هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1411

«موج نقّادی» و «اوج آزادی»

یک «آهنربای «نَوَند» و «نیرومند»،

می تواند با «ارادۀ نهفته» هزاران «بُراده آَشفته» را،   

به سوی خویش «بکشانَد» و در گرداگِرد خود «بنشانَد»

و همه را «فراهم» و «منظّم» کند.

آیا یک انسانِ «روشنگر» و «صاحب نظر»،

نمی تواند یک «جمع پاک اندیش» را گِرداگِردِ «شمعِ خویش» بنشانَد

و با افشاندن «نور آگاهی» و «شعور دادخواهی»،

«موج نقّادی» را به «اوج آزادی» برسانَد؟

#شفیعی_مطهر

---------------------------------

نَوَند :تند و تیز

بُراده: ریزه های آهن،سونش،ساوآهن

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 4 بهمن 1398 | 17:53 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

اقتصاد هردمبیلی! 

قصّه های شهر هرت/قصّۀ هفتاد و ششم

#شفیعی_مطهر

به علّت سیاست های غلط اعلی حضرت هردمبیل و بی کفایتی مدیران و مسئولان شهر هرت که تنها شاخصۀ گزینش آنان دستبوسی و وفاداری نسبت به ذات ملوکانه بود،اقتصاد شهر در حال فروپاشی و ورشکستگی بود.

روزی هردمبیل ،درباریان را فراخواند و از آنان خواست تا درباره نجات کشور از ورشکستگی تدبیری بیندیشند.پس از ساعت ها بحث و جدل نتیجه این شد که کارشناسی از دیار فرنگ دعوت کنند تا گرۀ این مشکل را بگشاید.

 مستشار فرنگی پس از توضیح و تبیین رهنمودهای اقتصادی خود از هردمبیل پرسید:

آیا واقعاً می خواهید وضع معیشت و اقتصاد مردم خوب شود،یا پایه های قدرت و حاکمیّت خودتان مستحکم گردد؟

اعلی حضرت قاه قاه خندید و گفت: مِستر مستشار! از شما چه پنهان در سیاست ما مردم کیلویی چندند؟!!ما سال هاست بر این مردم عوام حکومت می  کنیم. از شما می خواهیم راه هایی پیشنهاد کنید که سلطنت ما را ابدی کند!

مستشار گفت: حالا فهمیدم که چه باید کرد!

شاه گفت: خب،حالا بفرما!

مستشار طرح خود را در نامه ای محرمانه نوشت و به هردمبیل داد و از او خواست که مفادِّ آن را از فردا دقیقاً اجرا کند.

هردمبیل پس از اطّلاع از مفادِّ طرح فردای آن روز به وزیر دستور داد که تمام شترهای کشور را هر شتر را به قیمت ده  سکه طلا بخرند. وزیر تعجّب کرد و گفت: 

اعلی حضرت حتماً بهتر از ما می دانند که اوضاع خزانه اصلاً خوب نیست و ما هم به شتر نیاز نداریم.

شاه گفت فقط به حرفم گوش کن و مو به مو اجرا کن. وزیر تمام شترها را به این قیمت خرید. به طوری که دیگر در سطح شهر شتری دیده نمی شد. 

شاه گفت: حالا اعلام کن که هر شتر را بیست  سکه می خریم. 

وزیر چنین کرد و عدّۀ دیگری شترهای ذخیرۀ خودشان را به حکومت فروختند. دفعۀ بعد قیمت خرید هر شتر را سی  سکّه اعلام کردند و عدّه‌ای دیگر وسوسه شدند که وارد این عرصه پر سود بشوند و شترهای مخفی کردۀ خود را فروختند.
به همین ترتیب قیمت‌ها را تا هشتاد سکّه بالا بردند و مردم تمام شترهای کشور را به حکومت فروختند.
شاه به وزیر گفت: حالا اعلام کن که شترها را به صد سکّه می خریم و از آن طرف به عوامل وابستۀ ما بگو که هر شتر را به  نود سکّه بفروشند.
مردم هم به طمع سود ده  سکّه ای بار دیگر حماسه آفریدند و هجوم بردند تا شترهایی را که خودشان با قیمت های عمدتاً پایین به حکومت فروخته بودند،دوباره آن ها را به قیمت هر شتر نود سکّه بخرند.
وقتی همه شترها فروخته شد، حکومت اعلام کرد به علّت بعضی اختلاس ها و دزدی های انجام شده در خرید و فروش شتر، دیگر به ماموران خود اعتماد ندارد و هیچ شتری نمی خرد.
به همین سادگی خزانۀ حکومت از سکّه های مردم ابله و طمع کار پر شد و پول کافی برای تامین نیازهای ارتش و داروغه و دیوان و حکومت تامین شد.
وزیر اعظم هم از این تدبیر شاه به وجد آمد و این بار کلید خزانه ای را در دست داشت که پر بود از از سکّه های طلا. این وسط فقط کمی نارضایتی مردم بود که مهم نبود چون بیشتر مردم اصلاً نمی فهمیدند از کجا خورده اند!

***********************

شاید این داستان تخیّلی باشد ولی هر روز برای ما آن هم در قرن بیست و یکم تکرار می شود. مردمی که در صف سکّه، دلار، خودرو، لوازم خانگی، سود های بانکی بالا، سهام انواع بورس و غیره هستند خودشان هم نمی فهمند که در نهایت چه کسی برنده است.

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : جمعه 4 بهمن 1398 | 5:48 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

#سیاهنمایی/17

تحقُّق یکی از وعده های آقای روحانی!

 

گفت: آقای روحانی بالاخره انصافاً به یکی از وعده هایشان عمل کردند!

گفتم :کدام وعده؟

گفت: آن جا که فرمودند:« آن چنان رونق اقتصادی ایجاد کنم و مردم درآمد سرشار داشته باشند که به این 45 هزار تومان اصلاً نیاز نداشته باشند»!

گفتم»خدا را شکر! پس شما دیگر به یارانه 45 هزار تومانی نیاز نداری؟مگر حقوق و درآمد تو چقدر زیاد شده،که از آن بی نیاز شده ای؟

گفت: حقوق ها که زیاد نشده،کالاها آن قدر گران شده که این 45 هزار تومان دیگر مشکلی را حل نمی کند!بنابراین دیگر نیازی به آن نداریم! 

گفتم: ایشان قطعاً می خواسته این قول تحقُّق یابد. مشکلات دیگر و محدودیّت اختیارات باعث شده این ایده محقّق نشود.

گفت: یعنی ایشان از اول این مشکلات و محدودیّت اختیارات را نمی دانسته؟ مثال ایشان در شرایط فعلی ایران مثل کسی است که می خواسته با یک قاشق ماست،دریا را تبدیل به دوغ کند!

می گویند یک نفر با یک قاشق ماست به ساحل دریا رفت. به او گفتند:

می خواهی چه کار کنی؟

گفت: می خواهم با این یک قاشق ماست،یک دریا دوغ درست کنم!

مردم ضمن خنده گفتند: 

همۀ آب های دریا با یک قاشق ماست،دوغ می شود؟!!

پاسخ داد: می دانم نمی شود،ولی اگر بشود،چه می شود!!! 

گفتم:باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: سیاه نمایی

تاريخ : پنج شنبه 3 بهمن 1398 | 4:41 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1410

«همدلی» یا «هم منزلی»؟!

در میان دو چشم نوعی «یک رنگی» و «هماهنگی»وجود دارد.

هر دو با هم «باز» می شوند و دیدن را «آغاز» می کنند

و نیز هر دو «آهسته» با هم «بسته» می شوند.

با هم «می نِگرَند» و با هم «می گِریَند».

با هم «می رمند» و با هم «می آرمند»!

با هم «می خندند» و با هم «می رنجند»!

و شگفت تر این که هرگز همدیگر را «نمی بینند» و با هم «نمی نشینند».

آن چه مهم است «همدلی»است،نه «هم منزلی»! 

این نکته «شیرین» و «نمادین» را 

چه زیبا می سراید «حکیم معیاری» ، «خواجه عبدالله انصاری»:

عیبی است عظیم برکشیدن خود را  

  وز جملۀ خلق برگزیدن خود را

از مردمک دیده بباید آموخت  

  دیدن همه کس را و ندیدن خود را

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 2 بهمن 1398 | 5:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1409

«اُلگو» یا «پاسخگو»؟!

حکومت ،«اموری عُرفی» است،نه «مُروری تعارُفی».

حاکم نه لزوماً «قِدّیس» است و نه «قابل تقدیس»؛

نه «سرشت بهین دارد» و نه «بهشت برین می آورد»،

بلکه «شهروندی کارگزار» است و «ورجاوندی مختار».

بنابراین او پیش از آن که «برای همه اُلگو» باشد،

باید در «برابر همه پاسخگو» باشد.

«کانون قدرت» باید در برابر «قانون نظارت» فروتن باشد.  

در نهاد قدرت، «زایش حُفره های تاریک» به «افزایش سُفره های باریک» می انجامد.

در این صورت راه هر «گونه صلاح» و «آزمونۀ اصلاح» بسته می شود

و هر «شیوۀ سداد» به «ریوۀ انسداد» می انجامد.

 هر «نظام بیداد» به «استحکام استبداد» منجر می شود

و هیچ «راد» به «مُراد» نمی رسد!

دموکراسی نه از «لولۀ تفنگ» درمی آید و نه با «گلولۀ فشنگ»،

بلکه همۀ ما باید «طومار بردگی را بسوزیم» و «معیار آزادگی را بیاموزیم»! 

#شفیعی_مطهر

--------------------------------

عُرفی: آن چه که در بین مردم پسندیده و متداول است ،نیکویی ، بخشش

قدّیس: پاک ، منزه ،مؤمن ، پارسا

بهین: برگزیده،منتخب،بهترین

سداد:  راست و درست بودن، استقامت داشتن، راستی ،استقامت

ریوه: مکر،حیله

راد: جوانمرد، بخشنده ،دانشمند، دانا

طومار: کتاب و نامه و جریده و دفتر و فهرست و دفتر اعمال شخص

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 1 بهمن 1398 | 6:14 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

#سیاهنمایی /15

آیه ای که در هیچ قرآنی نیست!

گفت: من میگم همۀ مردم باید لباس آبی بپوشن!

گفتم: چرا؟

گفت: چون رنگ دریاها و آسمونا آبیه! چقدر خوبه در خشکی هم مردم به رنگ آسمون و دریا بشن! تا بین مردم یک رنگی برقرار بشه!

گفتم: خب، اولاً یک رنگی یعنی همدلی نه هم لباسی! ثانیاً مردم رو که نمیشه به زور وادار کرد یه رنگ خاصّی بپوشن. هر کسی آزاده که هر چی میخواد بپوشه!

گفت: نه، هر کس نمیخواد این طوری لباس بپوشه،جمع کنه و از ایران بره!

گفتم: مگه ایران ملک شخصی توئه؟

گفت :چطور اون خانم مجری تلویزیون میگه هر کی نمیخواد مثل ما باشه،جمع کنه و از ایران بره؟

گفتم: او لابد منبع مستندی داشته!

گفت: اینا هر چی که میلشون باشه میگن حرف خدا و پیغمبره!

گفتم: مگه میشه؟

گفت : یک شیخی با یک داعشی با هم مجادله می کردن. شیخ گفت:

حالا برایت روایتی می خونم که تا کنون در هیچ کتاب روایی نخونده باشی!

داعشی گفت: این که چیزی نیست. من برایت آیه ای می خونم که در هیچ قرآنی نخونده باشی!! 

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: سیاه نمایی

تاريخ : دو شنبه 30 دی 1398 | 4:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1408)

«یار یگانه» یا «بیعار بیگانه»؟!

«من»،«چمن» را دیدم

که مظلومانه در زیر پای «جُهّال»،«پایمال» می شود.

و نیز «درخت» را چه «شوربخت» دیدم،

که با داشتن «انبوه بار و بر» در «اندوه تبر»بسر می برد. 

هر دو «وفا» می کنند و «جفا» می کشند،

یکی با «پایمال» و یکی با «انفصال».

من «درخت تناور» را از «چمن بی یاور» ،

«بسی مظلوم تر» و «بسیار معصوم تر» دیدم!

تبر چه «شوربخت» است ،زیرا از «جنس درخت» است!

«دستۀ تبر» از «رستۀ صنوبر» است.

 چمن از «بیعار بیگانه» جفا می بیند و درخت از «یار یگانه». 

پشت شب تیره را سحر می شکند

افسانه  قدرتش  دگر  می شکند

اما چو ز دست دوست سیلی خوردیم

سنگینی بار غم  کمر  می  شکند!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------- 

جُهّال:نادان ها،جمع جاهل

انفصال: جداشدن،جدایی،گسستگی

یگانه: بی همتا،تنها،یکتا 

رسته: راسته ،رده، صف، قطار

بیعار:کسی که از هیچ عیبی ننگ نداشته باشد بی شرم

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 29 دی 1398 | 4:42 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1407)

«عُقده ها» و «عقیده ها»!

آن گاه که «طوفانی بنیانکن» و «بورانی مردافکن»،

بر «دهر و دیار» و «یار و شهریار» یورش می آورد،

باید به جای «بلندی کوه» و «فرهمندی بشکوه»،

برای پرهیز از «پلشتیِ روح» به «کشتیِ نوح» پناه آوریم.

در این شهر هر روز «سِیلِ رویدادها» بر «خِیلِ مهادها» «برمی آشوبد»

و «بُنیانِ ارزش ها» و «راژمان خیزش ها» را «درهم می کوبد»!

این سیل ها «کوه ها را برمی کنَد» و «گروه ها می پراکنَد»،

ولی نمی تواند «نظرهای راستین» و «باورهای بنیادین» را بلرزانَد.

اگر «بنای ساخت باور» بر «مبنای شناخت داور» باشد

و این ساختار با «سرمایۀ سگال» و بر «پایۀ استدلال» بنا شود، 

به هر «ارزشی می ارزد»،زیرا با هیچ «لرزشی نمی لرزد»!

بیاییم «عقیده ها» را از «عُقده ها» بزداییم

و «عیار هر نیک و بد» را جز با «معیار خرد» نسنجیم!

#شفیعی_مطهر

-------------------------------

عُقده: گره،سرکوفتگی و افسردگی

فرهمندی: شکوه،شوکت،دانایی

پلشتی: پلیدی،آلودگی

مهاد: بساط،بستر،گهواره،زمین پست

سگال: اندیشه،فکر

عِیار: مقایسه کردن،دو چیز را با هم سنجیدن

معیار: مقیاس و آلت سنجش،سنگ محک و ترازو

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 27 دی 1398 | 19:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

افتتاح طرح های ملوکانه!

قصّه های شهر هرت / قصّه هفتاد و پنجم

#شفیعی_مطهر

یکی از شهرک های محروم شهر هرت بارها به وسیلۀ ارسال طومارها از اعلی حضرت هردمبیل خواهش می کردند تا در محلۀ خرابه و ویرانۀ آنان اقداماتی عمرانی انجام شود. سرانجام هردمبیل ضمن صدور فرمانی دستور داد ضمن تسطیح خیابان های آن محل در کناره های آن نیز درختکاری شود. 

مسئولان مرتب گزارش هایی مبنی بر پیشرفت های شگفت انگیز عمرانی و علمی و... شهر هرت را به شرف عرض ملوکانه می رسانیدند.

پس از مدتی او تصمیم گرفت شخصاً برای افتتاح اقدامات عمرانی به آن محل برود و با استفادۀ تبلیغاتی فعّالیّت های عمرانی شهر هرت را به رخ خبرنگاران خارجی و توده های عوام داخلی بکشد.

شهردار و سایر مسئولان که کاری نکرده بودند، هراسان و نگران شدند ،چون چیزی برای عرضه و افتتاح نداشتند.  بالاخره صحنه ای مصنوعی و کاذب آراستند تا اعلی حضرت به طور تشریفاتی در حضور خبرنگاران خارجی افتتاح کند و بعد هر چه می خواهد بشود! چون مردم که کاره ای نیستند و بر فرض ناراضی شوند! طوری نمی شود! صدایشان که به جایی نمی رسد!

چون کف خیابان پر از خاک و خاکروبه بود،در روز افتتاح چهل نفر سقّا را فراخواندند و به آنان گفتند با مشک های پر از آب خیابان را آب پاشی کنند تا اعلی حضرت در میان خاک و خُل خفّه نشود!!

روز موعود مشدی فتح الله سقّا به همراه سی و نه نفر سقّای دیگر به ساحل رودخانه رفتند تا مشک های خود را پر از آب کنند. فتح الله بالاخره عمری در شهر هرت در زیر چکمه های استبداد هردمبیلی تربیت شده بود.بنابراین وقتی می خواست مشکش را پر از آب کند،حیله ای به ذهنش رسید. او پیش خود گفت:

ما چهل نفر سقّا هستیم. اگر من یک نفر به جای آب، مشک را پر از باد هوا کنم ،چه کسی می فهمد؟! من در بین 39 نفر گم می شوم.

بنابراین مشکش را به جای آب از هوا پر کرد و با تظاهر به سنگینی مشک آب ،هنّ و هن کنان همراه با دیگر سقّایان در بدو ورود اعلی حضرت هردمبیل وارد خیابان اصلی شهر شد. پیش از ورود موکب ملوکانه ،جناب شهردار به سقّایان دستور  داد خیابان را آب پاشی کنند. همۀ سقّاها به صف شدند و با یک فرمان دهانه های مشک ها را گشودند.

ناگهان اعلی حضرت و همۀ اسقبال کنندگان با کمال تعجّب دیدند و شنیدند که از دهانۀ همۀ مشک ها به جای آب، صدای فس فس باد هوا می آید!!

بنابراین معلوم شد که همۀ سقّاها مثل مشدی فتح الله مشک ها را پر از باد هوا کرده اند.

رسوایی بزرگی بود. نه تنها سقّاها،بلکه شهردار و همۀ مسئولان با سرافکندگی حرفی برای گفتن نداشتند!

اعلی حضرت ناگزیر در میان خاک و خُل چند قدمی برداشتند. ناگهان با وزش طوفانی سخت همۀ خاک ها و خاکروبه ها به هوا برخاست و بر سر و روی حاضران فرو ریخت.در این بین هر کسی به فکر این بود که کلاهش را باد نبرد. در همین حال باد و طوفان ناگهان درخت های سست کنار خیابان را نیز برکند و بر سر روی شاه و همراهان فرود آمد. 

معلوم شد درخت ها نیز مثل همۀ کارهایشان بی رشه و بدون اندیشه است . آن ها را از باغ های شهرهای اطراف از لبِ خاک بریده و در این جا در خاک فروکرده اند!

فریاد و شیون همۀ حاضران برخاست و شاه در حالی که به سرعت صحنه را ترک می کرد،می کوشید از محل خطر بگریزد و جان به سلامت بدرببرد! 

... واین یک برنامه افتتاحیه ملوکانه بود!

بالا رفتیم،ماست بود! این قصّه راست بود ؟!

پایین آمدیم،دوغ بود! این قصّه دروغ بود؟! 

******************

باور کنید اگر این قصّه هم دروغ باشد،در شهر هرت سال هاست هر روز صدها قصّه نظیر این قصّه ها تکرار می شود!! و مردم مرتّب تاریخ مکرّر را تکرار می کنند!!

و این سرنوشت مردمی است که هر روز این قصّه ها را نه تنها می شنوند،که بعینه می بینند! جمعی بدان می خندند و گروهی می گریَند! ولی هیچ کدام کاری نمی کنند که بر آن نقطۀ پایانی بگذارند!!

به امید آن روز!!

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : جمعه 27 دی 1398 | 5:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1406

«نغزهای ماهپاره» و «مغزهای سنگواره»!

در «بازۀ زمانی هزارۀ سوم» و در «سازۀ راژمانی ادارۀ مردم»،

گونه ای «بت پرستی نوین» با مایه هایی از «سرمستی دیرین» وجود دارد.

این بت ها نه از جنس «چوب و سنگ»،که از «رسوب فرهنگ» است.

در میان «مردم واپسگرا» افرادی غرق در «توهُّمِ  اتوپیا»دیده می شوند.

اینان «انگاره هایی موهوم» و «پنداره هایی مسموم»،

در ذهن «پروریده» و به آن «گرویده»اند.

اینان هر «انتقاد» را «ارتداد» می دانند و هر «تردید» را،«پلید»!

کوچک ترین رخنه در «خارۀ نظر» و «سنگوارۀ باور» را برنمی تابند 

و آن را «وسوسۀ اهریمن» و «دسیسۀ دشمن» می انگارند.

در برابر هر «استدلال»،«لال» اند و در مقابل هر «دلیل»،«ذلیل»!

از شنیدن هر «سخن مخالف»،«خائف»اند هر چند «حقیقی» و «تحقیقی» باشد. 

اینان نه برای «شک» ارزشی قائل اند و نه برای «محک»،

زیرا «شک» را «لک» می پندارند ؛ 

در حالی که برای رسیدن به «یقین»،هر «سخن به گزین» ،

باید از «پُلِ شک» و «تعامُلِ محک» بگذرد.

این «پرستشِ احمقانه» هیچ راهی برای «پُرسشِ محقّقانه»باقی نمی گذارد.

ایشان در ارزیابی هر «نیک و بد» هیچ جایی برای «عقل و خرد»قائل نیستند.

با «احساس،صمیم»اند و با «وسواس،تصمیم» می گیرند.

با «استخاره،یگانه»اند و با «استشاره،بیگانه»!

زیرا به جای «فکر»،تنها «ذکر» می گویند! 

سخن های «نغز» و «پرمغز»،

روح و روان آدمی را «طراوت» و «لطافت» می بخشد؛

ولی این «نغزهای ماهپاره» در «مغزهای سنگواره»کوچک ترین رخنه ای نمی آفریند.

بیاییم «پندارهای خردستیز» و «رفتارهای عقل گریز» را

از «لوح دل» و «لایحۀ فضایل» بزداییم

و «ریشۀ نهال باور» را با «اندیشۀ زلال پژوهشگر»آبیاری کنیم.

#شفیعی_مطهر

----------------------------------

نغز: خوب ، نیک ، بدیع

راژمان: نظام،سیستم،دستگاه

اتوپیا: مدینه ی فاضله،آرمان‌شهر 

لک: سخن بیهوده و یاوه،هذیان 

لایحه: نوشته

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 26 دی 1398 | 5:20 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 241 صفحه بعد