی پشتیبانی خود را از این طرح اعلام میکردند . در مقالهای که در اسفند ۳۹ در روزنامه کیهان به چاپ رسیده چنین نوشته شده است: ـ " معلمین میگویند حقوق یک دبیر سابقهدار لیسانسه کمتر از حقوق یک مستخدم جزء در سازمان برنامه یا شرکت ملی نفت است و ما خودمان مکرر نوشتیم که حقوق یک معلم کمتر از حقوق یک راننده دولتی و به مراتب کمتر از یک راننده تاکسی است." ـ " ... یک لیسانسه در وزارت فرهنگ ماهی ۴۰۰ تومان میگیرد ولی لیسانسه دیگر با همان تحصیلات و پایه معلومات در یک سازمان دولتی دیگر ۲۵۰۰ تومان دریافت میکند..."هستند کسانی که "... بعد از ۸ سال خدمت ۲۷۳ تومان حقوق میگیرند.. در حالی که در همین زمان پرتقال دانهای سه ونیم تا ۱۲ریال، موز دانه ای ۴ تا هفت و نیم ریال، گندم کیلویی ۲۰۵ تا ۲۲۰ ریال، شکر روسی هر کیلو ۲۰ ریال، قند کله ورامین ۲۱ ریال. ... در کیهان۲۳ اسفند ۳۹ درخبری چنین آمده است: " بنا به تصویب هیات دولت حقوق معلمین ترمیم شد. حقوق کلیه معلمینی که کمتر از ۶۰۰ تومان میگیرند به ۶۰۰ تومان میرسد. "محل تامین بخشی از این اضافه حقوق معلمین این گونه انتخاب شد: ـ کیهان ۲۵ اسفند۳۹:" از سال آینده دبیرستانهای دولتی شهریه میگیرند. کلیه دبستانها به شهرداریها واگذار میشود و هزینه آن را شهرداریهای هر محل تامین خواهند کرد. ـ کیهان ۲۷ اسفند ۳۹:" درسال آینده از دانش آموزان ۱۰۰ تا۴۰۰ ریال شهریه گرفته می شود." در روزهای آغازین اردیبهشت ماه، طومارهای معلمان در حمایت از طرح باشگاه مهرگان بیشتر و بیشتر میشود. از جمله میتوان طومار کلیه آموزگاران مشهد، دامغان، رشت، کرند، بابل، مراغه، برازجان، گرمسار، شهسوار، نیریزو... را در کیهان دوم و چهارم اردیبهشت مطالعه کرد. روز ۱۲ اردیبهشت با اعلام اعتصاب، کلیه مدارس تهران تعطیل شد. معلمان از اوایل صبح دسته دسته به میدان بهارستان آمده و جلوی مجلس جمع شدند.جمعیت هر لحظه افزوده میشد. اطلاعات حوادث این روز را این گونه گزارش کرده است: ـ "ساعت ۵/۸ معلمین به میدان بهارستان رسیدند و چون جلوی خیابان اکباتان قبلا توسط ماموران انتظامی بسته شد، در خیابان شاهآباد و اول بهارستان بر روی زمین نشستند. ماموران از ماشین آب پاش برای متفرق کردن استفاده کردند. معلمان علیرغم این که خیس شده بودند از جای خود بلند نمیشدند. ... پس از مدتی اولین برخورد صورت گرفت. عده ای به طرف ماشینها رفتند تا سر لولههای آب را به سمت دیگر بازگردانند...." ـ "...قرار بود که هیأتی از معلمان با رئیس مجلس ملاقات کنند. اما سیر حوادث به گونه دیگری رقم خورد.معلمان فریاد می‌زدند و شعار می‌دادند. مأموران پلیس تیر هوایی شلیک می‌کردند و با باتوم معلمان را می‌زدند. صدای تیراندازی و شعارهای معلمان در صحن علنی مجلس شنیده می‌شد. مجلس در حال بررسی لایحه اشل حقوق معلمان بود که یکی از نمایندگان مخالف از جای خود برخاست و خطاب به رئیس مجلس گفت: در بیرون معلمان را می‌کشند و ما اینجا لایحه حقوق معلمان را بررسی می‌کنیم. جلسه متشنج شد..." پس از مدتی، معلمان با پیکر خونین سه معلم روبه رو شدند. دو نفر توسط چاقو زخمی شده بودند و یک نفر از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود .سرگرد شهرستانی، رییس کلانتری با اسلحه کمری خود به سر دکتر خانعلی شلیک کرده بود. پیکر دکتر خانعلی بر روی دست معلمان با شعار" کشتند یک معلم را" به بیمارستان بازرگانان منتقل شد. و متاسفانه اقدامات پزشکان موثر واقع نشد و دکتر خانعلی کشته شد. موج اعتراضات و انزجار از این حادثه سراسر کشور را فرا گرفت. مدارس تعطیل شد. تشییع جنازه باشکوهی برای وی برگزار شد: ـ " جسد دکتر خانعلی از بیمارستان بازرگانان به مسجدی در خیابان اسکندری منتقل شد. روز چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت، هزاران معلم در خیابان اسکندری تجمع کردند. تابوت معلم شهید بر دوش معلمان از مسیر خیابان شاه (جمهوری) به سمت میدان بهارستان توسط هزاران معلم و دانشجو و قشرهای دیگر مردم تشییع شد. معلمان اشک می‌ریختند و با فریاد خواستار استعفای شریف امامی و محاکمه قاتل دیوصفت معلم دانشمند بودند. گزارش این راهپیمایی و اعتصاب نامحدود معلمان در مطبوعات منعکس شد. مردم به هیجان آمدند، احزاب سیاسی، گروه‌های صنفی و سندیکاهای کارگری با صدور اطلاعیه حمایت خود را از معلمان اعلام کردند. تهران بعد از کودتای ۲۸ مرداد چنین راهپیمایی باشکوهی ندیده بود. جمعیت سوگوار تابوت را در میدان بهارستان بر زمین گذاشتند. ساعتی بعد پیکر بی‌جان خانعلی با آمبولانس به گورستان ابن‌بابویه در شهرری منتقل و به خاک سپرده شد. روزهای بعد ده‌ها مجلس یادبود در مساجد تهران و شهرستان‌ها به یاد وی برگزار شد. خواستههای معلمان دیگر تنها اضافه حقوق نبود. آنان خواستار برکناری دولت، تعقیب قاتل دکتر خانعلی، وعذرخواهی از معلمان بودند. ▪ در کیهان ۱۴ اردیبهشت در مقالهای با عنوان" معلمند نه اخلالگر" چنین آمده است: ـ " در مملکتی که روغن یک من ۶۰ تومان، گوشت سی یا سی و سهتومان است، چگونه یک عایله میتواند با ماهی ۲۰۰ تومان زندگی کند. آن هم خانوادهای که فهم دارد. شعور دارد و وضع دیگران را میبیند..." در ادامه در خصوص تفاوت حقوق معلمان با مدیران رده بالا چنین مینویسد: ـ " میگویند بیش از ده هزار وسیصد تومان نمیگیریم. البته این منهای ماشین، شوفر و مزایای دیگر است... با این همه تبعیض البته صدا درمیآید، اعتصاب میشود، بچههای مردم در خیابانها ولو میشوند. امتحانات متوقف میشود. .طبقهای که روح ملت و مملکت در دست اوست باید راضی شود. باید محترم باشد و بیش از همه باید خون او محترم باشد. کسانی که روی مغز معلم تیر خالی کرده اند، باید پیدا شوند...مامور دولت باید بین طبقه معلم و دزد و راهزن فرق بگذارد..." تظاهرات معلمان و کشته شدن دکتر خانعلی فضای سیاسی ایران را از رکود خارج کرد. شاه که بار دیگر پایه‌های تخت خود را لرزان می‌دید، دست به دامن علی امینی سیاستمدار استخوان‌دار و قدیمی شد که شخصیتی اصلاح‌طلب و در عین حال ضدکمونیست بود. ـ روز ۱۵ اردیبهشت ماه: شریف‌امامی در حالی که برخی نمایندگان مجلس در صدد استیضاح او بودند ، به حالت قهر مجلس را ترک کرد و بعد از ظهر همان روز استعفانامه خود را به دربار فرستاد. شاه با استعفای او موافقت کرد و فردای آن روز علی امینی را مأمور تشکیل کابینه کرد. ـ ۱۶ اردیبهشت: امینی نخست وزیر شد. در مدت ۱۱ روز اعتصاب معلمان فضای بسته جامعه به سرعت متحول شد و دوره‌ جدیدی از حیات سیاسی ایرانیان آغاز گردید. معلمان به عنوان یک قشر مرجع و مورد اعتماد جامعه در کانون اعتراضات سیاسی ملت قرار گرفتند. در اجتماع بزرگ معلمان در ۱۸ اردیبهشت ماه، معلمان با صدور قطعنامه‌ای روز ۱۲ اردیبهشت ماه را به یادبود اعتصاب موفقیت‌آمیز معلمان و شهادت معلم دانشمند مرحوم دکتر خانعلی روز معلم اعلام کردند و مقرر شد که در این روز همه ساله کلیه مدارس و مؤسسات فرهنگی در سراسر کشور تعطیل شوند و مراسم خاصی توسط معلمان اجرا شود. باشگاه مهرگان از چنان اعتباری برخوردار شد که علی امینی روز ۱۹ اردیبهشت در جمع معلمان اعتصابی حاضر شد و خواستار پایان اعتصاب شد. ۱۹ اردیبهشت روزنامه اطلاعات از قول امینی چنین نوشت: ـ " وضع کشور اسفناک است. اگر همه چیز را بگویم تولید وحشت و اضطراب میکند. قول شرف میدهم که برای ترمیم حقوق معلمین اقدام کنم. ولی به من مهلت و فرصت دهید. با افزایش حقوق مخالف نیستم ولی اگر بدون مطالعه اقدام شود، دور تسلسل به جایی دیگر میرسد که سقوط حتمی است..." علی امینی به دلجویی از معلمان پرداخت، سرگرد ناصر شهرستانی از کار برکنار و پرونده او را برای رسیدگی به دادگاه فرستاد و باب گفت‌وگو با باشگاه مهرگان گشوده شد. محمد درخشش پذیرش هر پیشنهادی را موکول به طرح و تصویب در مجمع عمومی معلمان کرد و مجمع عمومی معلمان، هزاران معلمی بودند که هر روز در باشگاه و بیرون باشگاه اجتماع می‌کردند. روز ۱۹ اردیبهشت برای معلمان روزی فراموشنشدنی بود. معلمان یکصدا با پیشنهاد نخست‌وزیر مخالفت کردند و خواستار تصویب طرح باشگاه مهرگان برای ترمیم حقوق معلمان شدند و اعلام کردند که هیچ کس را به جز محمد درخشش به عنوان وزیر فرهنگ قبول نمی‌کنند. امینی چاره‌ای جز قبول پیشنهادهای معلمان نداشت. به این ترتیب روز بعد جدول حقوقی جدید معلمان به تصویب هیأت دولت رسید . ▪ کیهان چنین نوشت: ـ " حقوق معلمین برابر حقوق مهندسین شد. به احتمال زیاد اعتصاب معلمین پایان مییابد و مدارس تا هفته آینده باز میشود. " حداقل حقوق کمک آموزگاران و آموزگاران ۵۰۰ و دبیران ۶۰۰ تومان و حداکثر حقوق از ۱۰۵۰ تومان تا ۲۲۲۰ تومان برای دبیران اعلام شد. و روز ۲۳ اردیبهشت معلمان به اعتصاب طولانی خود پایان دادند.معلمان در اطلاعیهای پایان اعتصاب خود را اعلام کردند: ـ "همکاران گرامی، دبیران، آموزگاران و فرهنگیان ایران ! شما در مبارزه خود برای تامین حقوق صنفی خود پیروز شدید. اکنون نوبت کار و کوشش صمیمانه در راه سعادت دانش آموزان فرا رسیده است... درود بر روان جاویدان برادر شهید و ناکام ما دکتر خانعلی که با خون خود افتخار جاودانی برای طبقه معلم و جنبش آزادی برای ملت ایران تامین کرد. درود بر ملت حقشناس و دلاور که مربیان و فرزندان خود را در تنگنای حوادث تنها نگذاشت. درود بر دانشجویان عزیز که به احترام علم و به خاطر حق و عدالت به یاری مربیان سابق خود شتافتند . درود بر دانشآموزان حقشناس و مهربان که با پشتیبانی معصومانه خویش پیوند دیرین و جاودانی میان معلم و شاگرد را استوار ساختند..." ▪ اطلاعات ۲۳ اردیبهشت اولین روز آغاز به کار مدارس را چنین توصیف کرد: ـ " معلم و شاگرد در آغوش هم اشک ریختند. خانمها با لباس سیاه و آقایان با کراوات سیاه سرکلاسها حاضر شدند. درتمام مدارس به احترام شهادت دکتر خانعلی یک دقیقه سکوت شد. امروز شاگردان معلمین خود را گلباران کردند. ... امروز کلیه معلمین در کلاسها برای شاگردان خود اعلام کردند که حاضرند یک یا دو ساعت بعدا از ظهر اضافه بر وقت تدریس کنند تا جبران این مدت که تعطیل بوده است بشود. ـ ۲۶ اردیبهشت: درخشش وزیر فرهنگ شد. ـ ۲۸ اردیبهشت: نام دبیرستان جامی به نام دبیرستان دکتر خانعلی تغییر کرد. در روزهای بعد سخنرانیها و مصاحبههای آقای درخشش وزیر فرهنگ در روزنامهها به چاپ میرسد. .ایشان دیگر به سیاستمداری مطرح تبدیل شده بود.اما خبری از دستگیری سرگرد شهرستانی، قاتل دکتر خانعلی نیست. به نظر میرسد دولت با مسلط شدن بر اوضاع، پس از پایان یافتن اعتصاب معلمان در حال سروسامان دادن قوای خود است. ▪ در خبر کوتاهی در کیهان ۲۲ تیر ماه چنین آمده است: ـ " صبح امروز گروهی از معلمین که به قصد دیدن آقای درخشش رفته بودند به تالار کیهان آمدند. آن ها موفق به دیدار وی نشده بودند. آن ها میگفتند: " ما برای وزارت آقای درخشش مبارزه نکردیم. بلکه مبارزه ما برای احقاق حقوق صنفی خودمان بود.ولی از جریان اعتصاب به نفع خودشان بهرهبرداری کردند. .. آن وقت هیچ کدام از معلمان حاضر به شکستن اعتصاب نبودند. زیرا اصولا مبارزهمان بدون نتیجه مانده بود. گذشته از این که، طرح باشگاه مهرگان تغیییر کرد. در پایان مواردی در آن گنجانیدند که پرداخت حقوق معلمین را منوط به تصویب نامه جدید هیات دولت کرد..." درخبر دیگری در همین شماره روزنامه اظهارات وزارت فرهنگ در مورد این گروه از معلمان نیز آمده است: ـ " صبح امروز عده ای حدود ۲۰ نفر که اخیرا از مشاغل فرهنگی برکنار شدند و.... آن ها به قصد اخلال به وزرات فرهنگ رفتهاند...." اسامی ۱۶ نفر که" به قصد اخلال نظم در صحن وزارتخانه اجتماع نمودهاند و منتظر خدمت شدند" در انتهای خبر آمده است. به نظر میرسد وزیر شدن آقای درخشش به دور شدن او از معلمان کمک بسیار کرد.در کیهان سال ۴۱ اردیبهشت ماه در آستانه بزرگداشت روز معلم اطلاعیهای کوتاه جلبنظر میکند: ـ "قابل توجه فرهنگیان کشور، چون به خواستههای معلمین سراسر کشور ترتیب اثر داده نمیشود، این جانب لازم دانستم استعفای خود را از باشگاه مهرگان اعلام دارم. محمد جدی، مسئول شهرستانها" آقای درخشش در نطق خود به مناسبت روز معلم به برخورد با جناح چپ معلمان اشاره میکند: ـ "...متاسفانه در مبارزاتی که در پیش گرفتهایم، همیشه دو جناح با ما مبارزه کردند. اول جناج چپنما و مخرب که برای این مبارزه ستیزه میکنند که نتوانستند اعتصاب طبقه معلم را با هدف پوچ خودشان آلوده کنند... ما دکانهای آن ها راتخته کردیم... جناح دوم دست راستیهای گردن کلفت...." به نظر میرسد روند حرکت صنفی معلمان پس از این پیروزی بزرگ ،در سالهای بعد تا آستانه انقلاب به تدریج دچار رکود شده است که نیاز به بررسی و تحلیل دقیقتردارد. اما از سال ۵۶ معلمان بار دیگر وارد صحنه شدند. در این سال‌ها کانون‌های مستقل معلمان شکل گرفت. حتی باشگاه مهرگان بار دیگر فعالیت‌های خود را از سرگرفت .اما شعارهای صنفی تحت‌الشعاع شعار سرنگونی شاه قرار گرفت. اعتصاب بزرگ معلمان در مهر و آبان سال ۵۷ و حضور چندصد هزار معلم و چند میلیون دانش‌آموز، فراموششدنی نیست... ---------------------------------- هاله صفرزاده گرفته از: شماره‌ پنجم مجله‌ی «راه آینده»، در اردیبهشت ۱۳۸۶ پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه سایت آفتاب
موضوعات مرتبط: روزنوشت

تاريخ : شنبه 18 ارديبهشت 1395 | 11:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(265) ---------------------------------------------------- سوختن برای ساختن! ----------------------------------------------- معلم را روشنگری می دانند که چونان « شمع »می سوزد و « جمع » را می سازد، اما من بر این باورم که اگر سوز و ساز معلم را « بنگریم » و برگ و برش را « بنگاریم »،در می یابیم که اين تشبيه نه « منصفانه » است و نه « عادلانه » ؛ زيرا شمع را « مي سازند تا بسوزد »، ولي معلم « مي سوزد تا بسازد ». معلم « شمعی گدازنده » است برای« جمعی برازنده » که « خون سپید سپيده » را با « اشك ديده » « درمی آميزد» و در رگ هاي شب « می ريزد ». معلم روشنگری است که « شب هاي سرد » و « لحظه هاي درد » را با « اشك سبز بهار » و « خون سرخ گلنار» رنگ آميزي می کند. معلم شب ستیزی است که « زلال سپيد سحر » را با « خون سرخ جگر » « می آمیزد» به روي شن زار سیاه شب « می ريزد» ! معلم عمری با تباهی و سیاهی « می ستیزد » و « سينه ريز نور » را بر « سينه شب ديجور» « می آويزد». معلم پیامبری است که رسالت دارد تا از ايثار ،« سرمايه اندوزد » و سايه بر سر هر « همسايه اندازد » . معلم از پيامبران « پيشه می آموزد » و انسان را « انديشه بياموزد ». « حُرمتش را پاس داریم » و « حُریتش را سپاس گزاریم »! #شفیعی_مطهر برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 18 ارديبهشت 1395 | 8:2 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(264) -------------------------------------------------- پرواز با یک « بال »! -------------------------------------- من ملتی را می بینم « ریشه دار » ، ولی نه « اندیشه مدار »! بیشتر كساني که با « انگاره » این کشور را « اداره » می کنند ، مديران « در سايه » اند و افراد « كم مايه »! مدیرانی که چهره واقعي شان « ناشناخته » ، ولي شمشيرهاي قدرتشان،« آخته » است ! در عرصه تصمیم گیری ها بر « صدر می نشینند » و « قدر می بینند »؛ اما در قلمرو پاسخگویی نه به کسی جواب می دهند و نه مسئولیت می پذیرند! در صدور فرمان بر اریکه « اقتدار»اند و در پذیرش مسئولیت آن « انگار نه انگار »! مدیر باید « اهل تدبیر » باشد و « مسئولیت پذیر »! مدیر باید در برابر تصمیمات خود « پاسخگو » و با مخالف ،« اهل گفت و گو » باشد! « قدرت » و « مسئولیت » دو بال « پرنده نظام » اند و « برازنده انتظام»! پرواز با یک « بال »، یعنی سقوط در دره « زوال »! -------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------ انگاره : پندار،تصور،فکر و خیال،افسانه آخته : برافراشته،برکشیده،بیرون کشیده شده برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 17 ارديبهشت 1395 | 6:19 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب ------------------------------------------ ويژه عيد فرخنده مبعث پيامبر اكرم(ص) ---------------------------------- من انسانی را ندیدم که در « حرای تکوین » از سوی« خدای جهان آفرین » به « رسالتی بزرگ » و « ماموریتی سترگ » برانگیخته نشده باشد. من با « نگرشی ژرف تر» و « نگاهی شگرف تر» هیچ آفریده ای را نیافتم مگر این که از سوی « آفرینشگر حکیم» به « رسالتی عظیم » برانگیخته نشده باشد. بنابراین ،« مبعث » برای جهان بشریت نه تنها ،« فرهیختن کرام »، که « برانگیختن عام » است. همه « موجودات » در پهندشت « کائنات» هر یک برای انجام ماموریتی ویژه و رسالتی خاص برای پیمودن« راه کمال » و انجام وظیفه از سوی « ذات ذوالجلال» آفریده شده اند. انسان به عنوان « اشرف مخلوقات» و « ارشد موجودات» « رسالتی بس خطیرتر» و « ماموریتی بسیار چشمگیرتر: بر عهده دارد. مسئولیت دشوار هر انسان یافتن « رسالت اصیل» و « نقش بی بدیل »خود در عالم هستی است. هر انسان بخشی از این« پازل حکیمانه» و « نقشه جاودانه» را به کمال می رساند. اینجاست که مفهوم این « سخن سترگ » و « پیام بزرگ» مولا(ع) تبلور می یابد که: « من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ راه خداشناسي از مسير خودشناسي مي گذرد. نيز معني اين پيام عظيم پيامبر(ص) تجلي مي يابدكه: « رحم الله امرء من عرف قدره » ؛ خدا رحمت كند انساني را كه قدر خود ( و رسالت خود) را بشناسد. همچنین علي عليه السلام فرمود: « رحم الله امرء علم من اين و في اين والي اين». خداوند رحمت کند کسي را که بداند کجا بوده و کجا هست و کجا خواهد رفت. بنابراين سالروز بعثت پيامبر اكرم(ص) نه تنها روز برانگيخته شدن اين بشير بشر نيست ، و مبعث نه تنها گلي است كه در حرا شكفت و عطر « دلاويز » و گلبرگ « رنگ آميز» آن تا ظهور « قائم امامت» و « قيام قيامت » ، « تاريخ زمان » را « عطرآگين» و« جغرافياي زمين» را،« رنگين كرد»؛ بلكه اين رويداد عظيم يادآور برانگيخته شدن همه ما انسان هاست براي انجام ماموريت خود. آري مبعث چشمه اي بود كه از فراز حرا « جوشيد» و زلال آن بر بستر تاريخ « خروشيد» و بوستان هاي مكرمت را « كرامت »بخشيد و گلستان هاي سعادت را «طراوت ». اكنون ما در اين روز بشكوه ضمن عرض تبريك به همه « باورمندان رسالت» و « رهپويان نبوت »، از خداوند حكيم مسئلت داريم كه ما را دست گيرد و در شناخت و انجام رسالتمان ياريمان فرمايد . در كسب رضاي حق موفق باشيد ------------------------------------------------- #شفيعي_مطهر ------------------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 16 ارديبهشت 1395 | 8:55 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(263) -------------------------------------------------- قناعت و مناعت --------------------------------------------- من انسان هایي را بر « بلندای چکاد مناعت » دیدم که در « صفای قلل قناعت » ایستاده اند. زیرا توانگری نه در « داشتن مال و منال » و « انباشتن آمال »، که در « احساس بی نیازی » و « حواس کارسازی » است . توانگرترين انسان ها كساني اند که از « طمع بکاهند» و از دیگران « پشیزی نخواهند »! سعدی،« سراینده ارزش ها » و « ستاینده دانش ها »،قناعت را چنین می ستاید: آن که را خیمه به صحرای قناعت زده اند گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست قناعت « غنایی بی پایان » است و « دریایی بی کران »! قناعت،« دژی محکم » است و « قلعه ای مستحکم » در برابر « سموم آز » و « هجوم نیاز »! قناعت ،« زنگارهای تعلق » را از « سیمای جان » « می زداید » و « زنجیرهای تملق » را از « دست و پای زبان » « می گشاید »! زینهار! مباد که « قناعت را فروگذاریم»! و دل به « دنائت سپاریم »! ---------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ---------------------------------------------------------------- چکاد: سر کوه،بالای کوه،قله مناعت : محکم و استواربودن،پایداری و استقامت،بلندنظری و عُلُو طبع حواس : جمع«حاسه»،نیروی نفسانی که اشیاء را درک می کند کارسازی : کارگشایی،مشکل گشایی پشیز : پولک،پول خُرد فلزی کم ارزش،پول سیاه،سکه مسین کم ارزش زمان ساسانیان غنا : توانگری،بی نیازی دژ : قلعه،حصار سَموم : باد گرم،باد زهرآگین دنائت : فرومایه شدن،پست و ذلیل شدن،پستی،فرومایگی،پست فطرتی -------------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 16 ارديبهشت 1395 | 7:49 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
رسالت معلم در تربیت نسل فردا -قسمت چهارم و آخر ------------------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر ------------------------------------------- اهمیت تربیت در دوران جوانی ------------------------------------- در اینجا سخنم را با بحثی کوتاه درباره ارزش و اهمیت تربیت در دوران جوانی به پایان می برم. امام موسی کاظم(ع) در این باره می فرمایند: “ من تعلم في شبابه كان بمنزله الرسم في الحجر ، و من تعلم و هو كبير كان بمنزله الكتاب علي وجه الماء.” (بحارالانوار، ج 1، ص 222) امام كاظم (ع) فرمود : كسي كه در جواني دانش بياموزد، مانند نوشته اي بر سنگ در ذهن او ثابت مي ماند و كسي كه در سن پيري چيزي را ياد بگيرد، دانش او مانند نوشته روي آب بي ثبات است. نكته های این بیان 1- بهار زندگي انسان، فصل جواني است كه ارزش آن را بسياري از انسان ها نمي دانند. علي (ع) فرمود: دو چيز است كه قدر و قيمت آ ن را نمي دانند مگر وقتي كه آن دو را از دست بدهند؛ يكي جواني و ديگري سلامتي . ” شيئان لايعرف فضلهما الامن فقدهما : الشباب والعافيه” ( غررالحكم، شماره 5764) 2- يكي از ويژگي هاي دوران جواني تربيت پذيري بيشتر است . علي(ع) فرمود: دل و روح جوان مانند زمين آماده است كه هر بذري در آن بيفشاني رشد مي كند، “ انما القلب الحدث كالارض الخاليه ما القي فيها من شي قبلته.” (نهج البلاغه، نامه ۳۱) هر كه در خردي اش ادب نكنند در بزرگي فلاح از او برخاست چوب تر را چنان كه خواهي پيچ نشود خشك جز به آتش راست 3- فصل جواني ، مانند همه فصول زندگي انسان محدود و موقت است، پيش از اين كه برف پيري بر سر و روي انسان ببارد، بايد اين فصل زودگذر را غنيمت شمرد. پيامبر اکرم(ص) به ابوذر فرمود : فرصت جواني را پيش از آ ن كه پيري فرا برسد، غنيمت شمار . “ شبابك قبل هرمك” ( مستدرك الوسائل، ج 12، ص 140) 4- در فرهنگ اسلامي، جواني نعمت است و از چنان اهميتي برخوردار است كه خداوند متعال در روز قيامت از اين نعمت ارزشمند مي پرسد كه جواني خويش را در چه كاري صرف كردي؟ پيامبر(ص) : “و عن شبابه فيما ابلاه” (بحارالانوار، ج 7، ص 258) 5- از بهره مندي هايي كه جوان بايد در فصل جواني داشته باشد، يادگيري و انباشت معلومات است. -6 اگر چه يادگيري و به دنبال دانش رفتن مربوط به دوره و زمان خاصي نيست و انسان بايد زگهواره تا گور دانش بجويد، ولي مناسب ترين دوران فراگيري دوره جواني است . 7- از ويژگي های يادگيري در دوره جواني ماندگاري است. همان طور كه نقش بر سنگ ماندگار است، دانش نيز در ذهن جوان ثابت مي ماند. علي(ع: )” العلم في الصغر كالنقش في الحجر” (بحارالانوار، ج۱ ، ص۲۲۴) 8- اندام با نشاط و توانايي هاي مختلف جسمي موجب مي شود تا قابليت هاي جوان را در فعاليت هاي جسمي و فكري ، مادي و معنوي افزايش بدهد.(تقوی،سیدرضا) در پایان ضمن عرض تبریک مجدد این ایام از درگاه خداوند متعال برای همه شما عزیزان ارجمند عمری با عزت همراه با سلامت و موفقیت مسئلت دارم . سخنم را با دو بیت مناسب حال از مولوی حسن ختام می بخشم: گفت:صحبت های خود کوته کنید پند را در جان و در دل ره کنید گر کمالم با کمال انکار نیست ور نیم این زحمت و آزار چیست؟ --------------------------------------------------- برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 15 ارديبهشت 1395 | 9:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(262) ------------------------------------------------ شکست شیشه دل را مگو صدایی نیست! ------------------------------------------ من دل را چنان لطیف و ظریف ديدم كه می توان با « نسیم نگاهی » و در « لحظه كوتاهی » آن را شكست؛ در حالي كه « دلِ شکسته » و « پازلِ گسسته » با گذشت سال ها نه « آرام می گیرد » و نه « التيام می پذیرد » ! « صائب تبریزی » در « بیت دل انگیزی » چنین می سراید: شکست شیشه دل را مگو صدایی نیست که این صدا به قیامت بلند خواهد شد دل « بیان لال گفتن » است و « زبان زلال شکفتن »! دل،پلی از رنگین کمان « تابناک » است،افراشته « از خاک تا افلاک »! دل شاخه ای از « شور » است بر بلندای درخت « شعور »! دل تجلی گاه سایه روشن « وصال » است در آسمان « خیال »! دل روزنه ای به « خَلوَتِ خورشید » است و پنجره ای به « جَلوَتِ نور امید »! دل دریچه ای از « بَرَهوت تنهایی » است به « مَلَکوت خدایی »! دل « برای اهل دلالت،دلیل » است و « برای اهل جلالت،جلیل ». دل « خانه خدا »است و « آشیانه آشنا ». دل برای اهل دل « ولایی والا »است و « بلایی بالا »! دل،گلی لطیف است که با « آذر آهی » و « نسیم نگاهی » پرپر می شود. بپرهیزیم از « شکستن دل ها» و « گسستن محفل ها »! ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------------- التیام : بهبودیافتن زخم جَلوَت : جلوه ،آشکارساختن،نمایاندن بَرَهوت : بیابان گرم وبی آب و علف دلالت : راهنمایی،برهان و دلیل آوردن جلالت : بزرگ شدن،بزرگواری،عظمت و شکوه ولا : محبت و دوستی،خویشی والا: بلند،بالا،بلندمرتبه بلا : غم و اندوه،رنج،آزمایش در نعمت یا محنت آذر: آتش ------------------------------------------- برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 15 ارديبهشت 1395 | 7:8 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
رسالت معلم در تربیت نسل فردا /3 ------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------ دستمایه ما از این بحث این است که از نظر اسلام و عموم اندیشمندان انسان شناس ، انسان موجودی است به لحاظ سرشتی فعال و به لحاظ اخلاقی خوب و پاک . آدمی آزاد و مختار آفریده شده است و در جهان هستی ، خود را به فعل در می آورد . حتی خدا هم او را در انتخاب عقیده آزاد گذاشته و اندیشه ای را به او تحمیل نکرده است : لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی...(بقره) فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها . اصیل ترین و مطمئن ترین معلم و مربی بشر ، درون مایه های خود اوست .زیرا قوانین جاودانگی ، حیات طیبه و جوهره الهی در طبیعت بشر به ودیعه نهاده شده است و بر اثر رجعت به این منبع است که می توان به تربیت صحیح دست یافت . روزی عارف بزرگ " خواجه عبدالله انصاری" به همراه یکی از مریدان خویش از جاده ای گذر می کرد . مریدی به رسم ادب پشت سر خواجه در حرکت بود که خواجه خطاب به وی گفت : ای پسر ! پشت سر من راه مرو ! مرید پیش خود گفت : خطا کردم ! شاید خواجه را میل سخن گفتن با من باشد . پس به سمت راست خواجه شتافت و از این سوی به راه افتاد . لحظه ای بعد خواجه گفت : ای پسر ! از سمت راست من راه مرو . مرید با خود گفت : خطا کردم . چه سمت راست بزرگان جایگاه مریدان ارشد است . پس از سمت چپ خواجه قدم در راه نهاد . لختی گذشت و خواجه گفت : ای پسر ! از سمت چپ من راه مرو . مرید بر خود نهیب زد : باز هم خطا کردم . چه من باید پیشاپیش خواجه بروم تا هم راه را بر او باز کنم و هم مانع تابش اشعه خورشید بر رخسارش گردم . و سپس چنین کرد . اما اندکی بعد خواجه برای مرتبه چهارم او را به خود خواند و گفت : ای پسر ! پیشاپیش من راه مرو . مرید حیران از این که چه کند ، به خواجه گفت : نه پشت سر شما ، نه سمت راست و چپ و نه پیشاپیش ، پس از کدام سمت حرکت کنم ؟ خواجه گفت : ای پسر ! راه خویش دریاب و از آن سوی برو ! ( رسائل خواجه عبدالله انصاری) خواجه عبدالله با این رهنمود ، مرید مقلد خود را به کار خلاق و ابتکار و اشتیاق فرا می خواند . تربیت به یک معنی نوعی تغییر طبیعت آدمی است و به معنای دیگر تبعیت از طبیعت در معنای وسیع آن است . میان آدم طبیعی که در حالت طبیعی به سر می برد و انسان طبیعی که به صورت اجتماعی زندگی می کند ، تفاوت بسیار است .یکی ساخته و پرداخته " طبیعت " است و دیگری ساخته و پرداخته " اجتماع " است . هدف آموزش و پرورش تجدید ساختمان طبیعت آدمی است . اما این تجدید بنا باید بر طبق قوانین طبیعت و با تکیه بر قابلیت های فطری فرد انجام پذیرد . تربیت هر کس باید مبتنی بر درون مایه های نامتعین و نا همتای خویش صورت گیرد . هر کسی را سیرتی بنهاده ایم هر کسی را اصطلاحی داده ایم (مولوی) هرگاه آدمی را به جای این که برای خودش تربیت کنند ، او را برای " دیگران " پرورش دهند و هر گاه آدمی را به جای این که براساس طرحی که در درون دارد ، از برون طرح ریزی کنند ، مرز میان " تربیت طبیعی" و " تربیت عاریه ای" متمایز می گردد. هر گاه آدمی را بدون انتخاب ، میل ، اراده و هوشیاری ، او را با عادات شرطی شده ، تقویت های دگرانگیخته ، اهداف دگرساخته و کشش های دگرکشاننده ، راهی برنامه ها و اهداف تربیتی بنمایند ، مرز میان " تربیت طبیعی" و " تربیت تصنعی" آغاز می گردد . هر گاه به جای کاربرد " روش های طبیعی " ، " حالات طبیعی" ، " نقش های طبیعی" ، رفتارها ، تجربه ها ، برخوردها ، الگوها و " آموزش های طبیعی" ، از روش ها و رفتارهای قالبی و کلیشه ای استفاده کنیم ، آن گاه مرز میان تربیت طبیعی و تربیت کلیشه ای مشخص تر می گردد . هر گاه "تبلیغات بیرونی " بر " ترغیب های درونی " غلبه یافت ، هرگاه " طرح های بیرونی " بر " طرح های درونی " تسلط یافت ، هرگاه " مشوق های بیرونی " بر " خودانگیختگی های درونی" چیره شد ، هر گاه " توبیخ های بیرونی " بر " احساس گناه درونی " برتری یافت ، هرگاه تراکم اطلاعات و آگاهی های بیرونی ، معرفت و بصیرت درونی را پوشش داد ، هرگاه آموزش های بیرونی بر فهم درونی سایه افکند ، هرگاه " دینی کردن " بر " دینی شدن " سبقت گرفت ، واگذاری نقش به جای نقش پذیری نشست ، " یاد دادن " جایگزین " یادگیری " شد و " تربیت کردن " مانع " تربیت شدن " گشت ، آن گاه است که فاصله مرز میان تربیت درونی(طبیعی) و تربیت برونی(تصنعی) پر رنگ تر و عمیق تر می گردد . (تربیت طبیعی در مقابل تربیت عاریه ای ، دکتر عبدالعظیم کریمی) اجازه دهید برای تغییر ذائقه هم که شده بحثم را با تمثیلی شیرین از گنجینه نوشین ادب پارسی پی بگیرم . روزی شیری ، گرگی و روباهی به شکار رفتند . آن ها گاوی و گوسفندی و خرگوشی شکار کردند . شیر از گرگ خواست که کار تقسیم را بر عهده گیرد . گرگ بر حسب بزرگی صید و صیاد ، گاو را سهمیه شیر ، گوسفند را برای خود و خرگوش را سهم روباه تعیین کرد . شیر مغرور و دیکتاتور خشمگین شده ، به گرگ حمله کرد و او را درید و جسدش را در گوشه ای انداخت . آن گاه از روباه خواست تا لاشه ها را تقسیم کند . روباه ( که فهمیده بود توانایی حق گویی و اجرای عدالت را ندارد ، ریاکارانه و منافقانه) گفت : گاو مخصوص ناهار سلطان ، گوسفند ویژه شام سلطان و خرگوش برای صبحانه سلطان باشد . شیر مغرورانه پوزخندی زد و ضمن تحسین روباه از او پرسید : این گونه تقسیم کردن را از که آموختی؟ روباه ضمن اشاره به جسد پاره پاره گرگ گفت : از او !! نمی دانم عزیزان به یاد دارند چند سال پیش آقای کیارستمی فیلمی ساخته بودند به نام " مشق شب" . در این فیلم کودکان نسبت به رفتار پدر و مادر و سایر مسائل از جمله مشق و تکلیف شب اظهار نظر می کردند . زیرکی کودکان در پاسخ دادن مقبول نما و دیگرپسندانه بسیار مشهود بود . در صحنه ای از این فیلم از کودکی سوال شد : آیا مشق شب را بیشتر دوست داری یا کارتون را ؟ کودک که احساس می کرد باید مصاحبه گر ( معلم یا بزرگسال) را خشنود سازد ، می کوشید پاسخی دهد که مورد پسند او باشد . (یعنی با ریا و تظاهر) گفت: مشق شب را بیشتر دوست دارم ! و مصاحبه گر هم او را تشویق می کرد.( یعنی او را تحسین می کرد که آفرین ! خوب بلدی تظاهر کنی!) در واقع ریا و دروغ را به او یاد می دهیم و او را تشویق می کنیم که خودش نباشد ، بلکه مثل ما بیندیشد و خودش را مخفی کند . از این رو محصول چنین تربیتی منجر بدان می شود که هنگامی که می خواهید لزوم اطاعت را به کودکان بقبولانید ، بی آن که متوجه باشید، به دلایلی که برای متقاعد ساختن آن ها می آورید ، زور ، چاپلوسی ، وعده و وعید را اضافه می کنید . در نتیجه کودکان وانمود می کنند که با دلایل شما متقاعد شده اند و به محض آن که شما متوجه اطاعت یا نافرمانی کودکان می شوید ، به خوبی می فهمند که فرمانبرداری برای آن ها مفید و سرکشی مضر است . ....ادامه دارد برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 14 ارديبهشت 1395 | 12:54 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(261) -------------------------------------------------- « خردمندانه نگریستن » و « جاودانه زیستن »! --------------------------------------------------- من انسان هايي را ديدم كه چنان « مي زيستند» و به دنیا « می نگریستند » كه انگار هميشه « با رفاه زنده اند» و « در راه رونده»! سپس به گاه « یورش مرگ » و فصل « ریزش برگ» چنان « نام و يادشان » و « گورهاي آبادشان » را « غبار فراموشي » و «خُمار خاموشی » فرا مي گرفت كه انگار « هيچ گاه زنده » و به « هیچ راه رونده » نبوده اند. زندگی « فرصتی اندک » و « مهلتی کوچک » است برای جاودانگی ! می توان هستی را « خردمندانه نگریست » و « جاودانه زیست »! در این دَشت دیرین » و «گلگشت پُرآذین »مهم نیست چقدر « ماندیم »؛ بل مهم این است که چه بذری « افشاندیم »! تنها راز و رمز « ماندگاری »،« حقمداری » است! ------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر -------------------------------------------- خُمار : دردسر و کسالت پس از لذت شراب آذین : زیب و زیور،زینت،آیین برای دیدن دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 14 ارديبهشت 1395 | 10:57 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
رسالت معلم در تربیت نسل فردا /2 -------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------- عزیزان من ! راز نهفته و درد نگفته این مطالب عنایت بیشتر شما را می طلبد . در اینجا من از همه شما خواهش می کنم از وجدان خود سوال کنیم : ما به عنوان پدر ، مادر و معلم و استاد آیا تا کنون نکوشیده ایم تا تندیس ایده آل و الگوی مثالی و اسوه خیالی تربیتی خود را بر فرزندان و شاگردان و دانشجویان خود تحمیل و تطبیق کنیم ؟ آیا اجازه داده ایم تا کودکان ، نوجوانان ، جوانان و یا حتی دوستان و آشنایان ما ، هویت و شخصیت حقیقی و واقعی خود را بدون ریا و تظاهر بنمایانند ؟ آیا انصافا ما از ارائه تصویر شفاف و روشن هویت و شخصیت افراد و احتمالا نازیبا ، ولی واقعی خوشمان می آید ؟ یا از تصویر ریاکارانه و تعارف آمیز و زیبا ، اما غیر واقعی و دروغ ؟! ژان پیاژه می گوید : " هر گونه اقدامی که تفکر کودک را از مسیر طبیعی اش منحرف سازد ، پاسخ کودک را به تصنع و تظاهر تبدیل می کند . شاعری می سراید که : ای خسته درون تو نهالی است کز هستی آن تو را کمالی است ای سایه نشین هر درختی بنشین به کنار خویش لختی استاد مطهری بر این باور است که : معلم باید اندیشیدن را بیاموزد ، نه اندیشه را . بنابراین القای اندیشه بدون تحریک انگیزه ، کودک را به اتخاذ یکی از دو مواضع زیر ناگزیر می کند : ۱ - جبهه گیری می کند و با همه القاکنندگان می ستیزد و گستاخ و لجباز می شود . ۲ - در صورت عدم توانایی ، به ریا کاری و تظاهر توسل جسته ، ظاهرا تسلیم و مطیع می شود ، اما می آموزد که باید منافقانه دارای دو چهره متضاد آشکار و نهان باشد . این روش در مورد بزرگسالان نیز صدق می کند . سعدی می گوید : دلایل قوی باید و معنوی نه رگ های گردن به حجت قوی تا انگیزه و عطش درونی برای فهم حقیقت نباشد ، القای تحمیلی آن نتیجه معکوس می دهد . آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست استاد محمد تقی جعفری معتقد است : وظیفه اساسی تعلیم و تربیت در حیات معقول این است که از راه آگاهی صحیح از وضع روانی انسان های مورد تعلیم و تربیت ، هر حقیقتی شایسته که برای فراگیری القا می شود ، باید به گونه ای باشد که متعلم یا متربی آن حقیقت را جزو پدیده های ذات خویش احساس کند . اگر غیر از این باشد و حقایق مطرح شده بیرون از ذات او باشد (عاریه ای) تدریجا آن را سرکوب کرده و مانند لوحه ناخودآگاه و بی اختیاری خواهد بود که هر لحظه یک قلم بیگانه خطی یا شکلی روی آن بکشد .(حیات معقول) امانوئل کانت می گوید: هرگونه برنامه تربیتی که با طبیعت و ذات کودک همخوانی نداشته باشد ، منجر به شکست است . (تعلیم و تربیت) دکارت نیز بر این باور است که : شکی نیست که آنچه طبیعت به من می آموزد ، حقیقتی را در بر دارد . ژان ژاک روسو بر این باور تاکید می کند که : اگر آدمی طبیعتا خوب است ، مادام که چیزی از خارج وی را به فساد نکشانده است ، همچنان خوب باقی می ماند . مهم تر از نظر روسو نظر صائب و استوار اسلام در این باره است . پیامبر اکرم (ص) فرمایش معروف و جالبی در باره فطرت نیکوی انسان دارند : کل مولود یولد علی الفطره فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه . هر نوزادی بر فطرت توحید خود متولد می شود . این پدران و مادران ( بزرگسالان ، عوامل خارجی) هستند که این ها را تغییر می دهند و او را به گرایش های دیگر می کشانند . امام علی (ع) می فرمایند : خداوند پیامبران خود را برانگیخت و پیاپی بین مردم فزستاد تا بشر را به ادای پیمان فطرت وادارند و نعمت های فراموش شده خدا را یادآوری کنند و با فعالیت های تبلیغی خود نیروهای نهفته و استعدادهای پنهان مردم را برانگیخته و به کار اندازند . (نهج البلاغه) عارف رومی مولوی را نیز در این باب سخنی است نغز و شیرین : هزار سخن بگوی تا از درون مصدقی نباشد ، سود ندارد . همچنان که درختی را تا ریشه اش در خاک نباشد ، اگر هزار سیلاب بر او ریزی ، سود ندارد . آنجا باید ریشه ای باشد تا آب مدد او شود . و اگر همه عالم را نور گیرد ، تا در چشم نوری نباشد ، هرگز نور را نبیند . اکنون اصل ، آن قابلیت است که در نفس است . (فیه ما فیه ، ص ۲۶) علی (ع) تعبیری عمیق تر و رساتر و گویاتر برای تبیین این موضوع دارند : العقل عقلان ، مطبوع و مسموع ، و لا تنفع المسموع ما لم یکن المطبوع ، کما لا ینفع نور الشمس و نور العین ممنوع . (عین الیقین ، فیض کاشانی ، ص۲۴۳) ایشان در حکمت ۳۰۴ نهج البلاغه پا را از این فراتر نهاده می فرمایند: عبادت را هم نباید بر روح و روان تحمیل کرد ، بلکه باید به اصطلاح مراقب بود با نرمی و با نرمش عبادت را بر روح وارد کرد . در جستن جام جم جهان پیمودم روزی ننشستم و شبی نغنودم ز استاد چو وصف جام جم بشنودم خود جام جهان نمای جم من بودم حافظ نیز این نغمه را چنین می سراید : سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود طلب از گمشدگان لب دریا می کرد بیدلی در همه اوقات خدا با او بود او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد ...ادامه دارد برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 13 ارديبهشت 1395 | 12:38 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(260) ------------------------------------------------------ « لحظه های حال » یا « قطره های زلال »! --------------------------------------------- من چه بسیار« افراد آرزومند » و « آدم هاي آزمند » را ديدم كه « سلامت و بهروزی » را فداي « ثروت اندوزي » می کردند، سپس همه « دارايي و ثروت » را برای « بازيافتن سلامت » به پای دارو و درمان می ریختند. نیز كساني را ديدم كه به قدري نگران آينده بودند كه « حال را فراموش » می کردند و « محال را در آغوش » می فشردند! در نتيجه نه حال را درك مي كردند و نه آينده را. « آزمندی » و « آرزومندی » چونان « غُل و بند » ، « گل لبخند » را از ساقه لب ها « ربوده » و در غمخانه دل ها « غنوده » است! « آرزوی محال » به « اضمحلال » می انجامد! « آرزوی واهی »، « تابوی تباهی» به دنبال دارد! « گاهواره زمین در گذر » است و « جویباره زمان، در گذار ». اَرابه زمان نه « سَرِ ایستایی » دارد و نه « سِیرِ قَهقَرایی »! جوانان را « پیر » می کند و پیران را « زمینگیر »! هر بهاری به « پاییز » می رسد و هر رُستنی به « رستاخیز »! هنوز از« نشاط درود نپرداخته »، « بساط بدرود انداخته » است! همه پدیده ها از جمله انسان ها « پگاهی » می آیند و « شامگاهی » می روند! زندگی ،« چشمه ساری جوشان » و « رودی خروشان » است. هر « لحظه حال » را چون « قطره زلال » باید نوشید. از هر « گامی » باید « کامی » گرفت و با هر « لگامی » ، « گامی »! از « باغ حیات باید گُل چید » و از « اَیاغ لحظات باید مُل نوشید »! ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------- اَرابه : گردونه،گاری غنوده : خوابیده،خفته،آرمیده اضمحلال : نیست شدن،تباه شدن،از میان رفتن،نابودشدن تابو : باورهای واهی،پندارهای مقدس ولی بدون مبنا قَهقَرا : بازگشت به عقب،پس پس رفتن لگام : دهانه اسب اَیاغ : ساغر ،جام، پیاله شراب مُل : شراب،مِی ------------------------------------- برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 13 ارديبهشت 1395 | 8:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(259) -------------------------------------------------- « در حال زیستن » و « با سِگال نگریستن » ! ----------------------------------------------- من چه بسیار انسان هايي را ديدم كه دوران كودكي خود را در آرزوي بزرگ تر شدن و دوران بزرگسالي را در حسرت از دست رفتن ايام كودكي مي گذرانيدند. گویی کتاب زندگی اینان دو « فصل » دارد و دو « اصل »! فصلی در « آرزوی آینده » و فصلی در « حسرت گذشته »! هر انسان کتاب زندگی را آن گونه « می نگارد » که جهان را « می نگرد »! پس « نگارش » هر کس بر پایه « نگرش » اوست! باید « عاقلانه نگریست » و « خردمندانه زیست »! جاده زندگی راهی است یک سویه ؛ تنها برای « گذشتن » است ، نه برای « برگشتن »! بنابراین باید « با سگال نگریست » و « در حال زیست »! در « چشمه سار جوشان زندگی » و « رود خروشان برازندگی » باید همه « لحظه ها را نوشید» و « لمحه ها را نیوشید»! جویباران عمر « روان » اند و لحظه ها،« گذران »! دریغ از « دَمی فرصت » و « بازدَمی غفلت »!! ------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------- سِگال : اندیشه،فکر لمحه : یک بار نگریستن،با شتاب به چیزی نگاه کردن
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 12 ارديبهشت 1395 | 10:49 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
بسم الله الرحمن الرحیم ------------------------------------------- رسالت معلم در تربیت نسل فردا /1 --------------------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------------- امام علی (ع) : ان للقلوب شهوه و اقبالا و ادبارا فاتوها من قبل شهوتها و اقبالها فان القلب اذا اکره عمی . دل میلی دارد و اقبالی و ادباری . دل ها را از ناحیه میل آن ها به دست آورید . قلب اگر مورد اکراه و اجبار قرار گیرد ، کور می شود. ( نهج البلاغه ، حکمت ۱۸۴) تویی تو نسخه رمز الهی ز خود می خواه تو هر آنچه خواهی فرارسیدن هفته بزرگداشت مقام والای معلم را خدمت تک تک شما تبریک و تهنیت عرض می کنم . در ایام هفته بزرگداشت مقام معلم هستیم . با خود اندیشیدم و این بحث تربیتی را زیبنده این ایام میمون و این هفته همایون دانستم . این بحث را طی چند بخش به برزسی می نشینیم. فراز دیباچه بحث ما " تربیت " نسل فرداست . نسلی که ناگزیر فردای ما را با دست های توانمند خود رقم خواهد زد . امروز نهال این نسل در کف ما و باروری این نهالستان ، هدف ماست . ساعتی را در محضر شما فرهیختگان فکور به بحث می نشینیم . امید که بهره ای گیریم . چگونه می توان از طریق واقعیت به عقیق حقیقت دست یافت و با بال و پر عاریت چسان می توان به چکاد تربیت صعود کرد؟ آری ! با اکسیر تربیت و کیمیای تزکیت می توان مس وجود را به طلای ارزشمند انسانیت تبدیل کرد . این اکسیر تربیت را کجا می توان یافت؟ این اکسیر نه در شرق است و در غرب ، نه در عرش یافت می شود و نه در فرش ، بلکه در وجود خود انسان است . کاریز درون جان تو می باید کز عاریه ها تو را دری نگشاید یک قطره آب در میان خانه بهتر ز جویی که از برون می آید (سنایی) شعری است منسوب به امیر مومنان علی (ع) که می فرماید: دوائک فیک و ما تخبروا و دائک منک و ما تشعروا اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الکبیر دوای تو در توست و تو نمی دانی . درد تو نیز در توست وتو بر آن بصیرت نداری. آیا می پنداری که تو جسم کوچکی هستی؟ در حالی که جهان بزرگی (عالم اکبر) در وجود تو نهفته است. اکنون قامت رسای " تربیت"را در آیینه تعاریف گوناگون به تماشا می نشینیم . اندیشمندان و کارشناسان تربیتی ، سیمای تربیت را در قالب جملات و عبارات متعددی به تصویر کشیده اند . تعاریف با همه گونه گونی تقریبا در نکات نهفته در تعریف زیر متفق القول اند: تربیت عبارت است از بروز دادن و به فعلیت رسانیدن نیروها و استعدادهای بالقوه ذاتی موجودات در جهت مطلوب ، که اگر این نیروها بالفعل در نیاید و از " بود " به " نمود " نرسد ، آن موجودبه هویت و تمامیت خویش نمی رسد . مثلا اگر فدرت بالقوه رویش و خوشه دادن دانه گندم بالفعل در آید ، گستره قابلیت های طبیعی و ذاتی اش رشد می یابد ، ولی اگر نیروی درونی دانه را به مرحله ظهور نرسانیم و در همان حال باقی بماند ، از بین می رود . درون حبه ای صد خرمن آمد جهانی در دل یک ارزن آمد (مولوی) نکته مهم و محوری این تعریف و همه تعاریف کامل این است که : مایه ها و فوانین تربیت در درون موجود نهفته است . فعالیت های تربیتی ، غنچه های نهفته را شکفته و عطر ذاتی آن را می پراکند. هدف از کلیه فعالیت های بیرونی تربیت ، زایش و شکوفایی استعدادهایی است که در درون انسان به ودیعه نهاده شده است . میان آب حیاتی و آب می جویی فراز گنجی و از فاقه در تک و پویی تو کوی دوست همی جویی و نمی دانی که گر نظر به حقیقت کنی تو آن کویی اما انسان خودگم کرده و مسخ شده و از خود بیگانه برای یافتن راه نجات ، کشتی را به جای نوح گرفته و جسم را به روح ! سبو بشکن که آبی نی سبویی ز خود بگذر که دریایی نه جویی سفر کن از من و مایی که مایی گذر کن از تو و اویی که اویی ( مغربی) این تعریف ، فریادگر این حقیقت است که : ۱ - تربیت کردن نداریم ، تربیت شدن داریم ! ۲ - تربیت کشف می شود ، نه کسب ! ۳ - متربی فعال است ، نه منفعل . ۴ - متربی خلاقیت می کند ، نه تبعیت . ۵ - متربی قوانین تربیت را از طبیعت خویش می آفریند ، نه آن که به عاریت بگیرد . ۶ - ...و سرانجام تربیت امری درونی است ، نه کاری بیرونی . ....ادامه دارد. ---------------------------------------------- برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 12 ارديبهشت 1395 | 10:36 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
توسعه؛مشكلات تاريخي يا تاريخ مشكلات؟ ----------------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------------------- گفت : ما امروز در كشور خود مشكلات بسياري داريم ؛ اما به نظر تو مشكل ترين مسئله امروز ايران چيست؟ گفتم : يكي از متفكرين مي گويد: ملتي كه تاريخ خود را فراموش مي كند، محكوم به تكرار آن است. در حالي كه پيشواي بزرگ ما امام علي (ع) ، مومن واقعي را كسي مي داند كه از يك سوراخ دو بار گزيده نمي شود ؛ يعني مومن از رويدادها و حوادث درس و عبرت مي گيرد و خود مايه عبرت ديگران نمي شود. گفت : پاسخ مرا ندادي و حاشيه رفتي . گفتم : پاسخ شما دقيقا همين جاست. اگر ما از عقلانيت خود بيشتر كمك بگيريم و رويدادهاي تاريخي را خردمندانه تحليل كنيم ، ناگزير نمی شویم حوادث تلخ و زيانبار را چندین بار تکرار کنیم . گفت : مثلا چه رویدادهایی؟ گفتم : میکادو ، امپراتور ژاپن با ناصر الدین شاه قاجار همزمان می زیستند و هر دو به اروپا سفر کردند . وضع هر دو کشور ایران و ژاپن یکسان بود . در آغاز حکومت"می جی " (همزمان امیرکبیر) در ژاپن فقط ۴ درصد مردم سواد داشتند . ناصرالدین شاه وقتی پیشرفت های اروپا را دید، گفت : "ما هرگز به پای اروپا نمی رسیم . فقط باید کاری کنیم که مردم ما نفهمند در آن طرف دریاها چه خبر است!!" ولی میکادو بعد از مشاهده پیشرفت های اروپا ،گفت : "ما با دو عنصر قناعت و ثبات کار ، باید خود را به پای اروپا برسانیم !!" گفت : البته شاهان قاجار هم بیکار نبوده اند و فعالیت های پربرکت و چشمگیری داشته اند ، از جمله : فتحعلی شاه در حرمسرا ۱۵۸ زن داشته که از آنان ۶۰ پسر و ۴۸ دختر داشت . در موقع مرگ از او ۵۷ پسر و ۴۶ دختر و ۲۹۶ نوه پسری ۲۹۲ نوه دختری باقی ماند !!! گفتم : از شوخی گذشته نامه ای از عصر ناصرالدین شاه مانده که ناظم الملک از انگلستان به ایشان نوشته و مشکلات و دردهای آن روز جامعه ایران را ترسیم کرده و با توجه به مطالعه وضع آن روز اروپا راه حل هایی ارائه کرده است . مطالعه و ملاحظه دردنامه ایشان ،درس تلخی به ما می دهدکه ما ایرانیان در عبرت نگرفتن از تاریخ استعداد خوبی!! داریم. نامه این است: نامه ناظم الملك از لندن در ۱۳۷ سال پيش اين نامه به تاريخ چهاردهم شهر ذي الحجه الحرام 1294 توسط ناظم الملك در لندن تحرير يافته و به عنوان نامه هاي رسمي به تهران ارسال شده است. در پشت آخرين صفحه آن ناصرالدين شاه به خط خود نوشته است: ان شاءا… تعالي اين پاكت را در حضور ملكم خان باز نمایيد و خوانده شود . در ايران فهميده نمی شود. **************************** متن نامه چنين است: جناب رفيق فدايت شوم. می خواهيد بدون طول و تفصيل بنويسم كه چه بايد كرد؟ جواب بنده از اين قرار است: از خلق فرنگستان صد كرور پول بگيريد و Administrators از دول فرنگستان صد نفر معلم و محاسب و مهندس و صاحب منصب و...بخواهید. اين صد نفر معلم و صاحب منصب را در تحت ده نفر وزير ايراني مأمور نمایيد كه Economists وزارتخانه ها و كل شقوق اداره دولت را موافق علوم اين عهد نظم دهند. از ممالك فرنگستان بيست كمپاني بزرگ به ايران دعوت نمایيد و به آن ها امتيازات بدهيد كه صد كرور تومان ديگر به ايران بياورند و مشغول شوند به احداث معظم كه در زبان فارسي اسم هم ندارند. و به توسط اين كمپاني ها راه هاي آهني ايران را از چندين جا شروع Economists به راهنمايي اين کنید. در هر يك از ممالك ايران بانك هاي تجارتي و بانك هاي ملكي و بانك هاي زراعت بسازيد. معادن و آب ها و جنگل هاي ايران را موافق همان اصول كه در جميع دول معمول است، به كار بيندازيد. ديوانخانه هاي تجارتي ما را موافق قواعدي كه مقتضي تجارت اين عهد است، نظم بدهيد. رسوم و شرايط تقسيم و تحصيل ماليات ما كه الآن از جمله علوم عميق دنيا شده است ، موافق اين علوم تغيير و ترتيب تازه بدهيد. گمر ك هاي داخله ما را به كلي موقوف نمایيد. يك اداره مخصوص ترتيب بدهيد. Administrators از براي خالصجات ما .به توسط اين مسئله پول ايران كه يكي از اسباب ناگزير زندگي ملت و الآن معايب آن علاوه بر خرابي تجارت مايه افتضاح دولت شده است، نظم بدهيد. هزار نفر شاگرد به فرنگستان بفرستيد .نه اين كه مثل سابق هر كدامي دو سه زن بگيرند. بلكه تا ده سال در مدرسه های آنجا محبوس بمانند ؛ به طوري كه ثلث آن ها در زير كار بميرند و باقي ديگر آدم شوند. اصول كار اين ها هستند.كارهاي كردني اين ها هستند. تنظيماتي كه فرنگستان از سفر همايون متوقع بود، اين ها هستند. شكي نيست كه اگر كسي جرأت بكند و اين مطالب را در مجلس وزراي ما به زبان بياورد، همه متفقاً حكم بر سفاهت گوينده خواهند كرد و ليكن جناب شما كه در حق بنده هنوز فی الجمله حسن ظني داريد، بايد در اينجا بعضي توضيحات را به دقت گوش بدهيد. خيالات و كارهاي فرنگستان عموماً به نظر ما اغراق و عجيب و بي معني می آيند. چرا؟ سببش اين است كه ما در ايران هوش و ذهن و فراست طبيعي خود را با علوم دنيا به كلي مشتبه كرده ايم. جميع آن مطالب علمي را كه عقلاي ساير ملل به جهت تحصيل آن عمرها صرف می كنند، ما می خواهيم درايران بدون هيچ زحمت و به هوش و ذهن طبيعي خود در آن واحد درك كنيم. اين طرز تحقيق ما يك وقتي چندان عيب نداشت ؛ اما حالا به كلي معيوب است. كارهاي دنيا يك وقتي ساده بود و هر كس معني آن ها را به حكم هوش و ذهن طبيعي مي توانست به سهولت درك نمايد. مهندسي عهد هوشنگ، حسابداني حسن صباح و وزارت كريم خان زند چندان عمق و امتيازي نداشت كه فراست طبيعي نتواند معني آن ها را بفهمد و ليكن در اين عهد تازه به واسطه ترقيات علوم چندان اسباب و معاني عجيب بروز كرده كه هوش طبيعي بدون علم كسي هرگز قادر به ادراك آن ها نخواهد بود. هوش و ذهن بي علم چگونه می تواند بفهمد كه محالات تلقراف و تصوير عكس را چطور ممكن ساخته اند. هوش و ذهن مستوفی هاي كابل چطور مي تواند قبول كند كه در فرانسه دو سه نفر وزراي خود را در يك سال دوهزاركرور پول قرض كردند. اين ها مطالبي هستند كه به جهت فهميدن دقايق آن ها يك عقل سليم بايد اقلاً سي سال مشغول چندين علوم مختلف باشد. ما در ايران از جميع آن علوم تازه كه قانون به كارهاي فرنگستان دارد، بي خبر هستيم .يعني در هيچ مدرسه اي و در هيچ كتاب آن علوم را درس نخوانده ايم؛ وليكن اين بی عملي ما هيچ تقصير نيست. وزراي ساير دول نيز از اغلب اين علوم بی خبر هستند. تكليف وزرا به هيچ وجه اين نيست كه داراي جميع علوم باشند. نكته واجب اين است كه هوش و ذهن شخص خود را با علوم دنيا مشتبه نكنند. در انگليس يك دستگاهي هست كه قدرت و امنيت و جان و ملت انگليس بسته به آن است و اين دستگاه عبارت است از وزارت بحريه. در اين اوقات انقلاب و احتمال جنگ عمومي خواستند اين دستگاه را محكم تر و معتبرتر كنند. چه كردند؟ يك شخصي را آوردند وزير بحري كردند كه هرگز در خدمات بحريه و عسكريه نبوده و از اوضاع دريا و كشتي اصلاً اطلاعي ندارد. به همين طور اغلب مي بينيم بر سر دستگا ه هاي بزرگ چنان آدم ها مأمور می شوند كه از علوم مخصوصه آن دستگاه به هيچ وجه بويي نشنيده اند. با وصف وزراي بي ربط ، چطور مي شود كه نظم امور اين ها ساعت به ساعت در ترقي است؟ سببش همان است كه عرض كردم. وزراي فرنگستان هوش و ذهن خود را با وسعت علوم دنيا مشتبه نمي كنند. هر علمي را كه در مدرسه تحصيل نكرده اند، بدون خجالت می گويند ما اين علوم را نخوانده ايم و به حكم اين اعتراف حكيمانه هميشه تحقيق مسائل عمده را رجوع به اصحاب علم مخصوص مي نمايند. برخلاف اين رسم فرنگستان، ما در ايران تحقيق جميع مسائل را منحصراً رجوع به هوش و ذهن شخصي خود می كنيم. در هر كار هوش و سليقه شخصي خود را حكم مطلق قرار می دهيم. علم و تحصيل از براي ما هيچ است. مسائل علمي كه از آن عميق تر و مشكل تر نباشد، حكم آن را در آن واحد جاري می كنيم. هيچ لازم نيست از وزراي ما بپرسند كه اين علوم و كمالات را در چه زمان و در چه كتاب تحصيل كرد ه ايد. چون هوش و ذهني كه دارند، كافي است. جميع علوم را نخوانده مي دانند. "نمي دانم" و" نخوانده ام "در زبان ايشان كفر است. دانستن جزو منصب است. خيال می كنند كه اگر احياناً در يك مسئله بگويند نمی دانم، شأن و منصب شخص آن ها به كلي خواهد رفت. قسم مي خورم كه در ميان اين صد نفر فرنگي كه در تهران هستند، يك نفر نيست كه جرأت بكند بگويد من اكونومي پولتيك می دانم، اما جميع اهل درب خانه ما كل اين علوم را در سينه خود مضبوط دارند. اگر از سفراي انگليس و فرانسه بپرسيد: بانك را چطور ترتيب می دهند؟ يقيناً بلاتأمل جواب خواهند داد كه اين مطلب علوم مخصوص لازم دارد و ما نخوانده ايم و نمي دانيم. اما اگر اين مسئله را رجوع به مجلس وزرا نمایيم ، نه تنها جميع وزرا بر كل دقايق آن احكام قطعي جاري خواهند كرد ،بلكه فراش هاي خلوت ما نيز جميع معايب آن رادر آن واحد خواهند شكافت. ارسطو كه يكي از اعاظم عقول دنيا محسوب می شود، هرگاه حالا زنده بشود با جميع عقول خود نمی تواند بدون تحصيل علوم تازه بفهمد استقراض دولتي يعني چه، اما شهاب الملك مرحوم و امثال غير مرحوم او با علم نخوانده همه نكات اين علم را كاملاً مي دانند. دول فرنگستان به جهت ترقي علوم اكونومي پولتيك كرورها خرج مي كنند و چندين هزار نفر عمر خود را در تحصيل اين علوم تلف می نمايند تا اين كه چند نفر اكونوميست پيدا می شوند. در ايران هيچ احتياج به اين نقل ها نيست؛ ما همه اكونوميست كامل هستيم. بانك و راه آهن و علوم ماليه و علوم اداره همه در نظر ما مثل آب سهل و روشن است. مادامي كه در ايران وضع تحقيق ما اين است مادامي كه وزراي ما همه علوم را نخوانده می دانند، بديهي است كه در ايران هيچ كار تازه ممكن نخواهد بود. پس چه بايد كرد؟ اولاً آن فضول هاي احمق كه مي گويند ما همه اين كارها را فهميده و همه اين علوم را مي دانيم ،بايد آن ها را ازمجلس وزرا بيرون كرد. ثانياً آن اشخاص باشعور كه می گويند ما از اين علوم بی خبر هستيم، ولي اجراي اين كارها را موافق عقل از براي ايران واجب و ناگزير مي دانيم، بايد دست اين اشخاص را بوسيد و ايشان را مأمور كرد كه اين قبيل كارها را مجرا بدارند. سرتان را به تأسف حركت مي دهيد و آهي مي كشيد كه اين ناظم الملك ساده لوح چرا به اين شدت از اوضاع ايران بي خبر است. مضموني كه مي خواهيد به من جواب بنويسيد اين است كه: اي رفيق اينجا ايران است. اينجا ملك اسلام است .(صد باد صبا اينجا بی سلسله می رقصند). مستوفی ها صد نوع مضمون خواهند گفت، علما پوست ما را خواهند كند. اين تعرضات كهنه حالا ديگر واقعاً بدتر از فحش است. هرگاه اين كارها كه ذكر شد به دين اسلام به قدر ذره اي مخالفت داشته باشند يا به دستگاه علما سرمويي ضرر برسانند ، يا از مداخل و اعتبار مستوفي ها چيزي كم بكنند، ايراد شما به جا مي شد و ليكن در نيم ساعت می توان مثل آفتاب روشن كرد كه مصلحت ملا و مستوفي و خير دين و دولت در اجراي اين كارها و مجبوراً و منحصراً بسته به اين كارهاست. با صد كرور سرمايه و با آن تدابير معجز نما كه ساير دول را غرق نعمت كرده ،در دو سال محصولات ايران سي چهل مقابل بيشتر خواهد شد. يعني حالا هر قدر غله و ابريشم و ترياك و تنباكو به عمل مي آيد، سي چهل مقابل بيشتر شده (ماليات ايران هم سي چهل مقابل زيادتر خواهد شد) و آن وقت ملا و مستوفي، رعيت و لشكر، نوكر و پادشاه در جميع امور خود، چنان وسعتي پيدا خواهند كرد كه از تصور حالت امروزه خود وحشت نمايند. مطلب را بيش از اين شرح نمی دهم. به سليقه بنده كارهاي كردني عبارت از همان چند فقرات است كه ذكر شد. هر گاه اين كارها را به ميزان ذهن و فراست شخصي خود بسنجيم، شكي نيست كه همه معيوب و مضر و بی معني و محال به نظر خواهد آمد. اما هر گاه اين كارها را از روي علوم معينه تحقيق كنيم ،بلاتأمل تصديق خواهيم كرد كه اجراي آن ها سهل و طبيعي و موافق دين اسلام و متضمن نجات دولت است. معني اين كارها خواه مقبول خواه مردود و اجراي اين كارها خواه مشكل، خواه آسان جان مطلب اين است كه خارج از اين كارها هرچه بكنيد در فرنگستان بی معني و جز بازيچه و اسباب تمسخر و مايه تضييع عمر دولت نخواهد بود. ----------------------------------------- برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 11 ارديبهشت 1395 | 16:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(258) ----------------------------------------------------- « نبردی بی امان » و « پیکاری آژمان » ----------------------------------------------- من « نبردی بی امان » و « پیکاری آژمان » دیدم بین « انسان های سخت » با « روزهای سخت »؛ اما هماره و هميشه آن كه مي ماند، « مردان سخت » بودند ،نه « روزهاي سخت ». بنابراین آموختم که « ستون بینش » و « قانون آفرینش » بر این « پایه » و با این « سازمایه » بناشده که انسان ها برای بهره مندی از جهان هستی با « پرهیز از لَختی ها» و « پیکار با سختی ها » باید امواج « آلام » را « آرام » کنند و « دنیای دون » را « بهشت همایون »! این نه « کلوخ های سُست » که « سنگ های چُست » است که با « ثبات همیشه » و تحمل سختی های « ضربات تیشه » می توانند « تَندیسی زیبا » و « قِدیسی مانا » گردند! « دیرپایی شب » و « پایایی تب » نباید انسان را از « پیکار پویایی » و « استمرار شکوفایی » بازدارد! در زیر ردای تیره شب صد سختی نو به نو نهفته است نومید مشو در اندرونش صد غنچه پگاه نو شکفته است ----------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------ آژمان : بی زمان،همیشگی لَختی : بی حسی و شُلی،بی حالی آلام : دردها ، سختی ها سازمایه : مصالح ساختمانی دون : پست،فرومایه،پایین و فرود چُست : محکم،استوار تندیس : تن مانند،مجسمه،پیکره قِدیس : پاک و منزه برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 11 ارديبهشت 1395 | 8:39 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
برای اکرام یا اعدام؟! --------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------- گفت : من می خواهم این دفعه برای نمایندگی مجلس نامزد شوم. گفتم: از کجا چنین انگیزه ای در تو ایجاد شده؟ گفت: مردم خیلی طرفدار و هواخواه من هستند. گفتم: از کجا فهمیدی؟ گفت: مگر ندیدی وقتی از زیارت مکه می آمدم ، چقدر مردم به استقبالم آمده بودند؟ گفتم: پارسال را مي گويي؟ گفت : آره. گفتم : بابا تو هم دلت خوش است . مگر نمي داني بچه ها با چه ترفندها و كلك هايي مردم را آورده بودند؟ عزيزم ! هر كس را مي خواهي بفريبي ، خود را فريب نده ! می گویند کرامول سیاستمدار انگلیسی روزی وارد شهری می شد. جمعیت کثیری به استقبال او آمده بودند . دوستش ضمن تعجب از بسیاری جمعیت، محبوبیت او را ستود . کرامول گفت: تعجب نکن . اگر به مردم بگویی کرامول را اعدام هم می کنند، همین جمعیت جمع می شوند!! اتفاقا نظر کرامول دور از واقعیت هم نبود! پس از مرگ کرامول جسد او را از قبر بیرون آوردند و پس از مدتی آویزان کردن،سرش را بریدند و مدتی بر فراز کاخ وست مینستر آویختند! ---------------------------------- برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 10 ارديبهشت 1395 | 11:30 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(257) ------------------------------------------------ نه « تعلق » ، نه « تملق »! -------------------------------------- من آن گاه احساس هوشمندي مي كنم كه انسان ها را از پشت « نقاب هاي گوناگون » و « حجاب های ناهمگون » باز مي شناسم؛ نقاب ها و حجاب هايي كه هر لحظه به « رنگی » و در هر موقعيتي با « نیرنگی » درمی آیند. ده ها قرن « حکومت اورنگ اختاپوسی » و « حاکمیت فرهنگ چاپلوسی » به ما آموخته که « فرهنگ تملق و چاپلوسی » و « نیرنگ تظاهر و دستبوسی » بهترین راه برون رفت از سلطه « خودکامگان زورگوی » و « فرمانروایان تندخوی »است! اما آزادگان نه به « خسی تملق می گویند » و نه به « کسی تعلق می جویند »! خداوند هر « زاده » را « آزاده » آفریده جز آن که خود تن به خواری « داده »!! ---------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------- اورنگ : سریر، تخت پادشاهی اختاپوس : هشت پا ---------------------------------- دیگر آثار این قلم در کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر» : @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 10 ارديبهشت 1395 | 6:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
آقا ! اجازه ؟! می خواهم بفهمم !! --------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------- یکی از ویژگی های بارز حکومت های خودکامه و استبدادی ، كنترل كانال هاي اطلاع رساني و رشد آگاهي هاي سياسي - اجتماعي مردم است. آگاهي مردم، پاشنه آشيل اين گونه حكومت هاي زورگو و ديكتاتوري است. البته اين گونه روش ها در هزاره سوم و قرن بيست و يكم ديگر كارايي ندارد. با رشد رسانه هاي ديجيتالي (اينترنت) ، ديداري، شنيداري و نوشتاري در دنيا ديگر هيچ قدرتي نمي تواند جلوي نشر آطلاعات و آگاهي ها را بگيرد ؛ اما متاسفانه هنوز افكار خام گرفتار اوهام هستند كه مذبوحانه مي كوشند به هر قيمتي شده جلوي نشر آگاهي و اطلاع رساني درست را بگيرند. طشت رسوايي و بيهودگي اين روش شكست خورده ، سال هاست كه از بام تجربه فروافتاده و بي ثمري آن آشكار شده است. اتحاد جماهير شوروي سابق و اقمار آن و نیز هم اکنون کشورهایی چون کره شمالی چندين دهه حتي داشتن راديو چند موج را براي شهروندان خود ممنوع كرده و می کنند، اما رشد عنصر آگاهي در بين مردم علي رغم عدم وجود رسانه هاي ديجيتالي سير محتوم خود را طي می کند. در زير نمونه اي از تلاش بسيار ابتدايي دوران رضا خان را در محدود كردن رسانه شنيداري(راديو) را مي بينيد. کسب اجازه از شحنه های شاهنشاه برای فهمیدن و دانستن !! فهمیدن و دانستنی که حق هر انسانی است! در رژیم های خودکامه مردم برای به دست آوردن وسیله ای برای کسب آگاهی و اطلاعات(رادیو) باید از شحنه های دیکتاتور اجازه بگیرند!! این نمونه ای از اجازه نامه: عکس/ مجوز خرید رادیو در زمان رضا شاه! لابد صدور مجوز فوق شما را به خنده می اندازد! آری ، چه بسا سالياني نه چندان دور فرزندان ما به كساني خواهند خنديد كه امروز براي انتشار مطبوعات و كتاب ها و وبسايت ها و وبلاگ هاي اينترنتي و نيز كانال هاي تلويزيوني محدوديت ايجاد مي كنند . اينان به شعورمردم آن قدر احترام نمي گذارند واعتماد ندارند كه به آنان اجازه دهند كه خود براي خير و صلاح خود در دانستن و فهميدن تصميم بگيرند !! ----------------------------- دیگر آثار این قلم در کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر» : @amotahar
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1395 | 20:19 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(256) ----------------------------------------------- زیبایی صورت و سیرت! -------------------------------------- من برخي از انسان ها را ديدم كه هرچه پير مي شوند، زيبايي شان را از دست نمي دهند؛ اينان كساني اند كه زيبايي را از « صورت » به « دل » و از « شمایل » به « خصایل » منتقل مي كنند. زیبادلان در آیینه می نگرند. در صورت « زشتی صورت »، آن را با « زیبایی سیرت » « می آرایند» و در صورت « زیبایی صورت »، با « زیبایی سیرت » بر آن « می افزایند »! صورت زیبا رو به « پایانه » است و سیرت زیبا « جاودانه »! ----------------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------------------------------- شمایل : شکل و صورت خصایل : خصلت ها،خوی و اخلاق
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 9 ارديبهشت 1395 | 11:5 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |