#سیاهنمایی /15

آیه ای که در هیچ قرآنی نیست!

گفت: من میگم همۀ مردم باید لباس آبی بپوشن!

گفتم: چرا؟

گفت: چون رنگ دریاها و آسمونا آبیه! چقدر خوبه در خشکی هم مردم به رنگ آسمون و دریا بشن! تا بین مردم یک رنگی برقرار بشه!

گفتم: خب، اولاً یک رنگی یعنی همدلی نه هم لباسی! ثانیاً مردم رو که نمیشه به زور وادار کرد یه رنگ خاصّی بپوشن. هر کسی آزاده که هر چی میخواد بپوشه!

گفت: نه، هر کس نمیخواد این طوری لباس بپوشه،جمع کنه و از ایران بره!

گفتم: مگه ایران ملک شخصی توئه؟

گفت :چطور اون خانم مجری تلویزیون میگه هر کی نمیخواد مثل ما باشه،جمع کنه و از ایران بره؟

گفتم: او لابد منبع مستندی داشته!

گفت: اینا هر چی که میلشون باشه میگن حرف خدا و پیغمبره!

گفتم: مگه میشه؟

گفت : یک شیخی با یک داعشی با هم مجادله می کردن. شیخ گفت:

حالا برایت روایتی می خونم که تا کنون در هیچ کتاب روایی نخونده باشی!

داعشی گفت: این که چیزی نیست. من برایت آیه ای می خونم که در هیچ قرآنی نخونده باشی!! 

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: سیاه نمایی

تاريخ : دو شنبه 30 دی 1398 | 4:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1408)

«یار یگانه» یا «بیعار بیگانه»؟!

«من»،«چمن» را دیدم

که مظلومانه در زیر پای «جُهّال»،«پایمال» می شود.

و نیز «درخت» را چه «شوربخت» دیدم،

که با داشتن «انبوه بار و بر» در «اندوه تبر»بسر می برد. 

هر دو «وفا» می کنند و «جفا» می کشند،

یکی با «پایمال» و یکی با «انفصال».

من «درخت تناور» را از «چمن بی یاور» ،

«بسی مظلوم تر» و «بسیار معصوم تر» دیدم!

تبر چه «شوربخت» است ،زیرا از «جنس درخت» است!

«دستۀ تبر» از «رستۀ صنوبر» است.

 چمن از «بیعار بیگانه» جفا می بیند و درخت از «یار یگانه». 

پشت شب تیره را سحر می شکند

افسانه  قدرتش  دگر  می شکند

اما چو ز دست دوست سیلی خوردیم

سنگینی بار غم  کمر  می  شکند!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------- 

جُهّال:نادان ها،جمع جاهل

انفصال: جداشدن،جدایی،گسستگی

یگانه: بی همتا،تنها،یکتا 

رسته: راسته ،رده، صف، قطار

بیعار:کسی که از هیچ عیبی ننگ نداشته باشد بی شرم

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 29 دی 1398 | 4:42 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1407)

«عُقده ها» و «عقیده ها»!

آن گاه که «طوفانی بنیانکن» و «بورانی مردافکن»،

بر «دهر و دیار» و «یار و شهریار» یورش می آورد،

باید به جای «بلندی کوه» و «فرهمندی بشکوه»،

برای پرهیز از «پلشتیِ روح» به «کشتیِ نوح» پناه آوریم.

در این شهر هر روز «سِیلِ رویدادها» بر «خِیلِ مهادها» «برمی آشوبد»

و «بُنیانِ ارزش ها» و «راژمان خیزش ها» را «درهم می کوبد»!

این سیل ها «کوه ها را برمی کنَد» و «گروه ها می پراکنَد»،

ولی نمی تواند «نظرهای راستین» و «باورهای بنیادین» را بلرزانَد.

اگر «بنای ساخت باور» بر «مبنای شناخت داور» باشد

و این ساختار با «سرمایۀ سگال» و بر «پایۀ استدلال» بنا شود، 

به هر «ارزشی می ارزد»،زیرا با هیچ «لرزشی نمی لرزد»!

بیاییم «عقیده ها» را از «عُقده ها» بزداییم

و «عیار هر نیک و بد» را جز با «معیار خرد» نسنجیم!

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

عُقده: گره،سرکوفتگی و افسردگی

فرهمندی: شکوه،شوکت،دانایی

پلشتی: پلیدی،آلودگی

مهاد: بساط،بستر،گهواره،زمین پست

سگال: اندیشه،فکر

عِیار: مقایسه کردن،دو چیز را با هم سنجیدن

معیار: مقیاس و آلت سنجش،سنگ محک و ترازو

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 27 دی 1398 | 19:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

افتتاح طرح های ملوکانه!

قصّه های شهر هرت / قصّه هفتاد و پنجم

#شفیعی_مطهر

یکی از شهرک های محروم شهر هرت بارها به وسیلۀ ارسال طومارها از اعلی حضرت هردمبیل خواهش می کردند تا در محلۀ خرابه و ویرانۀ آنان اقداماتی عمرانی انجام شود. سرانجام هردمبیل ضمن صدور فرمانی دستور داد ضمن تسطیح خیابان های آن محل در کناره های آن نیز درختکاری شود. 

مسئولان مرتب گزارش هایی مبنی بر پیشرفت های شگفت انگیز عمرانی و علمی و... شهر هرت را به شرف عرض ملوکانه می رسانیدند.

پس از مدتی او تصمیم گرفت شخصاً برای افتتاح اقدامات عمرانی به آن محل برود و با استفادۀ تبلیغاتی فعّالیّت های عمرانی شهر هرت را به رخ خبرنگاران خارجی و توده های عوام داخلی بکشد.

شهردار و سایر مسئولان که کاری نکرده بودند، هراسان و نگران شدند ،چون چیزی برای عرضه و افتتاح نداشتند.  بالاخره صحنه ای مصنوعی و کاذب آراستند تا اعلی حضرت به طور تشریفاتی در حضور خبرنگاران خارجی افتتاح کند و بعد هر چه می خواهد بشود! چون مردم که کاره ای نیستند و بر فرض ناراضی شوند! طوری نمی شود! صدایشان که به جایی نمی رسد!

چون کف خیابان پر از خاک و خاکروبه بود،در روز افتتاح چهل نفر سقّا را فراخواندند و به آنان گفتند با مشک های پر از آب خیابان را آب پاشی کنند تا اعلی حضرت در میان خاک و خُل خفّه نشود!!

روز موعود مشدی فتح الله سقّا به همراه سی و نه نفر سقّای دیگر به ساحل رودخانه رفتند تا مشک های خود را پر از آب کنند. فتح الله بالاخره عمری در شهر هرت در زیر چکمه های استبداد هردمبیلی تربیت شده بود.بنابراین وقتی می خواست مشکش را پر از آب کند،حیله ای به ذهنش رسید. او پیش خود گفت:

ما چهل نفر سقّا هستیم. اگر من یک نفر به جای آب، مشک را پر از باد هوا کنم ،چه کسی می فهمد؟! من در بین 39 نفر گم می شوم.

بنابراین مشکش را به جای آب از هوا پر کرد و با تظاهر به سنگینی مشک آب ،هنّ و هن کنان همراه با دیگر سقّایان در بدو ورود اعلی حضرت هردمبیل وارد خیابان اصلی شهر شد. پیش از ورود موکب ملوکانه ،جناب شهردار به سقّایان دستور  داد خیابان را آب پاشی کنند. همۀ سقّاها به صف شدند و با یک فرمان دهانه های مشک ها را گشودند.

ناگهان اعلی حضرت و همۀ اسقبال کنندگان با کمال تعجّب دیدند و شنیدند که از دهانۀ همۀ مشک ها به جای آب، صدای فس فس باد هوا می آید!!

بنابراین معلوم شد که همۀ سقّاها مثل مشدی فتح الله مشک ها را پر از باد هوا کرده اند.

رسوایی بزرگی بود. نه تنها سقّاها،بلکه شهردار و همۀ مسئولان با سرافکندگی حرفی برای گفتن نداشتند!

اعلی حضرت ناگزیر در میان خاک و خُل چند قدمی برداشتند. ناگهان با وزش طوفانی سخت همۀ خاک ها و خاکروبه ها به هوا برخاست و بر سر و روی حاضران فرو ریخت.در این بین هر کسی به فکر این بود که کلاهش را باد نبرد. در همین حال باد و طوفان ناگهان درخت های سست کنار خیابان را نیز برکند و بر سر روی شاه و همراهان فرود آمد. 

معلوم شد درخت ها نیز مثل همۀ کارهایشان بی رشه و بدون اندیشه است . آن ها را از باغ های شهرهای اطراف از لبِ خاک بریده و در این جا در خاک فروکرده اند!

فریاد و شیون همۀ حاضران برخاست و شاه در حالی که به سرعت صحنه را ترک می کرد،می کوشید از محل خطر بگریزد و جان به سلامت بدرببرد! 

... واین یک برنامه افتتاحیه ملوکانه بود!

بالا رفتیم،ماست بود! این قصّه راست بود ؟!

پایین آمدیم،دوغ بود! این قصّه دروغ بود؟! 

******************

باور کنید اگر این قصّه هم دروغ باشد،در شهر هرت سال هاست هر روز صدها قصّه نظیر این قصّه ها تکرار می شود!! و مردم مرتّب تاریخ مکرّر را تکرار می کنند!!

و این سرنوشت مردمی است که هر روز این قصّه ها را نه تنها می شنوند،که بعینه می بینند! جمعی بدان می خندند و گروهی می گریَند! ولی هیچ کدام کاری نمی کنند که بر آن نقطۀ پایانی بگذارند!!

به امید آن روز!!

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : جمعه 27 دی 1398 | 5:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1406

«نغزهای ماهپاره» و «مغزهای سنگواره»!

در «بازۀ زمانی هزارۀ سوم» و در «سازۀ راژمانی ادارۀ مردم»،

گونه ای «بت پرستی نوین» با مایه هایی از «سرمستی دیرین» وجود دارد.

این بت ها نه از جنس «چوب و سنگ»،که از «رسوب فرهنگ» است.

در میان «مردم واپسگرا» افرادی غرق در «توهُّمِ  اتوپیا»دیده می شوند.

اینان «انگاره هایی موهوم» و «پنداره هایی مسموم»،

در ذهن «پروریده» و به آن «گرویده»اند.

اینان هر «انتقاد» را «ارتداد» می دانند و هر «تردید» را،«پلید»!

کوچک ترین رخنه در «خارۀ نظر» و «سنگوارۀ باور» را برنمی تابند 

و آن را «وسوسۀ اهریمن» و «دسیسۀ دشمن» می انگارند.

در برابر هر «استدلال»،«لال» اند و در مقابل هر «دلیل»،«ذلیل»!

از شنیدن هر «سخن مخالف»،«خائف»اند هر چند «حقیقی» و «تحقیقی» باشد. 

اینان نه برای «شک» ارزشی قائل اند و نه برای «محک»،

زیرا «شک» را «لک» می پندارند ؛ 

در حالی که برای رسیدن به «یقین»،هر «سخن به گزین» ،

باید از «پُلِ شک» و «تعامُلِ محک» بگذرد.

این «پرستشِ احمقانه» هیچ راهی برای «پُرسشِ محقّقانه»باقی نمی گذارد.

ایشان در ارزیابی هر «نیک و بد» هیچ جایی برای «عقل و خرد»قائل نیستند.

با «احساس،صمیم»اند و با «وسواس،تصمیم» می گیرند.

با «استخاره،یگانه»اند و با «استشاره،بیگانه»!

زیرا به جای «فکر»،تنها «ذکر» می گویند! 

سخن های «نغز» و «پرمغز»،

روح و روان آدمی را «طراوت» و «لطافت» می بخشد؛

ولی این «نغزهای ماهپاره» در «مغزهای سنگواره»کوچک ترین رخنه ای نمی آفریند.

بیاییم «پندارهای خردستیز» و «رفتارهای عقل گریز» را

از «لوح دل» و «لایحۀ فضایل» بزداییم

و «ریشۀ نهال باور» را با «اندیشۀ زلال پژوهشگر»آبیاری کنیم.

#شفیعی_مطهر

----------------------------------

نغز: خوب ، نیک ، بدیع

راژمان: نظام،سیستم،دستگاه

اتوپیا: مدینه ی فاضله،آرمان‌شهر 

لک: سخن بیهوده و یاوه،هذیان 

لایحه: نوشته

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 26 دی 1398 | 5:20 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

قرارِ سخاوت یا استقرار عدالت؟!

#شفیعی_مطهر

اولین شعرم،ردیفش درد بود

قصه  تنهایی یک مرد بود

قصه  مردی که از شهر سکوت

ناله را همراه خود آورده بود

  سخاوت و بخشندگی خصلتی پسندیده و بر عكس ،بخل و خسّت صفتی نکوهیده است. نیک انديشان، سخاوت را تا تا بدان پایه ارج می نهند که در متن جامعه ما ده ها بل صدها جمعیّت، انجمن و سازمان خيريّۀ دولتي و مردم نهاد را بنيان نهاده اند كه مهم ترين رسالت و ماموريّت خود را دستگيري و كمك به افراد بي پناه و طبقات فرودست جامعه مي دانند ؛ اما متاسّفانه كمتر خَيِّران و سخاوتمنداني هستند كه گروه، جمعيّت و تشكُّلي را ايجاد كنند كه با دغدغۀ استقرار عدالت در جامعه به فعّاليّت بپردازند.

  ممكن است بسياري بر اين باور باشند كه جمعيّت ها و سازمان هاي خيريّه كه متشكّل از توانگران نيك انديش هستند، با اين دغدغه  همۀ كمك ها و ياري هاي خود را نسبت به فرودستان جامعه ايثار مي كنند كه با كاهش فاصله هاي طبقاتي ، عدالت اجتماعي استقرار يابد.

 البته اين خوي و خصلت در جاي خود پسنديده و كارساز است؛ اما فروكاستن اين باور در حصار انحصار فقير پروري متاسّفانه جز توزيع فقر و تبديل جامعه به يك كميتۀ امداد بزرگ ثمري ندارد!

   حصول اين جوهر و گوهر و وصول به اين غايت و نهايت، قاعده و قانوني مي خواهد؛ چه آن كه گسترش سپهر معنويت بر بام زيباشهر شريعت ، به شرط افراشتن ستوني استوار، ممكن و مقدور است . از اين زاويه است كه وقتي از مولا علي(ع) پرسيده مي شود كه:

 « اَلعَدلُ اَفضَل اَمِ الجود؟» ؛ از ميان عدالت و سخاوت كدام برتر است؟ 

حضرت پاسخ مي دهد:

 « العدل»؛ و در تبیین این اصل ، دو علّت مي آورد و مي فرمايد:

  اولا « اَلعَدلُ یَضَعُ الاُمور مَواضِعَها وَ الجود یخرجها مِن جَهَتها» ؛

 « عدل ، امور را در بستر طبيعي خود قرار مي دهد، اما جود، جريانات را از جايگاه طبيعي خود خارج مي سازد» ؛

 ثانياً « اَلعَدلُ سائِس عام وَ الجودُ عارض خاص» ؛ 

« عدالت، سياستي گسترده و فراگير است ، ولي جود يك حالت استثنايي و غير شامل است.»

  ( نهج البلاغه، عبده، حكمت۴۸۸)

 به نصِّ قرآن كريم ، فلسفۀ دين در عينيّت اجتماعات ، اقامۀ قسط است. يعني دين آمد تا مردمان بر سر عدل ايستاده و بر پايۀ قسط زندگي كنند (حديد، ۲۵).

از اين روست كه به گزارش امام باقر(ع):

 « پيامبر در جهت معماري مدينه شريعت بر ويرانه هاي جاهليّت ، اِستَقبَلَ النّاس بِالعَدل ؛ جامعه را با عدالت ساخت و پرداخت. »(تهذيب ، ج۶، ص ۱۵۴)

 بدين قرار، ستون سقف معنويّت ، در زيباشهر شريعت، عدالت است.

(اسلامي، احمد، از خاتميت تا غيبت،صص۲۷و۲۸)

  استاد مطهری در ارزیابی وزن عدالت و سخاوت در ترازوی عقلانیّت بر این باور است که:

 « اگر با معیارهای اخلاقی فردی ارزیابی و داوری کنیم، بايد سخاوت را برتر از عدالت دانست. چه آن كه بخشندگي و ايثارگري بيش از عدالت معرِّف و نشانه كمال نفس و تعالي روح انسان است. اما داوري امام(علي عليه السلام)، جز اين است و عدالت را به دو دليل برتر مي داند.

 اين گونه ارزيابي و داوري درباره انسان و مسائل انساني ، ريشه در اصالت و اهمّيّت اجتماع دارد و گوياي آن است كه اصول و مبادي اجتماعي و از جمله نظم، قانون و عدالت بر احكام و اخلاق فردي تقدُّم دارد.»

 (سیری در نهج البلاغه، ص ۱۱۲و۱۱۳)

    به بيان امام علي(ع) : « اَلعَدلُ رَاس الایمانِ و جماع الاِحسان»؛

 بلندي اندام ايمان و ستون فقرات و كانون همبستگي همه زيبايي ها، عدل است.(غررالحكم،ج۲،ص۳۰)

 از منظر مولا علي(ع) ، گوهر ديانت و جوهر شريعت، رمز جاذبه و راز ماندگاري نظام و عامل صلاح و فلاح دين و دنيا و موجب سلامت جان و امنيت روان ، در فرد و اجتماع، عدل و قسط است.

 (غررالحكم ،ج۷،ص۹-۲۳۶)

  ...و بر اين پايه، حرف همان است كه استاد مطهري گفته است. وي مي نويسد:

« از نظر علی(ع) اصلی که می تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و به هیکل و پیکر و روح و روان جامعه ، سلامت و امنيت بدهد(سيري در نهج البلاغه،ص۱۱۳) و درد و معنويت جامعه را درمان كند، عدالت است.»

(نهج البلاغه ، خطبه۳)

        بیاییم دادگری را پاس داریم و دادگران را سپاس گزاریم!      

بِالعدلِ قامَتِ السَّماواتِ والاَرض           

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 25 دی 1398 | 5:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1405

«جوهرِ خویش» یا «جواهرِ بیش»؟!

خوشبختی نه «اساس»،که یک «احساس» است.

خوشبختی نه به «داشتن کمال» است،نه «انباشتن مال».

چه بسیار افرادی که «مالی فراوان» و «منالی بی کران» دارند،

امّا بیش از «احساس خوشبختی» از «هراس سختی» 

در «رنج» و «شکنج» اند!

در برابر،کسانی هستند که «داشته ها» را حاصلِ «کاشته ها» می دانند

و با «کُنش های زندگی خرسند»اند و به «ارزش های ارزندگی پایبند». 

خوشبختی نه در «زراندوزی» است و نه در «کینه توزی».

«ناآگاهی» و «بیش خواهی»،

از «نعمت های الهی»،«نقمت های تباهی» می سازد.

خوشبختی «فصلی در گذار» دارد و «اصلی پایدار».

بیاییم خوشبختی را در «جوهرِ خویش» بجوییم،نه در «جواهرِ بیش»!

#شفیعی_مطهر

--------------------------------

جوهر: معرب گوهر،اصل و خلاصه چیزی،آنچه قائم به ذات باشد

جواهر: سنگ های گرانبها مانند الماس،یاقوت،زمرد،مروارید،فیروزه

اساس: پی،بنیاد،پایه،شالوده

منال: جای یافتن چیزی،جایی که از آن سود به دست آید مانند مزرعه و دکان

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 



تاريخ : سه شنبه 24 دی 1398 | 5:30 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 #سیاهنمایی/ 14

استعفای مدیران؟!!

گفت: می دونی مدیر هواپیمایی کره در سال 2014 برای چی از عموم مردم عذرخواهی کرد و بعد استعفا داد؟

گفتم: برای چی

گفت: فقط به خاطر 20 دقیقه تاخیر هواپیماها در سال!

گفتم:کار خوب و شایسته ای انجام داده.

گفت: حالا در ایران :

۷۸ کشته در کرمان !
۲۰ کشته در سقوط اتوبوس به دره
۱۷۶ کشته در شلیک به هواپیما
که همه آن متوجه مسئولان است ،ولی یک مسئول هم استعفا نداد! 

می دونی چرا؟

گفتم: چرا؟!

گفت:آخه مسئولان ما این قدر شیفتۀ خدمت اند که نگو!!ً

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: سیاه نمایی

تاريخ : دو شنبه 23 دی 1398 | 4:40 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1404

«تنگیِ قفس» و «دلتنگیِ محبس»!

هر «پرندۀ حقیر» و «درّندۀ صغیر»،

که در «قفسی تنگ» و «محبسی از سنگ» زاده می شود،

تا «پَر و بال» و «یال و کوپال» ندارد،

نه «تنگیِ قفس» را احساس می کند و نه «دلتنگیِ محبس» را؛

امّا چون «بال ها و یال ها ببالند»،آنان از «تنگی سیاهچال ها می نالند».

در این جا نمی توان «پرنده را از پرواز» و «درّنده را از تاخت و تاز» محروم کرد!

آن ،«سپهری بی کران» می خواهد و این «صحرایی بی پایان»!

برای انسانِ «فکور» و «باشعور»،

«ژرف دیدن» و «شگرف اندیشیدن»،

«پر و بالِ پرواز» است و «یال و کوپالِ تاخت و تاز».

منعِ انسان از «آزاداندیشی » و «سبزکیشی»،

«شکستنِ پَرِ پرواز» است و «بستنِ پای تاخت و تاز»!

بیاییم «انسان را از انسانیّت» و «جهان را از عقلانیّت» محروم نکنیم! 

چه زیبا سرود «بیدل» آن «شاعر فاضل»:

زین پیش که دل قابل فرهنگ نبود  

از پیچ و خم تعلّقم ننگ نبود

آگاهی‌ام از هر دو جهان وحشت داد  

تا بال نداشتم، قفس تنگ نبود

#شفیعی_مطهر

-----------------------------------

یال و کوپال: تن و توش ، برز و بالا ، زور بازو

ببالند: رشد کنند،(بالیدن:رشد و نموکردن،افتخار کردن)

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 22 دی 1398 | 3:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1403

«خرافات»،بدترین «آفات»!

در هر جامعه ،«بدترین آفات»،«خرافات» است.

در شهری که یک «بُتواره» با یک «استخاره» ،

برای یک «ملّت مُکلَّف»،«هدف» برمی گزیند

و سپس با یک عطسه بدون «درک»،هدف را «ترک» می کند،

 برای این گونه «زیست» باید «گریست»!

باید «در انگیزه ها چَشم ها را شُست» 

و «در میان سنگریزه ها یَشم ها را جُست»! 

چه «رنجی می برند آنان که می فهمند»

و چه «شکنجی می دهند آنان که در وَهم اند»!

#شفیعی_مطهر

------------------------------

یَشم: سنگی شبیه عقیق یا زبرجد با رنگ های گوناگون

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 21 دی 1398 | 5:33 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

فریاد حلال،حلال!!

قصه های شهر هرت / قصه هفتاد و چهارم

#شفیعی_مطهر

در شهر هرت جوان راهزنی بود که با مادرش می زیست و همۀ عمرش با کمک یارانش سرِ گردنه ها راه را بر کاروان ها می بست و اموال آنان را غارت می کرد.

روزی مادر مومن و پاکدستش به او گفت: 

پسرم! من عمری پس از مرگ پدرت با کُلفَتی در خانه های مردم و با خون دل تو را بزرگ کردم که برای من و پدرت باقیات صالحات باشی!آخرش راهزن و دزد شدی؟!

پسر پاسخ داد: مادر عزیزم!قربان آن دست های چروکیده ات بشوم! شما خود شاهد بودی که با چه زحماتی تا بالاترین کلاس های شهر درس خواندم.پس از فراغت از تحصیل به هر دری زدم ،هیچ کار شرفتمندانه ای پیدا نکردم.آیا به یاد نداری چه شب هایی گرسنه سر بر بالین گذاشتیم؟ سرانجام چون هیچ شغل شرافتمندانه ای نیافتم،ناگزیر دست به این کار لعنتی زدم!

مادر گفت: تو همۀ عمرت با نان حرام شکم مرا سیر کردی،لااقل برای مرگم کفنی با پول حلال تهیّه کن تا با خیال راحت بمیرم!

پسر گفت: چشم مادرجان! حتما!

روزی با یارانش اموال کاروانی را غارت می کردند،در اموال یک نفر کفنی یافت . در میان کاروانیان صاحب کفن را صدا زد. مردی شکم گنده با گردنی کُلُفت پیش آمد و گفت: من صاحب کفن هستم.

جوان پرسید: شما چه کاره ای که این همه مال و منال داری؟

گفت: من تاجر آهن هستم. زمانی صدها تُن آهن احتکار و انبار کرده بودم، یک شبه قیمت آهن دو برابر شد! در نتیجه من ظرف یک شب میلیاردر شدم!

جوان ضمن برداشتن کفن،از صاحب کفن پرسید: 

من این کفن را برای مادرم لازم دارم .آیا این کفن حلال است؟

مرد خشمگینانه فریاد زد: 

تو همۀ اموال ما را غارت می کنی،آن گاه می خواهی حلال هم باشد؟!

جوان راهزن با عصبانیّت تازیانه ای برکشید و به جان آن مرد افتاد و گفت: 

آن قدر می زنمت،تا حلال کنی!

مرد تا مدتی درد تازیانه را تحمُّل کرد،ولی وقتی طاقتش طاق شد با التماس و عجز و لابه فریاد زد:

دیگر نزن! حلال است!حلال است! حلال!!

جوان کتک زدن را متوقّف کرد و کفن برداشت و برای مادر آورد و گفت:

مادرجان! بیا،این هم یک کفن حلال!

مادر گفت: پسرم! این کفن واقعاً حلال است؟

جوان گفت: 

مادرجان! به خدا قسم،فریاد حلال،حلال صاحبش به آسمان می رفت!!

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : جمعه 20 دی 1398 | 4:15 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1402

«بی پَر پَریدن» و با «سر دویدن»!

کسی که بخواهد در «رود زندگی»،«سرود ارزندگی» بخواند،

باید با «شنا»،«آشنا» باشد،

تا بتواند بدون «لاف وجاهت»،در «خلاف جهت» شنا کند.

و گر نه هر «ماهی مُرده» و هر «پَرِ کاهی فشُرده»، 

«افتاده» و «بی اراده»،

هم جهت با «جریان آب» و «سَیَلانِ سیلاب» ، 

«غوطه می خورَد» و «راه می سپُرَد»!

آن جا که ملّتی «کافته» و «توسعه نیافته»،

«سر به زیر» و «ستم پذیر»،

به زیستن با «چاپلوسی» و «دست بوسی» خوگرفته اند، 

انسانِ «فکور» و «باشعور»،

باید «عَلَمِ آزادگی را برافرازد» و بر «ستم و وادادگی بتازد».

آن جا که «عزّت انسانی» و «کرامت زندگانی» به خطر افتد،

انسان آزاده باید «بی پَر پَریدن»را بیاموزد و با «سر دویدن» را!

#شفیعی_مطهر

----------------------------------- 

وجاهت: زیبایی خوبرویی عزت و حرمت

کافته: شکافته، ترکیده،فروپاشیده

وادادگی: شُل شدن ،ول کردن،نومید و تسلیم شدن

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 19 دی 1398 | 16:14 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1401

«بانی» یا «قربانی»؟!

«دُزدهای کوچک» با «کارمزدهای اندک»،

نه «بانیِ فرق»،که «قربانیِ فقر»اند! 

این دزدان بزرگ اند که «فقر می آفرینند» و «فرق را برمی گزینند». 

فقر،«اثر زهر تباهی» است و «مَظهرِ قهر الهی».

یک قطره از این «زهر کُشنده»،یک «شهر کوشنده» را به نابودی می کشد.

  سموم این «زهر»،«همۀ شهر» را  

از «بامِ بم» تا «جامِ جم» را می آلاید. 

فقر، نه تنها «فقیرِ فرودست» ،که «امیرِ سرمست» را نیز گرفتار می کند.

در این جا «ماه،آه» می کشد و «آهو،یاهو»! 

امیر خودکامه هر «بنده» را «شرمنده» می خواهد و از هر «موجود»،«سجود»!

بنابراین «شکاف طبقاتی» برای او از «اهداف حیاتی» است.

او «جام شهر» را پر از «طعام زهر» می خواهد.

باید «شعار رسالت»،«استقرار عدالت» باشد.

باید «فقر» را ریشه کن کرد،نه «فقیر» را!

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

 بانی:بنیانگذار ،سازنده، بناکننده، موسس

سموم: باد گرم ،باد زهرآگین،بادخفقان آور

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 18 دی 1398 | 6:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1400) 

«سیر» یا «اسیر»؟!

وقتی هر گونه «تلاش» برای «کسب معاش» با شکست روبه رو شود، 

وقتی انسان گرسنه برای «سدِّ جوع» هیچ «درآمدِ مشروع» نمی یابد،

ناگزیر یکی «کُلیِۀ خویش» را می فروشد و یکی «کُلّیۀ کیش» را!

«سقفِ ایمان» جز بر «ستونِ نان» استوار نمی مانَد.

گرسنه چون «نان نیابد» به سوی «طغیان می شتابد»!

هر شهروند به «اقتصادی بی فساد» نیاز دارد و به «اعتقادی آزاد».

هر «دگراندیش منتقِد» باید از «تفتیش عقاید» در امان باشد.

مردمی «سیر» هرگز در برابر هیچ قُلدری «اسیر» نمی شوند،

ولی ملّتی گرسنه ناگزیر در برابر «ظلم و زور» و «امر امپراتور»، 

«سر به زیر» و «پای در قیر» می مانند!

بکوشیم از سیمای جامعه «فقر را بزداییم» و «فرق را بپالاییم»!

#شفیعی_مطهر

--------------------------

کُلّیۀ کیش: همۀ دین و آیین و ایمان

بپالاییم: صاف و تصفیه کنیم

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 15 دی 1398 | 4:49 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1399

«سعۀ صَدر» و «توسعۀ قَدر»

آنان که در «شعاع دانش» و «ارتفاع بینش»،

«دامنه ها را می پیمایند» و «قُلّه ها را می گشایند»، 

بر «فراز کوه» و در «پرواز بشکوه»،

چه بسا «سیمایشان دیده» و «صدایشان شنیده» نمی شود؛

ولی آنان می توانند «بسیاری را ببینند» و هر «یاری را برگزینند».

«سعۀ صَدر» بر «توسعۀ قَدر» می افزاید.

بیاییم «سینه ها را بگشاییم» و از آن «کینه ها را بزداییم»،

و آن گونه بر «ظرافت» و «ظرفیّتِ» آن بیفزاییم،

تا بتوانیم «آیینۀ مهر» را در «سینۀ سپهر» دربربگیریم! 

#شفیعی_مطهر

------------------------------

قَدر: توانایی، توانگری ،حرمت و وقار 

ظرافت: زیرکی نکته سنجی خوش طبعی

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 14 دی 1398 | 4:2 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

فریب پوپولیستی

قصه های شهر هرت/قصه هفتاد و سوم

مدتی بود از گوشه و کنار شهر هرت خبرهای ناگواری از حرکت های اعتراضی علیه خودکامگی اعلی حضرت هردمبیل به گوش می رسید و خاطر خطیر ملوکانه را می آزرد.

روزی  درباریان را احضار کرد و علت این تظاهرات اعتراضی را از ایشان پرسید. اینان در پاسخ به شرف عرض ملوکانه رساندند که:

با توجه به پیشرفت های علمی و ورود رادیو به شهر، روز به روز دارد چشم و گوش مردم بویژه جوانان باز می شود و وقتی خبرهایی از آزادی بیان و قلم و...را از بلاد بیگانه می شنوند ،علیه خفقان و سانسور حاکم بر شهر هرت می شورند.

اعلی حضرت با ناراحتی و عصبانیت فریاد زدند:

فوراً داشتن و خرید و فروش این رادیوها را حرام  و هر گونه استفاده از آن را ممنوع اعلام کنید.

درباریان گفتند: اعلی حضرتا! خودمان از راه رادیو شهر هرت داریم شبانه روز مردم را مغزشویی می کنیم،بنابراین نمی توانیم استفاده از رادیو را ممنوع کنیم.

شاه گفت: پس استفاده از رادیو دو موج و بیشتر را ممنوع کنید تا مردم نتوانند از رادیو های بیگانه استفاده کنند.

بدین ترتیب خرید و فروش و داشتن رادیو دوموج به بالا رسما ممنوع شد و از روز بعد هزاران رادیو ممنوعه را جمع آوری کردند و آن ها را به عنوان عامل نفوذ بیگانه در میدان شهر به آتش کشیدند.

دامنه این ممنوعیت ها کم کم به استفاده از تلویزیون،ماهواره،رایانه و اینترنت کشید و بتدریج همه را ممنوع اعلام کردند.

پس از مدتی باز خبرهایی از حرکت های اعتراضی به گوش اعلی حضرت رسید و خاطر ملوکانه مکدّر شد. لذا باز درباریان را احضار کرد و بر سرشان فریاد کشید که :

ای مفت خورهای درباری!شماها چه غلطی می کنید که نمی توانید جلوی یک مشت اغتشاشگر و مزدور اجنبی را بگیرید؟!

آنان ضمن عذرخواهی به عرض رساندند که ما بررسی کرده ایم. علّت تظاهرات و اغتشاشات اخیر مطالعه کتاب و روزنامه های خارجی و...است که جوانان را جسور و پررو کرده است.

شاه فریاد زد: همه را توقیف و مطالعه هر گونه کتاب ضالّه را ممنوع کنید.

از فردا ماموران شروع به بستن روزنامه ها و کتابخانه ها و کتابفروشی ها کردند و هر کس را مشغول مطالعه می دیدند به عنوان مطالعه کتب ضالّۀ مضلّه دستگیر و زندانی می کردند.

کم کم دامنه ممنوعیت ها به تدریس در دانشکاه ها و مدارس رسید و تورّم کیفری باعث انباشته شدن پرونده های مجرمانه در محاکم عدلیه شد و همه زندان ها را از جوانان روشنفکر پر کردند. 

این سرکوب ها مدتی شهر را آرام کرد. ولی کم کم حرکت های اعتراضی تازه ای شروع شد. پس از بررسی معلوم شد که با توجه به فراگیرشدن دایره ممنوعیت ها و ممنوع شدن همه چیز مردم بویژه کودکان و جوانان می پرسند پس در ساعت های فراغت چه کنیم؟

وقتی این مسئله در سطوح بالای مدیریتی شهر هرت مورد بررسی قرار گرفت ،پس از بحث های زیاد به این نتیجه رسیدند که بازی فوتبال را به عنوان آلترناتیو همه این فعّالیّت های ممنوعه در بین مردم بویژه جوانان رایج کنند.

بدین وسیله عادت به بازی فوتبال را با موفبقیّت نهادینه کردند و با رواج این بازی در همه محلّه های شهر بتدریج جایگزین همه ممنوعیّت ها شد. 

این راه حل موفّقیّت آمیز موجب سرور خاطر اعلی حضرت شد.

سال ها با خوشی و امنیّت گذشت.تا این که نسل نو پای به عرصۀ جامعه گذاشت. این نسل جدید ممنوعیّت ها و سانسورهای شدید را برنمی تافتند.اینان گرد شخصیّتی فرزانه به نام فاضل اندیشمدار جمع شده و کم کم داشتند به حرکتی عظیم علیه دربار تبدیل می شدند.

بنابراین باز هم شاه نگران، درباریان را فراخواند تا مشکل جدید را حل کنند. اینان به عرض رساندند:

این حکیم فاضل در بین مردم نفوذ زیادی دارد و بازداشت و زندانی کردن او به اغتشاشات جدید دامن می زند.

شاه پرسید: پس چه کنیم؟

به عرض رساندند که : صلاح را در این می دانیم که فعلاً مدّتی همین حکیم را به عنوان صدراعظم منصوب فرمایید ولی ما همه توان خود را بسیج می کنیم تا عملاً برنامه های او با شکست روبه رو شود. بدین ترتیب از محبوبیّت او کاسته شده و مردم از گرد او پراکنده می شوند. سپس با یک کودتا او را خانه نشین و منزوی و حتّی زندانی می کنیم.

شاه این پیشنهاد را پذیرفت و روز بعد او را احضار کرد و به عنوان صدراعظم برگزید .

فاضل اندیشمند روز دوم صدارت خود طی فرمانی همه ممنوعیّت های پیشین را لغو و استفاده از همه چیز را آزاد اعلام کرد. 

تحلیل او و هوادارانش این بود که این فرمان با استقبال پُرشور مردم روبه رو خواهد شد؛ ولی از آن جا که مردم عادت به استفاده از آن ها را فراموش کرده و به بازی فوتبال معتاد شده بودند، همچنان بازی فوتبال را بر همه فعّالیّت های سابق ترجیح می دادند.

این حکیم و یاران اندکش هر کاری کردند نتوانستند مردم را از بازی فوتبال بازدارند و به مطالعۀ کتاب و روزنانه و رایانه و اینترنت و...عادت دهند. ناگزیر او طی فرمانی بازی فوتبال را ممنوع اعلام کرد تا مردم بویژه جوانان به مطالعه و فعّالیّت های فرهنگی روی بیاورند.

ولی مردمی که سال ها اعتیاد به فوتبال را جایگزین مطالعه و سایر کارهای فرهنگی کرده بودند،سعی کردند این بازی را به طور محرمانه انجام دهند.از آن جا که این بازی به زمینی بزرگ نیاز دارد ،امکان برگزاری آن به طور محرمان امکان پذیر نبود.

لذا این دفعه با کمک و تحریک ماموران درباری طی یک حرکت عظیم با کودتایی تلخ صدراعظم فکور و دلسوز را سرنگون و خانه نشین کردند و روز بعد پیروزمندانه با جشن و هلهله ،میدان های فوتبال را بازگشایی و بازی هایی شکوهمندانه به راه انداختند!

بدین وسیله بازی فوتبال باطل السّحر همۀ مشغولیّات و فعّالیّت های مفید فرهنگی شد! 

تا این که.....!!

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : جمعه 13 دی 1398 | 5:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1398

«مکر مکرّر »بر «مدار مدوّر»

من ملّتی را دیدم که نزدیک به دو «سده» در این «ماتمکده»،  

بارها «از جای جنبیدند» و «نهضت هایی را آفریدند» ،  

که با «ایدۀ سعه» به «پدیدۀ توسعه» دست یابند؛

ولی هر چه بر «سُرعت فُزودند» و بر «وُسعت افزودند»،

زودتر به «نُقطۀ نخستین» رسیدند،نه به «نُکتۀبنیادین».
 
گویی نه بر «سیری رهگذر» ،که  بر «مسیری مُدوَّر» می چرخند!

پیش از هر «خیزش اجتماعی» و «انگیزش دفاعی»،

نخست باید «هدف معقول» و «راهِ وصول» را شناخت،

سپس «جُنبش را آغاز» و «خیزش را ابراز» کرد. 

چه زیبا فرمود آن «هُمام ناطق»،«امام صادق»(ع):

کسى که بدون بینش عمل کند، همچون کسى است که در بیراهه رود، هر چه تندتر رود، از راه دورتر مى افتد.*

#شفیعی_مطهر

-----------------------------------

*امام جعفر صادق علیه السلام:

اَلْعَامِلُ عَلَى غَیْرِ بَصِیرَةٍ کَالسَّائِرِ عَلَى غَیْرِ اَلطَّرِیقِ لاَ یَزِیدُهُ سُرْعَةُ اَلسَّیْرِ إِلاَّ بُعْداً

(الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد 1 )

سعه: وسعت،گشادگی،فراخی،توانگری،توانایی

هُمام: مرد بزرگ و دلیر و بخشنده،پادشاه بلندهمت

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 



تاريخ : پنج شنبه 12 دی 1398 | 6:17 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1397

«باری وزین» و «آواری سنگین»

یک قطعه «زغال روشن» در میان خرمنی از زغال های خاموشِ «گلخن» ،

می تواند «امیدوار بدرخشد» و همه را «نور و نار بخشد». 

آیا یک انسانِ «آگاهِ بیدار» و «دادخواهِ هُشیار» ،

نمی تواند «خیلِ خفتگان» را از یورشِ «سیلِ خروشان»بیاگاهانَد؟!

روشنگری «باری وزین» و «آواری سنگین» است

بر دوش همۀ آنان که «تَهم اند» و درد را «می فهمند»!

بیاییم در این «غال» کمتر از «زغال» نباشیم!

از «جان بدرخشیم» و «جهان را نوربخشیم»!

#شفیعی_مطهر

--------------------------------

گُلخن: آتشخانه،تون،آتشخانه حمام

تَهم: قوی،نیرومند،بزرگ،بی همتا در بزرگی و دلیری

غال: زمین پست و پردرخت،شکاف کوه،غار

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 11 دی 1398 | 3:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1396

مبارزه با«لول» یا «معلول»؟!

چه «دل پریش» و «ساده اندیش»اند،

آنان که در «تیرگی شب» و با «چیرگی غضب»، 

بر «آواز خروس ها» و «سوز و گداز فانوس ها» می افزایند،

و «سگان نگهبان» و «افراد پاسبان» را بیدار می دارند،

تا در شهر از «اموال» و «مال و منال» پاس دارند؛

امّا غافل از آن که«دزدان ناس» و «عاملان اختلاس»،

در «روشنایی روز» با «دلارایی مرموز»،

با توسُّل به «نشانی خدا»، به «مهمانی کدخدا» می روند!

آن جا که «فساد،نهادینه» و «بیداد،بی هزینه» می شود،

آن که «بدونِ اجازات»،«مُجازات» می شود،

«افشاگرِ اختلاس» است ،نه «غارتگرِ ناس» . 

این جا نه تنها «دُزد»،«دستمُزد» دارد،

که حتی دادنِ «جایزه» را نیز «جایز» می دانند!

در این جا با «مسئول،کار» می کنند و با «معلول،پیکار».

باید اصلاح را از «نهاد» آغاز کرد،نه از «افراد»؛

زیرا آنان «لول»اند و اینان،«معلول»!

#شفیعی_مطهر

-------------------------------------

لول: سرمست،بی شرم،بی حیا

اجازات: اجازه ها،جمع اجازه

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 10 دی 1398 | 6:8 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1395

«کانونِ قدرت» و «قانونِ نظارت»!

هر «کانونِ قُدرت»،«به نُدرت»

به «فساد نمی گراید» و «باب بیداد را نمی گشاید»!

کانون قدرت باید «خیاراتی معدود» و «اختیاراتی محدود» داشته باشد.

او نه «اُلگو»،که باید «پاسخگو» باشد. 

قدرت باید با «میثاقی ریشه ای» همۀ امورش در «اتاقی شیشه ای»، 

برای «اصحاب رسانه» و «ارباب سامانه»

و نیز برای مردم چون «رایت»،«قابل رویت» باشد. 

«سیاست» با «قداست» نمی سازد!

هر کس با هر «لباسی»،«کارِ سیاسی» می کند،

باید خود را در برابر مردم،«خاکسار» و «خدمتگزار» بداند.

قدرت نباید در «حصار هیچ انحصار» و در «گزار هیچ کارگزار» باشد

قدرت باید همۀ مردم را در «قبالِ گفتارش» و «وبال رفتارش»،

«پُرسشگرِ سلیم» بداند،نه «پرستشگرِ تسلیم»!

قدرتِ «خودانگیخته» و «افسارگسیخته»، 

خود را به «جنون» و دنیا را به «خاک و خون» می کشد.

تمرکُزِ قدرت از هر انسان هر چند «علّامه»،یک «خودکامه» می سازد؛

هر جامعه بخواهد «جاودانه بپاید» باید تمرکز قدرت را «عالمانه بزداید». 

هر «کانونِ قدرت» باید زیرِ ذرّه بینِ «قانون نظارت» باشد!

#شفیعی_مطهر

------------------------------

خیار: اختیار،اقدام به کاری با میل خود

میثاق: عهد،پیمان

رایت: پرچم،عَلَم،بیرق

انگیخته: تحریک شده،وادارشده،(خودانگیخته: خودسر،غیرپاسخگو)

گزار: طرح و نقشه

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 8 دی 1398 | 5:21 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1394

«اسیرِ سار» و «امیرِ سوار»!

من «خودکامه ای وِرّاج» را دیدم نشسته بر کنارۀ «دریایی موّاج»!

در سایه سارِ «بُرجی پر از ذخایر» و در کنارش «دُرجی از جواهر». 

جواهراتی که هر «دانه اش خراج ولایتی» بود و هر «دُردانه اش تاراج ایالتی» .

او یکایک «سکّه های زرّین» و «سبیکه های سیمین» را 

با «مُباهات» از «صندوقچۀ جواهرات» برمی داشت

و به درون دریا «می انداخت» 

و با عربده ای مستانه دستی بر طبل شکم «می نواخت»!

او «صدای قُلُپ قُلُپ را می شنید» و با «هر دو لُپ می خندید». 

او به گونه ای «از تهِ دل می خندید» و «بر روی گِل می رقصید»،

که گویی از «وَجد» به «وجود» آمده است!

او بر سرِ «گنجِ بی رنج» نشسته بود!

گنجینه ای که در هر «دُردانۀ گنج»،صدها«نشانۀ رنج» فریادگر بود،

رنج «مردُمی مسکین» که کمرشان زیر بار «تورُِّمی سنگین» می شکست!

خودکامه در فکرِ «کامۀ یارۀ خویش» بود،نه «جامۀ پارۀ درویش».

خودکامه «شادمانه می زیست» فارغ از آن که ملّتی «اندوهگنانه می گریست»!

از «کاخ،قاه قاهِ دم به دم» به گوش می رسید و از «کوخ،آه آهِ دمادم»!

آن جا «غریوِ شادی» بود و «ریوِ شیّادی»،

ولی این جا «زار زیستن» بود و «نزار گریستن»!

برای این ملّت ها تنها «راهِ رهایی»،«پگاهِ آگاهی» است!

تا اینان «ستم پذیر»اند،آنان نیز «سختگیر»اند!

و تا اینان «اسیرِ سار»اند،آنان نیز «امیرِ سوار»اند! 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------------- 

وِرّاج: پرحرف پُگو،بیهوده گو

دُرج: صندوقچه،جعبه کوچک جواهرات

سبیکه: نقره گداخته، تکه سیم یا زر

قُلُپ قُلُپ: صدای جوشیدن آب

وَجد: شوق و ذوق، خوشی، شیفتگی

لُپ: توی دهان،دو طرف دهان،زیر گونه ها

کامه: کام،مراد،آرزو،مقصود

یاره: دستبند زرین

غریو: فریاد، خروش، بانگ بلند،فریاد خشم

ریو:مکر ،حیله، فریب،نیرنگ

سار: رنج،آزار،محنت،درد،رنجور

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 7 دی 1398 | 4:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

  دغدغه های هردمبیل

قصه های شهر هرت / قصه هفتاد و دوم

#شفیعی_مطهر

سال ها از سلطنت ابدمدت قبلۀ عالَم و امید آدم و عالَم اعلی حضرت هردمبیل در هرت شهر می گذشت. کم کم رایحه ای از افکار نوین آزادی خواهی و دموکراسی از فرنگ می وزید و برخی جوانان درس خوانده را به جنبش های اعتراضی و حق خواهی فرامی خواند. 

این حرکت ها روح و روان اعلی حضرت را می آزرد و ابشان را به یافتن راه حل هایی برای استمرار دیکتاتوری خود و فرزندانش برمی انگیخت.

روزی وزیر اعظم را فراخواند و از او خواست تا با کمک کارشناسان داخلی و خارجی برای رفع این مشکل چاره ای بیندیشند. وزیر اعظم پس از رایزنی های مفصّل با شبکه های امنیتی و نهادهای سرکوبگر خارجی سرانجام کارشناسی خبره و متخصّصی باتجربه از دیار فرنگ را شناسایی کرد و با صرف هزینه های سنگینی او را به عنوان مستشار ویژه به هرت شهر فراخواند. این کارشناس مدّعی بود که مبتکر نقشۀ راهی است برای خاموش کردن بارقه های آزادی خواهی در نهاد نسل های آینده ،بنابراین روزی او را به حضور اعلی حضرت برد تا نقشۀ خود را توضیح دهد و تشریح کند. 

مستشار ویژه طرح خود را چنین تشریح کرد:

نکتۀ محوری طرح من بر دو اصل مبتنی است:

اصل اول نگه داشتن مردم در فقر و نیازمندی و مشغول کردن آنان به دوندگی شبانه روز برای به دست آوردن حد اقّل معاش و یک لقمۀ نان .

اصل دوم، موفّقیّت در بند اول ما را در تحقّق هدف بعدی یعنی بازداشتن مردم بویژه جوانان از مطالعۀ کتاب و اندیشیدن به ایده های متعالی دموکراسی و آزاداندیشی و... 

دستاورد مهمِّ تحقّق این دو اصل برای ما این است که مردم هرت شهر اسیر یک بیماری روانی به نام «توهُّمِ درماندگی آموخته شده» بشوند. به دیگر سخن ما از کودکی «درماندگی و نتوانستن» را به مردم می آموزیم. در نتیجه مردم با وجود توانمندی و قدرت بی کران ضعف و درماندگی کاذب خود را به عنوان یک واقعیّت می پذیرند. آن گاه آنان ناگزیر می شوند به ساز ما برقصند و تسلیم محض فرامین ملوکانه باشند.

اعلی حضرت که معلوم بود عمق این حرف ها را نمی فهمد،پرسید:

بیشتر برای ما توضیح بده.درماندگی آموخته شده یعنی چه:

مستشار سعی کرد با چند مثال این پدیدۀ جهنّمی و مخدِّرِ اجتماعی را برای شاه تبیین کند. او گفت:

مثلاً فیل حیوانی تنومند و قوی است .اگر نخواهد از انسان اطاعت کند،انسان به هیچ وجه نمی تواند او را به تسلیم وادارد. فیلبانان برای تسلیم کردن او از دوران کودکی، توهُّم درماندگی را به او می آموزند. بدین گونه که در دوران ناتوانی و کوچکی پای او را با ریسمانی به ستونی استوار یا درختی کهن می بندند.او هر چه تلاش می کند،نمی تواند پای خود را از بند برهاند. به تدریج ناتوانی و درماندگی را به عنوان یک واقعیّت باور می کند.بنابراین وقتی بزرگ و نیرومند هم می شود،همچنان خود را از رهایی ناتوان می پندارد و درماندگی را باور می کند و در برابر هر فرمان صاحب خود ذلیلانه تسلیم می شود!  

اعلی حضرت می دانند که پادشاه با همۀ کبکبه و دبدبه و نیروهای مسلّح خود قطره ای در برابر نیروی عظیم اقیانوس مردمی بیش نیستند،ولی این توهُّم درماندگی ،همۀ آنان را وادار به تسلیم می کند.

شاه با شنیدن این مثال کمی به وجد آمد و با ابراز ولع برای شنیدن بیشتر گفت:

خب، بعد؟

مستشار ادامه داد:

در مثال بعدی کارشناسان پنج میمون را در یک قفس بزرگ زندانی کردند و بر سقف قفس یک خوشۀ موز آویختند و زیر آن یک نردبان گذاشتند. پس از مدّتی به محض این که یکی از میمون ها برای برداشتن خوشۀ موز شروع به بالارفتن از نردبان می کرد، کارشناسان بر سر دیگر میمون ها آب سرد می ریختند. میمون ها احساس کردند بین ریختن آب سرد و بالارفتن از نردبان ارتباطی هست،بنابراین هر چهار میمون به میمون پنجم که مشغول بالارفتن از نردبان بود،یورش می آوردند و او را پایین می کشیدند.

بدین ترتیب هر میمونی که به نردبان نزدیک می شد،بر سر دیگر میمون ها آب سرد می ریختند و آنان، میمون بالارونده از نردبان را پایین می کشیدند.

روز بعد یکی از میمون های داخل قفس را با میمونی تازه عوض کردند. میمون تازه وارد که قانون قفس را نمی دانست،شروع به بالارفتن از نردبان کرد. ولی سایر میمون ها حتی بدون ریختن آب سرد بر سرشان،میمون تازه وارد پایین کشیدند. این تعویض میمون ها تکرار شد تا هر پنج میمون عوض شدند. بدین ترتیب هر میمون تازه وارد که می خواست از نردبان بالا رود،دیگران بدون این که علّت آن را بدانند، بی اختیار او را پایین می کشیدند. بدین گونه قدرت تفکُّر از آنان سلب شد و خود به خود مانع پیشرفت یکدیگر می شدند.

پادشاه با خوشحالی پرسید: خب،راهکار رسیدن به این اهداف چیست؟

مستشار توضیح داد:

طرح ما از دورۀ آموزش های پیش دبستانی و دبستان شروع شده و تا دانشگاه ادامه  دارد. هدف اساسی و محوری همۀ  آموزش ها بر پایۀ دو اصل فوق است. 

ما باید به بچّه های مردم بیاموزیم که باید صد در صد تسلیم مدیران و معلّمان مدرسه باشند. جز کتاب های درسی را نخوانند و هیچ بحث غیردرسی در مدارس و دانشگاه ها مطرح نشود. حتی اگر معلّم نتیجۀ عمل ریاضی دو ضربدر دو را پنج دانست،نباید هیچ دانش آموز و دانشجویی حتّی سوال کند!

باید سلطان را سایۀ خدا در زمین بدانند و اطاعت از اوامر ایشان را اطاعت امر خدا بدانند. هیچ کس حق ندارد در برابر اوامر و امیال ملوکانه «امّا» و «اگر» و...بگوید و انتقاد کند.

بدین گونه با اجرای موفّقیّت آمیز طرح های شیطانی و ضدّمردمی مستشار ، شاه موفّق شد با سیاست فرعونی* یعنی تربیت جامعه ای ذلیل و تسلیم و درمانده ،سال ها سلطۀ جهنّمی خود را بر مردم بیچاره تحمیل کند،تا این که.....!!

---------------------------------------

* فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ ۚ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ (آیۀ 54)

و (به وسیلۀ این تبلیغات دروغ و باطل) قومش را ذلیل و زبون داشت تا همه مطیع فرمان وی شدند که آن ها مردمی فاسق و نابکار بودند. 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : جمعه 6 دی 1398 | 6:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1393

«قانون هستی» و «آزمون اَلَستی»!

دریا با همۀ «زیبایی ها» و «فریبایی ها»،

می تواند با «من»،بزرگ ترین «دُشمن» باشد،

اگر با «شنا»،«آشنا» نباشم.

و نیز همین «دریای موّاج» می تواند مرا بر روی «دست های امواج»،

از «تیرۀ تلف» تا «جزیرۀ هدف» برساند،

اگر «گُفتاوَردِ زبانش را بدانم» و «نبرد با طغیانش را بتوانم».

در جهان آفرینش باید «طینت را نخُست شناخت» 

و سپس «طبیعت را دُرُست ساخت».

طبیعت ،«زبانی ویژه» و «بیانی آویژه» دارد.

کسی که این «زبان را بشناسد» از «حرمان نمی هراسد».

بیاییم «قانون هستی را بیاموزیم» تا در «آزمون اَلَستی نسوزیم»!

#شفیعی_مطهر

------------------------------------ 

اَلَست: روز ازل،زمان بی آغاز

تیره:تاریک،به رنگ ذغال یا خاکستر 

آویژه:ویژه،خاص،خالص

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 5 دی 1398 | 4:56 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1392) 

 

❣️«آزمون بینش» در «قانون آفرینش»

در «جهان هستی» و در «راژمان اَلَستی»، 

این «آزمون بینش» در «قانون آفرینش» تبلور دارد ،

که هر انسان هر «هدفِ عالی» مُبتنی بر «شرفِ متعالی» را

از «ژرفای دل» و با «صفای کامل» باور داشته باشد،

و بدان «عشق ورزد» و بر این باور «دلش نلرزد»،

آن هدف نیز او را «درمی یابد» و به سویَش «می شتابد».

«ارادۀ نستوه» می تواند هستی را به «ستوه» آورَد.

در رویارویی با «کوهِ سختی ها» و «انبوهِ شوربختی ها»،

هر کس در عرصۀ «ارزندگی ببازد»،

ناگزیر باید عمری را با «سرافکندگی بسازد».

#شفیعی_مطهر

------------------------------------

راژمان: نظام،سیستم،دستگاه

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 4 دی 1398 | 5:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1391

«آموزش پیشه» یا «پرورش اندیشه»؟!

در جهان در«عرصۀ دانش» و «صحنۀ بینش» ،

«درکِ تحلیلی»،بهترین «مدرکِ تحصیلی» است.

برای هیچ «علّامه ای»،هیچ «دانشنامه ای»،

«والاتر» و «گرانبهاتر» 

از «کمالِ انسانیّت» و «سگالِ عقلانیّت» نیست.

همۀ «ابزارهای کشتارِ جمعی» و «جنگ افزارهای قلع و قمعی» را،

 «دانشمندان دادگریز» و «ورجاوندانِ بیدادانگیز» ساخته اند.

بیاییم از هر «دبستان»،یک «ادبستان» بسازیم

و پیش از «آموزش پیشه» به «پرورش اندیشه» پردازیم!

خطرناک ترین انسان کسی است که «فهمی کم» و «اعتقادی مُحکم» دارد!

#شفیعی_مطهر

----------------------------------

سگال:اندیشه،فکر

قلع و قمع: ریشه کن ساختن و برانداختن

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 3 دی 1398 | 5:20 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

#سیاهنمایی / 13
کدام جناح راست می گوید؟؟!!

گفت: چهل سال است هر جناحی سیاسی که در ایران دولت را در دست می گیرد،جناح دیگر را نالایق،فاسد و مسئول همه خرابی ها معرفی می کند!

گفتم: خب! حالا به نظر تو کدام جناح راست می گویند؟

گفت: هر دو !

گفتم: باز #سیاهنمایی کردی؟! 

گفت: من که جرئت نمی کنم یک جناح را دروغگو بدانم! پس هر دو راست می گویند!این دفعه این خودشان هستند که #سیاهنمایی می کنند!

روزی به اتفاق یکی از دوستان خدمت سیاستمداری بودیم. او دروغ های شاخداری می گفت و دوست من همه را با تکان دادن سر تایید می کرد!

وقتی بیرون آمدیم از او پرسیدم: تو که می دانی او دروغ می گوید.چرا همه دروغ هایش را تایید کردی؟

پاسخ داد: آخر این قدر قشنگ دروغ می گوید که آدم حیفش می آید باور نکند!!

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: سیاه نمایی

تاريخ : دو شنبه 2 دی 1398 | 4:46 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

1390

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1390

«عطش جان» و «آتش روان»

بسیاری از افراد ،«اهلِ آخوراند» و روزی چند بار «می خورند»!

ولی هماره «گُسنه» اند و «گُرُسنه»!

زیرا «بعضی گول» می خورند و «برخی،پول»!

این دو گرسنه و تشنه هرگز نه «مُجاب» می شوند و نه «سیراب»!  

«انسان با نان» سیر می شود و «روان با بُرهان».

آن با «زلال آب» سیراب می شود و این با «وصال آفتاب».

روانِ انسان، گرسنۀ «لُقمه ای درایت»است و تشنۀ «جُرعه ای عقلانیّت»!

انسان با «اِشباع،رامش» می گیرد و با «اقناع،آرامش». 

«گلستان طینت» و «بوستان فطرت»،

با «نسیم سگال» و «شمیم استدلال» شکوفا می شود

و «جان را طراوت» می بخشد و «جهان را لطافت».

«شکم» با «بیش و کم» سیر می شود.

بیاییم با «زلال تفکُّر» و «لایزال تدبُّر»،

«عطش جان» و «آتش روان» را فرونشانیم!

#شفیعی_مطهر

--------------------------------------- 

آخور: جای علف خوردن چهارپایان،طویله،اصطبل

گُسنه: گرسنه

مُجاب: پاسخ داده شده،کسی که جواب شنیده

اِشباع: سیرکردن،سیرشدن 

رامش: آسودگی،فراغ و سکون

سگال: اندیشه ،فکر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 1 دی 1398 | 7:22 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |