#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(431)
پول « ابزار مبادله »یا « عیار مجادله »؟!
من افرادي را ديدم كه با پول نه « كارسازي »،که « بازي » مي كنند.
اينان نه به « خاصيت وجودي »،
که تنها به رقم « صفرهاي موجودي » مي انديشند .
پول « ابزار مبادله »است،نه « عیار مجادله »!
پول « وسیله رفاه » است،نه « حیله گناه »!
پول ،نه « قُلّه هدف » ، که « حُلّه شرف »است.
با آن هم می توان « مدینه فاضله » ساخت و هم « مزبله نازله »!
این نوع « نگریستن » است که « چگونه زیستن » را رقم می زند!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
حُلّه : جامه، لباس نو، جامه بلند که بدت را بپوشاند
مزبله: جای ریختن خاکروبه و سرگین
نازله: فرودآینده،پایین رونده،پایین رو
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(430)
در هر « سَری »،« سِرّی » است!
من جابه جایی « یک کوه »
و تغییر مسیر یک « رود بشکوه » را
آسان تر دیدم از « تغییر شخصیت » و « تاثیر تربیت »
بر انسانی که شخصیتش « شکل پذیرفته »،
اما یک گل از گلزار استعدادهایش هنوز « نشکفته » .
در هر « سَری »،« سِرّی » است
و در هر « سِرّی »،« سُروری »!
باید « دُرجِ اسرار را شناخت »
و « بُرجِ افکار را ساخت »!
« تربیت » از « هنگام ولادت » آغاز می شود،
نه تنها « ایّام عبادت »!
#شفیعی_مطهر
----------------------------
دُرج : صندوقچه،جعبه کوچک جواهرات و زینت آلات یا عطریات
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(429)
« زندگان رجیم » و « مُردگان فهیم »!
من بسیاری از « کودکان زیرک » و « نونهالان کوچک » را دیدم
که به آنان می گفتند: بچه است، نمی فهمد!
وقتی نوجوان هم شد، می گفتند: نوجوان است، نمی فهمد!
وقتی جوان شد، گفتند: جوان و خام است، نمی فهمد!
وقتی بزرگ شد، گفتند: دارد پیر می شود، نمی فهمد ...
وقتی هم پیر شد، گفتند: پیر است، حالیش نیست، نمی فهمد!
فقط وقتی مُرد،آمدند و بر سَرِ گورش گفتند:
عجب انسان فهمیده ای بود!!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------
رجیم : رانده شده،نفرین شده،ملعون
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(428)
« فرزانگی »یا« ديوانگي»؟
من « سیمای شيطان » را در « منتهای عصیان » ديدم .
از او پرسيدم: بهترين لحظه تسلّط تو بر انسان ها چه هنگامي است؟
گفت: آن گاه كه شخصیتش به سبُکیِ« برگِ كاه » است و « گلبرگِ گیاه »؛
آن گاه که « درگیر حراج حیا و حُجب » است و « اسير امواج عُجب »!
آنجا که « خودخواهی فرمان می راند»،
« تباهی را بر تخت طغیان می نشاند»!
جايي كه « فرزانگی به كار نايد »،« ديوانگي بايد».
#شفیعی_مطهر
--------------------------------
حُجب : شرم ،حیا
عُجب :خودبینی، خودپسندی ،کبر و گردنکشی
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(427)
« والاترين تعبير »،« بالاترين تغيير »است!
من در « درازای زمان » و « پهنای زمین »،
راز و رمز همه « تحولّات شگرف » را در « تغييرات ژرف » ديدم،
در « تغيير باورها » و « پذيرش خطرها ».
هماره « والاترين تعبير »،« بالاترين تغيير » است!
#شفیعی_مطهر
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(426)
« رفتار شایگان »و « بهار جاودان »
من آبشارانی را دیدم که از « بلندای کوه »
« بی شکیب و باشکوه »،
« از ستیغ، لطافت می بخشیدند »
و « بی دریغ، طراوت می باریدند»؛
اما دنيايي را ديدم « پراکنده از خشكي ايمان »
و « آكنده از خشونت انسان ».
از « طبیعت جهان، گُل »می روید
و از « خشونت انسان،گُلوله »!
از « نَفَسِ آن نسیم بهار » می وزد
و از نَفسِ این جحیم آتشبار »!
بیاییم شیشه « خشم خواب » را در « چشم مُرداب » بشکنیم
و روی « زمین پاک » و « زمینه خاک » ،
با « رفتاری شایگان »، « بهاری جاودان » بیافرینیم!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
ستیغ: قُلّه کوه
جحیم: دوزخ،جهنم،آتش قوی و سخت،جای بسیار گرم
شایگان: شایسته و سزاوار ،لایق ؛درخور
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(424)
« روی ریا » و « دُرِّ دریا » !
من زنانی را دیدم که خود را نه برای « همسر یگانه »،
که برای « مردان بیگانه »می آرایند ؛
اینان گویا بر این پندارند که « چشم مردان »
تکامل یافته تر از « مغز زنان » است.
نیز مردانی را دیدم که چون خود توان « احتجاب نگاه » را
از « ارتکاب گناه » نداشتند،
از بانوان « حجاب موی » و « احتجاب روی » را انتظار داشتند!
نباید « دُرِّ دریا » را به « روی ریا » « آلود »!
بل که باید « گزند گناه » را از « کمند نگاه »« زدود »
#شفیعی_مطهر
--------------------------
احتجاب : در حجاب شدن، در پرده شدن، پنهان شدن
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(423)
عیب بزرگ انسان ها !
من در این « شَهرِ سُرب و سراب »
و « دَهرِ نَقب و نقاب » دو چیز را هرگز ندیدم:
یکی « زنده خوب » و دیگری « مُرده بد »!!
گویی عیب بزرگ انسان ها، زنده بودن آن هاست!!
#شفیعی_مطهر
----------------------------------
نَقب: سوراخ و راه باریک در زیرزمین
دهر: زمانه، عصر و زمان
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(422)
« درک سایه ها » در « ترک مایه ها »است!
من گاهی « غَور در سپیدی آیه ها » را
در « شَور در سیاهی سایه ها » دیدم.
سایه هایی که به دنبال آدم ها می دَوَند
و چون مورد تعقیب آنان قرار می گیرند، از برابرشان مي گريزند.
گاهی « درک سایه ها » در « ترک مایه ها »است!
باید از این « گذشت » و به آن « بازگشت »!
#شفیعی_مطهر
------------------------------
غَور : فروشدن در امری، به دقت نگریستن و تفکّر کردن،کُنه چیزی
شَور: مشورت،کنگاش
مایه : بنیاد هر چیزی
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(421)
« اسیران انقیاد » و « امیران فوق انتقاد »!
من هر دو گروه « اسیران انقیاد »
و « امیران فوق انتقاد » را چون کسانی دیدم
که « رامش را در قدرت » می جویند
و « آرامش را در سلطنت » .
آنان کسانی اند که « بستر آرامش را بر آب آویخته »
و « خاکستر خواب را بر گرداب ریخته» اند.
هیچ کس از « دیوِه قُدرت » نمی تواند « میوه محبّت » « بچیند»،
بل این « ملیکه محبّت » است که می تواند « اریکه قدرت »« بیافریند»!
اریکه ای که « آرایه اش محبوب » است و « پایه اش بر قلوب »!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------
انقیاد: خوار و رام شدن، گردن نهادن،فرمانبرداری
رامش: آرامش،آسودگی،فراغ
دیوه: کرم پیله،کرم ابریشم
ملیکه: پادشاه،صاحب ملک
اریکه : سریر، تخت پادشاهی
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(420)
« هوادار شیفته » يا « مخالف فریفته »؟!
من « خودکامگان خودخواه » را چونان « کرگدنی ناآگاه » دیدم
که همه « جهان فراخ » را در « دو سوی شاخ » می بینند؛
تک شاخی که بر « زَبَرِ زنخدان » و در « برابر دیدگان »،
بر « فراز پیشانی » چون « راز نشانی » روییده است.
اینان همه شهروندان را یا « سپید سرور » می بینند ،یا « سیاه دیجور » ،
همه مردم را یا « هوادار شیفته » مي دانند و يا « مخالف فریفته ».
در نگاه اینان « خردمند فکور » و « شهروند باشعور » وجود ندارد.
مُوافقان را « زلال » می خوانند و مُخالفان را در « ضلال »!
در نگاه خودکامه هر آن که نه « با من » است،پس « بر من » است
و هر که « بر من » است،« دشمن » است!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------
زنخدان : چانه
دیجور: تاریکی،تیره رنگ مایل به سیاهی
شیفته: عاشق ،دلباخته
فریفته: فریب خورده،گول خورده
زلال: آب صاف و گوارا،آب شیرین خوشگوار
ضلال: گمراهی
با من : هودار من
بر من : مخالف من
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(419)
دو « کالای کمیاب » و دو « سوال بی جواب »!
من هر « وجود زنده » و « موجود فرازنده » را دیدم،
به دنیال یافتن « خانه ای امن » و « همخانه ای امین » بود....
و افسوس که در « زمانی سَتَروَن » و « زمینی ناایمَن » زندگی می کنیم،
که « امانت » و « صداقت »
دو « کالای کمیاب » و دو « سوال بی جواب » اند.
آری، زندگی را « امانتی باید » و « صداقتی شاید »،
تا من « نگاهدار دلی باشم که از او بُردم »
و او « امانتدار مَشعَلی باشد که بدو سپُردم»!
و در « مَشی و مرام » و در « نام و فَرنام » ،
« آن گونه باشیم که می نماییم »
یا « آن گونه بنماییم که هستیم »!
#شفیعی_مطهر
----------------------------
سَتَروَن : عقیم،نازا
باید : بایسته است
شاید : شایسته است
فَرنام : عنوان،لقب
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(418)
از « خاکِستر نژندی » تا « بِستر توانمندي »
من در سرزمين مالزي برج هاي دوقلو را « نماد عمران »
و « نمود رشد شتابان » ديدم
كه در ظرف ۲۲ سال با « کنگاش مدیران پیشاهنگ »
و « تلاش مردم با فرهنگ »
از « خاکِستر نژندی »بر « بِستر توانمندي » بالیدند.
اکنون نه تنها این « بنیاد بلند »،
که « اقتصاد شکوهمند » آن كشور
از « دل خاك »،« سر بر افلاك » برآورده اند.
« مديران شايسته » و « مردم بایسته »
در اين مدت « كشور را آباد » و « مردم را آزاد »كرده اند.
#شفیعی_مطهر
---------------------------
کنگاش : شور،مشورت
نژند : اندوهگین افسرده پزمرده سرگشته خشمگین
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(417)
« اندیشه بر دار » و « تیشه بر دیوار » !
من امروزه دیوار بزرگ « چین » را
بر پیرامون بخشی از آن « سرزمین » دیدم.
اما مدیران امروز چین « تیشه را بر دیوار » زدند و « اندیشه را به دار »!
آنان، « آزاداندیشان را سركوب »
و « دگرانديشان را مرعوب » كردند،
اما به دور از « سیاست انقیاد » ،در « عرصه اقتصاد »
توانستند براي يك و نيم ميليارد « دهان های باز »،
« لقمه هاي كارساز » فراهم آورند.
توسعه منشوری است با « ابعادی مُتعدِّد » و « بُنیادی متنوِّع ».
جهان چون خطّ و خال و چشم و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست
همان گونه که « گام های هر وجود »
و « اندام های هر موجود » باید هماهنگ رشد کنند،
توسعه نیز باید با « همه ظرفیّت و استعداد » در « همه ابعاد» ببالد .
چین در « عرصه اقتصاد بالید »؛
اما در « صحنه داد » از « بیداد نالید »!
#شفیعی_مطهر
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(416)
« رنگِ نیرنگ » با « اَنگِ فرهنگ »!
من کورش بزرگ را دیدم ،اما نه « آرام بر بستر آژمانی »
که « ناکام بر خاکستر نگرانی » !
« ایران را می نگریست » و « ایمان را می گریست »!
او « سیمای روزگاران را می دید» و « نوای تبه کاران را می شنید »
که « تَبَرِ ضلال دروغ » ،
« پیکر نهال نبوغ »را درهم می شکند،
« خواب سبز جنگل » با « سراب سیاه اَمَل » آشفته می شود!
و « اقیانوس نور، غَدر می بیند » و « فانوس کور بر صَدر می نشیند »!
« رنگِ نیرنگ » با « اَنگِ فرهنگ » می کوشد،
تا « ملّتی بی ریشه » و « خالی از اندیشه » بسازد!
و از میهن « دشتی سَتَروَن » و « چراگاه اهریمن » بپردازد!
بهوش تا « اندیشه ها را پاس داریم »
و « اندیشمندان سپاس گزاریم»!
#شفیعی_مطهر
---------------------------
آژمان: بی زمان
اَمَل: آرزو
غَدر: خیانت کردن، بی وفایی، نقض عهد، مکر و فریب
اَنگ : نشانی و علامتی که روی کالای تجاری می نویسند
سَتَروَن: نازا،نازاینده،عقیم
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(415)
«زندگی بی ستیز»و«همزیستی مسالمت آمیز»
من نوعي « چیستی دلاویز » و « همزيستي مسالمت آميز » ديدم
بين « آدم هاي بي آزار » و « حيوانات وفادار ».
با خود « انديشيدم » و این رفتارها را « سنجیدم »،
که چرا برخي آدميان نمي توانند در جوار همنوع خود
« ثمین رامشی » و « چنين آرامشي » را بيابند؟
آیا انسان با انسان نمی تواند « همزیستی مسالمت آمیز »
و « زندگی بی گریز و ستیز » داشته باشد؟!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------
ثمین : گرانبها،پُربها،قیمتی
رامش :آرامش،آسودگی ،فراغ و سکون
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(414)
« کابوسی غمّاز »و « عروسی پُرناز » !
من دنیا را چون « سایه ای دراز » و « همسایه ای طنّاز » دیدم
که اگر او را دنبال کنی، « با تو می ستیزد » و « از تو مي گريزد »؛
ولي اگر از او بگريزي، « تو را دنبال » و « از تو استقبال » مي كند.
دنیا « کابوسی غمّاز » است و « عروسی پُرناز » .
« ورجاوندان را می شکیبد »،ولی « آزمندان را می فریبد »!
دنیا به مثال سایه همراه شماست
فرّار بود گرش تو دنبال کنی
امّا چو ز نزد او گریزان گردی
دنبال کند تو گر اهمال کنی
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
طنّاز: فسوس کننده،شوخ و پُرناز،،مسخره کننده
ناز: فخر ،عشوه ،کرشمه
کابوس: حالت اختناق و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست می دهد و خیال می کند چیزی سنگین بر سینه اش فشار می آورد و نمی تواند تکان بخورد
غمّاز : غمزه کنندهاشاره کننده با چشم و ابرو
ورجاوند : بلندپایه،ارجمند،برازنده،نیرومند
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(413)
« پاسدار عزّت » و « معمار ذلّت »
من كساني را ديدم كه از « قُلّه بلند دماوند»
و « چکاد شکوهمند سهند» افتادند،
اما از جاي « برخاستند »، زيرا زندگي را « مي خواستند»؛
اما كساني را ديدم كه نه « از خشم کژدُم »
که چون « از چشم مردُم » افتادند،
هرگز نتوانستند از این جاي « زشت شوم برخيزند »
و با « سرنوشت محتوم بستيزند».
هر انسان خود « پاسدار عزّت » و « معمار ذلّت » خویش است!
#شفیعی_مطهر
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(412)
از « ساحل شرف » تا « جزیره هدف »!
من « مديران سازمان » و « رهبران جهان » را آن گاه موفّق ديدم
كه پيش از فشردن دست كاركنان و شهروندان ،
« دل ها را تسخير » و « مشکل ها را تدبیر » کنند!
رهبر وقتی می تواند « مُثمر ثَمَر » و « مَنشا اَثَر » باشد
که در جان ها « محبوب » و پایه های قدرتش بر « قلوب » استوار گردد.
رهبر نسبت به مردم چونان « زورقی رها » بر روی« آب دریا »است
آب دریا می تواند « زورق روان »را بر فراز « دست های مهربان »خود
از « ساحل شرف » تا « جزیره هدف » برساند؛
نیز « دریای مردمی »می تواند با یورش به داخل « زورق رهبری »
آن را با « سرنشینان سرگردان » به ژرفای « دریای عصیان » بفرستد.
پیامبر اکرم (ص) :
صِنفانِ اِذا صلحا صلحت الاُمّه وَ اذا فَسَدا فَسَدت الاُمّه .
قیل : مَن هُم؟ یا رَسول الله! قالَ: اَلعُلَماء وَ الرُّوَساء
دو صنف هستند که هرگاه صالح باشند، امت صالح خواهند بود و هرگاه فاسد شوند، امت فاسد خواهد شد.
سوال شد: اين ها چه كساني هستند؟
فرمودند: « عالمان اُمّت » و « اميران ملّت ».
(شيخ صدوق، ص۳۶)
#شفیعی_مطهر
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(411)
« خدایگان غدّار » و « فرمانروای قدرتمدار »
من ماری را دیدم با « پنج سر » و « هزار خطر »؛
اما این « سرهاي نيشدار » و « خطرهاي بي شمار »
در برابر خطر « خودكامگي انسان » و این « طغیان بی کران »،
« بلايي حقير » است و « دردي چاره پذير ».
« خدایگان غدّار » و « فرمانروای قدرتمدار »
چون خود را « مُجاز به غارت » و « بی نیاز از نظارت » مردم ببیند،
از گرگ « سفّاک تر »است و از مار « خطرناک تر »!
#شفیعی_مطهر
----------------------
خدایگان: خداوند،پادشاه بزرگ
غدّار: بی وفا، خائن، حیله گر ،فریبکار
مُجاز: اجازه داده شده، جایز، روا
سفّاک:خون ریز
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(410)
« رهبر راستین » یا « تاجوَر فَرنشین »؟
من مدیری را برای « رهبری، شایسته » و برای « راهبردی، بایسته » دیدم
که راه را « بنماید » و خود پیشاپیش رهروان راه را « بپیماید ».
نه این که خود در « کُنجِ عافیت نشیند » و « لُنجِ سلامت برچیند»؛
ولی رهروان را به « کار با بدبختی ها » و « پیکار با سختی ها » برانگیزد!
آن که خود به « تجمُّل » می گراید و خلق را به « تحمُّل » فرامی خواند،
نه « رهبری راستین »، که « تاجوَری فَرنشین » است!
کسی « شایسته رهبری » و « بایسته مهتری » است
که کهتران را « فراتر نشاند » و خود را « فروتر خواند ».
امام علي(ع) : اَلسَّيدُ مَن تَحَمَّلَ المَوونه وَ جاءَ بِالمَعونَه.
آقا و سرور جامعه كسي است كه زحمت ديگران را بر دوش مي كشد و به دیگران ياري مي رساند.
#شفیعی_مطهر
----------------------------
لُنج : دو طرف دهان از بیرون،لب،گرداگرد دهان
فَرنشین: رئیس،بالانشین
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(ویژه عاشورا)
عاشورا؛«مکتب بالیدن» ،نه «شب نالیدن»!
من عاشورا را « مكتبي براي باليدن » ديدم ،نه « شبي براي ناليدن »،
كربلا را « آموزه اي براي مكتب » ديدم ، نه « موزه اي براي مذهب »؛
ذكر آن حماسه را « نگاهي براي نگريستن » ديدم، نه « آهي براي گريستن »؛
و آيين هاي سوگواري را « نماد انگيزش شعور » ديدم،نه « نمود جوشش شور ».
من در كربلا « سوز عطشي » و « افروز آتشی » را ديدم
كه همه « زمين هاي كوير را سيراب » ، و همه « زمان هاي فقير را غرقاب » كرد.
من در شامگاه « عاشورای گلگون »،« خروش سرخ خون » را ديدم
كه از « حنجره سرخ سحاب » و « پنجره سپيد مهتاب »گذشت
و پشت « شب سياه » و « اهریمن دُژآگاه » را درهم شكست
و حقيقت سبز پيروزي « خون بر شمشير »،« حلقوم بر تير »،
« حنجر بر خنجر » و « باور بر تاجور »را جاودانه كرد.
من در كرانه خونين فرات، تابش سيمين مهتاب را ديدم
كه خواب طلايي ماهيان را نقره باران مي كرد
و مي كوشيد تا جگر سوخته فرات را در اندوه جگرسوختگان عطشناك التيام بخشد.
من سيماي سرخ و فرياد سبز شهيدان نينوا را ديدم و شنيدم
كه آيه « اِنّي اَعلَمُ مالا تَعلَمون » را براي « عرشيان تفسير مي كرد»
و جانبازي جوانمردان كربلا ، حقيقت « فَتَبارَكَ الله اَحسَنُ الخالِقين » را براي « فرشيان تعبير مي نمود».
من در شامگاه عاشورا ،نمايشگاه عظيم كربلا را ديدم كه همه عظمت عشق،عزّت،دلدادگي،حُرّيت ، حميّت و آزادگي را بر صفحه صفحه صحيفه هستي ترسيم مي كرد
و عطر عصاره اين خون جوشان را سرمايه سرخي هر فلق و زيبايي هر شفق قرار مي داد.
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(409)
« صاف گفتن » و « شفّاف شکفتن »!
من سرهایی را دیدم « گران » و چشم هایی « نگران »؛
« گران از خواب غفلت » و « نگران از تعارض تصاوير هويت » !
هویت ديروز در قاب فردا نه « فعّالیّتی در عمل » دارد و نه « جذّابیّتی در اَمَل ».
نه « القاب » در « قاب » می گنجد و نه « قاب » در « نقاب »!
در « روزگار زلالی » و رواج « بهار دیجیتالی »
تنها باید از « آب و آیینه » سخن گفت ،نه از « کین و کینه »!
باید « صاف گفت » و « شفّاف شکفت »!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
صاف :صافی،پاکیزه و خالص و بی دُرد،بی غش،بی آلایش
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(408)
« خیال باطل » و « آمال جاهل »!
من چه بسیار « خودکامگان منفور » و « فرمانروایان مغرور » را دیدم
که چون می دانستند در « پازل جامعه آینده » و در « روند نواندیشی فزاینده »،
نه « جاهی شایسته » دارند و نه « جایگاهی بایسته »،
بنابراین می کوشیدند تا « گَردانه زمان » و « گردونه زمین » را به عقب برگردانند.
اما زهی « خیال باطل » و « آمال جاهل »!
حجم عظیم « ظلمت » با همه « قَسوت و قساوت »
در همه دوران « دَیجوری شب » و « کوری کوکب »
از هر « حنجره باریک » و « پنجره تاریک »
فریاد می زد: « مرگ بر آفتاب »!
اما سرانجام آفتاب عالَم تاب چون « هر روز »
و با همان « ساز و سوز »طلوع کرد؛
به « گاه خویش » و از « بارگاه خویش »!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
جاه : قدر و شرف،فرّ و شکوه،عُلُوّ منزلت
گَردانه : چرخه
قسوت و قساوت: سخت شدن، سنگدلی
دَیجوری : تاریکی،تیره رنگ
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(407)
هر « پگاهی پسین » با « نگاهی نوین »
من انجام کارهای « ناممکن » را در صورتی « ممکن » دیدم
که انسان در « آفرینشی نو » و با « بینشی نو » به آن بنگرد.
بنابراین اگر هر « پگاهی پسین » را با « نگاهی نوین » بیاغازیم،
راه های « مسدود » را « می توان گشود »
و قُلّه های « صعب الصّعود » را « آسان پیمود »!
#شفیعی_مطهر
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(405)
« نيرنگي ناگزير » در « فرهنگي فراگير » !
من چهره هايي « بي هويت » و قیافه هایی « بی شخصیت » را ديدم
كه در « هر نقطه و هر مکان » و در « هر لحظه و هر زمان »
سيماي خود را در « قاب » يك « نقاب » پنهان مي كردند.
ظهور « جناب های قابی » در پشت « نقاب های قُلّابی »
به صورت « فرهنگي فراگير » و « نيرنگي ناگزير » نهادينه شده بود.
زیستن در جامعه ای که « گردن ها زیر یوغ » است
و « زبان ها آلوده دروغ » ،
« رنجی جانکاه » است و « شکنجی پُرآه »!
در چنین جامعه ای یا باید « همرنگ زیست »
و یا با « نیرنگ نگریست »!
#شفیعی_مطهر
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(403)
« مصونیّت » یا « محدودیّت »؟!
من « کلامی رشادی » و « پیامی ارشادی » را دیدم مبنی بر این که:
حجاب « مصونیّت » است، نه « محدوديّت »؛
اما من آن گاه اين پيام را « رها از تنگنای محدودیّت »
و « مصفّا به صفای مصونيّت » دیدم،
که « پشتوانه ای استوار از استدلال »
و « نشانه ای سرشار از منطق زلال » به دنبال داشته باشد.
ذهن انسان از « زور »،« بیزار » است و از « شعور »،« برخوردار ».
او « بایسته » و « شایسته » است
که هر « نظر » را « استماع »،
ولی هر « باور » با « اقناع » بپذیرد.
انسان تا خود « عارفانه » پدیده ها را « درنیابد »،
« عاشقانه » به سوی آن « نمی شتابد ».
انسان نمی تواند دل را بر « رَخش خیال »« بنشاند »
و تا « آذرخش آمال » ،« براند »؛
زیرا انسان آن گاه که از « رویت » بازماند، از « رویا » « روایت » می کند.
توسن سرکش روح انسان نه با « حربه تحقیر » « رام » می شود
و نه با « ضربه تکفیر » ، « آرام »!
انسان منطقی « تزویر » را « نمی شناسد » و از « زور » « نمی هراسد ».
انسان کاوشگر « بیزار از تبلیغ» است و « دوستدار سعی بلیغ »!
تبلیغ اگر از « اعتدال » بگذرد ، به « ابتذال » گراید!
#شفیعی_مطهر
----------------------------
رشاد: به راه راست رفتن،از گمراهی به راه آمدن،راستی و ایستادگی و پیروزی
ارشاد: راه نمودن،راهنمایی،راه راست نمودن،رهبری
آذرخش : برق، صاعقه
ابتذال : بی قدری و پستی و کهنگی،خوارکردن
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(402)
« ایستگاه زیبنده » یا « گذرگاه فریبنده »؟!
من کاخ هایی را دیدم با « برج ها و باروهایی فلک فرسا »
و همراه با « آرزوهایی ملک آسا »؛
اما نه « سر به سوی افلاک » که « روی به اندرون خاک » فرو برده بودند.
گویی این « ندای سروش » و « نوای خروش » را تجلّی می بخشیدند که:
« لِدوا لِلمَوت وَاجمَعوا لِلفناء وَابنوا لِلخراب»
«بزایید برای میرایی و فراهم آورید برای نابودی و بسازید برای ویرانی.»
دنیا در « حال گشت » است و « مجال فرگشت »
و « گذرگاهی فریبنده » است ، نه « ایستگاهی زیبنده »!
دنیا هم « حیله خواب و خیال » است و هم « وسیله کسبِ کمال ».
باید از آن « رَست » و به این « پیوست »!
#شفیعی_مطهر
----------------------------
رَستن :رهاشدن،رهیدن،رهایی،نجات یافتن
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(401)
« نوای بینوایی » و « تنگنای تنهایی » !
من « خودکامه ای لجوج » را بر « اریکه عروج » دیدم
که روزگاری « هزاران هوادار » با « دل هایی امیدوار »
او را « اهورا می دیدند » و برایش « هورا می کشیدند »!
... نیز روزی و روزگاری را ديدم كه این « تندیس اهریمن »
در بین « میلیون ها تن »
در « تنگنای تنهایی »
و با « نوای بینوایی » خود را کشت!
...و این « سرشت مشئوم » و « سرنوشت محتوم » همه خودکامگانی است
که از « ضلال سراب، سیراب » می شوند و در « خیال قاب،نقاب » می زنند!
تا زنده اند ،در « دام غرور اسیر » اند و تنها در « کام گور،بصیر » اند!
#شفیعی_مطهر
-------------------------
عروج : بالارفتن ،به بلندی برآمدن
مشئوم : نامبارک، بدیمن، بدشگون
ضلال : گمراهی، گمراه شدن
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(400)
« آزمون ازل » و « قانون جنگل » !
من « واپسین نگاه نومیدانه » و « آخرین پیام غمگینانه » موشی را دیدم و شنیدم.
او « سیر از آمالِ وِداد » و « اسیر در چنگالِ صیّاد » ،
در « لحظه وداع » و « لمحه انقطاع » ،
با « زبان آه » و « بیان نگاه »،
« قانون جنگل » و « آزمون ازل » را فریاد می کرد.
او در دادگاهي محكوم به مرگ شده بود
كه تنها « عِیار کیفری » و « معيار داوري » در آن
« حق انکاری » و « قدرت مداری » بود!!
در این دادگاه همیشه « حق با زورمندان » است و « رونق با زرمندان »!
...و چه شبیه اند جوامع « توسعه نیافته » با « جنگل های کافته »!
اینان « بی برنامه » اند و « اسیر خودکامه »
و آنان « تابع زور » اند و « فاقد شعور »!
ولی هر دو یک « سرشت » دارند و یک « سرنوشت »!
#شفیعی_مطهر
---------------------------
آمال : آرزوها،امیدها،آرمان ها،جمع اَمَل
وِداد : دوست داشتن،دوستی،محبت
لمحه : یک بارنگریستن،با شتاب به چیزی نظرکردن
انقطاع : قطع شدن،بریده شدن،گسستن
ازل :همیشگی،دیرینگی،زمان بی آغاز،مقابل ابد
عِیار : مقایسه و امتحان کردن پیمانه یا ترازو ،مقیاس
معیار :اندازه و پیمانه،مقیاس و آلت سنجش،سنگ محک
کافته : شکافته،ترکیده
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(398)
خلاف باور » و « اختلاف نظر »!
من همه « انسان های هَم اَرز » و « شهروندان خَرَدوَرز » را
در « باورها ،گوناگون » و در « نظرها،ناهمگون » دیدم.
آن که « ژرف می اندیشد » با یک « حرف نمی پَریشد »؛
اما چون مستقلّاً « خَرَد می وَرزد »،
« بیدی » نیست که هر « بادی » « بلرزد »!
« خلاف در تدبُّر » و « اختلاف در تفکُّر »
لازمه « استقلال در ریشه » و « استدلال در اندیشه » است.
من تنها در دو جامعه هیچ « خلاف باور » و « اختلاف نظر » ندیدم:
یکی « جمعیت گورستان » و دیگری « جامعه گوسپندان »!
#شفیعی_مطهر
---------------------------------
هَم اَرز : همانند،دو یا چند نفر یا چند چیز که دارای ارزش یکسان هستند
ناهمگون : ناهمرنگ ناهمانند مختلف
نمی پَریشد : پریشان و آشفته نمی شود
خلاف : ناسازگاری کردن،مخالفت،ضدموافقت
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(397)
« سیر پویایی » و « مسیر شکوفایی »
من در قرن بیست و یکم و در آغازین سال های هزاره سوم
در « جهان بشری » و « زمان باروری »
کسانی را « بی سوادترین افراد »
و « ناتوان ترین آحاد » دیدم،
که در « بازآموزی دانش » و « بهروزی بینش » ناتوان هستند؛
زيرا « دانايان ديروز »، « كم سوادان امروز »اند
و « کم سوادان امروز » ،« بي سوادان فردا ».
« گُل دانش » و « تحوُّل بینش »
هر لحظه « پیوسته » و « ناگُسسته »
در « حال شکوفایی » و « کمال پویایی » است!
آنان که از این « سیر پویایی » و « مسیر شکوفایی »
« واپس بمانند » ، عمری بر موج « هوس می رانند »!
انسان آن گاه از « پویش، باز»می ماند و از « پژوهش، بی نیاز»،
که می پندارد از « کال » گذشته و به « کمال » رسیده؛
میوه تا « کال » است، در انتظار « کمال » است
اما آن گاه از درخت می افتد که به کمال می رسد.
غافل از آن که کمال میوه محدود است و کمال انسان ،نامحدود!
کمال انسان نه « کران » دارد و نه خط « پایان »!
#شفیعی_مطهر
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(396)
« نفرین » یا « آفرین »؟!
من « جوهرِ هر دین » و « گوهرِ هر آیین » را
چون « آبگینه پُرصفا » و « آیینه مُصفّا » ديدم .
آن گونه كه مي شد « سیمای راستي را از رای آن »
و « صفای درستی را از وراي آن » ديد؛
اما آن گاه که « تعصُّب کور » و « تحجُّر منفور » رخ می نماید
« نفرت و نفرین » به جای « رحمت و آفرین » می نشیند؛
« نعمت » به « رنگِ نِقمَت » « درمی آید »
و « رغبت » به « نیرنگِ رَهبَت » « می آلاید »!
پس « بشوییم » « سیمای سینه ها » را از « بلای کینه ها »
تا « بپوییم » « گذرگاه خاک » را تا « بارگاه افلاک »!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
آبگینه :شیشه،بلور،تُنگ بلور،شیشه شراب،آیینه
رای : اندیشه،فکر،تدبیر،عقیده،اعتقاد،بینایی دل
نِقمَت : کینه کشی، عذاب، عقوبت، رنج و سختی، پاداش بد
رَهبَت :خوف،ترس
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(394)
« فُرصت آفرینی » و « نُصرت گزینی »!
من خوشبختي را چون « توپ فوتبال » و « گوی خیال » ديدم ،
كه هر گاه مي غلتد، به دنبال آن مي دويم
و چون مي ايستد، به آن لگد مي زنيم.
خوشا آنان که از « تردید،نُصرت » می سازند و از « تهدید،فرصت »
« نُصرت » را « فضیلت » می شمارند و « فُرصت » را « غنیمت »!
« فُرصت را آگاهانه می آفرینند»
و « نُصرت را کنجکاوانه برمی گزینند»!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
نُصرت : یاری،پیروزی
فضیلت : برتری،فزونی،مزیت، درجه بلند در فضل،افزونی در علم و معرفت
بخت : بهره،نصیب،طالع،اقبال،شانس
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(393)
از « بطن » تا « باطن »!
من در « گَردانه زمين » و « گَردونه زمان »،
همه چيز و همه كس را در « حال گذر » و « مجال گذار » ديدم.
تنها اثري كه از « يادها » و « نمادها » مي ماند،
« يادگارهای به گزین » و « رفتارهای خیرآفرین » است.
آنچه به « انسان، سود » و به « جهان،جود » می رساند،
هماره « ماندگار » است و همواره « پایدار ».
انسان هایی که از « بطن » گذشته اند،
به « باطن » رسیده اند
و آنان که از « هوا » « روی برتافته اند»،
« هو » را « یافته اند»!
#شفیعی_مطهر
---------------------------
بطن : شکم
باطن : درون چیزی،اندرون،پنهان
نماد : سمبل،مظهر
به گزین : بسیار نیکو و برگزیده
هوا : آرزو،میل نفسانی،هوس
هو : ضمیر غایب مفرد مذکر، او ،در اصطلاح عرفا اشاره به ذات باری تعالی
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(392)
کودکان « کار » یا « انکار »؟!
بار دیگر « مهر » و « ماه » « به هم رسیدند »
و سیمای « مهرماه » را به تصویر « کشیدند ».
من « زنگ مدرسه ها » را شنیدم
و در کنارش « رنگ تلواسه ها » را دیدم!
این صدا نه تنها « نوای زنگ »،که « آوای فرهنگ » است!
اما زنگ ها برای چه کسانی به صدا « درمی آیند »؟
و چه جان ها و روان هایی را « می فرسایند»؟
من مهر را دیدم نه « مهر فروزان » ،که « مهر خزان »!
و نه در « سینه سپهر » ،که بر « کینه چهر »!!
من در آغازین روزهای مهر در کنار میلیون ها « نونهالان شاد » و « پرندگان آزاد »
صدها هزار « غنچه های پژمُرده » دیدم و « شکوفه های دلمُرده »!
کودکان « نبیل »،محروم از « تحصیل »!
کودکان « کار » یا « انکار »؟!
چه حلقه های زرد نگاه که بر در« آویخته »
و چه شعله های « شاد امید » که از بیم « تندباد تردید » به هم « آمیخته»!
ساقه های سبز،« سقایت » را می طلبند و جوانه های تُرد ، « طراوت » را!
سفره های خالی در انتظار « لُقمه ای کرامت » اند
و پیاله های تهی ،چشم به راه « جُرعه ای مروّت »!
در « صحرای پریشان قَسوت » و « کویر سوزان قساوت »،
« کودکان نومید» از « سینه خورشید»،« آتش می دوشند»
و جام های « عطش می نوشند»!
دل های تاریک و دیجور در انتظار « صبوحی از نور » اند و « سبدی از سرور»!
« خانه های ساکت و سرد » و « آشیانه های فقر و درد »،
چشم به راه « صفای سخاوت » اند و منتظر « گرمای رحمت »!
بیاییم در در ورای پنجره بلورین رویای کودکان کار باغی بنا کنیم
پر از « شکوفه های سرخ رَافت » و « جوانه های سبز محبت »!
بیاییم « روزنه های امید » و « پنجره های نوید »را
سرشار کنیم از« روشنایی شفقت » و « درخشش حقیقت»!
بیاییم تندیس های خیال را « روح » بخشیم و درهای بسته را « مفتاح فتوح »!
کودکان کار اگر هیچ ندارند، در « دشت خیال » و « گلگشت آمال »
باغی دارند پر از « گل های امید و آرزو » و « شکوفه های توان و تکاپو »!
نگذاریم این باغ در هجوم سموم خزان یاس « بپژمُرَد »
و غنچه هایش « بیَفسُرد »!
بیاییم با « جویباری از زلال محبت » و « آبشاری از زمزم کرامت »،
گل های امید و آرزو را آبیاری کنیم!
بیاییم آسمان تیره و تاریک دلشان را با « شهاب های احسان »
و « اخگرهای ایمان » ستاره باران کنیم!
بیاییم با « رشد ریشه های روشنایی رافت »،
« صخره های سخت و سیاه شب قساوت » را بشکافیم
و « شاخه های سپید ملاطفت »
و « ساقه های سبز مساعدت » را شکوفه باران کنیم!
بیاییم نسیم لطیف ملاطفت را در رگ های هر « برگ زردرنگ »
از درخت « امید رنگارنگ » کودکان کار به « جَرَیان » اندازیم
و خون روشن « سپیده » را در شریان های « خشکیده » آرمان هایشان
به « سَیَلان » درآوریم!
بیاییم دل ها را در کوثر محبت « بشوییم» و عطر عاطفه ها را « ببوییم» .
سبدهای انتظار را پُر کنیم از « گل های افتخار » و « شکوفه های بهار»!
بیاییم سیمای زیبای جوانمردی را در« آیین ایمان »
و « آیینه دیدگان » به تماشا بنشینیم!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------
تلواسه : اضطراب، بی قراری، اندوه
چهر : چهره، رخسار،روی صورت انسان
نبیل : دانا و هوشیار
قَسوت : سخت شدن،سنگدلی
قساوت : سخت دل شدن
صبوحی : شرابی که صبح زود بخورند
مفتاح : کلید
سَموم: باد گرم و زهرآگین و خفقان آور
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(391)
فرصتی برای«بوییدن یک گُل»و«پوییدن یک پُل»!
من در « عرصه حیات » و « قلمرو ممات »
چه بسیار انسان هایی را دیدم که ده ها سال « زیستند »؛
اما یک لحظه نفهمیدند که « کیستند »!
حتی کمتر کسی را دیدم که صد سال زندگي کند،
اما بسياري را ديدم كه يك سال را صد بار تكرار كردند!
زندگی نه « داری بسته » است و نه « مداری پیوسته » ،
بلکه « راهی بی کران » است به سوی « بارگاهی آژمان ».
راهی است که « پیوسته باید پیمود »
و لحظه ای در آن نمی توان « نشسته آسود »!
زندگی،« گاهِ گذر از یک پُل » است و « گواهِ باور یک تحوُّل ».
عمر انسان « لحظه ای تنگ » و « عرصه ای آژنگ »است
به فرصت « بوییدن یک گُل » و « پوییدن یک پُل »!
بنابراین عمر انسان نه « عامل کَرّار » است و نه « قابل تکرار » !
#شفیعی_مطهر
----------------------
ممات : مرگ،زمان مرگ
دار : خانه،سرا
مدار : جای دورزدن ،دایره ای موهوم از سطح زمین موازی با دایره استوا
آژمان : بی زمان
آژنگ : چین و چروک ،چین و شکن
کرّار : بازگردنده
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(390)
از « کوهِ گفتن » تا « شکوهِ شکفتن »
من همه انسان ها را با هم متفاوت دیدم .
انسان ها در تنها چیزی که مشترک اند، « فرق داشتن با یکدیگر» است.
بنابراین دانستم هیچ « معلّم و مربّی دل افروز » و هیچ « مبلّغ دلسوز »
نباید و نمی تواند « جان گدازد » تا دیگری را « چون خود بسازد ».
هر انسان در « کتاب آفرینش » و « انتخاب بینش »
« فصلی مستقل » دارد و « اصلی متحوّل » .
باید کریمانه به او اجازه داد تا توانمندی های خود را « پیدا »
و آن ها را « شکوفا » سازد.
« گفتن » ،کوهی « صعب الصعود » است و «شکفتن»،« قُلّه موعود »!
انسان باید از « کوهِ گفتن » بگذرد تا به « شکوهِ شکفتن » برسد!
او باید آزادانه خود را « بیابد » و به سوی شکوفایی خود « بشتابد »!
#شفیعی_مطهر
------------------------------------
دل افروز : روشن کننده دل،کسی که دل را شاد و روشن سازد
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(389)
« کرامت ذات » و « سلامت حیات »
من زندگی بشر را « آمیزه ای از رنگ ها » دیدم
با « انگیزه ای از فرهنگ ها ».
انسان ها « چند گونه » هستند،اما نه « چند گانه »!
کسانی که انسان ها را « چندگانه » می بینند،
با « خدای یگانه »،« بیگانه » اند!
همه « رنگ ها را باید پذیرُفت »
و در « بهارِ همه فرهنگ ها باید شکُفت ».
انسان بماهُوَ انسان ،« کرامت ذات »
و در نتیجه حقِّ « سلامت حیات » دارد!
بنابراین هیچ « نژاد و جنس و رنگ » و هیچ « عقیده و آیین و فرهنگ »
برای هیچ فرد یا گروهی نه « ناز » دارد و نه « امتیاز »!
هیچ کس در « عرصه جهانی » بر « جامعه انسانی »
نه « افتخار اهورایی » دارد و نه « اختیار فرمانروایی » !
انسان ها همه « آزاد »اند و رها از هر گونه « انقیاد »اند،
جز کسانی که خود « تن را به تحقیر بردگی »« می آزارند»
و « سر به زنجیر بندگی » « می سپارند»!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
انگیزه: سبب، باعث ،آنچه که کسی را به کاری برانگیزاند
انقیاد: خوار و رام شدن،گردن نهادن،فرمانبرداری
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(388)
انسان های « بُزُرگ » با همّت های « ستُرگ »
من « مِهرِ فُروزان » را بر « سِپِهر سوزان » دیدم
که با « انبوهِ تابَندگی » و « شکوهِ فُروزَندگی »
تنها می توانست « روز » را بسازد،
نه « روزگار » را .
روزگار را نه « خورشیدِ تابناک »،
که « انسان های باادراک »می سازند؛
انسان هایی « بُزُرگ » با اراده ها و همّت هایی « ستُرگ ».
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
سوزان : در حال سوختن،سوزنده
انبوه : پُر،بسیار،پیچیده و درهم،به هم پیوسته
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.