دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۲۹)

 به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید | BestIranGroups
 
من دو وحشی عریزه مدار و بي شعور و متضاد را دیدم که بر اثر تربیت، همزیستی مسالمت آمیز را مي فهميدند؛ اما انسان هايي خردمدار و عاطفه دار را ديدم كه از مهر و مدارا مي گريختند و خون يكديگر را مي ريختند !!
 
من  هر چه غل و زنجیر اسارت دیدم تنها می توانستند دست ها و پاها را به بند کشند، نه انديشه ها را .
 
تصاویری زیبا از کودکان 
من پلی نامرئی را دیدم برافراشته بین دل ها و بیانگر گرمی محمل ها. 
 
 
من زمزمه گرم خیز و نرم ریز چشمه ساران و گلرقص گوهرین و آبگینه آبشاران را دیدم که فرارسیدن بهاری ارزنده و نوروزی فرخنده را نوید می دادند.
 
 
من دفتر نقاشی دخترکی را دیدم بی نقش و نگار و سپید و پاک از هر زنگار. او براین باور بود که تصویر خدای نادیدنی را نقاشی کرده است!!
ادامه دارد...
                          شفیعی مطهر

موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : یک شنبه 28 اسفند 1390 | 6:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 

 

 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۲۸)

 

 

من کسی را دیدم که از گرسنگی مرد، ولی خویشاوندانش که در زندگیش از لقمه ای دریغ می کردند،در عزایش گوسفندها سر  بريدند،سفره ها گستردند و آيين ها به پا داشتند . . . 
          
ghoran
 
من بخل را در این دیدم که انسان بخشش هایش را تلف پندارد و داشته هایش را شرف بشمارد.(حدیث) 
 
درخت 
(درست كردن شكل يك درخت از سوي دانش آموزان مدرسه اي در هند)
من آدم هایی را دیدم که درخت شدند، ولي درختاني را نديدم كه آدم!! شوند!  
 
 مار پيتون دو سر
 من ماري را ديدم كه دو سر داشت؛ اما هيچ ادعايي نداشت؛ ولي آدم هايي را ديدم كه يك سر بيشتر نداشتند ، ولي به جای يك ملت مي انديشيدند و برای سرنوشت یک ملت تصميم مي گرفتند!! 
 
پازل

 
من جهان را چون پازلی دیدم که همه انسان ها و پدیده ها چون « خط و خال
و چشم و ابرو » ُ « هر چیزی به جای خویش نیکو» بود. با خود اندیشیدم که قطعه پازل وجود من اکنون در کجای جهان قرار دارد و جایگاه واقعی او  - چه از نظر انجام رسالت ها و چه برخورداری از موهبت ها - کجاست؟!  
 
ادامه دارد...
                              شفيعي مطهر

موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : جمعه 26 اسفند 1390 | 7:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  تمنايي اي تبلور تمناي حق !

 

 بیست و چهارم اسفند ماه سال ۱۳۷۳ شهر کاشان یکی از بزرگمردان عرصه فرهنگی خود را از دست داد . مرد بزرگی که تاریخ درخشان تعلیم و تربیت این مرز و بوم هیچ گاه او را فراموش نخواهد کرد .

 تو را از عطر گل ها  آفــــريدند                 به جسمت روح مجنون را دميدند

 پرند و پرنيـــــان جان پاكــــــت                 ز تار عشــق  و  پود  غم   تنـيدند

 تو گل بودي و من خاري كنارت              چرا  گل  را  بد و ن  خا ر  چيد ند؟

همه غم هاي عالم جمع كردند               بسان سرمه در چشمت كشيدند

به باغ عشق و عرفان سرو بودي              چه غمگـــــينانه سروت را بريدند

 ز نيش خامه ات  نوش  آفــريدي               همه نوش كلامت را چشـــــيدند

تو بودي كوكب  منظومه عــشق                 كز اوج آســـــمان پايين كشيدند

تو سرو عشقي و مرغان عاشق                به روي شاخـــــه ات لانه گزيدند

 جهان دامي خطرناك است كز آن                گرفتاران  عشق حق  رهـــيدند

 «تمنای» تو حق بود و سخن حق               مگر از کام تو جز حق شــنیدند؟

« مطهر»  آمدی  ، رفتی  مطهر                 مطـــهر تر  ز  تو کس  را  ندیدند

                                                  سیدعلیرضاشفیعی مطهر- کاشان اردیبهشت ۱۳۷۴  

استاد تمنایی مشاور وزیر وقت و خدمتگزار صدیق آموزش و پرورش کشور که لحظه لحظه عمر پربرکت خویش را وقف تعلیم و تربیت نوجوانان و جوانان میهن کرد، همواره به عنوان معلمی عاشق ، مدیری مدبر و نویسنده ای متعهد و دردآشنا می کوشید تا رسالت انسانی و اسلامی خود را در قبال جامعه خود در نیکوترین صورت انجام دهد .

 ایشان سرانجام در سن ۴۸سالگی و با کارنامه درخشان ۲۳ سال خدمت صادقانه به آموزش و پرورش کشور پس از ۴ سال تحمل درد و رنج بیماری سخت سرطان در غروب روز چهاشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۷۳ با قلبی مالامال از عشق به دیدار معبود ، به سوی وصالش پرواز کرد .  

امروز ۱۷ سال از آن روز تلخ می گذرد. ضمن گرامی داشت نام و یاد آن دوست وفادار و همسنگر و همکار فطعه شعری را به همه عزیزان همراه تقدیم می کنم:

تمنايي اي تبلور تمناي حق !


موضوعات مرتبط: مثنوي

تاريخ : چهار شنبه 24 اسفند 1390 | 6:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 

 دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۲۷)

من آرزو را سرابی ديدم که اگر نابود شود، همه از تشنگی خواهند مرد . . .
 
 نیرو و انرژی ذهن انسان
 
 
من به شهادت تاریخ می گویم هر گاه روزگار خواسته تفکر فاسدی را رسوا کند، به او قدرت مطلق داده است .(دکتر علی شریعتی)
 
 
 
من آموختن را تنها سرمایه ای ديدم که ستمکاران نمی توانند به یغما ببرند . (جبران خلیل جبران)
 
 
 
 
من بزرگ‌ترین مصیبت را برای یک انسان این ديدم که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشد، نه شعور لازم برای خاموش ماندن.(ژان دلابرویه)
 
 
 
من بر اين باورم كه قصه عشقت را به بیگانگان نگو
چرا که این کلاغ های غریب بر کلاه مترسک نیز آشیانه می سازند . . .
 
ادامه دارد....
                         شفیعی مطهر

موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 22 اسفند 1390 | 7:14 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۲۶)

 

من هرگز از کسی  که کتابخانه دارد و کتاب های زیادی می خواند، نمي ترسم ؛ اما از کسی مي ترسم که تنها یک کتاب دارد و آن را مقدس می پندارد . . .
 
 
 
من کسانی را ديدم که روی شانه هایم گریه می کردند و اكنون وقتی من گریه می کنم که دیگر وجود ندارند.
 
من كساني را مهم مي دانم كه درک دارند ، نه مدرک ؛ زيرا درك نور مي آفريند و مدرك، غرور. . .
 
 
 
من كساني را ديدم كه از درد های کوچک می نالند؛ اما وقتی ضربه سهمگین باشد ، لال می شوند.
 
 
من گاهي به‏ جایی از زندگی که  مي رسم،كه می فهمم رنج را نباید امتداد داد، بل كه باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏برد و از میانشان می‏گذرد، از بعضی از آدم‏ها بايد گذشت و برای همیشه تمامشان کرد . . . 
 
ادامه دارد... 
                             شفيعي مطهر

موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : شنبه 20 اسفند 1390 | 6:42 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 

 یک جرعه غم دوست

یک جرعه غم دوست به عالم نفروشم             

 یک جام محبت به دو صد جم نفروشم

گر زخم زند دوست به شمشیر محبت              

 این زخم جگـــرسوز به مرهم نفروشم

                                                                             (شفیعی مطهر- تهران،۱۲/۱۲/۱۳۹۰)


موضوعات مرتبط: رباعي

تاريخ : جمعه 19 اسفند 1390 | 6:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 

 دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۲۵)

من در بین لایه های اجتماعی افرادی را دیدم که گرسنگی فرودستان تلاشگر را و سیری و پرخوری فرادستان بي هنر را همان گونه طبیعی و مشروع می دانستند که جایگاه سلول بینایی را بر فراز چشم و سلول کف پای را در زیر گام ها!! 

Rapping RatsRapping RatsRapping Rats

 من گربه ای را دیدم که دمش لای تله ای گیر کرده بود و همه تلاش و تقلای او برای رهایی هیچ ثمری در بر نداشت. او بر سر یک دو راهی مانده بود: مرگ با داشتن دم و زیستن عمری بدون دم !!

...و چه شباهت زیبایی دیدم بین او و انسان هایی که دم پاورهایشان در لای تله اوهام و خرافات سنتی گیر کرده است و سرانجام با همین پندارهای پوچ می میرند و از دام اوهام نمی رهند. 

من بینایی را پنجره ای روشن به روی آگاهی و برترین موهبت الهی دیدم؛ اما داشتن بينش را هزار مرتبه برتر و بالاتر از بينايي مي دانم. 

 من مردمي را ديدم كه در تبيين ايده ئولوژي خود به آخر خط رسيده بودند. در آغازين سال هاي هزاره سوم اين مردم به اندازه اي دستشان از باورها تهي شده بود كه اگر كسي منحط ترين پندارهاي خرافي را از موزه هاي غبارگرفته تاريخ يا اوهام قبايل بدوي برايشان مي آورد، گروهي بدان مي گرويدند. 

من باز هم زنده ماندم و به نوروزی رسیدم و زادروزم را دیدم. هنوز نمی دانم هر زادروز یک سال بر عمرم می افزاید یا از آن می کاهد. 

ادامه دارد...

                        شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 17 اسفند 1390 | 7:19 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۲۴)

 

من شوکت ، قدرت و هيبت واتيكان و كليسا را ديدم كه به اندازه بزرگي سطح شعور مردم، كوچك شده بود.

 

من لهاسا را در تبت ديدم كه هنوز پس از بيست و هفت قرن به دنبال نوشيدن جرعه هايي از آب حيات معنويت بود تا جاودانگي را تجربه كند. انديشه اي كه از چشمه سار معنويت و هنر بنوشد، جبه جاودانگي مي پوشد.

 

من مسجدالاقصي را همچون نگيني زرين دیدم نشسته بر تارك تاج جهان و ایستاده در باور زمان. او سال هاست که می گرید، نه تنها از جفاي اهريمن كه از انديشه هاي سترون. 

 

من معبد هنديان را ديدم نشسته بر باور مردم بشكوه و ايستاده در گذر زمان، نستوه. او در باور مردمي كه از سنت گذشته و به صنعت رسيده اند،هنوز جايگاهي بس بايسته و شاني بسيار شايسته دارد. 

 

من سپاه گوسفندان را به رهبری یک شیر دیدم که پیروز شدند بر سپاه شیران به فرماندهی یک گوسفند!! 

ادامه دارد.... 

                        شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 15 اسفند 1390 | 6:56 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

  معرفی آثار و تالیفات (۱۳

 
 " آیا به از این نمی توان بود؟ " جلد دوم
 
( مقايسه ایران و ساير كشورهاي جهان در آیینه آمار ارقام)
 
 فصل هاي مندرج در جلد دوم عبارتند از:
 فصل پنجم: صنعت گردشگري
 فصل ششم : فرهنگ رانندگي
 فصل هفتم: اسراف و اتلاف
 فصل هشتم: ناهنجاري هاي اجتماعي
 
در اين دفتر ((اعداد )) سخن مي گويند، ((ارقام )) بر كرسي داوري مي نشينند و((آمارها)) ميداندار گفتمان هستند، تحليل ها و تفسيرها بسيار اندك است و داوري نهايي را بر عهده خوانندگان فهيم و فرزانه گذاشته ام. اميد كه كاستي هايم را چشم پوشند وكژي هايم را به اصلاح كوشند.
 اكنون ديگر نه زمان ((تجليل))، كه دوران ((تحليل)) است.
 
 
 
شناسنامه كتاب
 
نام كتاب : آيا به از اين نمي توان بود؟ جلد دوم
 نام نويسنده : سيد عليرضا شفيعي مطهر
 ناشر: انتشارات رواق دانش - قم
 شمارگان : ۲۰۰۰نسخه
 نوبت چاپ : اول - ۱۳۸۷
 قطع و تعداد صفحات :وزيري - ۴۶۴
  بهاي كتاب با جلد گالينگور : ۶۰۰۰تومان

موضوعات مرتبط: معرفي تاليفات

تاريخ : شنبه 13 اسفند 1390 | 6:10 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۲۳)

من زندگی را چون بادکنکی در دست کودکی دیدم که همواره ترس از ترکیدن آن لذت بهره گیری از آن را از او می گیرد.

  

من قبله مسلمين را كانوني ديدم كه جهت گيري بيش از يك و نيم ميليارد دل را چنان تنظيم كرده بود كه همه به يك آهنگ مي تپيدند و به يك فرهنگ مي رسيدند.

من قامت بلند فریاد را دیدم پیچیده در حریر سکوت، طنین انداز در کویر برهوت. برای شنیدن این فریاد باید گوشی از جنس درد داشت و هوشی درخور یک مرد!! 

من سیلابی ویرانگر را دیدم که همه شهر را فراگرفته بود و همه ارزش ها و ارزشی ها را در خود فرومی برد. شهر را سیلاب می برد و شهروندان را ، گرداب....

 در همین حال شهریار آن شهر را دیدم که هنوز پدیده بارش باران را باور نداشت و همه اوضاع را در امن و امان می پنداشت. 

 

 

 من دنیا را چه بزرگ دیدم از چشم دنیاگرایان و درماندگان در بند اين زندان....

 و چه کوچک دیدم از دیده آنان که از لانه دنیا بیرون پریده اند و بر سینه سپهر پرکشیده اند. 

ادامه دارد.... 

                             شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390 | 7:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

معرفی آثار و تالیفات (۱۲) 

 " آیا به از این نمی توان بود؟ " جلد اول

 ( مقايسه ایران و ساير كشورهاي جهان در آیینه آمار ارقام)

   بيش از ۳۳ سال از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران می گذرد . سه دهه مدت کمی نیست . برای ارزیابی کارنامه یک تحول اجتماعی پس از سه دهه وقت و فرصت مناسبی است . موافقان و مخالفان این انقلاب هر یک در توصیف و تشریح نظریات خود گاه راه اغراق می پویند و سخن بر مذاق می گویند .به باور این نگارنده بهترین راه برای پرهیز از تندروی و کندروی و نیز برترین روش منطقی تکیه بر آمار و ارقام است .

     اگر طرفداران این انقلاب بر این باورند که موفق عمل کرده اند ، در عرصه آمار و ارقام باید آن را نشان دهند و اگر مخالفان انقلاب آن را ناموفق می دانند ، باز باید با زبان عدد و رقم سخن بگویند ، نه با زبان شعار و احساس. 

بقيه در ادامه مطلب...


موضوعات مرتبط: معرفي تاليفات

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 9 اسفند 1390 | 6:52 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۲۲)

 

من هواخواهان یک ایده ئولوژی را دیدم که در خلوت بر باورهایی پای می فشردند که بدخواهان آن ایده ئولوژی در جلوت بر آن باورها تاکید می ورزیدند.

 من در کشتزار حاکمیت هیچ ایده ئولوژی، گیاهی جز هرزه گیاهان تملق، تظاهر، چاپلوسي و رياكاري نديدم؛ زيرا بستر باور جز فلوب بارور نيست. 

 

من اسحاق نیوتون را دیدم و از او پرسیدم:  تو در اثبات جاذبه زمین آیا هیچ به دافعه درخت هم اندیشیده بودی؟ 

درخت دافــعه دارد که ســـیب می افتد

 

وگرنه هیچ سقوطی دلیل جاذبه نیست

 

من کبوتر صلح را دیدم که برای پاسداری از صلح سر بر سندان می سپرد تا تن به عدوان ندهد.

 

من شاهینی پرمهر را بر سینه سپهر دیدم که از بسیاری غیرت و غرور، تجاوز و تعدی هیچ پرنده ای را در قلمرو خود برنمی تافت و با همه همت بر نفی آن می شتافت. 

ادامه دارد... 

                          شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : یک شنبه 7 اسفند 1390 | 7:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 

 دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۲۱)

نایت اسکین 

من هر نای نغمه خوان و نوای نگران را که دیدم و شنیدم ، آن را جاودان و آژمان يافتم. در اين جهان گذران هيچ پديده اي براي نيستي و نابودي آفريده نمي شود ؛ تنها از حالتي به حالتي ديگر دگرگون مي گردد.   

 

من در بازار عقل فروشان همه را فروشنده دیدم. هیچ کس در میزان و اندازه عقل و خرد خود، احساس کمبود نمی کرد.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net 

من بسياري از سیل هاي ویرانگر و پرخطر را ديدم ؛ اما من سيلي وحشتناك تر را احساس كردم كه بنيان هستي جامعه را برمي كند و درهم مي كوبيد ؛ اما نه ديده و احساس مي شد و نه كسي از آن هراس داشت. 

 

من در جهان ارزش ها تنها یک فضیلت را برتر دیدم و آن آگاهی است ؛ و تنها يك گناه را بدتر ديدم و آن جهل و تباهي است. 

 خنده بازار

من كساني را ديدم كه هر بامداد پس از پرسش از نرخ نان ! و سمت و سوي وزش باد سرگردان، آنگاه به اظهار نظر و بيان منظر درباره همه رويدادها مي پرداختند. 

ادامه دارد... 

                    شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : پنج شنبه 4 اسفند 1390 | 9:36 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |