#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 470

 

« کوخ های یخین » و « کاخ های پوشالین »! 

 

 

 من شهری را دیدم با « بناهایی یخین » و « سراهایی نمادین »!

« بانیان این بناها » و « زندانیان این سراها »  

از ترس ذوب شدن این « یخ های سیاّلی » و « بناهای پوشالی » 

از هر « زبانه آتش » و « سوزانه سرکش »می هراسند

و با هر « ناره ای از نور » و « شراره ای از شعور » می جنگند.   

...و من چه « شباهتی شگفت آور » و « مشابهتی جلوه گر »دیدم

بین این « کوخ های یخین » و « کاخ های پوشالین »!

آن را « خامگان » می سازند و این را « خودکامگان »!

هر دو « محکوم به زوال » اند و « محروم از کمال »؛

اما آن را با « خیال ویرانی » ساختند و این را با « آمال جاودانی»!

غافل از این که هر گونه « سرای ستمگری » و « بنای بیدادوری » محکوم به فناست!

 

  #شفیعی_مطهر

---------------------------

سَیّال : بسیار روان،جاری

کوخ :خانه بی پنجره،خانه ای که کشاورزان میان کشتزار می سازند

خام(خامه): نارس، ناپخته،ناآزموده،چیزی که در آن دستکاری نشده و حالت طبیعی دارد 

 

شما را چشم در راهم در 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 | 9:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

فرخنده زادروز واپسين بشير بشر

 

#شفیعی_مطهر

 باد صبا وزید بیا باده نوش کن                   

با آب وصل آتش هجران خموش کن

 فرخنده زاد روز محمد(ص)فرارسید           

  دستی فشان ز شادی و جوش و خروش کن

 

    گیسوان سیاه شب انتظار، در زلال چشمه سار سپیده دم وصال، رنگ باخت و حضور سبز پيامبر حكمت و معرفت و خاتم رسالت حضرت محمد بن عبدالله (ص) و فرزند والاتبارش حضرت امام جعفر صادق (ع) ، كهكشان ها ستارگان شادي و اميد را بر دامان سپيد فلق فرو ريخت . 

    اگر نبود سايه سبز رسالت، از يورش سموم سوزان ضلالت، جوانه تُرد فطرت مي‌فسُرد و شكوفه‌هاي سرخ طبيعت مي‌پژمُرد. شقايق‌هاي شوق مي‌سوختند و ياس‌هاي اميد با خاكستر يأس مي‌ساختند.

   واپسين بشير بشر و آخرين سفير داور در سياه‌ترين عصر حاكميت سكوت و حكومت طاغوت از مناره غار «حرا» شراره فرياد «چرا؟»‌ را برافروخت و تنديس‌هاي اكاسره و قديس‌هاي قياصره را در هم كوفت. در پرتو پيامش نه از قصر قيصران نشان ماند و نه از كاخ تاجوران.

   عدالت محمدي (ص) بلال سياه را در كنار صاحبان جلال و جاه نشانيد. توحيد عيار ارزش شد و تقوا، معيار گزينش. 

(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ) (حجرات:13)

  محمد (ص)فرشته نبود، اما اسطوره وجودش با عصاره نور سرشته بود.

  «اگر پيامبر را فرشته‌اي هم قرار داده بوديم، او را به صورت مردي در مي‌آورديم و بر او لباس مردم مي‌پوشانديم» (انعام:9)

   محمد (ص)در سياه‌ترين روزهاي ركود و شب‌هاي جمود، قامت به قيامت بست و در «قد قامت»‌ عشق، قامت شكست.

  محمد (ص)سرو سرسبز سعادت بود كه در بوستان مردم روييد و در ميان چمنزار مردم باليد و از هيچ سختي و دشواري نناليد. با مردم زيست و درد مردم ستمديده را در مردمك ديده گريست.

  محمد(ص) درياي بيكراني بود كه در تنگ‌ناي جام گنجيد و پهناي پيام را برگزيد. 

او بحري بود كه در ظرف آمد و كوهي بود كه به حرف آمد.

  محمد (ص)موج خروش بود در مرداب خموش. مرداب را به تپش خواند و خيزاب را به خيزش. سراب را آب بخشيد و مرداب را شتاب. 

او اقيانوس مردمان را به شورش فرا خواند و بر تنديس‌هاي خودكامگان يورش آورد. گفتارش روزني از رياض آفتاب بود و فوران فياض نور ناب.

  محمد (ص)سوداگری سودآور بود؛ اما خود سوداي سود نداشت. جان را به اخگر عشق افروخت و كالاي جان را به بالاي جانان فروخت.

  محمد (ص)در حاكميت زرد پاييز، حكومت سبز رستاخيز را بر پا كرد. دستانش پر از بهار بود و انبانش انباشته از شكوفه‌زار. از لب‌هايش نسيم نجابت مي‌وزيد و از دهانش، شميم شهامت.

  محمد (ص) آيه آفتاب بود و همسايه مهتاب. از كوله‌بار رسالتش شكوفه‌هاي نور مي‌ريخت و كوچه‌هاي تاريكستان تاريخ را با نسيم نور مي‌آميخت.

... و اكنون محمد (ص)اين پيامبر رحمت و رهايي بر فراز تاريخ بشريت سرافراز و پيشتاز ايستاده و خامه در كف من، حيران و سرگردان ‌كه چگونه اين اقيانوس نور را در فانوس كور در آورد؟

          تو از قبیله که ای که ناز را شکسته ای

          تنگ حصار مبهم نیاز را شکسته ای

         سرو شود خجل اگر به قامتت نگه کند

        ز بس که راست قامتی طراز را شکسته ای

   قلم كمندي است كه انديشه‌هاي ناب را به بند مي‌آورد و پرنده سبك‌بال خيال را از فراز قله‌هاي بلند آمال شكار مي‌كند و در قالب واژه‌ها و زنجير كلمات به رشته تحرير مي‌كشد؛ اما در اين‌جا درمانده كه چگونه اين قامت را بنگرد و قيامت را بنگارد؟

        خویش را هر لحظه در آیینه ها گم می کنم

        در دل دریا چو موجی خویش را گم می کنم

       از شکست رنگ آوازم کسی آگه نشد

     بس که من از خجلت دل دست و پا گم می کنم

     امروز همچنين ششمين هودج هدايت و ستاره امامت حضرت امام جعفر صاذق (ع) ، بر فراز جهان تاريك ما نيك درخشيد و راه هاي رستگاري بشر را نور بخشيد.

    فرخنده زادروز اين دو چشمه سار حكمت و آبشار معرفت را به همه تشنگان زلال زندگي تبريك و تهنيت مي گویم.

 

 

شما را چشم در راهم در 

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 | 9:6 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

فرخنده زادروز واپسين بشير بشر

 

#شفیعی_مطهر

 باد صبا وزید بیا باده نوش کن                   

با آب وصل آتش هجران خموش کن

 فرخنده زاد روز محمد(ص)فرارسید           

  دستی فشان ز شادی و جوش و خروش کن

 

    گیسوان سیاه شب انتظار، در زلال چشمه سار سپیده دم وصال، رنگ باخت و حضور سبز پيامبر حكمت و معرفت و خاتم رسالت حضرت محمد بن عبدالله (ص) و فرزند والاتبارش حضرت امام جعفر صادق (ع) ، كهكشان ها ستارگان شادي و اميد را بر دامان سپيد فلق فرو ريخت . 

    اگر نبود سايه سبز رسالت، از يورش سموم سوزان ضلالت، جوانه تُرد فطرت مي‌فسُرد و شكوفه‌هاي سرخ طبيعت مي‌پژمُرد. شقايق‌هاي شوق مي‌سوختند و ياس‌هاي اميد با خاكستر يأس مي‌ساختند.

   واپسين بشير بشر و آخرين سفير داور در سياه‌ترين عصر حاكميت سكوت و حكومت طاغوت از مناره غار «حرا» شراره فرياد «چرا؟»‌ را برافروخت و تنديس‌هاي اكاسره و قديس‌هاي قياصره را در هم كوفت. در پرتو پيامش نه از قصر قيصران نشان ماند و نه از كاخ تاجوران.

   عدالت محمدي (ص) بلال سياه را در كنار صاحبان جلال و جاه نشانيد. توحيد عيار ارزش شد و تقوا، معيار گزينش. 

(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ) (حجرات:13)

  محمد (ص)فرشته نبود، اما اسطوره وجودش با عصاره نور سرشته بود.

  «اگر پيامبر را فرشته‌اي هم قرار داده بوديم، او را به صورت مردي در مي‌آورديم و بر او لباس مردم مي‌پوشانديم» (انعام:9)

   محمد (ص)در سياه‌ترين روزهاي ركود و شب‌هاي جمود، قامت به قيامت بست و در «قد قامت»‌ عشق، قامت شكست.

  محمد (ص)سرو سرسبز سعادت بود كه در بوستان مردم روييد و در ميان چمنزار مردم باليد و از هيچ سختي و دشواري نناليد. با مردم زيست و درد مردم ستمديده را در مردمك ديده گريست.

  محمد(ص) درياي بيكراني بود كه در تنگ‌ناي جام گنجيد و پهناي پيام را برگزيد. 

او بحري بود كه در ظرف آمد و كوهي بود كه به حرف آمد.

  محمد (ص)موج خروش بود در مرداب خموش. مرداب را به تپش خواند و خيزاب را به خيزش. سراب را آب بخشيد و مرداب را شتاب. 

او اقيانوس مردمان را به شورش فرا خواند و بر تنديس‌هاي خودكامگان يورش آورد. گفتارش روزني از رياض آفتاب بود و فوران فياض نور ناب.

  محمد (ص)سوداگری سودآور بود؛ اما خود سوداي سود نداشت. جان را به اخگر عشق افروخت و كالاي جان را به بالاي جانان فروخت.

  محمد (ص)در حاكميت زرد پاييز، حكومت سبز رستاخيز را بر پا كرد. دستانش پر از بهار بود و انبانش انباشته از شكوفه‌زار. از لب‌هايش نسيم نجابت مي‌وزيد و از دهانش، شميم شهامت.

  محمد (ص) آيه آفتاب بود و همسايه مهتاب. از كوله‌بار رسالتش شكوفه‌هاي نور مي‌ريخت و كوچه‌هاي تاريكستان تاريخ را با نسيم نور مي‌آميخت.

... و اكنون محمد (ص)اين پيامبر رحمت و رهايي بر فراز تاريخ بشريت سرافراز و پيشتاز ايستاده و خامه در كف من، حيران و سرگردان ‌كه چگونه اين اقيانوس نور را در فانوس كور در آورد؟

          تو از قبیله که ای که ناز را شکسته ای

          تنگ حصار مبهم نیاز را شکسته ای

         سرو شود خجل اگر به قامتت نگه کند

        ز بس که راست قامتی طراز را شکسته ای

   قلم كمندي است كه انديشه‌هاي ناب را به بند مي‌آورد و پرنده سبك‌بال خيال را از فراز قله‌هاي بلند آمال شكار مي‌كند و در قالب واژه‌ها و زنجير كلمات به رشته تحرير مي‌كشد؛ اما در اين‌جا درمانده كه چگونه اين قامت را بنگرد و قيامت را بنگارد؟

        خویش را هر لحظه در آیینه ها گم می کنم

        در دل دریا چو موجی خویش را گم می کنم

       از شکست رنگ آوازم کسی آگه نشد

     بس که من از خجلت دل دست و پا گم می کنم

     امروز همچنين ششمين هودج هدايت و ستاره امامت حضرت امام جعفر صاذق (ع) ، بر فراز جهان تاريك ما نيك درخشيد و راه هاي رستگاري بشر را نور بخشيد.

    فرخنده زادروز اين دو چشمه سار حكمت و آبشار معرفت را به همه تشنگان زلال زندگي تبريك و تهنيت مي گویم.

 

 

شما را چشم در راهم در 

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 | 9:6 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

قاب حقیقت در نقاب واقعیت!

 

#شفیعی_مطهر

در 16 آذر ماه سال 1332 سه آذر اهورایی: شریعت رضوی، قندچی و بزرگ نیا به امید باروری نهال باور در بوستان آرمان های دانشجویان فرهیخته ایرانبه سوی ابدیت پرکشیدند!

این سروده ام را به همه دانشجویانی تقدیم می کنم که هماره و همیشه آذر اهورایی فریاد حق جویی و حق گویی را در آتشکده دل شعله ور نگاه می دارند .

قاب حقیقت 

 

شهر در التهاب می سوزد

در دلم خون ناب می سوزد

 

خشم ها خوشه کرده بر داده

دشت با التهاب می سوزد

 

آب آتش کُش است لیک اینجا

دیده ها غرق آب می سوزد

 

وعده های دروغ می پوسد

چشمه های سراب می سوزد

 

خون به رگ های خلق می جوشد

همچو جام شراب می سوزد

 

هیبت شب شکسته می لرزد

خرمن ماهتاب می سوزد

 

کارد بر استخوان رسیده کنون

جگر شیخ و شاب می سوزد

 

پرده های نفاق بگسسته

کفر هم بی نقاب می سوزد

 

از شرار قیام کوخ نشین

کاخ ها با شتاب می سوزد

 

بس سوال از «چرا» و «چون» انباشت

خرمنش بی جواب می سوزد

 

ظلم بس بی حساب بود اکنون

بی حساب و کتاب می سوزد

 

اشک در دیده ها ز بس خشکید

خشک و تر بی حساب می سوزد

 

پارسایان ز بس خراب شدند

پارسای خراب می سوزد

 

شعله ها سرکشیده بر افلاک

پر و بال عقاب می سوزد

 

ابر از خشم شعله می بارد

توده های سحاب می سوزد

 

چون تبه شد ز باب تا محراب

اهل محراب و باب می سوزد

 

بس به جای مدد ستم دیدم  

سینه ام چون کباب می سوزد

 

دل چو آتشفشان شرر بارد

کوه صبرم مذاب می سوزد

 

غنچه ها نا شکفته پرپر شد

خونشان در گلاب می سوزد

 

اشک ها شط خون شده جاری است

شط پر پیچ و تاب می سوزد

 

«حق»فقط حرف خط قاب شده است

چون عمل نیست قاب می سوزد

 

بس لقب ها تهی شد از معنی 

لفظ «شیخ» و «جناب» می سوزد

 

همه گفتند«خوب »و «بد»کردند

همه کس در عذاب می سوزد  

 

بس حقیقت نهفته در هر قاب

قاب هم در نقاب می سوزد!

 

شما را چشم در راهم در :

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: قصيده

تاريخ : چهار شنبه 24 آذر 1395 | 11:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(468)   
 

 

هر « کُهَنی » ،« کُهنه » نیست!

 

 آشنایی با خانه های قدیمی كردستان

 

من « دو لنگه دَرِ حیاط » را نگاهبان « بساط انبساط » دیدم . 

گرچه « کهنه و قدیمی » اند،امّا « صامت و صمیمی »اند! 

و گر چه گاهی « گیر » و زمانی « جيرجير »مي كنند، 

امّا  هنوز « مردانه » و « بی بهانه »، 

دست در دست يكديگر « نهاده » و با روی « گشاده »

« خانه را پاس مي دارند» و « آشیانه را حسّاس می انگارند». 

 بنابراین دانستم که هر « کُهَن » ،« کُهنه » نیست!

بل که چه بسیار « پدیده های کُهَن » و « گُزیده های سخن»،

که « گذار زمان » و « گذر زمین » 

آن ها را « نمی فرساید»، و بر ارزششان « می افزاید »! 


#شفیعی_مطهر

------------------------

بساط : ایوان،صُفّه،چیز گستردنی مانند فرش

انبساط : بازشدن،گسترده شدن،گشاده رویی،شادی

صامت: ساکت ،خاموش

 

شما را چشم در راهم در :

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 24 آذر 1395 | 7:21 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

       كدام ويرانگرترند؟  

 

فاجعه سيل يا سيل توسعه نيافتگي؟! 

 

 #شفیعی_مطهر

  قرن ها بودکه مردم صبور و زحمتکش شبه قاره هند با داشتن ده ها گونه دین ، مذهب، فرقه ،قوميت ، نژاد  زبان و فرهنگ گوناگون با صلح و آرامش در كنار يكديگر مي زيستند. در قرن معاصر با آغاز مبارزات استقلال طلبانه ، اين فكر پديد آمد كه مسلمانان شبه قاره هند بايد كشوري مجزا و مستقل از جمهوري هند داشته باشند. من دقيقا نمي دانم كه اين ايده تا چه حد برآمده از دغدغه هاي باطني مسلمانان و تا چه حد نتيجه القائات دولت استعمارگر براتانيا بود. به هر حال اين آرمان شكل گرفت و كشوري مستقل به نام جمهوري اسلامي پاكستان به رهبري محمد علي جناح پديد آمد.

   در جمهوري دموكراتيك هند با وجود بيش از ۲۰۰ دين و فرقه و قوميت حتي تا كنون يك كودتا روي نداده و هند توانسته در كمال فقر مادي ، نمونه اي از دموكراسي موفق و اقتصادي فعال را در عرصه اجتماعي و سياسي جهان به نمايش بگذارد ، اما در پاكستان تا كنون چندين بار رژيم هاي قانوني يا كودتايي آن با كودتايي ديگر سرنگون شده است.

   بين دو كشور مستضعف و فقير و جهان سومي هند و پاكستان تا كنون چندين جنگ ويرانگر و خانمان برانداز روي داده و ضربات سهمگيني بر پيكر نحيف اقتصاد و سرمايه هاي انساني دو كشور زده است.

  من به عنوان يك شهروند جهان سومي هنوز نمي دانم يا نمي توانم خود را قانع كنم  كه بين مردم دو كشور هند و پاكستان چه تضاد و كينه اي طبيعي و تاريخي جز مسئله تصنعي مالكيت كشمير مي تواند وجود داشته باشد!!

 در حالي كه كشورهاي اروپايي پس از قرن ها جنگ و كشتار بي رحمانه تاريخي اكنون به اين نتيجه رسيده اند كه خير و صلاح مردم آنان در همزيستي مسالمت آميز است . بنابراين با تشكيل يك پارلمان مشترك، دارند به سوي حذف مرزهاي مصنوعي و حتي طبيعي بين سرزمين هاي خود گام برمي دارند. كشورهاي اروپايي بر اثر توسعه يافتگي به سوي وحدت و تبديل شدن با يك كشور واحد حركت مي كنند ، ولي در دو كشور عقب مانده و جهان سومي هند و پاكستان هنوز از كينه هاي شتري و تاريخي موهوم دم مي زنند.

  خبر زير را درباره سيل ويرانگر و فاجعه خانمان برانداز پاكستان بخوانيد. بر فرض كه بتوانيم نتايج آنچه كه ناشي از حوادث طبيعي و غيرمترقبه است ، بپذيريم و با آن مقابله كنيم، اين تفكر منحط  را چگونه تحليل كنيم كه پاكستاني كه اكنون در نهايت استيصال و درماندگي ناشي از فقر تاريخي و سيل بنيان كن بسر مي برد ، كمك هاي هند را به علت كينه هاي موهوم نمي پذيرد!!

 

در حالی که پس از گذشت یک ماه از جاری شدن سیل، آب و سیلاب همچنان شهرهای پاکستان را در بر می گیرد، گروه های امداد رسانی به سیل زدگان پاکستان می گویند که تنها به بخش اندکی از آوارگان کمک می شود.

در همین رابطه آکسفام، سازمان کمک رسانی بریتانیایی، می گوید که در ایالت سند که بیشترین آسیب را دیده است، بیشتر به افرادی که در اردوگاه ها هستند، رسیدگی می شود، درحالی که تعداد زیادی از مردم بیرون از اردوگاه ها هستند.

آکسفام اعلام کرده است که در اردوگاه ها غذا و آب پخش می شود و کوپن هایی به مردم داده می شود که با آن می توانند از فروشگاه های محلی خرید کنند.

این در حالی است که به گفته یکی از خبرنگاران در پاکستان بیشتر اردوگاه ها پر شده اند و اغلب مردم ترجیح می دهند تا در کنار وسایل خود خارج از اردوگاه ها بمانند و از آن ها مراقبت کنند.

دو روز پیش، بر اثر سیل دیگری شهر سوجاوال، از شهرهای مهم ایالت سند و جاده اصلی ارتباطی آن به زیر آب رفت.

این جاده به شهر تاتا متصل می شد که مرکز اصلی تدارکاتی برای تلاش های کمک رسانی به سیل زدگان بود. ساکنان شهر تاتا که سیل آن را فراگرفته بود، در اعتراض به کمبود مواد کمکی، راه های عبور و مرور را مسدود کردند.

پس از طغیان رودخانه سند و جاری شدن سیلاب در این شهر تقریبا تمام سکنه آن ناچار به ترک خانه های خود شده اند.

این عده در حال حاضر بدون سرپناه هستند و مقامات می گویند تعمیر آب بندها دست کم سه روز طول خواهد کشید.

در ایالت سند پاکستان بیش از هفت میلیون نفر در اثر سیل بی خانمان شده اند.

مقامات این ایالت می گویند مقدار سیلابی که وارد رودخانه سند شده، چهل برابر ظرفیت عادی این رودخانه است.

پیش تر سازمان خیریه بریتانیایی آکسفام، گفته بود که چنانچه تلاش های بازسازی مناطق سیل زده پاکستان هر چه زودتر شروع نشود، این کشور با مشکلات زیادی در آینده مواجه خواهد شد.

در همین حال دولت هند این خبر را تایید کرده که چون پاکستان گفته است از کشوری که دشمن دیرینه اش محسوب می شود کمک مستقیم دریافت نخواهد کرد، دولت هند کمک های خود را از طریق سازمان ملل متحد به پاکستان خواهد فرستاد.

صندوق بین المللی پول می گوید سیل پاکستان، مقامات این کشور را با یک چالش بزرگ اقتصادی مواجه کرده است.

دولت پاکستان هزینه بازسازی مناطق سیل زده را حدود پانزده میلیارد دلار تخمین زده است.

واکنش دولت پاکستان به سیل اخیر و نحوه کمک رسانی با انتقادهایی همراه بوده است.

سازمان ملل هشدار داده که تعداد زیادی از حدود سه میلیون کودک سیل زده در پاکستان در معرض بیماری های خطرناک هستند.

بانک جهانی نیز تاثیر سیل اخیر در وضعیت اقتصادی پاکستان را فاجعه آمیز خوانده و گفته است این سیل سبب شده که معادل یک میلیارد دلار به محصولات کشاورزی این کشور خسارت وارد شود.

  حال به اين پرسش مقدر پاسخ دهيد:

  آيا توسعه انساني از طریق فعالیت های فرهنگی زيربناي هرگونه توسعه نيست؟!

عمق فاجعه را در خبر زیر بخوانید:

 http://modara.blogfa.com/post-1688.aspx


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 22 آذر 1395 | 9:36 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 674)

 

  کتاب،« دریای دُرّ » است و « سرای تفکُّر »

من « برگ‌های کتاب » را چونان « گُلبرگ های آفتاب » دیدم 

که روح ما را از « دنیای دَیجور یلدایی » به دریای نور و روشنایی » پرواز می‌دهد. 

« سینه کتاب »،« گنجینه ناب » است؛

گنجینه ای که در طول « اعصار و قرون » توسط « اعیان عیون » فراهم آمده است. 

کتاب، «سخنگویی سختکوش » است  و « خوشخویی خاموش ».

کتاب،« گنجینه معرفت » است  و « آیینه حکمت ».

کتاب،« یاری مهربان » است در « دیاری درخشان ».

کتاب،« حنجره ای گویا » است و « پنجره ای مصفّا » .

کتاب،« دریای دُرّ » است و « سرای تفکُّر » .

کتاب،« ستون فرهنگ است » و « ارغنون شباهنگ »!

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------

اعیان : شخصیت های بزرگ و شریف

عیون : جمع عین ،بزرگان،نخبگان

ارغنون: نوعی ساز،ارگ

شباهنگ: مرغ سحر،مرغ سحرخوان،بلبل،ستاره صبح

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 22 آذر 1395 | 6:18 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 664)

 

 

« مهرِ فروزان » بر سینه « سپهرِ دوران » 

 

Image result for زمان

من « ساعت های فَعّال » و « تقویم های روز و ماه و سال » را دیدم . 

با خود گفتم :« مجالی که به بطالت » و « سالی که به جهالت » گذرد، 

چه نيازي به « شمارش ايام » و « گزارش صبح و شام »؟!

« عمر انسان » ،جویباری است « گذران » !

هر قطره اش را « باید نوشید» و برای درک هر لحظه اش « باید کوشید».

« فرگشت دوران » و « بازگشت زمان »،

« امیدی ایده آل »،اما « آرزویی محال »است!

« زمین در گذر » است و « زمان در گذار »،

« نونهالان می بالند » و « کهنسالان در زوالند»!

خوشا کسی که هر لحظه عمر را « دریابد»

و چون « مهرِ فروزان » بر سینه « سپهرِ دوران » « بتابد »!

 

#شفیعی_مطهر

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 21 آذر 1395 | 10:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

انفجار جمعيت

#شفیعی_مطهر

در سال 1999 جمعيت كره زمين از مرز 6 ميليارد نفر گذشت؛ يعني نسبت به 40 سال پيش دو برابر شد. رشد جمعيت كره زمين 2/1 درصد است. هر سال 77 ميليون دهان باز براي خوردن اضافه مي شود. 

در ماه مي سال 2000، كشور هند تولد يك ميلياردمين كودك را اعلام كرد؛ اگرچه برنامه تنظيم خانواده را از سال 1950 رسماً اجرا مي كند.

تنظيم خانواده و كنترل جمعيت مسئله تازه اي نيست. كشورهاي پيشرفته سال هاست آن را اجرا كرده، و رشد جمعيت خود را به صفر، و حتي زير صفر- يعني رشد منفي- رسانده اند. 

علل بسياري از مشكلات اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي جامعه ما- ايران – نيز ازدياد بي رويه جمعيت است. اگر ما با همين امكانات امروز كشور، جمعيت سال هاي اول انقلاب- يعني 36 ميليون نفر- را مي داشتيم، چقدر مي توانستيم با رفاه و آسايش و سلامت بيشتري زندگي كنيم. خوشبختانه در سال هاي گذشته با اجراي برنامه هاي تنظيم خانواده رشد جمعيت را در كنترل آورده ايم.

متفكران دور انديش و واقع بين سال ها، بلكه قرن هاست اين حقيقت واضح را درك كرده اند.

 

خسارت به دنيا آمدن

 

اگر قديمي ها فكر مي كردند كه فرزند بيشتر، زراعت بيشتر، امروزي ها مي گويند فرزند كمتر زندگي بهتر! اخيرا مسئولان بهداشت كشور به اين نتيجه رسيدند كه پيشگيري از هر حاملگي در ايران موجب 70 ميليون تومان صرفه جويي مي شود. 

 

 مدير كل اسبق سلامت خانواده و جمعيت وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشكي زمانی می گفت :

 

 در چهار سال گذشته 5/2 ميليون نفر از زنان از خدمات تنظيم خانواده در كشور استفاده كرده اند. وي با اشاره به كاهش اعتبارات تنظيم خانواده از سال 1380 گفت: 13 هزار نفر از زنان واجد شرايط نتوانستند از اين خدمات استفاده كنند كه موجب تحميل 70 ميليارد تومان خسارت به كشور شده است.

 

29 ژوئن سال 1798 ميلادي «توماس مالتوس» اقتصاد دان و كشيش انگليسي ضمن انتشار رساله اي تحت عنوان «مسئله جمعيت» اخطار كرد كه اگر افزايش نفوس جهان با توليد مواد غذايي و ساير مايحتاج زندگاني متناسب و هماهنگ نباشد، در آينده، سعادت و رفاه بشر از او سلب خواهد شد و مردم مردگان متحرّكي بيش نخواهند بود و از زندگاني خود لذّت نخواهند برد. به علاوه، جمعيت بي حساب عامل فساد و بسياري از مسائل اجتماعي و دشواري هاي اقتصادي - سياسي خواهد بود. 

 

مالتوس در رساله خود كه مفاد آن هنوز تازگي خود را از دست نداده است، به اروپا اشاره مي كند و مي گويد:

 

 در سال 1700 جمعيت اروپا از 66 ميليون تن بيشتر نبود كه در سال 1798 پس از 98 سال داراي 180 ميليون جمعيت است و جمعيت آمريكاي شمالي هر 25 سال دو برابر مي شود. وي جهان را به يك كفش فولادين و جمعيت آن را به يك كودك تشبيه كرد كه پاي او به تدريج بزرگ مي شود. ولي كفش نمي تواند متناسب با آن بزرگ شود و مسائل از همين جا آغاز مي شود.

 

 اخطار مالتوس تنها پس از جنگ جهاني دوم در اروپاي غربي به گوش ها فرو رفت و جمعيت محدود شد. در اروپاي غربي رشد سالانه جمعيت در دهه هاي آخر سده 20 بسيار ناچيز و بعضي سال ها در برخي كشورها «صفر» و حتي منفي بود. ولي، در نقاط ديگر جهان تأثير زيادي نگذارده است و جمعيت جهان  سال هاست كه از رقم شش ميليارد تجاوز كرده و 5/1 برابر ظرفيت توليد غذا و امكانات رفاهي آن است. 

 

توليد بعضي مواد غذايي با كمك علم شيمي از لحاظ بهداشتي خالي از خطر نيست و تلاش پژوهشگران براي رفع اين خطر تا اين لحظه به نتيجه كاملا مطلوب نرسيده است.

 

شما را چشم در راهم در

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 21 آذر 1395 | 10:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                     در غیاب مردم 

#شفیعی_مطهر

هر نابساماني اجتماعي و هرگونه بي عدالتي، قانون شكني، خودكامگي و … در غياب مردم و عدم مشاركت آگاهانه و فعالانه آنان قابل اجراست. هرگاه و در هر زمان و هر جامعه ای كه مردم، آگاهانه، هشيارانه و مسئولانه در همه صحنه ها و عرصه هاي اجتماعي حضور داشته باشند، ارتكاب هر اقدام ضد مردمي و منفي به حداقل مي رسد. 

Image result for سوازیلند

بخوانيد و داوري كنيد.

مردم: غايب!

«سوازيلند» كشوري است کوچک که با یک میلیون نفر جمعيت رو به زوال در بين آفريقاي جنوبي و موزامبیک واقع شده است. در سال 1968 از انگليس مستقل شده و داراي رژيم سلطنتي است. «ميسواتي» 34 ساله پادشاه سوازيلند، فرمان و اراده خود را فوق قانون مي داند. او با داشتن 9 همسر، اخيراً عاشق يك دختر 18 ساله شد و با زور او را تصاحب كرد.

وقتي مردم، قلم و زباني براي بيان و ديدگاني هشيار براي نظارت بر كار مسئولان ندارند، و حقوق، كرامت و مشاركت مردم پشيزي ارزش ندارد، پادشاه خود را فعال ما يشاء مي پندارد. او در سال گذشته مي خواست دو برابر بودجه درماني كشور را صرف هزينه جت شخصي خود كند. در حالي كه يك سوم مردم بزرگ سال كشور به ويروس HIV مبتلا، و يك چهارم آنان با خطر قحطي و گرسنگي دست به گريبان هستند.

شاه در اقدامي ديگر مي خواست برادرش را به فرمانداري دو استان كشور بگمارد. وقتي با مخالفت نسبي مردم رو به رو شد، از اين كار صرف نظر كرد. پدر او،«شاه سوبهوزاي» تا پيش از مرگ در سال 1982 بيش از 100 همسر اختيار كرد، او نيز اكنون 10 همسر دارد كه همگي براي استفاده شخصي خود اتومبيل هاي بي.ام.و. و مرسدس دارند.

«او به دلاميني» نخست وزير سابق اين كشور، كه اكنون رهبر مخالفان است(اگر چه فعاليت احزاب سياسي دركشور ممنوع است) مي گويد:

در اين كشور اتفاقي در حال رخ دادن است. فشار رو به افزايش است. نظام يا بايد خود را اصلاح كند، يا با فروپاشي رو به رو شود.

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: روزنوشت

تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 | 9:12 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(465)   
 

 

« حیله طَنّاز » یا« وسیله پرواز » ! 

 Image result for دنیاپرستی

 
 

من « دنیاخوارانی پَست » و « سرمستانی هَوَس پرست » را دیدم 

که جز « سنگِ گور » و « ننگِ نفرت و نفرین و نفور » با خود نبردند

دنیا نه « مایه وَبال » ،که « سرمایه کمال » است.

در راه صعود به « قُلّه کمال » و « حُلّه جلال »،

دنیا « ابزار سعادت » است ،نه « افسار اسارت »!

در پویش از « خاک تا افلاک » و از « دَرَک تا ادراک »،

دنیا « وسیله پرواز » است ،نه « حیله طَنّاز »!

خوشا آن که « دنیا را شناخت » و آن را با « رویا درنباخت »

و با این « ابزار و خِشت » ،« ساختار سرنوشت » را « ساخت »!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------------

نُفور :رمیدن،بیرون رفتن،دورشدن 

وَبال: سختی ،عذاب،سوء عاقبت

حُلّه : جامه،لباس نو،جامه بلند که بدن را بپوشاند

دَرَک : نهایت گودی و قعر چیزی مثل دریا،ته دوزخ

ادراک : درک کردن،دریافتن،دررسیدن،پی بردن،فهمیدن

طَنّاز: شوخ و پُرناز،مسخره کننده،فُسوس کننده

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 | 5:44 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(464) 
 

 

 « بام های کوتاه » و « حُکّام دُژآگاه »! 

 Картинки по запросу ‫تحقیر‬‎

من « سقف هايي كوتاه » را بر « ستون هايی سياه » استوار ديدم 

كه جز « كوتوله هاي پَست » و « مُزدوران دنياپرست » در زير آن نمي گنجيدند. 

« سَروقَدان آزاده » و « رادمردان دلداده » 

در زير اين « بام هاي حقیر » و « دام های تحقیر » 

يا بايد « بي سر بِزيَند » ،يا بر آستان سركشان « سر بسايند ».

تا « سقف های کوتاه » بر « سرهای آگاه » « سایه گستر »است،

اميد هر گونه « رُشد و رَشاد » و « رشادت و ارشاد » « بي ثمر » است.

این « سروهای ناز » و « سرهای سرافراز » است  

که نه « بام های کوتاه » را برمی تابند و نه « حُکّام دُژآگاه » را!

 

#شفیعی_مطهر

 --------------------------------

بِزیَند: زندگی کنند

رُشد: از گمراهی به راه آمدن،پایداری در راه راست،نمُوّ و بالیدگی و ترقّی

رَشاد: به راه راست رفتن،ایستادگی و پیروزی

رَشادت: دلیری،دلاوری،شجاعت

ارشاد: راهنمایی، رهبری،هدایت کردن

حُکّام : حاکمان،فرمانروایان

دُژآگاه: بداندیش،بددل،بدخو،تندخو،نادان،بی تربیت

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 19 آذر 1395 | 7:52 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

سه آذر جاودان و هزاران اخگر فروزان(3)

  

(به بهانه ۱۶ آذر روز دانشجو)

 #شفیعی_مطهر

«تضاد مایه تکامل و سرمایه تفاضل است.» 

این سخن لَعلی سُفته و اصلی پذیرُفته است که جملگی برآنند. 

اصل وجود تکثّر و آزادی در عرصه اندیشه، لازمه رشد تفکر و اندیشمندی است. 

جوان دانشجو تنفّس در هوای حصار و فضای انحصار را برنمی تابد. 

او پیوسته فضاهایی را می جوید که در آن بتواند رایحه هر اندیشه را ببوید.

جوانانی که می توانند انقلاب کنند، نیز خود می توانند اندیشه درست تر را انتخاب کنند.  

سخنگوی نسل جوان کسی است که سخن دل جوان را بگوید.

اگر از«ریشه» با جوان«همسن» نیستیم، در«اندیشه»، با او«همسان» می توانیم باشیم.

زلال سخن باید از چشمه دل ما بجوشد، تا کام تشنه نوجوان آن را بنوشد. 

رنگ ریا سیمای سخن را می آلاید و بر گوش جان ناگوار می آید. 

هدایتگر ریا کار، نه در بند«تهذیب جوان» ، که آرزومند «تذهیب ایوان» است!!

تا جوان به مشی و منش متولیان «اعتماد» پیدا نکند، به سخنانشان «اعتقاد» نمی یابد. 

کلید جذب جوان جلب اطمینان اوست. 

انگیزه غرب از تهاجم فرهنگی، جذب و جلب دل و دماغ جوانان ما نسبت به فرهنگ و تمدن غرب است.

بی هویتی و از خود بیگانگی، دامی است که بیگانه آن را گسترده است. 

ما جوان را به «اصالت» فرا می خوانیم، و او به «بطالت». 

ما جوان را به کاوش در اندیشه می طلبیم، و او به برش از ریشه. 

ما جوان را به کرامت شخصیت دعوت می کنیم، و او به حقارت هویت.

چون اهداف ما و بیگانه متضاد است، نباید شیوه های ما همانند و یکسان باشد. 

ما و بیگانه در تعریف شخصیت جوان، نه اشتراک در «هدف»، که اختلاف در ارزش گذاری«شرف» داریم. 

شیوه ای جوان را«تسلیم» می خواهد، ما جوان را «تکریم» می کنیم. 

آنان مردم را و جوانان را «صغیر و حقیر» می خواهند و ما«کریم و کبیر». 

این، فرعون های متفرعن و خود کامگان مستکبرند که مردم را حقیر و ذلیل می خواهند، تا زمینه سلطه گری جا برانه خود را فراهم سازند.

فراعنه خودکامه ، مردمی تحقیرشده و بی هویت می خواهند ، تا تنها کورکورانه اطاعت کنند. 

«فَاستَخَفَّ فَوْمَهُ فَاَطاعُوهُ» (زخرف. 54)

شیوه استکباری: انسان فاقد حس مسئولیت + تحقیر و استخفاف ← اطاعت کور کورانه

شیوه اسلام: انسان مسئول+ کرامت← اطاعت بخردانه

فرعون به مردم اهانت می کرد و کرامت و شخصیت را از آنان می گرفت؛ آنان هم چون فاقد احساس مسئولیت بودند، جذب او می شدند و کور کورانه اطاعتش می کردند. 

لذا خداوند، نه فرعون، که«قوم فاسق» او را سرزنش می کند:

«انّهم کانوا قوماً فاسقین».

تا انسان از «اصالت» تهی نشود، به «اسارت» نمی رود. 

امروز یغماگران اندیشه می کوشند تا جوان را از ریشه جدا کنند؛ زیرا رمز اسارت، بریدن از اصالت است. 

روش ما باید عکس آنان باشد؛ یعنی اصالت را تقویت، و کرامت را تربیت کنیم.

شانزدهم آذرماه سالروز پرپر شدن سه آذر اهورایی و سه پیکارگر عرصه دانایی و روز دانشجو را گرامی می داریم .

در کوچه درس رهگذاریم هنوز

وین راه دراز می سپاریم هنوز

از اول ثبت نام سال ها می گذرد

ما واحد پاس نکرده داریم هــنوز!

 از درگاه خداوند متعال برای همه دانشجویان ستم ستیز و استادان جهل گریز سلامت و موفقیت روزافزون آرزو داریم.

 

                                                          در کسب رضای حق موفق باشید

 

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : پنج شنبه 18 آذر 1395 | 12:6 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 634

 

 « رفتار زیبا » یا « رُخسار فریبا »؟!

 
 Картинки по запросу
 


 

من هرگاه سیمای خویش را در آیینه ، زيبا ديدم؛ 

كوشيدم تا با كارهاي زشت آن را « نیالايم ».

...و چون روزي ديگر سيماي خود را زشت ديدم؛ 

كوشيدم تا با كارهاي زيبا آن را « بيارايم ». 

آنچه همواره شخصیت انسان را از « زشتی ها می پالاید » 

و به « زیبایی ها می آراید»، 

« رفتار زیبا » است ،نه « رُخسار فریبا »! 

 

#شفیعی_مطهر

----------------------

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 18 آذر 1395 | 8:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 سه آذر جاودان و هزاران اخگر فروزان(2)

 

(به بهانه ۱۶ آذر روز دانشجو)

 

  #شفیعی_مطهر

 

دانشجو دو بعد و دو جنبه دارد: عنصر جوانی و عنصر دانش دو مولفه ای است که او را در بین سایر لایه های اجتماعی ممتاز و مشخص می سازد.

دانشجو جوان است و جوان مشتاقانه و عطشناک به سوی زلال محبت می آید و در ظلال مودت می آساید .اما اگر زلال ناب نیابد ، ناگزیر به سوی ضلال سراب می شتابد. باید به هر تشنه ای آب داد و به هر نیاز، جواب .

جوان دانشجو در دیار دوست غریب است و در دیار دشمن، گرفتار فریب . 

در این سوی در کام غربت است و در آن سوی در دام غرب . 

یا در غرب می سوزد یا با غربت می سازد . 

در این جا برای کسب آزادی در فریاد است و در آن جا در انتخاب اسارت، آزاد .

اگر روح نا آرام او چونان دریای خروشان بر سواحل اسارتگر بر می آشوبد و تن به صخره ها می کوبد،  نه به خاطر این است که نظم و نظام را بر نمی تابد ، بلکه به خاطر این است که آزادی های مشروع را نمی یابد ! چه کند؟!

روح او سیمرغ راز است و شاهین تیز پرواز . شاهین است و جویای اوج  و نهنگ است و پویای موج !

دل و نیت دانشجوی جوان تابناک است و دنیا را پاک می خواهد . 

دنیای آرمانی او گلستانی است سرشار از نور و سرور و لبریز از شعر و شعور . چون آن را به رویت نیابد، در رویا می یابد ...و چون نتواند با صراحت رایش را بگوید، راه ریا را می پوید .

جوان دانشجو می خواهد تصویر جامعه را در قاب صداقت به تماشا بنشیند، نه در نقاب قداست !! 

ابهام چون رنگ تقدس بگیرد، دیگر نه گاه پرسش، که جایگاه پرستش است !! و چون ریشه سوال بیفسرد ، گل کمال می پژمرد . چه ، برای گل کمال ، سوال ریشه است و ابهام، تیشه!! 

 او می خواهد با یاری عقل و خرد خود در درک و فهم حقایق سهیم باشد،  نه تسلیم !  طوفان ابهام ،برانگیزنده غبار ایهام است . و چون این  دو بر وادی وجود بوزند، نهال اندیشه را از ریشه برکنند . 

جوان دانشجو چون از حربه اندیشه خلع سلاح شود، از تمییز خیر و صلاح وا ماند .

جوان در پیمودن راه "خودباوری" به "یاوری" نیاز دارد ، نه به "داوری" . 

جوان را باید در روش اندیشیدن یاری کرد ، نه در گزینش اندیشه . 

جوان باید خود بیندیشد، امور زیستن را تجربه کند و شیوه زندگی اجتماعی را از راه آزمایش و خطا بیاموزد . 

در این راه کویر ذهن او تشنه زلال پند است، نه ضلال قید و بند . 

او از تحمیل بیزار است، نه از تحلیل . 

دانشجوی جوان فرهیخته  چلچراغی از دلیل بر سقف شبستان باور آویخته است ، حق را به از" زر " می داند و باطل را عین "زور " . 

با خداوندان "زر" و "زور " می ستیزد و از "تزویر " می گریزد .

او هم شور دارد و هم شعور . 

از این "تپش" می گیرد و از آن "منش" . 

باید او را بشناسیم و از شور او نهراسیم. 

چه جوان برای جامعه نه تنها "قلب تپنده" که " مقلب آینده" نیز هست .

فطرت جوان اقتضا دارد که همواره فعال باشد، نه در حال انفعال . 

طبع جوان عالی است و طبعا خواهان تعالی است .

جوان در بستر "انتقاد" رشد می کند، نه در خاکستر "انقیاد"! 

جوان در بستر انتقاد جوانه ای نقاد بار می آید و در خاکستر انقیاد، زبونی منقاد !

جوانان نسل عصیان اند و اهل طغیان. 

آنان پرشورند و بر بنیان های سنت می شورند. اما  انگیزه این گرایش نه عارضه بیماری است و نه عریضه بیعاری ، بل عین هنجاری است و آغاز هشیاری . 

باید آنان را شناخت و دنیای آرمانیشان  را ساخت. 

آنان رسوم بی ریشه و سنن بی اندیشه را بر نمی تابند و با عطش بی اندازه به سوی هوای تازه می شتابند .

قهرمان شدن دشوار است  و راه آن ناهموار . 

جوانان برای قهرمان شدن شتاب دارند، اما برای پیمودن راه تاب ندارند . 

برای پیمودن راه های دشوار هم هوش لازم است و هم خروش . 

باید خروش را ستود و بر هوش افزود . 

جوانان برای قهرمان شدن الگو می جویند و راه اسوه را می پویند . 

باید الگوهای ارزشی را آراست و از انحرافات پیراست.

جوانان راغب رقابت اند و عاشق سرعت . 

دوست دارند تا قله وادی وصال بتازند و به آزادی آمال بنازند. 

باید این فرصت ها را پاس داشت و غنیمت انگاشت.

خاطر جوانان خطیر است ، اما در خطر تخدیر  . 

باید صمیمانه خطرات را رفع و مخاطرات را دفع کرد . 

اگر این رودهای خروشان و فرصت های جوشان را آگاهانه و بخردانه کانالیزه کنیم ، می توانیم همه گره های کور را بگشاییم و راه های ناهموار را بپیماییم .

جوانان نه پلک بسته دارند و نه کلک شکسته . 

ژرفای رویداد ها را می بینند و به داوری می نشینند .

"ناشایست"ها را می نگرند و "بایست"ها را می نگارند . 

نمی توان حقیقت را از آنان نهفت و واقعیت را به ایشان نگفت . 

نسبت به نگفتنی ها حساس تراند و از نهفتنی ها پرهراس تر !

پس بیاییم پرده پندار را بدریم و حقیقت اسرار را بنگریم . 

چشمان را در زلال واقع بینی بشوییم و بدون پرده پوشی درمان درد ها را بگوییم.

جنبش جوانان خروش سیل است. 

خروش سیل حرکتی بر وفق میل نیست. 

این خروش با بی اعتنایی، خاموش نمی شود و از خروش نمی افتد. 

صورت مسئله را نه پاک، که باید ادراک کرد. 

این سیلاب عظیم ناچار از پویش است و ناگزیر از یورش. 

نه«رکود» را می داند و نه «جمود» را می تواند. 

به گونه طبیعی راه گذر می جوید، و چون نیابد راه خطر می پوید!

دریغ است که این نیروی خلّاق لایزال، راه زوال گیرد و به ابتذال گراید.

نیروی عظیمی که می تواند «فردا» را بسازد، چرا «امروز» را ببازد؟! 

آن که امروز را تلف می کند، فردا را نیز از کف می دهد!

جوانان گنجینه هویت خود را در آیینه اصالت می یابند. 

باروری نسل جوان در گرو خود باوری است؛ و نسل جوان به «خود باوری» نمی رسند، مگر آن گاه که جامعه و متولّیان آن به «جوان باوری» برسند.

جوانان نه سیاهی سپاه، که سپیدی پگاه اند؛ با «یاس» ها یگانه اند و با «داس» ها بیگانه؛ متولّیان درد آشنا باید برای کانالیزه کردن این سیل خروشان و بهره برداری از این چشمه جوشان طرحی نو در اندازند و راهی تازه آغازند. 

نیروی عظیم جوان نه «تهدیدی ویرانگر»، که «فرصتی زود گذر» است؛ دریغ است که این «فرصت ارزنده» را به «تهدیدی براندازنده» تبدیل کنیم!!

جوان اگر طغیان می کند و عصیان می ورزد، اشکال نه در «گناه» او، که در «نگاه» ماست.

اگر جوان را خیره می بینیم، شاید بدین علت باشد که او را با عینک تیره می بینیم، باید چشم ها در چشمه زلال حقیقت شست.

هنگامی که جوان از قرار گرفتن در حوزه درک و دایره فهم متولیان فرهنگی و اجتماعی دلسرد می گردد، چگونه بی تفاوت و بی درد نشود؟! 

و چون بی درد شود، از نگاه متولّیان طرد می گردد. 

نقطه پایان این کنش ها و واکنش ها کجاست؟!

داشتن جامعه ای خفته و خاموش، و جوانی تسلیم و سراپا گوش برای مدیران جامعه افتخاری نیست! 

برفرض که ما بتوانیم، مردمی آرام و جوانانی رام بپروریم؛ چنین جامعه و جوانانی هرگز نه مبتکر می شوند، و نه متفکر.

همسوی با جریان آب و همدوش با ماهیان پر شتاب شنا کردن، نه نشانه نبوغ بکر است، و نه جوانه فروغ فکر. 

آنگاه شکوفه فکر شکوفا می شود و پای اندیشه پویا می گردد که از ریشه بروییم و راه اندیشه را بپوییم. 

پویش با پای خود و رویش با رای خود نشانه استقلال و پشتوانه کمال است. 

پیروی کور کورانه و تقلید ناآگاهانه از غوغا سالاری حاکم بر جو جامعه، جوانه سبز اندیشه را می افسرد و شکوفه سرخ تفکر را می پژمرد.

ادامه دارد...

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 17 آذر 1395 | 9:26 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 462) 

 

 « دل و دلبر » یا « سر و سَروَر»؟! 

 

 Картинки по запросу

من ماري را ديدم با « تَنی تناور »و « بدنی دو سر »!

گویا چون با يك سر نمي توانست « مشاکِلِ چیده » 

و « مسائل پيچيده » هزاره سوم را 

« عقلاً تحليل » و « عُرفاً تعلیل »كند!! 

  ناگزیر سری ديگر نيز برآورده بود!

چقدر افسوس خوردم بر حال « ملّت هايي خسته » با « افکاری بسته»

كه همه « زحمتِ کاویدن » و « همّتِ انديشيدن » 

و نیز « نعمتِ تفكّر » و « مُوهبتِ تدبُّر »

و همچنین « سرشت » و « سرنوشت »خویش را 

« بی خبر بُرده اند » و به يك « سر سپُرده اند »!! 

آن هم « سري سركش » با « زباني از آتش »!!

آنان از یک « سر »، « سَروَر » « ساخته اند»

و همه « کشور » را بدان « سَروَر » « باخته اند»!

اگر « آفرینشگرِ حکیم » در آفرینشِ « بشرِ فهیم »

برای هر « دلی »،« دلبری آفریده »،

برای هیچ « سری »،« سَروَری برنگزیده »! 

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------- 

مشاکل : مشکل ها، کارهای سخت و دشوار

چیده: برگزیده،چیزی جداشده از میان چیزهای دیگر 

تعلیل : علت ذکرکردن، علت و سبب امری را بیان کردن

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotaha

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 17 آذر 1395 | 7:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

سه آذر جاودان و هزاران اخگر فروزان(1)

(به بهانه ۱۶ آذر روز دانشجو)

  #شفیعی_مطهر

در ۱۶ آذرماه ۱۳۳۲ جوانان دانشجوی مسلمان ایران مردانه به پاخاستند تا بر تاریخ اسارت انسان نقطه پایان گذارند. اینان در جبهه ای به وسعت زمین و به فرصت زمان دست در دست یکدیگر نهادند و بازو در بازوی هم درآمیختند و با خداوندان زر و زور و تزویر درآویختند. 

در ۱۶ مهرماه ۳۲  ، پنجاه روز پس از کودتاى آمریکایى ارتشبد زاهدى  مردم هنوز درک کودتا برایشان سنگین بود. اولین تظاهرات یک پارچه مردم علیه رژیم کودتا در همین روز اتفاق افتاد.

۱۶ آبان سال ۳۲ کابینه زاهدى و دولت انگلستان براى تجدید روابط ایران و انگلستان که در جریان ملى سازى نفت قطع شده بود، مخفیانه شروع به مذاکرات کردند. 

در تاریخ ۲۴ آبان اعلام شد که نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران مى‏ آید. نیکسون به ایران مى‏ آمد تا نتایج « پیروزى سیاسى کودتای ۲۸ مرداد » را ببیند. دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا نشان دهند. وقوع تظاهرات هنگام ورود نیکسون حتمى مى ‏نمود. 

دو روز قبل از آن واقعه تلخ (۱۴ آذر) زاهدى تجدید رابطه با انگلستان را رسماً اعلام کرد و قرار شد که «دنیس رایت» ، کاردار سفارت انگلستان، چند روز بعد به ایران بیاید. از همان روز ۱۴ آذر تظاهراتى در گوشه و کنار به وقوع پیوست که در نتیجه در بازار و دانشگاه عده‏ اى دست گیر شدند. این وضع در روز ۱۵ آذر هم ادامه داشت. 

رژیم شاه براى مسلط شدن بر اوضاع و حفظ سلامت (!) سفر نیکسون نیروهاى نظامى خود را در دانشگاه مستقر کرد.

صبح شانزده آذر، هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادى اطراف دانشگاه شده، وقوع حادثه ‏اى را پیش بینى مى ‏کردند. 

رئیس وقت دانشگاه تهران براى این که جلوى ناآرامى ‏ها را بگیرد، کل دانشگاه تهران را تعطیل کرد. حضور نظامیان در صحن دانشکده فنى باعث شد که بین نظامیان و دانشجویان، زد و خورد شود. عده ‏اى از سربازان، دانشکده فنى را به کلى محاصره کرده بودند تا کسى از میدان نگریزد. آن گاه دسته‏ اى از سربازان با سر نیزه از در بزرگ دانشکده وارد شدند. 

در این میان بغض یکى از دانشجویان ترکید و او که مرگ را به چشم مى‏ دید، دیگر نتوانست این همه فشار درونى را تحمل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعارى کوتاه بیرون ریخت:

 «دست نظامیان از دانشگاه کوتاه!»

هنوز صداى او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت ؛ چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلى غافل گیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادى هدف گلوله قرار گرفتند. به خصوص که بین محوطه مرکزى دانشکده فنى و قسمت‏ هاى جنوبى، سه پله وجود داشت و هنگام عقب نشینى عده زیادى از دانشجویان روى پله‏ ها افتاده، نتوانستند خود را نجات دهند، مصطفى بزرگ نیا به ضرب سه گلوله از پا درآمد. مهندس آذرشریعت رضوى که ابتدا هدف قرار گرفته به سختى مجروح شده بود، بر زمین مى‏ خزید و ناله مى ‏کرد، و دوباره هدف گلوله قرار گرفت. احمدقندچى که از گلوله باران اول مصون مانده بود ،سینه ستبرش با رگبار مسلسل یکی از دژخیمان شکافته شد. 

بعد از پایان درگیرى ‏ها احمد هنوز زنده بود؛ او را به یکى از بیمارستان‏ هاى نظامى تهران منتقل کردند. در حالى که در درگیرى‏ ها لوله شوفاژ در مقابل احمد ترکیده بود و آب جوش تمام سر و صورت او را به شدت مجروح کرده بود، با این حال مسئولان بیمارستان از مداوا و حتى تزریق خون به او ابا کردند و ۲۴ ساعت بعد او مظلومانه شهید شد.  

این بود تصویری سرخ از جنبش سبز و بهارآفرین دانشجویان پاک نهاد ایرانی در روز تاریخی ۱۶ آذر که از آن پس

 « روز دانشجو» نامیده شد. 
 

ادامه دارد....

  گاه گویه های مطهر  telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: روزنوشت

تاريخ : سه شنبه 16 آذر 1395 | 8:14 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(461)  

 

 

« تَناهی تَوَهُّم » و « آگاهی مردم » ! 

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید | BestIranGroups 

من « رَخشی رَخشان » و « آذَرَخشی درخشان » را دیدم  

که چون « شمشیری آخته »، برکشیده از « نیامی گداخته »بود. 

این آذَرَخش نور » با همه « شَرَر و شور » 

« به حِدّت می گداخت » و بر پیکر سرد و سیاه شب « به شِدّت می تاخت ». 

او شوكت شب را « مي شكست »، اما بنيانش را « از هم نمي گسست». 

زیرا شكست واقعي برای « شب سياه » تنها در « پرتو پگاه » رخ می نماید. 

بنابراین دانستم آنچه پشت « شب تیره » و « بولَهَب چیره » را می شکند،

نه « شهاب واهی »،که « آفتاب آگاهی » است! 

و آنچه « بیداد را زبون » و « استبداد را سرنگون » می کند

« تَناهی تَوَهُّم » است و « آگاهی مردم » ! 

 

#شفیعی_مطهر

------------------------

آذَرَخش : برق،صاعقه

آخته:برکشیده،برافراشته،بیرون کشیده شده

حِدََّت : تیزی،تندی،برندگی،خشم،غضب

تَناهی: به نهایت رسیدن،پایان یافتن،بازایستادن و بس کردن

تَوَهُّم: گمان بردن،وهم داشتن،به گمان افتادن،خیال و گمان کردن 

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 16 آذر 1395 | 7:12 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 604)

 

« بهشتی برین » و « سرنوشتی شیرین »

 

من زائري را دیدم نه در « خیال آسایش » ،که در « حال نيايش » 

و نه در « کنار دریا » ،که در « غار حرا » و بر فراز « دیار خدا »!

نمي دانم او از خدا چه مي خواست؛ 

اما مي دانم خدا او را « می پیراست » و از او « مي خواست » 

تا در این « دنیای دون » و « سرای آزمون » 

با « عزّت و آزادگي » و « بصیرت و برازندگی » زندگي كند.

او نه در « افلاک نمادین » ،که در این « خاک فُرودین »

باید « بهشتی برین » و « سرنوشتی شیرین » بسازد!  

زیرا نه تنها « سرنوشت مشهود »،که « بهشت موعود »  

نیز « ساختنی » و « پرداختنی » است،

نه « اهدایی » و « سودایی »!  

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------

پیراستن: برش دادن،تراش دادن،بریدن و کم کردن زیادتی برای خوش نماکردن چیزی

فُرودین: زیرین،پایینی،پست تر

پرداختن: جلادادن و آراستن ،ساختن،مرتب کردن

سودا : معامله،داد و ستد،خرید و فروش

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 15 آذر 1395 | 7:2 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(459) 


 

« پاسداری » و « سپاسگزاری »!

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید | BestIranGroups 

 من چه بسیار « سلمان ها » و « سلیمان ها »

و حتی چه« رونالد ريگان ها » را ديدم 

كه پس از « مرگ و ممات » و افتادن واپسین « برگ حیات » 

چقدر آنان را « بزرگ می نمودند » و « سترگ می ستودند »!

نه تنها در « عَلَمِ تنديس » ، كه در « عالَمِ تقديس ».  

در حالی که « نهال ارزندگی » تنها از « زُلال زندگی » سقایت می شود.

خدمات انسان های بزرگ را نه در « آستان ممات » که در « دوران حیات »

باید « پاس داشت » و « سپاس گزاشت »!

 

#شفیعی_مطهر

-----------------------

عَلَم : رایت،پرچم،نشان،نشانه 

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 14 آذر 1395 | 7:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

   #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 458)

 

« جمعی بسوزیم » تا « شمعی برافروزیم »!

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید | BestIranGroups 

 

من « مناری از نور » و « آبشاری از سرور » را دیدم 

که از « گداز مِهرِ پگاه » و از « فراز سپهرِ سیاه »

بر دامن « دشت های سَتَروَن » و « گُلگشت های اهریمن » 

« بی دریغ و بِشکوه » از « ستیغِ کوه »

« نور فرومی ریزد » و با « زور می ستیزد ». 

او « آورنده پیام های امید » است و « درهم شکننده اوهام و تردید »....

اما نه «کلامش در گوش ها » اثر می کند و نه « پیامش در هوش ها » ؛ 

زيرا « گوش ها سنگین از باده بیداد » است        

و « هوش ها حزین از افاده استبداد»!

خفتگان در « گور گناه » اند و بیداران « سر در آخور رفاه »!

 « سرها اسیر بالش » است و « باورها درگیر چالش »!

خفتگان « خاموش » اند و بیداران سرگرم « نوشانوش »!

در این  شهرِ « سرب و سراب » و « شُرب شراب »

برای « رهایی از شوخه زور » و « شکوفایی شاخه شعور »،

« باید جمعی بسوزیم » تا « شاید شمعی برافروزیم »!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------

منار : جای نور،جای روشنایی،گلدسته

گداز: گداختن،گدازش ،ذوب

مِهر : آفتاب،خورشید

سَتَروَن : نازا،عقیم،نازاینده

افاده (در فارسی): تکبّر،خودبینی و خودنمایی

شوخه : پلیدی

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 | 6:15 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(456)   

 

« اَلَمی گدازان » و « جهنّمی سوزان »! 

 Похожее изображение

من ملّتی را دیدم که « تلخند را نوش » 

و « لبخند را فراموش » کرده اند. 

آنان خنده را یا در « خواب » می بینند، یا در « قاب ». 

از« در و دیوار شهر » و « حصر و حصار دهر » 

« غم می جوشد » و « ماتم می خروشد»! 

« رُخسارها همه پژمُرده » است و « عِذارها همه افسُرده »!

« رفتارها ،خشن » است و « گفتارها،موهن »! 

« خُشونت، نمادِ زرنگی » است و « رُعونت، نمودِ فرهنگی »!

اگر خنده ای دیده می شود،نه « لبخند شادی » ،که « تلخند شَیّادی » است!

لبخندها « تحمیلی بر لب ها » است، نه « تحلیلی از مکتب ها»!

گویی « همه مردم  شهر » با « همه قُوّت و قَهر » 

« دست به دستِ هم داده » و « پای شکستِ هم ایستاده »اند ،

تا « اَلَمی گدازان » و « جهنّمی سوزان » برای همدیگر بسازند!!

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------

دهر : روزگار بی اول و بی آخر،زمان دراز،زمانه

عِذار: رخسار،چهره

موهن: ضعیف کننده ،سُست کننده، خوارکننده

رُعونت : نادانی،کم عقلی،سُستی،یاوه سرایی 

نمود : نشان،نشانه

قهر : چیرگی،غلبه

اَلَم : درد،رنج

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 12 آذر 1395 | 3:40 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 455)

 

« دریای آب » یا « غوغای حُباب »؟!

 

 

من « صابون زبون شوینده » و « دریای نیلگون خروشنده » را دیدم 

که اولی بر اثر « آب » و دومی بر اثر « شتاب » ،کف بر دهان برمی آورد.

حجم عظیم کف ، « باد و بُروت » است در « بیداد برهوت ». 

كف،« كوهي است،اما از حُباب » و « شكوهي است،اما از سراب ». 

بنابراین دانستم که هیچ گاه از « کوه قُدرت » و « شکوه شُوکت » نهراسم!

آن چه اصالت دارد « دریای آب » است،نه « غوغای حُباب »! 

 

#شفیعی_مطهر

--------------------

زبون :ناتوان، عاجز، خوار، زیردست

باد و بُروت: غرور ، نخوت،خودبینی

شُوکت : فَرّ و شکوه،قوه و قُدرت،جاه و مرتبه

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 11 آذر 1395 | 5:59 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 سخنان رضوی!

 

امروز ۳۰ماه صفر و سالروز شهادت حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام است . ضمن عرض تسلیت ساعتی پای سخنان حکیمانه آن امام همام می نشینیم .

امید که این حکمت های روشنگر در این گرداب هولناک و پرخطر ما را فانوس نجات و قاموس حیات باشد .

 

سخن

1- سه ویژگى برجسته مومن:
لایكـون المـؤمـن مـومنـاً حتـى تكـون فیه ثلاث خصـال : 1 ـ سنة من ربّه. 2 ـ و سنة من نبیّه. 3 ـ و سنة من ولیّه. فـاما السنة مـن ربه: فكتمان سـره. و امـا السنة من نبیه فمـداراة الناس. و امـا السنة مـن ولیه فـالصبـر فـى البـاسـاء و الضـراء.

مـؤمـن, مـؤمـن واقعى نیست مگـر آن كه سه خصلت در او بـاشــد: 

سنتـى از پـروردگـارش، سنتـى از پیـامبـرش و سنتـى از امـامـش.
اما سنت پروردگارش, پـوشاندن راز خود است ، اما سنت پیغمبرش, مدارا و نرم رفتارى با مردم است ، اما سنت امامـش صبر كردن در زمان تنگدستـى و پریشان حالى است.

2- پـاداش نیكـى پنهانـى و سزاى افشـا كننـده بــدى
الـمستتر بـالـحسنة یـعـدل سبعین حسنة, و المذیع بالسیئة مخذول و المستتر بالسیئة مغفور له.

پنهان كننده كار نیك (پاداشش) برابر هفتاد حسنه است و آشكاركننده كار بد سـرافكنـده است و پنهان كننـده كـار بـد آمـرزیـده است.

3- نظافت
من اخلاق الانبیاء التنظف.

از اخلاق پیـامبـران, نظافت و پـاكیزگــى است.

4- دوست و دشمن هر كس
صدیق كل امرء عقله و عدوه جهله.
دوست هركس عقل او و دشمنش جهل اوست.

5- دوستى با مردم
التودد الى الناس نصف العقل.

دوستى با مردم, نیمى از عقل است.

6- بدى قیل و قال
ان الله یبغض القیل والقـال واضـاعة المـال و كثـرة السـؤال.

به درستى كه خداوند, داد و فریاد و تلف كردن مال و پرخواهشى را دشمن مى دارد.

7- ویژگی هاى دهگانه عاقل
لا یتـم عقل امـرء مسلـم حتـى تكون فیه عشر خصـال : الخیــر منـه مـأمــول. و الشر منه مأمـون. یستكثر قلیل الخیر من غیره, و یستقل كثیر الخیر مـن نفسه. لا یسأم من طلب الخـوائج الیه, و لا یملّ مـن طلب العلـم طول دهره. الفقر فى الله احب الیه من الغنى و الذل فى الله احب الیه مـن العز فى عدوه. و الخمـول اشهى الیه من الشهرة. ثـم قال (ع): العاشرة و ما العاشرة؟ قیل له: ما هى ؟ قال(ع): لایرى احدا الا قال: هو خیر منى و اتقى .

عقل شخص مسلمـان تمـام نیست, مگر ایـن كه ده خصلت را دارا بـاشـد:
1 ـ از او امید خیر باشد.
2 ـ از بدى او در امان باشند.
3 ـ خیر اندك دیگرى را بسیار شمارد.
4 ـ خیر بسیار خود را اندك شمارد.
5 ـ هـر چه حـاجت از او خـواهنـد ، دلتنگ نشـود.
6 ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود.
7 ـ فقـر در راه خـدایـش از تـوانگـرى محبـوب تـر بـاشــد.
8 ـ خـوارى در راه خـدایـش از عزت بـا دشمنـش محبـوب تـر بـاشــد.
9 ـ گمنـامـى را از پـرنـامـى خـواهـان تـر بـاشـد.
10 ـ سپس فـرمـود: اما دهمى ! و چیست دهمى ؟ به او گفته شـد: چیست؟ فـرمـود: احـدى را ننگـرد جز ایـن كه بگـویـد: او از مـن بهتـر و پـرهیزكـارتـــر است.

8- ایمان, تقوا و یقین
ان الایمان افضل من الاسلام بدرجة, والتقـوى افضـل مـن الایمان بدرجة و لم یعط بنوآدم افضل من الیقین.
ایمان یك درجه بالاتر از اسلام است, و تقوا یك درجه بالاتر از ایمان است و به فـرزنـد آدم چیزى بـالاتـر از یقیـن داده نشده است.

9- صله رحم با كمترین چیز
صل رحمك و لـو بشربة من ماء و افضل مـا توصل به الـرحـم كف الاذى عنها.

پیوند خـویشـاوندى را برقرار كنید گر چه با جرعه آبى باشد و بهترین پیوند خـویشـاونـدى, خـوددارى از آزار خـویشـاونـدان است.

10- سلاح پیامبران
عن الـرضـا(ع) انه كـان یقـول لاصحـابه: علیكم بسلاح الانبیاء فقیل: و ما سلاح الانبیاء؟ قال: الدعاء.

حضـرت رضا (ع) همیشه به اصحاب خـود مـى فـرمود: بر شما باد اسلحه پیامبران! گفته شـد : اسلحه پیـامبـران چیست؟ فـرمـود: دعا.

11- نشانه هاى فهم
ان من علامات الفقه: الحلم و العلم , و الصمت باب من ابواب الحكمة. ان الصمت یكسب المحبة, انه دلیل على كل خیر.

از نشانه هاى دیـن فهمـى , حلـم و علم است, و خاموشى درى از درهاى حكمت است. خـامـوشـى و سكـوت, دوستـى آور و راهنمـاى هـر كـار خیرى است.

12- حقیقت توكل
سئل الـرضـا(ع) : عن حـد التـوكل؟ فقـال(ع): ان لاتخـاف احـدا الاالله.
از امام رضا (ع) از حقیقت تـوكل سـوال شـد. فرمـود: این كه جز خدا از كسـى نترسى .

13- بدترین مردم
ان شـر النـاس مـن منع رفـده و اكل وحـده و جلـد عبـده.

به راستـى كه بـدترین مردم كسى است كه یارى اش را (از مردم) باز دارد و تنها بخورد و زیر دستش را بزند.

14- حسن ظن به خدا
احسـن الظن بالله, فان من حسـن ظنه بالله كان عنـد ظنه و من رضى بالقلیل من الرزق قبل منه الیسیر من العمل؛ و من رضى بالیسیر من الحلال خفت موونته و نعم اهله و بصره الله دار الدنـیا و دواءهـا واخـرجه منها سـالما الى دارالسلام.

به خداوند خوش بین باش، زیرا هر كه به خدا خوش بین باشد, خدا با گمان خـوش او همراه است, و هر كه به رزق و روزى اندك خشنود باشد, خـداوند به كردار اندك او خشنود باشد , و هر كه به اندك از روزى حلال خشنود باشـد, بارش سبك و خانـواده اش در نعمت باشد و خـداوند او را به دنیا و دوایـش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دارالسلام بهشت رساند.

15- اركان ایمان
الایمان اربعة اركان: التـوكل على الله, و الرضا بقضاء الله و التسلیم لامـر الله, والتفویض الى الله.

ایمان چهار ركن دارد:
1 ـ توكل برخدا
2 ـ رضا به قضاى خدا
3 ـ تسلیم به امر خدا
4 ـ واگذاشتن كار به خدا.

16- بهترین بندگان خدا
سئل علیه السلام عن خیـار العبـاد؟ فقــال(ع): الذیـن اذا احسنوا استبشروا, و اذا اساؤوا استغفروا و اذا اعطوا شكـروا, و اذا ابتلوا صبروا, و اذا غضبوا عفوا.

از امام رضـا(ع) دربـاره بهتـریـن بنـدگـان سـوال شـد.
فـرمـود: آنان كه هر گاه نیكـى كنند ، خـوشحال شوند, و هرگاه بدى كنند، آمرزش خـواهند, و هر گاه عطا شـوند، شكر گزارند و هر گاه بلا بینند ، صبر كنند, وهر گاه خشم كنند، در گذرند.

17- تحقیر فقیر
مـن لقى فقیـرا مسلما فسلم علیه خلاف سلامه على الاغنیاء لقى الله عزوجل یـوم القیامه وهو علیه غضبان.

كسى كه فقیر مسلمان را ملاقات نماید و بر خلاف سلام كردنش بر اغنیا، بر او سلام كنـد, در روز قیامت در حالـى خـدا را ملاقات نمایـد كه بـر او خشمگیـن بـاشـد.

18- رفع اندوه از مومن
مـن فـرج عن مـومـن فـرج الله عن قلبه یـوم القیمه.

هر كس اندوه و مشكلى را از مومنى بر طرف نماید ، خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد.

19- بهترین اعمال بعد از واجبات
لیـس شـى ء مـن الاعمـال عنـد الله عزوجل بعد الفـرائض افضل من ادخـال السرور على المؤمن.
بعد از انجام واجبات, كارى بهتر از ایجاد خـوشحالى براى مومن, نزد خداوند بزرگ نیست.

20- رضایت به رزق اندك
من رضى عن الله تعالى بالقلیل من الرزق رضى الله منه بالقلیل من العمل.

کسی که از خداوند تعالی به روزی کم قانع باشد ، خداوند نیز از او به عمل اندک راضی می شود .


منبع: عیون اخبارالرضا، تنظیم برای تبیان: ملکی


موضوعات مرتبط: روزنوشت

تاريخ : چهار شنبه 10 آذر 1395 | 11:33 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 454) 

 

« لال گفتن » و « زلال شکفتن »!

Похожее изображение

 

من در « بازار بزُرگ زندگی » و « ساختار ستُرگ ارزَندگی » 

  « کالایی ارزان تر از لبخند » و « نوایی گران تر از نیوَند » ندیدم.   

لبخند پنجره ای است گشوده به « باغ ریاحین رحمت » و « چراغ زرّین مرحمت »!

لبخند زبانی برای « لال گفتن » است و بیانی برای « زلال شکفتن »! 


با پر و بال لبخند می توان از « شوخه شور » به بلندای « شاخه شعور » پرواز کرد.

لبخند،« کلید بهشت » است و « امید به سرنوشت ».

مبادا که با « پندار پلید » این « گُلزار امید » را « بفرساییم»

و « گُلِ لبخَند » را با « گِلِ تَلخَند » « بیالاییم»!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------------

نوا : اسباب معاش، خوراک و توشه ،سروسامان

نیوند : فهم و ادراک

شوخ(شوخه): چرک

شور :آشوب،غوغا و فریاد،فتنه،هیجان و آشفتگی

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 10 آذر 1395 | 6:48 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(453)  

 

 « قَدر شناسی» و « غَدر هراسی »  ! 

 

 Похожее изображение

 

من « گُواهی » « صادق تر از آب » 

و « نگاهی » « عاشق تر از آفتاب » ندیدم. 

آب ،« سیمینه ای صاف » و « آیینه ای شفّاف » است 

که واقعيت ها را « مي نماید» 

و آفتاب براي همه « پديده هاي دَیجور » ،

« شعر نور و سرور » « مي سراید».  

آب و آفتاب « نمودهایی مُنوّر » و « نمادهایی روشنگر»ند،

که جز « حقیقت را نمی جویند» و جز « واقعیت را نمی گویند»

من نه تنها « آب و آفتاب » که همه « آفریده های ربّ الارباب » را 

« بی کم و کاستی »،« آیه های راستی » یافتم؛

اما تنها موجودی که می تواند « حقایق را وارونه » 

و « دقایق را واژگونه » نشان دهد،انسان است!

انسان می تواند « عالی ترین نبوغ » و « خیالی ترین دروغ » را تجلّی بخشد!

زهی افسوس برای کسی که خود را « قَدر نشناسد» و از« غَدر نهراسد » !

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------

می نماید : نشان می دهد

 دقایق : نکات دقیق،نکته های باریک،امور غامض

 غَدر : خیانت، بی وفایی، مکر و فریب

از غَدر نهراسد: از خیانت و فریبکاری نپرهیزد

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 9 آذر 1395 | 5:53 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

محمد (ص)موج خروش در مرداب خموش

 

#شفیعی_مطهر

رود اگر رود است، ناگزير از ترنم سرود است، سرود حيات و حركت. زلال آب بايد بي‌امان از چشم چشمه‌ها بجوشد و بر بستر رود خرامان بخروشد.

موج اگر موج است، ناچار از تلاطم درحضيض و اوج است. بايد بر جمود بر آشوبد و ركود را در هم كوبد.

كوه اگر كوه است، پيچيده در هاله‌اي از شكوه است. بايد كه قامت افرازد و قيامت برپا سازد.

مِهر اگر مِهر است، هماره فروزان بر سينه سپهر است. بايد پيوسته بدرخشد و آفريدگان را نور و نار بخشد.

گُل اگر گُل است، دلرُباي بُلبُل است. بايد رايحه روح‌بخش را بر بال‌هاي نسيم نشانَد و شميم افشانَد.

اما چون رود، رامش گيرد و موج آرامش پذيرد، رود مُرداب مي‌شود و موج از شتاب مي‌ماند.

انسان انسان است، زيرا مي‌انديشد و در راه تحقّق انديشه خود مي‌‌كوشد.

برفراز اين دنياي ديرينه و در زير اين گنبد آبگينه تنها نهال ياد و فرياد است كه مي‌ماند؛ جوانه يادي كه از ريشه فطرت برويد و شكوفه فريادي كه از انديشه بشريت برآيد.

آنان‌كه كوه را شكوه بخشيده‌اند و اين اسطوره نستوه را به ستوه آورده‌اند، روشنگراني هستند كه رايت ريا را بركنده‌اند و حقيقت انديشه را نه به رؤيا، كه به رؤيت ديده‌اند. اينان فريادگران دشت سكوت‌اند و دادگران وادي برهوت.‌ آنان پيوسته از آيه‌هاي نور و سوره‌هاي شعور روايت مي‌نگارند و افق روايت را با نگاه درايت مي‌نگرند.

پيامبران، باغبانان بوستان بشريت بودند و مُبشّران پر شور بشر. نيلوفر نگاه را از حضيض خاك سياه برداشتند و بر اوج افلاك "الله" برافراشتند. استعدادهاي نهفته را برآشفتند و فطرت‌هاي خفته را شكفتند. به ديدگان «ديد»‌ بخشيدند و به رنجديدگان، ‌اميد.

اگر نبود سايه سبز رسالت، از يورش سموم سوزان ضلالت، جوانه تُرد فطرت مي‌فسُرد و شكوفه‌هاي سرخ طبيعت مي‌پژمُرد. شقايق‌هاي شوق مي‌سوختند و ياس‌هاي اميد با خاكستر يأس مي‌ساختند.

واپسين بشير بشر و آخرين سفير داور در سياه‌ترين عصر حاكميت سكوت و حكومت طاغوت از مناره غار «حرا» شراره فرياد «چرا؟»‌ را برافروخت و تنديس‌هاي اكاسره و قديس‌هاي قياصره را در هم كوفت. در پرتو پيامش نه از قصر قيصران نشان ماند و نه از كاخ تاجوران.

عدالت محمدي ،بلال سياه را در كنار صاحبان جلال و جاه نشانيد. توحيد، عيار ارزش شد و تقوا، معيار گزينش. (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ) (حجرات:13)

محمد (ص)فرشته نبود، اما اسطوره وجودش با عصاره نور سرشته بود.

«اگر پيامبر را فرشته‌اي هم قرار داده بوديم، او را به صورت مردي در مي‌آورديم و بر او لباس مردم مي‌پوشانديم» (انعام:9)

محمد (ص)در سياه‌ترين روزهاي ركود و شب‌هاي جمود، قامت به قيامت بست و در «قد قامت»‌ عشق قامت شكست.

محمد (ص)سرو سر سبز سعادت بود كه در بوستان مردم روييد و در ميان چمنزار مردم باليد و از هيچ سختي و دشواري نناليد. با مردم زيست و درد مردم ستمديده را در مردمك ديده گريست.

محمد(ص) درياي بيكراني بود كه در تَنگ‌ناي جام گنجيد و پهناي پيام را برگزيد. او بحري بود كه در ظرف آمد و كوهي بود كه به حرف آمد.

محمد (ص)موج خروش بود در مرداب خموش. مرداب را به تپش خواند و خيزاب را به خيزش. سراب را آب بخشيد و مُرداب را شتاب. او اقيانوس مردمان را به شورش فرا خواند و بر تنديس‌هاي خودكامگان يورش آورد. گفتارش روزني از رياض آفتاب بود و فَوَران فَيّاض نور ناب.

محمد (ص)سوداگر سودآور بود؛ اما خود سوداي سود نداشت. جان را به اخگر عشق افروخت و كالاي جان را به بالاي جانان فروخت.

محمد (ص)در حاكميت زرد پاييز، حكومت سبز رستاخيز را بر پا كرد. دستانش پر از بهار بود و انبانش انباشته از شكوفه‌زار. از لب‌هايش نسيم نجابت مي‌وزيد و از دهانش، شميم شهامت.

محمد (ص) آيه آفتاب بود و همسايه مهتاب. از كوله‌بار رسالتش شكوفه‌هاي نور مي‌ريخت و كوچه‌هاي تاريكستان تاريخ را با نسيم نور مي‌آميخت.

... و اكنون محمد (ص)اين پيامبر رحمت و رهايي بر فراز تاريخ بشريت سرافراز و پيشتاز ايستاده و خامه در كف من، حيران و سرگردان ‌كه چگونه اين اقيانوس نور را در فانوس كور در آورد؟

تو از قبــــیله که ای که ناز را شکســته ای

تنگ حـصار مبهم نیاز را شکســــــــــته ای

ســـــــــرو شود خجل اگر به قامتت نگه کند

ز بس که راست قامتی طراز را شکسته ای

قلم كمندي است كه انديشه‌هاي ناب را به بند مي‌آورد و پرنده سبك‌بال خيال را از فراز قله‌هاي بلند آمال شكار مي‌كند و در قالب واژه‌ها و زنجير كلمات به رشته تحرير مي‌كشد؛ اما در اين‌جا درمانده كه چگونه اين قامت را بنگرد و قيامت را بنگارد؟

 خویش را هر لحظه در آییــــــنه ها گم می کنم

در دل دریا چو موجی خویــــــش را گم می کنم

از شکـــــست رنگ آوازم کســــــی آگــــه نشد

بس که من از خجلت دل دست و پا گم می کنم

قلم غوَاصي است كه گوهرهاي شگرف را از دل درياي ژرف مي‌ربايد و در گنجينه حرف مي‌آرايد؛ اما در اين‌جا قلم لال است و جمال يار، بي‌مثال:

گم شدم در خود چنان کز خویش ناپیدا شدم

شبنمی بودم  ز دریا غـــــــــرقه در دریا شدم

سایه ای بودم ز اول بر زمین افـــــــــتاده خوار

راست کان خورشید پیدا گشــت ناپیدا شدم

       (شیخ عطار)

بر پايه «ما لا يُدرك كُلّه لا يُتركُ كُلٌه»

آب دريا را اگـر نتوان كــــشيد                 

پس به قدر تشنگي بتوان چشيد

من ناگزير از نگرش و ناچار از نگارش هستم.

زبان ناطقه در وصف شوق ما لال است     

چه جاي كلك بريده زبان بيهوده گوست

(حافظ)

 شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : یک شنبه 7 آذر 1395 | 9:47 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 451) 

 

هر که « ژرف تر »،« کم حرف تر »!

 Картинки по запросу

من « بزُرگ ترین بیماری » و « ستُرگ ترین شرمساری » را 

برای « جوان پرشور » و « انسان مغرور » در این دیدم 

که نه « سوادِ گُفتن » داشته باشد و نه « استعدادِ شنُفتن ». 

« آفرینشگر بشر » و « گزینشگر خیر و شر »

به انسان دو « گوش شنوا » داد و یک « زبان گویا »!

یعنی « بیشتر بشنود » و « کمتر بگوید»

و چون « دانای خموش » « سراپای گوش » باشد! 

که هر کس « برازنده تر »،« شنونده تر »!

و هر کس « ژَرف تر »،« کم حَرف تر »

هنرِ گوش،شنیدن « گفتار سکوت » است،نه « انفجار باروت»!

 

#شفیعی_مطهر

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 7 آذر 1395 | 5:14 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

دل بستن و جان را رستن!

"آسمان زیر پر و بال من است"

این سخن را مرغکی با سنگ گفت

آسمان با این بلندی 

کوه با این ارجمندی

ابر با این اوج 

دریا با هزاران موج

جنگل و صحرا و دشت و دره

سرتاسر همه زیر پر و بال من است

ای سیه دل سنگ سنگین!  

ای سراسر نفرت و نفرین!

و ای آرام آشفته!  

و ای خاموش خفته!

تو نمی دانی چرا این راز را؟ 

و قدرت پرواز را؟

زیرا که تو دل بسته ای بر خاک و...

من جان رسته ام از خاک!

                            شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: شعر نو

تاريخ : شنبه 6 آذر 1395 | 10:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(450) 

 

باروری باورها


 Похожее изображение

 

من زندانیان را دیدم با « حیله های حِرمان »، 

ولی در پشت « میله های زندان » . 

من آنان را « کنجکاوانه نگریستم » و « غمگنانه گریستم »!

اما آنان مرا «رِندانه دیدند» و « شادمانه خندیدند». 

...و من درماندم که آیا زندان آن سوی میله هاست یا این سوی آن؟! 

زندان هر « وجود زنده » و « موجود برازنده » 

جایی است که در آن « فریادهای خُفته » و «استعدادهای نهفته» را 

بتواند « آزادانه عیان سازد» و «بی بهانه بیان آغازد»!

جامعه آزاد،جامعه ای است که در آن « داور » ها « دادور » باشند و

« باور » ها ، « بارور »!

و انسان آزاد کسی است که بتواند با موازین منطقی نظرِ « داور » را « باور »

و « باور» های خود را « بارور » کند!

 

#شفیعی_مطهر

 -----------------------------------

دادور : دادگر، عادل

حیله: قدرت و توانایی،(در فارسی به معنی مکر و فریب)

حِرمان: بازداشتن،بی روزی،نومیدی

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 6 آذر 1395 | 6:36 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 ازدواج نهاد شريعت با نهاد قدرت 

 

امام حسین(ع):

«...باري اين چه وضعيت و چه مصيبتي است كه اصحاب درفش و دينار، اين زورگويان خودسر بدمنش و چيره دستان بدكنش - به رغم اين كه مبدا و معادي نمي شناسند و باور ندارند - فرمانروايي يافته و نهاد شريعت را به ازدواج نهاد قدرت درآورده و رسانه هاي تبليغي را در اختيار گرفته و به استخدام خويش درآورده و در هر شهر و كوي و برزني ،سخنوري بر منبر دارند و همه زمان و زمين را به اشغال درآورده و پوشش داده اند و مردمان را - بي هيچ گونه امكان دفاعي - به اسارت گرفته و به بردگي و بندگي كشيده اند ! ارزش ها را دچار ريزش و نيروها را دچار ميرش كرده اند؟! »

 « خدايا ! تو گواهي و مي داني كه دغدغه من نه رقابت در قدرت و نه سبقت در كسب ثروت و شهرت است؛ بلكه بر آنم تا بر بام جامعه پرچم هاي دين به اهتزاز درآيد و در جام جامعه نشانه هاي اصلاح آشكار شود، مگر تا بندگان خدا آسوده گردند و تعهدات الهي سامان پذيرفته و انجام گيرد و بر زمين نماند.»


 « هان ! اي گروه عالمان ! به ياري ما برخيزيد و به ما حق دهيد؛ چه ، آن كه ستمكاران با همه توش و توان بر شما چيره گشته و سخت در خاموشي نور پيامبر مي كوشند.»     

  (بخشي از سخنراني امام حسين(ع) در صحراي مني)

                                      (تحف العقول،240/1384)

 


موضوعات مرتبط: روزنوشت

تاريخ : جمعه 5 آذر 1395 | 7:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(449)   


« رمز رفعت » و « راز موفّقيّت » 

 
 

 Похожее изображение

من « رمز رفعت » و « راز موفّقيّت » در زندگی را ، 

نه « داشتن امکانات » و « انباشتن ثمرات » دیدم ، 

بل که « مکانت در بی مکانی » و « مُکنت در بی امکانی » را  

بهترین « نُقطه قُوّت » و برترین « نُکته قُدرت » یافتم .   

هنر انسان تلاشگر « آبادی در کویر مرارت » و « آزادی از زنجیر اسارت »است!

تجلّی تلاش در شناکردن در جهت « خلاف رود » « به سوی صعود»است،

و گرنه هر« پَرِ کاه بی افاده » و هر « هرزه گیاه بی استفاده » ،

هر « ماهی مُرده » و هر « گیاهی پژمُرده »

همسوی « جریان آب » به سوی « هرزاب » می روند!  

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------

مکانت: پایگاه، منزلت،مقام

مُکنت: قدرت، توانایی، نیرو، توانگری

نُکته: نقطه سیاه در روی چیزی سفید یا نقطه سفید بر روی یک چیز سیاه،مسئله دقیق

مرارت: تلخی،سختی، مشقّت

صعود: بالارفتن،برآمدن،برشدن

افاده: فایده دادن،فایده رساندن،(در فارسی به معنی تکبّر و خودبینی)  

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 5 آذر 1395 | 6:6 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 448) 

 

« عصر سنگ » و « مردم بی فرهنگ »!

 

homo-sapien-sapien

من « آدمیان دیرین » و « انسان هاي نُخُستين » را ديدم 

كه « از جفا مي خروشيدند »

و تنها « براي بقا مي كوشيدند» .

...و چه « شباهتی شگفت آور» و « مشابهتی جلوه گر » ديدم 

بين « انسان های عصر سنگ » و « مردمان بی فرهنگ »!

 انسان هاي زیر« ستم و استبداد» و مردم تحت « بیداد و انقیاد » 

گر چه در دوران پسامدرن هزاره سوم زندگی می کنند؛

اما تا آن گاه که « بیداد را تحمّل » و با « استبداد تعامُل »می کنند،

همچنان در « فقر می زیَند » و « فقیر می زایند»! 

 آن چه توسعه و تحوّل می آفریند « نگاه نو » است،نه « پگاه نو »!

 

#شفیعی_مطهر

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 4 آذر 1395 | 7:4 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 447) 

 

« داوری » و « دادوری »!

من تنها کسی را که دیدم همواره مرا « نُخُست » 

با دیدی « دُرُست »ارزیابی می کند، خَیّاطم است؛ 

زيرا هر بار پس از « تحقیق » و اندازه گرفتن « دقيق »، 

با « قیاس مناسب »برايم « لباس متناسب »مي دوزد ؛ 

اما ديگران با « خیالات پریشان » و بر « قامت گمان »  

با « احساسی از آمال » ،« لباسی از خیال » بر اندامم مي پوشانند.

ای کاش همه ما چون « خَیّاط » با دیدی « مُحتاط » 

پیش از هر« سازه » نخست « اندازه »می گرفتیم!

بیاییم پیش از هر « داوری » کمی « دادوری » کنیم! 

 

 #شفیعی_مطهر

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 3 آذر 1395 | 7:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(446)  

 

« واپسین منزلگاه » و « آخرین پناهگاه »  

 

Картинки по запросу

من در گورستانی « متروک » جمجمه ای را دیدم « مفلوک » ، 

هر چه برایش « گریستم » و بدان « نگريستم »، 

نفهميدم که این کاسه سر « خودكامه اي خطير » است يا « بينوايي فقير»؟ 

بنابراین دانستم که « واپسین منزلگاه » و « آخرین پناهگاه » 

برای هر « شاه و فقیر » و هر « صغیر و کبیر » ،

هر « زشت و زیبا » و هر « پارسا و پریسا »همین جاست!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------

جمجمه : استخوان سر،کاسه سر

 پارسا :پرهیزگار،پاکدامن،زاهد

پریسا : افسونگر

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 | 3:15 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

حقوق انسان ها به عنوان شهروندان  

 

#شفیعی_مطهر

جامعه ای را می توانیم توسعه یافته و پیشرفته بدانیم که انسان ها در آن به عنوان شهروندان دارای حقوق ، کرامت و شخصیت باشند . اگر کرامت و حقوق انسان ها و شهروندان در جامعه ای توسط حاکمان به رسمیت شناخته شده و از آن پاسداری شود ، از آن پس رای انسان ها ، قلم و بیان انسان ها ، نظریات انسان ها ( اعم از موافق و مخالف با حاکمان) و دین و ...انسان ها محترم و ارزشمند است .

ذیلا به نمونه های از پاسداشت حقوق انسانی در برخی از جوامع توجه فرمایید:

حقوق يك انسان

 خانمي كه در حين زايمان دچار حمله قلبي شده بود، 20 ميليون پوند انگليس دريافت خواهد كرد. اين خانم 32 ساله در حين زايمان دچار حمله قلبي شد؛ اما متخصصّان قلب به دليل اين كه كُد رمز ورود به اتاق عمل را نداشتند، نتوانستند در كنار بيمار حاضر شوند و از آسيب رساندن به مغز او جلوگيري كنند. اين سهل انگاري باعث شد كه اين خانم اكنون تنها مي تواند چشم ها و سر خود را تكان دهد. به همين دليل دادگاه، بيمارستان را محكوم به پرداخت 7 ميليون پوند غرامت به صورت يك جا، و ماهانه 250 هزار پوند تا 50 سال آينده كرده است.

(همشهري، 24/7/81)

 و باز حقوق انسان

بيش از 50 مسافر هواپيما در انگليس از شركت هاي هواپيمايي به دادگاه شكايت كرده اند؛ چون معتقدند، فضاي بسيار محدود صندلي هاي هواپيما باعث گرفتگي رگ هاي پاي آنان شده و آن ها را با خطر مرگ مواجه كرده است.

تا كنون قضات به نفع 30 نفر از مسافران رأي داده اند كه شركت هاي هواپيمايي بايد به آن ها غرامت بپردازند.

(همشهري، 18/8/81) 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 1 آذر 1395 | 9:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(445)  

 

«شوق رهایی» از « طوق مینایی»

Картинки по запросу

من ماهيي را ديدم « زندانی تُنگ » 

که با « زبانی گُنگ » سرود رهایی را می سرود!

او با وجود « بینوایی » به هر « بهايي »، 

با « کمال تنهايي » « مي کوشید»

و « زلال رهايي » را « مي نوشید ».  

  «شوق رهایی» از این « طوق مینایی»لحظه ای او را آرام نمی گذاشت.

بیچاره هر لحظه با « سرگردانی می رمید»، 

ولی « آنی نمی آرمید »!

بنابراین دانستم هیچ « زندانی اسیر » و « قربانی تحقیر »

هر چند خود را « بیچاره » و زندانبان را « پتیاره » ببیند ،

نمی تواند امید رهایی از « کف » بنهد و از « هدف» بازماند !

نباید هیچ گاه شوق رهایی را « فراموش » کند

و چراغ امید در دلش « خاموش » شود.

 

#شفیعی_مطهر

------------------------

رمیدن : رم کردن،ترسیدن و گریختن

پتیاره: زشت و مهیب،بدکار ،اهریمنی،اهریمنی که در پی آزار مردم یا تباه ساختن چیزهای خوب و آثار نیکوست 

طوق: گردنبند،حلقه،وسیله اسارت

مینا : آبگینه،شیشه،تُنگ شیشه ای

 

شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 1 آذر 1395 | 5:42 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |