عاشورا،تبلور عزت و كرامت انسان


 

بسم الله الرحمن الرحيم

متن سخنراني من در ويژه برنامه «تعزيت آفتاب» در مسجدالحسين(ع) ميرنشانه كاشان در روز چهارشنبه 29/9/1391 در ساعت 20

 

  عاشورا، تبلور عزت و كرامت انسان

و لقد كرمنا بني آدم و حملناهم في البر والبحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلا ( اسري ، ۷۰)

   ما فرزندان آدم را بسيار گرامي داشتيم . آن ها را بر مركب هاي خشكي و دريا سوار كرديم و از هر غذاي لذيذ و پاكيزه ايشان را روزي داديم و بر بسياري از آفريدگان خود برتري و فضيلت بزرگ بخشيديم.


جامعه ای را می توانیم توسعه یافته و پیشرفته بدانیم که انسان ها در آن به عنوان شهروندان دارای حقوق ، کرامت و شخصیت باشند . اگر کرامت و حقوق انسان ها و شهروندان در جامعه ای توسط حاکمان به رسمیت شناخته شده و از آن پاسداری شود ، از آن پس رای انسان ها ، قلم و بیان انسان ها ، نظریات انسان ها ( اعم از موافق و مخالف با حاکمان) و دین و ...انسان ها محترم و ارزشمند است .

براي استمرار يك حكومت مستبد و خودكامه راهي بهتر و روشي كار آمد تر از تحقير مردم و خوار كردن شخصيت آنان نيست. چه، مردمي رشيد، خودباور، آزاده و داراي كرامت و عزّت نفس هرگز تن به خودكامگي و ذلّت حقارت نمي دهند. خداوند رمز بقا و راز استمرار حكومت ظالمانه و مستبدانه فرعون مصر- و همه فراعنه و مستبدان تاريخ- رادر تحقير شخصيت شهروندان بيان مي فرمايد: 

    «فاستخفّ قومه فاطاعوه،»(زخرف، 54)

    پس فرعون( با تبليغات باطل و غوغا سالاري) ملّتش را ذليل و زبون كرد تا همه مطيع فرمان او شدند. 

    يك انسان با شخصيت، شريف و داراي احساس خود ارزشمندي نه تنها زير بار زور و خودكامگي نمي رود، بلكه شخصيت گرامي و عزيز خود را به هيچ گناه و معصيتي نمي آلايد. يك ملت شريف، آزاده و با كرامت نيز ذلت نمي پذيرد، تن به تحقير نمي دهد ودر برابر ستم، سر تسليم فرود نمي آورد.

بر پايه اصل آسماني « لقد کرمنا بنی آدم » (الاسرا، ۷۰ ) ما بايد كرامت انسان ها و حقوق مسلمشان را باور كنيم . هر چيز منسوب به انسان از جمله اعتقادات ، باورها ، آرا و افكار و عرفيات او محترم است. اگر هر يك از آن ها را سخيف ، باطل ، پوچ ، خرافي ، غير استدلالي و موهوم دانيم، بايد با استدلال منطقي و با روش اقناعي باور و پندار او را اصلاح كنيم و صد البته بايد همين ارزيابي را كه ما از او داريم ، بپذيريم كه او هم درباره ما داشته باشد.


در متن آموزه هاي اسلامي انسان تا بدان پايه كرامت و ارزش دارد كه در حديثي می خوانيم:

 « اگر اهل آسمان ها و زمین در قتل یک نفر شریک شوند، همه به دوزخ مي افتند.»

عزت در لغت و اصطلاح

عزت در لغت به معناي عظمت و بزرگواري و ارجمندي و ارج و سرافرازي آمده است . شيخ بهايي عليه الرحمه مي گويد :

عزت اندر عزت آمد اي فلان

تو چه جويي زاختلاط اين و آن

گر تو خواهي عزت دنيا و دين

عزلتي از مردم دنيا گزين

در منتهي الارب في لغه العرب ، عزت در مقابل ذلت و به معناي ارجمندي و شدت است .

راغب اصفهاني لغت شناس پرآوازه قرآن کريم عزت را از ريشه « ارض عزار » به معناي زمين سخت و نفوذناپذير مي داند و آن حالتي است که انسان را از مغلوب شدن باز مي دارد .

« عزت نيز به معناي توانايي و در مقابل ذلت آمده است » .

فقيه دامغاني با توجه به کاربرد کلمه عزت و مشتقات آن در قرآن کريم ، اين معاني را براي آن بيان کرده است :

1- عظمت و بزرگي 2- جمعيت و اختلاف 3- غلظت و صلابت 4- سخت و دشوار 5- تقويت کردن 6- غلبه 7- المنع ( محکم و استوار ) .

 

علامه طباطبايي مي گويد : عزت به معناي قاهر غير مقهور و غالب غير مغلوب اختصاص به خداوند عزوجل دارد؛ زيرا که غير او محتاج و حتي مالک نفس خويش نيست مگر اين که خدا به او رحم کند و از عزت خويش چيزي به او ببخشايد همچنان که به مومنين عزت داده است .

در يک تحليل روشن در متون ديني به دست مي آيد که حقيقت عزت در درجه نخست قدرتي است که در دل و جان انسان ظاهر مي شود و او را از خضوع و تسليم و سازش در برابر طاغيان و ياغيان باز مي دارد؛ قدرتي که با داشتن آن هرگز اسير شهوات نمي شود و در برابر هوي و هوس سر فرود نمي آورد .  قدرتي که او را به مرحله نفوذناپذيري در برابر « زر » و « زور » و « تزوير » ارتقاء مي دهد و اين قدرت نيز از ايمان به خدا و عمل صالح سرچشمه مي گيرد و از اين جهت است که در بعضي از متون تفسيري آمده است که « عزيز به معناي قدرتمندي است که شکست ناپذير است؛ هم توانايي ارايه آيات بزرگ را دارد و هم در کوبندة تکذيب کنندگان است . »

عزت ذاتي و عزت عرضي

عزت از نظر منابع و مآخذ به دو دسته تقسيم مي شود : عزت ذاتي و دروني و عزت عارضي و بيروني و به تعبير ديگر عزت درون انساني و انسان برون انساني. عزت درون انساني به اين معنا که انسان، عواملي را که سبب عزت و افتخار او مي شود، در درون خويش دارد ، عقل و هوش ، حافظه ، مديريت ، توانمندي هاي فردي ، ايمان به خدا و توانايي هاي جسمي و ... همه با هم دست به دست هم داده و او را عزيز و سربلند ساخته اند .

اما عزت برون انساني را يک فرد از بيرون کسب مي کند و با تلاش و کوشش به دست مي آورد ، مال و ثروت ، امكانات زندگي ، علو و دانش ، پست و مقام ، اختيارات قانوني و سازماني و اداري همه از اين مقوله است . عزت ذاتي و دروني مقدمه بهره وري نيکو از عزت عارضي و بيروني است . به اين معنا که اگر عزت ذاتي در انسان نباشد، انسان در استفاده از عزت عارضي دچار مشکل مي شود .

کسي که داري عقل نيکو و مديريت صحيح است، در استفاده از عزت هاي عارضي موفق است ، اما اگر داراي عقل صحيح و ايمان قوي و مديريتي نيکو نباشد ، در بهره برداري از مال و ثروت و اختيارات سازماني و اداري دچار چالش مي شود .

عزت فردي (عزت نفس)

گاهي معناي عزت در حيات فرد ظهور مي کند و انسان از نظر امکانات ذاتي و عرضي احساس سربلندي و افتخار مي کند و داري عزت نفس مي شود . عزت نفس ، يعني « مقدار ارزشي که ما نسبت به خود مي دهيم و يا ديگران براي ما به عنوان يک شخص قايل هستند ، در واقع ، عزت نفس از مجموعه افکار ، احساسات ، عواطف و تجربه هامان در فرآيند زندگي اجتماعي ناشي مي شود .»

مجموعه هزاران برداشت ، ارزيابي و تجربه اي که از خويش داريم، باعث مي شود که نسبت به خود احساس خوشايند ارزشمند بودن يا عکس آن را داشته باشيم ، به همين دليل است که ويليام جيمز عزت نفس را برداشت هاي ارزشمندي که فرد براي خود قايل است، تعريف مي کند . گرين والد و برکلر عزت نفس را شامل احساس خوب داشتن درباره خود ، دوست داشتن خود ، دوست داشته شدن و رفتار خوب ديگران با او ، احساس موفقيت و احساس توانايي و راحتي در رهبري و تأثير جامعه مي باشد و در برابر باطل نفوذناپذير است . در مقابل عزت نفس ، ذلت نفس قرار دارد که انسان را در برابر باطل تسليم مي کند و براي به دست آوردن پست و مقام و مال در مقابل اربابان زر و زور و تزوير خوار و ذليل مي شود .

- عزت سازماني

 گاهي معناي و مفهوم عزت و عوامل آن در يک سازمان و مديريت ظهور مي کند و سازمان عزيز و مقتدر و قدرتمند مي شود ، از نظر مالي خودکفا مي گردد ، افراد تحت پوشش آن رابطه دوستانه و انساني با هم پيدا مي کنند ، از نظر مالي ضعيف نبوده و قدرت رقابت سازنده با سازمان هاي همطراز خويش را دارند ، از حريم خود دفاع مي کنند .

از نظر توليد ، نيرومند و قانون مداري در آنجا حاکم است ، اما در مقابل ذلت سازماني ، نهاد و مديريت آن را در معرض سقوط و فروپاشي قرار مي دهد ، از نظر اقتصادي ورشکسته شده و قدرت رقابت را از دست مي دهد . هرج و مرج و بي نظمي در آن حاکم مي شود و افراد زير مجموعه آن سازمان از نظر مالي درمانده مي گردند .

شکي نيست تحقق عزت سازماني در پرتو داشتن مديران لايق و کارمندان داراي عزت نفس و وجود قانوني فراگير و جامعه که منافع همگان را تأمين کند امکان پذير است.

- عزت ملي

گاهي همه شاخص هاي عزت در سطح کشور و ملت ظهور مي کند و کشور مقتدر و نيرومند شده و در برابر باطل تسليم نمي شود ،  قانون مدار است ، در عرصه سياسي جهان ابراز وجود مي کند ، سخن خويش را به منصه ظهور مي نشاند ، در حل و فصل منازعات بين المللي تأثيرگذار است ، کسي جرات حمله به او را ندارد ، در مسايل کشور ، خود تصميم مي گيرند . جنگ و صلح را خود معين مي کنند و اما در مقابل ، ذلت ملي قرار دارد ، ملت ذليل وابسته است ، ديگران درباره آن ها تصميم مي گيرند ، جنگ و صلح آن ها را معين مي کنند ، کتب درسي آن ها را تدوين مي کنند ، قوانيني مانند «کاپيتولاسيون» وضع مي کنند که به موجب آن يک آمريکايي که در ايران مرتکب قتل مي شود، در آمريکا محاکمه شود؛ اما هيچ مقامي در ايران حق محاکمه يک آمريکايي جنايتکار در ايران را ندارد.

اين ذلت يک ملت است که بيگانگان در سرزمين آن ها وارد شوند و به مال و نواميس آن ها تجاوز کرده و آن ها به دليل ترس و يا ضعف سکوت کنند.

 عزت فردي و عزت سازماني و عزت ملي در هم تأثير دارند و عزت فردي و عزت سازماني مقدمه تحقق عزت ملي است و عزت ملي به وفاق ملي ، مشارکت اجتماعي و مردم سالاري ديني تحقق مي يابد ، ملتي عزيز است که داراي مسئولان بزرک و دانشمند ، تيزهوش و عاقل ، فكور و داراي سعه صدر ، شجاع و با ايمان باشد ، اما اگر داراي کارگزاراني ترسو و ضعيف ، رفاه طلب و بي ايمان ، کوتاه بين و غيرعاقل باشند، در برابر تهديد دشمنان ملت ، ضعف نشان داده و در نتيجه مردم با آنان همسو نبوده و عزت ملت را تبديل به ذلت خواهند کرد .

عزت زشت و زيبا

معنا و مفهوم عزت و عوامل آن که در زندگي آدمي متبلور و متجلي مي شود، گاهي عزت زيا و ممدوح و زماني زشت و مذموم و مورد نکوهش خداوند واقع شده است . اگر عزت و افتخار به چيزي باشد که شرع آن را پسنديده و مورد رضايت شارع مقدس اسلام باشد، اين عزت زيبا و ممدوح است . اگر عزت و افتخار به مال و ثروت ، حسب و نسب ، پست و مقام و چيزهايي فاني و زودگذر دنيا باشند ، اين عزت زشت و مورد مذمت واقع شده است .

« ساحران دنياپرست معاصر فرعون ، نيرنگ هاي خود را به نام و عزت او آغاز کردند ( و قالوا بعزه فرعون انا لنحن الغالبون ) : و گفتند: به عزت فرعون سوگند که ما پيروز خواهيم شد ( عزت مذموم ) . اما به زودي از عصاي چوپاني موسي (ع) شکست خوردند، ولي هنگامي که از زير پرچم مذلت بار فرعون بيرون آمدند و در سايه توحيد قرار گرفتند و ايمان آوردند، چنان نيرومند و شکست ناپذير شدند ( عزت ممدوح ) که سخت ترين تهديدهاي فرعون در آن ها موثر نيفتاد ، دست و پا و حتي جانشان را عاشقانه در راه خدا دادند و شربت شهادت نوشيدند و با اين عمل نشان دادند که در برابر زور و زر و تزوير تسليم نمي شوند و شکست ناپذيرند و تاريخ پرافتخار آن ها امروز براي ما يک دنيا درس آموزنده است »

اسلام دين عزت و كرامت

اسلام دين عزت و افتخار بوده و وهن و ذلت را نمي پذيرد . خداوند انسان هاي مومن را افراد بزرگ و بزرگوار مي داند و در خطاب به آن ها مي گويد :

« ولا تهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنين »

و سست نشويد ، و حزن و اندوه بدل راه ندهيد و شما بزرگيد اگر مومن باشيد .

« ولا تهنوا و تدعوا الي السلم و انتم الاعلون والله معکم »

و ( شما اي مومنان ) سست نشويد و زير بار صلح ذلت بار نرويد و شما بزرگيد و خدا با شماست .

به موجب آيات فوق انسان مومن عزيز و بزرگوار بوده و زير بار ارتباطي که موجب ذلت او گردد نمي رود .

« لن يجعل الله للکافرين علي المومنين سبيلا »

« هيچ گاه خداوند راهي براي پيروزي و تسلط کافران بر مسلمانان قرار نداده است » .

فقهاي اسلامي از آيه فوق قانون « نفي سبيل » را استخراج کرده اند و به موجب آن هر نوع ارتباط نظامي ، سياسي ، فرهنگي و ...را با بيگانگان که سبب تسلط کافران بر مومنان گردد ، ممنوع دانسته اند .

ارزش‏ های انسانی، گوهرهای نابی را می مانند، که جوینده آن، در واقع به دنبال دُرّ و یاقوت است و اگر بتواند با تلاش‏ های خود، به آن برسد، سرمایه ‏ای اندوخته که کسی را چنین سرمایه گرانْ‏سنگی به دست نیامده است.

  امام هادی علیه ‏السلام ، در سرزنش کسانی که این ارزش ‏ها را سبک شمرده و کرامت را درک نمی‏ کنند، فرمودند: 

 «هر که ارزش كرامت و بزرگ‏واری را نداند، شایسته خواری و خفت است». و باید دانست که چنین انسانی، قابل اعتماد نيست و به فرموده امام هادی علیه ‏السلام :

 «هر که قدر كرامت خود را نداند، از شرّ او ایمن نباش».

امام خميني در همين ارتباط فرمودند :

« اگر در روابط سياسي بين دولت هاي اسلامي و دول اجانب ، خوف آن باشد که اجانب بر ممالك اسلامي ، تسلط پيدا کنند اگرچه تسلط سياسي و اقتصادي باشد، لازم است بر مسلمانان که با اين نحو روابط مخالفت کنند و دول اسلامي را وادار کنند به قطع اين گونه روابط » .

اگر انسان گرسنه باشد، بهتر از اين است که نفس خويش را به ذلت خواهش کوچک کند و دست تکدي پيش ديگران دراز نمايد .

حافظ ،شاعرعزتمدار آزاده مي گويد:

گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم     گر به آب چشمه خورشيد دامن تر كنم

حضرت امام خميني در تحريرالوسيله باب مجوزات تيمم ، يکي از موارد تيمم را اين دانسته اند که شخصي با منت آب را براي وضو در اختيار ديگري قرار مي دهد و چون منت گذاشتن با عزت و بزرگواري شخص مومن منافات دارد، نبايد پذيرفت و به جاي وضو بايد تيمم کرد و در همين ارتباط فرمودند : « اگر کسي مقداري آب بي منت مي بخشد، بايد قبول کند . »

بنابراين معلوم مي شود اسلام دين بزرگ و با عزتي است و مسلمانان نيز بايد عزيز و با عزت باشند و ارزش خويش را با تن دادن به خواهش هاي نفساني و قرار گرفتن در سيطره کافران از دست ندهند .

 

 معناي لغوي کرامت

لغت شناسان و فرهنگ نامه نويسان براي واژه کرامت معاني مختلفي را ذکر کرده اند.
ابن فارس (395 م) در معناي کريم مي نويسد: کريم يا به مفهوم شرافت نفساني و يا به معناي شرافت اخلاقي است و کريم که از اسماء الهي است، به معناي بخشاينده گناهان بندگان است. (ابن فارس، 1418، ص 923)
در کتاب العين نيز «الکرم شرف الرجل،بزرگواري مرد معنا شده است.» (فراهيدي، 1414، ج 5، ص 368)
راغب اصفهاني (502 م) درباره کرم مي نويسد:
کرم درمقام توصيف انسان به معناي خوي و کردار ستوده است که بالفعل از او ظاهر گردد و جز بر محاسن (نيک هاي) بزرگ اطلاق نمي شود. (راغب اصفهاني، 1404، ص 428)
ابن منظور (511-630) در باره قرآن کريم آورده است: «کريم» صفتي است که در بردارنده انواع شرف و خير و فضائل اطلاق مي گردد.
کريم اسمي است براي چيزي يا کسي که همه اوصاف ستودني و محمود را درخود جمع داشته باشد. و متضاد با لئيم است و اين صفت دراصل برانسان ها اطلاق مي شود، اما در توصيف اسب و شتر و درخت نيز به کار مي رود. (ابن منظور، 1408، ج 12، ص 75-77)
صاحب النهايه في غريب الحديث و الأثر نيز دربيان معناي کرامت،کريم را در بردارنده همه انواع خير و نيکي و شرف و فضيلت ها معنا نموده و مي گويد: کريم کسي است که خويشتن خويش را از آلودگي به هرآنچه که مخالفت و عصيان در برابر پروردگار است،منزه و دور مي دارد. (ابن اثير، 1422، ج 2، ص 535)
طريحي نيز دربيان معناي کريم آورده است:
کريم صفتي است که برچيزي که رضايت عقلا را جلب نموده و حمد و ثنا را برانگيزد، اطلاق مي شود. (طريحي، 1395، ج 6، ص 152)
درقاموس قرآن نيز کرامت در لغت به معناي بزرگواري و شرافت،بخشندگي و سخاوت ارزشمند بودن و عزيز بودن و ماند آن مي باشد. (قرشي، 1376، ج 6، ص 103)
مي توان از مجموع معاني ذکرشده به دست آورد که اکثر لغت شناسان،کرامت را به معناي شرافت، بزرگواري و در مقابل دنائت و پستي آورده اند، که معناي حقيقي آن بزرگ منشي و بزرگواري و شرافت بوده و معاني ديگر از مصاديق اين معناي اصلي مي باشند.
آيت الله جوادي آملي نيز دربيان معناي کرامت انسان مي نويسد:
کرامت همان نزاهت از پستي و فرومايگي است. کريم غير از کبير و عظيم است. کريم معنايي دارد که شايد در فارسي معادل بسيط نداشته باشد، لذا اگر ما خواسته باشيم کلمه کريم را به فارسي ترجمه کنيم، بايد چند کلمه را کنار هم بگذاريم تا معناي کريم روشن شود: روح بزرگوار و منزه از هر پستي را کريم مي گويند...» (جوادي آملي، 1366، ص 21)
اگر چه واژه کرامت در مواردي استعمال شده است که اشاره به معناي کرامت در انسان دارد،اما در قرآن کريم، در موارد ديگر نيزبه کار رفته است.
بسياري از لغت شناسان،کرامت را در مقابل واژه لئامت آورده اند و اين حيثيت تقابل،نشان از آن دارد که مفهوم علو و شرافت در آيينه معناي کرامت جلوه خاصي دارد و با انديشه در خصوصيت معناي لئامت،مي توان به شاخصه هاي معناي کرامت دست يافت و کريمان را از انسان هاي لئيم متمايز کرد.
از راه هاي ديگر شناخت دقيق معناي واژه اي، مرزشناسي لغوي مفهوم مورد نظر با واژگان به ظاهر مترادف و هم معناست؛بنابراين مي توان در مقايسه بار معنايي شرافت، عظمت،عزت و حسن با واژه کرامت،شمول بيشتر و ويژگي هاي مفهومي خاصي دراين واژه مشاهده کرد که در ساير واژه ها مترادف آن وجود ندارد.

  کرامت در نظام معنايي قرآن

 

قرآن به منزله كامل ترين كتاب آسماني- كه به واقعيت هاي مربوط به انسان و جهان پرداخته وقوانين حاكم بر نظام هستي را بيان داشته- درباره انسان به مثابه اشرف مخلوقات و احسن خالقين سخني گفته است. در واقع هيچ كتاب آسماني به اندازة قرآن به مبحث انسان و كرامت او نپرداخته است و اين حاكي از توجه ويژة خالق جهان، و قرآن به انسان است.

قرآن كريم به تمام جنبه هاي انسان پرداخته؛ از طرفي بر اساس واقعيت هاي مربوط به انسان، به حدي از او تمجيد كرده كه او را از تمام موجودات زميني و آسماني برتر دانسته و حتي مقام او را از فرشتگان هم رفيع تر دانسته و از سوي ديگر در مواردي بعضي از آن ها را از حيوانات هم پست تر دانسته و به نكوهش آن ها پرداخته است.

کرامت و مشتقات مختلف آن حدود 47 بار در قرآن کريم به کار رفته است. تحليل مفهوم کرامت درنظام معنايي قرآن کريم و دست يابي به ژرفاي معنايي کاربرد آن،نيازمند دقت در معناي لغوي اين واژه و پرداختن به وجوه متعدد آن در کاربردهاي قرآن کريم و بازشناسي مفهوم آن و واژگاني مترادف است.

کاربرد کرامت و وجوه مختلف آن در قرآن يکي ازمباحث مهم دانش علوم قرآني، پرداختن به وجوه و نظائر در قرآن است که درآن قرآن شناسان و مفسران با شناخت ريشه هاي واژگان و کاربرد آن در عصر نزول و قبل از آن و توجه به موارد معناشناختي واژه،به بيان معناي يک واژه در فرازها و جملات مختلف مي پردازند و اين گونه فهم معناي عميق ودقيق متن را آسان مي سازند. شمول و فراگيري معاني متعدد و مختلف دراين دانش و اشاره به موارد مصداقي و جزئي کاربرد آن در زبان قرآن،مترجمان و مفسران را نيازمند مراجعه و دريافت دقيق دانش وجوه و نظاير ساخته است و نمي توان در عرصه معناشناسي واژگان قرآني، بدون آگاهي از آن سخن گفت. به همين جهت ارائه معاني و کاربردهاي مختلف کرامت ومشتقات آن در قرآن کريم، با توجه به دانش وجوه و نظائر، ضروري است. اگر چه مي توان در ميان معاني مختلفي که براي يک واژه بيان شده است، يکي را حقيقي و اصلي و باقي موارد را بيان مصاديق و يا نمونه هاي متنوع از آن معناي حقيقي به شمار آورد.
درمقام وضع الفاظ براي معاني کلي ـ خواه متواطي باشند يا مشکک ـ اغلب،معاني اي مي يابيم که تنها اختلاف و تفاوت اندکي درحدود مرزها دارند و از گستره روشني برخوردارند؛مانند واژگان رزق، قدرت و ... اما واژگاني نيز وجود دارند که گستره مفهومي روشني ندارند و درمقام تعريف ونيز به کارگيري به حريم ديگر واژگان راه مي يابند، که کرامت،شرافت و سعادت از اين گونه واژگانند،گاه کرامت به معناي جود و بخشش به کار مي رود، گاه آن را به معناي عفو مي گيرند،گاه اين واژه به عزت و عظمت اشاره دارد و گاه به کثير و شريف و ... اطلاق مي شود و با توجه به گستره معنايي واژه کرامت،منصرف شدن اين کلمه به سوي بعضي از مصاديق به وسيله قرينه هاي لفظي و معني امکان پذير است و اگر قرينه خاصي وجود نداشته باشد، گستره معنايي کرامت آن چنان وسعتي دارد که شامل بسيار از خيرات و حسنات مي گردد. به بياني ديگر همچنان که مفهوم خوبي و زيبايي و .. نوعي سعه مفهومي خاص دارد، کرامت نيزهمان گونه است. چه بسا بتوان گفت حيثيت و جنبه شکوه بخشي و احترام انگيزي به صورت قيدي پنهان درمعناي اين واژه لحاظ شده است.
در تأويل مشکل القرآن وجوه متعددي را براي واژه کريم ذکر کرده اند:
1 - کريم به معناي شريف و با فضيلت. در آيات 13 سوره حجرات، 70 سوره اسراء و 62 سوره فجر و 115 سوره مؤمنون،31 نساء و 29نمل دراين معنا به کار رفته اند.
2 - کريم به معناي صفوح، بخشنده، باگذشت، که اين معنا نيز تعبيرديگري از شرافت و فضيلت است؛ مانند آيه شريفه 40 سوره نمل و 6 سوره انفطار
3- کريم به معناي کثير الکرم ،مانند آيه «و رزق کريم».
4 - کريم به معناي نيکو که از جمله فضايل است. آيه 2 سوره شعراء، و 5 سوره حج، آيه 7 سوره ق به اين معنا اشاره دارد.
اين معاني گرچه ظاهراً با هم متفاوتند، اما اصل تمام آن ها شرف است. (ابن قتيبه دينوري، 1384)
صاحب الاشباه والنظائر في القرآن الکريم دربيان معاني متعدد واژه «کريم» در قرآن کريم آورده اند:
-1 کريم به معناي نيکو (نساء 31) که مراد بهشت است و...
-2 به معناي بزرگوار و ارجمند، (تکوير، 19؛حاقه، 40) که مراد جبرئيل است.
-3 به معناي کسي که خود را بزرگوار مي پندارد. (دخان، 49)
-4 به معناي مسلمانان، (انفطار، 11) که مراد فرشتگان است.
-5 به معناي صفت پروردگار تبارک و تعالي که آمرزنده ي گناهان است. (مؤمنون، 116؛ نمل، 40؛ انفطار، 6)
-6 به معناي گرامي داشته شده و برتري يافته. (اسراء، 62 و 70؛ فجر، 15) (مقاتل بن سليمان بلخي، 1381، ص 228)
حميري نيشابوري در وجوه قرآن خود با تمايز ميان شريف و معاني ديگرچون منزلت و حسن و صفوح، موارد وجوه را به 8 مورد رسانده است. (حميري نيشابوري، 1422، ص 495) درحالي که دربيان مصداق ها متفاوت است و اين تعدد و تفاوت باز هم نشانگر آن است که معاني ياد شده بار معنايي کرامت را به طورکامل ندارند. بلکه مرتبه اي از مراتب آن را نشان داده اند.
قرشي درقاموس قرآن، معاني مختلفي را براي کرامت، چون جواد و منعم،عظيم و واسع، بزرگ و نفيس،شرافتمند، نيکو و گرانقدرآورده است. (قرشي، 1376، ج 6، ص 104)
معرفي خداوند کريم به اين صفت در قرآن،نشان از قرار گرفتن در بالاترين مرتبه کرامت است. «تبارک اسم ربک ذي الجلال والإکرام». (الرحمن، 78) «إقرأ و ربک الأکرم». (علق، 3)


نکته ديگراين که کرامت، وصف نفسي است نه نسبي، «و لقد کرمنا بني ءادم» برکرامت نفسي ناظر است و ذيل آيه «وفضلناهم علي کثير ممن خلقنا» برکرامت نسبي اشاره دارد. (جوادي آملي، 1372، ص 18) اين وصف به صورت هاي صفت مشبهه و صيغه مبالغه و اسم تفضيل و اسم فاعل و... آمده است،مانند کريم،اکرم، مکرمين. تفاوت وصف نفسي باوصف نسبي فقاهت و مرجعيت است؛ يعني کريم بودن صفتي است که براي انسان تهي دست نيز به کار مي رود.اگرچه او بالفعل سرمايه اي براي بخشش نداشته باشد و دراين حال کريم است، اما جواد و وهاب نيست.
کرامت هم از شئون عقل عملي است و هم عقل نظري؛ يعني همان گونه که جود و سخا و هبه از کرامت به شمار مي رود، درايت و معرفت و شهود نيز از شؤون عقل نظري محسوب مي گردد. (جوادي آملي، 1372، ص 10) از اين نظر نبوت و ولايت و معرفت از مصاديق بارز کرامت به شمار مي روند. يعني انساني که به مقام نبوت نائل آمد، کرامت خاصي نصيب وي گرديده و معرفت اين مقام نيز از شؤون عقل نظري است؛ همان گونه که امام حسين (ع) در شب عاشورا فرمود: «اللهم اني احمدک علي ان اکرمتنا بالنبوه و علمتنا القرآن و فقهتنا في الدين» (طبري، 1387ق، ج 5، ص 418؛ ابن اثير، 1385ق، ج 4، ص 57) و يا در زيارت عاشورا آمده است، «فاسأل الله الذي اکرمني بمعرفتکم و معرفه اوليائکم». (قمي، 1375، ص 736)

در مورد تفاوت كرامت با فضيلت، علامه طباطبايي، مي فرمايند:

هر يك از دو كلمه تفضيل و تكريم، ناظر به يك دسته از موهبت هاي الهي است كه به انسان داده شده است؛ تكريمش به دادن عقل است كه به هيچ موجود ديگري داده نشد، و انسان به وسيلة آن خير را از شر و نافع را از مضر و نيك را از بد تميز مي دهد... تفضيل انسان بر ساير موجودات به اين است كه از آن چه كه به آنها داده، سهم بيشتري به انسان داده است.

اما در مورداين كه كرامت انساني ناشي از چيست و مظاهر كرامت تكويني چه مواردي هستند، گفته اند كه مظاهر كرامت انسان در قوه، عقل، آزادي اراده و ساير ويژگي هاي متمايز او از موجودات ديگر است.

در واقع بزرگ ترين ويژگي انسان در دو مورد است: عقل و اختيار. و انسان با كمك قوه عقل و ارادة خود مي تواند به درجات بالاتر نايل آيد.

معناي کرامت انساني در گفتمان قرآن کريم

1- معناي کرامت انسان

امروزه در ادبيات حقوقي و اجتماعي معاصر،کرامت انساني عبارت است از اين که انسان بما هو انسان عزيز و شريف و ارجمند است و نيز در تدوين حقوق بشر آنچه مبناي اصلي قرار گرفته است، ملاحظه انسان از آن حيث که انسان است مي باشد،نه معيارهايي چون رنگ، نژاد، زبان، جغرافيا، طبقه اجتماعي، اعقتاد ديني و... [که اين امور، هيچ کدام ذاتي انسان ها نيستند و به تعبير استاد مطهري «اين اعلاميه، نمي گويد مؤمنان برابرند يا هم وطنان برابرند،مي گويد انسان ها برابرند». (مطهري، 1379، ج 3، ص 227)
تدوين کنندگان اعلاميه جهاني حقوق بشر در به کار بردن اصطلاح حيثيت ذاتي، (inherent dignity) بيش از هر کسي از انديشه هاي امانوئل کانت (immanuel kant) فيلسوف نامدارآلماني تأثير پذيرفته اند. کانت با تأکيد بر ارزش ذاتي انسان براين باور است که انسان يگانه موجود داراي شخصيت است و به عنوان فاعل يک فعل اخلاقي ـ عملي بالاتر از هر ارزش قرار دارد. انسانيت انسان به لحاظ حقوقي متعلق احترامي است که مي تواند آن را از ديگران مطالبه نمايد و به لحاظ اخلاقي نيزانسان هيچ گاه نبايد چنين ارج و حرمتي را از دست بدهد. انسان به عنوان شخص، تکاليفي نسبت به خود دارد که عقل وي برايش وضع مي کند؛ لذا جنبه کوچکي از او حيوان نبايد شکوه و عظمت بخش خودآگاه او را به عنوان انسان فاسد کند. (نوبهار، 1384، ص 615)
کرامت انسان،(human dignity) در اعلاميه حقوق بشر براصل حقوق طبيعي بشر مبتني است؛ يعني بشر از آن جهت که بشراست و صرفاً به اعتبارانسان بودنش حقوقي دارد و هيچ امر خارجي و عارضي نبايد مانع از برخورداري وي از اين حقوق باشد و عزت و رأفت و کرامت وي بايد حفظ گردد.
اگر چه اصطلاح کرامت ذاتي در قرآن به صراحت نيامده است،اما انطباق کرامت انسان (human dignity) و يا حيثيت و کرامت ذاتي (inherent digmity) بر کرامت انسان در قرآن جاي تأمل و بررسي دارد. اگرچه آيات متعددي در قرآن کريم بيان شده اند که بر کرامت انسان، دلالت دارند و مشهورترين آن آيه 70 سوره اسراء است: «و لقد کرمنا بني ءادم و حملنهم في البر و البحر و رزقنهم من الطيبت و فضلنهم علي کثيرٍ ممن خلقنا تفضيلاً». (اسراء، 70)
ترديدي نيست که دراين آيه شريفه مراد از بني آدم، جميع نوع بشرمقصود است. (ابن عاشور، 1384ق،ج14، ص131) عدم به کارگيري از واژه انسان و بشر و به کار بردن واژه بني آدم مي تواند اشاره به داستان خلقت حضرت آدم (ع) و سجده فرشتگان و تعليم اسماء و ... داشته باشد که اين خصوصيت ميان همه انسان ها مشترک است و خاص موحدان و مسلمانان نيست.
علاوه براين به اعتقاد مفسرالميزان، آيه مورد بحث در مقام امتنان،همراه با نوعي عتاب و سرزنش نسبت به نافرماني بشر از خداوند است که اين ويژگي،ايجاب مي کند که مقصود آيه شريفه اعم از موحدان و مشرکان و کافران باشد؛ چه اگر مقصود تنها انسان هاي شايسته و مطيع بود معناي امتنان و عتاب درست نبود. (طباطبايي، 1363، ج 13، ص 214)

اغلب مفسران با تأکيد بر آيه کريمه «ولقد کرمنا بني ادم»، انسان را داراي کرامت تکويني و ذاتي مي شمرند و اين کرامت، ذاتي و خدادادي است؛ولي با توجه به آيات متعدد نکوهشگر انسان در قرآن و نيز آيات متعددي که بر قتل محاربان و بي ارزشي کافران دلالت دارد،سؤال اين است که آيا اين کرامت ذاتي و خدادادي زايل شدني و زوال پذير است؟ به مقتضاي آيه کريمه بايد باورداشت که تا زماني که عنوان انسان و بني آدم بر شخص صادق باشد، بايد وي را داراي کرامت بدانيم و زايل شدن اين وصف از وي علت مي خواهد. برخي آيات قرآن مجيد به نکوهش انسان پرداخته و نيز آياتي که بر گونه تمثيل،آدمياني را که انديشه و بصيرت و شنوايي ندارند، به چهارپايان بلکه گمراه تر از آنان به شمار مي آورد؛ (اعراف، 179) که به نظر مي رسد،چنين آياتي بيشتر ناظر به رفتار و اعمال کافران و ملحدان باشد که با کار خود کرامتي که در وجودشان و فطرتشان نهاده شده بود، به فعليت نرسانده اند و از اين کرامت بهره برداري نکرده اند. البته اين افراد برحسب اقوال و افعال و مواضعي که دارند، در دين حکم متناسب با خودشان را دارند. پس انسان بما هو انسان،در قرآن و دين صاحب کرامت است مگر اين که خودش به گونه اي با ارتکاب خيانت و جنايت بر خود يا ديگران اين حييت را از خود سلب نمايد؛زيرا ارتکاب جنايت با خيانت بر هرانساني ناقض اصل حيثيت و کرامت ذاتي اوست و اگر زماني کسي حيثيت ديگران را محترم نشمرد، در واقع حيثيت ذاتي خويش را ارج ننهاده و آن را از خود سلب کرده است.

 گونه هاي کرامت انسان در قرآن

در گفتمان قرآن کريم به دوگونه از کرامت براي انسان تعبير شده است:
الف. کرامت ذاتي: «ولقد کرمنا بني ءادم و حملنهم في البر و البحر و رزقنهم من الطيبت و فضلنهم علي کثيرٍ ممن خلقنا تفضيلاً». (اسراء، 70)

ب.کرامت ارزشي يا اکتسابي: «إنّ أکرمکم عندالله أتقاکم». (حجرات، 13)


 کرامت ذاتي انسان: کرامت ذاتي کرامتي اعطايي از جانب خداوند سبحان براي همه آدميان است،يعني دراين نوع از کرامت همه انسان ها درآن برابرند و در آن نسبت به يکديگر امتيازندارند و از اين حيث درحقوق عمومي و اجتماعي با هم برابرند.
اين کرامت براي همه انسان ها وجود دارد و مادام که آن را با اراده خود از طريق ارتکاب جنايت و خيانت بر خويشتن و ديگران از خود سلب نکنند، شايسته تکريم است. براساس دلالت صريح آيه مزبور،خداوند انسان را ذاتاً مورد تکريم قرارداده است و همه انسان ها بايد اين کرامت را براي همديگر به رسميت بشناسند و خود را در برابر آن مکلف ببينند. به تعبير زحيلي، «اسلام مردمان را برادر و همکار در راه حق و حقيقت مي خواهد، نه اين که گروهي را بندگان گروهي ديگر و برخي را حاکم بر ديگران قرار دهد و هيچ کس را بر نژاد بر ديگري امتيازي نيست».(زحيلي، 142-، ص 8)
پس درکرامت ذاتي،خداوند انسان را به گونه اي آفريد که در مقايسه با ديگر موجودات از لحاظ ساختمان وجودي از امکانات و مواهبي برخورداراست که حاکي از عنايت ويژه خداوند به نوع انسان است و همه انسان ها از هر رنگ و نژاد و جنس از آن بهره مندند و خداوند بعد از آفرينش انسان چنين فرمود: «ثمّ أنشأناه خلقاً ءاخر فتبارک الله احسن الخالقين». (مؤمنون، 14)
آيات متعدد ديگري نيز بر کرامت ذاتي انسان دلالت دارند که به اجمال به آن ها اشاره مي شود:
-1 علم به اسماء:انسان تنهاموجود شايسته شناخت اسماء حسناي الهي است؛«وعلم ءادم الأسماء کلها ثم عرضهم علي الملئکه فقال أنبئوني بأسماء هؤلاء إن کنتم صدقين». (بقره، 31)
-2 خلافت:انسان از نگاه قرآن کريم وجودي جامع دارد که او را شايسته مقام خلافت کرده است؛«و إذ قال ربک للملئکه إني جاعل في الأرض خليفه...». (بقره، 3-)
-3 تسخير آسمان و زمين براي انسان؛«و سخرلکم ما في السموات وما في الأرض جميعاً». (جاثيه، 13)

-4 بصيرت بر خويشتن و ملهم بودن بر خير وشر؛«بل الإنسان علي نفسه بصيره». (قيامت، 14) و «فألهمها فجروها و تقواهها». (شمس، 8)


 کرامت اکتسابي (کرامت عندالله): درنگاه انسان شناسي اسلامي که برآمده از نگاه وحياني به انسان است،رسيدن به قرب الهي ـ که کمال نهايي انسان قرب الي الله است ـ برتقوا تکيه دارد؛ يعني هرچه توشه تقوا فزوني يابد، انسان در رسيدن به جوار الهي موفق تر خواهد بود و خداوند نيز گرامي ترين انسان ها را در نزد خويش کسي معرفي کرده است که از تقوي،بيشترين بهره را اندوخته باشد؛ يعني به کارگرفتن تمامي نيروهاي مثبت و ارزش هاي متعالي و تلاش کردن،درمسير پيراسته سازي روح و جان و جسم از آلودگي ها و آراستگي خويشتن خويش به زيور علم و عمل صالح و ايمان کامل.
کرامت اکتسابي آن منزلت و جايگاهي است که انسان در سايه اختيارخود به آن دست مي يابد و اين کرامت اختصاص به عده خاصي ازانسان ها دارد که در زندگاني خود به کمالات اختياري دست پيدا مي کنند. (رجبي، 1379، ص 129)
هرچند آيه 13 سوره حجرات بر کرامت عندالله تأکيد دارد. اما بخش اول همين آيه شريفه تأکيد بر برابري انسان ها با وجود اختلاف درجنس و نژاد دارد «إنّا خلقنکم من ذکرٍ و انثي و جعلنکم شعوباً و قبائل لتعارفوا»؛ (حجرات، 13) و هرگونه امتيازي را در زندگي اجتماعي لغو مي کند؛ اما تقوا را ملاک برتري قرار مي دهد و هشدار مي دهد که اين ملاک امتياز عندالله است.
به يقين انسان ها در کرامت اکتسابي (عندالله) يکسان و برابر نخواهند بود؛ چرا که اين عرصه اي است که بايد مجاهدت نمود و به اختيارخود به کمالات اختياري دست يافت.به تعبير علامه جعفري «اگرمتفکري يا مکتبي ادعا کند که همه انسان ها در برخورداري از حق کرامت و شرف انساني يکسانند و هيچ تفاوتي با ديگري ندارند، قطعاً سخني نامفهوم مي گويد. آيا معقول است که علي بن ابي طالب با ابن ملجم هواپرست و جنايتکار بزرگ تاريخ بدون تفاوت،ازحق کرامت و شرف انساني برخوردار باشند؟» (جعفري، 1379، ص 356)
نکته ديگراين که راز کرامت انسان در اين آيه شريفه به صراحت بيان نشده است؛ اما ادامه آيه «ولقد کرمنا بني ءادم»، بيانگر راز کرامت انسان است،چرا که منشأ استيلاي بشر بر امکانات موجود درجهان همان عقل و انديشه اوست.

انسان به پشتوانه اين توانايي است که بر مواهب طبيعي سلطه مي يابد و حقايق اشياء را درک مي کند. (زحيلي، 1422ق، ج 3، ص 1372) به تعبير ثعالبي برترين چيزي که مورد تکريم قرارگرفت، عقل است که بدان معرفت خداوند سبحان به دست مي آوريد و انسان کلام الهي را درک مي کند و از نعمت هايش بهره مند مي گردد. (ثعالبي، 1418، ج 3، ص 487) 

 به تعبير علامه طباطبايي،سر تکريم آدمي به عقل است، که به هيچ موجود ديگري داده نشده است. (طباطبايي، 1363، ج 13، ص 215) اگر چه دراين ميان برخي راز کرامت انسان را امور ديگري برشمرده اند.

برخي معيارکرامت انسان را روح او مي دانند که جنبه ملکوتي انسان را تأمين مي کند. (جوادي آملي، 1385، ص 83) و برخي نيز راز کرامت را، روح انسان علاوه بر امتيازات جسمي و مجموعه اي از استعدادهاي عالي و توانايي بسيار براي پيمودن مسيرتکامل به طور نامحدود دانسته اند. (مکارم شيرازي، 1374، ج 4، ص 2241) و برخي تکريم انسان را به اندام موزون و قامت راست و برخي به اين که انسان تنها موجودي است که مي تواند غذاي خود را با دست بخورد و ... دانسته اند. (بغدادي، 1415، ج 3، ص 138) معتقدان به اين نکته که رمز و راز کرامت انسان به عقل اوست و استدلال آنان به اين که لازمه بهره مندي انسان از جهان هستي
و تسلط برآن،و حتي به کارگرفتن دين در زندگي و حفظ کرامت ديگرن و رابطه صحيح با پروردگار و...از کارکردهاي عقل است و آيات متعدد قرآن بر انديشه کردن انسان تأکيد کرده اند و نيز برعدم انديشه او در نظام هستي را مورد مذمت قرار داده اند. به کاربردن واژه هايي چون اولوالالباب، اولوالنهي، لعلکم تعقلون و... نشان از آن دارد که انسان انديشمند، مخاطب کلام وحياني است و روايات فراواني که بر ارزش انديشيدن و تفکر و تدبرتأکيد دارند، گوياي اين حقيقت است. پس مي توان با مجموع آيات و روايات،راز کرامت انسان بما هو انسان را در عقل وي دانست،اگرچه اين اعتبار در رويکرد اجتماعي و حقوقي و دنيوي به انسان است.

 خاستگاه کرامت انسان

يکي ازنکات کليدي که بايد در کرامت انسان بدان پرداخته گردد،اين است که منشأ و خاستگاه کرامت انسان کدام است؟ آيا انسان بما هو انسان خود منشأ کرامت خويشتن است؟ يا اين که منشأ کرامت انسان به جعل و اعطاي کسي درخارج از وجود انسان وابسته است؟
پاسخ خداباوران و مؤمنان به اين پرسش کاملاً روشن است و آنان مبدأ و منشأ اين کرامت را خدا مي دانند. قرآن کريم در آيه 70 سوره اسراء به صراحت کرامت بني آدم را به خداوند نسبت مي دهد و مفسران و قرآن پژوهان،همگي به تبيين رازکرامت انسان در قرآن پرداخته اند؛ اگر چه در ميان تفسيرپژوهان ديدگاه واحدي در رمز و راز کرامت انسان مشاهده نمي شود،اما دراين که منشأ اين کرامت از جانب خداوند سبحان است، ترديدي ندارند.
نکته ديگراين که بسياري از محققان با استناد به همين آيه شريفه کرامت انسان را به ذاتي ـ تکويني و اکتسابي ـ ارزشي تقسيم نموده اند. اما ماده گرايان منشأ اين کرامت را براين استعدادهاي عالي انساني مي دانند که به طورطبيعي همراه اوست؛ يعني قواي عقلي و فکري،اراده آزاد و کمالات اخلاقي و توانايي هاي بسيار انسان، برخاسته از طبيعت اوست. موجودات ديگر در طبيعت فاقد چنين نيروها و استعدادهايي بوده و توان هماوردي و همدوشي با انسان را ندارند.
پس انسان موجود برتر طبيعت است و اين همان حقيقت و کرامت ذاتي و طبيعي انسان است که کسي جز خود بشر نمي تواند آن را سلب يا مانع يا مزاحم
گردد. تجربه تاريخ بشرنيزنشان مي دهد که اعتقاد به امتيازهاي نژادي،قومي و زباني و... همواره زمينه تسلط افراد و اقوام يا ملت ها بر افراد يا ملل ديگر شده و درنتيجه به ناديده گرفتن حيثيت انساني آن ها و تجاوز به حقوق آن ها توسط انسان هاي مسلط انجاميده است.
اگرچه تدوين کنندگان اعلاميه حقوق بشر از استناد به خداوند به عنوان منشأ حقوق خودداري کردند و با اين که نماينده هلند و برخي ک

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 21:33 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |