خاطرات انقلاب - 7

    خاطرات انقلاب - ۷  

سفر راهپيمايان كاشان به قمصر

 

   در كاشان از قديم رسم بر اين است كه هيئت ها و دسته هاي عزادار در دهه اول محرم در طول بازار طولاني و سرپوشيده كاشان به عزاداري مي پردازند.

   در ماه محرم سال ۱۳۵۷ با رهبري حضرت حجت الاسلام والمسلمين آقاي مشكيني همه هيئت ها پذيرفتند كه همه به صورت يك هيئت واحد درآمده و هر روز از يك مسجد يا حسينيه از يك سوي شهر حركت كرده و در يك مسجد يا حسينيه در سوي ديگر شهر به پايان ببرند.

 بدين ترتيب دسته هاي بسيار با شكوه و تاريخي و فراموش نشدني و متاسفانه تكرار ناپذير در آن روزها حماسه ها آفريدند و چون بازارها ظرفيت سيل جمعيت را نداشتند، همه سطح خيابان ها مملو از جمعيت مي شد.  اين روال و راهپيمايي هاي با شكوه حتي پس از محرم نيز تا سقوط رژيم پهلوي ادامه يافت.  

   پس از مدتي وقتي اين شيوه در كاشان جا افتاد، به اين فكر افتاديم كه اين حركت حماسي را به نواحي اطراف كاشان نيز تسري دهيم. بنابراين يك روز به آران و روزي به نوش آباد رفتيم .

   يك روز حوالي ظهر وقتي برنامه راهپيمايي در كاشان رو به اتمام بود ، بين مردم اعلام كرديم امروز بعد از ظهر براي رفتن به قمصردر ميدان كمال الملك حاضر شوند . حدود ساعت ۱۵ سيل جمعيت هر كس با هر وسيله اي كه داشت سواري ، وانت ، كاميون ، ميني بوس ، اتوبوس و حتي كاميون به ميدان كمال الملك آمدند. كم كم حركت كرديم . كاروان با شكوه راهپيمايان تمام جاده قمصر را پوشانده بودند.

   وقتي من از دروازه عطار به سوي كمال الملك مي آمدم ،كارواني از ريوها و ماشين هاي ارتشي را ديدم كه از ژاندارمري به سوي خيابان علوي و قمصر مي رفتند . لذا برخورد با آنان را محتمل مي دانستم . ما همچنان بدون احساس هيچ مانعي به سوي قمصر روان بوديم .

  نزديكي هاي كارخانه گلابگيري در اداسط راه قمصر - كاشان ناگهان با خبل عظيم نظاميان كه در يك گودي كمين كرده بودند، رو به رو شديم.

آنان مسلحانه راه را كاملا بسته و از ادامه حركت ما جلوگيري كردند. آنان تهديد كردند كه در صورت حتي يك قدم جلو رفتن، شليك مي كنند.

  ناگزير ما با پاي پياده جلو رفتيم و خواهان مذاكره با رئيس ژاندارمري شديم .

   سرگرد هاشمي رئيس ژاندارمري با يك بلندگوي دستي  به سخنراني پرداخت . ايشان با لحني نرم و ملتمسانه تعريف كرد كه: 

والله من مسلمان و مقلد مراجع تقليد هستم . امشب همسرم از مكه مي آيد و من زائر دارم . مي خواستم گوسفندي سر راه همسرم قرباني كنم و از مهمانان پذيرايي كنم . وقتي شنيدم شما مي خواهيد دامنه آشوب را به قمصر بكشيد و به پاسگاه ژاندارمري و مازگان (روستاي بهايي نشين) حمله كنيد ، ناگزير همه برنامه هايم را برهم زده ام تا از بروز اين فاجعه جلوگيري كنم . بياييد براي خاطر خدا دست از اين آشوبگري برداريد و برگرديد و بگذاريد من هم به اين سنت اسلامي عمل كنم .

    ما از ايشان خواستيم بلندگوي دستي را به ما بدهد تا پاسخ دهيم . ايشان پذيرفت و يكي از برادران بلندگو را در دست گرفت و گفت :

   ما اصلا خرابكار نيستيم و قصد هيچ گونه آشوبگري از جمله حمله به مازگان را نداريم . فقط مي خواهيم با آرامش كامل در طول شهر قمصر راهپيمايي كنيم و برگرديم . 

  رئيس ژاندارمري پس از بحث ها و چانه زدن هاي بسيار پذيرفت، اما به اين شرط كه يكي از علماي كاشان مثلا آقاي يثربي به من تضمين بدهند كه شما به پاسگاه ژاندارمري و مازگان حمله نمي كنيد. 

   متاسفانه هيچ يك از علما و روحانيون كاشان همراه ما نبودند تا به صورت يك چهره شناخته شده به ايشان تضمين بدهند . آقاي مشكيني نيز چون زندگي مخفي خود را شروع كرده بودند، هر روز صبح با لباس مبدل در راهپيمايي ناگهان سر بر مي آوردند و در پايان ناپديد مي شدند و رژيم علي رغم همه تلاش هاي خود با همين ترفندي هيچ گاه نتوانستند ايشان را دستگير كنند.

  آن روز در پاسخ رئيس ژاندارمري گفتيم ما مسئول كار خودمان هستيم و ضامن ديگري هم نداريم، ولي دست از حركت خود برنمي داريم .

   ايشان وقتي استقامت و پايداري ما را ديدند، دست از مقاومت برداشتند و به نيروهاي خود دستور دادند به سوي قمصر حركت كرده، ژاندارمري را محاصره كنند .

   بدين ترتيب ما به سوي قمصر راه افتاديم و حدود مغرب به محله پايين قمصر رسيديم . زمان دير شده و هوا نسبتا تاريك شده بود . در محله پايين از ماشين ها پياده شده و به صورت راهپيمايي و با شعارهاي :« درود بر خميني و مرگ برشاه »به سوي محله هاي ديگر حركت كرديم . 

  يكي دو ساعت از شب گذشته مقابل ژاندارمري قمصر در محله ده رسيديم . ناگهان صداي تيراندازي جمعيت را متلاطم كرد. جمعيت، زياد و كوچه ها، تنگ بود . فشردگي جمعيت باعث شد عده اي از راهپيمايان از كوچه به داخل باغ آقاي اصفهانيان - كه حدود يك متر گودتر از كوچه بود - پرت شدند. از اينجا به بعد نظم جمعيت به هم خورد و شايعه زخمي و شهيد شدن برخي همه را نگران كرد. لذا دير شدن زمان ، سردي و تاريكي هوا و ناوارد بودن مردم كاشان به كوچه هاي قمصر ادامه مسير را دشوار مي كرد . لذا پايان راهپيمايي اعلام شد و جمعيت با همان وسيله ها - البته با سختي زياد - به كاشان برگشتند . خوشبختانه برابر اطلاع، آن شب جز آقای حاج عباس دارایی نژاد - که مجروح شد -  كسي شهيد و از گلوله زخمي نشد.ظاهرا تیراندازی ها همه هوایی بود!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: خاطرات

تاريخ : دو شنبه 20 بهمن 1393 | 8:40 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |