سقوط بالنده! 

 

من سقوط قطره باران و دانه برف رقصان را نه پایان پایایی که آغاز پویایی و شکوفایی دیدم؛

زیرا برف و باران با سقوط خود،زمین را طراوت می بخشند و زمان را لطافت ؛

بنابراین دانستم که  برای انسان با اراده هر سقوطی می تواند آغاز صعودی بی اندازه و مقصودی تازه باشد. 

 

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 31 فروردين 1394 | 6:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

ناسازگاری کرامت انسان با استبداد 

 

من شهریاری را دیدم که از لوح هستی شهروندان ،واژه« کرامت» را می زدود و گوهر« عزت» را می ربود،تا ناگزیر در معبد قدرت تعظیمش کنند و تکریمش نمایند.

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً فَاسِقِينَ(زخرف،54)

فرعون ( برای ادامه خودکامگی خود ) قوم خویش را فرومایه و ناآگاه بارآورد ( و آنان را در سطح پایینی از فرهنگ و رشد فکری نگاه داشت ) و ایشان هم از او فرمانبرداری و پیروی کردند . آنان قومی فاسق ( و خارج از اطاعت فرمان خدا و حکم عقل ) بودند .

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : یک شنبه 30 فروردين 1394 | 5:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

کوپن کرامت و کالای حقارت!

من مردمی را دیدم که در صف های طولانی کوپن کرامت را می دادند و کالای حقارت می گرفتند!

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : شنبه 29 فروردين 1394 | 6:56 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

شکستن بت و پرستش بتواره! 

 

من مردمی را دیدم که بت ها را می شکستند،اما بتواره ها را نیایش می کردند!

...و من در تاریخ بشر تراژدی غم انگیزتر و خردستیزتر از این ندیدم که هی مرتب تکرار می شود و استمرار می پذیرد! 

چه نمایش جانسوزی است بر پرده گستره تاریخ بت شکنی چند باره و پرستش بتواره!

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : جمعه 28 فروردين 1394 | 17:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

تأثیر اخلاق در موفقیت
 
 
"تواضع" و "فروتنی" از صفاتی هستند که هر بار که نامشان به گوش می رسد، احساس دلپذیر و خوشایندی در انسان به وجود می آورند.
 
شاید بشود گفت این طراوت و خوشایندی، خصوصیت همه صفات اخلاقی است، چرا که ریشه در فطرت آدمی دارند و ناخودآگاه نسبت به خوبی ها کششی را در ما ایجاد می کنند. اما باز این دو صفت تفاوت های چشمگیری با دیگر صفات اخلاقی دارند، چرا؟

همان طور که در مقالات گذشته به ویژه در دو قسمت قبلی همین مقاله مطرح شد، ضد این صفات یعنی "غرور" و "تکبر"، آزاردهنده ترین صفات آدمیزاد و البته خیرمایه بخشی از وجود ما هستند. می گویند آدم مغرور حتی از اسبی که کالسکه اش را می راند، بیزار است. متأسفانه این صفات منفی به قدری به ما نزدیکند که مثل اندام های درونی بدن، به چشم نمی آیند و دایم از آن ها غافلیم. در اساس همین دو صفت هستند که در طول تاریخ، باعث سقوط افراد موفق از قله های ترقی چه در ابعاد مادی و چه در معنویات شده اند و صد البته این تهدید ادامه خواهد داشت و به قول نیچه "تکبر، آسان ترین راه برای از بین بردن سرافرازی هاست".

 

فکر نکنید آدم های با ضریب هوشی بالا در امان هستند، جالب اینجاست که این صفات ناپسند یعنی "غرور" و "تکبر"، هیچ گونه ارتباطی به میزان ضریب هوشی ما ندارند و در هر انسانی با هر میزان هوش و درایت به وضوح دیده می شوند. غیر از خود شخص که از این عیوب ریشه دار تا حدود قابل توجهی ـ یا کاملاً ـ غافل است، دیگران به عیوب او بیش از خودش واقفند و کم و کیف آن را به وضوح تشخیص می دهند. لذا هر از گاهی مستقیم یا غیرمستقیم نظريات یا رفتار ما را که ناشی از این غرور و تکبر است، مورد ایراد قرار می دهند و اینجاست که ما اصلاً از این اعتراض خوشمان نمی آید و با هر روشی سعی می کنیم نظر گوینده را حتی الامکان تغییر دهیم و به او بفهمانیم که کاملاً در اشتباه است. 

نظیر این علایم یعنی واکنش نسبت به انتقادات اطرافیان، نشان دهنده این است که این صفات در تار و پود وجودمان لانه کرده و برای مبارزه با این دو نقطه ضعف اساسی یعنی "غرور و تکبر" راه طولانی در پیش داریم . به نظر می رسد به این سادگی ها هم نمی توانیم از شرشان خلاص شویم! شاید تشریح برخی از تکنیک های فریبنده این دو صفت ناپسند، قدری راه مبارزه را بهتر ترسیم کند و ما را بیشتر با این اژدهای هزار چهره آشنا سازد.

 

یکی از تکنیک های "غرور" که شاید خیلی هم معروف باشد، تکنیک "انکار" است. همان طور که گفتیم "غرور" انسان را می فریبد و با این فریب و مکر، ایده ها و باورهای غلطی را به فکر و روان ما تحمیل و تزریق می کند، به گونه ای که مصرانه مدعی هستیم چنین صفات نیکی را دارا هستیم و چنان ضعف هایی هرگز در ما وجود ندارد. اولین راه تشخیص این تکنیک این است که ببینیم نسبت به انتقادی که از ما می شود، به لحاظ فکری و روانی چه واکنشی نشان می دهیم. شدت واکنش روانی ما می تواند شاخص خوبی برای اندازه گیری میزان خودباوری و غرورمان باشد. به قول معروف ببینیم وقتی با انتقادی مواجه می شویم، چه میزان خونمان به جوش می آید!

 خودخواهی، راه ها را می بندد و خیر و خوشی را دور می کند. حال آن که، هر اندیشه مهرآمیز به دور از خودخواهی، نطفه کامیابی را در خود می پروراند.

"فلورانس اسکاول شین"

 

وقتی از انسان مغرور، (الحمدالله که ما مغرور نیستیم!!) که خود را مزین به انواع صفات متعالی و مبرا از هرگونه رذیلتی می داند، انتقادی می شود و یا اشکالی از کار و رفتارش گرفته می شود ـ البته نه فقط از طریق کلام بلکه حتی با ایما و اشاره و یا هر نوع حرکت ظریف دیگری که نشان دهد رضایتی از او وجود ندارد ـ اولین حالتی که به طور ناخودآگاه از او بروز می کند، حالت "انکار" است. روان او مانند گلبول های سفید خون که با اولین مواجهه با ویروس یا هر موجود خارجی، به شدت واکنش نشان می دهند و آن را دفع می کنند، سعی می کند هر چه سریع تر خود را از این انتقاد و اشکال مبرا کند و به شدت نسبت به این حمله واکنش دفاعی نشان می دهد و به هر طریق می کوشد تا از مهلکه بگریزد. آگاهانه شروع به "انکار" می کند و امواج فکری فراوانی بر علیه موضوع مورد انتقاد به ذهن او هجوم می آورند و او که احساس می کند خشت های ساختمان "خودباوری"اش در خطر فروپاشی اند، تمام قوای وجود خود را به کار می گیرد تا خود و البته دیگران را توجیه کند که هرگز چنین ایرادی به کار او وارد نیست و گوینده و سایرین در اشتباه محض هستند. در اینجاست که جملاتی با این مضامین کاربرد زیادی پیدا می کنند: "خیر این طور نیست که..."، "شما در اشتباه هستید من..."، "البته این نظر شماست دیگران در مورد من..."، "دارید یک طرفه به قاضی می روید من..."، "دارید قضاوت عجولانه می کنید من..."، "صبر کنید باید برایتان توضیح بدهم تا موضوع روشن شود که من..." و...

 

این واکنش تدافعی روانی، تمام وجود شخص را به حالت آماده باش درمی آورد، رنگ رخساره اش سرخ و برافروخته می شود، بیانش با مشکل مواجه می شود، حالت پرخاش پیدا می کند، حتی الامکان اجازه صحبت کردن به کسی نمی دهد، میدان دید او محدود و تار و سرش به شدت گرم می شود! بسته به میزان غرور و نادانی اش، گاهی هم احساس می کند که از شدت ضربه وارده! مریض شده و قوایش در حال تحلیل است. خلاصه این که در برابر هر نوع کلام و رفتاری که نشان دهد او برخلاف تصورش مقبول و مورد تأیید نیست، بی درنگ سلاح "انکار" به دست می گیرد و نه تنها ایراد را نمی پذیرد، بلکه اشکال را از خود منتقد می داند و با تمام قوا به وسیله افکار و رفتار بیرونی اش، به زعم خود حملات وارده! را چند برابر تلافی کرده و موج سهمگینی از عیوب و ایرادهای زشت را برسر گوینده بینوا خالی می کند. خلاصه وای به حال منتقد.

 

در وضعیت مشابه که منتقد مستقیمی در کار نیست، مثلاً جبر زمانه و روزگار او را نقد می کند، او مظلومانه خود را مستحق چنین ظلمی نمی داند و باز با کمک سلاح "انکار" خود را از همه تقسیرها مبرا کرده، و برای متحمل شدن این بار سنگین ظلم و جور، تازه امتیازی هم برای خود قایل می شود و  باز بر غرور خود می افزاید! مثلاً می گوید: "لیاقت ندارند که من..."، "اینجا جای آدم های مثل من نیست، من..." و...

 

از آنجایی که غرور انسان را از "وضعیت" خود غافل می کند و او را با افکار غیرواقعی فریب می دهد، بنابراین یکی از راه های مبارزه با غرور با توجه به واکنش "انکار"، تلاش برای تقویت صفت "انتقادپذیری" است. حتماً شما هم قبول دارید که هیچ انسانی در دنیا وجود ندارد که بی عیب و نقص و کامل باشد؛ پس این موضوع شامل حال خود ما هم می شود. باید صادقانه و دایم این واقعیت را در عمل به خود یادآوری کنیم که "من هم نقص دارم"، "من هم نقاط ضعفی دارم"، "من هم اشتباه می کنم"، "من هم خیلی چیزها را نمی دانم"، "من هم یکی هستم مثل دیگران"، "همیشه حق با من نیست"، "من یک انسان عادی هستم درست مثل اطرافیانم، پس من هم ایرادهایی دارم"، "آخر مگر من کی هستم این همه منم برای چیست".

 

ما باید خیلی خودپسند باشیم اگر تصور کنیم که برجسته ترین موجودات دنیا هستیم. در این دنیا نزدیک به صد میلیارد کهکشان وجود دارد که هریک از آن ها چندین میلیون خورشید دارند که شبیه به ما یا بهتر هستند و هر روز تعدادی از آن ها با هم برخورد می کنند و در هیچ جای دنیا کسی برایشان غصه نمی خورد و مجلس ترحیم و یادبود برپا نمی کند

"موریس مترلینگ"

 

هر بار که انتقادی شنیدیم، سعی کنیم افسار این حالت تدافعی ناخودآگاه را به دست بگیریم و تا جایی که قدرت داریم به حالت خودآگاه با تلقین افکار صحیح، واکنش درست و منطقی مثل یک انسان واقعی از خود نشان دهیم، مثلاً:

* سعی کنیم با گوینده رفتاری مودبانه و محترمانه داشته باشیم.

* سعی کنیم بر احوال و احساساتمان تسلط پیدا کنیم.

* اجازه دهیم حرفش تمام شود.

* کمی به حرفش فکر کنیم تا درست منظورش را متوجه شویم.

* سعی کنیم مصادیقی از انتقاد را در وجودمان پیدا کنیم.

* رفتارمان را طوری مرور کنیم که متوجه شویم چرا این ایراد به ذهن شخص گوینده رسیده است.

* اگر حرفش را نمی پذیریم ،حداقل صددرصد حرف او را نقض نکنیم و به طور مطلق خود را مبرا ندانیم.

* برای دفاع کردن از خودمان بی قرار نشویم و بدانیم با کمی صبر و تحمل شرایط به نفع ما تمام خواهد شد.

هر چقدر که بتوانیم از شلیک مسلسل "انکار" خودداری کنیم یا حداقل کمتر تیراندازی کنیم یا تیراندازی را به تأخیر بینداریم، نشانه پیشرفت است و ما موفق شده ایم تا حدی عنان اختیارمان را به دست بگیریم.

 

اما نکته دیگری که شاید باورش سخت باشد این است که یکی دیگر از تکنیک های زیرکانه و حرفه ای غرور، استفاده از "تصویر" تواضع و فروتنی است. شخص مغرور خواهان برتری و تفاخر همه جانبه نسبت به دیگران است.

  گویند روزی شخصی راه می رفته و مدام متعجبانه نفس های بلندی می کشیده و زیر لب چیزی را تکرار می کرده است. وقتی از او سوال می کنند که موضوع این حیرت و تعجب چیست می گوید:

  "در عجبم که خداوند چگونه این همه فضل و دانش را در سینه من جا داده است"!

  مثال متداول دیگر وقتی است که از کسی در مورد موضوعی نظرخواهی می شود، اول با کمال تواضع می گوید: "البته من کوچک تر از آن هستم که نظر بدهم، اما..." و بعد باید قریب به یک ساعت شنونده نظريات قاطع و مطلق او باشیم!

 

از آنجایی که غرور مانند ویروس وارد ساختمان ژنتیکی ما می شود، لذا به راحتی قادر است تمام هوش و ذکاوت ما را در اجرای فرمان هاي خود به کار گیرد. غرور به خوبی می داند که "جامعه، انسان متواضع را می پسندد و به او احترام می گذارد" پس این بهترین موقعیت است تا از این پوشش ظاهری برای ارضای امیالش استفاده کند.

"نفس اژدرهاست او کی مرده است          

   از غم بی آلتی افسرده است"

بنابراین شخص را به الگوبرداری صوری! از رفتار افراد متواضع و فروتن وامی دارد و از این روش برای پیشبرد کار و رسیدن به امیال خود نهایت استفاده را می کند.

 

مثلاً می داند که "افراد متواضع، ادب و احترام را نسبت به دیگران رعایت می کنند" و معمولاً از این راه موفقیت هایی کسب می کنند. بنابراین او هم سعی می کند به طمع پیشبرد کاری، از کلمات و زبان بدن آن ها تقلید کند. ولی از آنجایی که اعتقادی به این رفتارها ندارد، رفتارش با کیفیت خاصی همراه است که هرگز آن تحسینی را که مدنظرش هست، برنمی انگیزد. این کار به تواضع سمرقندی معروف است. از مشخصات دیگر انسان متواضع این است که از خود تعریف و تمجید نمی کند. همیشه صفات خوب دیگران به نظرش می آید و سعی می کند از دیگران بیاموزد.

 

اگر کسی این کیفیت را در حقیقت درون خود ایجاد نکند و فقط بخواهد تظاهر به تواضع کند، خود مبین عدم تواضع است. چرا که تواضع از "آگاهی به وضعیت خود" نشأت می گیرد. اگر "وضعیت" من این است که از نظر درونی نسبت به دیگران احساس فروتنی ندارم و خود را همچنان برتر از آن ها می دانم، "رعایت ادب و احترام صادقانه" اولین گام اساسی برای نزدیک شدن به صفت فروتنی است و در گام بعدی می توان به اصلاح نیت درونی بپردازیم. در حقیقت باید همیشه خلاف امیال و فرمان هاي غرور رفتار کنیم و فریب ترفندهایش را نخوریم.

 

خودرایی و خودبینی، همه کام و مراد خود طلبیدن و دیگران را نامراد و خوار و زبون خواستن، راه اهریمن و دل به نیکی سپردن، راه یزدان است. 

"بزرگمهر"

 

اگر غرور از من می خواهد که با رفتارهای فریبنده و فرصت طلبی توجهی را جلب کنم، کسی را بفریبم، خود را صادق جلوه دهم و موقعیت خوبی را از آن خود کنم، از تدبیر و درایت عقل استفاده نمایم و اجازه ندهم غرور مرا به نقش بازی کردن وادارد، اینجاست که باید برخلاف امر او عمل کرده و صداقت پیشه کنم؛ چرا که ریا و تزویر برای وجود انسان مضرتر است تا ازدست دادن موقعیتی مادی که با این شرایط مدت زیادی دوام نخواهد داشت. هر جا که می بینیم بی دلیل از خود رفتار عجیبی نشان می دهیم که هرگز قبلاً چنین چیزی از ما بروز نکرده بود! متوجه باشیم که کاسه ای زیر نیم کاسه است و قطعاً اینجا برای غرورمان نفعی داشته که ما را به این نقش درآورده است.

 

باید به تجربه بیاموزیم که چطور مشت غرور را باز کنیم و حیله اش را برملا کنیم. به این جمله از استاد الهی فیلسوف و عارف معاصر توجه کنید:

 "احمق کسی است که اگر تعریفی از او شد، مانند بچه ها، باور می کند و لذت می برد."

 این یکی از بهترین تکنیک های تشخیص غرور است که می تواند مشت غرور را باز کند ؛ چرا که تشخیص لذت همیشه کار ساده ای است.

 

برای تشخیص بروزهای مختلف غرور در وجود می توان از تجربیات و نظريات افراد ارزشمندی که در زندگی ما حضور دارند و می توانند به خوبی آن ها را برایمان تشریح کنند، کمک گرفت. البته لازم نیست برای پیدا کردن این افراد سفر کنید یا متحمل هزینه ای بشوید. اگر خاطرتان باشد گفته شد که انسان به دلیل غرور شدید از خود ناآگاه است و اغلب دیگران او را بهتر از خود او می شناسید. نزدیک ترین افراد به ما معمولاً بهترین قضاوت کنندگان در این زمینه هستند. خانواده درجه یک و بعد از آن دوستان و آشنایان و همکاران افراد باارزشی هستند که شناخت خوبی از ما دارند ؛زیرا در موقعیت ها و حال و احوال متعددی ما را دیده و رفتارهایمان را تجربه کرده اند. پس اگر می خواهیم از "وضعیت" خود ،آگاه تر شویم، بد نیست به واکنش های احساسی و نظريات آن ها نسبت به اعمال و افکار و رفتارمان بیشتر توجه کنیم. کار سختی نیست. گفتیم که هوش زیادی نمی خواهد!

 

تکنیک عملی دیگر این است که سعی کنیم همیشه در موضوعات مختلف با افراد خانواده یا نزدیکان مشورت کنیم و نظر آن ها را بپرسیم. در این مرحله، ترتیب اثر دادن یا ندادن به این مشورت ها مورد بحث نیست، بلکه صرفاً ضربه زدن به غرور و خودباوری غیرواقعی مدنظر است.

 

در استفاده از این تکنیک باید از به کار بردن جملاتی نظیر "تو که نمی دانی اوضاع از چه قرار است. نمی توانم برایت توضیح دهم..."، "اصلاً تو که وارد نیستی..."، "آخر این طور که تو فکر می کنی نیست..." و... خودداری کنیم.

 

بله استفاده از این تکنیک های ملی باعث می شود تا روح ما قدرت و تسلط بیشتری برای کنترل و نظارت بر زوایای وجود و نقاط ضعف ما پیدا کند. روز به روز قوی تر و مسلط تر بر احوال درونیمان خواهیم شد و اثرات مثبت این اقتدار در زندگی روزمره ما به ویژه در رفتار اطرافیان به خوبی قابل مشاهده خواهد بود.

 

تکنیک ها و حربه های غرور تمامی ندارند و هرگز نمی توان در چنین مقالاتی به بررسی همه جانبه آن ها پرداخت. قصد من از تنظیم این  مقاله فقط طرح مسأله و جلب توجه بیشتر نسبت به این نقطه ضعف خطرناک بود. قطعاً همین مقدار اشاره برای خواننده مشتاق و آگاه کافی است تا خود ادامه راه را بپیماید.

 

(منبع: مجله موفقیت)

باز نشر: مجله اینترنتی Bartarinha

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 27 فروردين 1394 | 4:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 برتری طلبی! 

 

من شهریاری را دیدم که وزین و فرنشین بود و می خواست کاخش از همه کاخ ها بلندتر باشد.

...و چون نمی توانست کاخی بلند و قصری شکوهمند بسازد،ناگزیر فرمان داد تا دیگر برج های رفیع و خانه های وسیع را خراب کنند!

(شفیعی مطهر)


تِلكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدونَ عُلُوًّا فِي الأَرضِ وَلا فَسادًا ۚ وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ﴿سوره قصص،۸۳﴾
(آری،) این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرارمی‌دهیم که اراده برتری‌جویی در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است!

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 26 فروردين 1394 | 6:12 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

مهر مادر

آسمان مهر و دریای محبت مادر است

ضامن خیر و صلاح و رنج و محنت مادر است

نغمه پردازی که در شب های سرد و سوزناک

با سرود جان نوای عشق خواندت مادر است

قصه گوی دلنواز و قصه ساز زندگی

بانی کاخ وجود آدمیت مادر است

گر ز سنگ روزگار آید شکستی بر دلت

آن که قلبش بشکند از داغ قلبت مادر است

آسمان مهر را او شمس باشد او قمر

گوهر رخشنده تاج سعادت مادر است

باغ سرسبز حیاتت را بود او باغبان

پایه و بنیان کاخ زندگیت مادر است

حوری مه پیکر خوشبختی ات را گوشوار

سرزمین مهر و شادی را ریاست مادر است

سنگر با استقامت در بر کوه بلا

سایه انداز و بلاگردان جانت مادر است

آن که چون پروانه گرد شمع تو گردان بود

وان که جان بخشید بر جسم نزارت مادر است

بلبل طبع سخنور لب فرو بست از سخن

آن که قدرش بیشتر باشد ز مدحت مادر است

 

(شفیعی مطهر، آذرماه ۱۳۴۲-کاشان)


موضوعات مرتبط: قصيده

تاريخ : پنج شنبه 20 فروردين 1394 | 10:55 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 یک خاطره واقعی از ایثار مادر!

 

درباره ایثار و فداکاری مادر خیلی شعر و شعار سروده و نوشته و خوانده ایم؛اما مطلبی که من الان می خواهم بنگارم، یک خاطره صد در صد واقعی است.

تازه معلم شده بودم. از محل اولین حقوقی که که پس از چهار ماه استخدام گرفتم،یک چتر خریدم. چتر را به خانه بردم و به مادر گفتم:

از این پس هر گاه باران ببارد،آن چتر را با خود می برم و دیگر خیس نمی شوم.

هر روز صبح برای تدریس به یکی از روستاهای نزدیک شهر می رفتم و عصرها پس از بازگشت از روستا ،برای کمک به پدرم به دکان ایشان می رفتم.

شامگاهان یکی از روزهای اواخر پاییز باران شدیدی شروع به باریدن کرد. من در دکان پدر بودم و چتر در منزل،فاصله منزل تا دکان هم بیش از نیم ساعت پیاده روی داشت.

ساعتی از باریدن باران نگذشته بود که مادر را دیدم در حالی که از شدت ریزش باران خیس شده بود،چتر را به طور بسته حتی بدون این که خود در برابر باران از آن استفاده کند، در زیر چادر با خود آورده بود،تا من به هنگام رفتم به خانه مبادا باران بخورم و خیس شوم!!

فرخنده زادروز حضرت فاطمه زهرا(س) وروز مادر و روز زن بر همه عزیزان مبارک باد!


موضوعات مرتبط: خاطرات

تاريخ : پنج شنبه 20 فروردين 1394 | 9:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

جرثومه های حقارت!! 

 

من فرمانروایان خودکامه را افرادی حقیر و شایسته تحقیر دیدم ؛
در حالی که آنان خود را نه تنها همسنگ خورشید که شایسته هر تمجید می پنداشتند و دیگران را برده می انگاشتند!!
اینان جرثومه های حقارت اند و اسطوره های شرارت!

 (شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 19 فروردين 1394 | 6:49 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

پرواز لایزال بی پر و بال!

من انسان بی پر و بال را شایسته پرواز لایزال دیدم ؛

بنابراین فهمیدم که باید پرواز كنم آن گونه كه مي‌خواهم و گرنه پروازم مي دهند آن گونه كه مي‌خواهند!

در حقیقت نه «پرواز»م می دهند،که« پرتاب »م می کنند!!

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 18 فروردين 1394 | 9:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 انسانیت انسان!

 

من شنیده ام که روزانه هزاران انسان به دنیا می‌آیند... 

اما انسانیت را در حال انقراض می بینم! 

اگر انسانیت بمیرد،انسان ها اشباحی روان اند که در عالم حیوان تبلور می یابند! 

در حالی که در عالم معنا« انسان » در حال زوال است و « انسانیت» ،لایزال!

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : شنبه 15 فروردين 1394 | 9:5 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

روز طبیعت یا اعلان جنگ به طبیعت؟


ایرانیان در روز سیزده به‌در، طبیعت خود را معادل "۵۸ سال" در ژاپن تخریب می کنند!!

میزان آلودگی محیط زیست در روز سیزده به‌در ده برابر روزهای معمولی است!!

در روز سیزده به‌در، تنها در مناطق حفاظت شده پایتخت، ۶ تن زباله در دامان طبیعت رها می‌شود. این رقم در کل استان تهران به ۱۰ هزار و ۳۰۰ تن زباله می رسد!
http://goldasteh.blogfa.com/post-8755.aspx

 


موضوعات مرتبط: روزنوشت

تاريخ : جمعه 14 فروردين 1394 | 10:17 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

« باور امکان »در « رهگذر مکان»

 

من فراموشی و نادانی را مشکل امروز خود دیدم!

زیرا هر پروانه گاهی فراموش می‌کند که زمانی کرم بوده است 

و کرم هم نمی‌داند که روزی به پروانه‌ای زیبا بدل خواهد شد...

پس بکوشیم «باور امکان» را در«رهگذر مکان» جا نگذاریم و از «بستر زمان» جا نمانیم!

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 11 فروردين 1394 | 7:57 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

بی دل و دودل!

من شرط دل دادن را، دل گرفتن دیدم، و گرنه همواره یکی بی دل می‌شود و دیگری دو دل!  

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 10 فروردين 1394 | 7:20 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

نوجویی در گروی نوپویی!

 

من ديوانگي را در این دیدم که مسیر پیشین را بپوییم ،ولی نتیجه نوین را بجوییم.

هماره ادامه همان رفتار و رفتن در همان مسیر استمرار ،ما را به همان نتایج تکراری و هدف های انحصاری می رساند !  

همواره نوجویی در گروی نوپویی است!

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : یک شنبه 9 فروردين 1394 | 8:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

هر کسی باید خود«کس» باشد

گاهی برای رسیدن به کسی آن قدر دویدم ،که دیگر نه در خود نفسی برای ماندن دیدم و نه کسی را برای خواندن ! 

بنابراین دانستم که باید خود «کس» و برای دیگران«فریادرس» شوم.

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : شنبه 8 فروردين 1394 | 7:51 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

پگاه نو با نگاه نو

 

من آن گاه که روزهای تکراری زندگیم را خط زدم، خود را کودکی چند ساله‌ و جامعه را جمعی مچاله دیدم!

بنابراین فهمیدم که هر پگاهی نو را با نگاهی نو باید آغاز کرد!

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : جمعه 7 فروردين 1394 | 18:22 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |