هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 938)

 

انسانِ «کریم» و «عظیم»

 

هر انسانِ «زاده»،«آزاده» است،

بنابراین ممکن است از «آزار»،«آزُرده» نشود،

ولی حق  دارد که از «افسار»،«افسُرده»شود.

زیرا «افسار بر ذلّت» می افزاید و «آزار بر ظرفیّت». 

هر انسان «در ذات، کرامت» دارد و «در صفات، شخصیّت».

باید «کرامتش را پاس داشت» و «شخصیّتش را سپاس گزاشت».

  «گزینشِ انسان» در «آفرینشِ یزدان»،«کریم» است و «عظیم». 

هر «انسانِ حقیر» در درگاهِ «یزدانِ قدیر»،عزّت و کرامت دارد،

مگر انسانی که خود «سر به اسارت» دهد و «تن به حقارت».

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

افسار:تسمه و ریسمانی که به سر و گردن اسب و الاغ می بندند

 قدیر: قادر، توانا،یکی از نام های باری تعالی

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 27 ارديبهشت 1397 | 5:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 938)

 

انسانِ «کریم» و «عظیم»

 

هر انسانِ «زاده»،«آزاده» است،

بنابراین ممکن است از «آزار»،«آزُرده» نشود،

ولی حق  دارد که از «افسار»،«افسُرده»شود.

زیرا «افسار بر ذلّت» می افزاید و «آزار بر ظرفیّت». 

هر انسان «در ذات، کرامت» دارد و «در صفات، شخصیّت».

باید «کرامتش را پاس داشت» و «شخصیّتش را سپاس گزاشت».

  «گزینشِ انسان» در «آفرینشِ یزدان»،«کریم» است و «عظیم». 

هر «انسانِ حقیر» در درگاهِ «یزدانِ قدیر»،عزّت و کرامت دارد،

مگر انسانی که خود «سر به اسارت» دهد و «تن به حقارت».

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

افسار:تسمه و ریسمانی که به سر و گردن اسب و الاغ می بندند

 قدیر: قادر، توانا،یکی از نام های باری تعالی

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 27 ارديبهشت 1397 | 5:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 938)

 

انسانِ «کریم» و «عظیم»

 

هر انسانِ «زاده»،«آزاده» است،

بنابراین ممکن است از «آزار»،«آزُرده» نشود،

ولی حق  دارد که از «افسار»،«افسُرده»شود.

زیرا «افسار بر ذلّت» می افزاید و «آزار بر ظرفیّت». 

هر انسان «در ذات، کرامت» دارد و «در صفات، شخصیّت».

باید «کرامتش را پاس داشت» و «شخصیّتش را سپاس گزاشت».

  «گزینشِ انسان» در «آفرینشِ یزدان»،«کریم» است و «عظیم». 

هر «انسانِ حقیر» در درگاهِ «یزدانِ قدیر»،عزّت و کرامت دارد،

مگر انسانی که خود «سر به اسارت» دهد و «تن به حقارت».

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

افسار:تسمه و ریسمانی که به سر و گردن اسب و الاغ می بندند

 قدیر: قادر، توانا،یکی از نام های باری تعالی

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 27 ارديبهشت 1397 | 5:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 936)

 

«بابِ تعامُل» و «راه تکامُل»

 

بالاترین دغدغه هر پرنده،«یافتنِ دانه» است و «شتافتن به سوی لانه»!

و بیشترین آرزوی هر درّنده،نه «انجامِ کار»،که «کُنامِ شکار» است.

همه جانداران نه «آژوی ادراک»،که «آرزوی خوراک» دارند.

برای هر «جانورِ رونده» «چه پرنده و چه خزنده»،

«سدِّ جوع»،مهم ترین «موضوع»، است!

گاه برای انسان «لقمه ای از نان» چون «جرعه ای از جان» است،

ولی باز هم «نان»نه «قُلّه هدف»،که «وسیله کسبِ شرف» است. 

«خوردن و نوشیدن» و «شهوت راندن و کوشیدن»،

برای همه جانوران «هدف» ،ولی برای انسان وسیله «کسب شرف» است.

برای انسان«خوراک» وسیله «ادراک» است.

انسان،«قوت» را برای «قنوت» می خواهد

و «جان» را برای «جانان»!

انسان «می خورد و می نوشد» و با تمام توان «می کوشد»،

تا از «ریشه بروید» و «راهِ اندیشه را بپوید» . 

او با همه «پدیده های هستی» و «آفریده های اَلَستی»،

«بابِ تعامُل را می گشاید» و «راه تکامُل را می پیماید».

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------

کُنام: جایگاه حیوانات چرنده و درنده،شبگاه دد و دام،چراگاه و آشیانه

آژو: کوشش،همّت و غیرت(واژه اوستایی است)

جوع: گرسنگی 

قوت: خورش،خوردنی، طعام، روزی،آنچه انسان می خورد

قُنوت: فرمانبرداری از خدا ،فروتنی برای خدا ،به نمازایستادن

 جانان: معشوق،محبوب،دلبر زیبا و بسیار دوست داشتنی،معبود

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 24 ارديبهشت 1397 | 6:4 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 935)

 

«سهمِ عقل» و «فهمِ نقل»! 

 

حقیقت را باید «عارفانه یافت» و به سویش «عاشقانه شتافت».

در جست وجوی حق باید گاه «دل به دریا» زد و گاه «سر به صحرا»!

چه بر «زورق نشینی» و چه «زَروَرق برگزینی»! 

در این راه آن چه مهم است «درکِ سمت و سو»است و «ترکِ های و هو». 

حقیقت،«گوهرِ ناب» است و «جوهرِ آفتاب» .

ولی «سهمی» یا «وهمی» ، 

که از آن در «اذهانِ مردم» و در «زبانِ تکلّم» جریان دارد، 

فهم «انسان»است از آن «حقیقتِ بی کران»!

بنابراین هیچ انسان هر چند «عالی» و «متعالی» 

نمی تواند خود را «حقیقتِ مٌُجسَّم» و «مُجسّمه حقیقت» بپندارد!

 هر انسان به اندازه «سهمِ عقل» و «فهمِ نقل»خود

می تواند از این «برق،بارقه ای» و از این «شرق،شارقه ای» برگیرد.

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

زورق:کشتی کوچک،کرجی

زَروَرق:کاغذ زراندودشده،کاغذ زردرنگ نازک که به شکل ورقه زر بسازند و برای تزیین یا زرکوبی به کار برند

جوهر:معرب گوهر،اصل و خلاصه هر چیز،یاقوت،فیروزه،مروارید،زمرد

متعالی:بلندپایه،بلند و رفیع

برق:درخشش،درخشندگی

بارقه:ابر برقدار،برق زننده،درخشنده

شرق: برآمدن آفتاب،جای برآمدن آفتاب،خاور

شارقه(شارق): برآینده،تابنده،تابان و درخشان،آفتاب

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 23 ارديبهشت 1397 | 6:12 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 934)

 

«کانِ مُعطّر» و «دکانِ مُطهّر»!

 

من نمی دانم در این«گلِ نوشکفته» چه عطری «نهفته»، 

که با این «برگ های ظریف» و «گلبرگ های لطیف»

توانسته همه «ساحتِ باغ» و «مساحتِ راغ» را 

«عطرآگین» و پر از «رایحه ریاحین» کند.

هر لحظه «نسیم روح آفرین»،«شمیمِ مشکین» را 

در هوا «می پراکِنَد» و مشام جان را «می آکِنَد».

شگفت این که این همه «رایحه ریاحین» که در این «پردیسِ برین»،

از این «کانِ معطّر» و «دکانِ مطهّر»

«برخاسته»، گویی ذرّه ای از عطرش «نکاسته» است!

چرا؟! زیرا عطر در «ذاتِ گُل»نهفته است ،نه تنها در «صفات و تخیُّل»!

بنابراین بیاییم «ارزش های انسانی» و «انگیزش های ایمانی» را 

به عنوان «بهترین گزینه» در «نهادِ خود نهادینه» کنیم

و اثرات آن را در «رفتارِ زیبا» و «گفتارِ گویا»،

به صورتِ یک «تفکُر»، «تبلوُر» بخشیم!

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

کان:معدن،مرکز و مکان احجار و فلزّات و سایر چیزهای معدنی

ساحت: ناحیه، فضای باغ یا خانه، حیاط

مساحت: سطح، اندازه طول و عرض زمین

آکندن(آگندن):پرکردن،انباشتن

پردیس:باغ،بستان،فردوس

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 22 ارديبهشت 1397 | 6:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 933)

 

  «ننگِ سربه زیری» و «فرهنگ ستم پذیری»!

 

در «پهنای زمین» و در «درازای زمان»،

همیشه همه «فرعون» ها رفتنی اند،ولی «تَفَرعُن»ها ماندنی است. 

فرعون یک «فرد» است ،ولی تفرعُن،یک «شگرد».

«فنای فرعون یک آن» است ،ولی «بقای تفرعن در دوران» .

فرعون اگر یک «قائد» است، تفرعن یک «قاعده» است. 

با فرعون ها نه «کار»،که باید «پیکار» کرد،

امّا ضروری تر از این کار،«پیکار پیگیر» بر «مدارِ تنویر»

با «فاجعه تفرعُن» به عنوان «مانعه تمدُّن» است.

تفرعن گر چه «به باورِ ما یک ننگ» است،امّا « در خاطرِ خلق یک فرهنگ» است.

تفرعن نه تنها «صفتِ زشتِ خودکامه»،که «خصلتِ سرشتِ عامّه»است. 

وقتی «خوی سربه زیری» و «تابوی ستم پذیری» 

در جامعه ای نه به «صورتِ ننگ»،که به «صولتِ فرهنگ»،

«گزینه» و «نهادینه» می شود،

بنابراین پس از «فُقدانِ خودکامه» در «اذهانِ عامّه»،

قرن ها «می پاید» و سپهرِ اجتماعی را «می آلاید»!

لذا پیش از شکستن «تفنگِ تاجوَری» و «اورنگِ ستمگری»،

باید «ننگِ سربه زیری» و «فرهنگ ستم پذیری» را

از «سیمای شهر» و «فضای دهر» زدود!

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------------

تفرعُن: خودخواهی و تکبُّر و خودنمایی،گردنکشی،جور و ستم،زشتخویی

شگرد: روش ،طریقه، فن و طرز عمل  

قائد: جلودار،پیشوا،سردارفرمانده

مدار:جای دورزدن و گردش،آن چه که چیزی بر آن می گردد

تنویر: روشن کردن،درخشان کردن،روشنگری

مانعه(مانع): بازدارنده ،جلوگیری کننده

عامّه: همه مردم،همگان،عوام

تابو: چیزی که نزد مردم عامی مقدس است و دست زدن به آن ممنوع است

اورنگ: تخت،سریرِ پادشاهی

دهر: عصر و زمان،زمانه،روزگار

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 21 ارديبهشت 1397 | 6:56 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 931)

 

  «عقلِ ملکوتی» یا «نقلِ طاغوتی»؟!

 

من در این «شهرِ وارونه» و «دهرِ واژگونه»،

از آن چه «پیشتر حیرانم» و «بیشتر نگرانم»،

نه «پدیده بینوایی» و نه «ایده بی خدایی» ، 

که بر عکس وجودِ «تعدُّد خدایان» و «تنوُّع خدایگانان» است!

شهریاری که خود را «مُطاع» و مردم را «مُطیع» می خواهد،

در حقیقت نه تنها بر «ملیکه فرمانروایی» ،که بر «اریکه خدایی» نشسته است! 

رسالت همه پیامبران این بوده که «جانِ انسانیّت» در «جهانِ بشریّت»،

از هر «بند،رها» و با هر «کمند،ناآشنا» باشد.

در جوامع انسانی هر «زاده»،باید «آزاده» باشد.

هر انسان نه «رهبری بیرونی»،که «پیامبری درونی» دارد به نام عقل و خرد.

آن که می تواند انسان را از «زندان برهاند» و بر او «فرمان براند» ،

تنها «عقلِ ملکوتی» است،نه «نقلِ طاغوتی»!

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

 مُطاع: اطاعت شده، فرمانفرما، کسی که مردم از او فرمانبرداری و اطاعت کنند

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1397 | 7:19 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 


 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 930)

 

  «حق گُفتن» و «در خونِ خود خُفتن»!

 

«شید از سوزش» لذّت می برد و «خورشید از فروزش».

«حاتَم به جود» می نازد و «خاتَم به سجود».

«ابر از بارش» به خود می بالد و «ببر از غُرّش».

 «شمع از سوختن» و در «جمع افروختن» ،

نه «هراس و شکایت»،که «احساس رضایت»دارد.

«مادر از فداکاری» و «پدر از وفاداری»،

نه «می نالند»،که به خود «می بالند».

نه «کوه از شکوه» خسته می شود و نه «نستوه به ستوه» می آید.

«تبسُّمِ گُل» و «ترنُّمِ بُلبُل»،

در «عرصه باغ» و «صحنه راغ»

 شمیم و نوا «می پراگَنَند» و مشام جان ها را «می آگَنَند».

....و «جوان آگاه» و «انسانِ فرگاه» نیز  

در «جامعه خفته» با «فاجعه نهفته»،

پیوسته چون «شمع می سوزد» و در هر «جمع نورمی افروزد».

نه «درد می شناسد» و نه از «طَرد می هراسد».

 او «نام را می گذارد» و از «فرنام می گذرد»

و در «گمنامی،نامی» می شود و در «ناکامی،کامی»!

او در «راه روشنگری» و «نگاه حق باوری»،

از «جان» می گذرد و به «جانان» می رسد.

 چه «لذّتی اصیل» دارد و «بصیرتی بی بدیل»،

عمری «حق گُفتن» و در واپسین دَم «در خونِ خود خُفتن»!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------------------

شید: نور،روشنایی،آفتاب

حاتم: حاتم طایی از قبیله طی که در سخاوت و جوانمردی معروف بوده و در قرن ششم میلادی می زیسته است

جود: کرم،بخشش،عطا،جوانمردی

خاتم: حضرت محمد خاتم پیامبران(ص)

راغ: مرغزار،صحرا،دامن کوه،دامنه سبز کوه که به صحرا وصل باشد

شمیم: بوی خوش

نوا: آواز،نغمه،آهنگ

آگندن: انباشتن،پُرکردن

طَرد: راندن،دورکردن کسی را از شهر خویش،تبعید

فرنام: عنوان،لقب

نامی: نامور،نامدار،بنام،نام آور

کامی: کامیاب،پیروز

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 17 ارديبهشت 1397 | 8:14 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 رسالت معلم در تربیت نسل فردا -قسمت پنجم و پایانی

 

#شفیعی_مطهر

 


    نکته های این بیان


    1- بهار زندگی انسان، فصل جوانی است که ارزش آن را بسیاری از انسان ها نمی دانند. 

علی (ع) فرمود: دو چیز است که قدر و قیمت آ ن را نمی دانند مگر وقتی که آن دو را از دست بدهند؛ یکی جوانی و دیگری سلامتی .

” شیئان لایعرف فضلهما الامن فقدهما : الشباب والعافیه”

( غررالحکم، شماره 5764)


   2- یکی از ویژگی های دوران جوانی تربیت پذیری بیشتر است . 

علی(ع) فرمود: دل و روح جوان مانند زمین آماده است که هر بذری در آن بیفشانی رشد می کند، 

“ انما القلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شی قبلته.”

(نهج البلاغه، نامه ۳۱)
    هر که در خردی اش ادب نکنند
    در بزرگی فلاح از او برخاست
    چوب تر را چنان که خواهی پیچ
    نشود خشک جز به آتش راست


   3- فصل جوانی ، مانند همه فصول زندگی انسان محدود و موقت است، پیش از این که برف پیری بر سر و روی انسان ببارد، باید این فصل زودگذر را غنیمت شمرد.

 پیامبر اکرم(ص) به ابوذر فرمود : فرصت جوانی را پیش از آ ن که پیری فرا برسد، غنیمت شمار .

 “ شبابک قبل هرمک”

( مستدرک الوسائل، ج 12، ص 140)

    4- در فرهنگ اسلامی، جوانی نعمت است و از چنان اهمیتی برخوردار است که خداوند متعال در روز قیامت از این نعمت ارزشمند می پرسد که جوانی خویش را در چه کاری صرف کردی؟ 

پیامبر(ص) : “و عن شبابه فیما ابلاه”

(بحارالانوار، ج 7، ص 258)

   5- از بهره مندی هایی که جوان باید در فصل جوانی داشته باشد، یادگیری و انباشت معلومات است.
    -6 اگر چه یادگیری و به دنبال دانش رفتن مربوط به دوره و زمان خاصی نیست و انسان باید زگهواره تا گور دانش بجوید، ولی مناسب ترین دوران فراگیری دوره جوانی است .
   7- از ویژگی های یادگیری در دوره جوانی ماندگاری است. همان طور که نقش بر سنگ ماندگار است، دانش نیز در ذهن جوان ثابت می ماند. 

علی(ع: )” العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر”

(بحارالانوار، ج۱ ، ص۲۲۴)
  8- اندام با نشاط و توانایی های مختلف جسمی موجب می شود تا قابلیت های جوان را در فعالیت های جسمی و فکری ، مادی و معنوی افزایش بدهد.(تقوی،سیدرضا)

در پایان ضمن عرض تبریک مجدد این ایام از درگاه خداوند متعال برای همه شما عزیزان ارجمند عمری با عزت همراه با سلامت و موفقیت مسئلت دارم . سخنم را با دو بیت مناسب حال از مولوی حسن ختام می بخشم:

گفت:صحبت های خود کوته کنید     

  پند را در جان و در دل ره کنید

گر کمالم با کمال انکار نیست       

  ور نیم این زحمت و آزار چیست؟

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 16 ارديبهشت 1397 | 9:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 


 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 929)

 

  «نیروی رویش» و «تکاپوی پویش»

 

بیاییم چون «جذرِ پویَنده» و «بذرِ رویَنده» باشیم،

که اگر ما را به جای «سریرِ افلاک»،به «زیرِ خاک» هم دفن کنند،

«دوباره بروییم» و «هماره ره بپوییم».

«نیروی رویش» و «تکاپوی پویش»،

باید در «ژرفای نهاد» و «زوایای استعداد» هر انسان باشد.

میرایی انسان، «روندی نهانی» و «فرایندی پنهانی» است ،

که نه از «بیرونِ جهان»،که از «درونِ جان» آغاز می شود.

کسی «هماره پگاهِ پایایی را می شاید»،

که «همواره راهِ پویایی را بپیماید».

اگر عاقلانه به سوی «ارزندگی نشتابیم»،

عارفانه «جاودانگی را درنمی یابیم».

در غیر این صورت در این «خزانِ بیهودگی» و «زمستانِ آلودگی»،

 «چون برگ می پوسیم» و «لبِ مرگ را می بوسیم»!

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------

جذر: بیخ، ریشه، اصل

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 16 ارديبهشت 1397 | 7:25 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 928)

 

«خودارزی» و «خردورزی» 

 

وقتی «بدون اراده» از مادر «زاده» می شویم،

 «ما می گرییم»،ولی «همه می خندند».

بیاییم «زندگی را با مدیریّت» و «ارزندگی را با عقلانیّت»، 

چُنان «سامان» و «سازمان» دهیم،

که به گاهِ «ریزشِ برگ» و «یورشِ مرگ»، 

«ما شادمانه بخندیم» و «همه اندوهگنانه بگریند»!

انسانی به «سپهر می ارزد»،که به همه «مهر می ورزد».

ارزش هر انسان به اندازه «خدمتی شایسته» است که با «معرفتی بایسته»

نسبت به همه «انسان ها» در همه «زمین ها و زمان ها» عرضه می کند. 

«خَیرُالنّاسِ اَنفَعُهُم لِلنّاسِ»(پیامبر اکرم«ص»)

بیاییم چون «مهرِ فروزان» بر سینه «سپهرِ دوران»،

سخاوتمندانه «بدرخشیم» و به جهان بشری «نور و نوا بخشیم»

و بدین گونه در «پهنای زمین» و در «درازای زمان»، 

تا «بی کرانه بشاییم» و «جاودانه بپاییم» ! 

 «رازِ ماناییِ نام» و «رمزِ پایاییِ فرنام»،

در «خودارزی» و «خردورزی» است.

 

#شفیعی_مطهر

-----------------------------------

خودارزی: خودارزشمندی،احساس کرامت نفس

نوا: سر و سامان، اسباب معاش، رونق و نیکویی حال

بشاییم: شایسته باشیم،سزاوار و لایق باشیم

فرنام: عنوان،لقب

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 15 ارديبهشت 1397 | 7:1 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


رسالت معلم در تربیت نسل فردا -قسمت چهارم

 

#شفیعی_مطهر 

 

اهمیت تربیت در دوران جوانی 

اجازه دهید برای تغییر ذائقه هم که شده بحثم را با تمثیلی شیرین از گنجینه نوشین ادب پارسی پی بگیرم .

روزی شیری ، گرگی و روباهی به شکار رفتند . آن ها گاوی و گوسفندی و خرگوشی شکار کردند . شیر از گرگ خواست که کار تقسیم را بر عهده گیرد . گرگ بر حسب بزرگی صید و صیّاد ، گاو را سهمیه شیر ، گوسفند را برای خود و خرگوش را سهم روباه تعیین کرد . شیر مغرور و دیکتاتور خشمگین شده ، به گرگ حمله کرد و او را درید و جسدش را در گوشه ای انداخت . آن گاه از روباه خواست تا لاشه ها را تقسیم کند . روباه ( که فهمیده بود توانایی حق گویی و اجرای عدالت را ندارد ، ریاکارانه و منافقانه) گفت :

گاو مخصوص ناهار سلطان ، گوسفند ویژه شام سلطان و خرگوش برای صبحانه سلطان باشد . 

شیر مغرورانه پوزخندی زد و ضمن تحسین روباه از او پرسید : 

این گونه تقسیم کردن را از که آموختی؟ 

روباه ضمن اشاره به جسد پاره پاره گرگ گفت : از او !!

  نمی دانم عزیزان به یاد دارند چند سال پیش آقای کیارستمی فیلمی ساخته بودند به نام " مشق شب" . در این فیلم کودکان نسبت به رفتار پدر و مادر و سایر مسائل از جمله مشق و تکلیف شب اظهار نظر می کردند . زیرکی کودکان در پاسخ دادن مقبول نما و دیگرپسندانه بسیار مشهود بود . در صحنه ای از این فیلم از کودکی سوال شد : 

آیا مشق شب را بیشتر دوست داری یا کارتون را ؟ 

کودک که احساس می کرد باید مصاحبه گر ( معلم یا بزرگسال) را خشنود سازد ، می کوشید پاسخی دهد که مورد پسند او باشد . (یعنی با ریا و تظاهر) گفت: مشق شب را بیشتر دوست دارم !  

و مصاحبه گر هم او را تشویق می کرد.( یعنی او را تحسین می کرد که آفرین ! خوب بلدی تظاهر کنی!) در واقع ریا و دروغ را به او یاد می دهیم و او را تشویق می کنیم که خودش نباشد ، بلکه مثل ما بیندیشد و خودش را مخفی کند .

از این رو محصول چنین تربیتی منجر بدان می شود که هنگامی که می خواهید لزوم اطاعت را به کودکان بقبولانید ، بی آن که متوجه باشید، به دلایلی که برای متقاعد ساختن آن ها می آورید ، زور ، چاپلوسی ، وعده و وعید را اضافه می کنید . در نتیجه کودکان وانمود می کنند که با دلایل شما متقاعد شده اند و به محض آن که شما متوجه اطاعت یا نافرمانی کودکان می شوید ، به خوبی می فهمند که فرمانبرداری برای آن ها مفید و سرکشی مضر است . 

  در اینجا سخنم را با بحثی کوتاه درباره ارزش و اهمیت تربیت در دوران جوانی به پایان می برم.

امام موسی کاظم(ع) در این باره می فرمایند:

 “ من تعلم في شبابه كان بمنزله الرسم في الحجر ، و من تعلم و هو كبير كان بمنزله الكتاب علي وجه الماء.”

(بحارالانوار، ج 1، ص 222)

    امام كاظم (ع) فرمود :  كسي كه در جواني دانش بياموزد، مانند نوشته اي بر سنگ در ذهن او ثابت مي ماند و كسي كه در سن پيري چيزي را ياد بگيرد، دانش او مانند نوشته روي آب بي ثبات است.

 

ادامه  دارد....

 

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 15 ارديبهشت 1397 | 6:59 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

رسالت معلم در تربیت نسل فردا /3

 

#شفیعی_مطهر

 

حافظ نیز این نغمه را چنین می سراید :

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد 

وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود 

طلب از گمشدگان لب دریا می کرد

بیدلی در همه اوقات خدا با او بود 

او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد

دستمایه ما از این بحث این است که از نظر اسلام و عموم اندیشمندان انسان شناس ، انسان موجودی است به لحاظ سرشتی فعال و به لحاظ اخلاقی خوب و پاک . آدمی آزاد و مختار آفریده شده است و در جهان هستی ، خود را به فعل در می آورد . حتی خدا هم او را در انتخاب عقیده آزاد گذاشته و اندیشه ای را به او تحمیل نکرده است : 

لا اِکراهَ فِی الدّینِ قَد تَبََّیَنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیّ...(بقره)

فَاَلهَمها فُجورَها وَ تَقویها قَد اَفلَحَ مَن زَکّیها وَ قد خابَ مَن دَسّیها .

اصیل ترین و مطمئن ترین معلم و مربی بشر ، درون مایه های خود اوست .زیرا قوانین جاودانگی ، حیات طیّبه و جوهره الهی در طبیعت بشر به ودیعه نهاده شده است و بر اثر رجعت به این منبع است که می توان به تربیت صحیح دست یافت .

 روزی عارف بزرگ " خواجه عبدالله انصاری" به همراه یکی از مریدان خویش از جاده ای گذر می کرد . مریدی به رسم ادب پشت سر خواجه در حرکت بود که خواجه خطاب به وی گفت : 

ای پسر ! پشت سر من راه مرو ! 

مرید پیش خود گفت : خطا کردم ! شاید خواجه را میل سخن گفتن با من باشد . پس به سمت راست خواجه شتافت و از این سوی به راه افتاد . لحظه ای بعد خواجه گفت :

 ای پسر ! از سمت راست من راه مرو . 

مرید با خود گفت : خطا کردم . چه سمت راست بزرگان جایگاه مریدان ارشد است . پس از سمت چپ خواجه قدم در راه نهاد . لختی گذشت و خواجه گفت :

ای پسر ! از سمت چپ من راه مرو .

مرید بر خود نهیب زد : باز هم خطا کردم . چه من باید پیشاپیش خواجه بروم تا هم راه را بر او باز کنم و هم مانع تابش اشعه خورشید بر رخسارش گردم .  و سپس چنین کرد . اما اندکی بعد خواجه برای مرتبه چهارم او را به خود خواند و گفت :

ای پسر ! پیشاپیش من راه مرو .

مرید حیران از این که چه کند ، به خواجه گفت : نه پشت سر شما ، نه سمت راست و چپ و نه پیشاپیش ، پس از کدام سمت حرکت کنم ؟

خواجه گفت : ای پسر ! راه خویش دریاب و از آن سوی برو ! 

( رسائل خواجه عبدالله انصاری)

خواجه عبدالله با این رهنمود ، مرید مقلّد خود را به  کار خلّاق و ابتکار و اشتیاق فرا می خواند .

تربیت به یک معنی نوعی تغییر طبیعت آدمی است و به معنای دیگر تبعیت از طبیعت در معنای وسیع آن است . میان آدم طبیعی که در حالت طبیعی به سر می برد و انسان طبیعی که به صورت اجتماعی زندگی می کند ، تفاوت بسیار است .یکی ساخته و پرداخته " طبیعت " است و دیگری ساخته و پرداخته " اجتماع " است . هدف آموزش و پرورش تجدید ساختمان طبیعت آدمی است . اما این تجدید بنا باید بر طبق قوانین طبیعت و با تکیه بر قابلیت های فطری فرد انجام پذیرد . تربیت هر کس باید مبتنی بر درون مایه های نامتعیّن و نا همتای خویش صورت گیرد .

هر کسی را سیرتی بنهاده ایم     

   هر کسی را اصطلاحی داده ایم   

(مولوی)

هرگاه  آدمی را به جای این که برای خودش تربیت کنند ، او را برای " دیگران " پرورش دهند و هر گاه آدمی را به جای این که بر اساس طرحی که در درون دارد ، از برون طرح ریزی کنند ، مرز میان " تربیت طبیعی" و " تربیت عاریه ای" متمایز می گردد. هر گاه آدمی را بدون انتخاب ، میل ، اراده و هوشیاری ، او را با عادات شرطی شده ، تقویت های دگرانگیخته ، اهداف دگرساخته و کشش های دگرکشاننده ، راهی برنامه ها و اهداف تربیتی بنمایند ، مرز میان " تربیت طبیعی" و " تربیت تصنعی" آغاز می گردد .

هر گاه به جای کاربرد " روش های طبیعی " ، " حالات طبیعی" ، " نقش های طبیعی" ، رفتارها ، تجربه ها ، برخوردها ، الگوها و " آموزش های طبیعی" ، از روش ها و رفتارهای قالبی و کلیشه ای استفاده کنیم ، آن گاه مرز میان تربیت طبیعی و تربیت کلیشه ای مشخص تر می گردد .

هر گاه  "تبلیغات بیرونی " بر " ترغیب های درونی " غلبه یافت ، 

هرگاه " طرح های بیرونی " بر " طرح های درونی " تسلّط یافت ، 

هرگاه " مشوّق های بیرونی " بر " خودانگیختگی های درونی" چیره شد ، 

هر گاه " توبیخ های بیرونی " بر " احساس گناه درونی " برتری یافت ،

هرگاه تراکم اطلاعات و آگاهی های بیرونی ، معرفت و بصیرت درونی را پوشش داد 

، هرگاه آموزش های بیرونی بر فهم درونی سایه افکند ، 

هرگاه " دینی کردن " بر " دینی شدن " سبقت گرفت ، 

واگذاری نقش به جای نقش پذیری نشست ، 

" یاد دادن " جایگزین " یادگیری " شد و " تربیت کردن " مانع " تربیت شدن " گشت ، 

آن گاه است که فاصله مرز میان تربیت درونی(طبیعی) و تربیت برونی(تصنّعی) پر رنگ تر و عمیق تر می گردد . 

(تربیت طبیعی در مقابل تربیت عاریه ای ، دکتر عبدالعظیم کریمی)  

ادامه دارد...

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 




موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 14 ارديبهشت 1397 | 9:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 927)

 

«مهر و آفرین» یا «نفرت و نفرین»؟!

 

    «هنرِ دوست داشتن» و همه را «نیک انگاشتن»،

نه تنها در دوست داشتنِ «دوستانِ صمیمی» و «یارانِ قدیمی» است،

بل که در مهرورزیدن نسبت به «مخالفانِ خویش» و «دشمنانِ بداندیش» است . 

عشق، یعنی افشاندنِ بذرِ «مهر و آفرین» در سرزمینِ «نفرت و نفرین». 

عشق یعنی به آتش کشیدن «جنگلِ دل» برای برافروختن «شمعِ يك محفل».  

خورشید،«چشمه نور» است و «سرچشمه نار»،

نمی تواند که در«نار نسوزد» و «نور نیفروزد»!

انسان های بزرگ نیز نمی توانند ««نیَرزَند» و «مِهر نَوَرزَند».

انسان های «آزاده و هوشیار» و «بزرگ و بزرگوار» را 

گویی از «گِلِ ایثار»آفریده اند و «دلِ همیشه بهار» دارند

«پیامِ رفتاری» و «کلامِ گفتاری» اینان به بشریّت این است:

«دریادلی» را از «دلِ دریا» «بجوی» نه از دلِ «جوی»!

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------------

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 14 ارديبهشت 1397 | 6:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 رسالت معلم در تربیت نسل فردا /2

#شفیعی_مطهر

عزیزان من !

راز نهفته و درد نگفته این مطالب عنایت بیشتر شما را می طلبد . در اینجا من از همه شما خواهش می کنم از وجدان خود سوال کنیم : 

ما به عنوان پدر ، مادر و معلم و استاد آیا تا کنون نکوشیده ایم تا تندیس ایده آل و الگوی مثالی و اسوه خیالی تربیتی خود را بر فرزندان و شاگردان و دانشجویان خود تحمیل و تطبیق کنیم ؟ 

آیا اجازه داده ایم تا کودکان ، نوجوانان ، جوانان و یا حتی دوستان و آشنایان ما ، هویت و شخصیت حقیقی و واقعی خود را بدون ریا و تظاهر بنمایانند ؟ 

آیا انصافاً ما از ارائه تصویر شفاف و روشن هویت و شخصیت افراد و احتمالاً نازیبا ، ولی واقعی خوشمان می آید ؟ یا از تصویر ریاکارانه و تعارف آمیز و زیبا ، اما غیر واقعی و دروغ ؟!

ژان پیاژه می گوید : " هر گونه اقدامی که تفکر کودک را از مسیر طبیعی اش منحرف سازد ، پاسخ کودک را به تصنع و تظاهر تبدیل می کند .

شاعری می سراید که :

ای خسته درون تو نهالی است       

  کز هستی آن تو را کمالی است

ای سایه نشین هر درختی          

  بنشین به کنار خویش لختی

استاد مطهری بر این باور است که : معلم باید اندیشیدن را بیاموزد ، نه اندیشه را .

بنابراین القای اندیشه بدون تحریک انگیزه ، کودک را به اتخاذ یکی از دو مواضع زیر ناگزیر می کند :   

۱ - جبهه گیری می کند و با همه القاکنندگان می ستیزد و گستاخ و لجباز می شود .

۲ - در صورت عدم توانایی ، به ریا کاری و تظاهر توسل جسته ، ظاهراً تسلیم و مطیع می شود ، اما می آموزد که باید منافقانه دارای دو چهره متضاد آشکار و نهان باشد . این روش در مورد بزرگسالان نیز صدق می کند .    

 سعدی می گوید :

دلایل قوی باید و معنوی       

  نه رگ های گردن به حجت قوی

تا انگیزه و عطش درونی برای فهم حقیقت نباشد ، القای تحمیلی آن نتیجه معکوس می دهد .

آب کم جو تشنگی آور به دست        

   تا بجوشد آبت از بالا و پست

استاد محمد تقی جعفری معتقد است :

وظیفه اساسی تعلیم و تربیت در حیات معقول این است که از راه آگاهی صحیح از وضع روانی انسان های مورد تعلیم و تربیت ، هر حقیقتی شایسته که برای فراگیری القا می شود ، باید به گونه ای باشد که متعلّم یا متربّی آن حقیقت را جزو پدیده های ذات خویش احساس کند . اگر غیر از این باشد و حقایق مطرح شده بیرون از ذات او باشد (عاریه ای) تدریجاً آن را سرکوب کرده و مانند لوحه ناخودآگاه و بی اختیاری خواهد بود که هر لحظه یک قلم بیگانه خطی یا شکلی روی آن بکشد .(حیات معقول)

امانوئل کانت می گوید: هرگونه برنامه تربیتی که با طبیعت و ذات کودک همخوانی نداشته باشد ، منجر به شکست است . (تعلیم و تربیت)

دکارت نیز بر این باور است که : شکی نیست که آنچه طبیعت به من می آموزد ، حقیقتی را در بر دارد .

ژان ژاک روسو بر این باور تاکید می کند که : اگر آدمی طبیعتاً خوب است ، مادام که چیزی از خارج وی را به فساد نکشانده است ، همچنان خوب باقی می ماند .

جالب تر از نظر روسو، نظر صائب و استوار اسلام در این باره است . پیامبر اکرم (ص) فرمایش معروف و جالبی در باره فطرت نیکوی انسان دارند :

کل مولود یولد علی الفطره فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه .

هر نوزادی بر فطرت توحید خود متولد می شود . این پدران و مادران ( بزرگسالان ، عوامل خارجی) هستند که این ها را تغییر می دهند و او را به گرایش های دیگر می کشانند .

امام علی (ع) می فرمایند :

خداوند پیامبران خود را برانگیخت و پیاپی بین مردم فزستاد تا بشر را به ادای پیمان فطرت وادارند و نعمت های فراموش شده خدا را یادآوری کنند و با فعالیت های تبلیغی خود نیروهای نهفته و استعدادهای پنهان مردم را برانگیخته و به کار اندازند . (نهج البلاغه)

عارف رومی مولوی را نیز در این باب سخنی است نغز و شیرین :

هزار سخن بگوی تا از درون مصدّقی نباشد ، سود ندارد . همچنان که درختی را تا ریشه اش در خاک نباشد ، اگر هزار سیلاب بر او ریزی ، سود ندارد . آنجا باید ریشه ای باشد تا آب مدد او شود . و اگر همه عالم را نور گیرد ، تا در چشم نوری نباشد ، هرگز نور را نبیند . اکنون اصل ، آن قابلیت است که در نفس است . 

(فیه ما فیه ، ص ۲۶)

علی (ع) تعبیری عمیق تر و رساتر و گویاتر برای تبیین این موضوع دارند :

العقل عقلان ، مطبوع و مسموع ، و لا تنفع المسموع ما لم یکن المطبوع ، کما لا ینفع نور الشمس و نور العین ممنوع .

(عین الیقین ، فیض کاشانی ، ص۲۴۳)

ایشان در حکمت ۳۰۴ نهج البلاغه پا را از این فراتر نهاده می فرمایند:

عبادت را هم نباید بر روح و روان تحمیل کرد ، بلکه باید به اصطلاح مراقب بود با نرمی و با نرمش عبادت را بر روح وارد کرد .

در جستن جام جم جهان پیمودم        

  روزی ننشستم و شبی نغنودم

ز استاد چو وصف جام جم بشنودم        

  خود جام جهان نمای جم من بودم

حافظ نیز این نغمه را چنین می سراید :

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد 

وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود 

طلب از گمشدگان لب دریا می کرد

بیدلی در همه اوقات خدا با او بود 

او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد 

...ادامه دارد ...

 

برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 13 ارديبهشت 1397 | 10:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 رسالت معلم در تربیت نسل فردا /2

#شفیعی_مطهر

عزیزان من !

راز نهفته و درد نگفته این مطالب عنایت بیشتر شما را می طلبد . در اینجا من از همه شما خواهش می کنم از وجدان خود سوال کنیم : 

ما به عنوان پدر ، مادر و معلم و استاد آیا تا کنون نکوشیده ایم تا تندیس ایده آل و الگوی مثالی و اسوه خیالی تربیتی خود را بر فرزندان و شاگردان و دانشجویان خود تحمیل و تطبیق کنیم ؟ 

آیا اجازه داده ایم تا کودکان ، نوجوانان ، جوانان و یا حتی دوستان و آشنایان ما ، هویت و شخصیت حقیقی و واقعی خود را بدون ریا و تظاهر بنمایانند ؟ 

آیا انصافاً ما از ارائه تصویر شفاف و روشن هویت و شخصیت افراد و احتمالاً نازیبا ، ولی واقعی خوشمان می آید ؟ یا از تصویر ریاکارانه و تعارف آمیز و زیبا ، اما غیر واقعی و دروغ ؟!

ژان پیاژه می گوید : " هر گونه اقدامی که تفکر کودک را از مسیر طبیعی اش منحرف سازد ، پاسخ کودک را به تصنع و تظاهر تبدیل می کند .

شاعری می سراید که :

ای خسته درون تو نهالی است       

  کز هستی آن تو را کمالی است

ای سایه نشین هر درختی          

  بنشین به کنار خویش لختی

استاد مطهری بر این باور است که : معلم باید اندیشیدن را بیاموزد ، نه اندیشه را .

بنابراین القای اندیشه بدون تحریک انگیزه ، کودک را به اتخاذ یکی از دو مواضع زیر ناگزیر می کند :   

۱ - جبهه گیری می کند و با همه القاکنندگان می ستیزد و گستاخ و لجباز می شود .

۲ - در صورت عدم توانایی ، به ریا کاری و تظاهر توسل جسته ، ظاهراً تسلیم و مطیع می شود ، اما می آموزد که باید منافقانه دارای دو چهره متضاد آشکار و نهان باشد . این روش در مورد بزرگسالان نیز صدق می کند .    

 سعدی می گوید :

دلایل قوی باید و معنوی       

  نه رگ های گردن به حجت قوی

تا انگیزه و عطش درونی برای فهم حقیقت نباشد ، القای تحمیلی آن نتیجه معکوس می دهد .

آب کم جو تشنگی آور به دست        

   تا بجوشد آبت از بالا و پست

استاد محمد تقی جعفری معتقد است :

وظیفه اساسی تعلیم و تربیت در حیات معقول این است که از راه آگاهی صحیح از وضع روانی انسان های مورد تعلیم و تربیت ، هر حقیقتی شایسته که برای فراگیری القا می شود ، باید به گونه ای باشد که متعلّم یا متربّی آن حقیقت را جزو پدیده های ذات خویش احساس کند . اگر غیر از این باشد و حقایق مطرح شده بیرون از ذات او باشد (عاریه ای) تدریجاً آن را سرکوب کرده و مانند لوحه ناخودآگاه و بی اختیاری خواهد بود که هر لحظه یک قلم بیگانه خطی یا شکلی روی آن بکشد .(حیات معقول)

امانوئل کانت می گوید: هرگونه برنامه تربیتی که با طبیعت و ذات کودک همخوانی نداشته باشد ، منجر به شکست است . (تعلیم و تربیت)

دکارت نیز بر این باور است که : شکی نیست که آنچه طبیعت به من می آموزد ، حقیقتی را در بر دارد .

ژان ژاک روسو بر این باور تاکید می کند که : اگر آدمی طبیعتاً خوب است ، مادام که چیزی از خارج وی را به فساد نکشانده است ، همچنان خوب باقی می ماند .

جالب تر از نظر روسو، نظر صائب و استوار اسلام در این باره است . پیامبر اکرم (ص) فرمایش معروف و جالبی در باره فطرت نیکوی انسان دارند :

کل مولود یولد علی الفطره فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه .

هر نوزادی بر فطرت توحید خود متولد می شود . این پدران و مادران ( بزرگسالان ، عوامل خارجی) هستند که این ها را تغییر می دهند و او را به گرایش های دیگر می کشانند .

امام علی (ع) می فرمایند :

خداوند پیامبران خود را برانگیخت و پیاپی بین مردم فزستاد تا بشر را به ادای پیمان فطرت وادارند و نعمت های فراموش شده خدا را یادآوری کنند و با فعالیت های تبلیغی خود نیروهای نهفته و استعدادهای پنهان مردم را برانگیخته و به کار اندازند . (نهج البلاغه)

عارف رومی مولوی را نیز در این باب سخنی است نغز و شیرین :

هزار سخن بگوی تا از درون مصدّقی نباشد ، سود ندارد . همچنان که درختی را تا ریشه اش در خاک نباشد ، اگر هزار سیلاب بر او ریزی ، سود ندارد . آنجا باید ریشه ای باشد تا آب مدد او شود . و اگر همه عالم را نور گیرد ، تا در چشم نوری نباشد ، هرگز نور را نبیند . اکنون اصل ، آن قابلیت است که در نفس است . 

(فیه ما فیه ، ص ۲۶)

علی (ع) تعبیری عمیق تر و رساتر و گویاتر برای تبیین این موضوع دارند :

العقل عقلان ، مطبوع و مسموع ، و لا تنفع المسموع ما لم یکن المطبوع ، کما لا ینفع نور الشمس و نور العین ممنوع .

(عین الیقین ، فیض کاشانی ، ص۲۴۳)

ایشان در حکمت ۳۰۴ نهج البلاغه پا را از این فراتر نهاده می فرمایند:

عبادت را هم نباید بر روح و روان تحمیل کرد ، بلکه باید به اصطلاح مراقب بود با نرمی و با نرمش عبادت را بر روح وارد کرد .

در جستن جام جم جهان پیمودم        

  روزی ننشستم و شبی نغنودم

ز استاد چو وصف جام جم بشنودم        

  خود جام جهان نمای جم من بودم

حافظ نیز این نغمه را چنین می سراید :

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد 

وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود 

طلب از گمشدگان لب دریا می کرد

بیدلی در همه اوقات خدا با او بود 

او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد 

...ادامه دارد ...

 

برای مطالعه دیگر آثار این قلم به کانال تلگرامی «گاه گویه های مطهر»بپیوندید : @amotahar


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 13 ارديبهشت 1397 | 10:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 926)

 

«زندانیِ حاد» یا «قُربانیِ بیداد»؟!

 


   زندان، نه جایی است برای «رنجه» و «شکنجه» ؛

بلکه درمانگاهی است برای «برخورداری از درمانِ بیمار» و «بیداری وجدانِ بزهکار».

زندان ،«ایستگاهِ هشیاری» و «آموزشگاهِ بیداری» است،

برای انسان هایی است که «هویّت باخته»اند و «شخصیّت ناشناخته».

زندان،نه «آزمونِ اِرعابی»،که «کانون بازیابی» است، 

برای افرادی که «فطرتِ انسانی» و «طینتِ آسمانی» خود را گُم کرده اند!

«روحِ رنجیده» و «روانِ تکیده» زندانی

نه «بایسته نفرت و نفرین»،که «شایسته محبّت و تسکین» است. 

«زندانیِ حاد»،«قربانیِ بیداد» است.

این «جوامعِ بیمار» و «فجایعِ غمبار» اند،

که از «شهروندان سبزکیش» و «رادمندانِ نیک اندیش»،

«کرامتِ انسانی» و «سلامتِ نفسانی» را

«بی رحمانه می رُبایند» و آن را «ناعادلانه می آلایند».

پس هر «زندانی» احتمالاً یک «قربانی» است،

بنابراین «پیش از مجازات» و «بیش از مکافات»،

به «محبّتِ رحمانی» و «تربیتِ انسانی» نیازمند است. 

 یک «جامعه عدالت پرور» با «حکومتی دادگر»،

حتّی از «شهروندانِ کور»،«ورجاوندانِ فکور» می سازد!

 بروندادِ زندان ها باید «فطرت های فرهیخته» باشد و «طینت های برانگیخته»،

نه «بیعارانِ خودفروخته» و «بزهکارانِ کارآموخته»!

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------

 حادّ: تند و تیز،بیماری مقابل مزمن 

رنجه : آزرده،رنجیده،دلتنگ،دل آزرده

اِرعاب: ترساندن،(واژه عربی است،ولی در عربی نیامده.تنها در فارسی به کار می رود)

تکیده: لاغر،باریک،ضعیف 

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 13 ارديبهشت 1397 | 6:56 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد598

 

«آزمونِ انتظار» یا «قانونِ بهار» 

 

               ویژه نیمه شعبان 

من چون «مکتب انتظار» و «مذهب ایثار» را دیدم ، دانستم:

با جور و جمود و جـــهل باید جنگید
تاپاک شودجهان از این هرسه پلید
یا ریشه هر سه را بباید خشـــکاند
یا سرخ به خون خویــش باید غلتید  

 

من در «قاب انتظار»، «سيماي زيباي عشق و اميدِ بهار» را ديدم و فهميدم:

بنيان كاخ هستــــــي انســــان پاكــــزاد          

  بر عدل و عقل و علم بنا مي توان نهاد

 با اين سه«عین»بکن ریشه سه«جیم»

جور و جمود و جهل سه عفــریت بدنهاد  

 

من در «قاموس انتظار ظهور»، «صد اقيانوس سرشار نور» را ديدم و آگاه شدم كه:

من قطره ام اما به سر سوداي اقــــيانوس دارم

من واژه ام اما به دل صد دفــــتر قامــــوس دارم

در عرصه انديشه مي رزمم سلاحم كِلك و كاغذ

در ظلمت جور و جمود و جهل يك فــــانوس دارم 

 

من «منتظر ظهور» و «چشم به راه نور» را ديدم 

كه چونان شمع «مي سوخت» ، اما هماره و هميشه «نور مي افروخت» . 

مشتاقانه به او گفتم:

بسوز امروز اي قُقنوس مظلوم

كه از سوز تو عــدل و داد خيزد

به فـــــردا از دل خاكــــستر تو

هــــزاران خوشـــه فرياد خيزد 

 

 من «آزمونِ انتظار» را «قانونِ بهار» ديدم و يقين كردم كه:

حتي اگر «حجمِ عظيمِ ظُلمت» و «هَجمه حجیم ضلالت» 

در «تمام طول شب»،حتی «به نام مقبول مذهب» 

از هر «حنجره باريك» و «پنجره تاريك» فرياد برآورد: مرگ بر آفتاب!!  ...

اما آفتاب طلوع خواهد كرد به «گاهِ خويش» و از «بارگاهِ خويش»!

سحر گه هر مناره داد مي زد

طلــــوع نور را فـــــرياد مي زد

همين فرياد را شــــمع دل من

همه شب بر سر بيداد مي زد

فرخنده زادروز «مُنجي حق باوران» و «رهبر ستم ستيزان» تاريخ 

بر همه «انسان هاي اميدوار» و «منتظران بهار» مبارك باد! 

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------------

کِلک: نی،قلم نی،قلم

قُقنوس: مرغی افسانه ای که در پایان عمر هزارساله خود در هیزم افروخته خود می سوزد و فرزندش از خاکستر او برمی خیزد

هَجمه: هجوم،حمله

حجیم: دارای حجم،بزرگ حجم،ستبر،ضخیم

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 12 ارديبهشت 1397 | 5:56 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 925)

 

  بوسه؛«شورِ شوق» و «سرورِ ذوق»!

 

    بوسه «ژرف ترین بیانِ احساس» و «شگرف ترین زبانِ سپاس» است.   

عشق و عاطفه چون «فوجی جوشان» و «موجی خروشان» ، 

از «دریای جان» به سوی «سیمای جانان» روی می آورد

و همه«بود» و «وجودِ» عاشق را 

با «کمالِ طلب» بر «زلالِ لب» می نشانَد.

بوسه ،«شراره ای از شَرَر» و «نظاره ای از نَظَر» است،

که از «خرمنِ آتشِ خُفته» و «گُلخَنِ عطشِ نهُفته» زبانه می کشد ، 

و «لبِ دلدار» را با داغی «تبِ یار» می گدازد!

بوسه،«شورِ شوق» و «سرورِ ذوق» است،

که همه «التهابِ جان» را به «جنابِ جانان»می بخشد.

بوسه،«حرارتِ آغوش» و «اشارتِ خاموش» را 

در «کوره لب ها» و  در «تنوره شب ها»می گدازد.

«بوسه مادرِ خرسند» بر «گونه فرزندِ دلبند» ،

نه «کِرِشمه خیال»،که «چشمه زلال» است.

از «چَشم این چشمه» و «کَشِ این کِرِشمه» ،

«زلالِ مهر می جوشد» و «خالِ چهر را می نوشد».

بوسه،گاه «آژوی مقدَّس» است و گاه از «روی هَوَس» است.

مباد که این «آژوی مقدَّس» بر «دستانِ هر کس و ناکس» بنشیند.

بوسه،وسیله «نیل به درگاهِ قُدّوسی» است،

نه «میل به بارگاهِ دستبوسی»!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------

شراره: جرقّه،ریزه آتش که به هوا بپرد

شَرَر: جرقه ها

نظاره: نگریستن،نظرکردن

گُلخَن: آتشخانه،تون،آتشخانه حمام

جناب: آستانه،درگاه

کَش: بغل،سینه،تهیگاه

کِرِشمه: ناز،غمزه،اشاره با چشم و ابرو

آژو: کوشش،همت و غیرت(واژه اوستایی) 

نَیل: رسیدن به مطلوب، به دست آوردن مطلوب،رسیدن به مراد و مقصود

قُدّوس: پاک و منزّه از هر عیب و نقص،یکی از نام های باری تعالی

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 11 ارديبهشت 1397 | 7:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 924)

 

«فُرصت ها» و «نُصرت ها»!

 


ارزشِ وجودیِ «تحویلِ سال»، ایجادِ «تحوُّل در حال» است.

 با تحويل سال نو «دفتري سپيد» و كتابي «انباشته از اميد»،

با ۳۶۵ «برگِ نِهِشته» و «گلبرگِ نانِوشته»پيش روي هر انسان است، 

كه او «هر روز و همیشه» بايد با «قلمِ انديشه»، 

برگي از آن را «رَستاد بنگارد» و به دستِ «باد بسپارد».  

از عمر بشر «لحظه ای کوتاه» و «لمحه ای بیگاه» نمی گذرد،

مگر این که با خود «فُرصتی زرّین» و «نُصرتی بی جایگزین»را می بَرَد.

«تختِ زمین،بستر» است و «درختِ زمان،بارور»،

این درخت هر «لحظه ای میوه ای» دارد و هر «لَمحه ای، نیوه ای»،

«میوه ها را باید چید» و «نیوه ها را باید شنید». 

 «آنی درنگ»،«خُسرانی شرنگ» به دنبال دارد.

باید «فُرصت ها را غنیمت شمُرد»

و «نُصرت ها را بابصیرت بُرد»!

 

#شفیعی_مطهر

 --------------------------------- 

نُصرت:یاری کردن،یاری،پیروزی

نِهِشتن: نهادن،گذاشتن،نصب کردن، رسوب دادن

رَستاد: راستاد،وظیفه،مستمرّی،راتب،جیره

نیوه: خروش،ناله،گریه،نوحه

لَمحه: یک بار نگریستن،چشم به زدن

شَرَنگ:سم،زهر،هر چیز تلخ،حنظل

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 9 ارديبهشت 1397 | 5:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 922)

 

«آب حیات» و «آفتاب نجات»! 

 

حقیقت،«شیری خروشان» است و «شمشیری بُرّان»،

این شیر در «نزاع،توانا» است و در«دفاع،خودکفا»  .

«حقیقت»،تنها چیزی که در دعوای بین «خیر و شر» از «بشر» می خواهد،

این است که او را از هر «قید و انقیاد»،«آزاد» بگذارند.

اگر حقیقت در «لباسی اصیل» و بدونِ «تحمیل» به انسان ها عرضه شود،

همه «مخاطبانِ حنیف» و «شهروندانِ شریف»،

آن را با «آغوشِ باز» و «گوشِ نیاز» می پذیرند.

حقیقت «سیمایی زیبا» و «نوایی دلرُبا» دارد،

ولی اگر آن را با «زور» و برابر با «دستور» به کسی تحمیل کنند،

در نگاه هر «انسانِ فکور» و «جوانِ باشعور»،

در قابِ«چهری منفور» و «چهره ای مهجور» جلوه می کند.

حقیقت هم می تواند «عسلی شیرین» باشد و هم «حنظلی زهرآگین».

«سخنِ حق» برای «اهریمنِ احمق» ،

«بسی سنگین» و «بسیار پَژوین» است؛

ولی برای انسان «حقمِدار» و «هوشیار»،

«آب حیات» است و «آفتاب نجات»!

بدترین نوعِ «تبلورِ حق» و «تلقّی از حقیقت» 

این است که کسی خود را «حقیقتِ مُجسَّم» و «مُجسّمه حقیقت» بپندارد!

حقیقتِ مطلق،«عروسی زیبا» و «ملوسی فریبا» است،

که در «کابینِ هیچ داماد» و بر «بالینِ هیچ فَرجاد»درنمی آید!

در نزد هر «حقدارِ نازنین» و هر «حقمِدارِ راستین»، 

تنها «بخشی از حق» و «نقشی از حقیقت»وجود دارد!

بیاییم با خدا و خود پیمان بندیم 

 و تا «پایِ دار» بر آن «پایدار» بمانیم،

که جز «حق نگوییم» و جز «راهِ حق نپوییم»!

 

#شفیعی_مطهر

-----------------------------------

قید:  بند،ریسمان یا چیز دیگر که به پای چارپایان می بندند

انقیاد: خوار و رام شدن، گردن نهادن، مطیع شدن، فرمانبرداری

حنیف: راست،مستقیم،ثابت و پایدار در دین،حقگرا

مهجور: جدامانده ،دورافتاده

حنظل: میوه ای است بسیار تلخ به شکل هندوانه کوچک با رنگ زرد

پژوین: چرکین ،چرک آلود،پلید

 ملوس: نرم و قشنگ، زیبا ،خوشگل

فرجاد :فاضل، دانشمند 

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 7 ارديبهشت 1397 | 5:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 921)

 

«تلاشِ خُجسته» یا«اغتشاشِ گُجسته»؟!

 

یک «جامعه بیمار» و «نیازمندِ تیمار»،

هرگز نمی تواند «فرهیختگانی خردمند» و «فرزانگانی ورجاوند» بِپَرورَد!

امروزه «نسلِ نو» و «قشرِ پیشرو»،

باید خود «زنجیرهای اسارت» و «تجیرهای حقارت» را بگسلند

و «راهِ رهایی» و «پگاهِ شکوفایی» را بیابند.

 هر «جوانِ خردپیشه» باید خود «قُفل های اندیشه» را بگشاید

تا «درهای دانش» و «پنجره های پژوهش» به رویش باز شود.

در دنیای «دانش و فنّاوری» و «اندیشه پژوهشگری»

هر «پنجره باز» می تواند هزار «حنجره راز» را فریاد کند!

نسل نو حق دارد در برابر «فرمانِ دنی»،«نافرمانی مدنی» نشان دهد.

او نه «نوزادِ شیرخوار»،که «آزادِ مُختار» است.

او «لَبان را از لَبَن شُسته» و چون «سَمَن از چمن رُسته» 

و امروز نه «هالی فریبنده»،که «نهالی زیبنده» است،

که جامعه می تواند در «سایه سارش بیاساید» و «برگ و بارش را بیازماید».

او می رود تا «سازی تازه بنوازد» و «پروازی پُرآوازه آغازد».

 نباید هر «تلاشِ خُجسته» را «اغتشاشِ گُجسته»

و هر «فریادِ میهن» را «عنادِ دُشمن» نامید!

بیاییم «نیازها را درک» و «تاخت و تازها را ترک» کنیم!

 

#شفیعی_مطهر 

 

#صدابانورحمانی

----------------------------------------

خُجسته: مبارک،میمون،خوب و خوش،گل همیشه بهار

گُجسته: خبیث، ملعون، پلید و ناپاک،ضدِّ خُجسته

تیمار :پرستاری و نوازش و مراقبت بیمار یا آسیب دیده،غمخواری،دلسوزی

تجیر: پرده بزرگ و ضخیم که در وسط حیاط برپاکنند تا قسمتی را از قسمت دیگر جدا کنند

دَنی: ذلیل،خسیس،فرومایه،پست و حقیر

لَبَن: شیر،شیرِ مادر،شیرِ حیوان ماده

سَمَن: گل یاسمن

هال: سراب،جایی در بیابان که در زیر آفتاب از دور مانند آب به نظر آید

عناد: ستیزه کردن، کجروی، دشمنی، گردنکشی،گمراهی

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 6 ارديبهشت 1397 | 5:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 باج مرگ

قصه های شهر  هرت* /قصه نخست    

      "بالعدل قامت السماوات والارض" . برپایی و پایداری آسمان ها و زمین بر اساس قوانین عادلانه است . اهمیت قانون را تا بدان پایه ستوده اند که حتی قانون بد را هم از بی قانونی و هرج و مرج بهتر دانسته اند . در جامعه ای که قانون در آن نهادینه نشده هیچ برنامه مثبت و سازنده ای به نتیجه نمی رسد . افراد چنین جامعه ای هر چند از مواهب طبیعی برخوردار باشند و از تکنولوژی و فناوری بالایی  هم بهره جویند باز هم در جهنمی به سر می برند که خود با دست خویش ساخته اند .  

     تمام کوچه باغ های تاریخ ادبیات غنی ما آگنده از عطر تمثیل ها و لطایف پندآموز و حکمت آمیز است . سخنوران و اندیشمندان ما کوشیده اند تا زلال معارف بشری و حقایق جهان هستی  را در جام بلورین شعر و ادبیات شیوای فاسی بریزند و کام تشنگان حقیقت و شیفتگان حکمت را با آن سیراب سازند . 

      قصه های شهر هرت جلوه ای از جامعه بی قانون را به تصویر می کشد

 قصه نخست 

 باج مرگ

    قربان علی یک بار دیگر عرق پیشانی آفتاب سوخته اش را با آستین خود پاک کرد . در همین حال صورت ریز نیازها و سفارش های همسر و فرزندانش را از خاطر گذراند. او در نظر داشت پس از فروش خربزه هایش با پول آن نیازمندی های خانواده اش را تهیه کند . قاطر قربان علی با خستگی بار سنگین خربزه ها را بر پشت خود می کشید . گویی با زبان بی زبانی از صاحبش می خواست که هر چه زودتر با فروش آن ها این بار سنگین را از دوش او بردارد . از طرفی خربزه ها حاصل ماه ها تلاش شبانه روزی او و خانواده اش بود و همه افراد خانواده تامین خواسته ها و نیازهای خود را در گرو فروش خوب خربزه ها می دانستند .

    -آهای خربزه شیرین دارم ! کوزه عسل دارم ! بدو که تمام شد !

   قربان علی حالا دیگر نزدیک چارسوق رسیده بود . جمعیت زیادی در حال رفت و آمد بودند . چند جوان ولگرد سر چارسوق ایستاده بودند و با هم شوخی می کردند . یکی از آنان جلو آمد و در حالی که یکی از خربزه های بزرگ را بر می داشت  گفت :

      پیر مرد ! آیا به شرط چاقو می فروشی ؟

    و بدون این که منتظر پاسخ قربان علی باشد خربزه را برداشت و به سرعت به سمتی روانه شد . قربان علی به دنبال او دوید تا خربزه یا پول آن را  بگیرد . اما جوان شتابان فرار کرد و خربزه را برد . قربان علی پس از نومیدی از پس گرفتن خربزه به ناچار برگشت تا از بقیه محافظت کند . ولی مشاهده کرد دو نفر دیگر از جوان های ولگرد دارند تعدادی از خربزه ها را می برند . قربان علی فریاد زنان مقداری به دنبال آنان دوید  اما وقتی مایوسانه و دست خالی برگشت ناگهان از شگفتی خشکش زد ! زیرا همه خربزه هایش را برده بودند ! برای لحظاتی دنیا پیش چشم هایش تیره و تار شد . او حاصل ماه ها تلاش خود و خانواده اش را در یک آن از دست داده بود . حالا با چه رویی با دست خالی نزد خانواده برگردد ؟! با چه پولی نان و گوشت و پوشاک برای بچه ها تهیه کند ؟! 

                         دادخواهی

      قربان علی پس از مدتی فکر و اندیشه به ذهنش رسید که شکایت خود را به نزد حاکم ببرد . بر قاطر خود سوار شد و به سوی کاخ حاکم راه افتاد . وقتی به کاخ رسید کاخ را در محاصره صدها نگهبان دید . چندین در و دروازه بسته و دیوارهای بلند و قطور که توسط صدها نگهبان حفاظت می شد حاکم را از مردم جدا می کرد . قربان علی به هر دری مراجعه کرد نگهبانان مانع ورود او شدند . سر انجام نومید و دل شکسته به خرابه ای پناه برد . سرمایه خود را تباه شده می دید و هیچ گوشی شنوا یا فریادرسی نمی یافت تا نزد او دادخواهی کند . احساس کرد در این شهر نظم و قانونی حاکم نیست  و هر کس زورش بیشتر است به حقوق دیگران تجاوز می کند و هیچ مرجع قانونی برای دفاع از حقوق ستمدیدگان و محرومان وجود ندارد .

         راه حل فردی

     ناگهان فکری به خاطر قربان علی رسید . او با خود گفت : در شهری که قانون و عدالت حاکم نیست  نمی شود از راه شرافتمندانه و حلال خوری زندگی کرد . کار و تلاش مثبت و مفید و کار شرافتمندانه در جامعه عادلانه نتیجه می دهد . در این شهر هرت من هم باید راهی زور گویانه برای ادامه زندگی پیدا کنم . ناگزیر روز بعد یک چوب دستی بلند در دست گرفت و جلوی دروازه شهر روی یک سکو نشست و برای خود قانونی وضع کرد که مردم شهر برای خروج هر جنازه از شهر و دفن در گورستان باید ۱۰درهم عوارض به من بپردازند ! 

       ساعتی نگذشت که اولین جنازه را آوردند . قربان علی به آرامی از جای برخاست و در حالی که چوب دستی خود را محکم در دست گرفته بود با ژست مخصوصی چشم ها را به زمین دوخت و با لحن آمرانه ای گفت:

      " خروج جنازه ده درهم هزینه دارد !"

       همراهان جنازه گفتند :

      " این دستور توسط چه کسی و از کی صادر شده است ؟"

       قربان علی می دانست که مردم راهی برای احقاق حق خود و دادخواهی ندارند بادی به غبغب انداخت و گفت :

       " من دستور می دهم و از امروز هم اجرا می کنم !" 

       بستگان میت که می دانستند شهر صاحب ندارد و شکایت و پیگیری هم فایده ای ندارد و حوصله درگیری با او را نداشتند  سر انجام عوارض درخواستی را پرداختند و جنازه را در گورستان دفن کردند .

                    زور گویی و زور شنیدن نهادینه می شود!

       این رویه کم کم جا افتاد و مردم بدون هیچ مقاومتی تسلیم این زور گویی شدند . قربان علی ضمن افزایش مبلغ عوارض به تدریج در اطراف دروازه شهر یک دستگاه اداری و کاخی برای زندگی خود و خانواده اش ساخت و کارمندانی استخدام کرد تا عمل گرفتن باج و خراج را انجام دهند .

      از این واقعه سال ها گذشت و مردم شهر به باج دادن عادت کردند و هیچ کس اعتراضی نمی کرد و قربان علی هم هر از چند گاهی بر مبالغ دریافتی باج می افزود.(چه می توان کرد ؟تورم است دیگر!!)

       وقتی گذار پوست به دباغخانه می افتد!

       روزی خبر رسید که دختر حاکم مرده است .وقتی می خواستند  جنازه او را از دروازه برای دفن خارج کنند نوکران قربان علی از همراهان جنازه درخواست باج کردند . همراهان جنازه ضمن ابراز تعجب گفتند:

      "آیا می دانید این جنازه کیست؟ این جنازه دختر حاکم است!!"

      قربان علی وقتی خبردار شد که این جنازه دختر حاکم است مبلغ را ده برابر کرد! نوکران حاکم بیشتر تعجب کردند از این که یک باجگیر از همه مردم باج می گیرد  و از حاکم هم تقاضای باج ده برابر می کند!! اصرارهمراهان جنازه و اطرافیان حاکم سودی نبخشید .ناگزیر به حاکم خبر دادند. حاکم بلافاصله قربان علی را احضار کرد و از او در باره این کار او توضیح خواست . 

       قربان علی مثل این که سال ها منتظر چنین موقعیتی بود فورا نزد حاکم رفت و وضع زندگی خود و ماجرای تاراج شدن خربزه ها و نیافتن هیچ مرجعی برای دادخواهی را برای حاکم شرح داد . سپس افزود:

      " من سال هاست که در این شهر هرت از مردم باج می گیرم و تو به عنوان حاکم این شهر خبر نداری و امروز هم وقتی شنیدم جنازه متعلق به دختر توست  فکر کردم اگر همین مبلغ عادی را مطالبه کنم شاید بپردازند و باز هم تو نفهمی در شهر چه می گذرد . بنابراین عمدا مبلغ را ده برابر کردم تا بلکه به گوش تو برسدو بفهمی در کشور تحت حاکمیت تو چه می گذرد. "

       حاکم قصه ما ( مثل همه قصه ها و افسانه ها!) سرانجام به هوش آمد و از خواب غفلت بیدار شد و با وضع قوانین عادلانه توسط نمایندگان مردم و انتصاب مسئولان صالح و درستکار کوشید تا عدالت را در شهر خود حاکم کند.(البته من نمی دانم موفق شد یا نه !!) 

 

                                     نویسنده: سید علیرضا شفیعی مطهر

 

     *-" هرت": بی نظمی وهرج و مرج. شهر هرت شهری وهمی است که در آن قاعده و قانونی نیست . بلکه هرج ومرج کلی در آن حکمفرماست.(فرهنگ معین) 

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : چهار شنبه 5 ارديبهشت 1397 | 6:59 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 920)

 

«بارِ زور» و «شعارِ بی شعور»! 

 

برای هر ملّت، «بدترین بلا» و «تلخ ترین ابتلا»

این است که «اراذل و اوباش» و «مُفسدانِ کلّاش»

با «حفظِ ظواهر» ،ولی به صورتِ «طیّب و طاهر» ،

 با «گفتارهای زیبنده» و  «شعار های فریبنده»

در «پوششِ دین» و با «گویشِ آیین»

چون «ملیکه دیانت» بر «اریکه قدرت» «بنشینند»

و «مدیرانی گُجسته» و «امیرانی ناشایسته» را «برگزینند».

زشت ترین «کارِ سیاست» و «ابتکارِ ریاست» ،

تحمیلِ «امیرانِ خودپسند» به عنوان «مدیرانِ خردمند» به مردم است!

این «شیوه حکومت» با این «ریوه حاکمیّت»، 

تنها در «جوامعِ کافته» با مردمی «توسعه نیافته»قابل پیاده شدن است.

«شهروندانِ آگاه» و «ورجاوندانِ فرگاه»

هرگز نه زیر «بارِ زور» می روند و نه فریبِ «شعارِ بی شعور» را می خورند!

  

#شفیعی_مطهر

-----------------------------------------------

 اراذل: مردم فرومایه و پست،فرومایگان،جمع ارذل به معنی پست تر و فرومایه تر و زبون تر

اوباش: مردم پست و بی سر و پا،افراد ولگرد و عامی و بی تربیت،مفرد آن در عربی «وَبَش» است که در فارسی استعمال نمی شود

کلّاش:  بیکار، ولگرد، مفتخور

ملیکه(ملیک): پادشاه،صاحب ملک

گُجسته: خبیث، ملعون، پلید و ناپاک،مقابل خُجسته

ریوه: مکر، حیله، فریب، افسون

کافته: شکافته، ترکیده،دل افسرده

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 4 ارديبهشت 1397 | 7:1 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 919)

 

«خطای خودشیفتگی» و «بلای خودفریفتگی»!

 

«خطای خودشیفتگی» و «بلای خودفریفتگی»

گاه «فرد را می آلاید» و «درد را می افزاید»

و گاه چون یک «فاجعه اَلیم»، یک «جامعه عظیم» را مبتلا می سازد.

 هر «شهروند» با روحیه ای «نَژَند»

می کوشد در این «اقلیمِ پَریش»،تنها «گلیمِ خویش» را 

از «موجِ بلا برهاند» و تنها خود را بر «اوجِ غنا برساند». 

برای او نه «حیاتِ جامعه» ارزش دارد و نه «آفاتِ فاجعه».

او نمی داند که وقتی «آفتابِ فرهنگ» در «غرقابِ نیرنگ» غروب کند،

نه تنها «فضای شهر»،که «دریای دهر» 

در «کامِ ظُلمت» و «شامِ ضلالت» فرومی رود.

در این صورت نه تنها هیچ «بنده خدا»،که هیچ «جُنبنده بینوا» 

از «ظُلمِ ظُلمت» و «ضلالِ ضلالت» در امان نیست!

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

اَلیم: دردناک،دردآورنده،بسیار دردناک

نَژَند: اندوهگین، افسرده، پژمرده،خشمگین،سرگشته

پریش: پریشان،پراکنده،متفرق

اقلیم: مملکت،کشور،ناحیه،قطعه ای عالم که از لحاظ احوال طبیعی متفاوت با مناطق دیگر باشد

ضلالت: گمراه شدن، گمراهی

ضلال: گم شدن ،گم کردن راه

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 3 ارديبهشت 1397 | 7:14 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 بازهم می خواهمت

 

#شفیعی_مطهر

 

قلب خونینم شکستی باز هم می خواهمت

ازشراب شوق مستی باز هم می خواهمت

 

هرچه غم ریزی به کامم بیشتر می خواهمت
گرچه پیمانم  شکستی بازهم می خواهمت

 

چون تو را دیدم چرا خود را نمی بینم دگر؟
محوکردی خودپرستی بازهم می خواهمت

 

چون فروغی آمدی چون سایه ای رفتی زچشم
چون شرر بر دل نشستی بازهم می خواهمت

 

رَستم از دلبستگی ها جَستم ازدام هوس
عاقبت بالم تو بستی بازهم می خواهمت

 

سینه ام پر درد و چشمم اشکبار و دل نژند
فارغ از بالا و پستی بازهم می خواهمت

 

من نمی دانم تو رویایی؟ شراری؟ آتشی؟
روح و ریحان و گل استی؟بازهم می خواهمت

 

آرزویی؟اخگری؟نوری؟فروغی؟شعله ای؟
باده صبح الستی؟بازهم می خواهمت

 

سایه ای؟اندیشه ای؟فکری؟خیالی؟شبنمی؟
هرچه هستی هرکه هستی بازهم می خواهمت

 

                

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

     


موضوعات مرتبط: غزل

تاريخ : یک شنبه 2 ارديبهشت 1397 | 6:26 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |