#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(87) ----------------------------------------- «جانم » بگیرید و «جانانم » دهید! -------------------------------------------- من «کسی »را دیدم که تنها دردش «بی کسی» بود. نوای او بینوایی و برگ او بی برگی بود. درد بی کسی و بی همزبانی او را از احساس همه دردها بی نیاز کرده بود. درد بی همزبانی دردی است که از« جان می کاهد»؛ زیرا تنها «جانان را می خواهد»! «جانم » بگیرید و «جانانم » دهید! -------------------------------------------- (#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 6 آبان 1394 | 9:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(86) -------------------------------------- «روشنگران »شهر «سرب و سراب» ------------------------------------------------ من گلي «بهارآفرین »را ديدم در دل دشتي خشك و خزان زده و زرد و «زرین» که با «جان سختي» و «شوربختي» مي كوشيد تا پيام حيات آفرينِ« بهاران» را براي «خزان زدگان» بازگويد.... بنابراین دانستم که «روشنگرانِ »شهرِ «سرب و سراب» و « هنرورانِ» این دیارِ «مرگ و مرداب » نه باید از« شکست بترسند» و نه از سرزنشِ پلیدکارانِ« پست بهراسند»! آن که« بذرِ بیداری» را در« کویرِ امیدواری می کارد»، درسِ عشق را با قلمِ« تدبیر و هشیاری می نگارد»! ----------------------------------- (#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 5 آبان 1394 | 6:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(84) «احمق حق ستيز» و « نادان نورگريز » * من آتشفشانی را دیدم که از « دهانش » ، نه از « دهانه اش »،آتش می افروخت. این آتشفشان،نه « گدازه های آذرین » که « گزاره های آتشین »، را به هر سوي سپهر می افشاند . اخگر بيانش، «جگر كوه را مي شكافت!» و «قلب حق پژوه را مي يافت» ؛ از «نار حکمت» او « نور معرفت»« می درخشید»، و ره گم کردگان شب« دیجور» را «نور» « می بخشید». او « مناره نار» بود و «شراره نور»؛ اما دل «احمق حق ستيز» و « نادان نورگريز » را نه ذره اي« مي كاويد» و نه اثري «مي بخشيد» ! مسيح (ع) : چه كوران و كرها شفا داده ام ز درمان احمق فرومانده ام (#شفیعی_مطهر) @amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 3 آبان 1394 | 7:8 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(83) برابری حقوق انسان ها من در نهایت سموم سرد چله« زمستان» و در سوز و سرما و« یخبندان» ، کرسی گرمی را دیدم که همه اقوام« پراکنده» و نژادهای« دیرنده» گردآمده زیر خیمه یک ملت بزرگ را در «گرمای محبت» و «صفای اخوت» فراهم آورده بود. برابری حقوق تنها رشته ای بود که همه را بر «محور مودت» و «مدار محبت» جمع می کرد... بنابراین دانستم که تنها رشته پیوند دانه های تسبیح انسان ها، «مساوات در حقوق» و «مواخات در شقوق» است! (#شفیعی_مطهر) ---------------------------------------------------- سموم : باد زهرآلود و مهلک دیرنده: دیرباز، دیر پاینده، بادوام مواخات: برادری و دوستی شقوق :جمع شق، شکاف ها ،راه ها، چاک ها
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 2 آبان 1394 | 11:12 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (78) تاریخ سازان و قصه پردازان! ****************************** من تاریخ را دیدم در کوچه های «برهوت» ، اما چه پير و «فرتوت» ؛ با كوله باري از «عبرت» و كارنامه اي پر از« خشونت» . از او پرسيدم: چه كساني تو را مي سازند و مي پردازند؟ گفت: آنان كه مي توانند، «مي سازندم!» و آنان كه نمي توانند ، مي نگارند و« مي پردازندم!! » ************************** (#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 28 مهر 1394 | 5:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (76)


فردايی «قشنگ »، پاك از «رنگ نيرنگ»!


من در این شهر زنانی را دیدم که آبستن درد بودند و نوزاد غم در رحم داشتند .
 اینان با «تار» تنهایی و «پود پارسایی» ، بلوز آينده را مي بافتند.
سال ها ایشان بر سر سفره گرسنگي و سبوي تشنگي، كودكانشان را با لقمه هاي وعده و آرزو سير مي كردند
و با سرود لالايي فردايی«قشنگ» ، روزي پاك از«رنگ نيرنگ»، آنان را مي خوابانيدند.
اما افسوس که....! 


(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 27 مهر 1394 | 5:40 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
آیا تکرار واژه « مَن» در آغاز همه جملات نشانه «مَنِیَت» نیست؟ توضیحی درباره مجموعه«#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب» گاهی برخی از دوستان فرزانه با زبانی دلسوزانه می گویند: چرا همه جملات مجموعه «دل دیدنی های شهر سرب و سراب» با واژه « من» آغاز می شود؟ آیا تکرار واژه « مَن» در آغاز همه جملات ، نشانه «مَنِیَت» نیست؟ من ضمن سپاس از همه عزیزان فرزانه و فاضل توضیحا مطالبی را به استحضار همه دوستان عزیز می رسانم؛ ولی همچنان به نظریه همه دوستان احترام می گذارم؛گر چه از توضیحات حقیر قانع نشوند! معمولا همه کسانی که درباره هر موضوعی فرهنگی،سیاسی،فلسفی،علمی،اقتصادی،مذهبی،و....نظری یا تحلیلی و تفسیری ارائه می دهند، آیا جز این است که تنها «نظر» و «تحلیل» و « تفسیر» خود را درباره آن موضوع ارائه می کنند؟ در حالی که معمولا نظردهنده و مفسر و تحلیلگر نظر خود را به گونه ای عرضه می کند که گویا حقیقت همین است و بس! یعنی عرضه کننده نظر همه حقیقت را در نظر و تحلیل خود می بیند و لاغیر! در حالی که حقیر بدین شیوه معترض و منتقد است؛ زیرا من بر این باورم که هر کس درباره هر موضوعی نظر می دهد،فقط به فقط نظر خود را عرضه کرده،نه بیان کل حقیقت را! به دیگر سخن من نظریات همه صاحب نظران درباره هر موضوعی را قابل نقد می دانم. نظریات همه انسان ها را حتی اگر ترجمه و تفسیر متون مقدس باشد،گزاره ای می دانم که می تواند درست یا نادرست یا دربر دارنده بخشی از حقیقت باشد. اکنون این حقیر با بضاعت اندک خود از آغاز تصریح می کنم که این گزاره ها تنها و تنها «نظر من» است؛نظر یک انسان محتمل الخطاست و نظرش قابل نقد و ارزیابی است. کسی این گزاره ها را ارائه می کند که بر این باور است که همه باورهای همه انسان ها قابل نقد است. بنابراین چه بهتر که از آغاز تصریح و تایید کنیم که این تنها نظر «من» است!
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 25 مهر 1394 | 9:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (72) « پرواز پگاهي» و« آواز آگاهي»!! ------------------------------------ من يك پنجره را ديدم كه« نگاه »را امتداد مي بخشيد تا «پگاه». من هزار «پنجره پرواز» در هر «بال» داشتم و هزار« حنجره آواز» در «خيال» ، ولي دريغ از لحظه اي« پرواز پگاهي» و« آواز آگاهي»!! در این شهر نه شوقی برای «پرواز» گذاشته اند و نه شوری بر «آواز»! «پروازها» آرمیده در «آرزو» و «آوازها» خشکیده در «گلو»! (#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 24 مهر 1394 | 6:3 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (71) «تحويل سال» یا« تحول در حال»؟! من چه بسيار «تحويل سال» را ديدم ، اما« تحول در حال» را نديدم. باز هم زنده ماندم و نوروزی دیگر را دیدم ، زادروزم را. هنوز نمي دانم با فرارسيدن هر نوروز تازه ،مدت عمرم يك سال «افزايش» مي يابد، يا «كاهش»؟! اما این را فهمیدم که این «گذشت زمان» داست که ما را تلف می کند،نه ما زمان را!! (#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 23 مهر 1394 | 5:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (69) واژه «مساوات» در قاموس شهر« مات و ممات»! من این شهر را چونان باغ وحشي را ديدم كه در آن همه گرگ ها« آزاد» بودند و آهوان در« انقياد» . آهوان در «شكار شدن »داراي حقوقي مساوي بودند و گرگ ها در« شكار كردن» . واژه«مساوات» در قاموس اين شهر «مات و ممات» اين گونه معني مي شد! (#شفیعی_مطهر)
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 21 مهر 1394 | 8:39 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 
#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (59)  


چوپان «دروغگو »بر فراز اریکه «آرزو»!!

     


من چوپان دروغگو را دیدم که دیگر فریاد نمی زد:
 « گرگ آمد....گرگ آمد....» ،
زيرا او ديگر كدخدا شده بود!! 


(#شفیعی_مطهر)

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 12 مهر 1394 | 5:18 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (58) 


ننگ عافیت طلبی!


 
من پسته هایی را دیدم .
آن ها که لب« فروبسته بودند»، در كنج عافيت« نشسته بودند»؛
 اما آن ها که لب« مي گشودند» ، پسته خوران به زودي آن ها را« مي ربودند».
بنابراین عافیت طلبان، نجات را در« سکوت» و اطاعت از« طاغوت» می دیدند!! 

در شهر« سرب و سراب» و در این مدار «مرگ و مرداب»،

«لب گشودن» و «بولهب را نستودن» برابر است با «جان را باختن » و « دل را گداختن»!

اما خردمندان بر این باورند که  برای رسیدن به هدف «عالی» باید روشی «متعالی» برگزید 

و در راه نیل به آن«هدف» باید جان بر «کف» نهاد!


(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 11 مهر 1394 | 8:35 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (57) 


آرمان های «پنداری» و هدف های« انگاری»!

 

من نسلي «سوخته»،اما تجربه« نیندوخته» را ديدم 

كه در سايه سار آرمان هاي« پنداري» و هدف های «انگاری» خود «غنودند» ؛
 و راهزنان گردنه هزاره سوم ، كوله پشتي هاي انديشه هايشان را« ربودند» !! 


(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 10 مهر 1394 | 6:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (56) 


خدای «ارحم الراحمین» و انسان «جهنم آفرین»!



من مردمی را دیدم که که چون حوصله «انتظار» نداشتند ، جهنم را در همين «ديار» به پا داشتند.
اينان با« رفتار»هاي «عذاب دهنده» و «گفتار»هاي« آزارنده»
چنان عرصه را بر يكديگر «تنگ» مي كردند 

که شراب را در کام یکدیگر«شرنگ» می کردند و 

از هر «رنگ»، «نیرنگ» می ساختند!
اینان چنان دنیا را« تنگ و تار» و خود را در« حصار انحصار» کردند 

كه هر یک از آنان، بوستان جهان را «بی برگ» و رهايي را در« مرگ» مي دیدند. 


(#شفیعی_مطهر) 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 9 مهر 1394 | 6:4 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#‏دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب‬ (55) 

 

مثلث بیهودگی! 

 

من مردمانی را دیدم که هماره و همیشه می دویدند.


دویدن از پی نان ،

نان براي استمرار زندگي ،

زندگي براي دويدن .....

و دويدن براي نان و...

.....تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا مرگ !!

«کار»،«نان»و«زندگی»سه راس مثلثی هستند که ما عمری دایره وار راه آن را «درمی نَوَردیم»
و زندگی، «بُت»ی است که به گِرد آن «می گَردیم» !

(‫#‏شفیعی_مطهر‬)
-----------------------------------------
توضیح: طرح زیر نمادی است از زندگی بی هدف که من در سال 1354 در صفحه نخست کتاب «پرواز،قطره قصه می گوید»رسم کردم.
این کتاب دومین مجموعه شعر من است که در سال انتشار(1354) به عنوان پرتیراژترین کتاب سال در ایران در نوع خود شناخته شد.
همین طرح پس از پیروزی انقلاب مدت ها به عنوان موضوع مسابقه در برنامه کودکان و نوجوانان تلویزیون جمهوری اسلامی انتخاب شده بود.

عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 8 مهر 1394 | 8:49 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (54) 


انسان« انتخابگر» بر سر دوراهی« زاری» و «زر»! 



من فقر و ثروت را ديدم كه هر دو دست در آغوش يكديگر «خفته» در ذهن ها «نهفته» بودند.
هر دو چشم انتظار اين كه صاحبشان كدام يك را« بيدار »كند و كدام را« بی کار»؟ 

بنابراین دانستم این ماییم که باید برگزینیم«فقر و عسرت » را یا «رفاه و ثروت» را!

این انسان انتخابگر است که می تواند در «ناز و نعمت» باشد یا در «نیاز و نقمت»!

(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 7 مهر 1394 | 7:1 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (53) 


 رویش بذر «خوشبختی» در سنگلاخ« سختی »



من جوانه هاي موفقيت را ديدم كه تنها در« بستر بحران ها» و «خاکستر حرمان ها»مي روييد 

و بر سنگلاخ« سختي ها» و شاخسار «شوربختی ها» مي باليد.
زیرا بذر «خوشبختی» تنها در سنگلاخ «سختی» می روید! 

بنابراین از سختی ها «نباید هراسید» و از بدبختی ها« نشاید ترسید»!


(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 6 مهر 1394 | 5:57 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (52) 


مدال خودباوری

 من مدال هايي را ديدم كه نه بر« سینه قهرمانان» ، كه بر «گنجينه اذهان» مي آويختند.
اين مدال ها را تنها به ذهنيت هاي موفق« مي بخشيدند» و تنها بر سينه خودباوران «مي درخشيدند». 


(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 5 مهر 1394 | 8:33 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#دل_ديدني_هاي_شهرسرب_وسراب (51)


مزار آرزوهای «خفته» و امیدهای «نشکفته»
 

* من مزاري از آرزوهای «خفته» و امیدهای« نشکفته» را ديدم،
 همه خشك و« سوگوار»، و افتاده بر« رهگذار» ،
بي بار و «بي برگ» و همسايه «مرگ» ؛
همه خفته بر بستري «گِلين» و بر سينه هر يك سنگي« سنگين» ؛
 همه با حسرت هاي «گران» و نگاه هاي« نگران» به سوی« دگران» ؛
اما در دل ها هنوز هزاران شاخه« آرزو» و جوانه اميد «خودرو» در حال روييدن و باليدن بود! 


(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 4 مهر 1394 | 11:31 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(50)

آفتاب «قلم» ،شکافنده یلدای «ستم»



من شب یلدایی را دیدم که هر چه توان داشت، راه تیرگی ها را« پیمود»[ و بر تاریکی ها« افزود»؛
 اما سرانجام در برابر نخستين درخشش تيغ آفتاب
 همه هيبتش «فرو ريخت» و رشته هاي ظلمت آفريني اش از هم« گسيخت». 

بنابراین دانستم که: 

ستم هر چه اکنون فراتر نشیند

ستمگر سقوطی فروتر ببیند!


(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 3 مهر 1394 | 7:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(51)


فرق است میان «بینش» و «بینایی»

من نگاهی را دیدم که همه ديدني ها را «مي ديد» ،
همه افق ها و در و دیوارها را« درمی نَوَردید» ،
 ولي حقيقت را نمي ديد... 

«اُفُق» را می دید و «طُرُق» را درمی نَوَردید، 

ولی به «مدرک» می رسید، نه به «درک»!

بنابراین دریافتم انسان برای درک هستی نه تنها «بینایی»،که«بینش» لازم دارد!

نه تنها «باید دید»،که «شاید کاوید»!


(#شفیعی_مطهر)

-----------------------------------------

«شاید کاوید» : شایسته است که کاوش کنید.


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 1 مهر 1394 | 6:30 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(49)

سال های سترون در جستجوی مردان فرزانه و فروتن!



 من سايه يك نجات بخش و رهايي آفرين را ديدم از جنس نور و به زلالي 

بلور .


این ناجی بيش از ۱۱۰۰ سال منتظر بود که ۳۱۳ نفر يار صادق و هميار 

عاشق بيابد ، تا برپاخيزد ؛ 


سينه شب هاي ستم را بشكافد و غنچه همه استعدادها را بشكوفاند. 


 اما دريغ از اين عده اندك مرد پاك در همه كره خاك!! 


(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 30 شهريور 1394 | 18:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

#‏دل_دیدنی_های_شهر_سرب_و_سراب‬

قدرت و محبت

من شهریاری را دیدم که که همه چیز داشت؛
اما نمی دانست که «قدرت»، «محبت» نمی آورد.
بل که این « محبت» است که «قدرت» می آورد!
...و ای کاش این سخن امام علی(ع) را خوانده یا شنیده بود:
« احمق ترین خلق کسی است که خود را عاقل ترین خلق بداند!

عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏
 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 29 شهريور 1394 | 10:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

شیفتگان خدمت» یا «فریفتگان قدرت»؟! 

 

من مديراني را ديدم كه مدعي بودند«شيفته خدمت »اند،نه «فريفته قدرت»؛
اما ياخته ياخته وجودشان وابسته به « ميز قدرت » و « مهميز دولت »بود.
«تصور هویت» آنان «ناچیز» و «تبلور شخصیت» آنان در «میز» بود!
«خدا»یشان تنها در «قاب»جلوه گر بود و «سیما»یشان در «نقاب»!
از «گفتار»شان «نیرنگ و نفاق» می تراوید و از «رفتار»شان،« شرنگ و شقاق»!
« کار»شان «فریب ناس» و «ابتکار»شان ،«لهیب اختلاس»!

(‫#‏شفیعی_مطهر‬)
---------------------------------------------------— —-------------------
مهمیز : آلتی فلزی که بر پاشنه چکمه و.صل کنند و به وسیله آن اسب را به جست و خیز درآورند،در اینجا کنایه از مهار و افسار
شرنگ : زهر ،سم ،هر چیز تلخ ،حنظل
شقاق : ناسازگاری ،دشمنی، نفاق ،مخالفت کردن، دشمنی ورزیدن
لهیب :گرمی و شعله و زبانه آتش

عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 28 شهريور 1394 | 16:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

«کاه حقیر» یا «کوه کبیر»؟!
-------------------------

من مشکل بزرگ خودکامگان را نه تنها «فرنشینی»،که «خودبزرگ بینی» دیدم.
انسان «خودبزرگ بین» در آیینه خودبینی،«کاه حقیر» را «کوه کبیر» می بیند.
او قبل از دیگران،خود را «فریب» می دهد و پیش از دیگران،خویش را به« صلیب» می کشد!
این گونه افراد نه تنها «قائل توهم» که «قابل ترحم» اند!
اینان«اسیر عقده حقارت» و در «زنجیر شراره شرارت» اند!
این فرومایگان بر« موج زور سوار» و بر« اوج غرور ماندگار»اند!


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 26 شهريور 1394 | 17:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 «آزادی اندیشه» حتی برای«باطل پیشه»!
من بسی باورهای «باطل» و پندارهای «لایعقل»را دیدم که اصول آن نه با «آیین عقل» می ساخت و نه با «موازین نقل»؛

اما هیچ گاه برای خود حقی ندیدم که آزاداندیشی باورمندان آن عقاید را« سلب» یا به سویی« جلب» کنم.

زیرا آن گاه که ما اصلی به نام «آزادی اندیشه» را می پذیریم،

باید اقتضائات آن را هم بپذیریم و به هر فکر و اندیشه ای - گرچه آن را «باطل» و باورمندان آن را« غافل» بدانیم- احترام بگذاریم. 

«آزادی اندیشه» را پاس بداریم حتی برای «باطل پیشه»!

(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 23 شهريور 1394 | 6:23 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

«اسارت فکر»یا «حقارت بکر»


----------------------
من «اسارت فکر»را بدترین گونه «حقارت بکر» دیدم.
هر انسان از آن لحظه که« هویت» خود را «حقیر» می بیند،«شخصیت» خود را «تحقیر» می کند.
انسان تحقیر شده موجودی پست و فرومایه و وجودی دون مایه است
که آماده« ارتکاب هر جنایت» و «انتخاب هر رذالت» است.
بنابراین راه تربیت انسان،«تکریم شخصیت» و «تعظیم هویت» اوست.


(‫#‏شفیعی_مطهر‬)

عکس ‏سیدعلیرضا شفیعی مطهر‏


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 22 شهريور 1394 | 17:6 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

« نیش»یا«نوش»؟!


من خردمند را کسی دیدم که از هر «نقمت الیم»،«نعمت عظیم»می سازد
 و از هر «تهدیدی ویرانگر»،« فرصتی بارور» .
 در جهان آفرینش همه رویدادها« مطلوب» و همه رفتارها «محبوب» نیست؛
اما انسان خردمدار و خردورز از « نیش زهرآگین»،«نوش نوشین» می سازد 

و از «جهد دیرین»،«شهد شیرین»!
(#شفیعی_مطهر)
-------------------
نقمت:عتاب، انتقام ،کینه کشی، پاداش به عقوبت
الیم:(صفت مشبهه عربی)،دردناک
جهد:تلاش و کوشش


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 22 شهريور 1394 | 7:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

بین «تَن»ها،«تَنها»ماندن!


من لب های خود را تاول زده دیدم از« آش نخورده» و «خراش سترده»  ؛
و چه دردآور است سوختن بدون «آتش» و پژمردن بدون «عطش!» 
...و چه شیرین است بین «تَن»ها،«تَنها»ماندن و از «مَن»ها،«مِنها» شدن!!


(#شفیعی_مطهر) 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 21 شهريور 1394 | 7:19 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

گرمی در« دِل »،نه در« گِل»


عکسهایی دیدنی از شهر یخ زده
من شهری یخ زده را دیدم كه همه بر و بومش اسیر «انجماد» ،اما حلقومش پر از «فریاد» بود.
برای« شاد زیستن» و «آزاد نگریستن» باید گرمی در« دِل »باشد،نه در« گِل». 


(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 20 شهريور 1394 | 6:53 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
تاريخ : پنج شنبه 19 شهريور 1394 | 7:48 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

« نایی برای گفتن» یا «نوایی برای نهفتن»  

  
          
من درد مشترك همه «فرزانگان فرهیخته» و «خردورزان برانگیخته» را دردی دیدم« نهان» و رازی« پنهان» ، 
كه نه« نایی برای گفتن» دارند و نه «نوایی برای نهفتن»...
و دل های« سوخته» و درون های« افروخته» شان چنین می سراید:
مرا دردی است اندر دل كه گر گویم زبان سوزد      
 و گر پنهان كنم ترسم كه مغز استخوان سوزد 
بیان این دردها زبانی« شیدا» می خواهد و گوش هایی «شنوا ».
 
(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 18 شهريور 1394 | 10:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

« نگاه نوین» و «راه بنیادین» 


من از بین «پویندگان پهنه حیات» و« جویندگان راه نجات» ،رهروی را ندیدم كه بتواند به عقب بازگردد و راه را از نو بیاغازد؛
اما همه پویشگران را بر گزینش این گزینه توانا دیدم که« نگاه نوین» و «راه بنیادین» را  از هم اكنون آغاز كنند. 


(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 17 شهريور 1394 | 6:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

چشمه های لایزال و کرشمه های کمال


من همه «آفریده های آفرینش» و« بیژه های بینش» را مقهور دست« بشر»  و مجبور اراده« توانگر» دیدم.
بنابراین دانستم که با« یاری خرد» و «بسط ید» باید همه ظرفیت های هستی را به« خدمت» گرفت و از آن «نعمت» ساخت .
هر «پدیده» که « دیده» شود،می تواند «چشمه ای لایزال» و «کرشمه ای از کمال» باشد. 


(شفیعی مطهر)

-------------------------------------------------------
بیژه :خالص،بی غش،خاص،خاصه ،ویژه
بسط ید: گشادگی دست، گشاددستی، فراخ دستی ،دست بازبودن
کرشمه:اشاره به چشم و ابرو، غمزه


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 16 شهريور 1394 | 6:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

انسان های «هرز» و درخت های «مهرورز»!


 
 من درختانی را دیدم كه به روی یكدیگر آغوش« گشودند» 

و غبار تنهایی را از دل« زدودند». 


آنان پیمان بستند که با هم بایستند و ایستاده بمیرند.
 گیاهی که،«احساس می ورزد»،به« سپاس می ارزد!»
...و انسان هایی که به یکدیگر مهر «نمی ورزند»،به پشیزی «نمی ارزند! » 
         
(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 15 شهريور 1394 | 6:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 زبان،معرف شخصیت انسان

 

من معرف شخصیت هر كس را در هر جمع به گاه ورود« لباس های مقبول» دیدم و به وقت خروج ،« سخن های معقول».
بنابراین چه بهتر سكوت كنیم كه آبروی لباسمان« نریزد» و به بی خردی« نیامیزد»! 


(با الهام از سخن تولستوی)   


تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد    


(سعدی)

 بی کمالی های انسان از سخن پیدا شود
پسته بی مغز چون لب وا کند رسوا شود 


(صائب تبریزی)

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 14 شهريور 1394 | 6:19 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

برآیند«انتخاب»یا فرآیند «انتصاب»؟! 

 

من انتخابگری مردم توسعه نایافته را چون بستن دكمه پیراهن دیدم؛

اولی را كه« اشتباهی» ببندند،تا واپسین دكمه را با« ناآگاهی» می بندند.

بنابراین باید چشم ها را «گشود» و نخستین گام را با آگاهی« پیمود». 

آنجا که آفتاب آگاهی غروب کند،برآیند«انتخاب» رنگ می بازد و  فرآیند «انتصاب»فرهنگ می سازد!!

 

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 13 شهريور 1394 | 7:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

عوام در فرایند «طاعت» و «اطاعت»

من در این شهر كودكان را دیدم كه دنیا را به «بازی» می گیرند،

اما چون« بزرگ »می شوند،«بزرگان» شهر آنان را به «بازی» هم نمی گیرند.

«بزرگان !»سرنوشت همه را با «طاعت» نوشته اند و تار و پودشان را با «اطاعت» سرشته اند. 

آیا عوام جز «طاعت» وظیفه ای و جز «اطاعت» لطیفه ای دارند؟!

 

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 12 شهريور 1394 | 7:29 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

«مشغول دل» یا «دل مشغولی»؟

من زندگی را باغی دیدم که با عشق، «بهار» می شود و با امید،«مشكبار».

اگر «مشغول دل» باشی،اسیر «دل مشغولی» نمی شوی.

اگر به «عشق مقدس»،«دل گرم»شوی،به «بند هوس»،«سرگرم» نمی شوی.
بیشتر «غصه های احتمالی»، نتیجه «قصه های خیالی» است؛

پس بدان اگر «فرهاد» باشی، همه چیز« شیرین» است. 

 

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 11 شهريور 1394 | 7:10 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

شرنگ؛قاتل بی تفنگ!

من بسیاری از آدم ها را چون سیگار دیدم؛

یكدیگر را می كشند،

لذت می برند ،

دود می كنند،

تمام می كنند

و آن گاه یكی دیگر را... 

آری؛سیگار،شرنگ است؛قاتلی بی تفنگ!

...و برخی انسان هم!!

(شفیعی مطهر)

--------------------------

شرنگ:زهر،سم،هر چیز تلخ،حنظل


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 10 شهريور 1394 | 10:0 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 116 117 118 119 120 ... 130 صفحه بعد