#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(398)
خلاف باور » و « اختلاف نظر »!
من همه « انسان های هَم اَرز » و « شهروندان خَرَدوَرز » را
در « باورها ،گوناگون » و در « نظرها،ناهمگون » دیدم.
آن که « ژرف می اندیشد » با یک « حرف نمی پَریشد »؛
اما چون مستقلّاً « خَرَد می وَرزد »،
« بیدی » نیست که هر « بادی » « بلرزد »!
« خلاف در تدبُّر » و « اختلاف در تفکُّر »
لازمه « استقلال در ریشه » و « استدلال در اندیشه » است.
من تنها در دو جامعه هیچ « خلاف باور » و « اختلاف نظر » ندیدم:
یکی « جمعیت گورستان » و دیگری « جامعه گوسپندان »!
#شفیعی_مطهر
---------------------------------
هَم اَرز : همانند،دو یا چند نفر یا چند چیز که دارای ارزش یکسان هستند
ناهمگون : ناهمرنگ ناهمانند مختلف
نمی پَریشد : پریشان و آشفته نمی شود
خلاف : ناسازگاری کردن،مخالفت،ضدموافقت
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(397)
« سیر پویایی » و « مسیر شکوفایی »
من در قرن بیست و یکم و در آغازین سال های هزاره سوم
در « جهان بشری » و « زمان باروری »
کسانی را « بی سوادترین افراد »
و « ناتوان ترین آحاد » دیدم،
که در « بازآموزی دانش » و « بهروزی بینش » ناتوان هستند؛
زيرا « دانايان ديروز »، « كم سوادان امروز »اند
و « کم سوادان امروز » ،« بي سوادان فردا ».
« گُل دانش » و « تحوُّل بینش »
هر لحظه « پیوسته » و « ناگُسسته »
در « حال شکوفایی » و « کمال پویایی » است!
آنان که از این « سیر پویایی » و « مسیر شکوفایی »
« واپس بمانند » ، عمری بر موج « هوس می رانند »!
انسان آن گاه از « پویش، باز»می ماند و از « پژوهش، بی نیاز»،
که می پندارد از « کال » گذشته و به « کمال » رسیده؛
میوه تا « کال » است، در انتظار « کمال » است
اما آن گاه از درخت می افتد که به کمال می رسد.
غافل از آن که کمال میوه محدود است و کمال انسان ،نامحدود!
کمال انسان نه « کران » دارد و نه خط « پایان »!
#شفیعی_مطهر
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(396)
« نفرین » یا « آفرین »؟!
من « جوهرِ هر دین » و « گوهرِ هر آیین » را
چون « آبگینه پُرصفا » و « آیینه مُصفّا » ديدم .
آن گونه كه مي شد « سیمای راستي را از رای آن »
و « صفای درستی را از وراي آن » ديد؛
اما آن گاه که « تعصُّب کور » و « تحجُّر منفور » رخ می نماید
« نفرت و نفرین » به جای « رحمت و آفرین » می نشیند؛
« نعمت » به « رنگِ نِقمَت » « درمی آید »
و « رغبت » به « نیرنگِ رَهبَت » « می آلاید »!
پس « بشوییم » « سیمای سینه ها » را از « بلای کینه ها »
تا « بپوییم » « گذرگاه خاک » را تا « بارگاه افلاک »!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
آبگینه :شیشه،بلور،تُنگ بلور،شیشه شراب،آیینه
رای : اندیشه،فکر،تدبیر،عقیده،اعتقاد،بینایی دل
نِقمَت : کینه کشی، عذاب، عقوبت، رنج و سختی، پاداش بد
رَهبَت :خوف،ترس
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(394)
« فُرصت آفرینی » و « نُصرت گزینی »!
من خوشبختي را چون « توپ فوتبال » و « گوی خیال » ديدم ،
كه هر گاه مي غلتد، به دنبال آن مي دويم
و چون مي ايستد، به آن لگد مي زنيم.
خوشا آنان که از « تردید،نُصرت » می سازند و از « تهدید،فرصت »
« نُصرت » را « فضیلت » می شمارند و « فُرصت » را « غنیمت »!
« فُرصت را آگاهانه می آفرینند»
و « نُصرت را کنجکاوانه برمی گزینند»!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
نُصرت : یاری،پیروزی
فضیلت : برتری،فزونی،مزیت، درجه بلند در فضل،افزونی در علم و معرفت
بخت : بهره،نصیب،طالع،اقبال،شانس
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(393)
از « بطن » تا « باطن »!
من در « گَردانه زمين » و « گَردونه زمان »،
همه چيز و همه كس را در « حال گذر » و « مجال گذار » ديدم.
تنها اثري كه از « يادها » و « نمادها » مي ماند،
« يادگارهای به گزین » و « رفتارهای خیرآفرین » است.
آنچه به « انسان، سود » و به « جهان،جود » می رساند،
هماره « ماندگار » است و همواره « پایدار ».
انسان هایی که از « بطن » گذشته اند،
به « باطن » رسیده اند
و آنان که از « هوا » « روی برتافته اند»،
« هو » را « یافته اند»!
#شفیعی_مطهر
---------------------------
بطن : شکم
باطن : درون چیزی،اندرون،پنهان
نماد : سمبل،مظهر
به گزین : بسیار نیکو و برگزیده
هوا : آرزو،میل نفسانی،هوس
هو : ضمیر غایب مفرد مذکر، او ،در اصطلاح عرفا اشاره به ذات باری تعالی
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(392)
کودکان « کار » یا « انکار »؟!
بار دیگر « مهر » و « ماه » « به هم رسیدند »
و سیمای « مهرماه » را به تصویر « کشیدند ».
من « زنگ مدرسه ها » را شنیدم
و در کنارش « رنگ تلواسه ها » را دیدم!
این صدا نه تنها « نوای زنگ »،که « آوای فرهنگ » است!
اما زنگ ها برای چه کسانی به صدا « درمی آیند »؟
و چه جان ها و روان هایی را « می فرسایند»؟
من مهر را دیدم نه « مهر فروزان » ،که « مهر خزان »!
و نه در « سینه سپهر » ،که بر « کینه چهر »!!
من در آغازین روزهای مهر در کنار میلیون ها « نونهالان شاد » و « پرندگان آزاد »
صدها هزار « غنچه های پژمُرده » دیدم و « شکوفه های دلمُرده »!
کودکان « نبیل »،محروم از « تحصیل »!
کودکان « کار » یا « انکار »؟!
چه حلقه های زرد نگاه که بر در« آویخته »
و چه شعله های « شاد امید » که از بیم « تندباد تردید » به هم « آمیخته»!
ساقه های سبز،« سقایت » را می طلبند و جوانه های تُرد ، « طراوت » را!
سفره های خالی در انتظار « لُقمه ای کرامت » اند
و پیاله های تهی ،چشم به راه « جُرعه ای مروّت »!
در « صحرای پریشان قَسوت » و « کویر سوزان قساوت »،
« کودکان نومید» از « سینه خورشید»،« آتش می دوشند»
و جام های « عطش می نوشند»!
دل های تاریک و دیجور در انتظار « صبوحی از نور » اند و « سبدی از سرور»!
« خانه های ساکت و سرد » و « آشیانه های فقر و درد »،
چشم به راه « صفای سخاوت » اند و منتظر « گرمای رحمت »!
بیاییم در در ورای پنجره بلورین رویای کودکان کار باغی بنا کنیم
پر از « شکوفه های سرخ رَافت » و « جوانه های سبز محبت »!
بیاییم « روزنه های امید » و « پنجره های نوید »را
سرشار کنیم از« روشنایی شفقت » و « درخشش حقیقت»!
بیاییم تندیس های خیال را « روح » بخشیم و درهای بسته را « مفتاح فتوح »!
کودکان کار اگر هیچ ندارند، در « دشت خیال » و « گلگشت آمال »
باغی دارند پر از « گل های امید و آرزو » و « شکوفه های توان و تکاپو »!
نگذاریم این باغ در هجوم سموم خزان یاس « بپژمُرَد »
و غنچه هایش « بیَفسُرد »!
بیاییم با « جویباری از زلال محبت » و « آبشاری از زمزم کرامت »،
گل های امید و آرزو را آبیاری کنیم!
بیاییم آسمان تیره و تاریک دلشان را با « شهاب های احسان »
و « اخگرهای ایمان » ستاره باران کنیم!
بیاییم با « رشد ریشه های روشنایی رافت »،
« صخره های سخت و سیاه شب قساوت » را بشکافیم
و « شاخه های سپید ملاطفت »
و « ساقه های سبز مساعدت » را شکوفه باران کنیم!
بیاییم نسیم لطیف ملاطفت را در رگ های هر « برگ زردرنگ »
از درخت « امید رنگارنگ » کودکان کار به « جَرَیان » اندازیم
و خون روشن « سپیده » را در شریان های « خشکیده » آرمان هایشان
به « سَیَلان » درآوریم!
بیاییم دل ها را در کوثر محبت « بشوییم» و عطر عاطفه ها را « ببوییم» .
سبدهای انتظار را پُر کنیم از « گل های افتخار » و « شکوفه های بهار»!
بیاییم سیمای زیبای جوانمردی را در« آیین ایمان »
و « آیینه دیدگان » به تماشا بنشینیم!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------
تلواسه : اضطراب، بی قراری، اندوه
چهر : چهره، رخسار،روی صورت انسان
نبیل : دانا و هوشیار
قَسوت : سخت شدن،سنگدلی
قساوت : سخت دل شدن
صبوحی : شرابی که صبح زود بخورند
مفتاح : کلید
سَموم: باد گرم و زهرآگین و خفقان آور
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(391)
فرصتی برای«بوییدن یک گُل»و«پوییدن یک پُل»!
من در « عرصه حیات » و « قلمرو ممات »
چه بسیار انسان هایی را دیدم که ده ها سال « زیستند »؛
اما یک لحظه نفهمیدند که « کیستند »!
حتی کمتر کسی را دیدم که صد سال زندگي کند،
اما بسياري را ديدم كه يك سال را صد بار تكرار كردند!
زندگی نه « داری بسته » است و نه « مداری پیوسته » ،
بلکه « راهی بی کران » است به سوی « بارگاهی آژمان ».
راهی است که « پیوسته باید پیمود »
و لحظه ای در آن نمی توان « نشسته آسود »!
زندگی،« گاهِ گذر از یک پُل » است و « گواهِ باور یک تحوُّل ».
عمر انسان « لحظه ای تنگ » و « عرصه ای آژنگ »است
به فرصت « بوییدن یک گُل » و « پوییدن یک پُل »!
بنابراین عمر انسان نه « عامل کَرّار » است و نه « قابل تکرار » !
#شفیعی_مطهر
----------------------
ممات : مرگ،زمان مرگ
دار : خانه،سرا
مدار : جای دورزدن ،دایره ای موهوم از سطح زمین موازی با دایره استوا
آژمان : بی زمان
آژنگ : چین و چروک ،چین و شکن
کرّار : بازگردنده
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(390)
از « کوهِ گفتن » تا « شکوهِ شکفتن »
من همه انسان ها را با هم متفاوت دیدم .
انسان ها در تنها چیزی که مشترک اند، « فرق داشتن با یکدیگر» است.
بنابراین دانستم هیچ « معلّم و مربّی دل افروز » و هیچ « مبلّغ دلسوز »
نباید و نمی تواند « جان گدازد » تا دیگری را « چون خود بسازد ».
هر انسان در « کتاب آفرینش » و « انتخاب بینش »
« فصلی مستقل » دارد و « اصلی متحوّل » .
باید کریمانه به او اجازه داد تا توانمندی های خود را « پیدا »
و آن ها را « شکوفا » سازد.
« گفتن » ،کوهی « صعب الصعود » است و «شکفتن»،« قُلّه موعود »!
انسان باید از « کوهِ گفتن » بگذرد تا به « شکوهِ شکفتن » برسد!
او باید آزادانه خود را « بیابد » و به سوی شکوفایی خود « بشتابد »!
#شفیعی_مطهر
------------------------------------
دل افروز : روشن کننده دل،کسی که دل را شاد و روشن سازد
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(389)
« کرامت ذات » و « سلامت حیات »
من زندگی بشر را « آمیزه ای از رنگ ها » دیدم
با « انگیزه ای از فرهنگ ها ».
انسان ها « چند گونه » هستند،اما نه « چند گانه »!
کسانی که انسان ها را « چندگانه » می بینند،
با « خدای یگانه »،« بیگانه » اند!
همه « رنگ ها را باید پذیرُفت »
و در « بهارِ همه فرهنگ ها باید شکُفت ».
انسان بماهُوَ انسان ،« کرامت ذات »
و در نتیجه حقِّ « سلامت حیات » دارد!
بنابراین هیچ « نژاد و جنس و رنگ » و هیچ « عقیده و آیین و فرهنگ »
برای هیچ فرد یا گروهی نه « ناز » دارد و نه « امتیاز »!
هیچ کس در « عرصه جهانی » بر « جامعه انسانی »
نه « افتخار اهورایی » دارد و نه « اختیار فرمانروایی » !
انسان ها همه « آزاد »اند و رها از هر گونه « انقیاد »اند،
جز کسانی که خود « تن را به تحقیر بردگی »« می آزارند»
و « سر به زنجیر بندگی » « می سپارند»!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
انگیزه: سبب، باعث ،آنچه که کسی را به کاری برانگیزاند
انقیاد: خوار و رام شدن،گردن نهادن،فرمانبرداری
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(388)
انسان های « بُزُرگ » با همّت های « ستُرگ »
من « مِهرِ فُروزان » را بر « سِپِهر سوزان » دیدم
که با « انبوهِ تابَندگی » و « شکوهِ فُروزَندگی »
تنها می توانست « روز » را بسازد،
نه « روزگار » را .
روزگار را نه « خورشیدِ تابناک »،
که « انسان های باادراک »می سازند؛
انسان هایی « بُزُرگ » با اراده ها و همّت هایی « ستُرگ ».
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
سوزان : در حال سوختن،سوزنده
انبوه : پُر،بسیار،پیچیده و درهم،به هم پیوسته
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(386)
« نُخبگان آگاه » و « مردم بی پناه »!
من هنگامی که سرنوشت تلخ ملل « واپس مانده »
با رهبرانی « دست نشانده » را مي نگرم ،
كم كم به اين « باور » و « سوز جگر » مي رسم
كه گويا قِصّه پُر غُصّه توسعه نيافتگي را پاياني نيست؛
زيرا نه « گُرگان، سير » می شوند و نه « گوسپندان، بصير » !!
اما در « جوامع انسانی »،نه « توابع حیوانی » ،
آن گاه « پَخمگان تاجوَر پیروزند »
که « نُخبگان روشنگر نور نیفروزند»!
بنابراین مسئول واپس ماندگی « مردم بی پناه »،« نخبگان آگاه » اند!
آنان که « نمی فهمند» در « وَهم اند»،
ولی نُخبگانی که « فهیم » اند،
در علت واپس ماندگی « سهیم » اند!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------
توابع : جمع تابع،پیرو،پیروی کننده،کلمات مُهمل و بی معنی که دنبال بعضی از کلمات گفته می شود؛چون : ساخت و پاخت
پَخمگان : افراد کودن،کم عقل،کُندفهم و کم هوش
نُخبگان : برگزیدگان
وَهم : گمان، خیال، پندار
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(384)
« نگاه خردارزي » و « راه انديشه ورزي »!
من این « حقیقت ناب » و این « واقعیت چون آفتاب » را
در گستره ای به گستردگی « زندگی بشر » و در عرصه « نقد و نظر »
و نیز در قلمروی به « درازای زمان » و « پهنای زمین » دیدم
که بیشتر ملت ها را با بهره گیری از « تحریک احساسات » و « ترویج خرافات »
می توان به « زیر سلطه » و « مهمیز سیطره » درآورد ؛
اما از « راه انديشه ورزي » و با « نگاه خردارزي »
نه مي توان « رادمردي » را « رام » کرد و نه « آزادمردي » را « آرام ».
#شفیعی_مطهر
--------------------------
خردارزی : ارزشمندشمردن عقل و خرد
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(383)
« آیه رحمت » یا « مایه زحمت »؟
من قلب محمد(ص) را « پرجمعيت ترين شهر دنيا »
و « پُررحمت ترین نهر مصفّا » ديدم.
در آن شهر سُفره اي گسترده بودند
ُپر از « لُقمه های لُقمانی » و « جُرعه های جنانی »؛
سفره ای به گستره طول تاريخ زمان و عرض جغرافيای زمین.
بر سر آن سفره « بي رنگ » و عاری از « رنگ نیرنگ »
همه انسان ها از هر « نژاد و رنگ »
و با هر « فکر و فرهنگ » نشسته بودند
و « لُقمه هاي مالامال رَافت » مي خوردند
و « جُرعه هاي زُلال رَحمت » مي نوشيدند.
اما دریغ و افسوس! « فَقیهان مُتحَجِّر»
و « سَفیهان تاجر » دست به دست هم دادند
و برای جهان بشریت از این « آیه های رحمت »
، « مایه های زحمت » ساختند!
از آن پس غروب شد روزی که « وفا »،« سرمایه بقا » بود
و « جفا » ، « مایه فنا »!
« عفّت » « زَر » بود و « غیرت » ، « زره »؛
اما « زَر » را با « زور » بردند و « زره » را با « تزویر »!
« شهامت » ، « شراری در دل » بود
و « شجاعت » ، « شوری در سر ».
« شهامت » را « شناعت » شناختند و « شجاعت » را « جسارت »!
« شرار » را با « شرارت » خاموش کردند و « شور » را با « شَرّ »!
« نماز »ها با « خشوع و خشیت » بود و « راز و نیاز » ها با « عطر عصمت »!
« خَشیَت » را به « خُشونت » کشیدند و « « عصمت » را به « عصیان »!
« شرافت » ، « شناسنامه » بود و « شهادت »،« پایان نامه »!
اما گُلِ « شرافت » را با « هجومِ شقاوت » پَرپَر کردند
و غنچه « شهادت » را با « سموم شماتت »!
...و اما اکنون « غُل و بند » ، « گُل لبخند » را از ساقه لب ها « ربوده »
و عجوزه غم در غمخانه دل ها « غنوده » است.
تنها « راز شکوفایی بصارت » و « رمز رهایی از اسارت »
« گذشت از جهالت » است و « بازگشت به اصالت ».
#شفیعی_مطهر
-----------------------
جنان : بهشت،جمع جنّت
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(382)
نه « در امان » و نه « با ایمان »!
من دو کودک « ناهمگون » را دیدم از دو قشر « گوناگون »؛
يكي « مغرور از داشته ها »!
و ديگري « رنجور از نداشته ها »!
اما هيچ يك را خوشبخت نديدم؛
زيرا تا هنگامي كه در جامعه « گرسنه اي بي خانمان »
و « برهنه ای سرگردان » باشد،
نه كسی « در امان » است و نه کسی « با ایمان »!
#شفیعی_مطهر
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(381)
« صخره های کوه » مقهور « اراده های نستوه »
در نبرد سخت بین « اراده های پولادین » و « صخره های سنگین»
این اراده « انسان های استوار » و تصميم « سختي ستيزان پايدار » است
که بر « صخره های سخت » و « تیرگی های بخت » چیره می شود.
« صخره های کوه » در برابر « اراده های نستوه »
چون « موم »،« نرم » می شوند و چون « سَموم »، « گرم »!
این « انسان های ساده » و « ناتوان های بی اراده » اند
که « مقهور خواری ها » و « رنجور دشواری ها » می شوند.
#شفیعی_مطهر
-----------------------
سَموم : باد گرم،باد زهرآگین،باد گرم و خفقان آور
این کانال تلگرامی چشم به راه نگاه پویشگر شماست:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(380)
« نخستین کار » و « بهترین ابتکار »!
من گردبادی « ویرانگر » را دیدم همراه با « غرّش تُندر » .
« کارش توفندگی » بود و « کوله بارش ،روزمرّگي » !
این « توفان سیاه » با « طغیان تباه »،
« دار سرب و سراب » و « دیار قاب و نقاب » را در بر گرفته ،
همه جوانه های جوانمردي را « می خَست »
و نهال هاي مهرباني را « درهم مي شكست »؛
« مُل های محبّت » را بر « خاک می ریخت »
و « گُل های انسانیت » را با « خاشاک درمی آمیخت».
« پایایی شب » و « دیرپایی تب »،
« حال هر گونه پویایی را از هر پوینده »
و « مجال هر گونه جویایی را از هر جوینده » گرفته،
هر « پوینده را مایوس » و هر « جوینده را با رخوت مانوس » کرده است!
بنابراین در این « دار و دیار»،« نخستین کار » و « بهترین ابتکار »،
« زدودن غبار نومیدی » و « پالودن این پلیدی »
از « سیمای اذهان » و « تنگنای زمان » است.
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
دار : خانه،سرای،جایی که در آن سکونت کنند
دیار : خانه ها، مساکن، شهر، سرزمین (ج دار)
خَستن : زخمی کردن، مجروح کردن، آزردن
تُندر: رعد، غرّش ابر ،آسمان غرّش
پالودن : صاف کردن،پاک کردن،پاک کردن از آلودگی
نگاهتان را چشم انتظاریم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(379)
« حق ستیزی » و « گفت وگو گریزی »!
من « تلاش و تکاپو » و « پدیده گفت وگو » را دیدم
که در « راه روشنگری » و « همراه با حق باوری » ،
دل هاي « تاريك » را به هم « نزديك » مي كرد
و اذهان « دشمنان » را « سامان »
و پيوندهاي « پريشان » را « سازمان » می بخشید.
....و « متعصّبی تيره دل » و « متحجّری غافل » را ديدم
كه « همنوايان را بينوا » و « بلازدگان را مبتلا »مي كرد.
آن که از گفت و گو « می گریزد »
و با هر اندیشه جز فکر بیمار خود « می ستیزد »،
بر این پندار است که همه حقیقت نزد « اوست »
و همه باورهای دیگر « های و هوست »!
او خود « کامل » است و « سرچشمه فضایل »
و دیگران همه « عاطل » اند و « باطل »!
اینان عمری اسیر « کابوس اند »
و سرانجام در « پیله تنهایی »
و « حیله هیولایی » خود « می پوسند »!
#شفیعی_مطهر
-------------------------
عاطل: بی کاره، بیهوده، بی معنی، باطل
کابوس : بختک، حالت اختناق و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست می دهد و شخص خفته خیال می کند که چیزی سنگین بر سینه اش فشار می آورد و نمی تواند تکان بخورد!
هیولا : ماده ماده، اولی،صورت و هیکل
نگاهتان را چشم انتظاریم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(378)
« عاشقانه سوختن » و « عارفانه نور افروختن »!
من « فانوس دریایی » رابر كرانه « اقيانوس رهايي » دیدم
که « یک تنه و تنها » و « شیفته و شیدا »
در برابر « غول شب » و « افول کوکب » ایستاده بود!
او « پیکان های نور » را از « کمان های دور »
از هر سوی بر « پیکر سرد و سیاه » و « باور دژآگاه » شب می بارید .
او نه « مهر و ماه » بود و نه « پاد پگاه »،
اما با « شهاب های فانوس » ،
ره گم کردگان « گرداب های اقیانوس » را راه می نمود.
بنابراین دریافتم که در « راهِ روشنگری » و « گاهِ حق باوری »،
نه « تنهایی دوران » بن بست است و نه « بی وفایی یاران »!
باید « عاشقانه سوخت » و « عارفانه نور افروخت »!
#شفیعی_مطهر
----------------------------
غول : دیو، موجود افسانه ای بسیار بزرگ جثه و بدهیکل،جانور مهیب
افول : غروب کردن، پنهان شدن ،ناپدیدشدن ستاره
دژآگاه : بداندیش، بددل، بدخو، تندخو،نادان و بی تربیت
پاد : نگهبان،تخت،اورنگ
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(377)
« بستگان به زمین » و « وابستگان به زمان»
من « مرغان شاد » و « پرندگان آزاد » را
« رهاتر از موج » و « فراتر از اوج » دیدم؛
پرندگانی که « سینه سپهر را می شکافند »
و در « مِهینه مِهر می شکفند»!
این « پرندگان سبکبال » و مرغان فرخنده فال »
بر بلندای سپهر پرواز خود نه « مرزی » دارند و نه « ترس و لرزی ».
بنابراین دانستم که برای رهایی از « بند خاک » و « گزند مغاک»
باید دل را از « دلبستگی ها » و جان را از « وابستگی ها » آزاد کرد!
« بستگان به زمین » و « وابستگان به زمان»
نه « پری برای پرواز » دارند و نه « نایی برای آواز »!
اینان « سر به زیر » دارند و « پای در قیر»!
عمری بر روی محیط « دایره هوس » و « خاطره قفس » می دَوَند!
و هر چه تندتر « بدَوَند»،زودتر به نقطه آغاز « می رسند».
نه « گامی به پیش می گذارند »
و نه « اهتمامی به خویش دارند»!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
مِهینه : بزرگ،بزرگ تر،بزرگ ترین
مِهر : آفتاب،خورشید
فرخنده فال: نیک بخت،خجسته،مبارک
مغاک : گودال،جای گود
اهتمام : همت گماشتن بر امری،کوشیدن
بیشتر بخوانید در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(376)
« واقعیت گریزی » و « حقیقت ستیزی»!
من ایدئولوگی را دیدم
که اسب ایدئولوژی او « مُرده »
و هرزه گیاه اندیشه اش « پژمُرده » بود؛
اما او به جاي پياده شدن از این « اسب بیمار »
و دست کشیدن از این « کسب و کار »
،دست به هر « كاری متعارف » و « ابتکاری غيرمتعارف » مي زد
تا با « واقعیت » « بستیزد » و از « حقیقت » « بگریزد »!
غافل از این که « صفای حقیقت » و « سیمای واقعیت »
چونان « مهر » بر سینه « سپهر » « می درخشد»
و هم « شیفتگان زلال » و هم « فریفتگان ضلال » را
« نور و شعور » « می بخشد»!
#شفیعی_مطهر
بیشتر بخوانید در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(374)
« پارسی » یا « فارسی »؟!
من « پارسي » زبان هايي را ديدم
كه زبان گويشي خود را نه « پارسی » ،که« فارسي » مي ناميدند،
زیراعرب ها حرف« پ » ندارند!!
پس از یورش « اعراب » و خاموشی « فروغ فرهنگ و آداب »
آن چه فرهنگ و ادب « پارسی » را در سال های « بی حارسی » حراست کرد
نه « شاهان خودکامه » که « زبان شاهنامه » بود!
#شفیعی_مطهر
بیشتر بخوانید در کانال
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(373)
درد بی دردی!
من دوستی را دیدم
که هم « درد » داشت و هم « دل »،
فهميدم مي توان با او « درددل » كرد!
درد بی دردی چه دردی بی دواست!
درد ،لطف و نعمت پاک خداست
#شفیعی_مطهر
بیشتر بخوانید در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(372)
شما چی؟!
من دوستم را دیدم.
گفت: دوستت دارم.
گفتم: تو باران را هم دوست داری،
ولي به هنگام بارش باران در زير چتر پنهان مي شوي ،
آفتاب را نيز دوست داري ، اما به سايه پناه مي بري
و باد را هم دوست داري ،
اما به گاه وزش باد، پنجره را مي بندي.
اكنون بگو مرا چگونه دوست داري؟
....و دوستم به فکر فرورفت!
شما چی؟!!
#شفیعی_مطهر
بیشتر بخوانید در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(371)
« بستر آرام » یا « خاکستر آلام »؟!
من « آدمی بی خیال » و « انسانی بدسگال » را دیدم
که بر روی « ریل های قطار » چون « بستر زرنگار»
به « خوابی شیرین » و « رویایی نوشین » فرو رفته بود؛
خوابی به « ژرفایی غفلت » و « شکرخایی عادت ».
چه « شباهتی دلاویز » و « مشابهتی شگفت انگیز» دیدم
بین این « انسان غافل » با « دنیازدگان جاهل »!
مسیر دنیا چون محل « عبور سِیل » است و « مرور رِیل »؛
بنابراین نه « بستر آرام »، که « خاکستر آلام » است!
باید هر لحظه آماده شنیدن « بانگ رحیل » باشیم و « گلبانگ گسیل »!
دنیا « پُلِ عبور » است و « مُلِ غرور ».
#شفیعی_مطهر
------------------------------
سگالیدن : اندیشیدن،فکرکردن،پنداشتن
شکرخایی : شکرخواری
مُرور : رفتن و گذشتن، گذرکردن
آلام : دردها ،رنج ها،(جمع اَلَم)
رحیل : کوچ کردن،کوچیدن
گسیل : کردن روانه کردن ،فرستادت کسی به جایی
مُل : شراب
بیشتر بخوانید در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(370)
« اوج مداران» و « موج سواران»!
من سیاستمدارانی را دیدم که نه « بصارتی در اوج مداری » ،
که « مهارتی در موج سواری » داشتند.
اینان « نماد فرصت طلبی » و نمود دولت مَشربی » بودند
و همیشه مترصّد بودند تا « موجی برخیزد » و « فوجی را برانگیزاند»
تا اینان بر امواجی سوار شوند که نه خود « آغازگرش »
که بیشتر « بهره ورش » هستند.
در این « دهر غریب » و « شهر پرفریب »
تا مردم، « ناآگاه » و عوام فریبان،« پادشاه » باشند،
« مستضعفان موج آفرین » همیشه « بی قدر » اند
و « مستکبران اوج نشین » بر « صدر »!
#شفیعی_مطهر
-------------------------
بصارت : بینایی،زیرکی،دانایی،بینش،بینادلی،باریک بینی
مَشرب: طریقه دینی و فلسفی،مسلک،نحله
نمود : نشان،علامت،جلوه،جلا،رونق
فوج : گروه، دسته
دهر : روزگار،زمانه،عهد،عصر،زمان،دوره
قدر : ارزش،اعتبار
بیشتر بخوانید در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(369)
هر که « پاک تر »،« غمناک تر »!
من مترسکی را دیدم « تنهای آزاده » و « بر پای ایستاده »؛
هر چه دست هایش را « دراز » و آغوشش را « باز » می کرد،
هيچ كس او را در آغوش نمی گرفت.
بيچاره نمي دانست كه « تنهايي همزاد آزادگي » است
و « پارسایی همراه ایستادگی»!!
در این « دیر دیرین » و « دیار بیدادآفرین »
هر که « پاک تر »،« غمناک تر »
و هر که « سفّاک تر»،« طربناک تر »!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
دِیر : صومعه،جهان مادی
سفّاک : خونریز
بیشتر بخوانید در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(366)
« كاري بایسته » و « ابتکاری شایسته »!
من « غولی بیابانی » را با « طولی غیرعقلانی »دیدم
که در روز روشن به شهر « سرب و سراب » بدون « نقب و نقاب » وارد شد؛
در حالي كه همه مردم با ديدن او « وحشت زده و بیمناک » و « چُست و چالاک »
نه با « پای ستیز » که « روي به گريز» نهادند.
با خود گفتم: اي كاش « هیولاهايی هول انگيز »و « غول هایی بی مهميز »
چون « فساد پنهان »، « اعتياد جوانان » ،
« بیداد خودکامگان » و « فریاد ستمدیدگان » نيز
چون اين « غول بي نقاب » و « هیولای اضطراب »
در اين شهر ستم زده وارد مي شد!
تا همه او را « مي ديدند » ، عربده اش را « می شنیدند»
و « كاري بایسته » و « ابتکاری شایسته »مي كردند!!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
غول : موجودی افسانه ای بسیار بزرگ جثّه و بدهیکل
نقب : راه باریک زیرزمینی،سوراخ زیرزمینی
مهمیز: افسار،مهار
هیولا : صورت،هیکل وهمناک
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(364)
« سنگ ها » و « سنگرها »!
من رهروی پویشگر » و « پیشروی پژوهشگر » را دیدم
که از هر « سنگی »، « سنگری » می ساخت
و از هر « بندی »، « بندري ».
از هر « خامی » درسی « می آموخت »
و از « ناکامی » تجربه ای « می اندوخت »!
اشتباهات را تجربه « مي ناميد»
و پس از هر « شکست » بدون « گُسست »
و با « پويايي بيشتر » و « توانایی برتر »
به سوي هدف « مي خراميد».
قله هدف برای هر « پوینده پولادین » و هر « جوینده جهان بین »
« مشهود » است ،ولی « صعب الصعود» است!
در کنار هر « گلی لطیف »،« خاری حریف » « روییده »
و در ورای هر « شکست سخت »،« پیروزی بخت » « بیوسیده » است!
نگاه اگر مثبت باشد، در بطن هر شکست،« وقوع پیروزی » « نهفته »
و در متن هر شب تار،« طلوع بهروزی » « خفته » است!
#شفیعی_مطهر
----------------------------
حریف : هماورد، هم نبرد،طرف شخص در بازی و نبرد
بیوسیدن : انتظارداشتن، توقّع داشتن، طمع داشتن
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(363)
« میرایی » پیامد « ایستایی »!
من در « بُرهه ای از زمان » و در « بَرخه ای از زمین »
در « پگاهی شبنم وار» و با « نگاهی امیدوار »
بر «گونه گُل هستی» و بر « گردونه سمبُل سرمستی » نشستم ؛
امّا چون « چرخش زمین را نگریستم» بر « گردش زمان گریستم»!
آن گاه دانستم که من نیز برای « پویایی و پایایی » آمده ام،
نه برای « ایستایی و میرایی »!
من در « بنای بینش » و « سیمای آفرینش »
« نه لَحظِه ای را رام » دیدم
و « نه لَمحِه ای را آرام »؛
بنابراین نه « دَمی با آرامش خُفتم »
و نه « بازدمی رامش پذیرُفتم »!
« هماره باید آگاه بود»
و « همواره باید راه پیمود ».
« پایایی » در گروی « پویایی » است
و « میرایی » پیامد « ایستایی »!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------
بُرهه: روزگار،قسمتی از وقت و زمان
بَرخه: پاره ای از چیزی، جزوی از کُل، حِصّه،بَهره
گردونه: ارّابه،گاری
سمبُل: نشانه ،علامت،مَظهر، نماد، رمز،شعار
لمحه : یک بار اندک چیزی را دیدن، نگرش دزدکی، چشم زد، مدتی اندک
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(362)
راه رهایی از یوغ جهالت ها
من « خودكامگاني خیره » و « سیه چهرگانی چیره » را ديدم
كه « ايستاده بر كرانه شب » ،ولی با « استفاده از پشتوانه مکتب »،
« بي تاب از روشنگري مهتاب » و « بيزار از تابش آفتاب ».
چون دستشان به مهر و ماه نمي رسيد،
تا « چراغ مهر» را « خاموش »، و باغ سپهر » را « مخدوش » کنند؛
مي كوشيدند تا تصويرشان را در آيينه آب « درهم بريزند»
و اين گونه با روشنگري « بستيزند ».
« نورگریزان » و « شعورستیزان »، مرگ خود را
در « فروغ آگاهی شهروندان » می بینند و در « بلوغ همراهی دردمندان »!
بنابراین تنها راه ،« شکوفایی بلوغ ملت ها »است
و « رهایی از یوغ جهالت ها»
#شفیعی_مطهر
---------------------------------
خیره : گستاخ،خودسر،لجوج،سرکش،هرزه
چیره : مسلّط، غالب
مخدوش : تصرف شده، وسوسه شده،خراشیده شده
بلوغ : رسیدن به سن رشد
یوغ : چوبی که هنگام شخم زدن بر گردن گاو می گذارند
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(361)
« مدیر نالایق » ، « اسیر متملِّق »!
من هر احمقي را ديدم ،
به دنبال « احمقی بزُرگ تر» و « ابلهی ستُرگ تر » مي گشت،
که او را « بستايد » ،تا در سايه سارش « بياسايد ».
بنابراین چه احمق اند « ستایشگران متملِّق »!
و چه احمق ترند « ستایش پذیران نالایِق »!
هیچ عاملی « ذلّت بارتر از چاپلوسی »
و « خفّت بار از دست بوسی » نیست.
تملُّق،« بنای بنیادین بشریّت » را « پریشان »
و « بنیاد پولادین انسانیّت » را « ویران » می کند!
« متملِّق » را به « خاک ذلّت » می نشاند
و « نالایق » را به « مغاک مذلّت »!
این « مدیر نالایق » است که « اسیر متملِّق » است.
او « اسیر حقارت » است و این در « زنجیر اسارت »!
#شفیعی_مطهر
----------------------------
مغاک : گودال،جای فرورفته و گود
مذلّت : خوارشدن ،ذلیل شدن، به پستی گراییدن،خواری
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(360)
ما زنده از آنیم که آرام نداریم...
من زندگي بدون « كار و تلاش » حتّی برای « کسب معاش » را
مرگ پيش از « مُردن » و پَرپَر شدن پيش از « پژمُردن » ديدم.
« تلاطُم رودِ زندگی » در « ترنُّم سرودِ ارزندگی » تجلّی می یابد.
آن گاه که این « رود » از « جوش » وامانَد
و این « سرود » از « خروش » درمانَد،
« جمع جان به فراموشی درآید»
و « شمع شان به خاموشی گراید»!
ما زنده از آنیم که آرام نداریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست (اقبال لاهوری)
« موج تا می تازد » ، « بر اوج می نازد »؛
اما آن گاه « رام می میرد » که « آرام می گیرد »!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
تلاطم : به هم خوردن، به هم برآمدن،به یکدیگر خوردن
ترنُّم : سراییدن، سرود،آواز،نغمه
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(359)
« صفای کودکانه » و « جفای بزرگسالانه » !
من « سیمای زیبای خُدا » و « صفای والای هُدا » را
هم در« آیینه دل کودکان » دیدم
و هم در « گنجینه ذهن بزرگسالان »؛
اما سیمای خداي دل كودكان را « بسی نیک تر »
و به حقيقت « نزديك تر » ديدم.
آیینه دل کودکان « صاف تر » است و « شفّاف تر »؛
بنابراین در آن « بُلوغ حَق » ، « رَخشان تر » است و
و « فُروغ فَلَق » ، « درخشان تر »!
« بشوییم جفای بزرگسالانه » را
و « بجوییم صفای کودکانه » را !
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
والا : بلند، ارجمند، بزرگ قدر، شریف، نجیب، عزیز، گرامی، شایسته
هُدا : راستی، رستگاری، راه راست
بلوغ : به کمال رسیدن ،بالغ شدن
رخشان : درخشان،رخشنده، درخشنده، تابان
فَلَق : سپیده دم،بامداد
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(358)
« قدرت » درچنبره « نظارت »!
من پنج نسل از روسای « جمهور » از کشوری « مغرور » را دیدم.
ما آنان را « نماد همه لغزش ها » و « نمود همه ضد ارزش ها » می دانیم!
اما آنان هنوز « دست در دست یکدیگر » و « پای در راه اعتلای کشور »نهاده
برای حفظ « آزادی وطن » و « آبادی میهن » خود می کوشند.
آنان از « هر حزب و نهاد » و با « هر اندیشه و اعتقاد »
برای خدمت به میهن خود در « کنار » هم اند،نه در « انکار » هم!
آنان ،مخالف را نه « عامل دشمن »،که « مکمّل خویشتن » می دانند
و مخالف نیز قدرت را « نقد » می کند، نه « نفی »!
اما چرا در ميهن ما هر كس « مهار دولت را در کف می گیرد »،
« انحصار قدرت را هدف مي گيرد »؟
او خود را « خادم » و همه گذشتگان را « خائن »مي نامد؟!
من هیچ « انسان » و « پارسای زمان » را آن قدر منزّه ندیدم
که به « قدرت و دولت » فراتر از « نظارت ملّت » برسد و فاسد نشود!
هیچ انسان « خودساخته » و « خداشناخته » وجود ندارد
که قدرت مطلق او را به « فساد نیالاید » و به « استبداد نگراید»!
قدرت باید در « چنبره نظارت » باشد،نه در « گستره غارت »!
#شفیعی_مطهر
-----------------------
منزّه : پاک کرده شده،پاک،پاکیزه
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(357)
« حیات » و « حرکت »!
من هر دوچرخه و موتورسیکلتی را دیدم
تا در حال حرکت بود،
نه به سوی چپ سقوط مي كرد و نه به سوي راست ؛
اما چون از حركت « بازمي ايستاد » و از « تاخت و تاز مي افتاد »،
فورا سقوط می کرد!
بنابراين دانستم كه سقوط در « ايستايي » است، نه در « پويايي ».
« استمرار حیات » در « گردون » بودن است
و « استقرار ممات » در « سکون »ماندن!
« پایایی » در « پویایی » تبلور می یابد
و « میرایی » در « ایستایی »!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
گردون: گردنده، گردان
استقرار : قراریافتن، پابرجاشدن، آرام یافتن،آرام شدن
ممات: مرگ،موت
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(356)
« خود پارسا پنداری » و « خود دانا انگاری »!
من چه بسیار « ملانصرالدّين های زمانه » و « مدّعیان بی پشتوانه » را ديدم
كه خود را « حقیقت مطلق » « می انگاشتند »
و دیگران را « ابله و احمق » « مي پنداشتند» .
این « درک وارونه » و « فهم واژگونه »،
همگان را به « رویشی راستین می گماشت »
و به « پژوهشی نوین وامي داشت »!!
« خود پارسا پنداری » و « خود دانا انگاری »
« توسنی تیزپا » و « دشمنی بی پروا » است،
که راکب خود را در « ژرفنای درّه هلاک »
و « تنگنای تیره مغاک » فرومی افکند.
...و این « بهترین بهانه » و « برترین نشانه » برای شناخت
« مستان قدرت » و « سرمستان دولت » است !
#شفیعی_مطهر
--------------------------------
توسن: وحشی، رام نشده، اسب شوخ و سرکش
مغاک : گود ،گودال
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(355)
راه پر سوز و گداز روشنگري !
من « کوشش مداد » را در « پویش راه ارشاد » ديدم !
مداد در همه عمر خود را « مي فرساید »،
ولی بر آفرينش اثر « مي افزاید ».
من آموزش درس روشنگری را از « مداد » ،« استمداد» کردم!
من از مداد آموختم كه در راه پر سوز و گداز « روشنگري » و « نورباوری »،
بايد چون شمع « سوخت »
تا شمع خاموشان را « افروخت ».
روشنگری بدون « سوختن جان » و « افروختن زبان»،
نه به « ثمر » می رسد و نه به « باور »!
این « روشنگران دلسوز » اند و « نورباوران دل افروز »
که می توانند « باورها » را « بارور » کنند
و « داورها » را « دادور » !
راه روشنگری راهی « پر سوز و گداز» است و « پر نشیب و فراز».
در این راه « خطیر » بدون « وزیر و مشیر»
هر « رونده » را « توان رویش » نیست
و هر « پوینده » « را امکان پویش » !
#شفیعی_مطهر
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(354)
« پویایی »، راز و رمزِ « پایایی »!
من « مداد مات » را در مسیر « امتداد حیات » دیدم
که در « تداوم نقش نگاري » و « تقدُّم ماندگاری »
هر از چند گاه ناگزير از « خودگدازی » و « پوست اندازي » بود.
بنابراین فهمیدم که انسان ها نیز برای « تازه ماندن » و « پُرآوازه نمایاندن »
هر از گاهی باید در درون « کارسازی »
و در بیرون « پوست اندازی » کنند.
« پویایی » راز و رمزِ « پایایی » است
و « استقرار پایایی » در گروی « استمرار شکوفایی » است!
#شفیعی_مطهر
--------------------------
پایایی :پایندگی، جاودانگی،ماندگاری
مات :سرگردان، سرگشته، حیران/ تیره، تار
خودگدازی: خود را به رنج انداختن برای پیشرفت سریع تر،لاغرکردن
کارسازی: مهم سازی ،آمادگی،دستکاری،نیک انجام دادن
آوازه: شهرت / پُرآوازه : مشهور،معروف،نامدار،نام آور
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(353)
« نازش » و « نوازش »!
من هر خانواده ای را دیدم که در آن « بزرگ» تر ها « کوچک » می شوند ،
هرگز نديدم « كوچك »ها در آن « بزرگ» شوند.
« انسان بماهو انسان » « با هر دین و ایمان »
و فارغ از هر « رنگ و نژاد » و گذشته از هر « جنس و اعتقاد»
ذاتاً « کریم » است و شایسته « تکریم»!
اما انسانی که در « مکتب کمال » و « مدرسه روز و ماه و سال»،
« درس زندگی می آموزد » و « تجربه ارزندگی می اندوزد»،
برای « تکریم» بسی « شایسته تر »
و برای « تعظیم » بسیار « بایسته تر » است.
کودکان را باید « نواخت » و پیران را باید « قدر شناخت»!
با آن « نازش » خوش است و با این « نوازش »!
#شفیعی_مطهر
------------------------------
کریم: محترم،با شخصیت
تکریم: گرامی داشتن، بزرگوارشمردن
نازش: نازکشیدن،مهربانی
نوازش: دلجویی،نواختن،محبت کردن
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(352)
« نخستین کلاس ابتدایی » یا « آغازین شگرد شکوفایی»
من جوانانی را دیدم که دستبند طلا بر دستشان
و گردنبند طلا بر گردنشان زینت می بخشید....
اینان از « باریکه ذلّت رهیده » و بر « اریکه عزّت آرمیده » بودند!
و نیز جوانانی را دیدم که دستبند پلیس بر دستشان و طناب دار بر گردنشان...
ایشان « سرافرازی ارزندگی را نشناخته » و « بازی زندگی را باخته » بودند!
من « بسترساز این دو سرشت » و « قصه پرداز این دو سرنوشت » را
« نخستین کلاس ابتدایی » و « آغازین شگرد شکوفایی» می دانم.
#شفیعی_مطهر
------------------------------
اریکه : تخت،تخت پادشاهی
سرشت : طینت، فطرت، نهاد، خوی ،خلق
شگرد: راه،روش،طرز،طریقه
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.