هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1023)

 

«یک روز» و «یک راز»!  

 

 (ویژه عید قربان)

 

من شیطان را به «هنگامِ رَمیِ جَمَرات» 

و در زیر«تمامِ ضَرَبات» دیدم که می خندید و می گفت: 

بسياري از اینان که امروز به من «سنگ می زنند»، 

فردا چون بازگردند ،به من «زنگ مي زنند»!! 

«رَمیِ جَمَرات»،نه «خطای خُرافات»،

که «نماد طردِ حیله های هوس» و «نمودِ دردِ میله های قفس» است.

عید قربان نه «یک روز» ، که «یک راز» است . 

راز این روز ، «خود » دادن است و «خدا »دیدن  .

آنان که زلالِ سپیده را در «جامِ سحر می نوشند» ، 

زمزمه خلوت یار را از «زمزمِ ساغر می نیوشند» .

با حبیب «عارفانه راز می گویند» و «عاشقانه نیاز می جویند» . 

بر «آستان آفتاب» و «آستانه محراب» ، 

سبد سبد «ستاره شوق می بارند»

و سبو سبو «باده عشق می گُسارند». 

شام را با «قیام» به «بام» می رسانند 

و «بام» را با «صیام» ، به «شام» .

«شام را با شعف» می آغازند و «بام را با هدف» . 

به گاه ملال با «دل رام» و «ضمیر آرام» در پرنیان آرامش «می آرامند»

و در هنگام اشتغال ،برای تلاش معاش «می خرامند». 

شبانگاهان در چشمه سار مهتاب، تن «می شویند»

و از «نهال نماز» ، «یاسمن نیاز» «می بویند» .

در میقات اخلاص ، لباس وابستگی را «از بَر می کَنَند»

و «احرام» وارستگی را «به بَر می کُنَند» . 

در زلال زمزم شوق «وضو می سازند» و در «آذرِ آرزو می گُدازند» . 

اگر «اعتکاف در کعبه حجاز را نمی توانند» ، «طواف کعبه راز را می دانند» . 

«کعبه حجاز را از سنگ و گِل» می دانند و «کعبه راز را از جان و دل» . 

آن کعبه «ساخته ابراهیم خلیل» است و این «پرداخته ربِّ جلیل» . 

حاجیان ، «خانه خدا» را می طلبند و اینان «خدای خانه» را . 

آنان با «ناز» می روند و اینان با «پرواز» . 

 «مروه معرفت» را با «سعی و همّت» از «جفای جان می پیرایند»

و به «صفای جانان می آرایند» . 

از قصور خود «ناخرسند» اند و به تقصیر «پای بند» . 

این گونه اند که «سعی شان مشکور» است و «ذنب شان مغفور» . 

در «وقوف ، واقف» می شوند و در «عرفات ، عارف» . 

در «مشعر ، شعور» را تکریم می کنند و «شعائر را تعظیم» .

(ذلِکَ وَ مَن یُعظِّم شَعائرالله فَاِنّها مِن تَقوَی القُلوب –حجّ ،33)

در «مَنای یار» ، دل را از «مونای اغیار» «می زدایند» 

و به «مینای دلدار» «می آرایند» . 

از زاری و ذلّت در برابر طاغوت «ننگ دارند»

و بر اهریمنان زور و زر و تزویر «سنگ می بارند» . 

«شیطان را رجیم» می دانند و «یزدان را ، رحیم» .

در قربانگاه نیاز ، «حرص و آز را سر» می بُرند 

و «کرکسِ نفسِ هوسباز را ، پر» .

با قربانی این شاهین «از غُربت زمین می رهند» 

و «به قُربت ربّ العالَمین می رسند» . 

در «عرصه ملکوت ، پر و بال می افشانند»

و در «حریم لاهوت ، بال را هم وبال می دانند».

  طعم زندگی را از «ملاحت فکر» می گیرند و طعام را از «حلاوت ذکر» . 

با این ، عشق را در «می یابند» و با آن به سوی معشوق «می شتابند» . 

عروس فکرشان «برخاسته از باور بکر» است و «آراسته به زیور ذکر» . 

هستی را با «نگاه نماز می نگرند» و با «قلم راز می نگارند» . 

در نگاهشان نماز ، «سُرورِ سپیده» است و «نورِ دیده» . 

با «نماز می زایند» و با «نماز می زیَند» . 

با نماز «جان می گیرند» و با نماز «می میرند» .

"قُل اِنََّ صَلوتی وَ نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی لِلّه رَبّ العالَمین " 

 

در نماز «از غُربت دنیا می نالند» و برای «قُربَهً اِلَی الله می بالند» .

از نماز «پر و بال» می گیرند و «شور و حال» . 

این بال و حال ، پروانه «خروج از فرش» است و «عروج بر عرش» .

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست

تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست

اجزای وجودم همگی دوست گرفت

نامی است ز من بر من و باقی همه اوست

مسلمان حج گزار که در «میقات وارستگی» ، «لباس وابستگی» را از تن «کنده» 

و دل را از عطر دلدار «آکنده» ، 

«جان» را در زلال عشق «جانان» شسته ، 

کعبه عشق را نه با «پای گِل» ، که با «بال دل» طواف کرده ، 

با «سعی»خود از «صفای جان» به «مروه جانان» پر کشیده ، 

اینک در «منای عرفان» ، «اسماعیل جان» را «قربان » 

و «شیاطین»روزگار را «سنگباران» می کند .

حج ، آیینه تمام نمای «اسلام» است و لحظه لحظه آن دارای «پیام» است .

حج ، «یافتن آمال » است و روی «برتافتن از امیال».

هویت انسان چون«صفر»، هیچ و پوچ است . 

در حج ، خدای احد و واحد است که به این صفرها هویت می بخشد . 

«صفر»ها بدون «یک»، هیچ اند و با «یک=خدا»همه چیز .

حج ، «کندن» است و «آکندن» . 

«کندن دِل از گِل» و «آکندن جان با زُلال جانان» .

حج از «انسان وابسته» ، «مسلمان وارسته» می سازد .

حج ، زنجیرهای وابستگی را از پر و بال «می گشاید»

و او را برای اوج گرفتن در آسمان پاکی ها «می آراید» .

در عرفات ، نهال عرفان به برگ و بار «می نشیند» 

و انسان را به تامُّل «می نشاند» .

در عرفات ، «خون سبز عرفان» در «رگ های سرخ انسان» 

«سرود سپید ایمان» می سراید .

حج گزار در محراب «عبادت یار» ، عبودیت «قامت دلدار» را قامت می بندد 

و «قائمه حیات» را به «اقامه مناجات» می پیوندد . 

در «منی» ، رشته وابستگی حج گزار «به دنیا باریک تر»

و «به خدا نزدیک تر» می شود . 

در «مشعر»، «شور و شعور» را به هم «می آمیزد»

و آبشاری از عشق و عرفان بر دشت دل «فرو می ریزد» . 

حج گزار در قربانگاه منی ، نه تنها «گلوی حرص و آز» ، 

که «آرزوی نفس دغلباز» را نیز می بُرَد .

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

جَمَرات: نام سه موضع در وادی منی که حاجیان به هر یک باید هفت سنگریزه پرتاب کنند

  بام: بامداد،صبح

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 31 مرداد 1397 | 5:33 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1022)

 

  «سیر» و «اسیر»! 

 

من چه بسیار «دخترانی معصوم» و «زنانی محروم» را دیدم 

که لحظه لحظه «تخیُّل های نونهالی» را 

به برگ برگِ «گُل های قالی» گره می زدند ؛ 

گل هايي كه لطافتشان «پايمالِ استثمار» و «اميالِ انحصار» مي شد.  

در جوامعی که «عَدالت»،«آلت» شود، 

«شرافت» نیز «آفت»می شود!

«فرق» به «فقر» می انجامد

و دست و پای «فقیر» در «قیر» می مانَد!

غنی «سیر» است و فقیر،«اسیر»! 

در چنین جامعه ای «شکافِ طبقاتی» و «اختلافِ درجاتی»، 

«بنای زندگی» و «بنیان ارزندگی» را درهم می ریزد.

تا زمانی که در «شهری شکوهمند»،حتّی «شهروندی نیازمند» 

در آرزوی «جُرعه ای از جام» و «لُقمه ای از طعام» یافت شود،

مردم آن شهر نه «روی رستگاری» می بینند و نه «پای پایداری»!

  

#شفیعی_مطهر

--------------------------------------------

آلت: ابزار،افزار

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 30 مرداد 1397 | 6:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1021)

 

«سخن بگوییم» یا «دشمن بجوییم»؟! 

 

من کودکی از «مدارِ مِهر و مدارا» و نماینده ای از «تبارِ نسلِ فردا» را دیدم 

که نمی دانست «نسل های پیشین» و «انسان های دیرین» 

چرا با داشتن «زبانِ فرهنگ» با «منطقِ تفنگ» با هم گفت وگو می کردند!

ولی«خون ریزتر» و «اسف انگیزتر»،

این است که انسانِ «هزاره سوم» در عصرِ «انگاره اتُم»،

بارها در آتش «پیکارِ هیاهو سوخته»،ولی هنور «ابتکارِ گفت وگو را نیاموخته»!

 برای هر «شهروندِ خردپیشه» و «اهلِ اندیشه»

هر «گره کور» و «گریوه دور» 

نه با «مُشتِ های و هو»،که با «سرانگشتِ گفت و گو» گشوده می شود.

خداوند به انسان «زبانی برای گُفتن» داده و «گوشی برای شنُفتن»!

نه «شاخی برای جنگ» و «شوخی برای نیرنگ»!

بیاییم با همه «انسان ها» از هر آیین و نژاد و «زبان ها»

«نقابِ تو در تو را بزُداییم» و «باب گفت وگو را بگُشاییم».

همه «خلاف ها» و «اختلاف ها» با گفت گو حل می شود.

تا می توانیم «سخن بگوییم»،چرا «دشمن بجوییم»؟!

 

#شفیعی_مطهر

 ------------------------------------------------

مدار: جای دورزدن و جای گردش،آن چه که چیزی بر آن می گردد

 انگاره: پندار،تصور،فکر و خیال،افسانه،سرگذشت،طرح

گریوه: تپه، پشته ،گردنه کوه

شوخ: چرک،چرک بدن یا لباس

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 29 مرداد 1397 | 3:31 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1020

 

«من» یا «دشمن»؟! 

 

«حقمِداری» و «قانونگذاری» 

«از ازل تا ابد» در «ترازوی خرد»

تا بدان پایه «ارزشمند» و «خوشایند»بوده و هست،

که همه «پایبندان» و «شهروندان»،

چه «اصحابِ ایمان» ،چه «اذنابِ شیطان»،

همه در برابر «اِعمالِ قانون» ،«همگون» اند.

«حقوقِ انسانی» و «قانونِ وِجدانی»،

«رودی زلال» و «سرودی لایزال» است،

که حتّی هر «متّهمِ گناهکار» و «مُجرمِ پای دار»،

نیز حق دارد از این «زلال بنوشد» و آن «لایزال را بنیوشد»! 

آن چه «دلالت» و «اصالت» دارد،

«شخصیّت انسانی» است،نه «هویّت ایمانی»؛

چه «من» و چه «دشمن»!

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------------------

پایبند: علاقه مند

اَذناب: دنباله روان،حواشی و پیروان،مردم پست

همگون: همگونه،همرنگ،همانند،شبیه

وِجدان: نفس و قوای باطنی آن،قوه باطنی که خوب و بد اعمال به وسیله آن ادراک می شود

 لایزال: بی زوال،جاوید،همیشگی

نیوشیدن: شنیدن، گوش کردن ،گوش فرادادن

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 28 مرداد 1397 | 9:57 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1019)

 

«کوی عمل» و «کندوی عسل»!

 

من نه در «میانِ بورهای محل»،که در «جهانِ زنبورهای عسل»، 

زنبوری ندیدم که «کیل» باشد و نیاز به «وکیل» داشته باشد.

هیچ زنبوری نه «قانونِ کندو» را می شکند و نه «کانونِ آژو» را.

هر زنبور «تکلیف را می شناسد» و از «تخویف نمی هراسد».

در انجامِ وظیفه نه «ناظِر» دارد و نه «منتظِر».

 او با «تاکیدِ جهد» به «تولیدِ شهد» می پردازد،

بدون نیاز به «داش» یا «پاداش»!

ملکه نه به «حافظ» نیاز دارد و نه به «محافظ»!

در «کندوی عسل» همه در «آرزوی عمل» اند.

هیچ یک نه «بی کار»اند و نه «بیعار»!

همه «روشِ ستوده» دارند و «ارزشِ افزوده». 

در کندو «هیچ گاه»،«ملکه و شاه»،

«کارگرانِ مولّد» را «باربرانِ مقلّد» نمی خواهد.

نه آنان را «استثمار» می کند و نه «استحمار»!

کندو ،«پازلی کامل» با «فضایلی متکامل» است.

در اینجا هر کس «نگاهی منصفانه» دارد و هر چیز «جایگاهی عادلانه»!

به امید روزی که ما انسان ها نیز بتوانیم «کویی بسازیم» و «کندویی بپردازیم»،

که در آن «عدالت»،«آلت» نباشد و «شرافت»،«آفت»!

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------------------------

بور: کسی که بخواهد کاری بکند و از عهده آن برنیاید یا کاری کند که در اثر آن شرمنده شود

کیل(بر وزن بیل): آرزومند

آژو: کوشش،همّت و غیرت

تخویف: ترسانیدن،بیم دادن

داش: آتشخانه،کوره،کوره آجرپزی،کوره کوزه گری

آلت: ابزار،افزار،وسیله

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 27 مرداد 1397 | 6:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1018)

 

«توهُّمِ دانایی» و «تفهُّمِ ادّعایی» 

 

انسان اگر به جای «گفتن»،«شنُفتن» را 

و به جای «دگرآموزی»،«تجربه اندوزی» را برگزیند،

در این صورت نه تنها از هر «آموزگارِ فرزانه»،

که از «روزگار و زمانه» هم می تواند بیاموزد!

امّا اگر خود را «کانِ دانش» و «دُکانِ پژوهش» بپندارد،

حتی از «فرجادِ دهر» و «استادِ شهر» نیز نمی تواند چیزی بیاموزد؛

زیرا او «انبانِ دانایی را انباشته» و «میزانِ توانایی را بی نیاز پنداشته» ،

خود را از «آموزش» و چراغ خرد را از «فروزش» بی نیاز می انگارد!

او گرفتارِ «توهُّمِ دانایی» است و «تفهُّمِ ادّعایی».

چنین کسی «فضیلتِ آموزش» و «ظرفیّتِ پژوهش» را از دست می دهد.

خود دانا انگاری،«گمانی واهی» و «زندانی نامتناهی» است،

که انسان را از «رَشّ و رشاد» و «رُشد و ارشاد» بازمی دارد.

انسان به هر «مایه ای از دانش» و هر «پایه ای از پژوهش» برسد،

هیچ گاه نه از «دانش آموختن» بی نیاز می شود و نه از «تجربه اندوختن»!

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------------------

فرجاد: فاضل،دانشمند،دانا

نغز: خوب، نیکو، لطیف، بدیع، هر چیز عجیب و بدیع که دیدنش خوشایند باشد

توهُّم: وهم داشتن،گمان بردن،به گمان افتادن،خیال کردن

تفهُّم: فهمیدن،دریافتن 

کان: معدن

رشّ: باران اندک،باران کم

رشاد: به راه راست رفتن،راستی و ایستادگی و پیروزی

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 26 مرداد 1397 | 6:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

داوری عادلانه به سبک شهر هرت!!

 

قصه های شهر هرت / قصه دوم

 

آی دزد! آی دزد! دزد آمده ! آهای ! آهای !

    دزد بد شانس وقتی صدای صاحب خانه را شنید ،ناگزیر پلّکان پشت بام را پیش گرفت . پشت بام به گریزگاهی راه نداشت. دزد دست و پا گم کرده خود را به لب پشت بام مشرف به کوچه رساند. ارتفاع دیوار، بلند بود . ولی چاره ای نبود . چون صاحب خانه و همسایگان که بیدار شده بودند ،با چوبدستی پشت سر او بودند . دزد عجول فرصتی برای اندیشیدن نداشت. یک راه ،تحمُّل ضربات چوب صاحب خانه و راه دیگر پریدن به داخل کوچه بود . دزد راه دوم را بر گزید و خود را به داخل کوچه انداخت. دیوار، بلند و دزد هم چاق و تنومند بود . در نتیجه پای دزد نسبتاً محترم!! شکست!

     صبح روز بعد دزد با پای شکسته و عصای زیر بغل روانه قصر حاکم شهر هرت شد .

   دزد گفت:  حضرت حاکم ! من شکایت دارم! حق مرا از این صاحب خانه بی انصاف بگیر ! آخ ! وای !

   حاکم پرسید :چه شده ؟ چه کسی پای تو را شکسته؟

  دزد گفت: آقای قاضی ! قصه من دراز است . دیشب نزدیکی های سحر طبق معمول در انجام وظیفه ! و شغل شریف!خود وارد خانه ای شدم . در اثنای کار صاحب خانه از خواب بیدار شده و به اتفاق همسایگان با چوب و چماق به من یورش آوردند. من ناگزیر از ترس ضرب و شتم از بالای پشت بام به داخل کوچه پریدم . به علت بلندی پشت بام پایم شکسته است . حال شکایت من این است که چرا این صاحب خانه پشت بام خود را این قدر بلند ساخته است که دزد نتواند به سلامت از بالای آن به پایین بپرد؟! اکنون من از این صاحب خانه شکایت دارم و خواهان مجازات او هستم!

     حاکم گفت: درست است ! حق با شماست ! حتماً او را احضار و به اشدِّ مجازات محکوم می کنم !

     حاکم سپس به گزمه ها دستور داد صاحب خانه را احضار کردند.وقتی صاحب خانه به حضور حاکم رسید،حاکم با تشر بر سر او فریاد کشید:

     - آقای صاحب خانه ! چرا دیوار پشت بام خود را تا این اندازه بلند و مرتفع ساخته ای که این دزد محترم(!!) وقتی ناگزیر از روی آن پریده پایش شکسته است ؟!

     صاحب خانه با ترس و لرز پاسخ داد: 

قربان ! من  تقصیری ندارم . معمار و مهندس نقشه آن را این گونه کشیده است !

     حاکم گفت: بسیار خوب! معمار را احضار کنید .

      پس از احضار معمار ،حاکم رو به او کرد و با توپ و تشر گفت :

     - آقای معمار ! چرا نقشه خانه این شخص را این طوری کشیده ای که بلندی پشت بام آن باعث شکستن پای این دزد شریف!! شده است؟!

     معمار بیچاره گفت: حضرت حاکم! من تقصیری ندارم . بنّای ساختمان آن را به این بلندی ساخته است .

    حاکم گفت:  بسیار خوب! بنّا را بیاورید!

     پس از حضور بنا حاکم بر سر او فریاد کشید :

    - چرا پشت بام این آقا را این قدر مرتفع ساخته ای به حدی که دزد نتواند از بالای آن به راحتی بگریزد؟  

     بنّای مظلوم پاسخ داد: قربان ! من تقصیری ندارم. مقصّر اصلی خشت مالی است که خشت ها را ضخیم قالب گیری کرده است!

      حاکم با عصبانیت نعره کشید:

    - فوراً خشت مال وظیفه نشناس را احضار کنید تا او را به سختی مجازات کنم .

     پس از احضار او حاکم با چند دشنام و ناسزا گفت :

     -چرا تو خشت ها را کلفت و ضخیم قالب زده ای که...

     خشت مال با لکنت زبان گفت: قربان ! به جقّه مبارک قسم می خورم که من تقصیری ندارم. نجّار بی انصاف قالب خشت مالی را این گونه ساخته است ! 

      حاکم با خشم فریاد زد: فوراً این نجّار متخلّف و جنایتکار را بیاورید ،تا بلایی به روز او بیاورم که دیگر هیچ نجّاری جرات نکند چنین خلاف بزرگی مرتکب شود .

     پس از مدتی گزمه ها نجّار بدبخت را کشان کشان به محکمه آوردند .

    حاکم با صدایی خشم آلود فریاد زد: 

ای نجّار گناهکار! یاالله! زود به جنایت خود اقرار کن ! چرا قالب خشت مالی را  این انداره پهن ساخته ای که ...

     نجّار بدبخت گفت: قربانت گردم ! این اندازه طبیعی آن است. همیشه  و همه جا قالب خشت مالی را همین طور و به همین اندازه می سازند و من ...

     حاکم نعره کشید :کافی است !دیگر حرف نزن ! مقصّر اصلی تو هستی! آهای گزمه ها! به او دستبند بزنید و یک قفس بسازید به ابعاد یک "متر " و او را در آن محبوس کنید.

     پس از ساختن قفس گزمه ها هرچه کوشیدند هیکل درشت و تنومند نجّار را در آن جای دهند، نتوانستند . ناگزیر نزد حاکم رفتند و گفتند :

     قربان ! نجّار بسیار چاق و تنومند است و در این قفس جای نمی گیرد . چه فرمان می دهید ؟

     حاکم که دیگر در این داوری های مشعشع !!خود درمانده بود ،در حالی که فریاد می زد، گفت :

     - این قدر برای این کارهای کوچک وقت مرا نگیرید ! آیا این کار ساده پرسیدن دارد؟ اگر نجّار چاق است و در قفس جای نمی گیرد، بالاخره یکی باید مجازات شود(!!) بگردید و کسی را پیدا کنید که قدّ و قواره او دراین قفس بگنجد !! او را در قفس محبوس کنید و این دعوا را فیصله دهید!!

سید علی رضا شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : چهار شنبه 24 مرداد 1397 | 3:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1016)

 

«استبداد» و «استبدادزدگی»

 

من مردمی را دیدم «رَسته از ریشه» و «گُسسته از اندیشه»،

که تحقیرِ «سال ها سلطنت» و «قرن ها تحت قیادت» 

در «عمقِ رفتارشان» و در «ژرفای گفتارشان» جلوه گر بود.

 استبداد، یک «نیرنگ» است،ولی استبدادزدگی یک «فرهنگ»!

استبداد با یک «قیامِ مردُمی» و «پیامِ تهاجُمی»،

یک شبه «سرنگون» و در زباله دانی تاریخ «مدفون» می شود؛

ولی فرهنگِ استبدادزدگی قرن ها «می پاید» و نسل ها را «می پیماید»

و آن را به آسانی نمی توان «از افکار زدود» و «در اعصار فرسود»!

در جوامعِ استبدادزده هر «شهروند»، بالقوّه یک«شَهوَند» است!

گویی «خوی بیداد» و «آرزوی استبداد»،

چون «افیون» به جای «خون» ،

در رگ های آنان «ساری» و «جاری» است!

وقتی خوی «استبدادِ نهان» در «نهادِ انسان» رسوب کرده باشد،

انسان چه بر فرازِ «اریکه قدرت» بنشیند و چه بر «باریکه مذلّت»،

باز با خودکامگی «از دیگران ،جان می ستانَد» و «بر همگِنان فرمان می رانَد»!

بیاییم با احترام به همه «باور ها» و همه «نظرها»، 

برای همه انسان ها «ارزشِ انسانی» و «انگیزشِ شایگانی» قائل شویم.

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------------------

 قیادت: رهبری ،پیشوایی

شَهوَند: مانند شاه،شاه مانند،شاهک،شاه کوچک

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 23 مرداد 1397 | 11:22 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1015)

 

«طراوتِ اندیشه» و «سخاوتِ ریشه»

 

من «آزمونِ جنگل» را «قانونِ لَم یَزَل» دیدم.

هر درخت با «نثارِ اشتیاق» برای «استمرارِ ارتزاق»،

چنگال های خود را در «ژرفای خاک» و «تنگنای مَغاک» فرومی بَرَد،

تا از «اعماقِ تُراب»،«جُرعه ای آب» بیابد.

بنابراین دانستم که لازمه داشتنِ «طراوتِ اندیشه در افلاک»، 

«سخاوتِ ریشه در خاک» است. 

«نهالِ اندیشه» بدون امدادِ «لایزالِ ریشه»، 

نمی تواند چون «مهر» بر «سینه سپهر» «بدرخشد»

و «شب زدگانِ بینوا» را «نور و نوا» «بخشد»!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------------- 

لَم یَزَل:  بی زوال،جاودان،پاینده

نثار: پاشیدن،افشاندن،پراکندگی

ارتزاق: رزق خواستن،در طلب رزق و روزی بودن،روزی یافتن

مَغاک: گود،گودال،جای گود

تُراب: خاک،زمین

لایزال: زوال ناپذیر،بی زوال،جاوید،ابدی

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 22 مرداد 1397 | 5:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 خدا دیدن چه شیرین است! 


#شفیعی_مطهر

تقدیم به آنان که از دشمن، جور می بینند و از دوست، جفا!

 

سحر بر درگه معشوق نالیدن چه شیرین است!
سری بر آستان دوست ساییدن چه شیرین است!

دلی خونبار و چشمی اشکبار و چهره ای خندان
به روی بحرخون خویش خندیدن چه شیرین است!

به راه حق فراتر از تن و جان آبرو دادن
به راه عشق خوددادن خدادیدن چه شیرین است!

به زیر سلطه دشمن بلادیدن اگرسخت است
به روز حاکمیت هم ستم دیدن چه شیرین است!

ز دشمن گرهزاران تیر زهرآگین خوری سهل است
ز دست دوست جام زهر نوشیدن چه شیرین است!

مسلمان بودن و ازکفر رنجیدن سزاوار است
به جُرم دین ز دینداران جفادیدن چه شیرین است!

اگر ظلمت هزاران تیرکین بر پیکرت بارد
بر اوج آسمان چون مهرتابیدن چه شیرین است!

به غمخواری غم دل گفتن آرامش دهد اما
غمت با چاه گفتن زار گرییدن چه شیرین است!

در آن شهری  که فهمیدن گناه دردمندان است
صدای درد را از دل نیوشیدن چه شیرین است!

بلور دل شکستن بر سریر سرخ  پیروزی
اگر تلخ است طعم دردفهمیدن چه شیرین است!

وضو با خون دل تکبیر از سوز جگر گفتن
ز باغ سبز سجاده ثمرچیدن چه شیرین است!

ز ناپاکی خود گر طعن بشنیدی روا باشد
"مطهر"بودن و دشنام بشنیدن چه شیرین است! 

 

(گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar)


موضوعات مرتبط: غزل

تاريخ : شنبه 20 مرداد 1397 | 7:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1013) 
 

 «زنگار چاپلوسی» و «رفتار سالوسی» 

 

«اهدای سلام» و «ادای احترام»

در «عالَمِ قیاس» ،«مانند لباس» است.

بهترین لباس آن است که «قشنگ و شاد» باشد، نه «تنگ یا گُشاد»

در عرصه «وجدان»،حرمت نهادن به هر «انسان» نیز 

باید متناسب با «سازه عقلانیّت» و «اندازه ظرفیّت» او باشد. 

ارج نهادن کمتر از «لیاقت»،«حماقت» است

و بیش از«شایستگی»،«گُجستگی» است. 

شخصیت همه انسان ها را باید «تکریم» و عزّتشان را «تعظیم» کرد،

ولی با «کمال صداقت»و نه بیشتر یا کمتر از «لیاقت».

«ستایش» بیش از «آیش»،

قدرتمِداران را «مغرور» و از پاسخگویی «معذور» می دارد.

 گوینده نیز در «گُمان چاپلوسی» و «مظانِّ دستبوسی» قرار می گیرد.

تملُّق و چاپلوسی «خویی پلید» و «آهویی شدید» است.

جامعه آن گاه می تواند «فرگاه ماندگاری را بجوید»

و «راه رستگاری را بپوید»،

که «زنگار چاپلوسی» و «رفتار سالوسی» را

از «چهر شهر» و «سپهر دهر» بزداید!

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------------

سالوسی: ریاکاری،عوام فریبی،حیله گری

گُجسته: خبیث،پلید،(گُجستگی: خباثت،پلیدی،ناپاکی)

آیش: بارورشدن،میوه دادن،استعداد

مظانّ: جای گمان بردن

آهو: عیب،نقص،خطا،خبط

چهر: چهره،سیما،صورت

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 18 مرداد 1397 | 5:59 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1011) 

 

«سفیرِ گُل» یا «صفیرِ گُلوله»!

 

هیچ گاه از «زرقِ شیر» و «برقِ شمشیر»،

نه «جرعه ای از عدالت» می چکد و نه «قطره ای از دلالت».

همه خشونت ها از «تیر» برمی خیزد و از «شمشیر»

و ریشه همه خونریزی ها در «خاکسترِ جنگ» آبشخور دارد و در«بسترِ تفنگ».

ولی هر «ریحانه تَر» و «جوانه معطّر» 

که در «بوستان فرهنگ و هنر» و «گلستان نقد و نظر» می رویَد،

«طبعی لطیف» دارد و «روحی ظریف». 

منطق حق و حقیقت،«سفیرِ گُل» است،نه «صفیرِ گُلوله»!

آن چه در «انسان،ایمان» می آفریند و در «جان،ایقان»،

«اقناعِ عقل» است،نه «اشباعِ نقل».

انسان در برابرِ «زور،جبهه می گیرد»،ولی «شعور را می پذیرد».

انسان ممکن است ناگزیر در برابر زور «تسلیم» شود و «تعظیم» کند،

ولی هیچ گاه زور نمی تواند «نظر را تغییر» دهد و در «باور،تاثیر» گذارد.

اعمال زور، «عُقده» می آفریند،نه «عقیده»!

«بذرِ ایده» و «جذرِ عقیده» 

تنها با «زلال اندیشه» و «استدلال خردپیشه» می رویَد!

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------------------

سفیر: میانجی،اصلاح کننده میان دو گروه

صفیر: سوت،صوت ممتد که خالی از حروف هجا باشد،صدای شلیک گلوله

زرق: نیرنگ و تزویر

اِقناع: قانع ساختن،راضی کردن،خشنودکردن

اِشباع: سیرکردن،پُرکردن،بسیارکردن

ایده: اندیشه،فکر،رای،عقیده 

جذر: ریشه،اصل،بیخ

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 16 مرداد 1397 | 7:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1010

 

 «صفای مهر» در «پهنای سپهر»!

 

انسان های «سبزکیش» و «مثبت اندیش»،

در دریایی از «زشتی های بزرگ» و «پلشتی های سترگ»،

مرواریدهای کوچک «زیبایی» و «دلارایی» را می بینند

و در «پهنای سپهر سیاهی»،«صفای مهر پگاهی» را می نگرند.

دنیا پر است از «زشتی و زیبایی» و «فرّ و فریبایی».

اگر ما دیده به دیدن «زشتی ها بیالاییم» و زبان به گفتنِ «پلشتی ها بگشاییم» ،

همه عمر در «مُرداب عَفِن» و «منجلاب مُتعفّن»بداندیشی دست و پا خواهیم زد؛

ولی اگر «پاکی ها را بنگریم» و «تابناکی ها را بنگاریم»،

می توانیم از این «عادت»،به «سعادت»برسیم

و از این «رایت» به «درایت».

در روابط انسانی هر «گامِ قهر»،یک «جامِ زهر» است

و هر «جُرعه مِهر»،صد«تُرعه سپهر» است. 

آن «می کُشد» و این «می کَشَد»،

آن «با خواری» و این به سوی «رستگاری»!

 بر حافظ «درود»،که چه زیبا «سرود»:

منم كه شُهره شَهرم به عشق ورزيد


منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن


وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم


كه در طريقت ما كافري است رنجيدن 

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------------

پلشتی:پلیدی،آلودگی،چرکینی

فرّ: فره،شان و شوکت،رفعت،شکوه،زیبایی،برازندگی،پرتو،فروغ

عَفِن:گندیده،بدبو

رایت:پرچم، بیرق،عَلَم

درایت:دانستن،دریافتن،فهمیدن

تُرعه: نهر بزرگ و عمیق که بین دو دریا می سازند،دهانه جوی یا استخر 

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 15 مرداد 1397 | 6:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1009

 

«موج خطر» و «اوج خطیر»!

 

 Related image

 زیبایی بهار نه در «سیمای فصل» ،که در «صفای وصل» است. 

  با «ظهورِ یار» و «حضورِ دلدار»، 

«همه اصول،هار» است و «همه فصول ،بهار» .

از «شاخساران نگاه» و «آبشاران پگاه» او 

می توان «جوانه های ذوق» و «شکوفه های شوق» چید.

 عشق،«من را می رانَد» و «اهریمن را می میرانَد». 

قدرت عشق،چون «برآشوبد»،«شکوهِ کوه را درهم می کوبد»!

آن که «فرزانگی را می آفریند»،«جاودانگی را برمی گزیند».

عشق از هر «پنجره باز»،«حنجره راز» می سازد

و از هر «چشم طنّاز»،«چشمه ناز»!

همه «آدمیان» و «عالَمیان» در پرتو عشق زیباترند.

عشق،«جان جهان» است و «جهانِ جان». 

«جهان را نور» می بخشد و «جان را شعور».

عشق،انسانِ«خاک آلوده» را «پاک و پالوده»می کند،

از «مَغاک می رهاند» و به «افلاک می رساند».

 عشق به انسان،«نگاهی بلند» و «جایگاهی شکوهمند» می بخشد  

بنابراین در عرصه جاه طلبی هر «اقدام» را «دام» می بیند

و هر «فرنام» را «نام»!

در عرصه عشق «هر چمن،چمان» است و «هر ارزن،ارزان».

«کارها،سان» است و «ابتکارها،آسان».

«دف ها نازک» است و «هدف ها،نزدیک».

بیاییم در دریای عشق بر «موج خطر نشینیم» و «اوج خطیر را برگزینیم»!

 

#شفیعی_مطهر

 ------------------------------------- 

خطر: شرف و بزرگی و بلندی قدر و مقام

خطیر: بزرگ،شریف،بلندمرتبه،صاحب قدر و منزلت

ذوق: خوشی و نشاط

پالوده: صاف شده،پاکیزه شده،پاک شده از آلودگی

هار: رشته مروارید،لعل و یاقوت،گردن بند

فرنام: عنوان،لقب

چمان: چمنده،خرامنده،خرامان،کسی که با ناز راه می رود

سان: رسم،عادت،طرز،روش

دف: یکی از آلات موسیقی که دارای چنبر چوبی و پوست نازک است و با سرانگشتان نواخته می شود

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 14 مرداد 1397 | 5:31 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1008

 

«حال» و «مَجال»

 

من كساني را ديدم كه با «تنفُّس در هواي ديروز» و «تخيُّل در فضاي فردا» ،

در «کمال جنون»،جرعه هاي «زلالِ اكنون» را 

از «زوایای دستان حال» و «لابه لاي انگشتانِ مَجال» «فرومي ريزند» 

و با «تالابِ دَم» و «مُردابِ عدم» «درهم مي آميزند».

از بین همه «پدیده های خیر و شر» آن چه برای «بشر» 

«سود می آفریند» و «بهبود برمی گزیند» ،

فقط «زمان حال» است وهر چیز جز آن ،«محال» است. 

فرصت ها چون «انبوهِ ابر» و «گروهِ هُژبر» می گذرند.

بیاییم «حال را بیابیم» و «مَجال را دریابیم».

 

#شفیعی_مطهر

 ---------------------------------------------

تالاب: حوض آب،استخر کوچک،آبگیر،برکه  

دَم: لحظه،هنگام،وقت

هُژبر: شیر

مَجال: محل جولان،جولانگاه،فرصت

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 13 مرداد 1397 | 6:17 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

   

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1007)

 

«وجود یکتا» و «موجود بی همتا»

 

  هر انسان در «اساس آفرینش، یگانه» است  

و در «قیاس بینش با همه بیگانه» . 

هر انسان «وجودی یکتا» و «موجودی بی همتا» است، 

در جهان بشری «نامی خطیر» دارد و «فرنامی بي نظير» ،

او در برابر هر «کنشی ویژه» ،«واکنشی آویژه»دارد.

«مستقل و خودانديش» است و «وابسته به خویش»؛ 

بنابراين نبايد «برهان های کیش» و «آرمان های خویش» را 

با «عِیارهای همگنان بسنجد» تا در «معیارهای ديگران بگنجد».

 عقل هر انسان برای او تنها «چراغ راه» و «دماغ همراه» است. 

او حتی هر «نقل» را هم با «عقل» باید بسنجد

و هر «منقول» وقتی قابل پذیرش است که «معقول» باشد.

در برابر «بارگاه عدل الهی» و «میزان دادخواهی»،

 هر انسان به اندازه عقلش «مسئول» و «مقبول» است.

بنابراین هیچ انسانی نمی تواند با «چشم دیگری ببیند» 

و با «عقل دیگری راهی برگزیند» .

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------------------------- 

فرنام :عنوان،تیتر

آویژه: ویژه،خاص،خالص

کیش: دین،آیین،مذهب

دماغ: مغز سر،ماده نرم و خاکستری رنگ که در میان جمجمه قرار دارد

 مقبول: قبول شده، پذیرفته شده ،پسندیده

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 12 مرداد 1397 | 6:18 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1006)

 

 «اساس اُمّت» بر «احساس کرامت»

 

 کسی که «زبان کرامت انسان» را در زیر «دندان لئامت نهان» «می فشارَد»

و «عمری از عزّت» را به «لحظه ای از لذّت» «می سپارَد»،

 در حقیقت «خُجستگی انسان» را به پای «گُجستگی حیوان» قربانی می کند!

انسان بدون داشتن هر یک از «فضایل» و آلوده شدن به هر یک از «رذایل»، 

از «مقام انسانیت» و «قوام عقلانیت» ساقط نمی شود،

ولی با «فقدان کرامت» در مُرداب «خُسران لئامت» سقوط می کند.

انسان بدون کرامت نه «انسان پست»،که بدتر از هر«حیوان فرودست» است.

کرامت، «گوهری ارزنده» و «جوهری برازنده» است.

کرامت نه «قرین» دارد و نه «جایگزین».

«خودکامگان دون» و «شهریاران زبون»

 برای سوارشدن بر «دوش شهروندان» و «هوش ورجاوندان» ،

«نخستین مایه» و «برترین سرمایه»ای را که از آنان می گیرند،

«کرامت» و ««عزّت» است!

زیرا مردمی که «اساس اُمّت» را بر «احساس کرامت» بنا نهاده اند،

نه «تن به زیر بار زور» می دهند و نه «سر به زیر ساطور»!

 

#شفیعی_مطهر

 --------------------------------- 

لئامت: فرومایگی، پست فطرتی،بخیلی

خُجسته: خوب و خوش

گُجسته: خبیث، ملعون، پلید و ناپاک، مقابل خجسته

 دون: پست،خسیس،فرومایه،سفله

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 11 مرداد 1397 | 5:53 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1005)

 

«راه صلاح» و «نگاه اصلاح»! 

 

اصلاحات ،نه «پروژه ای زماندار»،که «پروسه ای ماندگار» است.

اصلاحات،روندی است که در «همیشه زمین» و «اندیشه زمان»،

همواره نه تنها «استقرار»،که «استمرار» دارد.

رَوَندِ اصلاحات نه «بازه زمانی محدود» دارد و نه «سازه مکانی  مسدود» !

حاکمی که «نگاهِ صلاح را درک کند»،«راه اصلاح را ترک نمی کند»!

و حکومتی که «مدارِ اصلاحات را سد کند»،

در حقیقت «استمرارِ حیات را رد می کند»!

«فضای معماری اصلاحات»،«هوای بهاری حیات» است.

مردم در آن می توانند به راحتی «تنفُّس» و درباره همه امور «تفرُّس» کنند.

 اصلاحات،«روندی همیشه بهار» است و «فرایندی اندیشه مدار».

هیچ «فرزانه خردمند» و «فرهیخته ورجاوند» 

آن را «نمی کوبد» و بر آن «برنمی آشوبد»!

فقط «خالف» با آن «مخالف» است؛

تنها کسانی با آن «می جنگند»،که هوادار «نیرنگ اند»!

اینان،«آب را گِل آلود» و «آفتاب را گِل اندود» می خواهند 

تا بتوانند در «سیاهی های قفس»،«ماهی های هوس» را صید کنند!

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------------------

صلاح: آشتی کردن،سازش،خیر و مصلحت

اصلاح: بسامان آوردن،سر و سامان دادن،آراستن،نیکوکردن

استقرار: قرارگرفتن،پابرجاشدن،استوارشدن

تفرُّس: به فراست دریافتن،نگاه کردن به چیزی برای فهم آن،مطلبی را با زیرکی از روی نشانه فهمیدن

پروژه: نقشه،طرح،لایحه،قصد،نیت،طرح و نقشه ای که باید اجرا شود

خالف: احمق، بی شعور

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 10 مرداد 1397 | 5:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1004)

 

«بنای پُل» ، «مبنای تحوُّل»است! 

 

من مردمی را دیدم با «فکری بسته» و «ذکری پیوسته»،

که «نگاهِ ژرف» را «گناهِ شگرف» می پندارند.

و نیز کسانی را دیدم که می کوشیدند «گناهِ خشونت» را با «نگاهِ عطوفت» 

«بزُدایند» و تندی آن را «بپیرایند».

در جوامعِ «کافته» و «توسعه نیافته»،

میان این دو «نگاه» و دو «دیدگاه»،

«انکاری نهان» و «پیکاری پنهان» جریان دارد.

«حلقه مفقوده» و «طریقه نگشوده» بین این دو نگاه

«تحوُّلی پایدار» و «پُلی استوار» است 

بینِ «ساحلِ توده های محروم» و «جزیره روشنفکرانِ مغموم»!

آنان که «محصور در فکر بسته اند»،

«دور از خیالِ رهایی نشسته اند».

«بانی پُل» و مبتکرِ «مبانی تحوُّل»، 

«آگاهانِ مسئول» اند ،نه «بی پناهانِ مغفول».

بیاییم «بنای پُل» را «مبنای تحوُّل» قرار دهیم.

باشد که «شمشیرِ نورِ آگاهی»،«تِجیرِ دَیجورِ تباهی» را بشکافد

و «گُل رهایی» و «تحوُّل پویایی» را بشکوفانَد!

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------

پیوسته: همیشه،دائم 

کافته: شکافته، ترکیده

تِجیر: پرده بزرگ و ضخیم که در وسط حیاط یا اتاق برای جداکردن دو قسمت برپاکنند 

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 9 مرداد 1397 | 10:3 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1003)

 

«خامه»،بلای جانِ «خودکامه»!

 

من صدها «چشمِ شکارگرِ لحظه ها» و «دستِ نگارگرِ عرصه ها» را دیدم 

که می کوشیدند «نگاهِ مردم را امداد» و «گوش و هوشِ مردم را امتداد» بخشند.

«نگارشگرانِ مطبوعات»، «روشنگرانِ اجتماعات» هستند 

و به نمایندگی از مردم «باید» و «شاید» 

تا کارهای «اربابانِ قدرت» و «متولّیانِ دولت» را 

«ژرف بنگرند» و واقعیات را «شگرف بنگارند».  

قلم ها به «آیش» نیاز دارند و قدرت ها به «پایش».

قلم اگر «آزاد» نباشد،«مازاد» است. 

هر «کانونِ قدرت» بدون پایشِ مردمی توسطِ «قانونِ نظارت»، 

قطعاً به «فساد می گراید» و «راهِ اِفساد را می پیماید». 

«رسانه های آزاد» و «فرزانه های نقّاد»

می توانند با«بیانِ گویا» و «قلمِ نویسا»

 بر «زوایای تاریک» و «تنگناهای باریک»

«نور بیفشانند» و «نقاطِ دیجور را بنمایانند»،

تا دیگر هیچ «قدرتمدارِ خودکامه» و «جهاندارِ بی برنامه»

نتواند در «پناهِ ظلمت» و دور از «نگاهِ ملّت»

«کام براند» و «جام بستاند»!

«خامه»،بلای جانِ «خودکامه» است!

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

خامه: قلم،قلم نی،نی یا هر چیز که با آن بنویسند

شاید: شایسته است

آیش:  بارورشدن،میوه دادن،آمادگی زمین برای کشت و زرع

پایش: نظارت

دَیجور: تاریک،تاریکی

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 8 مرداد 1397 | 6:33 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1002)

 

«چاهِ وِیل» و «سپاهِ سِیل» 

 

من «نامجویانی گمنام» و «کامجویانی ناکام» را دیدم 

که برای آنان تنها «هدف» و «شعف»، 

راه یافتن به «منصّه شهرت» بود، نه «عرصه فضیلت». 

اینان «پی و پوست» را به جای «دل دوست» برگزیده بودند:

 در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد       

طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد

 «بخشش مال» در راه «آیش آمال»،

چه با «ریا» و چه در «رُویا»،

برای بخشنده نه «کامی برای کمال» است

و نه «گامی به سوی وصال».

آن چه «بنیادین» و «کمال آفرین» است،

«داشتنِ درایتِ شکوفا» است،نه «برافراشتنِ رایتِ ریا».

ریا،«چاهِ وِیل» است و «سپاهِ سِیل».

هر چه در آن افکنی ،نه «مکانِ یافت» دارد و نه «امکانِ بازیافت». 

«کاهی از ریا» می تواند «کوهی از کیمیا» را نابود سازد.

تنها «مایه خلاص»،«سرمایه اخلاص» است.

 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------

وِیل: هلاک،مصیبت،سختی،(چاه ویل: نام چاهی در جهنّم)

شعف: شیفته شدن،شادمانی،خوشدلی،خوشحالی،شادی

منصّه: کرسی که عروس را بر آن نشانند،جای ظاهرشدن چیزی

آیش: بارورشدن و میوه دادن،آمادگی زمین برای کشت و زرع

درایت: دانستن،دریافتن،آگاهی داشتن

رایت: بیرق،پرچم،عَلَم

کیمیا: اکسیر،ماده ای که مس را به طلا تبدیل می کند

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 7 مرداد 1397 | 5:12 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1001)

 

«راه تقابل» یا «نگاه تعامُل»؟!

«پایداری» و «استواری» 

در برابر «هجوم سيل آسا» و «سمومِ بلا و بلوا»

از سوی بسیاری از «ارتش ها» با حجم وسیع «آتش ها» ، 

نه «کاری دشوار»،که «پیکاری هموار» است.

امّا «مقاومت» و «استقامت»

در برابر «تهاجم انديشه ها» توسّط «خردپیشه ها» ، 

«بَردی سنگین» و «نبردی سهمگین»است، 

که آن هم نه با «سلاح توپ و تفنگ»،

که تنها با «صلاح فرهنگ» امکان پذیر است.

در رویارویی با فرهنگ ها به جای «راه تقابُل»،باید «نگاه تعامُل» را برگزید

و به جای «روند تهاجُم»،می شود به «فرایند تفاهُم» رسید.

اگر در انبان «فرهنگ تهاجُمی»،گونه هایی از «رنگ مردُمی» یافتیم،

چرا از آن «سود نجوییم» و با یاری آن راه «بهبود را نپوییم»؟!

هیچ فرهنگی نه «مطلق» است و نه کاملاً «بر حق»،

بل که «آمیزه ای از نقاط ضعف و قوّت»است با «انگیزه ای از فطرت و فُتُوّت»!

بیاییم «راه تعصّب» و «گناه تصلُّب» را ببندیم 

و با یاری «بلوغ عقل» و «فروغ نقل»،

«راه» را از «چاه» بازشناسیم

و از «ژرف دیدن» و «شگرف اندیشیدن» نهراسیم!
 

#شفیعی_مطهر

 -------------------------------- 

تقابُل: روبه روشدن،روبه روی هم واقع شدن،درگیرشدن با هم

تعامُل: رفتار منطقی با هم، داد و ستد،معامله

سموم:باد گرم، باد زهرآگین،باد خفقان آور

بَرد: سرما،سردی

 فتوّت: جوانی،جوانمردی،سخا،کرم

تصلُّب: سخت شدن، سفت شدن

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 6 مرداد 1397 | 6:35 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1000)

 

 شکست؛«ترس» یا «درس»؟!

 

کسبِ «موفقیتِ چُست» به خاطر «داوری دُرُست» است ، 

و داوری درست از ره آوردهای تجربه است ، 

و تجربه های «ژرف» و «شگرف»، 

میوه هایی «شیرین» و «نوشین»،

از درختِ داوری های «سُست» و «نادرست» است. 

بنابراین هر شکستی که به کسبِ تجربه بینجامد،

نه «ترسی سوزنده»،که «درسی آموزنده» است.

شکستی «ویرانگر» و «شرم آور» است،

که انسان را «نومید» و «گرفتار تردید» کند.

 

#شفیعی_مطهر

 -----------------------------------------------

چُست: محکم،استوار،تند و سریع،چابک و چالاک 

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 4 مرداد 1397 | 5:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 999)

 

 «شیبِ هُبوط» و «سراشیبِ سُقوط»

 

  «بهترين دولت» برای «برترین ملّت» دولتي است، 

كه «برگزینندگان» و «بركشندگان» آن 

«به آساني» و «بدون نگرانی» 

و با شيوه هايي «قانونمند» و «خردپسند»، 

بتوانند آن را «به زير كشند» و «به تدبیر کشانند».

هر حاکم «فهمیده» و «برگزیده»

تا آن گاه می تواند بر «صدرِ صدارت بنشیند» و «قدرِ قُدرت را ببیند»،

که از سوی مردم «حمایت» و «هدایت» شود.

 «قانونِ قدرت» و «کانونِ شوکت» فقط مردم اند!

«چشمه خیارات» و «سرچشمه اختیارات»،اراده مردم است. 

حکومت ،«قایقی روان» و «زورقی گذران» است،

که بر روی «امواج» و «دریای موّاج» اراده مردم روان است.

دریای مردم هم می تواند این قایق را به «ساحلِ نجات» و «عاملِ حیات» برساند

و هم می تواند با «چشمی نگران» و «خشمی خروشان»، 

آن را در کام «گِردابِ فنا» و «غرقابِ بلا»غرق کند!

 افسوس که خودکامگان تا بر «سریرِ قدرت»اند،در «مسیرِ قساوت»اند؛

مخالفان را به «دار» می کشند و منتقدان را به «حصارِ انحصار».

آن گاه «بیدار» می شوند،که «بی دار» شوند

و خود را در «شیبِ هُبوط» و «سراشیبِ سُقوط» ببینند!

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------------------------

هبوط: فرودآمدن

خیار: صاحب اختیار،دارای اختیار 

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 3 مرداد 1397 | 6:35 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 998

 

«جامِ زهر» در «کامِ دهر»

 

«پیروزی اصیل» و «بهروزی بی بدیل»،

از آنِ سرداری است که هیچ «شکست»،او را به «بن بست» نمی رساند.

او پس از هر افتادن «امیدوارانه برمی خیزد» و «شجاعانه می ستیزد».

هیچ رویدادِ تلخی او را «مَایوس» و «گرفتارِ کابوس» نمی کند.

او با مدیریتِ «زیرکانه» و «هوشمندانه»، 

در میانِ «تاوندگان» و «رزمندگان»،

هر «شقاق» را به «وفاق» می رساند

و هر «بیداد» را به «وداد».

 شکست،«وهمی خیالی» است،نه «فهمی استدلالی». 

شکست،«روزگاری دلسوز» است و «آموزگاری درس آموز»

برای کسانی که از آن «پند می آموزند» و «تجربه می اندوزند».

و نیز «جامِ زهر» است در «کامِ دهر»،

برای آنان که خود را «می بازند» و ناگزیر با دشمن «می سازند»!

 

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------------------

 بی بدیل: بدون عوض،بدون جانشین،بی مانند

کابوس: بختک،حالت اختناق و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست می دهد

تاونده: مقاومت کننده،از عهده براینده

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 2 مرداد 1397 | 7:33 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 997)

 

«قفسِ تعصُّب» و «محبسِ تصلُّب»

 

 بهترین ویژگی یک نظریه علمی، «فراگیری» و «ابطال پذیری» آن است.

هر نظریه علمی تا آن گاه «تبار» و «اعتبار» دارد،

که توسط یک نظریه اثبات شده برتر، «رد» و «رصد» نشده باشد.

عرصه «دانش» و «پژوهش»،

«میدانِ فهم» است،نه محلِّ «جَوَلانِ وهم»!

بنابراین این «قلمروِ وسیع»،جایگاهِ «فکرِ نو و بدیع» است

و «قفسِ تعصُّب» و «محبسِ تصلُّب» در آن جایی ندارد.

باید به اندیشه «پر و بالِ پرواز» و «امکان تاخت و تاز» داد،

تا بتواند «گره های راز را بیازماید» و «گریوه های مَجاز را بگشاید».

«هراس از نوآوری» و «وسواس از بهره وری»،

«راهِ رُشد و رشاد» و «شاهراه ارشاد» را می بندد.

بیاییم «بگشاییم روزنه های رکود» را

و «بپیماییم گردنه های صعب الصُّعود» را!

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------

تعَصُّب: جانبداری بیجا از کسی یا چیزی یا نظریه ای،سختی فکر و اندیشه

تصَلُّب: سخت شدن،سفت شدن،تنگ شدن

رصد: به چیزی نظردوختن و مراقب آن بودن،مراقبت

جَوَلان: گردیدن،دورزدن،تاخت و تاز در میدان

گریوه: پشته، تپّه، گردنه، کوه

مَجاز: ضد حقیقت، کاربرد کلمه ای در غیر معنی حقیقی ولی مناسب با معنی حقیقی  

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 1 مرداد 1397 | 6:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |