همه انسان ها باکرامت اند!

همه انسان ها با کرامت اند!

 

  قصه های شهر هرت / قصه پنجاه و هفتم

یکی بود.یکی دیگر هم بود....و او کسی نبود جز اعلی حضرت هردمبیل! 

چرا فقط هردمبیل؟!

زیرا تا در هر گوشه ای از زمین و هر برهه ای از زمان ،مردمانی توسعه نیافته و ستمکش یافت شوند،حضور جرثومه هایی منفور و انگل هایی مغرور چون هردمبیل گریزناپذیر است. حضور افراد مزدور لازمه وجود ستمگران مغرور است.

...و اما بعد

اعلی حضرت قدرقدرت و قوی شوکت هردمبیل با غرور تمام با دماغی پر باد ،رژیم پر از فساد خود را بر گرده مردم ستمکش و ظلم پذیر شهر هرت تحمیل کرده بود. در گرداگرد او نیز عده زیادی از بله قربان گوهای سالوس و چاپلوسان دست بوس جمع شده بودند تا اجرای اوامر ملوکانه را کمر بندند و رهنمودهای داهیانه(!!!) ایشان را عمل نمایند. 

یکی از چالش های فکری و ایدئولوژیک هردمبیل ورود زنان در نهادها و دستگاه های قضایی،اداری،اقتصادی و فرهنگی کشور بود. عده زیادی از ایدئولوگ های دربار اعلی حضرت بر این باور بودند که زنان ناقص عقل اند و توان و شایستگی نقش پذیری در فعالیت های سیاسی،قضایی،اقتصادی و اجتماعی را ندارند؛بنابراین بهترین و شایسته ترین کار و وظیفه برای زنان خانه نشینی و خدمت به شوهران و فرزندانشان می باشد.

حکیمی ادیب و پژوهشگری نجیب که از وجود تبعیض جنسیتی ناراحت و ناراضی بود، در حال تحقیق و پژوهش میدانی درباره کیاست و زیرکی زنان بود تا ثابت کند که زنان جامعه نیز آن قدر زیرکی و توانمندی دارند که می توانند در اداره امور جامعه و کشور نقش هایی همسنگ مردان بر عهده گیرند. 

روزی این حکیم محقق در ادامه تحقیقات میدانی خود وارد شهر هرت شد و در ساعات میانروز خسته و گرسنه مانده بود. هر چه جستجو کرد جایی برای استراحت و غذایی برای خوردن نیافت. ناگزیر در خانه ای را زد. اتفاقا آن خانه متعلق به یکی از مردان مزدور درباری بود. زن خانه در را باز کرد و از او پرسید :

شما چه کسی هستی و با ما چه کار داری؟ .

مرد حکیم داستان کار خود و علت ورودش را به این شهر برای زن توضیح داد. زن خانه که خود از منتقدان این تبعیض علیه زنان بود،از این مرد حکیم و کار جالب او خوشش آمد و او را با احترام به درون خانه فراخواند.

سپس برایش مقداری غذا و نوشیدنی آورد و از حکیم پذیرایی شایسته ای به عمل آورد. 

زن در ضمن پذیرایی از شیوه کار و تحقیق حکیم پرسید . حکیم پاسخ داد : 

من ضمن گشت و گذار و گفتگو با بانوان و دیدن کارهای هوشمندانه و ابتکاری آنان نسبت به نگارش و ثبت آن کیس ها اقدام می کنم.ضمنا ادامه داد:  

من می کوشم مشاهدات و تحقیقات خود را مستندا برای داوری عموم مردم و نیز برای فرهنگ سازی آن ها منتشر کنم و در معرض داوری مردم قرار دهم.

در این هنگام صدای در خانه به گوش رسید. زن متوحشانه فریاد زد: 

شوهرم آمد. حالا اگر تو را اینجا ببیند،تو را به جرم نوشتن مطالبی ضاله و گمراه کننده و نیز با تهمت ورود غاصبانه به خانه اش به قصد تعرض به ناموسش بازداشت می کند یا به بهانه مشاهده در حین تعرض در جا تو را می کشد!

حکیم ترسان و لرزان گفت: پس حالا من چه کنم؟

زن صندوقی را به او نشان داد و گفت: فعلا برو داخل این صندوق تا تو را نبیند.

مرد حکیم فورا بساط خود را جمع کرد و به داخل صندوق رفت .زن در صندوق را بست و به استقبال شوهرش رفت.

وقتی شوهر از راه رسید، زن ضمن خوش آمدگویی و پذیرایی آمدن مرد حکیم را به این صورت برای همسرش تعریف کرد:

من امروز در خانه نشسته بودم.ناگهان یکی در زد. وقتی در را باز کردم، مرد غریبه ای خود را با زور به داخل خانه افکند و قصد تعرض و تجاوز به من را داشت. شوهر خشمگینانه پرسید: حالا آن مرد غریبه کجاست؟

زن ضمن نشان دادن صندوق گفت: با بهانه هایی اورا فریب دادم و او را در این صندوق محبوس کرده ام تا شما بیایی!

مرد با تندی اسلحه خود را کشید و از جای برخاست و به سمت صندوق یورش برد.

ناگهان زن فریاد زد: همسر عزیزم! آیا امروز رفتی خدمت اعلی حضرت هردمبیل؟ 

مرد پاسخ داد : نه! مگر با من امری داشتند؟

زن گفت: آری! پیام دادند که به شما بگویم اگر کاسه آب در دست داری، بگذاری زمین و برای دست بوس به خدمتشان بروی!

مرد با شنیدن نام اعلی حضرت هردمبیل همه خشمش فرونشست و اسلحه را به سویی پرتاب کرد و با سرعت لباس پوشید و برای رفتن به دربار خانه را ترک کرد.

پس از بیرون رفتن شوهر از خانه ،زن به سوی صندوق رفت و چون در صندوق را باز کرد،مرد حکیم را رنگ پریده و ترسان و لرزان دید.او در حالی که می خندید،احوال مرد حکیم را پرسید. حکیم با تعجبب گفت:

آخر ای خواهر عزیز! این چه کاری بود که تو امروز کردی؟! من داشتم از ترس قبض روح می شدم!  اولا من که با قصد تعرض و بدون اجازه شما که وارد این خانه نشدم ؛ ثانیا اگر قصد تو آزار و اذیت و کشتن من بود،پس چرا به بهانه دیگری او را از مجازات من بازداشتی؟!

زن در حالی که از حالت ترس و لرز حکیم بشدت به خنده افتاده بود، به او پاسخ داد:

حالا که شما داری موارد هوشمندی و کیاست زنان را جمع آوری و نگارش می کنی، این کیس و مورد را نیز بر آن ها بیفزای! شما در کتابت بنویس:  که اگر کلید هر قفل بسته از امور مهم جامعه در دستان توانمند مردان سختکوش و فعال است،همه بدانند که انگیزه انجام یا عدم انجام هر کاری از کارهای مردان در زبان مشکل گشای زنان هوشمند و زیرک جامعه است.  اگر زنان بخواهند، مردان را می توانند مهار کنند و به راه مطلوب خود برانند.

در کتابت بنویس که هردمبیل های هر عصر و هر نسل بدانند انسان هایی پست و بی مقدار و ناکارآمد می شوند که آنان را پست و بی مقدار انگارند.

در تحقیقاتت بنویس هر انسانی دارای توانمندی هایی است؛ اگر استعدادهایش را باور و  آن ها را بارور کنند، می تواند در جامعه خود اثرگذار باشد؛ فرقی نمی کند آن انسان چه مرد باشد و چه زن ، چه شهری و چه روستایی،چه سیاه و چه سفید و...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : پنج شنبه 21 اسفند 1393 | 7:53 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |