فریب پوپولیستی

قصه های شهر هرت/قصه هفتاد و سوم

مدتی بود از گوشه و کنار شهر هرت خبرهای ناگواری از حرکت های اعتراضی علیه خودکامگی اعلی حضرت هردمبیل به گوش می رسید و خاطر خطیر ملوکانه را می آزرد.

روزی  درباریان را احضار کرد و علت این تظاهرات اعتراضی را از ایشان پرسید. اینان در پاسخ به شرف عرض ملوکانه رساندند که:

با توجه به پیشرفت های علمی و ورود رادیو به شهر، روز به روز دارد چشم و گوش مردم بویژه جوانان باز می شود و وقتی خبرهایی از آزادی بیان و قلم و...را از بلاد بیگانه می شنوند ،علیه خفقان و سانسور حاکم بر شهر هرت می شورند.

اعلی حضرت با ناراحتی و عصبانیت فریاد زدند:

فوراً داشتن و خرید و فروش این رادیوها را حرام  و هر گونه استفاده از آن را ممنوع اعلام کنید.

درباریان گفتند: اعلی حضرتا! خودمان از راه رادیو شهر هرت داریم شبانه روز مردم را مغزشویی می کنیم،بنابراین نمی توانیم استفاده از رادیو را ممنوع کنیم.

شاه گفت: پس استفاده از رادیو دو موج و بیشتر را ممنوع کنید تا مردم نتوانند از رادیو های بیگانه استفاده کنند.

بدین ترتیب خرید و فروش و داشتن رادیو دوموج به بالا رسما ممنوع شد و از روز بعد هزاران رادیو ممنوعه را جمع آوری کردند و آن ها را به عنوان عامل نفوذ بیگانه در میدان شهر به آتش کشیدند.

دامنه این ممنوعیت ها کم کم به استفاده از تلویزیون،ماهواره،رایانه و اینترنت کشید و بتدریج همه را ممنوع اعلام کردند.

پس از مدتی باز خبرهایی از حرکت های اعتراضی به گوش اعلی حضرت رسید و خاطر ملوکانه مکدّر شد. لذا باز درباریان را احضار کرد و بر سرشان فریاد کشید که :

ای مفت خورهای درباری!شماها چه غلطی می کنید که نمی توانید جلوی یک مشت اغتشاشگر و مزدور اجنبی را بگیرید؟!

آنان ضمن عذرخواهی به عرض رساندند که ما بررسی کرده ایم. علّت تظاهرات و اغتشاشات اخیر مطالعه کتاب و روزنامه های خارجی و...است که جوانان را جسور و پررو کرده است.

شاه فریاد زد: همه را توقیف و مطالعه هر گونه کتاب ضالّه را ممنوع کنید.

از فردا ماموران شروع به بستن روزنامه ها و کتابخانه ها و کتابفروشی ها کردند و هر کس را مشغول مطالعه می دیدند به عنوان مطالعه کتب ضالّۀ مضلّه دستگیر و زندانی می کردند.

کم کم دامنه ممنوعیت ها به تدریس در دانشکاه ها و مدارس رسید و تورّم کیفری باعث انباشته شدن پرونده های مجرمانه در محاکم عدلیه شد و همه زندان ها را از جوانان روشنفکر پر کردند. 

این سرکوب ها مدتی شهر را آرام کرد. ولی کم کم حرکت های اعتراضی تازه ای شروع شد. پس از بررسی معلوم شد که با توجه به فراگیرشدن دایره ممنوعیت ها و ممنوع شدن همه چیز مردم بویژه کودکان و جوانان می پرسند پس در ساعت های فراغت چه کنیم؟

وقتی این مسئله در سطوح بالای مدیریتی شهر هرت مورد بررسی قرار گرفت ،پس از بحث های زیاد به این نتیجه رسیدند که بازی فوتبال را به عنوان آلترناتیو همه این فعّالیّت های ممنوعه در بین مردم بویژه جوانان رایج کنند.

بدین وسیله عادت به بازی فوتبال را با موفبقیّت نهادینه کردند و با رواج این بازی در همه محلّه های شهر بتدریج جایگزین همه ممنوعیّت ها شد. 

این راه حل موفّقیّت آمیز موجب سرور خاطر اعلی حضرت شد.

سال ها با خوشی و امنیّت گذشت.تا این که نسل نو پای به عرصۀ جامعه گذاشت. این نسل جدید ممنوعیّت ها و سانسورهای شدید را برنمی تافتند.اینان گرد شخصیّتی فرزانه به نام فاضل اندیشمدار جمع شده و کم کم داشتند به حرکتی عظیم علیه دربار تبدیل می شدند.

بنابراین باز هم شاه نگران، درباریان را فراخواند تا مشکل جدید را حل کنند. اینان به عرض رساندند:

این حکیم فاضل در بین مردم نفوذ زیادی دارد و بازداشت و زندانی کردن او به اغتشاشات جدید دامن می زند.

شاه پرسید: پس چه کنیم؟

به عرض رساندند که : صلاح را در این می دانیم که فعلاً مدّتی همین حکیم را به عنوان صدراعظم منصوب فرمایید ولی ما همه توان خود را بسیج می کنیم تا عملاً برنامه های او با شکست روبه رو شود. بدین ترتیب از محبوبیّت او کاسته شده و مردم از گرد او پراکنده می شوند. سپس با یک کودتا او را خانه نشین و منزوی و حتّی زندانی می کنیم.

شاه این پیشنهاد را پذیرفت و روز بعد او را احضار کرد و به عنوان صدراعظم برگزید .

فاضل اندیشمند روز دوم صدارت خود طی فرمانی همه ممنوعیّت های پیشین را لغو و استفاده از همه چیز را آزاد اعلام کرد. 

تحلیل او و هوادارانش این بود که این فرمان با استقبال پُرشور مردم روبه رو خواهد شد؛ ولی از آن جا که مردم عادت به استفاده از آن ها را فراموش کرده و به بازی فوتبال معتاد شده بودند، همچنان بازی فوتبال را بر همه فعّالیّت های سابق ترجیح می دادند.

این حکیم و یاران اندکش هر کاری کردند نتوانستند مردم را از بازی فوتبال بازدارند و به مطالعۀ کتاب و روزنانه و رایانه و اینترنت و...عادت دهند. ناگزیر او طی فرمانی بازی فوتبال را ممنوع اعلام کرد تا مردم بویژه جوانان به مطالعه و فعّالیّت های فرهنگی روی بیاورند.

ولی مردمی که سال ها اعتیاد به فوتبال را جایگزین مطالعه و سایر کارهای فرهنگی کرده بودند،سعی کردند این بازی را به طور محرمانه انجام دهند.از آن جا که این بازی به زمینی بزرگ نیاز دارد ،امکان برگزاری آن به طور محرمان امکان پذیر نبود.

لذا این دفعه با کمک و تحریک ماموران درباری طی یک حرکت عظیم با کودتایی تلخ صدراعظم فکور و دلسوز را سرنگون و خانه نشین کردند و روز بعد پیروزمندانه با جشن و هلهله ،میدان های فوتبال را بازگشایی و بازی هایی شکوهمندانه به راه انداختند!

بدین وسیله بازی فوتبال باطل السّحر همۀ مشغولیّات و فعّالیّت های مفید فرهنگی شد! 

تا این که.....!!

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : جمعه 13 دی 1398 | 5:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1398

«مکر مکرّر »بر «مدار مدوّر»

من ملّتی را دیدم که نزدیک به دو «سده» در این «ماتمکده»،  

بارها «از جای جنبیدند» و «نهضت هایی را آفریدند» ،  

که با «ایدۀ سعه» به «پدیدۀ توسعه» دست یابند؛

ولی هر چه بر «سُرعت فُزودند» و بر «وُسعت افزودند»،

زودتر به «نُقطۀ نخستین» رسیدند،نه به «نُکتۀبنیادین».
 
گویی نه بر «سیری رهگذر» ،که  بر «مسیری مُدوَّر» می چرخند!

پیش از هر «خیزش اجتماعی» و «انگیزش دفاعی»،

نخست باید «هدف معقول» و «راهِ وصول» را شناخت،

سپس «جُنبش را آغاز» و «خیزش را ابراز» کرد. 

چه زیبا فرمود آن «هُمام ناطق»،«امام صادق»(ع):

کسى که بدون بینش عمل کند، همچون کسى است که در بیراهه رود، هر چه تندتر رود، از راه دورتر مى افتد.*

#شفیعی_مطهر

-----------------------------------

*امام جعفر صادق علیه السلام:

اَلْعَامِلُ عَلَى غَیْرِ بَصِیرَةٍ کَالسَّائِرِ عَلَى غَیْرِ اَلطَّرِیقِ لاَ یَزِیدُهُ سُرْعَةُ اَلسَّیْرِ إِلاَّ بُعْداً

(الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد 1 )

سعه: وسعت،گشادگی،فراخی،توانگری،توانایی

هُمام: مرد بزرگ و دلیر و بخشنده،پادشاه بلندهمت

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 



تاريخ : پنج شنبه 12 دی 1398 | 6:17 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1397

«باری وزین» و «آواری سنگین»

یک قطعه «زغال روشن» در میان خرمنی از زغال های خاموشِ «گلخن» ،

می تواند «امیدوار بدرخشد» و همه را «نور و نار بخشد». 

آیا یک انسانِ «آگاهِ بیدار» و «دادخواهِ هُشیار» ،

نمی تواند «خیلِ خفتگان» را از یورشِ «سیلِ خروشان»بیاگاهانَد؟!

روشنگری «باری وزین» و «آواری سنگین» است

بر دوش همۀ آنان که «تَهم اند» و درد را «می فهمند»!

بیاییم در این «غال» کمتر از «زغال» نباشیم!

از «جان بدرخشیم» و «جهان را نوربخشیم»!

#شفیعی_مطهر

--------------------------------

گُلخن: آتشخانه،تون،آتشخانه حمام

تَهم: قوی،نیرومند،بزرگ،بی همتا در بزرگی و دلیری

غال: زمین پست و پردرخت،شکاف کوه،غار

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 11 دی 1398 | 3:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1396

مبارزه با«لول» یا «معلول»؟!

چه «دل پریش» و «ساده اندیش»اند،

آنان که در «تیرگی شب» و با «چیرگی غضب»، 

بر «آواز خروس ها» و «سوز و گداز فانوس ها» می افزایند،

و «سگان نگهبان» و «افراد پاسبان» را بیدار می دارند،

تا در شهر از «اموال» و «مال و منال» پاس دارند؛

امّا غافل از آن که«دزدان ناس» و «عاملان اختلاس»،

در «روشنایی روز» با «دلارایی مرموز»،

با توسُّل به «نشانی خدا»، به «مهمانی کدخدا» می روند!

آن جا که «فساد،نهادینه» و «بیداد،بی هزینه» می شود،

آن که «بدونِ اجازات»،«مُجازات» می شود،

«افشاگرِ اختلاس» است ،نه «غارتگرِ ناس» . 

این جا نه تنها «دُزد»،«دستمُزد» دارد،

که حتی دادنِ «جایزه» را نیز «جایز» می دانند!

در این جا با «مسئول،کار» می کنند و با «معلول،پیکار».

باید اصلاح را از «نهاد» آغاز کرد،نه از «افراد»؛

زیرا آنان «لول»اند و اینان،«معلول»!

#شفیعی_مطهر

-------------------------------------

لول: سرمست،بی شرم،بی حیا

اجازات: اجازه ها،جمع اجازه

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 10 دی 1398 | 6:8 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1395

«کانونِ قدرت» و «قانونِ نظارت»!

هر «کانونِ قُدرت»،«به نُدرت»

به «فساد نمی گراید» و «باب بیداد را نمی گشاید»!

کانون قدرت باید «خیاراتی معدود» و «اختیاراتی محدود» داشته باشد.

او نه «اُلگو»،که باید «پاسخگو» باشد. 

قدرت باید با «میثاقی ریشه ای» همۀ امورش در «اتاقی شیشه ای»، 

برای «اصحاب رسانه» و «ارباب سامانه»

و نیز برای مردم چون «رایت»،«قابل رویت» باشد. 

«سیاست» با «قداست» نمی سازد!

هر کس با هر «لباسی»،«کارِ سیاسی» می کند،

باید خود را در برابر مردم،«خاکسار» و «خدمتگزار» بداند.

قدرت نباید در «حصار هیچ انحصار» و در «گزار هیچ کارگزار» باشد

قدرت باید همۀ مردم را در «قبالِ گفتارش» و «وبال رفتارش»،

«پُرسشگرِ سلیم» بداند،نه «پرستشگرِ تسلیم»!

قدرتِ «خودانگیخته» و «افسارگسیخته»، 

خود را به «جنون» و دنیا را به «خاک و خون» می کشد.

تمرکُزِ قدرت از هر انسان هر چند «علّامه»،یک «خودکامه» می سازد؛

هر جامعه بخواهد «جاودانه بپاید» باید تمرکز قدرت را «عالمانه بزداید». 

هر «کانونِ قدرت» باید زیرِ ذرّه بینِ «قانون نظارت» باشد!

#شفیعی_مطهر

------------------------------

خیار: اختیار،اقدام به کاری با میل خود

میثاق: عهد،پیمان

رایت: پرچم،عَلَم،بیرق

انگیخته: تحریک شده،وادارشده،(خودانگیخته: خودسر،غیرپاسخگو)

گزار: طرح و نقشه

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 8 دی 1398 | 5:21 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1394

«اسیرِ سار» و «امیرِ سوار»!

من «خودکامه ای وِرّاج» را دیدم نشسته بر کنارۀ «دریایی موّاج»!

در سایه سارِ «بُرجی پر از ذخایر» و در کنارش «دُرجی از جواهر». 

جواهراتی که هر «دانه اش خراج ولایتی» بود و هر «دُردانه اش تاراج ایالتی» .

او یکایک «سکّه های زرّین» و «سبیکه های سیمین» را 

با «مُباهات» از «صندوقچۀ جواهرات» برمی داشت

و به درون دریا «می انداخت» 

و با عربده ای مستانه دستی بر طبل شکم «می نواخت»!

او «صدای قُلُپ قُلُپ را می شنید» و با «هر دو لُپ می خندید». 

او به گونه ای «از تهِ دل می خندید» و «بر روی گِل می رقصید»،

که گویی از «وَجد» به «وجود» آمده است!

او بر سرِ «گنجِ بی رنج» نشسته بود!

گنجینه ای که در هر «دُردانۀ گنج»،صدها«نشانۀ رنج» فریادگر بود،

رنج «مردُمی مسکین» که کمرشان زیر بار «تورُِّمی سنگین» می شکست!

خودکامه در فکرِ «کامۀ یارۀ خویش» بود،نه «جامۀ پارۀ درویش».

خودکامه «شادمانه می زیست» فارغ از آن که ملّتی «اندوهگنانه می گریست»!

از «کاخ،قاه قاهِ دم به دم» به گوش می رسید و از «کوخ،آه آهِ دمادم»!

آن جا «غریوِ شادی» بود و «ریوِ شیّادی»،

ولی این جا «زار زیستن» بود و «نزار گریستن»!

برای این ملّت ها تنها «راهِ رهایی»،«پگاهِ آگاهی» است!

تا اینان «ستم پذیر»اند،آنان نیز «سختگیر»اند!

و تا اینان «اسیرِ سار»اند،آنان نیز «امیرِ سوار»اند! 

#شفیعی_مطهر

-------------------------------------- 

وِرّاج: پرحرف پُگو،بیهوده گو

دُرج: صندوقچه،جعبه کوچک جواهرات

سبیکه: نقره گداخته، تکه سیم یا زر

قُلُپ قُلُپ: صدای جوشیدن آب

وَجد: شوق و ذوق، خوشی، شیفتگی

لُپ: توی دهان،دو طرف دهان،زیر گونه ها

کامه: کام،مراد،آرزو،مقصود

یاره: دستبند زرین

غریو: فریاد، خروش، بانگ بلند،فریاد خشم

ریو:مکر ،حیله، فریب،نیرنگ

سار: رنج،آزار،محنت،درد،رنجور

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 7 دی 1398 | 4:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

  دغدغه های هردمبیل

قصه های شهر هرت / قصه هفتاد و دوم

#شفیعی_مطهر

سال ها از سلطنت ابدمدت قبلۀ عالَم و امید آدم و عالَم اعلی حضرت هردمبیل در هرت شهر می گذشت. کم کم رایحه ای از افکار نوین آزادی خواهی و دموکراسی از فرنگ می وزید و برخی جوانان درس خوانده را به جنبش های اعتراضی و حق خواهی فرامی خواند. 

این حرکت ها روح و روان اعلی حضرت را می آزرد و ابشان را به یافتن راه حل هایی برای استمرار دیکتاتوری خود و فرزندانش برمی انگیخت.

روزی وزیر اعظم را فراخواند و از او خواست تا با کمک کارشناسان داخلی و خارجی برای رفع این مشکل چاره ای بیندیشند. وزیر اعظم پس از رایزنی های مفصّل با شبکه های امنیتی و نهادهای سرکوبگر خارجی سرانجام کارشناسی خبره و متخصّصی باتجربه از دیار فرنگ را شناسایی کرد و با صرف هزینه های سنگینی او را به عنوان مستشار ویژه به هرت شهر فراخواند. این کارشناس مدّعی بود که مبتکر نقشۀ راهی است برای خاموش کردن بارقه های آزادی خواهی در نهاد نسل های آینده ،بنابراین روزی او را به حضور اعلی حضرت برد تا نقشۀ خود را توضیح دهد و تشریح کند. 

مستشار ویژه طرح خود را چنین تشریح کرد:

نکتۀ محوری طرح من بر دو اصل مبتنی است:

اصل اول نگه داشتن مردم در فقر و نیازمندی و مشغول کردن آنان به دوندگی شبانه روز برای به دست آوردن حد اقّل معاش و یک لقمۀ نان .

اصل دوم، موفّقیّت در بند اول ما را در تحقّق هدف بعدی یعنی بازداشتن مردم بویژه جوانان از مطالعۀ کتاب و اندیشیدن به ایده های متعالی دموکراسی و آزاداندیشی و... 

دستاورد مهمِّ تحقّق این دو اصل برای ما این است که مردم هرت شهر اسیر یک بیماری روانی به نام «توهُّمِ درماندگی آموخته شده» بشوند. به دیگر سخن ما از کودکی «درماندگی و نتوانستن» را به مردم می آموزیم. در نتیجه مردم با وجود توانمندی و قدرت بی کران ضعف و درماندگی کاذب خود را به عنوان یک واقعیّت می پذیرند. آن گاه آنان ناگزیر می شوند به ساز ما برقصند و تسلیم محض فرامین ملوکانه باشند.

اعلی حضرت که معلوم بود عمق این حرف ها را نمی فهمد،پرسید:

بیشتر برای ما توضیح بده.درماندگی آموخته شده یعنی چه:

مستشار سعی کرد با چند مثال این پدیدۀ جهنّمی و مخدِّرِ اجتماعی را برای شاه تبیین کند. او گفت:

مثلاً فیل حیوانی تنومند و قوی است .اگر نخواهد از انسان اطاعت کند،انسان به هیچ وجه نمی تواند او را به تسلیم وادارد. فیلبانان برای تسلیم کردن او از دوران کودکی، توهُّم درماندگی را به او می آموزند. بدین گونه که در دوران ناتوانی و کوچکی پای او را با ریسمانی به ستونی استوار یا درختی کهن می بندند.او هر چه تلاش می کند،نمی تواند پای خود را از بند برهاند. به تدریج ناتوانی و درماندگی را به عنوان یک واقعیّت باور می کند.بنابراین وقتی بزرگ و نیرومند هم می شود،همچنان خود را از رهایی ناتوان می پندارد و درماندگی را باور می کند و در برابر هر فرمان صاحب خود ذلیلانه تسلیم می شود!  

اعلی حضرت می دانند که پادشاه با همۀ کبکبه و دبدبه و نیروهای مسلّح خود قطره ای در برابر نیروی عظیم اقیانوس مردمی بیش نیستند،ولی این توهُّم درماندگی ،همۀ آنان را وادار به تسلیم می کند.

شاه با شنیدن این مثال کمی به وجد آمد و با ابراز ولع برای شنیدن بیشتر گفت:

خب، بعد؟

مستشار ادامه داد:

در مثال بعدی کارشناسان پنج میمون را در یک قفس بزرگ زندانی کردند و بر سقف قفس یک خوشۀ موز آویختند و زیر آن یک نردبان گذاشتند. پس از مدّتی به محض این که یکی از میمون ها برای برداشتن خوشۀ موز شروع به بالارفتن از نردبان می کرد، کارشناسان بر سر دیگر میمون ها آب سرد می ریختند. میمون ها احساس کردند بین ریختن آب سرد و بالارفتن از نردبان ارتباطی هست،بنابراین هر چهار میمون به میمون پنجم که مشغول بالارفتن از نردبان بود،یورش می آوردند و او را پایین می کشیدند.

بدین ترتیب هر میمونی که به نردبان نزدیک می شد،بر سر دیگر میمون ها آب سرد می ریختند و آنان، میمون بالارونده از نردبان را پایین می کشیدند.

روز بعد یکی از میمون های داخل قفس را با میمونی تازه عوض کردند. میمون تازه وارد که قانون قفس را نمی دانست،شروع به بالارفتن از نردبان کرد. ولی سایر میمون ها حتی بدون ریختن آب سرد بر سرشان،میمون تازه وارد پایین کشیدند. این تعویض میمون ها تکرار شد تا هر پنج میمون عوض شدند. بدین ترتیب هر میمون تازه وارد که می خواست از نردبان بالا رود،دیگران بدون این که علّت آن را بدانند، بی اختیار او را پایین می کشیدند. بدین گونه قدرت تفکُّر از آنان سلب شد و خود به خود مانع پیشرفت یکدیگر می شدند.

پادشاه با خوشحالی پرسید: خب،راهکار رسیدن به این اهداف چیست؟

مستشار توضیح داد:

طرح ما از دورۀ آموزش های پیش دبستانی و دبستان شروع شده و تا دانشگاه ادامه  دارد. هدف اساسی و محوری همۀ  آموزش ها بر پایۀ دو اصل فوق است. 

ما باید به بچّه های مردم بیاموزیم که باید صد در صد تسلیم مدیران و معلّمان مدرسه باشند. جز کتاب های درسی را نخوانند و هیچ بحث غیردرسی در مدارس و دانشگاه ها مطرح نشود. حتی اگر معلّم نتیجۀ عمل ریاضی دو ضربدر دو را پنج دانست،نباید هیچ دانش آموز و دانشجویی حتّی سوال کند!

باید سلطان را سایۀ خدا در زمین بدانند و اطاعت از اوامر ایشان را اطاعت امر خدا بدانند. هیچ کس حق ندارد در برابر اوامر و امیال ملوکانه «امّا» و «اگر» و...بگوید و انتقاد کند.

بدین گونه با اجرای موفّقیّت آمیز طرح های شیطانی و ضدّمردمی مستشار ، شاه موفّق شد با سیاست فرعونی* یعنی تربیت جامعه ای ذلیل و تسلیم و درمانده ،سال ها سلطۀ جهنّمی خود را بر مردم بیچاره تحمیل کند،تا این که.....!!

---------------------------------------

* فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ ۚ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ (آیۀ 54)

و (به وسیلۀ این تبلیغات دروغ و باطل) قومش را ذلیل و زبون داشت تا همه مطیع فرمان وی شدند که آن ها مردمی فاسق و نابکار بودند. 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : جمعه 6 دی 1398 | 6:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1393

«قانون هستی» و «آزمون اَلَستی»!

دریا با همۀ «زیبایی ها» و «فریبایی ها»،

می تواند با «من»،بزرگ ترین «دُشمن» باشد،

اگر با «شنا»،«آشنا» نباشم.

و نیز همین «دریای موّاج» می تواند مرا بر روی «دست های امواج»،

از «تیرۀ تلف» تا «جزیرۀ هدف» برساند،

اگر «گُفتاوَردِ زبانش را بدانم» و «نبرد با طغیانش را بتوانم».

در جهان آفرینش باید «طینت را نخُست شناخت» 

و سپس «طبیعت را دُرُست ساخت».

طبیعت ،«زبانی ویژه» و «بیانی آویژه» دارد.

کسی که این «زبان را بشناسد» از «حرمان نمی هراسد».

بیاییم «قانون هستی را بیاموزیم» تا در «آزمون اَلَستی نسوزیم»!

#شفیعی_مطهر

------------------------------------ 

اَلَست: روز ازل،زمان بی آغاز

تیره:تاریک،به رنگ ذغال یا خاکستر 

آویژه:ویژه،خاص،خالص

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 5 دی 1398 | 4:56 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

 

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1392) 

 

❣️«آزمون بینش» در «قانون آفرینش»

در «جهان هستی» و در «راژمان اَلَستی»، 

این «آزمون بینش» در «قانون آفرینش» تبلور دارد ،

که هر انسان هر «هدفِ عالی» مُبتنی بر «شرفِ متعالی» را

از «ژرفای دل» و با «صفای کامل» باور داشته باشد،

و بدان «عشق ورزد» و بر این باور «دلش نلرزد»،

آن هدف نیز او را «درمی یابد» و به سویَش «می شتابد».

«ارادۀ نستوه» می تواند هستی را به «ستوه» آورَد.

در رویارویی با «کوهِ سختی ها» و «انبوهِ شوربختی ها»،

هر کس در عرصۀ «ارزندگی ببازد»،

ناگزیر باید عمری را با «سرافکندگی بسازد».

#شفیعی_مطهر

------------------------------------

راژمان: نظام،سیستم،دستگاه

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 4 دی 1398 | 5:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1391

«آموزش پیشه» یا «پرورش اندیشه»؟!

در جهان در«عرصۀ دانش» و «صحنۀ بینش» ،

«درکِ تحلیلی»،بهترین «مدرکِ تحصیلی» است.

برای هیچ «علّامه ای»،هیچ «دانشنامه ای»،

«والاتر» و «گرانبهاتر» 

از «کمالِ انسانیّت» و «سگالِ عقلانیّت» نیست.

همۀ «ابزارهای کشتارِ جمعی» و «جنگ افزارهای قلع و قمعی» را،

 «دانشمندان دادگریز» و «ورجاوندانِ بیدادانگیز» ساخته اند.

بیاییم از هر «دبستان»،یک «ادبستان» بسازیم

و پیش از «آموزش پیشه» به «پرورش اندیشه» پردازیم!

خطرناک ترین انسان کسی است که «فهمی کم» و «اعتقادی مُحکم» دارد!

#شفیعی_مطهر

----------------------------------

سگال:اندیشه،فکر

قلع و قمع: ریشه کن ساختن و برانداختن

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 


موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 3 دی 1398 | 5:20 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 241 صفحه بعد