دل دیدنی های شهر سرب و سراب (284)


من کهنگی زمان را برای برخی ملت ها چونان دیوی دهشتناک دیدم که طراوت بهار و لطافت لاله زار را بلعید و نوروز هر چه کوشید نتوانست از روزها روزي نوين و از انگ ها ، انگبین بسازد.(انگ= شیره، عصاره،زنبور)
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من ملتي را ديدم كه در هر فصل تاريخ ديگر فصول را فراموش مي كرد. نمي دانم اين خوي ناشي از حساسيت فصل است يا اسارت اصل؟!
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من در نهانگاه انسان هاي خودساخته ،بنيان تقوا را چنان استوار ديدم كه با يك تق ، وا نمي رفت!!
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 من در جهان ، انسان را هيچ گاه رها از رنج و فارغ از شكنج نديدم؛ چه، خاستگاه رنج، آگاهي است و سرانجام بشر بدون آگاهي، تباهي است.
من روشنگران دردآشنا را با دل های سوخته و لب های دوخته دیدم.آنان پیچک وار بر ساقه های درد می پیچیدند و این گونه می بالیدند و نه از اهل آلام که از جهل عوام می نالیدند. تلخی ها را می نهفتند و شیرینی ها را می گفتند.
ادامه دارد...
 
شفیعی مطهر 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : شنبه 31 فروردين 1392 | 5:57 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 

 
 
 

 دل دیدنی های شهر سرب و سراب (283)


من مردانی را دیدم که به فراتر از عصر خود می اندیشیدند؛  اما فروتر از قدر خویش می نشستند....و نیز افرادي را ديدم كه آن قدر خود را می دیدند،که خدا را دیگر نمی دیدند و در نتیجه چكادها را نمي ديدند و فريادها را نمي شنيدند....واین تاسف تکراری تاریخی ماست!! 
 من تصوير دل و درونم را در سيماي دريايي ديدم آكنده از خيزابه هاي خشمگين در سیمای نیلگون و گوهرهای وزین در اندرون.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من همه شخصیت های تاریخ را دیدم و نقش هایشان را سنجیدم . دانستم که مرا در این برهه از زمان در این گوشه از زمین آفریده اند تا نقشی نو بیافرینم نه این که مسیرهای پیموده را باز بپیمایم.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من ملتی را دیدم که آن قدر خیال های خام و لقمه های اوهام به خوردشان داده بودند که مغزهایشان دل درد! گرفته بود.  

 
من حواهایی را دیدم که مردها با دیدن آنان هوا برشان می داشت که آدم اند!! 

ادامه دارد...

                          شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 26 فروردين 1392 | 6:31 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 

 
 
 

 دل دیدنی های شهر سرب و سراب (282)

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گردهمایی فامیل در شب چله  

من تلویزیون را علی رغم همه بهره مندی هایش عاملی دیدم که رویکرد های همه اهل خانواده را از یکدیگر بازگرفته و به سوی خود فراخوانده است. 


در گذشته همه اهل خانواده رو در روی یکدیگر می نشستند و با یکدیگر گفتگو می کردند؛اما امروزه همه روی از هم برتافته اند و روی به سوی تلویزیون آورده اند.

 گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


 من هريك از شهروندان ملل استبدادزده را ديكتاتورهايي دیدم كه هنوز سرزميني و سر سپردگاني براي اجراي اوامر خود نيافته اند.



من نه در مشق شب بچه ها که در متن سیاه اجتماع دیدم که « بابا، نان داد ! »...
زیرا تیغ تیز شرمندگی از بچه ها سوزنده تر از تیغ جراحی کلیه ها بود. 
 
 
من مثلث را با سه ضلع و سه زاویه حاده دیدم. با خود اندیشیدم با این همه نوگرایی و تجدد چرا هنوز هم مثلث نمی تواند دو زاویه قائمه و یا بیش از سه ضلع داشته باشد؟بنابراین نوگرایی نمی تواند شامل هر پدیده ای  شود! 
 
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من مردی را دیدم ایستاده بر بلندای بام اندیشه های نوین با نگاهی نگران از افرادی که پويايي را نمي دانستند و پايايي را نمي توانستند....و این سرنوشت تکراری همه نخبگان  حهان سوم است!

ادامه دارد...  

              شفیعی مطهر 


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : شنبه 24 فروردين 1392 | 6:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 
 
 

 دل دیدنی های شهر سرب و سراب (281)


من در مدرسه دنیا صدای زنگ تفریح را شنیدم و رنگ تسبیح را دیدم؛ اما آن قدر در حياط ماندم تا حيات را فراموش كردم.


من انسان، سگ ها را حیواناتی  با وفا و مفید ديدم، ولی گرگ ها، سگ ها را گرگ هایی مي ديدند که تن به بردگی داده اند. (با الهام از سخن ارنستوچه گوارا) 

من داركوبي را ديدم كه به درختي پلاستيكي نوك مي زد ....سرانجام با خستگي و سرخوردگي چون مي رفت ،گفت: درخت هم درخت هاي قديمي!!


 من دهان هایی را دیدم که لقمه هایی بزرگ تر از خود را برمی داشتند و چون نمی توانستند آن ها را ببلعند، آن ها را خرد مي كردند!!....آن گاه بود كه فهميدم عوام مردم چرا انسان هاي فراتر از عصر خود را درهم مي شكنند!!


 

 من ساده اندیشی را دیدم که خبر حباب را بر بستر آب می نوشت....واهی بودن رجزخوانی های خودکامگان زورگو برایم تداعی شد که تاریخ نویسان را مزدور و به درج دروغ مجبور می کنند.

ادامه دارد...

                           شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : پنج شنبه 22 فروردين 1392 | 14:49 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

نقدی عالمانه بر

دل دیدنی های شهر سرب و سراب

لطفا ادامه مطلب را مطالعه فرمایید


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 18 فروردين 1392 | 6:49 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 
 
 

 دل دیدنی های شهر سرب و سراب (279)



من قصه شکم را درازتر از غصه مغز دیدم.آن بر عرایز حیوانی می افزاید و این بر فضایل انسانی.


 
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.orgگروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

من شهری را دیدم که آگاهی را نه با اندوختن که با فروختن نشر می دادند.در این معامله  آن چه مطرح نیست رشد آگاهی محور و شکوفایی باور.

 

 گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.orgگروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

من کرامت و شخصیت له شده انسان را در زیر گام های  نخوت و خودخواهی انسانی دیگر دیدم.در این تعامل نه محکوم به کمال می رسد و نه حاکم به آمال.

 

من کسانی را دیدم که عنصر تخیل را بیش از تفکر ارزش می نهادند.اینان هماره راه های سراب را می پوییدند و به قله های حباب می رسیدند.


 من گل خورشید را دیدم که در دست های عارفی روشنگر و اندیشمندی هنرور شکفت.

ادامه دارد...

                            شفیعی مطهر

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : پنج شنبه 15 فروردين 1392 | 6:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 
 

 

 
 
 

 دل دیدنی های شهر سرب و سراب (278)


 

 من در دل شب های سیاه خطر همواره آتش هایی را دیدم شعله ور که عاشقانه جان خود را می افروختند و  امیدوارانه ،پایداری را می آموختند.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

من کسانی را دیدم که تنها به جمع کردن مال می اندیشند نه به هزینه کردن آن. اینان حرص و آز را ارضا می کنند ،نه تشنگی و نیاز را.

من کسانی را دیدم که فرومایگی را به جای فروتنی و چرب زبانی را به جای خوش سخنی اشتباه گرفته بودند.

 

من عشق را بهارآفرین و دروغ را عامل نفرت و نفرین دیدم.


من محبت را بدان سان اعجازگر و هنرور دیدم که می توانست گل را از دل سنگ و آشتی را از جگر جنگ برویاند.

ادامه دارد...

                                  شفیعی مطهر

...و اینک تکمله های استاد باقری در ادامه مطلب:

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 13 فروردين 1392 | 6:48 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 

 
 
 

 دل دیدنی های شهر سرب و سراب (277)


 من چون دیدم نمی توانم بهترین باشم، كوشيدم ريشه هايي را بنگرم و انديشه هايي را بنگارم كه بهترين ها آن ها را بخوانند.


من خوشبختی را چون  توپ فوتبال دیدم . هنگامی که از ما دور می شود، به دنبال آن می دویم و چون می ایستد، با یک ضربه آن را از خود دور می کنیم.

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

من خوشبختی را نزد کسانی ديدم که برای خوشبختی دیگران می کوشند.

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

من چون طبیعت را  تکرار ناشدني ديدم، دانستم  كه مشیت الهي این بوده که متفاوت باشم. اصلاً چرا باید شبیه هم باشیم؟

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

من متوهمی مردم هراس و متوحشی خودناشناس را دیدم که نه از تنها از همسایه خرداندیش که از سایه خویش نیز می ترسید.

 

 

 

 

 

ادامه دارد...

                                    شفیعی مطهر 

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : یک شنبه 11 فروردين 1392 | 6:56 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |



 دل دیدنی های شهر سرب و سراب (276)


من مدیر و رئیس واقعی را کسی دیدم که تمام مشکلات را قابل قبول و تمام اهداف را قابل وصول می داند.

 

من پرندگانی را دیدم که در قفس زاده و در محبس پرورش داده می شدند؛ اما براي اين كه ميله هاي قفس را احساس نكنند ، نام آنان را « آزاد »می گذاشتند!!

 

من در شهر کرامت ستیز و ذلت انگیز هرت، سلسله مراتب قدرت مداری را بر پایه ذلت پذیری و عزت گریزی دیدم. هر یک برای رشد در مدار قدرت، باید تحقیر را بپذیرند و آن را بر زیردستان تحمیل کنند.


من انسان بدون رویا را مرده ای جنبنده و افسرده ای رونده دیدم.


من در عرصه زیست خانوادگی، زن سالاری و مردسالاری را دو لبه تیز یک شمشیر دیدم که هر دو بنیان مهرورزی را می شکافند و حصیر حصار می بافند.

ادامه دارد....  

                              شفیعی مطهر


 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : جمعه 9 فروردين 1392 | 7:31 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 دل دیدنی های شهر سرب و سراب (275)


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 

من زوج هایی را موفق دیدم که بتوانند رمز دل های یکدیگر را  بیابند و قفل دل ها را بگشایند.


من کوتوله هايی را دیدم که کوتولگی تنها در قد و اندامشان بود، نه در افکار و مرامشان.اما چه وحشتناك ديدم كساني را كه كوتولگي در افكارشان بود،نه در ساختارشان ؛و وحشتناك تر اين كه مردمي كوته انديش اين كوتوله هاي فكري و دل پريش را به  اريكه رياست برسانند و بر اريكه مديريت بنشانند.


من گلوله ها را ديدم كه جز زبان زور را نمي شنيدند و جز منطق كور را نمي فهميدند.


من در دیار محبت همه واژه ها را نرم تر از نسیم و خوشبوتر از شمیم دیدم.

 

من شهری را دیدم که در آن فرهنگ قاب و نیرنگ نقاب تا ژرفای خانواده ها نفوذ و رسوخ کرده بود؛ تا آنجا كه همسران در خانه نيز از در قاب با هم روبه رو مي شدند و از پشت نقاب با هم تعامل و گفت وگو مي كردند.

ادامه دارد...

                                 شفيعي مطهر

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : یک شنبه 4 فروردين 1392 | 7:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 دل دیدنی های شهر سرب و سراب (274)


 من زیست یک روزه در فضای فرزانگی و اندیشمندی را بهتر و برتر از صد سال زندگی در منجلاب بدکاری و پلیدی دیدم.

 


من چتری را دیدم که بر این باور بود که بايد سایه بر سر دریا اندازد و دریا را از خیس شدن ايمن سازد!


من سپهر ستم ستیز را دیدم که شمشیر شب شکن آذرخش را آخته و بر پیکر سرد و سیاه شب تاخته بود.


من خورشید روشنگر را دیدم در نبردی نفس گیر و پیکاری پیگیر با شب آوران نور ستیز و ستمگران روزگریز درآويخته و در جبهه اي به درازاي زمان و پهناي زمين پيكاري جاودانه را پي ريخته بود..

scarecrow.gif
 

من مترسکی را دیدم دلنواز و پرنده باز.پروازگريزان او را برافراشته بودند تا پرندگان را بترساند و دل هايشان را بلرزاند؛اما او جز مهر نمي دانست و جز مهرباني نمي توانست!

 ادامه دارد....

                           شفيعي مطهر

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392 | 7:8 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

       

 دل دیدنی های شهر سرب و سراب (273)

              
                    

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 

من مردمی را دیدم با هویت های پیچیده و شخصیت های فروپاشیده .نه اصيل اند و نه اصولي؛ نه در خاك ريشه اي دارند و نه در افلاك انديشه اي؛چون خاشاكي به روي آب و هوايي درون حباب؛نه پيوندي با اخلاف دارند و نه بندي به اسلاف؛حلقه اي جداشده از زنجير و مانده در دام تقدير؛گاه چون خسي اسير موج اند و گاه چون غباري بر اوج؛نه بر موج اختياري دارند و نه بر اوج،افتخاري.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net 

من هر کودکی را دیدم  برای ورق زدن برگ های خزان زده دفتر عمرش شتاب داشت . 


من حسدورزان نسبت به خود را قابل احترام دیدم؛ زيرا آنان از صميم قلب بر اين پندار بودند كه من از آنان برترم!!


من مردمي را ديدم كه تنها وقتي يادشان مي افتاد « مملکت قانون دارد» که با هم دعوا می کردند!


من برخی از انسان ها را دیدم که چون مواد گداخته آتشفشان، هم نور دارند و هم گرمی و از دور هم زیبا به نظر مي رسند ؛اما از شما سنگ مي سازند.

ادامه دارد...

                         شفيعي مطهر

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : پنج شنبه 1 فروردين 1392 | 6:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |