دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(250)


 

 من اعتماد را تنها سندي ديدم كه نسخه المثني ندارد.


 من ساعت را ديدم كه چه بي رحمانه گوهرهاي لحظه لحظه عمر ما را به درياي فنا مي ريزد.


 من سگ را وفادارترين حيوانات نسبت به انسان ديدم؛ اما نمي دانم چرا ضرب المثلي مي گويد: «مثل سگ پشيمان شدم»؟ آیا این به آن معنا نیست که ما انسان ها با رفتار خود سگ را از وفاداری نسبت به خود پشیمان می کنیم؟ 


من شمع را در حال سوختن و پروانه را در حال طواف و افروختن دیدم. نمی دانم چرا وقتی دل من چون شمع می سوزد، پروانه اي ندارد؟ 


 من زمين لجبازي را بسيار لغزنده ديدم؛ بنابراين نديدم لجبازي را كه بر اين زمين پاي فشرد و بر زمين نخورد.  

ادامه دارد...

                       شفيعي مطهر

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : پنج شنبه 28 دی 1391 | 6:23 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

ضرورت و تقدم كار فرهنگي(بخش دوم)

لطفا مقاله را در  ادامه مطلب بخوانيد


موضوعات مرتبط: مقالات

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 26 دی 1391 | 7:22 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


                            

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(249)


 

من ملت هایی را دیدم که تاریخ نگاشته بر صفحات ذهن هایشان دارای کتابی بود با برگ های بادبرده و سطر های سترده؛ بنابراين آنان ناگزير بودند همه رويدادهاي عبرت انگيز و تحربه هاي خطرآميز را بارها و بارها تكرار كنند و باز هم...

من انقلاب هايي را موفق ديدم كه به جای نابودكردن دشمنان بد، کوشیدند تا دوستان خوب بیابند!

  من درختي را ديدم كه نه شاخه هايش به تنه متصل بود و نه تنه به ريشه. من نهضت هاي پيش رونده را به اصول انقلاب زنده و بالنده ديدم، نه به اصول قدرت.  

من چون حقيقت و جماعت را ديدم و شناختم، حقيقت را همواره يك رنگ و جماعت را هر لحظه به رنگي ديدم؛ بنابراين دانستم كه براي پرهيز از رسوايي بايد هماهنگ با حقيقت بود، نه همرنگ با جماعت.   من هم مي خواستم همرنگ جماعت شوم ؛اما چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن وقتی جماعت خودش هزار رنگ است . . . 

من نیز چون دیگران وزش باد را دیدم. من کسانی را در زندگی موفق دیدم که در برابر باد آسیاب بادی ساختند، نه ديوار عنادي. 

ادامه دارد...
شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 25 دی 1391 | 6:21 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                      

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(248)


 

من قطار لحظه ها را دیدم که برای هیچ کس ترمز نمی کند.

من راز موفقيت را در این دیدم كه شغل خود را جزء سرگرمي هاي خويش قرار دهم.(با الهام از سخن مارك تواين)

من ازدواج را چون کتابی دیدم که فصل نخست آن به نظم است و سایر فصول آن به نثر.نظم آن زيباست و نثر آن هم مي تواند زيباتر باشد؛ اما...

 

 

من مردی را دیدم که بر فراز بلندترین نقطه زمان نشسته بود؛ اما كوتاه ترين انديشه در شيارهاي مغزش مي لغزيد؛ زيرا انسان از همان لحظه كه خود را برتر از ديگران مي بيند؛ در واقع كوتاه تر از ديگران است. 

  من مردم برلین را دیدم که با هر ابزاری درهم می کوفتند دیواری را که سال ها آزادي هایشان را سلب و ذهن هايشان را به سوي خود جلب کرده بود؛ در حالي كه هنوز صدها ديوار مجازي و موانع دغلبازي انديشه ها را در سراسر جهان محصور و محاصره كرده است.
ادامه دارد...

                                          شفيعي مطهر

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : شنبه 23 دی 1391 | 7:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 

                                 

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(247)


 

 

 من مقصد کسي را که از مبدا می داند به کجا می رود، خیلی دور نديدم.

من شیطان را ديدم و چندان از او نترسيدم؛ زيرا شیطان بزرگ‌ترین گستاخی‌اش سر باز زدن از سجده بر من بود و من کوچک‌ترین گستاخی‌ام شک در بود و نبود خیلی چیزها. 

من زلال ترین آیین گفت وگو را در پیوند کلامی خردسالانی دیدم ؛در حالی که بزرگسالان آنان هر یک در پشت نقاب هایی از ملاحظات ،شخصیت هایی کاذب را به نمایش می گذارند.  

من چه بسیار نشنیدن ها ، نشناختن ها و نفهمیدن ها را ديدم كه به برخي از مردم، آسایش و خوشبختی بخشیده است !!!

در نگاه اينان، بزرگ ترین دشمن آدمی فهم اوست؟ بايد نفهميد تا خوش زيست.

من گرسنگی فكر را، از گرسنگی نان فاجعه انگیزتر ديدم .

 ادامه دارد...

                               شفيعي مطهر

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 19 دی 1391 | 6:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 

                                 

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(246)


       

من کسی را که هر لحظه حرف از رفتن می زند، اهل رفتن نديدم، من از رفتن کسی مي ترسم که هیچ وقت از رفتن نمی گوید! 

 من منتظران مهدی را نگران ديدم، زيرا حسین را منتظرانش کشتند.

 من پندارگراياني را ديدم كه چه بسيار کوشیدند تا آغوش و بوسه را از عشق حذف کنند! اما فقط عشق را از آغوش و بوسه حذف کردند .

من انسان ها را چون دانه های زیتونی ديدم که تنها هنگامی جوهر جان و گوهر گران خود را بروز می دهند که درهم شکسته شوند. 

من كساني را سنگين تر ديدم كه بلور بغض خود را براي سبك شدن نشكستند .

ادامه دارد...

                   شفيعي مطهر

 

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : یک شنبه 17 دی 1391 | 7:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 

                                 

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(244)



 

من قایق سهراب را دیدم انباشته از مسافران خسته و مهاجران دل شکسته ؛ آنان که روي به سوي روياها داشتند و سفر به سوي شهري پشت دریاها .


من كلاغ قصه هاي كودكي را ديدم كه هم پر و بال داشت و هم آرزوي وصال؛ اما نه به خانه اش رسيد ،نه به آشيانه اش؛ زيرا در شهر قصه ها مانده بود.


من مهر و محبت را سرمايه اي ديدم كه هيچ گاه از هزينه كردن آن پشيمان نشده ام.


من همه انسان ها را یا قهرمان تغيير دیدم یا قربانى تقدير.
 

من گمشده این نسل را اعتماد دیدم، نه اعتقاد! اما افسوس که اينك نه بر اعتماد، اعتقادی دارند، و نه بر اعتقادها، اعتمادي.

ادامه دارد...

                                           شفيعي مطهر

 

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 13 دی 1391 | 7:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 

 

                                 

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(243)



من نتيجه سر فرودآوردن حاكم در برابر حكمت حكيم را نشانه رشد و توسعه جامعه ، و كرنش حكيم در برابر سطوت حاكم را علامت فربه تر شدن جرثومه خودكامگي و استبداد ديدم.  


من مشعل نبوغ را آن گاه در ذهن انسان ها پرفروغ دیدم که آفتاب حقیقت بر آن تابید.


من آدم‌هايي را ديدم كه زندگي خود را برپايه فال و فالگيري و امثال آن مي‌گذاشتند . اينان كساني بودند كه خود را باور نداشتند و نمي‌تواننستد خود را تاييد كنند و منتظر تاييد ديگران بودند.

من افراد ابله را به گونه ای خوشبخت دیدم؛ زيرا هيچ گاه به تنهايي خود پي نمي برند.

 

من پرندگانی را دیدم که با یاری یک دیگر به پرواز درمی آوردند قفسی را که تنها بازدارنده آنان از پرواز بود.

ادامه دارد...

                           شفيعي مطهر

 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 11 دی 1391 | 6:40 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |



 

                                 

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(242)


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 

من  حلقه دل را بر ميله هاي زندان انديشه هاي رويشگر آويختم؛سپس همه شكوفه هاي شوق را در سبد آن ريختم.


 

من عقل را مترسک مزرعه  عشق دیدم.

 

 

من شهری را دیدم که همه ریسمان های سیاه و سپید را مار مي پنداشتند و همه گل ها را، خار ؛ مگر عكس آن اثبات شود!


من نادان ترین فرد را کسی دیدم که لباسی بزرگ تر از اندامش بپوشد و به بزرگان فخر فروشد.

 

 من در فراخنای این سپهر سیاه و سنگين و گستره سرسبز زمین، سهم خود را از همه هستي تنها تكه اي از آسمان آبي و لحظه اي از لبخند شادابي ديدم.

ادامه دارد...

                            شفيعي مطهر

 

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : شنبه 9 دی 1391 | 6:56 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

                              

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(241)




من در رویارویی بین سنگ ها و قطره ها، پیروزی را با قطره ها دیدم؛ زيرا هر قطره پس از پيوستن به ديگر قطره ها هويت فردي خود را فداي جمع مي كرد و در جمع حل مي شد و همه قطره ها احساس يك هويت جمعي مي كردند؛ اما سنگ ها به خاطر جمود فكري و احساسي نمي توانستند احساس يگانگي كنند.
 در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، بايد در دل نرم و بزرگواري و گذشت گرم جست وجو كرد.

 

من توفانی را دیدم فرود آمده از فراز اوج و نشسته بر سینه موج.چه شباهت شگفت انگيزي دیدم بین این امواج سنگین و آدم های خشمگین؛ هر دو اسير دست باد اند و تسخير شده انقياد.

من میخ را نماد استواری و نمود پایداری دیدم ؛ زیرا هر چه ضربات درهم کوبنده چکش بیشتر بر سرش فرود می آمد، در ایستادگی و پایداری مقاوم تر و مصمم تر می شد.
 پایداری و استقامت میخ / سزد ار عبرت بشر گردد
بر سرش هر چه بیشتر کوبی / پایداریش بیشتر گردد

 

من دست هایی را دیدم دارای پینه های کار و فعالیت، اما اكنون خوار و اسير حقارت.


من دلم را جامانده ديدم در لا به لای برگ های کتاب هاي کودکی. هر گاه آن را گم می کنم، در سايه سار نهال خاطرات هميشه سبز آن مي جويم. 

ادامه دارد...

                                شفيعي مطهر

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 6 دی 1391 | 7:26 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

  آغاز ششمين سال فعاليت وب نامه مدارا

امروز سوم دي ماه 1391 و  آغاز ششمين سال راه اندازي وبسايت مدارا است.

پنج سال پيش در چنين روزي با لطف خدا اين پنجره را به منظور ارتباط با مخاطبان فرزانه و فرهيخته گشودم.

من پس از 37 سال كار فرهنگي سرانجام در تيرماه 1382 بازنشست شدم. از سوي دوستان و آشنايان پيشنهادهاي متعددي براي اشتغال مجدد به من ارائه شد،اما من پس از حدود چهار دهه كار معلمي و فرهنگي دوست نداشتم اين ايام پسين عمر را در راه هايي غير فرهنگي گام بردارم؛ بنابراين همه پيشنهادهاي صرفا اقتصادي را نپذيرفتم و استمرار قدم زدن و قلم زدن در عرصه فرهنگ را بر هر كار و اشتغالي ترجيح دادم.

متاسفانه ركود و كسادي بازار نشر و مطالعه كتاب در كشور ما ،ذوق هر گونه نگارش را از نويسنده سلب مي كند؛ البته تا آن تاريخ  بيش از ده اثر من چاپ و منتشر شده بود؛ اما من هنوز بيش از ده كتاب آماده انتشار داشتم ، كه متاسفانه ظرفيت بازار نشر ، كشش جذب آن ها را نداشت ؛ بنابراين من عرصه اينترنت و فضاي مجازي را براي نشر انديشه هاي فرهنگي خود برگزيدم.

از آن تاريخ تا كنون من با راه اندازي حدود 20 وبسايت در موضوعات و زمينه هاي گوناگون مي كوشم افكار و انديشه هاي خود را با مخاطبان فكور و فهيم در ميان گذارم.

البته در اين مدت حدود ده كتاب تازه نيز تاليف و به دست چاپ و انتشار سپرده ام. (شرح معرفي همه كتاب ها در موضوع « معرفي آثار و تاليفات » در همين وب نامه آمده است.)

كليه آثار نشريافته در اين وب نامه به قلم خود نويسنده است. آثار منتشر شده در اين وب نامه شامل مقالات،سروده ها،قصه هاي شهر هرت ، معرفي كتاب ها و آثار چاپ شده من و مجموعه دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(كه با سبكي نو و ابتكاري براي نخستين بار در عرصه سبك هاي ادبيات ايران عرضه مي شود.)

عزيزان در صورت تمايل به بازديد از ساير وب نامه هاي من مي توانند در حاشيه همين وب نامه مدارا ذيل عنوان «وبسايت هاي شفيعي مطهر» با كليك روي هر عنوان ، وبسايت مورد نظر را ملاحظه فرمايند.

اكنون چون هميشه چشم به راه رهنمودهاي ارزنده و نقدهاي سازنده شما هستم.

                                          سيد عليرضا شفيعي مطهر

                                             دي ماه 1391

 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 5 دی 1391 | 6:47 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 

 

ما به هم نيازمنديم !

قصه سي و سوم/ قصه هاي شهر هرت

http://www.8pic.ir/images/cuarwkembfq1z8xhjath.jpg

 

روزي "اعلي حضرت هردمبيل" فرمانرواي مادام العمر شهر هرت به منظور ارزيابي ميزان سرسپردگي اطرافيان و سنجش رتبه آنان در مسابقه تملق گويي و چاپلوسي ، رجال کشور را به ضیافت شاهانه میهمان کرد. او دستور داد تا درسرقلیان­ ها به جای تنباکو، مقداري از سرگین و پهن الاغ و اسب قرار دهند. میهمان­ ها همه يك به يك از راه رسيدند و هر يك در جايگاه ويژه خود نشستند و مشغول کشیدن قلیان شدند!

  دود و بوی پهنِ اسب و الاغ فضا را پر کرد، اما رجال - از بیم ناراحتی‌ شاه - پشت سر هم بر نی قلیان پُک عمیق زده و با احساس رضایت دودش را هوا می دادند! گویی در عمرشان، تنباکویی به آن خوبی‌ نکشیده اند!

در اين بين شاه رو به آن ها کرده و گفت:

«سرقلیان ­ها با بهترین تنباکو پر شده اند، آن را حاکم همدان برایمان فرستاده است »

همه از تنباکو و عطر آن تعریف کرده و مي گفتند:

 « به راستی تنباکویی بهتر از این نمی‌توان یافت».

شاه به رئیس نگهبانان دربار - که پک‌های بسیار عمیقی به قلیان می­ زد- گفت:

 « تنباکویش چطور است؟ »

رئیس نگهبانان گفت:«به سر اعلی حضرت قسم، پنجاه سال است که قلیان می‌کشم، اما تنباکویی به این عطر و مزه ندیده ­ام!»

شاه با تحقیر به آن ها نگاهی‌ کرد و گفت: « مرده شوی تان ببرد که به خاطر حفظ پست و مقام، حاضرید به جای تنباکو، پِهِن اسب و الاغ بکشید و بَه‌‌‌ بَه‌‌‌‌‌‌ و چَه چَه کنید

...و اما در دلش مي گفت : « اگر شماهاي بي لياقت براي تداوم عمر ننگينتان به شاه خودكامه اي چون من نياز داريد تا با تملق و چاپلوسي مرا بفريبيد و موقعيتتان را حفظ كنيد؛ من هم براي استمرار سلطه خود بر اين مردم بيچاره به دولتمرداني بي شرف و پست و فرومايه چون شماها نيازمندم!!»

                                  شفيعي مطهر

 

 

 


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : یک شنبه 3 دی 1391 | 7:53 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 

موضوع صحبت های امشب استاد شفیعی مطهر، «عاشورا و عزت و کرامت انسانی» بود. استاد زحمت کشیدند و متن کامل و دقیق صحبت هاشون رو به صورت فایل پی دی اف در اختیار ما قرار دادند و ما هم امشب به جای چکیده ی سخنان، همان متن را بی کم و کاست برای دانلود در اختیار علاقه مندان قرار می دهیم. می توانید ، مقاله ی کامل استاد شفیعی مطهر با موضوع «عاشورا و کرامت انسانی» را از اینجا دانلود کنید.

(فرمت فایل: pdf  ،  حجم فایل: حدود 280 کیلو بایت)


برای علاقه مندان به شنیدن صحبت های استاد شفیعی مطهر در برنامه ی امشب، که افزون بر مطالب اصلی مقاله ی بالا، نکته های تاریخی و اجتماعی دیگری نیز داشت، فایل صوتی صحبت های ایشان را برای دانلود در سایتمان قرار می دهیم. فایل صوتی صحبت های استاد شفیعی مطهر در شب چهارم برنامه ی تعزیت آفتاب با موضوع «عاشورا و عزت و کرامت انسانی» را از اینجا دانلود کنید.

(فرمت فایل: rar  ، فرمت سخنرانی: wav  ، حجم فایل: حدود 12.5 مگابایت)


استاد شفیعی مطهر خوشبختانه جزء پژوهشگرانی هستند که در فضای مجازی نیز رسالت فرهنگی خود را فراموش نکرده اند. ایشان چند وبلاگ دارند که با مطالب مفید و خواندنی مرتب به روز می کنند. وبلاگ اصلی ایشان «مدارا» نام دارد. می توانید زندگی نامه ی استاد شفیعی مطهر را از زبان خودش و از اینجا ملاحظه نمایید. همچنین این لینک ، آثار و کتاب های خواندنی استاد شفیعی مطهر را فهرست وار و با توضیحی مختصر معرفی می کند.


منتظر حضور شما عزیزان در برنامه ی فرداشب که شب آخر مراسم تعزیت آفتاب سال 1391 می باشد هستیم. نظرات و انتقادات فراموش نشود. 

*******************

تصاوير اين مراسم در ادامه مطلب..


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع:وبسايت تعزيت آفتاب - http://taziataftab.blogfa.com/

 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 1 دی 1391 | 7:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |