#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 914)
« بریدن بیخ » و « نفهمیدن تاریخ » !
من مدیرانی را دیدم« بانیوَند» و با دست هایی « نیرومند »
که می توانستند با « درایت و کیاست » و « فرزانگی و فراست »
« حُکّام را از هُبوط » و « نظام را از سقوط » نجات دهند؛
اما « خطِّ خطا » با کاربُرد « فنِّ فنا »،
« آزادگان را خانه نشین » و « آقازادگان را فَرنِشین »ساخته بود!
از « برآیند این بینش » و « فرآیند این گزینش » ،
« چاپلوسان بر صدر می نشینند» و « دستبوسان قدر می بینند»!
این « ریاکاران گمراه » و « مديران ناآگاه »،
« بر سر شاخ نشسته و بيخ را مي بُرَند»
و « بر فراز کاخ نشسته و تاريخ را نمي فهمند».
#شفیعی_مطهر
----------------------------
نیوَند : فهم،ادراک
هُبوط : فرودآمدن
فَرنشین: رئیس،مدیر،بالانشین
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 490)
« بال » یا « وبال »!
من ارزش و اعتبار بسیاری را در « این سرای به مال » دیدم ،
اما در « آن سراي به اعمال ».
خوشا آنان که در این سرای نه « مال را ببازند » و نه « به منال بنازند »!
دنیا « تجارتخانه ای کارساز » است و « آشیانه ای برای پرواز»!
مال ،« سرمایه » است،نه « آرایه »!
مال،« وسیله کَسبِ کمال » است،نه « حیله حَسبِ آمال »!
امید که « مال » ما را « بال » باشد،نه « وَبال »!
#شفیعی_مطهر
------------------------
کارساز : کارگشا،مشکل گشا،چاره جو
حیله : مکر،نیرنگ،فریب،چاره جویی
حَسب : شمردن،شماره کردن
وَبال : سختی،عذاب،سوء عاقبت،وخامت امر
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 894)
« سنجش گزینه ها » و « گزینش بهینه ها »!
من قاصدک هایی را دیدم
با « انبان های انباشته » و « بادبان های برافراشته »،
که « پگاهان دیروز » با « همراهان پیروز »،
عطر گل های واشده آن سوی دریاها را با خود آورده بودند؛
عطرهایی « گوناگون » و گاه « پُر افسون »،
برخی « بهارآفرین » بودند و بعضی « ناشر نفرت و نفرین ».
بنابراین باید همه « گزینه ها را سنجید» و « بهینه ها را برگزید»!
#شفیعی_مطهر
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 488)
هر « پگاه پسین » با « نگاه نوین »
من چه بسيار كساني را ديدم
كه چون نتوانستند« بشیر تغيير» شوند،
خود « اسیر تقدير » شدند.
از اين معني دريافتم كه هر كس خود را « عوض » نكند،« تعويض » خواهد شد.
هر « پگاه پسین » با « نگاه نوین » آغاز می شود.
آن که « در دیروز می مانَد»، « امروز درمی مانَد»!
هر « طلوع تازه »،آغاز یک « وُقوع پُرآوازه » است.
باید « هر لمحه نگریست » و « در لحظه زیست »!
آن که از « تنویر می گریزد» و با « تغییر می ستیزد»،
بی تردید « معمارِ نابودیِ بیش » و « حصارِ خمودیِ خویش »است.
#شفیعی_مطهر
-------------------
بشیر : مژده دهنده،بشارت دهنده
وُقوع : واقع شدن، قرارگرفتن، فرودآمدن
آوازه: شهرت،نغمه،صیت،بانگ،آوا
لمحه: یک بارنگریستن، باشتاب به چیزی نظرکردن
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 874)
انسان های « حقیر » و « اسیر تحقیر »
من كساني را ديدم كه به قدری « حقیر » بودند و « اسیر تحقیر »
که با « سیمای آدمک » در « دنياي كوچك »خود گم می شدند.
نيز كساني را ديدم كه اراده ای « بشکوه » چون « کوه » داشتند
و دلی « مصفّا » چون « دریا ».
اینان « دنياي بزُرگ » را در « سیمای ستُرگ »
و « عظمت جهان » را در ورای « شخصيت بي كران » خود محو كرده بودند.
...و من دنیا را در نگاه خود چه « حقیر » می یافتم،
آن گاه که « توقیر » می شدم،
و خود را چه « شیفته » می دیدم،آن گاه « فریفته » می گشتم!
#شفیعی_مطهر
---------------------
توقیر: بزرگ داشتن، تعظیم و احترام
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 486)
« سبزگُفتن » و « سُرخ شکُفتن »
من غنچه را ديدم
در حالی كه زندگي در نگاه او « لب فروبستن » بود و « رازآلود نشستن » ،
و گل را ديدم كه حيات را « سُرخ شكفتن » می پنداشت و « راز دل گفتن »،
گُل بالاخره يكي دو پيراهن بيش از غنچه پاره كرده است!!
بنابراین دانستم که در« چیستی بیان ها » و « همزیستی با انسان ها»
هم « عرصه تعامُل » داریم و هم « صحنه تحمُّل »!
گاه غنچه وار باید « لب فروبست » و « ساکت نشست »
و گاه چون گُل باید « سبزگفت » و « سُرخ شکفت » !
#شفیعی_مطهر
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 854)
« زرّینه مهر » بر « سینه سپهر »
من ابر را دیدم « آزاد و رها » « از ثَری تا ثُریّا »،
نه « پايبند زمين » است و نه « دلبند زمان » ،
« به هر دار پر مي كشد» و « به هر ديار سر مي زند»،
« بي دريغ مي بارد » و « به هيچ ستیغ دل نمي سپارد ».
از چشمان خيسش « سخاوت مي بارد»
و از دستان تَرَش « طراوت مي تراود ».
« ابر ،نماد سخاوت » است و « هُژَبر،نمود شجاعت ».
بیاییم چون « زرّینه مهر » بر « سینه سپهر »،
« عاشقانه بشتابیم » و « بی تابانه بتابیم»!
بیاییم چون « آیینه ابر بباریم »
و سخاوت را « بر سینه ستبر بنگاریم»!
#شفیعی_مطهر
----------------------
ثَری : خاک نمناک،خاک،زمین
ثُرَیّا : کنایه از آسمان(از ثَری تا ثُریّا=از زمین تا آسمان)
دار: خانه،سرا،شهر
ستیغ : بلندی کوه،قُلّه
هُژَبر: شیر درنده
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 844)
« بی پر و بال » با « دنیایی از آمال »
من پرنده ای را دیدم « بی پر و بال »،اما با « دنیایی از آمال »،
که نه « خطرات باز »،که « خاطرات پرواز » روزی صد بار او را می کُشت.
بنابراین فهمیدم که برای کشتن پرنده نه « کارد تیز» لازم است
و نه « خنجر خون ریز»!!
نه « پرنده بدون بال » ،« به آمال » می رسد
و نه « انسان بدون بالیدن »،« به کمال »!
برای « نابودی یک ملّت » و « خمودی ملّیّت »
کافی است که از « شهروندان،کرامت » را
و از « ورجاوندان،شخصیت » را بگیرند!
#شفیعی_مطهر
--------------------
باز : پرنده شکاری دارای منقار خمیده و چنگال های قوی ،در قدیم برای شکارکردن تربیت می کردند
بالیدن : نموکردن،رشدکردن،بزرگ شدن،تناورگشتن،فخرکردن
ملّیّت :قومیّت،مجموعه صفات و خصایص یک ملّت
ورجاوند: ارجمند، برازنده، دارای فرّه ایزدی
شما را چشم در راهم در
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 834)
« رفتار زیبا » یا « گفتار فریبا »؟!
من چه بسیار « افراد سخنران » را « زبان آور و خوش بیان »دیدم؛
ارزش ها در سخنرانی ها « بر صدر می نشینند » و « قدر می بینند »؛
اما در عرصه عمل به جای این که « فرهنگ بسازند»،« رنگ می بازند»!
زیرا « غبار فراموشی » و « زنگار خاموشی » ،
« ارزش ها را دگرگونه » و « خیزش ها را واژگونه » می سازد!
من چه بسیار « گفتارهای زیبا » شنیدم ،اما « رفتارهای زیبا » ندیدم؛
بنابراين دانستم كه انسان ها را بايد با « رفتار زيبا » سنجيد،
نه با « گفتار فريبا ».
#شفیعی_مطهر
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 824)
در « حال تدبیر »یا در « خیال تغییر »؟
من همه انسان ها را نه در « حال تدبیر »،که در « خیال تغییر » دیدم؛
البته همه به فکر تغییر دیگران اند، نه تغییر خود.
من هیچ کس را ندیدم که بخواهد خود را تغییر دهد!
هر کس خود را « عُصاره کمال » می داند و « ماهپاره جمال ».
نه کمبودی در « عقل و خَرَد » دارد و نه در تشخیص « خوب و بد».
در حالی که اصلاح جامعه بشری از آنجا آغاز می شود
که هر کس تغییر را نخست از خود « بیاغازد »
و سپس به دیگران « پردازد »!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
عُصاره :شیره،افشره،چکیده هر چیز فشرده شده
شما را چشم در راهم در
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 804)
از « دم » تا « بازدم »!
من « گوهر حقيقت » و « جوهر طریقت » را
نه در « دریای توفندگی » که در « ژرفاي زندگي » ديدم .
احساس كردم بايد حقيقت زندگي را دريافت
پيش از آن كه مرگ، حقيقت ما را دريابد.
« فرصت شناخت » و « مهلت پرداخت »
از « لمحه میلاد » است تا « لحظه میعاد » .
از « پگاه برگ » تا « شامگاه مرگ »،
« به سرعت می گذرد » و « حسرت به جا می گذارد»!
« فرصت محدود » است و « مرگ،مشهود »؛
« رسالت،سنگین » است و « بِطالت،در کمین »؛
گویی فرصت عُمر از « دمی » است تا « بازدمی »؛
مبادا « از دَمی بگذریم » و « بازدَمی را فُروگذاریم»!
#شفیعی_مطهر
-------------------------
طریقت : روش،مسلک،مذهب،سیرت،روش اهل صفا و سلوک
پرداخت : آراستگی و آرایش و جلادادن
لمحه: یک بارنگریستن،با شتاب به چیزی نظرکردن
میعاد: زمان و مکان وعده کردن،وعده گاه مرگ(در اینجا)
بِطالت: بیکاری،ولگردی
شما را چشم در راهم در
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 794)
« پَریدن بی پَر » و « بالیدن بی بال »!
من زندگي را چون « شمعي فروزان » در میان « جمعی پریشان » ديدم
كه گاه بايد آن را « سوخت » تا نوري « افروخت » .
« فرزانگان سوزمند » و « فرهیختگان ورجاوند »؛
خود را « می سوزند » تا دیگران را « بسازند».
آنان بر سقف شب « قندیل بلور می آویزند»
و در رگ هایش « نیل نور می ریزند ».
شب ستیزان « پَر » را برای « پَریدن » می خواهند
و « بال » را برای « بالیدن »،
اما چه کنند آن گاه که « پَر »شان را « شکسته اند »
و « بالِ »شان را « بسته اند»؟!
کدام پرنده « بی پر، پریده » و « بی بال ،بالیده »؟!
ولی در این شهر « پَریدن بی پَر »
و « بالیدن بی بال » را باید آموخت!
بی بال و پر پریدن رسم تبارِ ماست
این سوز و سازش ما عمری است کارِماست
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
وَرجاوَند : بلندپایه، ارجمند، برازنده،نیرومند
قندیل : مصباح، چراغ آویز،مشعل
نیل : رود نیل در مصر
بالیدن :نموکردن، رشدکردن، بزرگ شدن، تناورگشتن
شما را چشم در راهم در
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 784)
« سوختن » برای « ساختن »!
من خود را چون « چوبی نحیف » و « كبريتي ضعیف » ديدم
که برای « استمرار بهره ورری » و « انتشار روشنگری »
گاه باید همه « تار و پودم را بسوزم » و همه « وجودم را برافروزم »،
تا بتوانم « زمانی کوتاه بِدَرَخشَم » و « زمینی سیاه را نوربَخشَم »
آری،در این « شهر شهیر » و « دَهر تزویر »،
برای « سر افراختن » باید « دل افروخت »
و برای « جهان ساختن » باید « جان سوخت »!
#شفیعی_مطهر
----------------------
نحیف: لاغر،نزار،ضعیف
شهیر: مشهور،معروف ،نامور،نامی
دهر : روزگار،زمان دراز
سرافراختن: سرفرازی،سربلندی
افروختن: روشن کردن،روشن کردن آتش یا چراغ
شما را چشم در راهم در
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 477)
ما ز بالاييم و بالا مي رويم ...
من « رود روان » را ديدم كه « خرامان و بی امان » « مي گذشت»
و « كوه فرازمند » و این « بشکوه سربلند » را تنها « مي گذاشت ».
« كوه نستوه » با « دنیایی از اندوه »: گفت:
اي « رود روان » و ای « خشم آلود خروشان »!
« به کجا چنین شتابان » و « چرا خزان و خیزان »؟
كجا از من « چکادی سربلندتر » و « بنیادی فرازمندتر » مي يابي؟
رود پاسخ داد:
ما ز بالاييم و بالا مي رويم
ما ز درياييم و دريا مي رويم
(مولانا،غزلیات دیوان شمس)
#شفیعی_مطهر
------------------------------
بِشکوه : باشکوه،دارای شکوه،باشوکت و هیبت
خزان : خزنده،درحال خزیدن(در اینجا صفت فاعلی)
شما را چشم در راهم در
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 764)
« کاری بزرگ » و « ابتکاری ستُرک »
من خود را چون « درختي كُهن » و « نهالی تَهمتَن »ديدم
كه « تبرها بر ريشه ام نواختند » و « اخگرها بر انديشه ام افروختند»،
اما با همه « توش و توان کوشیدم » و چه بسیار« زهرِ بُهتان نوشیدم »
تا توانستم « پايدار بمانم » و بر همه « بوم و بر ، بر و بار، برافشانم ».
« کوشش در صحرای کویر » و « پویش با پای در قیر »،
« یاد، در روزگارِ فراموشان » و « فریاد، در دیارِ خاموشان »،
« کاری بزرگ » است و « ابتکاری ستُرک »؛
امّا برای « سبزماندن » و « برگ و بارافشاندن»،
ناگزیر باید این « درگاه را گشود » و این « راه را پیمود»!
#شفیعی_مطهر
-----------------------
تَهمتَن : تنومند،تناور،قوی جُثّه،نیرومند
بوم و بر: سرزمین،زمین،جا،ناحیه،شهر
بر و بار: میوه،ثمر
شما را چشم در راهم در
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 744)
« لحظه های پُربار » و « لمحه های ماندگار »
من بسیاری از افراد را چون « قطار شهر بازي »
در « استمرار سفر مجازی » دیدم ،
که با « بودن در کنارشان » و « شنودن گفتارشان » لذّت می بریم ،
ولي با آنان نه به « هدفی والا » ،
بل که به « شَعَفی گذرا » می رسیم!
بیاییم « لحظه ها را پُربار » و « لمحه ها را ماندگار » کنیم!
هر لحظه « مرواریدی ناب » و « نویدی از آفتاب » در بردارد.
بیاییم « ایّام را قدر بدانیم » و « اغتنام را بر صدر بنشانیم »!
#شفیعی_مطهر
------------------------------
شَعَف: شیفته شدن،خوشدل شدن،خوشحال شدن،شادمانی
لمحه: یک بارنگریستن،با شتاب به چیزی نظرکردن
اغتنام :غنیمت شمردن،غنیمت دانستن چیزی
شما را چشم در راهم در
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 470)
« کوخ های یخین » و « کاخ های پوشالین »!
من شهری را دیدم با « بناهایی یخین » و « سراهایی نمادین »!
« بانیان این بناها » و « زندانیان این سراها »
از ترس ذوب شدن این « یخ های سیاّلی » و « بناهای پوشالی »
از هر « زبانه آتش » و « سوزانه سرکش »می هراسند
و با هر « ناره ای از نور » و « شراره ای از شعور » می جنگند.
...و من چه « شباهتی شگفت آور » و « مشابهتی جلوه گر »دیدم
بین این « کوخ های یخین » و « کاخ های پوشالین »!
آن را « خامگان » می سازند و این را « خودکامگان »!
هر دو « محکوم به زوال » اند و « محروم از کمال »؛
اما آن را با « خیال ویرانی » ساختند و این را با « آمال جاودانی»!
غافل از این که هر گونه « سرای ستمگری » و « بنای بیدادوری » محکوم به فناست!
#شفیعی_مطهر
---------------------------
سَیّال : بسیار روان،جاری
کوخ :خانه بی پنجره،خانه ای که کشاورزان میان کشتزار می سازند
خام(خامه): نارس، ناپخته،ناآزموده،چیزی که در آن دستکاری نشده و حالت طبیعی دارد
شما را چشم در راهم در
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(468)
هر « کُهَنی » ،« کُهنه » نیست!
من « دو لنگه دَرِ حیاط » را نگاهبان « بساط انبساط » دیدم .
گرچه « کهنه و قدیمی » اند،امّا « صامت و صمیمی »اند!
و گر چه گاهی « گیر » و زمانی « جيرجير »مي كنند،
امّا هنوز « مردانه » و « بی بهانه »،
دست در دست يكديگر « نهاده » و با روی « گشاده »
« خانه را پاس مي دارند» و « آشیانه را حسّاس می انگارند».
بنابراین دانستم که هر « کُهَن » ،« کُهنه » نیست!
بل که چه بسیار « پدیده های کُهَن » و « گُزیده های سخن»،
که « گذار زمان » و « گذر زمین »
آن ها را « نمی فرساید»، و بر ارزششان « می افزاید »!
#شفیعی_مطهر
------------------------
بساط : ایوان،صُفّه،چیز گستردنی مانند فرش
انبساط : بازشدن،گسترده شدن،گشاده رویی،شادی
صامت: ساکت ،خاموش
شما را چشم در راهم در :
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 674)
کتاب،« دریای دُرّ » است و « سرای تفکُّر »
من « برگهای کتاب » را چونان « گُلبرگ های آفتاب » دیدم
که روح ما را از « دنیای دَیجور یلدایی » به دریای نور و روشنایی » پرواز میدهد.
« سینه کتاب »،« گنجینه ناب » است؛
گنجینه ای که در طول « اعصار و قرون » توسط « اعیان عیون » فراهم آمده است.
کتاب، «سخنگویی سختکوش » است و « خوشخویی خاموش ».
کتاب،« گنجینه معرفت » است و « آیینه حکمت ».
کتاب،« یاری مهربان » است در « دیاری درخشان ».
کتاب،« حنجره ای گویا » است و « پنجره ای مصفّا » .
کتاب،« دریای دُرّ » است و « سرای تفکُّر » .
کتاب،« ستون فرهنگ است » و « ارغنون شباهنگ »!
#شفیعی_مطهر
---------------------------
اعیان : شخصیت های بزرگ و شریف
عیون : جمع عین ،بزرگان،نخبگان
ارغنون: نوعی ساز،ارگ
شباهنگ: مرغ سحر،مرغ سحرخوان،بلبل،ستاره صبح
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 664)
« مهرِ فروزان » بر سینه « سپهرِ دوران »
من « ساعت های فَعّال » و « تقویم های روز و ماه و سال » را دیدم .
با خود گفتم :« مجالی که به بطالت » و « سالی که به جهالت » گذرد،
چه نيازي به « شمارش ايام » و « گزارش صبح و شام »؟!
« عمر انسان » ،جویباری است « گذران » !
هر قطره اش را « باید نوشید» و برای درک هر لحظه اش « باید کوشید».
« فرگشت دوران » و « بازگشت زمان »،
« امیدی ایده آل »،اما « آرزویی محال »است!
« زمین در گذر » است و « زمان در گذار »،
« نونهالان می بالند » و « کهنسالان در زوالند»!
خوشا کسی که هر لحظه عمر را « دریابد»
و چون « مهرِ فروزان » بر سینه « سپهرِ دوران » « بتابد »!
#شفیعی_مطهر
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(465)
« حیله طَنّاز » یا« وسیله پرواز » !
من « دنیاخوارانی پَست » و « سرمستانی هَوَس پرست » را دیدم
که جز « سنگِ گور » و « ننگِ نفرت و نفرین و نفور » با خود نبردند.
دنیا نه « مایه وَبال » ،که « سرمایه کمال » است.
در راه صعود به « قُلّه کمال » و « حُلّه جلال »،
دنیا « ابزار سعادت » است ،نه « افسار اسارت »!
در پویش از « خاک تا افلاک » و از « دَرَک تا ادراک »،
دنیا « وسیله پرواز » است ،نه « حیله طَنّاز »!
خوشا آن که « دنیا را شناخت » و آن را با « رویا درنباخت »
و با این « ابزار و خِشت » ،« ساختار سرنوشت » را « ساخت »!
#شفیعی_مطهر
----------------------------------
نُفور :رمیدن،بیرون رفتن،دورشدن
وَبال: سختی ،عذاب،سوء عاقبت
حُلّه : جامه،لباس نو،جامه بلند که بدن را بپوشاند
دَرَک : نهایت گودی و قعر چیزی مثل دریا،ته دوزخ
ادراک : درک کردن،دریافتن،دررسیدن،پی بردن،فهمیدن
طَنّاز: شوخ و پُرناز،مسخره کننده،فُسوس کننده
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(464)
« بام های کوتاه » و « حُکّام دُژآگاه »!
من « سقف هايي كوتاه » را بر « ستون هايی سياه » استوار ديدم
كه جز « كوتوله هاي پَست » و « مُزدوران دنياپرست » در زير آن نمي گنجيدند.
« سَروقَدان آزاده » و « رادمردان دلداده »
در زير اين « بام هاي حقیر » و « دام های تحقیر »
يا بايد « بي سر بِزيَند » ،يا بر آستان سركشان « سر بسايند ».
تا « سقف های کوتاه » بر « سرهای آگاه » « سایه گستر »است،
اميد هر گونه « رُشد و رَشاد » و « رشادت و ارشاد » « بي ثمر » است.
این « سروهای ناز » و « سرهای سرافراز » است
که نه « بام های کوتاه » را برمی تابند و نه « حُکّام دُژآگاه » را!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------
بِزیَند: زندگی کنند
رُشد: از گمراهی به راه آمدن،پایداری در راه راست،نمُوّ و بالیدگی و ترقّی
رَشاد: به راه راست رفتن،ایستادگی و پیروزی
رَشادت: دلیری،دلاوری،شجاعت
ارشاد: راهنمایی، رهبری،هدایت کردن
حُکّام : حاکمان،فرمانروایان
دُژآگاه: بداندیش،بددل،بدخو،تندخو،نادان،بی تربیت
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 634)
« رفتار زیبا » یا « رُخسار فریبا »؟!
من هرگاه سیمای خویش را در آیینه ، زيبا ديدم؛
كوشيدم تا با كارهاي زشت آن را « نیالايم ».
...و چون روزي ديگر سيماي خود را زشت ديدم؛
كوشيدم تا با كارهاي زيبا آن را « بيارايم ».
آنچه همواره شخصیت انسان را از « زشتی ها می پالاید »
و به « زیبایی ها می آراید»،
« رفتار زیبا » است ،نه « رُخسار فریبا »!
#شفیعی_مطهر
----------------------
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 462)
« دل و دلبر » یا « سر و سَروَر»؟!
من ماري را ديدم با « تَنی تناور »و « بدنی دو سر »!
گویا چون با يك سر نمي توانست « مشاکِلِ چیده »
و « مسائل پيچيده » هزاره سوم را
« عقلاً تحليل » و « عُرفاً تعلیل »كند!!
ناگزیر سری ديگر نيز برآورده بود!
چقدر افسوس خوردم بر حال « ملّت هايي خسته » با « افکاری بسته»
كه همه « زحمتِ کاویدن » و « همّتِ انديشيدن »
و نیز « نعمتِ تفكّر » و « مُوهبتِ تدبُّر »
و همچنین « سرشت » و « سرنوشت »خویش را
« بی خبر بُرده اند » و به يك « سر سپُرده اند »!!
آن هم « سري سركش » با « زباني از آتش »!!
آنان از یک « سر »، « سَروَر » « ساخته اند»
و همه « کشور » را بدان « سَروَر » « باخته اند»!
اگر « آفرینشگرِ حکیم » در آفرینشِ « بشرِ فهیم »
برای هر « دلی »،« دلبری آفریده »،
برای هیچ « سری »،« سَروَری برنگزیده »!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
مشاکل : مشکل ها، کارهای سخت و دشوار
چیده: برگزیده،چیزی جداشده از میان چیزهای دیگر
تعلیل : علت ذکرکردن، علت و سبب امری را بیان کردن
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotaha
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(461)
« تَناهی تَوَهُّم » و « آگاهی مردم » !
من « رَخشی رَخشان » و « آذَرَخشی درخشان » را دیدم
که چون « شمشیری آخته »، برکشیده از « نیامی گداخته »بود.
این آذَرَخش نور » با همه « شَرَر و شور »
« به حِدّت می گداخت » و بر پیکر سرد و سیاه شب « به شِدّت می تاخت ».
او شوكت شب را « مي شكست »، اما بنيانش را « از هم نمي گسست».
زیرا شكست واقعي برای « شب سياه » تنها در « پرتو پگاه » رخ می نماید.
بنابراین دانستم آنچه پشت « شب تیره » و « بولَهَب چیره » را می شکند،
نه « شهاب واهی »،که « آفتاب آگاهی » است!
و آنچه « بیداد را زبون » و « استبداد را سرنگون » می کند
« تَناهی تَوَهُّم » است و « آگاهی مردم » !
#شفیعی_مطهر
------------------------
آذَرَخش : برق،صاعقه
آخته:برکشیده،برافراشته،بیرون کشیده شده
حِدََّت : تیزی،تندی،برندگی،خشم،غضب
تَناهی: به نهایت رسیدن،پایان یافتن،بازایستادن و بس کردن
تَوَهُّم: گمان بردن،وهم داشتن،به گمان افتادن،خیال و گمان کردن
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 604)
« بهشتی برین » و « سرنوشتی شیرین »
من زائري را دیدم نه در « خیال آسایش » ،که در « حال نيايش »
و نه در « کنار دریا » ،که در « غار حرا » و بر فراز « دیار خدا »!
نمي دانم او از خدا چه مي خواست؛
اما مي دانم خدا او را « می پیراست » و از او « مي خواست »
تا در این « دنیای دون » و « سرای آزمون »
با « عزّت و آزادگي » و « بصیرت و برازندگی » زندگي كند.
او نه در « افلاک نمادین » ،که در این « خاک فُرودین »
باید « بهشتی برین » و « سرنوشتی شیرین » بسازد!
زیرا نه تنها « سرنوشت مشهود »،که « بهشت موعود »
نیز « ساختنی » و « پرداختنی » است،
نه « اهدایی » و « سودایی »!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
پیراستن: برش دادن،تراش دادن،بریدن و کم کردن زیادتی برای خوش نماکردن چیزی
فُرودین: زیرین،پایینی،پست تر
پرداختن: جلادادن و آراستن ،ساختن،مرتب کردن
سودا : معامله،داد و ستد،خرید و فروش
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(459)
« پاسداری » و « سپاسگزاری »!
من چه بسیار « سلمان ها » و « سلیمان ها »
و حتی چه« رونالد ريگان ها » را ديدم
كه پس از « مرگ و ممات » و افتادن واپسین « برگ حیات »
چقدر آنان را « بزرگ می نمودند » و « سترگ می ستودند »!
نه تنها در « عَلَمِ تنديس » ، كه در « عالَمِ تقديس ».
در حالی که « نهال ارزندگی » تنها از « زُلال زندگی » سقایت می شود.
خدمات انسان های بزرگ را نه در « آستان ممات » که در « دوران حیات »
باید « پاس داشت » و « سپاس گزاشت »!
#شفیعی_مطهر
-----------------------
عَلَم : رایت،پرچم،نشان،نشانه
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 458)
« جمعی بسوزیم » تا « شمعی برافروزیم »!
من « مناری از نور » و « آبشاری از سرور » را دیدم
که از « گداز مِهرِ پگاه » و از « فراز سپهرِ سیاه »
بر دامن « دشت های سَتَروَن » و « گُلگشت های اهریمن »
« بی دریغ و بِشکوه » از « ستیغِ کوه »
« نور فرومی ریزد » و با « زور می ستیزد ».
او « آورنده پیام های امید » است و « درهم شکننده اوهام و تردید »....
اما نه «کلامش در گوش ها » اثر می کند و نه « پیامش در هوش ها » ؛
زيرا « گوش ها سنگین از باده بیداد » است
و « هوش ها حزین از افاده استبداد»!
خفتگان در « گور گناه » اند و بیداران « سر در آخور رفاه »!
« سرها اسیر بالش » است و « باورها درگیر چالش »!
خفتگان « خاموش » اند و بیداران سرگرم « نوشانوش »!
در این شهرِ « سرب و سراب » و « شُرب شراب »
برای « رهایی از شوخه زور » و « شکوفایی شاخه شعور »،
« باید جمعی بسوزیم » تا « شاید شمعی برافروزیم »!
#شفیعی_مطهر
----------------------------
منار : جای نور،جای روشنایی،گلدسته
گداز: گداختن،گدازش ،ذوب
مِهر : آفتاب،خورشید
سَتَروَن : نازا،عقیم،نازاینده
افاده (در فارسی): تکبّر،خودبینی و خودنمایی
شوخه : پلیدی
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(456)
« اَلَمی گدازان » و « جهنّمی سوزان »!
من ملّتی را دیدم که « تلخند را نوش »
و « لبخند را فراموش » کرده اند.
آنان خنده را یا در « خواب » می بینند، یا در « قاب ».
از« در و دیوار شهر » و « حصر و حصار دهر »
« غم می جوشد » و « ماتم می خروشد»!
« رُخسارها همه پژمُرده » است و « عِذارها همه افسُرده »!
« رفتارها ،خشن » است و « گفتارها،موهن »!
« خُشونت، نمادِ زرنگی » است و « رُعونت، نمودِ فرهنگی »!
اگر خنده ای دیده می شود،نه « لبخند شادی » ،که « تلخند شَیّادی » است!
لبخندها « تحمیلی بر لب ها » است، نه « تحلیلی از مکتب ها»!
گویی « همه مردم شهر » با « همه قُوّت و قَهر »
« دست به دستِ هم داده » و « پای شکستِ هم ایستاده »اند ،
تا « اَلَمی گدازان » و « جهنّمی سوزان » برای همدیگر بسازند!!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
دهر : روزگار بی اول و بی آخر،زمان دراز،زمانه
عِذار: رخسار،چهره
موهن: ضعیف کننده ،سُست کننده، خوارکننده
رُعونت : نادانی،کم عقلی،سُستی،یاوه سرایی
نمود : نشان،نشانه
قهر : چیرگی،غلبه
اَلَم : درد،رنج
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 455)
« دریای آب » یا « غوغای حُباب »؟!
من « صابون زبون شوینده » و « دریای نیلگون خروشنده » را دیدم
که اولی بر اثر « آب » و دومی بر اثر « شتاب » ،کف بر دهان برمی آورد.
حجم عظیم کف ، « باد و بُروت » است در « بیداد برهوت ».
كف،« كوهي است،اما از حُباب » و « شكوهي است،اما از سراب ».
بنابراین دانستم که هیچ گاه از « کوه قُدرت » و « شکوه شُوکت » نهراسم!
آن چه اصالت دارد « دریای آب » است،نه « غوغای حُباب »!
#شفیعی_مطهر
--------------------
زبون :ناتوان، عاجز، خوار، زیردست
باد و بُروت: غرور ، نخوت،خودبینی
شُوکت : فَرّ و شکوه،قوه و قُدرت،جاه و مرتبه
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 454)
« لال گفتن » و « زلال شکفتن »!
من در « بازار بزُرگ زندگی » و « ساختار ستُرگ ارزَندگی »
« کالایی ارزان تر از لبخند » و « نوایی گران تر از نیوَند » ندیدم.
لبخند پنجره ای است گشوده به « باغ ریاحین رحمت » و « چراغ زرّین مرحمت »!
لبخند زبانی برای « لال گفتن » است و بیانی برای « زلال شکفتن »!
با پر و بال لبخند می توان از « شوخه شور » به بلندای « شاخه شعور » پرواز کرد.
لبخند،« کلید بهشت » است و « امید به سرنوشت ».
مبادا که با « پندار پلید » این « گُلزار امید » را « بفرساییم»
و « گُلِ لبخَند » را با « گِلِ تَلخَند » « بیالاییم»!
#شفیعی_مطهر
----------------------------------
نوا : اسباب معاش، خوراک و توشه ،سروسامان
نیوند : فهم و ادراک
شوخ(شوخه): چرک
شور :آشوب،غوغا و فریاد،فتنه،هیجان و آشفتگی
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(453)
« قَدر شناسی» و « غَدر هراسی » !
من « گُواهی » « صادق تر از آب »
و « نگاهی » « عاشق تر از آفتاب » ندیدم.
آب ،« سیمینه ای صاف » و « آیینه ای شفّاف » است
که واقعيت ها را « مي نماید»
و آفتاب براي همه « پديده هاي دَیجور » ،
« شعر نور و سرور » « مي سراید».
آب و آفتاب « نمودهایی مُنوّر » و « نمادهایی روشنگر»ند،
که جز « حقیقت را نمی جویند» و جز « واقعیت را نمی گویند»
من نه تنها « آب و آفتاب » که همه « آفریده های ربّ الارباب » را
« بی کم و کاستی »،« آیه های راستی » یافتم؛
اما تنها موجودی که می تواند « حقایق را وارونه »
و « دقایق را واژگونه » نشان دهد،انسان است!
انسان می تواند « عالی ترین نبوغ » و « خیالی ترین دروغ » را تجلّی بخشد!
زهی افسوس برای کسی که خود را « قَدر نشناسد» و از« غَدر نهراسد » !
#شفیعی_مطهر
----------------------------
می نماید : نشان می دهد
دقایق : نکات دقیق،نکته های باریک،امور غامض
غَدر : خیانت، بی وفایی، مکر و فریب
از غَدر نهراسد: از خیانت و فریبکاری نپرهیزد
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 451)
هر که « ژرف تر »،« کم حرف تر »!
من « بزُرگ ترین بیماری » و « ستُرگ ترین شرمساری » را
برای « جوان پرشور » و « انسان مغرور » در این دیدم
که نه « سوادِ گُفتن » داشته باشد و نه « استعدادِ شنُفتن ».
« آفرینشگر بشر » و « گزینشگر خیر و شر »
به انسان دو « گوش شنوا » داد و یک « زبان گویا »!
یعنی « بیشتر بشنود » و « کمتر بگوید»
و چون « دانای خموش » « سراپای گوش » باشد!
که هر کس « برازنده تر »،« شنونده تر »!
و هر کس « ژَرف تر »،« کم حَرف تر »
هنرِ گوش،شنیدن « گفتار سکوت » است،نه « انفجار باروت»!
#شفیعی_مطهر
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(450)
باروری باورها
من زندانیان را دیدم با « حیله های حِرمان »،
ولی در پشت « میله های زندان » .
من آنان را « کنجکاوانه نگریستم » و « غمگنانه گریستم »!
اما آنان مرا «رِندانه دیدند» و « شادمانه خندیدند».
...و من درماندم که آیا زندان آن سوی میله هاست یا این سوی آن؟!
زندان هر « وجود زنده » و « موجود برازنده »
جایی است که در آن « فریادهای خُفته » و «استعدادهای نهفته» را
بتواند « آزادانه عیان سازد» و «بی بهانه بیان آغازد»!
جامعه آزاد،جامعه ای است که در آن « داور » ها « دادور » باشند و
« باور » ها ، « بارور »!
و انسان آزاد کسی است که بتواند با موازین منطقی نظرِ « داور » را « باور »
و « باور» های خود را « بارور » کند!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------------
دادور : دادگر، عادل
حیله: قدرت و توانایی،(در فارسی به معنی مکر و فریب)
حِرمان: بازداشتن،بی روزی،نومیدی
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(449)
« رمز رفعت » و « راز موفّقيّت »
من « رمز رفعت » و « راز موفّقيّت » در زندگی را ،
نه « داشتن امکانات » و « انباشتن ثمرات » دیدم ،
بل که « مکانت در بی مکانی » و « مُکنت در بی امکانی » را
بهترین « نُقطه قُوّت » و برترین « نُکته قُدرت » یافتم .
هنر انسان تلاشگر « آبادی در کویر مرارت » و « آزادی از زنجیر اسارت »است!
تجلّی تلاش در شناکردن در جهت « خلاف رود » « به سوی صعود»است،
و گرنه هر« پَرِ کاه بی افاده » و هر « هرزه گیاه بی استفاده » ،
هر « ماهی مُرده » و هر « گیاهی پژمُرده »
همسوی « جریان آب » به سوی « هرزاب » می روند!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
مکانت: پایگاه، منزلت،مقام
مُکنت: قدرت، توانایی، نیرو، توانگری
نُکته: نقطه سیاه در روی چیزی سفید یا نقطه سفید بر روی یک چیز سیاه،مسئله دقیق
مرارت: تلخی،سختی، مشقّت
صعود: بالارفتن،برآمدن،برشدن
افاده: فایده دادن،فایده رساندن،(در فارسی به معنی تکبّر و خودبینی)
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 448)
« عصر سنگ » و « مردم بی فرهنگ »!
من « آدمیان دیرین » و « انسان هاي نُخُستين » را ديدم
كه « از جفا مي خروشيدند »
و تنها « براي بقا مي كوشيدند» .
...و چه « شباهتی شگفت آور» و « مشابهتی جلوه گر » ديدم
بين « انسان های عصر سنگ » و « مردمان بی فرهنگ »!
انسان هاي زیر« ستم و استبداد» و مردم تحت « بیداد و انقیاد »
گر چه در دوران پسامدرن هزاره سوم زندگی می کنند؛
اما تا آن گاه که « بیداد را تحمّل » و با « استبداد تعامُل »می کنند،
همچنان در « فقر می زیَند » و « فقیر می زایند»!
آن چه توسعه و تحوّل می آفریند « نگاه نو » است،نه « پگاه نو »!
#شفیعی_مطهر
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 447)
« داوری » و « دادوری »!
من تنها کسی را که دیدم همواره مرا « نُخُست »
با دیدی « دُرُست »ارزیابی می کند، خَیّاطم است؛
زيرا هر بار پس از « تحقیق » و اندازه گرفتن « دقيق »،
با « قیاس مناسب »برايم « لباس متناسب »مي دوزد ؛
اما ديگران با « خیالات پریشان » و بر « قامت گمان »
با « احساسی از آمال » ،« لباسی از خیال » بر اندامم مي پوشانند.
ای کاش همه ما چون « خَیّاط » با دیدی « مُحتاط »
پیش از هر« سازه » نخست « اندازه »می گرفتیم!
بیاییم پیش از هر « داوری » کمی « دادوری » کنیم!
#شفیعی_مطهر
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(446)
« واپسین منزلگاه » و « آخرین پناهگاه »
من در گورستانی « متروک » جمجمه ای را دیدم « مفلوک » ،
هر چه برایش « گریستم » و بدان « نگريستم »،
نفهميدم که این کاسه سر « خودكامه اي خطير » است يا « بينوايي فقير»؟
بنابراین دانستم که « واپسین منزلگاه » و « آخرین پناهگاه »
برای هر « شاه و فقیر » و هر « صغیر و کبیر » ،
هر « زشت و زیبا » و هر « پارسا و پریسا »همین جاست!
#شفیعی_مطهر
----------------------------
جمجمه : استخوان سر،کاسه سر
پارسا :پرهیزگار،پاکدامن،زاهد
پریسا : افسونگر
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(445)
«شوق رهایی» از « طوق مینایی»
من ماهيي را ديدم « زندانی تُنگ »
که با « زبانی گُنگ » سرود رهایی را می سرود!
او با وجود « بینوایی » به هر « بهايي »،
با « کمال تنهايي » « مي کوشید»
و « زلال رهايي » را « مي نوشید ».
«شوق رهایی» از این « طوق مینایی»لحظه ای او را آرام نمی گذاشت.
بیچاره هر لحظه با « سرگردانی می رمید»،
ولی « آنی نمی آرمید »!
بنابراین دانستم هیچ « زندانی اسیر » و « قربانی تحقیر »
هر چند خود را « بیچاره » و زندانبان را « پتیاره » ببیند ،
نمی تواند امید رهایی از « کف » بنهد و از « هدف» بازماند !
نباید هیچ گاه شوق رهایی را « فراموش » کند
و چراغ امید در دلش « خاموش » شود.
#شفیعی_مطهر
------------------------
رمیدن : رم کردن،ترسیدن و گریختن
پتیاره: زشت و مهیب،بدکار ،اهریمنی،اهریمنی که در پی آزار مردم یا تباه ساختن چیزهای خوب و آثار نیکوست
طوق: گردنبند،حلقه،وسیله اسارت
مینا : آبگینه،شیشه،تُنگ شیشه ای
شما را چشم در راهم در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(444)
« جوان مُوَلِّد » یا « انسان مُقَلِّد »!
من زمان را چون موم « نرم و مطیع »
و چون پهنه آسمان « گرم و وسيع » دیدم
در دست های کسانی که « ژرف می نگرند » و « شگرف می اندیشند»....
و چه بسیار « افراد واداده » و « آحاد بی اراده » را دیدم
چون « موم، نرم و تسلیم » و چون « سَموم، گرم و سقیم »
که در « چنبره زمان، اسیر» و در « گردونه زمین، زمينگير » بودند.
زمان در چیره و چنبره « جوان های مُوَلِّد » است،
نه « انسان های مُقَلِّد »!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
شگرف: عجیب،طُرفه،نیکو و خوش آیند،کمیاب و بی نظر در خوبی و زیبایی
واداده: شُل،ول شده
سَموم: باد گرم،باد زهرآگین ،باد خفقان آور
مقدمتان گلباران در گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.