هزینه های ضابطه مند بودن!
هزينه های ضابطه مندبودن! --------------------------------------- #خاطره_هاومخاطره_ها ------------------------------------ #شفیعی_مطهر --------------------------------------------- من دقیقا در تاریخ ۲۲ مهرماه سال ۱۳۶۴ به عنوان رئیس آموزش و پرورش شهرستان گلپایگان کار خود را در آن شهر آغاز کردم. در نخستین روزهای کار خود روزی آقای محمد حسین اشراقی مسئول دایره آموزش نزد من آمد و با بیان دلایلی استعفانامه خود را ارائه داد و به علت خستگی از ادامه همکاری انصراف داد. پس از اصرار زیاد من مبنی بر بیان علت اصلی خستگی و استعفا، سرانجام با اکراه اعلام کرد: از شما چه پنهان خستگی من به خاطر رواج پارتی بازی و باندبازی است. من با این رویه ها نمی توانم کار کنم. من گفتم: آیا در این چند روزی که من آمده ام ، از من هم توصیه یا سفارشی مبنی بر تبعیض یا پارتی بازری دیده ای؟ پاسخ داد : خیر، اما احتمال مي دهم. من گفتم : بنابراين شما همچنان كار خود را برابر با ضوابط و مقررات با قاطعيت انجام دهيد و توصيه و تبعيض را از سوي هيچ مقامي نپذيريد. آقاي اشراقي عجالتا پيشنهاد مرا پذيرفتند و من در مدت سه سالي كه آنجا بودم، ايشان انصافا و صادقانه كار خود را با قاطعيت و ضوابط انجام دادند و حتي يك بار هم اظهار خستگي و نوميدي نكردند. آن روزها صدها معلم ابتدايي بنا به بخشنامه اي موسوم به يك آموز همه دقيقا امتيازبندي مي شدند. امتيازها به قدري دقيق و منطقي بود كه فهرست اسامي صدها نفر معلم روي ديوار نصب مي شد و هر كس مي توانست امتيازات خود و همه همكاران و همانندان خود را ببيند و ارزيابي كند و در صورت احتمال تبعيض مي توانست با كمال شجاعت اعتراض كند و اعتراض او فورا و بدون استثنا رسيدگي و اقدام مي شد. در آن روزها شخصي به نام آقاي (الف) از سوي استانداري اصفهان به عنوان شهردار گلپايگان منصوب شد و خانم ايشان معلم ابتدايي بود.آن خانم پس از ارائه ابلاغ خود به من، او را براي تعيين محل تدريس به دايره آموزش معرفي كردم. دايره آموزش نيز پس از امتیازبندي طبق مقررات محل كار او را در يكي از روستاهاي نسبتا دور گلپايگان تعيين كرد. آقاي شهردار كه انتظار داشت به علت مقامش محل كار خانم ايشان را در شهر و نزديك خانه شان تعيين كنيم، به شدت از اين موضوع ناراحت شد و ضمن تماس با من ناراحتي خود را ابراز كرد. من در پاسخ ايشان محترمانه گفتم: ما ضوابط و مقررات دقيقي داريم و براي هيچ كس حتي جناب عالي هم نمي توانيم از آن تخطي كنيم. اصرار و پافشاري ايشان نتوانست هيچ رخنه اي در ضوابط و رفتار ما ايجاد كند . ناگزير آقاي شهردار تقاضا کرد با انتقال خانم ایشان به شهرستان خوانسار موافقت کنم. من نيز موافقت كردم. بنا به اظهار آقاي شهردار،اداره آموزش و پرورش خوانسار محل خدمت خانم ايشان را آخرين روستاي واقع در جاده خوانسار - گلپايگان تعيين كرده كه به گلپايگان نزديك تر از روستايي بود كه ما در گلپايگان تعيين كرده بوديم. آن سال گذشت. در آغاز آقاي شهردار خيال مي كرد من با ايشان غرض دارم و عمدا مي خواهم او را اذيت كنم . البته اين بدبيني براي من كم هزينه هم نبود. يك روز بعد ظهر پس از تعطيلي اداره وقتي با پيكان خود عازم ورود به خانه مان بودم، با شگفتي مشاهده كردم كه پل سيماني روي جوي جلوي خانه ما را كنده و به كناري ريخته اند. من فهميدم اين نخستين هزينه ضابطه گرايي ماست!! بعدا فهميدم آقاي شهردار همه فكرهايشان را كرده اند و سرانجام تشخيص داده اند كه كاري جز تخريب راه ورود ما را به خانه مان نمي توانند بكنند. آن خانه متعلق به اداره آموزش و پرورش بود. لذا وقتی از دايره خدمات با شهرداري تماس گرفته و علت تخريب پل را پرسيده بودند ، شهرداري تنگي گذرگاه آب را بهانه تخريب پل عنوان كرده بودند. گرچه بسياري از پل هاي همان خيابان آيت الله گلپايگاني نظير پل در خانه ما بود ، با اين وجود من به خدمات دستور دادم برابر ضوابط شهرداري پل را بازسازي كردند و اين بهانه هم از شهرداري گرفته شد . گاهي در جلسات شوراي اداري وقتي شهردار را مي ديدم، سرسنگيني و بي اعتنايي ايشان بيانگر گلايه شديد ايشان از عدم رعايت جايگاه خانم ايشان توسط ما بود. البته مشابه همين هزينه را نيز من به خاطر تعيين ضابطه متد محل كار خانم رئيس دارايي گلپايگان پرداختم . ايشان نيز به همين علت پرداخت حقوق معلمان را به بهانه واهي به تعويق انداختند. البته ما همچنان روي ضوابط خود ايستاديم و بدون كوتاه آمدن از ضوابط خود، مسئله را حل كرديم. سال بعد خانم آقاي شهردار ناگزير به گلپايگان منتقل شدند و من باز هم بدون هيچ تبعيضي برابر ضوابط و مقررات او را به آموزش معرفي كردم و دايره آموزش نيز كاملا با توجه به امتيازات ، نام برده را به يكي از روستاهاي گلپايگان اعزام كرد. اين دفعه آقاي شهردار و خانمشان يقين و باوركرذند كه ما كاملا برابر مقررات عمل مي كنيم. اولا وقتي ديدند ما با عنايت به امتيازشان دقيقا عمل كرده ايم و حتي تخريب پل را بهانه اي براي انتقام و تبعيض قرار نداده ايم، بسيار تعجب كرده بودند. روزي براي بازديد به يكي از روستاها رفتم . ديدم حياط مدرسه كه قبلا خاكي بود و در مواقع بارندگي، گل و لاي كار عبور و مرور را سخت مي كرد، اكنون شن ريزي و مسطح شده است. از خانم مدير به خاطر اين كار تشكر كردم . ايشان اظهار داشت : چون خانم آقاي شهردار يكي از معلمان ما هستند ، شهرداري چند كمپرسي شن آورده و حياط را شن ريزي كرده اند. كم كم آقاي شهردار احساس كردند ما هيچ تقابلي نداريم و تنها پاي ضوابط و مقررات خود ايستاده ايم ، در روابط خود با ما تجديد نظر كردند و بر خلاف گذشته آمادگي خود را براي هرگونه همكاري اعلام داشتند. اين قضايا گذشت. من در تيرماه ۱۳۶۷وقتي به عنوان مديركل آموزش و پرورش يكي از استان ها منصوب شده و قصد خداحافظي با مسئولان شهر داشتم ، آقاي شهردار با لحني بغض آلود به من گفت: آقاي شفيعي مطهر! مردان بزرگ دير شناخته مي شوند و شما يكي از ايشان هستيد . من افسوس مي خورم چرا شما را دير شناختم. *************** در سال ۱۳۷۷ نيز كه من به عنوان مديركل آموزش و پرورش استان قم خدمت مي كردم، خاطره اي مشابه آن دارم . اين دفعه هزينه ضابطه مند بودن بسيار سنگين تر بود و جايگاه مرا به باد داد. اين دفعه عروس يكي از شخصيت ها معلم شده بود و آن شخصيت بسيار بزرگ!!!(که حتی هنوز جرات ندارم نامشان را ذکر کنم!!) انتظار داشت محل كار عروسشان را در نزديكي خانه شان تعيين كنيم. وقتي ما خواستيم پاي ضوابط بايستيم، ديديم که ... ------------------------------------------ شد غلامي كه آب جوي آرد آب جوي آمد و غلام ببرد !!

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: خاطرات

تاريخ : شنبه 14 فروردين 1395 | 13:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |