سفرنامه من از شهر سرب و سراب(24)

   سفرنامه من از 

شهر سرب و سراب(۲۴)

   من شخصي را ديدم متين با شخصيتي وزين كه بر اين باور بود كه وزن شخصيت هر كس به اندازه حجم سختي هايي است كه در راه روشنگري مردم تحمل مي كند. 

 

 من « خار»ی را دیدم که در سایه «گل» ، نه « خاری» را احساس می کرد و نه « خواری» را ! زيرا خار برای گل، نه وايه وبال ، كه مايه كمال بود. 

 من حکیمی را دیدم که در ژرفای هر پدیده خنده دار، حقيقي ماندگار را مي جست. او بر اين باور پاي مي فشرد كه در باطن هر پديده، يك حقيقت نديده نهفته است. 

 من ساده انديشي را ديدم كه چون از اول به فكر آخر نبود، هميشه در آخر به فكر اول مي افتاد!  او عمري در اين دور تسلسل بيهوده مي چرخيد و فرسوده مي گرديد.

من« بزرگ »ي را ديدم كه « بزرگی » را در « زیبایی » نمی دانست ؛ ولي « زیبایی » را در « بزرگی» می دید! 

 

ادامه دارد....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: سراب شهر هرت گل خار زیباییبزرگی

تاريخ : دو شنبه 19 ارديبهشت 1390 | 6:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |