برشی کوتاه از زندگی پیشوایی آگاه


سالروز شهادت امام باقر(ع)


امروز هفتم ذی حجه و سالروز شهادت حضرت امام محمد باقر(ع) در سال 114 هجری قمری است.

ضمن عرض تسلیت نگاهی کوتاه داریم به برشی کوتاه از زندگی علمی همراه با کار و تلاش اقتصادی ایشان.

این تصور خطایی است که فردی برای عبادت و بندگی و داشتن زهد و تقوا دست از کار بکشد و یا از دیگران توقع اداره زندگی خود را داشته باشد. سیره رفتاری ائمه معصوم نیز چنین نبوده است.

امام محمد باقر(ع) در عین این که همه عمر خود را صرف تلاش های علمی و فرهنگی می کرد،برای معیشت و گذران زندگی خود شخصا به کار و تلاش و کشاورزی می پرداخت و بار هزینه زندگی خود و خانواده خود را بر دوش مردم و جامعه تحمیل نمی کرد.

سندهای تاریخی، نشان می دهد که امام محمد باقر علیه السلام در کار کشاورزی و فعالیت اقتصادی تلاش بسیاری می کرد و هرگز آسایش طلب نبود. امام خود بر سر ملک ها و مزرعه ها می رفت و هنگام کار، بر افراد نظارت می کرد. هم چنین اگر کاری را به کارگری وا می گذارد که انجام آن برایش دشوار می بود، خود در آن کار با او هم کاری می کرد.

بررسی دیگران درباره زندگی امام، نشان می دهد که ایشان وضع میانه ای داشت؛ غذای او بسیار ساده بود، ولی برای زیردستان، اهل خانه، فقیران و درماندگان، امکانات بیشتری فراهم می کرد.

تاریخ، محمدبن منکدر را از حافظان قران و از بزرگان عصر خود می شناساند. او می گوید ظهر یک روز گرم تابستانی، گذرم به محلی افتاد که در آن امام محمدباقر علیه السلام را دیدار کردم. با خود گفتم : 

سبحان الله ! او بزرگ قریش است و در چنین ساعتی در طلب دنیا خود را خسته کرده است. بروم و او را موعظه کنم. به او گفتم: 

  «خدا تو را اصلاح کند ! آیا مرد بزرگی از قریش در چنین ساعتی، با چنین حالی طلب دنیا می کند، اگر در چنین حالتی مرگت فرا رسد، چه خواهی کرد؟»

   امام فرمود: «اگر در این حال، مرگ مرا دریابد، مشغول طاعتی از طاعت های خدا هستم؛ زیرا خویش را به این وسیله از تو و دیگر مردم بی نیاز می کنم. هنگامی از مرگ می ترسیدم که در حال معصیت خدا می بودم، و مرگ مرا در حال گناه می یافت.»

محمدبن منکدر می گوید که به او گفتم راست می گویی، خدا تو را رحمت کند. می خواستم تو را پند دهم، تو مرا موعظه کردی.

امام محمد باقر علیه السلام کار می کرد و به دنیا توجه داشت نه بدان معنا که آن را اصالت دهد و درآمد دنیا را هدف خود پندارد. کار برای او وسیله ای برای تأمین معاش و حفظ آبرو بود و می فرمود: 

 «کسی که برای آسایش خانواده تلاش می کند، مانند جهاد در راه خداست.» 

  این گونه کار و آن برداشت از دنیا، درسی برای همه کسانی است که می خواهند زندگی اسلامی داشته باشند. 


با شهادت امام محمد باقر(ع) سبدي سپیده از باغ بامداد چیدند که از آن پس جهانيان از چشمه خورشید معرفت، نور حكمت ندیدند !
 
شهادت گل سرخ امامت و جوانه سبز عدالت حضرت امام محمد باقر عليه السلام را خدمت همه رهپويان امامت و تلاشگران عرصه عشق و عدالت تسلیت مي گويم.

اميد كه هماره راهش را بپوييم و جز حق نگوييم..

                              در كسب رضاي حق موفق باشيد

#شفیعی_مطهر


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 30 شهريور 1394 | 6:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

مدیریت شایعه(2)

 میزان رواج شایعه

 #شفیعی_مطهر

 

شایعه عبارت است، از یک گزاره ویژه و گمانی که ملاک های اطمینان بخش رسیدگی در وجود، وجود نداشته باشدکه معمولاً به صورت شفاهی از فردی به فرد دیگر انتقال می‌یابد.

به نظر می‌رسد که دو شرط «اهمیت» و «ابهام» در انتقال شایعه، قانون اصلی شایعه را توضیح دهد. بدین معنا که فرمول حدت و شدت شایعه را می‌توان به این صورت تعریف کرد:

  میزان رواج شایعه تقریباً برابر است با حاصل ضرب اهمیت در ابهام موضوع مطروحه در آن شایعه. 

(آل‌پورت، گردن و پستمن، لئو؛ روان‌شناسی شایعه، تهران، مرکز تحقیقات و مطالعات و سنجش برنامه‌ای صدا و سیمای جمهوی اسلامی ایران، چاپ دوم، ۱۳۷۴، ص ۹. )

اگر :

میزان رواج شایعه    :   R

اهمیت  شایعه      :  I 

میزان  ابهام         :   A

باشد ،  این رابطه برقرار  می شود  :   A*I =R

بنابراین اگر ابهام  یا  اهمیت  شایعه  صفر باشد ،شایعه ای در جامعه  وجود نخواهد  داشت ! 

حضرت علي (علیه السلام) در خطبه ۷۸ نهج ‏البلاغه در مورد شايعه مي‌فرمايند:

« فدع ما لا تعرف فان شرارالناس طائرون اليك باقاويل السوء.»

 

  از نقل مطالبى كه درباره آن اطلاع كافى نداري پرهيز كن، زيرا اشرار، مطالب ‏بى ‏اساس (شايعه‌ها) را عليه من به گوش شما مى‏ رسانند.

ادامه دارد...


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 30 شهريور 1394 | 5:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

مدیریت شایعه(۱)

 

Gossip  Management 

  یک تمثیل و یک تحلیل 

 (#شفیعی_مطهر)

فدع ما لا تعرف فان شرارالناس طائرون اليك باقاويل السوء.

  از نقل مطالبى كه درباره آن اطلاع كافى نداري پرهيز كن، زيرا اشرار، مطالب ‏بى‏ اساس (شايعه‌ها) را عليه من به گوش شما مى‏رسانند.     (نهج البلاغه،خطبه ۷۸)

شايعه نه گياهي خودرو كه نهالي تو در تو است.اين نهال پرده نشين در زمين هاي زهرآگين و زمينه هاي چركين مي رويد و بر بال هاي ابهام راه مي پويد.

یک تمثیل:

می گویند حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی می ساختند.

روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام می دادند.

پیرزنی از آنجا رد می شد. وقتی مسجد را دید، به یکی از کارگران گفت:

 فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه!

کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت :

  چوب بیاورید ! کارگر بیاورید ! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید. فششششششااااررر...!!!

و مدام از پیرزن می پرسید: مادر، درست شد؟!!

مدتی طول کشید تا پیرزن گفت :

بله ! درست شد !!! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت.

کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را پرسیدند ؟!

معمار گفت : اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت می کرد و شایعه پا می گرفت، این مناره تا ابد کج می ماند و دیگر نمی توانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم...

این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم !

 یک تحلیل:

شایعه در آغاز ممکن است  یک حرف بی مبنا و سخن بی جا باشد؛اما اگر با آن برخورد منطقی و تبیینی نشود،به یک واقعه عمیق و جدی تبدیل می شود.

ادامه دارد...


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 29 شهريور 1394 | 6:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                      انتقادپذيري در نگاه قرآن 

 

  بشوييم پر و بال دل را در صفاي چشمه ساران «عرفان» و پرواز كنيم بال در بال ملايك تا عرش حضور «جانان».

 بشكنيم ميله هاي قفس خودخواهي و« تنهايي» را و تفسير كنيم روياي« رهايي» را . 

 بگشاييم پنجره دل را به سوي باغ هاي« فضايل »و برکنیم هرزه گیاهان« رذایل» را؛ باغ ها و بوستان هاي «عطرآگين قرآن» و گل ها و «رياحين فرقان».

ببوييم عطر گل هاي سرخ« محمدي» را از رايحه رياحين« احمدي» .

 فرو كوبيم تبر نقره گون نور« قرآن» را بر پيكره ستبر تاريكي خودكامگي و« طغيان».

 بپيچيم نيلوفر ترد« شعور» را بر گرداگرد مناره« نور».

بشكافيم صدف سخن وحي« منير» را و دريابيم گوهر معني و «تفسير» را .

بنوشيم زمزم نور را و بنيوشيم زمزمه نشور را .

انسان در بستر "انتقاد" رشد می کند، نه در خاکستر "انقیاد"! 

انسان سالم در بستر« انتقاد» ، زباني« نقاد» می شود و در خاکستر« انقیاد»، زبونی« منقاد» ! 

دل و نیت انسان فطري و سالم،« تابناک» است و دنیا را «پاک» می خواهد . 

دنیای آرمانی او گلستانی است سرشار از «نور و سرور» و لبریز از« شعر و شعور» . چون آن را به «رویت» نیابد، در« رویا »می یابد ...و چون نتواند با صراحت انتقاد و رایش را بگوید، راه« ریا را» می پوید .

 او می خواهد تصویر جامعه را در «قاب صداقت» به تماشا بنشیند، نه در« نقاب قداست !!» 

ابهام چون رنگ تقدس بگیرد، دیگر نه« گاه پرسش»، که «جایگاه پرستش» است !! و چون ریشه انتقاد و «سوال بیفسرد» ، گل «کمال می پژمرد» . چه ، برای گل کمال ، انتقاد و سوال« ریشه» است و ابهام،« تیشه!! »

 او می خواهد با یاری عقل و خرد خود در درک و فهم حقایق« سهیم» باشد،  نه «تسلیم !» 

طوفان «ابهام »،برانگیزنده غبار «ایهام» است . و چون این  دو بر وادی وجود بوزند، نهال« اندیشه» را از «ریشه »برکنند.

*********

 در قرآن كريم موضوع نقادي انسان و انتقاد پذيري همگان به زيبايي تبيين شده است ؛ از جمله در آیه ۳۰ سوره بقره به نکته جالبی اشاره مي شود:  

وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (بقره، ۳۰)

و (به ياد آر) هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من در روى زمين جانشينى قرار خواهم داد (نماينده خدا در آنجا يا جانشين ساكنان پيشين منقرض شده آنجا). گفتند: آيا در آن كسى را (جانشين) قرار مى ‏دهى كه فساد مى‏ انگيزد و خون‏ ها مى ‏ريزد؟! در حالى كه ما تو را با توصيف به كمالات تسبيح مى‏ گوييم و (از هر عيب و نقصى) تقديس مى ‏كنيم. خدا گفت: بى‏ ترديد من چيزى مى ‏دانم كه شما نمى ‏دانيد.(ترجمه مشكيني)

  آيت الله آقاي جوادي آملي در تفسير " تسنيم " خود درباره تفسير اين آيه  می نویسند:

 این قصه به جامعه بشری می آموزد که آدمی از هر درجه ای از علم و قدرت و پاک دلی و حسن نیت و خیرخواهی که در تصمیم ها و اقدام ها برخوردار باشد، نباید از مناقشات و انتقادات ابايي داشته باشد، بلكه ميدان گفت و گو و مجال اعتراض را باید باز بگذارد و با آغوش باز از آن استقبال كند ؛ چنان كه ذات اقدس خداوند مجال گفت و گو و سوال شبيه اعتراض را به فرشتگان داد ؛ به گونه اي كه آنان با آگاهي از عظمت و حكمت خدا ، مرعوب او نشدند و بدون آن كه تحت تاثير هيبتش قرار گيرند، پرسش خويش را مطرح كردند و خداوند نيز با عنايت و لطف خاص و با كمال حلم و مدارا و ارائه دليل مشهود و معقول آنان را قانع كرد و جالب است كه خداوند باب اشكال و گفت و گو را براي ابليس لعين نيز باز گذاشت ؛ آنجا كه وي به خداي سبحان گفت :

 خلقتني من نار و خلقته من طين...

  پس آنان كه خود را برتر از اشكال و اعتراض مي بينند، به خود آيند و از اين ماجرا عبرت گيرند و بدانند كه با اين خودپسندي و خودبرتربيني ، ناخودآگاه، خويش را فوق عزيز جبار قلمداد كرده اند .

 اينان از امير بيان حضرت علي(ع) بشنوند كه مي فرمود:  

 «  آن گونه كه با زمامداران سخن مي گوييد ، با من سخن مگوييد و چنان كه در پيشگاه حاكمان جبار خود را جمع مي كنيد، در حضور من نباشيد و به طورتصنعي ( و منافقانه ) با من رفتار نكنيد و هرگز گمان مبريد درباره حقي كه به من پيشنهادكرده ايد، كندي ورزم ( يا ناراحت شوم) و مپنداريد من در پي بزرگ ساختن خويشتنم ؛ زيرا كسي كه شنيدن حق يا عرضه داشتن عدالت بر او برايش دشوار باشد، عمل به آن براي وي دشوارتر است. براين اساس ، از گفتن سخن حق يا مشورت عدالت آميز، خودداري مكنيد؛ زيرا من (شخصا به عنوان يك انسان) خود را مافوق آن كه در برخي موضوع ها، اشتباه كنم، نمي دانم و از آن در كارهايم ايمن نيستم، مگر اين كه خداوند مرا حفظ كند.» (  تسنیم ، ج۳، صص۸۹-۸۸)

    رفتار پيشوايان معصوم(ع) نيز به گونه اي بوده كه هر شهروند به خود اجازه مي داده تا بي پرده و بي پروا و حتي رو در رو از ايشان انتقاد كند. امامان معصوم در برابر انتقاد، نه روي درهم مي كشيدند و نه بر او خشم مي گرفتند؛ بلكه كاملا منطقي و مستدل به او پاسخ مي دادند و درباره رفتار به ظاهر پرسش برانگيز خود نوضيحات كافي، مستدل و اقناعي عرضه مي كردند.  

  مبدا و منشا انتقادناپذيري ، خودخواهي و خودكامگي است.

    امام خميني (ره) مي فرمايد:

«خود خواهي منشأ همه مفاسد است.»

شكستن «بت» سخت است و شكستن« بت واره» هاي زنده بسيار سخت تر! امام راحل (ره) بر اهميت اين بت شكني تأكيد مي كند:

«تمام فسادهايي كه در عالم پيدا مي شود، از خود خواهي پيدا مي شود…. همه اش برمي گردد به حبّ نفس و اين بت، از همه بت ها بزرگ تر است و شكستنش هم از همه مشكل تر است… اگر رهايش كنيد، شما را به هلاكت مي كشاند … درجه به درجه پيش مي برد تا آنجا كه دين انسان را از دست انسان مي گيرد.»

         بت شكستن سهل باشد نيك سهل

                          سهل ديدن نفس را جهل است جهل

اين شرك «خفي» و ميل« مخفي» در صورت عدم درمان همچنان رشد مي كند، تا انسان ناخودآگاه آن را در جايگاه معبود مي نشاند. خداوند متعال، رسول خود را هشدار مي دهد كه:

«اَرَاَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَويهُ؟»(فرقان، ۴۳)

اي رسول! آيا ديدي آن را كه هواي نفسش را خداي خود قرار داد؟

پيامبر اكرم (ص) اين نفس سركش و توسن آتش را دشمن ترين دشمنان مي دانند:

«اغديعَدوِّكَ نَفْسُكَ اَلّتي بَينَ جَنْبَيْكَ »

دشمن ترين دشمن تو همان «خود»ي است كه در ميان دو پهلوي توست.

چه بسيار «سالكان رشاد» و« مدّعيان ارشاد» كه رهپويه هاي «جهاد و اجتهاد» را گذرانده اند و در اين وادي درمانده اند. «آنان كه غني ترند، محتاج تراند.» آري، آنان كه در عرصه آرزو و بر كام اين عدو لگام زده اند و در ميدان تزكيه هم گام نهاده اند، در درياي «عُجب»، زورقشان به گِل نشسته و قايقشان درهم شكسته است. 

آري پهلوانان عرصة علم و نام آوران حيطة حلم چون مقام علمي و مراتب فضل و كمال خود را بالاتر و بهتر از ديگران پنداشته اند، از فراز فضايل اعمال به فرود رذايل آمال فرو افتاده اند:

امام علي (ع) براي آگاهي و بيداري اين مرشدان مغرور و زاهدان كور چنين هشدار مي دهند:


«ما اري شَيْئاً اَضَرَّ بِقُلُبِ الرِّجالِ مِنْ خَفْقِِ النِّعالِ وَراءَ ظُهُورِ هِمْ

براي دل هاي مردان چيزي زيانبارتر از صداي كفش هايي كه از پشت سرشان بيايد، نديدم.

          او چو بيند خلق را سرمست خويش

                          در تكبّر مي رود از دست خويش

         هركه را مردم سجودي مي كنند

                                  زهر اندر جان او مي آكنند

         چشم بردار از قبول و ردّ خلق

                          هر دو در راه خدا شد سدّ خلق

امام صادق (ع)، مشاهير خود خواه و جويندگان جاه را به سختي هشدار مي دهند:

«مَنْ تَعَصَّبَ اَوتَعُصُبَ لَهُ فَقَدْ خُلِعَ رِبقَة الايمانِ عَنْ عُنُقِهِ

هركس تعصّب بورزد، يا براي او تعصّب بورزند (مريد متعصّب داشته باشد) محقّقاً رشته ايمان از گردنش برداشته مي شود. (از قلمرو ايمان بيرون مي رود)

 برترين درمان و بهترين پشتيبان براي اين گونه خودكامگان انتقادگريز و نقادستيز ،بازگذاردن باب انتقاد و پذيرش منتقدان صريح و صادق است.

   اميد كه بتوانيم با روحيه اي انتقادپذير، غنچه هاي حكمت و معرفت را بر شاخساران وجود شكوفا و با عطر رفتار و گفتار و رايحه كردار خود، كوچه باغ هاي جامعه را عطرآگين سازيم.

                                          

                                   در كسب رضاي حق موفق باشيد

(#شفیعی_مطهر)


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 21 شهريور 1394 | 11:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                     تحمل يا تقابل ؟

 

تاریخ بشر پر است از جنگ ها، قتل عام ها و كشتارهاي قومي، ديني،مذهبي و فرقه اي. هدف آغازگران اين جنگ ها از اين همه بي رحمي ، خشونت و نسل كشي ها چه بوده است؟ كدام يك از اين نسل كشي ها به نفي و انهدام يك دين، مذهب يا قوم انجاميده است؟ و اگر هم چنين شده يا بشود، چه فايده اي دارد؟

  هيچ انساني يا هيچ قوم و مليتي و پيروان هر مشي و مرامي در اين كره ارض، جاي ديگران را تنگ نمي كند. اصولا وجه تمايز موجودي به نام انسان با ساير موجودات ، داشتن نيروي تعقل و تفكر است و همين عامل موجب همه اختلافات فكري، عقيدتي و مذهبي همه انسان هاست.

 وايتهد مي گويد: 

« تنها در دو جامعه است كه وحدت فكري و عقيدتي حاصل مي شود:جامعه گوسفندان و قبرستان! » 

بنابراین تلاش همه قلدران، خودکامگان و متعصبان تاریخ برای نفی و انهدام مخالفان فکری، نژادی ، قومی و فرقه ای خود بي فايده است.

  آيا نسل كشي هاي متعدد تاريخ بشر به انهدام حتي يک نژاد يا قوم و يا پيروان يك مذهب شده است و يا اگر شده بود، آيا اكنون همه مثل هم مي انديشيدند؟

  بنابراين گزيري نيست جز اين كه تعدد و تكثر انديشه ها، اديان، مذاهب، قوميت ها ، نژادها و همه نحله هاي فكري ، سياسي، فرهنگي و اجتماعي را بپذيريم و همه ما انسان ها بر پشت كره زمين با تحمل يكديگر و احترام به حقوق و كرامت انساني همه انسان ها در پرتو تفكر همزيستي مسالمت آميز با هم زندگي كنيم.

   جالب است كه امروزه در عرصه افكار عمومي جهان بيشترين رويكرد تبليغات ضد خشونت متوجه جامعه مسلمانان است و پيروان اسلام را متهم به عدم تحمل مخالف و حامي تروريسم معرفي مي كنند . 

ذيلا خبري مستند و مصور را بخوانيد و ببينيد آيا هميشه چنين بوده يا هست؟ . قطعا هر فرد يا گروهي كه اقدام به نفي ديگران كند ، از هر گونه نحله فكري و عقيدتي كه باشد ، محكوم به داشتن تفكر مطرود و زشت تنگ نظري و ضد بشري است.و خود سرنوشتي جز فنا و بدنامي ندارد.

به گزارش البرز به نقل از جهان در شهر سدلیک واقع در جمهوری چک، کلیسایی هست که از چوب ،آجر و فلز درست نشده ، بلکه از استخوان های مسلمانان درست شده است!

 

در سال ۱۲۱۸ پاپ وقت،برای نشان دادن غرورش دستور داد این کلیسا را از استخوان های مسلمانانی که برای ساخت این کلیسا کشته شده بودند،درست کنند.

در ساخت این کلیسا استخوان چهل هزار مسلمان به کار رفته است.، آن ها می گویند مسلمان ها تروریست هستند!

 
 
 
 
 

(شفیعی مطهر)


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 10 شهريور 1394 | 6:56 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

تحقق مشارکت مردم در قالب احزاب 


(تبیین دینی اصل تحزب)


« ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون » (آل عمران ، 104)

باید از شما مسلمانان برخی ، خلق را خیر و صلاح دعوت کنند و مردم را به نیکوکاری امر کرده ، از بدکاری نهی کنند و اینان که به حقیقت واسطه هدایت خلق هستند ، در دو عالم در کمال پیروزبختی و رستگاری خواهند بود .

« کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون بالله » (آل عمران ، 110)

شما (مسلمانان حقیقی) نیکوترین امتی هستید که ، برای آن قیام کردند ( که برای اصلاح بشر) مردم را به نیکوکاری وادار کنند و از بدکاری بازدارند و به خدا ایمان آورند .**********

  امر به معروف و نهی از منکر دو وظیفه همگانی و تکلیف عمومی است که ، به موجب آن همه افراد جامعه بنا بر اصل « نظارت عمومی » در برابر همه امور جامعه میئول هستند . در جامعه اسلامی هر فرد به تنهایی پاسخگوی همه رویدادها و مسائلی است که در جامعه او می گذرد . ممکن است این سوال مطرح شود که ، در یک جامعه طاغوتی و در زمان یک حاکم خودکامه ، یک فرد چگونه می تواند او را از ستم باز دارد ؟ 

پاسخ این است که : آری ، یک فرد عادی نمی تواند در برابر یک حکومت خودکامه بایستد . بعضی از افراد قشری نگر، کوتاه بین و ساده اندیش در ارزیابی عمده منکرات جامعه به مواردی چون بدحجابی و موسیقی مبتذل بسنده می کنند ، در حالی که در جامعه منکری بزرگ تر از ظلم حاکم نیست . امر به معروف و نهی از منکر در موارد جزئی و انفرادی توسط هر فرد معمولی ، ممکن و عملی است ، اما جلوگیری از منکرات بزرگ حاکم بر جامعه از توان یک فرد خارج است .

در چنین مواردی نیاز به تجمع ، تشکل ، انجمن ، گروه ، اتحادیه و تشکیلات احساس می شود . در آنجا افراد مسلمان به منظور انجام مطلوب این وظیفه شرعی ، اجتماعی و سیاسی باید گرد هم آیند و با تشکیل احزاب ، انجمن ها و گروه های مختلف سیاسی ، مذهبی ، فرهنگی ، اجتماعی و علمی و...مشترکا با منکرهای حاکم بر جامعه مبارزه کنند .

  در جهان امروز  «نهی » ازمنکر های بزرگ و مهم به صورت انفرادی ممکن و میسر نیست . ضرورت ایجاب می کند که افراد در قالب احزاب و انجمن ها متشکل شوند و به صور قانونی و با برنامه ریزی های علمی « معروف » ها را در جامعه نهادینه کنند و با « منکر» ها به مبارزه اصولی بپردازند .

 حضرت امام حسین (ع) در حالی برای اجرای رسالت « امر به معروف» و « نهی از منکر» علیه دستگاه خودکامگی یزید قیام کرد ، که در جامعه او هزاران «منکر» دیگر هم وجود داشت ، اما بر این باور بود که منکری بزرگ تر از حکومت خودکامه اموی نیست . 

 وجود احزاب در هر جامعه می تواند افکار و سلائق گوناگون و متفاوت را پوشش دهد. به دیگر سخن ، شهروندان می توانند با همفکران و هم مسلکان خود ، آرمان ها و نظریات مشترک خود را در قالب طرح ها و برنامه های اجرایی ، به وسیله رسانه های گروهی ارائه دهند . احزاب قانونی مخالف  دولت می توانند به صورت قانونمند و نظام دار ، موشکافانه  برنامه هاو شیوه های اجرایی دولت را با نظارت و نقد مسئولانه و دقیق خود پوشش دهند . هنگامی که همه افکار و نظریات و سلایق گوناگون و مختلف به صورت رسمی و قانونی در عرصه جامعه به طور شفاف مطرح شود ، دیگر هیچ اندیشه و تفکری به صورت زیر زمینی و مخفیانه بروز نمی کند و فعالیت های طرفداران و باور مندان آن به شکل حرکات مخرب و بحران زا ، حوادث تلخ نمی آفریند .

  در صورت عدم وجود احزاب ، بعضی از اندیشه ها فرصت عرضه صحیح و منطقی و قانونی نمی یابند . ناگزیر از راه های خطرناک و مخرب و مخفیانه به صورت شورش ، شایعه پراکنی ، شعارنویسی روی دیوارها و انتشار شب نامه ها ، طریقی و منفذی برای ابراز وجود ، جستجو می کنند . استمرار این شیوه به گسل های  ژرف اجتماعی تبدیل شده و نهایتا زلزله های وحشتناک و تکان دهنده ای در عرصه اجتماع ایجاد می کنند .

آنان که به پایایی اجتماعی دل بسته اند ، باید با پویایی زمان هماهنگ باشند . پویایی زمان ایجاب می کند که هر جامعه پویا ، تغییرات مثبت و اصلاحات مستمر را در خود پذیرا باشد ، تا از حرکت زمان عقب نماند . یک نظام مردم سالار دینی نیز برای تحقق آموزه های دینی و هماهنگی با پویایی شتابنده زمان ناگزیر است همه افراد و آحاد ملت را در همه امور جامعه مشارکت دهد ...و از بهترین ظرف های مشارکت مردم ، «حزب » است 

در عصر ما و در جامعه در حال گذار ما به علت استفاده ابزاری و جاه طلبانه از حزب و وابستگی بعضی از احزاب به بیگانگان ، تلقی برخی از مردم از واژه «حزب» منفی است . در حالی که اصل«تحزب» در فرهنگ ‏ دینی و تاریخی ما بیگانه نیست . 

حضور فعالانه حضرت محمد (ص) پیامبر گرامی ما در پیمان « حلف الفضول» در قبل از بعثت ، خود مبین راهکاری امضاشده برای بهره جویی از تحزب و مشارکت عمومی در تحقق آرمان ها و آمال مردم است . این گروه با مشارکت جمعی از جوانان غیور و فکور از جمله وجود گرامی حضرت محمد (ص) به منظور دفاع از محرومان و مظلومان تشکیل شد .

 برای جلب مشارکت مردم با سلایق و عقاید گوناگون ناگزیر از افزایش ظرفیت ها هستیم و افزایش ظرفیت ها از دست آورد های انقلاب اسلامی و توسعه سیاسی است . آنان که حضور و مشارکت فعالانه و آگاهانه مردم را در عرصه های سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی جامعه برنمی تابند ، زیرکانه بر اصل تحزب – که قالب این مشارکت است – می تازند . 

اگر سیمای حزب  در اذهان مردم تیره و منفی جلوه می کند ، به خاطر ترفندهای جاه طلبانه و سوء استفاده از آن است .اگر آیینه حزب را از زنگارهای آفاتی چون استبداد ، استعمار و قشری نگری بزداییم ، این آیینه شفاف می تواند نمایانگر حضور فعال و آگاهانه میلیونی مردم در همه عرصه ها و صحنه های کارساز اجتماع باشد . حزب می تواند نگرش ها و بینش های متفاوت و اندیشه ها و افکار مختلف را در زیر لوای اهداف و آرمان های مشترک ، متشکل سازد و قلل رفیع سختی ها را تسخیر کند . 

 حزب می تواند بهترین و مناسب ترین راهکار برای امر به معروف و نهی از منکر – اصل نظارت عمومی مردم - باشد .این راهکار می تواند نظارت تک تک افراد جامعه را بر امور کشور و رفتار مسئولان تحقق بخشد . نظارت عمومی کمترین حقوق قانونی و شرعی مردم ، و پاسخگویی ، ابتدایی ترین وظیفه و تکلیف مسئولان برگزیده مردم است و این مهم تحقق نمی یابد مگر در پرتو حزب و تحزب .

 خداوند ، دین باوران صبور را به مشارکت جمعی در مبارزه با مشکلات فرا می خواند :

« یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوالله لعلکم تفلحون » 

(آل عمران ، 200)

 ای مومنان ! ( در برابرمشکلات ) استقامت ورزید و در برابر دشمنان پایدار باشید و از مرزهای خود مراقبت کنید و تقوای الهی پیشه نمایید ، شاید رستگار شوید .

 مرحوم علامه طباطبایی (ره) ذیل این آیه می فرماید : 

مراد از «صابروا» این است که به طور دسته جمعی بر مشکلات صبر کنید ، که به اعتماد صبر یکدیگر ، پایدار خواهید ماند . معنای «رابطوا» اعم از « صابروا » است . یعنی در همه شئون دینی با یکدیگر باشید و همدیگر را تقویت کنید . 

بدیهی است که رفع و دفع بسیاری از منکرات و مقابله با مشکلات بزرگ اجتماعی و سیاسی از عهده افراد به تنهایی بر نمی آید و تحقق آن مستلزم مشارکت جمعی افراد آن جامعه است .

 بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی (ره) ، مشارکت جمعی را در مقابله با منکرات بزرک این گونه تصریح می کنند :

 « اگر بر پا داشتن یک واجب یا نابودکردن یک فساد ، بستگی بر اتحاد و پیوند گروهی برای اجرای امر به معروف و نهی از منکر داشته باشد ، به طوری که کار و اقدام فردی و شخصی موثر نباشد ، در این صورت واجب است که در وهله اول ، اجتماع کنند و متحد شوند ، تا در نتیجه اجتماع و اتحاد ، امر به معروف کنند و جامعه را از فساد بازدارند .

(تحریر الوسیله، امام خمینی، ج1 ، ص464)

  در رهنمودهای رهبران دینی ، سیاسی و اجتماعی مکرر مشاهده می کنیم که نقش محوری مردم در تکوین ارکان حکومت ، گزینش مسئولان و نظارت و نقد و پرسشگری از آنان توسط مردم تاکید شده است . 

حال این سوال مطرح می شود که مردم با چه سازو کاری می توانند نقش نظارتی ، پزسشگری و انتقادی خود را ایفا کنند ؟ یا کار آنان را نقد و نظارت نمایند؟ آیا یک مسئول یا یک نهاد می تواند در برابر هر فرد پاسخگو باشد؟ قطعا پاسخ این سوال منفی است . اما اگر مردم در قالب احزاب و انجمن ها متشکل شوند ، مشترکا می توانند به صورت قانونمند و نظام دار این نقش را ایفا کنند .

برای حسن ختام ، این مقال را با رهنمود روحبخش حضرت امام صادق (ع) به پایان می بریم :

« هر ملتی که نسبت به منکرات و گناهانی که در حضورشان انجام می گیرد ، بی تفاوت باشند و در فکر تغییر و از بین بردن آن نباشند ، مورد عذاب خداوند قرار گرفته و مبتلای به بلای پروردگار می شوند .»


نوشته : سید علیرضا شفیعی مطهر 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 20 مرداد 1394 | 8:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

مشاركت و دخالت مردم در همه امور جامعه؛ 

                  حق است، يا تكليف؟!

وقتي يك شهروند احساس كند كه در جامعة خود غير از «تكليف»،«حق» هم دارد و «مشاركت» يكي از «حقوق» مسلم اوست و نه از «تكاليف» او، در چنين موقعيتي او مي كوشد هم از حقوق خود بهره گيرد و هم بار تكاليف و مسئوليت هاي خود را داوطلبانه بر دوش گيرد. 

يك شهروند محترم كه احساس كند حقوق انساني او مورد احترام حكومت قرار مي گيرد، طبيعتاً پذيراي مشاركت در همه عرصه هاي جامعه مي شود. او به پديده مشاركت به عنوان يكي از حقوق خود مي نگرد، نه يكي از تكاليف خود؛ چون بهره مندي از حقوق، شيرين است و تحمّل تكاليف، سنگين. 

متاسفانه برخي متفكران و مسئولان با عدم اعتقاد به حقوق شهروندي مردم ، هنگام انتخابات يا راهپيمايي ها براي كشاندن مردم به صحنه به شدت بر طبل تكليف مي كوبند و با هزينه كردن از جيب دين و مذهب و مراجع تقليد مي كوشند مردم با احساس تكليف شرعي به ميدان آورند . در حالي كه اگر رسانه ها و تريبون ها و منابر در درازمدت ، حقوق انساني و شهروندي مردم را تبيين كنند ، مردم به گاه حضور در صحنه هاي انتخابات يا راهپيمايي ها و...خود براي احقاق حقوق حقه خود فعالانه و با رغبت به صحنه مي آيند.

ذيلاً چند مورد و نمونه از احكام چند دادگاه در چند نقطه جهان را درباره دفاع از حقوق انساني شهروندان ملاحظه مي فرماييد:

-         يك دادگاه لوس آنجلس، كارخانه سيگار سازي فيليپ موريس را به پرداخت 28 ميليون دلار به يك زن 64 ساله محكوم كرد كه دود سيگار باعث سرطان ريه او شده و اين سرطان اينك به كبد وي گسترش يافته است.

-         يك دادگاه ديگر كار خانه خودروسازي جنرال موتورز را به پرداخت 122 ميليون دلار غرامت به علت باز نشدن كيسه هواي اتومبيل هنگام تصادف و آسيب ديدن مغز يك كودك 12 ساله محكوم كرده است.

-         يك دادگاه نيويورك يك بيمارستان اين شهر را كه دست به عمل سزارين غير لازم يك زن حامله زده است، به پرداخت 91 ميليون دلار غرامت محكوم كرده است.

-         يك دادگاه ميسوري، خود روسازي جنرال موتورز را به دليل اين كه پدال گاز يك خودرو ساخت اين كارخانه هنگام رانندگي گير كرده و باعث دستپاچگي راننده و در نتيجه تصادف شده به 80 ميليون دلار غرامت محكوم كرده است.

-         يك دادگاه سانفرانسيسكو دو دلال سهام را كه باعث شده اند مردي پولش را در معاملات سهام از دست بدهد و دچار بيماري اعصاب شود، به 97 ميليون دلار پرداخت غرامت محكوم كرده است.(1)

-         يك مرد رومانيايي تصميم گرفت كه در باغچه خانه اش خود را دار بزند! به همين دليل طنابي آماده كرد و خود را دار زد. اما طناب پاره شد و مرد زنده ماند. در پي اين حادثه مرد 45 ساله از شركت توليد كننده طناب به دادگاه شكايت كرده است. وي گفت: 

من شكايت كرده ام كه چرا طناب به اندازه كافي محكم نبوده و نتوانستم با آن خود كشي كنم!! (2)

-         در يكي از شهر هاي آمريكا پير زني كه به خاطر افتادن در چاله خيابان دچار شكستگي پا شده بود، پس از شكايت از شهرداري محل، موفق شد هزينه كل خساراتي را كه متحمّل شده بود، دريافت كند.(3)

-         يك قاضي انگليسي از يك مجرم عذرخواهي كرد. او مرد مجرم را به تحمّل 9 سال حبس محكوم كرد و وي را به زندان فرستاد؛ اما دو ساعت پس از صدور حكم او را مجددّاً به دادگاه فراخواند و از او عذر خواهي كرد. قاضي گفت:

من از شما عذر خواهي مي كنم؛ چون به اشتباه شما را به تحمّل 9 سال حبس محكوم كردم. در حالي كه مجازات واقعي شما تنها 6 سال حبس است.(4)

- روزنامه «ميل» چاپ انگليس نوشت: احتمالاً دختر ملكه انگليس بايد در دادگاه حاضر شود. چندي پيش يكي از سگ هاي دختر ملكه در پارك «ويندسور» به يك زوج جوان حمله كرد. به همين دليل صاحب سگ بايد در دادگاه حاضر شود. در صورت تأييد اتهام توسط دادگاه، دختر ملكه به پرداخت 7700 دلار به عنوان جريمه خواهد شد.(5) 

شفیعی مطهر

---------------------------------

پاورقي ها

1- همشهري، 17/10/81

2و3- همشهري، 11/12/81

4- همشهري، 12/12/81

5-همشهري، 80/7/81


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 17 مرداد 1394 | 17:49 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  14 مردادماه روز حقوق بشر اسلامي و كرامت انساني 

 

    و لقد كرمنا بني آدم و حملناهم في البر والبحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلا ( اسري ، ۷۰)

   ما فرزندان آدم را بسيار گرامي داشتيم . آن ها را بر مركب هاي خشكي و دريا سوار كرديم و از هر غذاي لذيذ و پاكيزه ايشان را روزي داديم و بر بسياري از آفريدگان خود برتري و فضيلت بزرگ بخشيديم. 

«دانلی» یکی از محققان حوزه حقوق بشر می گوید: 

«حقوق مدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، همگی از ایده کرامت ذاتی انسان ناشی می شوند».

     انسان اشرف مخلوقات و افضل موجودات است. خداوند در بين همه موجودات و مخلوقات تنها انسان را كرامت بخشيد و او را بر سرير سبز فضيلت نشانيد ؛ بنابراين انسان - بماهو انسان - كريم است. به ديگر سخن انسان فاقد كرامت انسان نيست !

   كرامت انسان ايجاب مي كند كه او بر فراز رفيع ترين چكاد خلقت بايستد و شخصيت منحصر به فرد خود را ، خود بسازد . در ميان همه موجودات انسان تنها كسي است كه اين كرامت و عزت و اختيار را يافته است كه مي تواند ابعاد وجودي خود را پي ريزي كند.

  حفظ كرامت براي همه انسان ها ضروري و لازم است و براي مسلمانان ضروري ترين حق و لازم ترين وظيفه و تكليف است . انساني كه براي خود كرامت و عزت قائل است و خود را كريم مي داند ، پيوسته مي كوشد تا آيينه دل خود را از زنگار هاي رزايل بزدايد و به آرايه هاي فضايل بيارايد.

   امام علي (ع) مي فرمايند: من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته .

    كسي كه شخصيت خود را گرامي بداند ، شهواتش را خوار و بي ارزش مي شمارد.

   آن حضرت بر اين باور است كه هر كس شخصيت خود را گرامي بدارد ، آن را با پليدي گناه و معصيت نمي آلايد.  

( من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصيه )

  انسان شريف و كريم در نگاه امام علي (ع) كسي است كه نفس و شخصيت خود را از ذلت ها و خواري ها تزكيه مي سازد. 

( من شرفت نفسه نزهها عن ذله المطالب )

    در مكتب حيات آفرين و عزت بخش مولا (ع) به انسان كرامت باخته ، اميد خيري نيست.

  ( من هانت عليه نفسه فلاترج خيره )

   امام هادي (ع) نيز توصيه مي فرمايند : 

از شر و بدي انساني كه در نفس خود خواري و پستي احساس مي كند ، در امان نباشيد.  

( من هانت عليه نفسه فلا تامن شره )

    " هيچ انسان سالمي تكبر نمي ورزد و ستم نمي كند مگر به خاطر پستي و ذلتي كه در شخصيت خود احساس مي كند. " 

  اين حقيقت ارزشمند روان شناسي را امام علي (ع) به وضوح و روشني بيان مي فرمايند:  

" ما من رجل تكبر او تجبر الا لذله وجدها في نفسه  "

    شخصيت انسان از دو بعد متضاد روحاني - جسماني  ، خاكي - افلاكي و انساني - حيواني تكوين يافته است. آفريننده مهربان خود مي فرمايد: 

  انسان را از " حماء مسنون " و " صلصال كالفخار " يعني گل خشكيده و لجن بدبو آفريدم ؛ سپس از روح خود در او دميدم : 

" نفخت فيه من روحي " . 

بنابراين هر انسان حق  و وظيفه دارد كه در تمام طول عمر خود پيوسته و هر لحظه مهم ترين دغدغه و اضطرابش اين باشد كه مبادا از " صراط " باريك تر از مو و تيزتر از شمشير طريق انساني بلغزد و در دوزخ حيوانيت و پستي سقوط كند. بينش تربيتي اسلام بر اين روش تاكيد مي ورزد كه بدي انسان ها را هم با نيكي و احسان تلافي كنيد ؛ تا مبادا خصلت حيواني و نفساني او تحريك شود و دست به  كنش ها و واكنش هايي بزند كه خلاف فطرت انساني اوست . بنابراين روش هاي تكريم شخصيت و تشديد محبت به همه انسان ها به ويژه نسبت به مربيان بسيار توصيه و تاكيد شده است.

    امام علي (ع) مي فرمايند :

  " عاتب اخاك بالاحسان اليه واردد شره بالانعام عليه " ( بحار ، ج ۱۷)

   برادرت را با نيكي كردن به او تنبيه كن و بدي او را با خوبي كردن به او دفع كن.

    آن حضرت براي تحريك و ترغيب بعد انساني و تقويت روحيه فضيلت خواهي و ايثار گري حتي در دشمن ، شكرانه پيروزي بر دشمن را عفو و گذشت مي دانند.

  " اذا قدرت علي عدوك فاجعل العفو شكرا للقدرت عليه "

    پيامبر بزرگ رحمت و مبشر سترگ فضيلت حضرت محمد (ص) بهترين مردم دنيا و آخرت را كسي مي داند كه داراي اين چهار خصلت و ويژگي باشد: 

" الا اخبركم بخير خلائق دنيا والآخره؟ "

   ۱ - عفو كني كسي را كه به تو ستم كرده است .( العفو عمن ظلمك )

   ۲ - برقراري پيوند با كسي كه از تو بريده است.( و تصل من قطعك ) 

   ۳ - نيكي كني با كسي كه به تو بدي كرده است. ( و الاحسان الي من اساء اليك )

   ۴- و بخشش كني به كسي كه تو را محروم كرده است. ( و اعطاء من حرمك ) 

      امام سجاد (ع) ، چكاد انسانيت و محبت را تا آنجا رفعت مي بخشد و تا آنجا بر تربيت و سازندگي انسان ها ارج مي نهد كه براي ستمگر نيز حقي قائل مي شود ( البته در صورتي كه به اصلاح او بينجامد ) : 

 " حق من ظلمك ان تعفو عنه الا اذا علمت ان ذلك يضر "

    حق كسي كه به تو ستم كرده اين است كه او را ببخشي ، مگر اين كه بداني زيان دارد.

      البته عفو و گذشت نسبت به ستمگر را مولا علي (ع) به خوبي تبيين مي كنند : 

   " العفو عن المقر لا عن المصر"

  عفو كني كسي را كه به ستمگري و ندامت خود اقرار دارد ، نه كسي كه همچنان در ستم كردن اصرار مي ورزد. 

    همين حقيقت  هستي را قرآن كريم در زيباترين تعبير و رساترين تفسير بيان مي فرمايد:

   " ادفع بالتي هي احسن فاذاالذي بينك و بينه عداوه كانه ولي حميم "

    بدي ها را با نيكي و احسان دفع كن . در اين صورت بين تو و كسي كه با تو دشمني دارد ، دوستي گرم و صميمي برقرار مي شود. 

    هر انسان  به طور اعم و هر مسلمان به  طور اخص بايد با تمسك و توسل به تكريم شخصيت خود و ديگران بكوشد تا از وجود خود و ديگران ، شخصيت هايي بزرگوار ، ايثارگر و كريم نسازد.

  امام علي (ع) در رهنمود تربيتي ارزنده خود مي فرمايند :

   " و اكرم نفسك عن كل دنيه و ان ساقتك الي الرغايب فانك لن تعتاض بما تبدل من نفسك عوضا " ( نهج البلاغه)

  نفس خود را گرامي بدار از اين كه مبادا دچار پستي ها شود ؛ زيرا تو اگر از نفس خود چيزي را از دست دادي ، چيزي جاي او را نمي تواند پر كند.

  در همين زمينه از حضرت امام سجاد (ع) مي پرسند : "من اعظم الناس خطرا ؟ " چه كسي با عظمت ترين انسان هاست ؟ مي فرمايند : 

" من لم ير الدنيا خطرا لنفسه."  

كسي كه تمام دنيا را با خودش برابر نمي كند . ( تحف العقول ، ص ۲۰۰)

    شايسته است ما مسلمانان ، همه انسان ها و شهروندان جامعه را قدر بدانيم و در عرصه ارزش ها بر صدر بنشانيم.

                  حقوق بشر در قانون اساسي ج.ا.ا


اصل نوزدهم : مردم ايران از هر قوم و قبيله که باشند از حقوق مساوي برخوردارند و رنگ ، نژاد و زبان و مانند اين ها سبب امتياز نخواهد بود .
اصل بيستم : همه افراد ملت اعم از زن و مرد ، يکسان در حمايت قانون قرار دارند و از همه حقوق انساني ، سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي و موازين اسلام برخوردارند .
اصل بيست و يکم : دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعايت موازين اسلامي تضمين نمايد و امور زير را انجام دهد :
1- ايجاد زمينه هاي مساعد براي رشد شخصيت زن و احياي حقوق مادي و معنوي او .
2- حمايت مادران ، بالخصوص در دوران بارداري وحضانت فرزند و حمايت از کودکان بي سرپرست .
3- ايجاد دادگاه صالح براي حفظ کيان و بقاي خانواده .
4- ايجاد بيمه خاص بيوگان و زنان سالخورده و بي سرپرست .
5- اعطاي قيموميت فرزندان به مادران شايسته در جهت غبطه آن ها در صورت نبودن ولي شرعي .
اصل بيست و دوم : حيثيت ، جان ، مال ، حقوق ، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر درمواردي که قانون تجويز کند .
اصل بيست و سوم : تفتيش عقايد ممنوع است و هيچ کس را نمي توان به صرف داشتن عقيده اي مورد تعرض و مواخذه قرار داد .
اصل بيست و چهارم : نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي باشد . تفصيل آن را قانون معين مي کند .
اصل بيست و پنجم : بازرسي و نرساندن نامه ها ، ضبط و فاش کردن مکالمات تلفني ، افشاي مجازات تلگرافي و تلکس ، سانسور ، عدم مخابره و نرساندن آن ها ، استراق سمع و هرگونه تجسس ممنوع است مگر به حکم قانون .
اصل بيست و ششم : احزاب ، جمعيت ها ، انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي با اقليت هاي ديني شناخته شده آزاداند ، مشروط به اين که اصول استقلال ، آزادي ، وحدت ملي ، موازين اسلامي و اساس جمهوري اسلامي را نقض نکنند . هيچ کس را نمي توان از شرکت در آن ها منع کرد يا به شرکت در يکي از آن ها مجبور ساخت .
اصل بيست و هفتم : تشکيل اجتماعات و راه پيمايي ها ، بدون حمل سلاح ، به شرط آن که مخل به مباني اسلام نباشد، آزاد است .
اصل بيست و هشتم : هر کس حق دارد شغلي را که بدان مايل است و مخالف اسلام و مصالح عمومي و حقوق ديگران نيست، برگزيند .
دولت موظف است با رعايت نياز جامعه به مشاغل گوناگون ، براي همه افراد امکان اشتغال به کار و شرايط مساوي را براي احرازمشاغل ايجاد نمايد .
اصل بيست و نهم : برخورداري از تأمين اجتماعي از نظر بازنشستگي ، بي کاري ، پيري ، از کار افتادگي ، بي سرپرستي ، در راه ماندگي ، حوادث و سوانح ، نياز به خدمات بهداشتي و درماني و مراقبت هاي پزشکي به صورت بيمه و غيره ، حقي است همگاني .
دولت موظف است طبق قوانين از محل درآمدهاي عمومي و درآمدهاي حاصل از مشارکت مردم ، خدمات و حمايت هاي مالي فوق را براي يک يک افراد کشور تأمين کند .
اصل سي ام : دولت موظف است وسائل آموزش و پرورش رايگان را براي همه ملت تا پايان دوره متوسطه فراهم سازد و وسائل تحصيلات عالي را تا سرحد خودکفايي کشور به طور رايگان گسترش دهد .
اصل سي و يکم : داشتن مسکن متناسب با نياز ، حق هر فرد و خانواده ايراني است . دولت موظف است با رعايت اولويت براي آن ها که نيازمندترند بخصوص روستانشينان و کارگران ، زمينه اجراي اين اصل را فراهم کند .
اصل سي و دوم : هيچ کس را نمي توان دستگير کرد مگر به حکم و ترتيبي که قانون معين مي کند . در صورت بازداشت ، موضوع اتهام بايد با ذکر دلايل بلافاصله کتبا به متهم ابلاغ و تفهيم شود و حداکثر ظرف مدت بيست و چهار ساعت پرونده مقدماتي به مراجع صالحه قضايي ارسال و مقدمات محاکمه ، در اسرع وقت فراهم گردد . متخلف از اين اصل طبق قانون مجازات مي شود .
اصل سي و سوم : هيچ کس را نمي توان از محل اقامت خود تبعيد کرد يا از اقامت در محل مورد علاقه اش ممنوع يا به اقامت در محلي مجبور ساخت ، مگر در مواردي که قانون مقرر مي دارد .
اصل سي و چهارم : دادخواهي حق مسلم هر فرد است و هر کس مي تواند به منظور دادخواهي به دادگاه هاي صالح رجوع نمايد . همه افراد ملت حق دارند اين گونه دادگاه ها را در دسترس داشته باشند و هيچ کس را نمي توان از دادگاهي که به موجب قانون حق مراجعه به آن را دارد منع کرد .
(منبع: کتاب فلسفه حقوق)

     پس از تصویب  اعلاميه حقوق بشر اسلامي  در سازمان کنفرانس اسلامی  سالروز شکل  گیری اعلامیه اسلامی حقوق بشر موسوم به بیانیه قاهره در پنجم اوت هر سال (14 مرداد) به عنوان روز حقوق بشر اسلامی وکرامت انسانی در زمره مناسبت های ملی کشورهای عضو این سازمان درآمده و برنامه هایی را کشورهای مختلف اسلامی در این مناسبت به اجرا درمي آورند، 

کمیسیون حقوق بشر اسلامی ایران که اولین و قدیمی ترین نهاد با این عنوان در تمام کشورهای اسلامی است، ضمن استقبال از این مصوبه، در پانزدهم مرداد 1387 طی بیانیه ای اعلام داشت که امید است کشورهای اسلامی صرفاً به انجام یک سری برنامه های تشریفاتی و تبلیغاتی بسنده نکنند و چنین مناسبتی را وسیله ای قرار دهند برای تلاش بیشتر در جهت رعایت حقوق شهروندان خود و فعالیت علمی عمیق تر در جهت معرفی منابع غنی اسلامی در زمینه حقوق بشر و تعامل سنجیده و عالمانه با دیگر فرهنگ ها و تمدن ها. طی ماه های بعد نیز کمیسیون تعمیق فعالیت های مختلف در این زمینه را از جمله امور جاری خود قرار داد ؛ تا این که در سال 88 که برای اولین بار این مناسبت در تقویم مناسبت های ایران گنجانیده شد و اتفاقاً همزمان با مناسبت مهم دیگر ملی یعنی سالروز صدور فرمان مشروطه نیز گردید، نهاد ملی مستقل حقوق بشر اسلامی ایران را واداشت تا برنامه های دقیقی را به فراخور توان و مقدورات خود در دستور کار قرار دهد. 

  شعار تعیین شده کمیسیون برای اولین بزرگداشت روز حقوق بشر اسلامی و سال کاری پس از آن تا پانزدهم مرداد 1389، « وظائف دولت های اسلامی برای رعایت پیشبرد حقوق بشر از دیدگاه اسلام » می باشد که در همین راستا فعالیت های مختلفی از جمله برگزاری برنامه های علمی پژوهشی مختلف در اقصی نقاط کشور، اجرای برنامه های ترویجی و اطلاع رسانی عمومی مختلف در تهران و استان ها، تولید متون و محتواهای تخصصی برای اطلاع رسانی بین المللی در سطح کشورهای اسلامی و غیر اسلامی، نشر کتب مختلف تألیفی و ترجمه ای در این زمینه، تدوین و انتشار گزارش سالیانه ارزیابی عملکرد دولت های اسلامی در اجرای مفاد اعلامیه اسلامی حقوق بشر و موارد دیگر گنجانیده شده است.

    روز حقوق بشر اسلامي و كرامت انساني را گرامي مي داريم.

  با آرزوي عزت و آزادي براي همه انسان ها در همه زمين ها و زمان ها


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 14 مرداد 1394 | 12:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

مشرطیت گامی در راه مشارکت مردم در حکومت

خدا آن ملتي را سروري داد 

كه تقديرش به دست خويش بنوشت                                        

به آن ملت سرو كاري ندارد

كه دهقانش براي ديگري كشت

 مشاركت در معني سنتي آن عبارت است از پيوند دوسويه، سازنده و سودمند ميان دو تن يا بيشتر. در تعريفي كه سازمان ملل ارائه داده اين مفهوم دست مي دهد كه «دخالت و در گير شدن مردم در فراگردهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كه بر سرنوشت آنان تاثير مي گذارد».

  در اين تعريف سه انديشه مهم نهفته است: 

  در گير شدن،ياري دادن و مسئوليت . يعني افراد در اين فراگرد به گونه اي فعال درگير مي شوند و چه بسا در اين درگيري، به افراد و گروه هاي همسان در جهت و راستاي هدفي كه به آن معتقدند كمك و ياري مي كنند و اين ياري آن ها تؤام با مسئوليت است.

در جامعه ما این گونه تلقي مي شود كه اين مفهوم ره آورد فرهنگ و تمدن مغرب زمين و محصول عصر روشنگري و جامعه سرمايه داري و دموكراسي غربي است ؛ در حالي كه تاريخ و آموزه هاي ديني ما هم بر مشاركت مردم بر سرنوشت خود بارها و بارها تاكيد داشته و دارد و صد البته اين مفهوم با روح و بطن دين و مذهب ما نه تنها بيگانه نيست ،بلكه سازگار و قرين است. 

  در تاريخ اسلام بنا به باور شیعیان امام علي (ع) با و جود آن كه از طرف خداوند به امامت رسيده بودند ، ولي به دليل بيعتي كه مردم با او به عنوان «خليفه » نكرده بودند، بيست و پنج سال خار در چشم و استخوان در گلو ، سكوت كرد و به خاطر احترام به تصميم مردم در سرنوشتشان تمام اين سال ها نه تنها كار شكني نكرد، بلكه همواره در كنار مردم حتي به خليفه منتخب مردم نيز به عنوان مشاور كمك مي كرد.  هم او بود كه به خاطر مردم و بيعت شان بعد از 25 سال بر مسند خلافت نشست .با وجود اين كه 25 سال بود كه از طرف خداوند به امامت رسيده بود . 

  برخي از علمای دین بر اين نظرند كه معرفي امام براي حكومت جنبه تعييني دارد نه تحميلي و معصومان ،حق حكومت از طرف خدا دارند كه قابل فسخ نيست ؛در حالي كه حق حاكميت از آن مردم است و اين حق قابل فسخ و انتقال به ديگري است.  استاد مطهري مي گويد:

  «اگر امام به حق را مردم ، از روي جهالت و عدم تشخيص نمي خواهند ،او به زور نبايد و نمي تواند خود را به مردم و به امر خدا تحميل كند.لزوم بيعت هم همين است»(حماسه حسيني: مطهري،107)

در كلامي از حضرت علي (ع) مي خوانيم كه : 

 «رسول خدا مرا متعهد به پيماني كرده و فرموده بود: پسر ابي طالب ولايت امتم حق توست. اگر به درستي و عافيت تو را ولي خود كردند و با رضايت در باره تو به وحدت نظر رسيدند ، امر ايشان را به عهده بگير و بپذير ؛ اما اگر در باره تو به اختلاف افتادند، آن ها را به خواست خود واگذار ؛ زيرا خدا راه گشايش را به روي تو باز خواهد كرد». ايشان پس از قبول بيعت مردم بر منبر رفته و خطاب به آن ها فرمود:

  «اي مردم ! اين امر ، امر شماست. هيچ كس جز آن كه شما او را امير خود گردانيد، حق امارت بر شما را ندارد.» 

   و اين چنين شواهدي كه بيانگر سازگاري اسلام با مشاركت جويي و مشاركت خواهي مردم است به حدي است كه از ذكر موارد در اين مقال خودداري مي كنيم.

باري مشاركت چه در شكل و مفهوم غربي و چه در مفهوم اسلامي در بردارنده سه عنصر اساسي است:

  ۱-سهيم كردن مردم در قدرت

  ۲-كوشش هاي سنجيده گروه هاي اجتماعي براي در دست گرفتن سرنوشت و بهبود اوضاع زندگي 

 ۳-ايجاد فرصت هايي براي گروه هاي فرودست

(چين سرخ،ادگار اسنو:ص ۱۵۳)

جوامع توده وار و سنتي براي ادامه زيست در جهان متكثر امروز چاره اي جز حركت به سوي جامعه مدني و جذب و جلب مشاركت همه مردم در قالب نهادهاي مدني ندارند. وقتي مردم با تشكل در قالب نهادهاي مدني،احزاب و NGOها توانستند اراده خود را تحقق بخشند و صدا و آرمان هاي خود را به گوش حاكمان برسانند، ديگر نياز و ضرورتي براي شورش و آشوب و احيانا انقلاب باقي نمي ماند و اين روند به بهبود زندگي اجتماعي مردم از نظر آزادي هاي سياسي و اجتماعي مي شود كه اين امر نيز به نوبه خود حتي در وضعيت معيشتي مردم نيز تاثير مي گذارد.چرا كه افراد آزاد طبيعتا افرادي مشاركت جو هستند و اين مشاركت جويي باعث كنترل دولت و حكومت و اين كنترل باعث خواهد شد كه دولت و حكومت مجري اراده مردم بوده و اراده مردم هيچ گاه بر عليه خودشان و منافعشان نخواهد بود.

اما با وجود اهمیت مشارکت در تمام عرصه های زندگی که منجر به بهبودی وضع زندگانی بشر می شود ، آیا ما مردم مشارکت جویی هستیم؟ و اگر نیستیم مشکل از کجاست ؟ چرا فرهنگ مشارکت در جامعه ما نهادینه نمی شود؟

مسلماً مشارکت صرفا به حضور در پای صندوق های رای خلاصه نمی شود و با توجه به آمار شرکت کنندگان در این فراگرد نمی توان رای به مشارکت جویی و مشارکت خواهی مردم داد هرچند  که یکی از پارامترهای اساسی در تعیین مشارکت مردم یک جامعه محسوب می شود. مشارکت آن گونه که در بالا سخن از آن رفت دارای سه عنصر اساسی است که متاسفانه واقعیت های اجتماعی بیانگر این نکته تلخ است که مردم کشور ما افراد مشارکت جویی نیستند .بدیهی است که مردم باید در همه امور مشارکت کامل،آگاهانه و فعال داشته باشند. 

عرصه های مشارکت مردم را نمی توان به یک یا چند حوزه محدود کرد .نمی توان گفت که مردم فقط باید در حوزه سیاسی یا اقتصادی یا .... مشارکت داشته باشند. نمی توان در حوزه اختیار و تصمیم گیری از آن ها مشارکت را سلب نمود و انتظار داشت که در حوزه مسئولیت پذیری، مشارکت کرده و هزینه تصمیمات ما را بپردازند.لذا مشارکت باید همه جانبه و فراگیر و کامل باشد.

نخستین و در عین حال مشکل ترین عمل در بحث مشارکت، تحقق مشارکت سیاسی مردم است و برای این که توسعه سیاسی تحقق پیدا کند ،«علاوه بر نهادهای قانونی ایجاد تشکل های شناسنامه دار و مشخص که در حد و اندازه خود و در چارچوب قانون سخن می گویند و هر کدام سخنگوی بخش های مختلف جامعه ما هستند لازم است»( فصلنامه فرهنگ مشارکت، سرمقاله)

اگر مردم محورند و اگر همه چیز برای مردم است ،باید توسعه سیاسی را به عنوان یک اصل و محور بدانیم. از آنجا که توسعه سیاسی مستلزم توزیع مجدد قدرت و به تبع آن ثروت و معرفت و منزلت است و این امر چون با منافع تثبیت شده گروه ها و جریانات و سرآمدان قدرت در تعارض و تضاد است با دشواری همراه است و به سادگی امکان پذیر نیست و افراد ذی نفوذ و صاحبان قدرت نه تنها از این روند حمایت نمی کنند ، بلکه با تمام قوا در برابر مشارکت جویی نخبگان دیگر مقاومت می کنند .لذا ساده اندیشانه است که ما تصور کنیم که جریان مشارکت جویی و مشارکت خواهی جریانی از بالا به پایین است و صاحبان زور و زر از مشارکت فعال افراد و گروه ها و نخبگان حمایت می کنند.

پس چاره چیست و مردم چگونه می توانند در اموری که در دست عده ای به انحصار در آمده فعالانه مشارکت نمایند؟ .فرآیند مشارکت از جنس اطلاع رسانی نیست که بتوان در مدت کوتاهی و به وسیله یک شیوه نامه مدون آن را از عرصه آرمان به میدان عمل آورد و اجرا نمود. مشارکت قبل از هر چیز یک فرهنگ است و هر پدیده مترقی تا زمانی که به شکل یک فرهنگ در نیامده و لباس فرهنگ نپوشیده ،ماندگار و جاودان نخواهد شد. ابل وایزمن می گوید: 

 «انقلاب ها هرچند اصیل باشند تا به فرهنگ تبدیل نشوند ،ماندگار نخواهند شد». مهم ترین عنصر محوری در مشارکت گریزی یا مشارکت پذیری در امور حکومت اعتماد است. اعتماد متقابل حکومت و مردم را می توان محور و مدار مشارکت مردم دانست. مردم ما از نظر فرهنگی و تاریخی دچار یک مشکل هستند و آن عدم تجربه نظام های مردم سالار است. در فرهنگ رایج ما شهریار، قیم جامعه محسوب شده و هم اوست که می تواند در تمام حوزه های زندگی مردم دخل و تصرف نموده و صاحب نظر باشد و این که او از نظر ایده و تفکر توده مردم استفاده نماید و اجازه مشارکت به آن ها بدهد، حالت مضحکی به خود می گیرد و این امر ناشی از سلطه تاریخی حکومت های خود کامه و شاهنشاهی در طول تاریخ است و حال که مردم در طول دوره ای سی ساله جسته و گریخته توانسته اند مردم سالاری را تجربه کنند. حافظه تاریخی آن ها اجازه اعتماد به خود و صاحبان حکومتشان را نداده و حتی این عدم اعتماد در بسیاری از دولتمردان ما هم تسری پیدا کرده و موجب شده است تا به واسطه همین عدم اعتماد، فرهنگ مشارکت در مردم ما هنوز درونی نشده و هنوز در سطح جامعه ما نگاه بدبینانه ای به این فرآیند و جود داشته باشد. وقتی که فرار از مالیات و قانون شکنی و .... در جامعه ما برخلاف جوامعی مثل سوئد و ....  دیده می شود ،بیانگر این نکته است که در جوامع ما بر خلاف جوامع دموکراتیک اعتماد نسبت به حاکمیت پایین است و مردم شک دارند که این قوانین و هنجارهای شهروندی در جهت منافع آن ها باشد . 

همچنین وقتی هیچ ابزاری برای نقد سازنده و آرام قدرت در دست نیست و دسترسی مستقیم به مسئولان در جامعه ما به راحتی میسر نیست ،حاکی از عدم اعتماد مسئولان نسبت به توانمندی فکری و شعور اجتماعی عامه مردم است. در حالی که با توجه به مطالب مذکور نمی توان گفت که این مفهوم عاریتی از فزهنگ غرب و یا شرق است ؛ بلکه در بطن اسلام و فرهنگ اسلامی ماست و به صورت  قانون اساسی در آمده است. پس باید عینک بدبینی و بی اعتمادی را نسبت به این پدیده به کناری گذاشت و با زدودن غبار تاریخی از فرهنگ اصیل اسلامی و توجه به قانون اساسی ،در نهادینه کردن مشارکت در تمام عرصه های زندگی به سوی آینده ای روشن گام برداریم و با وارد شدن در خم کوچه اول(مشارکت سیاسی) به یاد داشته باشیم که:

گوسفند از برای چوپان نیست

بلکه چوپان برای خدمت اوست.  

    بي ترديد انقلاب مشروطه را مي توان گامي بلند در راه نيل به مشاركت فعال و آگاهانه  همه اقشار مردم در اداره امور جامعه است.

   ريشه انقلاب مشروطيت را بايد در رفتار ظالمانه پادشاهان قاجار و تعدی و تجاوز شاهزادگان و وابستگان دربار و حكومت حاكمان ولايات و مداخله بی حد و حصر دولت های روس و انگليس در امور ايران و مخالفت مردم با آن ها دانست.

   كسانی بر مسند امور تکیه زده بودند كه به جای رسيدگی به امور مملكت و مشكلات مردم،‌ با بذل و بخشش های بی‌دريغ به فكر استحكام موقعيت خويش بودند.

   با به سلطنت رسيدن مظفرالدين شاه، فساد در دربار و فقر و بی‌عدالتی در جامعه بيداد مي‌كرد. در ابتدا كليد حركت انقلاب مشروطه از اهانت به روحانيان شروع شد. از آن طرف، به دليل اهانت كارگران بانک روس به قبرستان مسلمانان و اجساد مردگان، مردم به ساختمان در حال احداث با نک روس حمله كردند و آن را ويران ساختند. از سويی جنگ روس و ژاپن باعث شد قيمت قند بالا رود و به اين بهانه دولت، دو تن از تجار و از مهم‌ترين بازاريان تهران را به چوب بست. بازار تعطيل شد و مردم و روحانيون جمع شدند و به مسجد آمدند و مساجد به عنوان مهم‌ترين پايگاه‌های انقلابی وارد عمل شدند.

 در نهايت و پس از طی حوادث فراوان، حركت مردم با ارشادات و رهبری برخی از روشنفکران و روحانيون آغاز شد و برای رسيدن به خواسته‌های خويش كه يكی از آن ها تأسيس عدالتخانه بود،‌ ادامه مسير دادند و در اين راه،‌ تحصن علما و مردم در صحن حرم حضرت عبدالعظيم در ری و سپس مهاجرت به قم باعث عقب ‌نشينی دستگاه استبداد شد. 

   علما در اعتراض به تعلل شاه و صدر اعظم در تاسیس عدالتخانه که از خواسته های علما در مهاجرت اول به شهر ری و تحصن در شاه عبدالعظیم بود، به قم مهاجرت کردند. عده ای از کسبه و اصناف آزادی خواه نیز پناهنده شدن به سفارت انگلستان را برای عملی شدن خواسته های خود انتخاب کردند.

   اهم درخواست های متحصنان عبارت بود از : عزل عین الدوله از صدارت، مجازات قاتلان شهدای وطن، بازگشت دادن علما از قم و عودت دادن تبعید شدگانی چون حاج میرزا حسن رشدیه و دیگران به تهران و مهم تر از همه تاسیس دارالشورای ملی. لازم به ذکر است در مهاجرت اول، صحبت از تاسیس عدالتخانه بود و حرفی از دارالشوری به میان نیامده بود ،در حالی که در مرحله دوم صرفا هدف، تاسیس دارالشوری ملی بود.

   با طولانی شدن تحصن در سفارت انگلیس، این کشور رسماً به میانجی گری برخاست و از دولت ایران خواست که به درخواست های مردم پاسخ دهد و شورش را بخواباند.

   مظفرالدین شاه که مدت ها به علت بیماری در کاخ صاحب قرانیه بستری بود و از حقایق بی اطلاع مانده بود، به سرعت در جریان قرار گرفت.

نهضت به شيراز و تبريز و اصفهان نيز بسط يافت و مظفرالدين شاه که از هيجان مردم به وحشت افتاده و احساس خطر کرده بود، خواهی نخواهی در  ۱۴ مرداد ماه ۱۲۸۵ مصادف با ۱۴ جمادی الاخر سال ۱۳۲۴ ه.ق. به صدور فرمان مشروطيت و تأسيس مجلس شورای ملی مرکب از برگزيدگان ملت تن داد. با اعطای مشروطيت تحصن روحانيونی که خاک ايران را ترک کرده بودند با استقبال باشکوهی به پايان رسيد. 

    اين مبارزه در مرحله بعد منجر به ايجاد نظام مشروطه و تأسيس مجلس شورای ملی گرديد و به حكومت استبداد پايان داد.

مجلس يکم در ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ ه.ق. با حضور شاه در کاخ گلستان گشايش يافت و در آخرين روزهای زندگی مظفر الدين شاه (۱۴ ذيقعده ۱۳۲۴ ه.ق.) پنجاه و يک اصل قانون اساسی به امضای شاه رسيد.

        صدور فرمان مشروطیت و تغییر رژیم سیاسی ایران که طی یک نهضت و انقلاب آرام صورت پذیرفت، شور و هیجان فوق العاده در میان آزادی خواهان و ملیون و مشروطه طلبان به وجود آورد. پناهندگان سفارت انگلیس از آنجا خارج شدند و روحانیون و علما در میان استقبال پر شور مردم از قم به تهران بازگشتند و دو شبانه روز سراسر تهران غرق در جشن و سرور و شادمانی بود.

     ضمن گرامي داشت سالروز صدور فرمان مشروطيت ، اين نخستين گام در تحكيم حاكميت مردم را به همه مردم فهيم و فرزانه ايران بزرگ تبريك مي گويم.

سید علیرضا شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 14 مرداد 1394 | 11:1 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 بیان و قلم،افشاگر فساد و ستم

 

 

  گفت : شنیده ای که ۲۳۳تن از نمایندگان مجلس در نامه‌ای به رئیس قوه قضائیه اعلام کردند که بر قوه قضائیه فرض است که در مبارزه نفس‌گیر ولی مقدس با مفاسد کار مبارزه را از بالا شروع کنند؟

گفتم : بله ! کار مبارزه با مفاسد عمری به درازای همه دولت ها در طول تاریخ و عرض جغرافیا دارد !

  گفت: ولی داری خیلی اغراق می کنی !

گفتم : به هیچ وجه ! دولت پیشین خود را پاکدست ترین دولت تاریخ می دانست و رئیس دولت مدعی بود لیست فاسدان را در جیب خود دارد!و حتی رسالت تاریخی خود را مبارزه با مفاسد و فاسدان می دانست! 

اما حالا روزی نیست که پرونده ای تازه از مفاسد پنهان آنان افشا نشود.

گفت : پس راه مبارزه قطعي و مستمر با مفاسد - اعم از اقتصادي ، سياسي و اجتماعي - به نظر شما چيست؟

 گفتم : اگر بازهم نخواهي گفت اغراق مي كني ، من باور قطعي دارم كه اگر مسئولان صادقانه قصد مبارزه با همه انواع مفاسد را دارند، بيايند قلم و بيان مطبوعات را كاملا آزاد بگذارند ؛ در نتيجه در حتي كوتاه مدت چه بسيار دست هاي كثيف متجاوزان اقتصادي ، اجتماعي و... را  مي گيرند و رسوا مي كنند . از آن گذشته چنين افرادي فاسد وقتي  ببينند هزاران چشم و گوش روزنامه نگاران ، نويسندگان ، وبلاگ نويسان و...همه رفتارها و گفتارهاي آنان را رصد مي كنند ، هرگز جرات نمي كنند ذره اي انحراف در قول و عملشان پديدار شود. 

حتی اگر در دوران هشت ساله دولت پیشین،قلم و بیان مطبوعات ورسانه های حقیقی و مجازی آزاد بود،در همان روزهای اول طشت رسوایی متجاوزان به بیت المال از بام آزادی مطبوعات فرومی افتاد!

  در جامعه اي كه آزادي قلم و بيان در مطبوعات ، كتاب ها و ساير رسانه هاي شنيداري و ديداري و نوشتاري جلوه گر باشد ، هر مقام و مسئول خود را در اتاقي شيشه اي مي بيند كه همه حركات  او زير نظر و پيش چشم هزاران افراد ديده ور قرار دارد.

گفت : مثلا در كشورهايي كه به باور شما اين نوع آزادي وجود دارد ، آيا از درصد مفاسد كاسته شده ؟

 گفتم : صاحب نظران بر اين باورند كه يافته هاي تحقيقات نشان داده كه در كشورهاي استبدادي ، مفاسد ۳۳برابر كشورهاي دموكراسي است .

گفت : آيا نمونه مستندي هم براي اين ادعاي خود داريد؟  

گفتم : ذيلا  نمونه هایی از كارهاي شجاعانه ژورناليست هاي ایرانی و خارجی  را مي بينيد  كه يكي از آن ها به جنگي خانمانسوز و ضد بشري  پايان داد.

     مجله لايف، در تاريخ 26 نوامبر 1965 ، تحت عنوان واقعيت عريان جنگ ويتنام عکسي از Paul Schutzers  را روي جلد مجله  خود منتشر كرد.

 اين عکس در زمان جنگ ويتنام چريک ويت کنگي را نشان مي‌داد که به اسارت نيروهاي آمريکايي درآمده. پس از انتشار اين عکس و خبر مرتبط با آن در مجله لايف بود که مردم آمريکا به حمايت خود از جنگ ويتنام خاتمه دادند. Schutzers که يکي از بهترين عکاسان مجله لايف بود، سال 1967 درحالي که براي انجام عکاسي از جنگ اعراب و اسرائيل رفته بود، جان خود را از دست داد.

 

 مقابله با آزاد اندیشی خبرنگاران در هر کشوری که همواره داعیه دار دموکراسی و جریان آزاد اطلاعات بوده است، موضوع جدیدی نيست. این نوع رفتار تأمل برانگیز قبل از هر چیز تلاش بیهوده ای است در جهت انزوای خبرنگاران و محدود کردن جریان آزاد اطلاع رسانی که در نتیجه آن شأن و منزلت خبرنگار به یغما رفته و مصداق تعبیر امپریالیستی «بهترین خبر، بی خبری است» تحقق پیدا مي كند!!


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 4 مرداد 1394 | 7:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

آزادی مطبوعات بهترین راه مبارزه با مفاسد

درباره مبارزه با مفاسد اجتماعی ، اقتصادي و...بسيار گفته اند و نوشته اند و ما بسيار شنيده و خوانده ايم . در طول تاريخ و عرض جغرافيا و در هر كشوري هر دولتي ، مبارزه با مفاسد را در سرلوحه برنامه هاي خود مي داند ، يا لااقل ادعاي آن را دارد ، ولي چرا در بسياري از موارد با شكست رو به رو مي شوند ؟

   به باور من بهترين و پيشرفته ترين راهكار قطعي مبارزه با مفاسد - از هر نوع و توسط هر شخص يا مقامي - آزادي بيان و قلم - مطبوعات - است . 

مطبوعات و خبرنگاران و روزنامه نويسان ، گوش ها و چشم هاي مردم اند . آنان بايد و شايد كه در هر عرصه و صحنه اي با دوربين و قلم خود حضور داشته باشند ، تا گفتارها و رفتارهاي همه مسئولان و افراد موثر را ثبت و ضبط كنند و در مرئي و منظر مردم - كه ولي نعمت هاي آنان هستند - به نمايش گذارند . حال شما تصور فرماييد  هر مسئول - در هر مقام و رتبه اي كه باشد - اگر براي خود حاشيه اي امن و تاريك احساس نكند و خود و اعمال خود را هميشه زير نظر دوربين ها و چشم هاي ناظر بداند، چگونه مي تواند مرتكب فساد شود؟ مقام مسئولي كه خود را در اتاق شيشه اي و در معرض تماشاي ميليون ها چشم بداند ، هرگز به خود اجازه نمي دهد كه ذره اي از خواست هاي مردم تخطي كند.

براي نمونه تعدادي عكس از مسئولان رده اول دنيا را ببينيد، كه اگر نوعا مي دانستند چشم هاي ناظري آنان را مي نگرد ، در رفتارهاي خود تجديد نظر مي كردند . دقت كنيد و ببينيد چشم هاي تيزبين عكاسان و خبرنگاران چگونه مخفي ترين و محرمانه ترين لحظات تنهايي و خلوت مسئولان را به تصوير كشيده و در برابرميليون ها چشم به نمايش گذاشته اند.

چشم به راه ديدگاه هاي متفاوت شما هستم .

 

...و ملکه الیزابت در توالت

ضمنا در اینجا نیز مطالعه ترک نمی شود!


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 2 مرداد 1394 | 6:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

ﺍﻧﺘﺸﺎﺭ ﺁﻣﺎﺭﻫﺎﯼ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺯﯾﺴﺖ ﺑﻮﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺍﺳﺖ 


ﻣﺪﯾﺮﮐﻞ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭ ﻭ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ ﻣﺤﯿﻂ ﺯﯾﺴﺖ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺣﻔﺎﻇﺖ  ﻣﺤﯿﻂ  ﺯﯾﺴﺖ ﮔﻔﺖ : 

ﺑﺮﺍﺳﺎﺱ ﺭﺗﺒﻪ ﺑﻨﺪﯼ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﻟﺤﺎﻅ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻣﺤﯿﻂ ﺯﯾﺴﺘﯽ، ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺁﺏ ﺍﺯ 100 ﻧﻤﺮﻩ 2.77 ﻭ ﺭﺗﺒﻪ 117 ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ  به دﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩ !
ﺑﺨﺶ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﺩﻫﺸﺘﻨﺎﮎ ﺍﺳﺖ :
* ﺧﺴﺎﺭﺕ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺁﻟﻮﺩﮔﯽ ﻫﻮﺍ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺳﺎﻻﻧﻪ ﺣﺪﻭﺩ ﻫﺸﺖ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺩﻻﺭ ﺍﺳﺖ، ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﺶ ﺩﺭﺻﺪ از ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺟﺎﻧﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺷﮑﺎﺭ ﻏﯿﺮﻣﺠﺎﺯ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺍﻧﻘﺮﺍﺽ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺧﺴﺎﺭت هاﯼ ﻭﺍﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﺗﺎﻻب ها ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ 40 ﺗﺎ 100 ﺩﺭﺻﺪ ﺍﺳﺖ .
* ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﻼﻑ ﺻﻨﻌﺘﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺟﺰﻭ 10 ﮐﺸﻮﺭ ﻧﺨﺴﺖ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺼﺮﻑ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻃﺒﯿﻌﺖ 40 ﺩﺭﺻﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ 60 ﺩﺭﺻﺪ ﺑﺎقی ماﻧﺪﻩ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﺎﻧﺪ .
* ﺳﺮﺍﻧﻪ ﺍﻧﺘﺸﺎﺭ ﮔﺎﺯ ﺩﯼ ﺍﮐﺴﯿﺪ ﮐﺮﺑﻦ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺣﺪﻭﺩ 4.9 ﺗﻦ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﻭ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ 7.7 ﺗﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻗﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻧﺎﺧﺎﻟﺺ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﭘﺎﯾﯿﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ، ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺎﻻ ﺍﺳﺖ .
* ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺎﻧﮕﯿﻦ ﺑﺎﺭﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ 241 ﻣﯿﻠﯿﻤﺘﺮ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ 855 میلی متر است!

 

 

موضوعات مرتبط: مقالاتروزنوشت

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 2 تير 1394 | 8:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

کدام کشورها برای مادر بودن بهترند؟

 ایران هشتاد و چهارم است

نروژ بهترین کشور برای مادر بودن و سومالی بدترین کشور است

گزارش یک بنیاد فعال در زمینه مسائل کودکان نشان می‌دهد که نروژ بهترین کشور برای مادر بودن و سومالی بدترین کشور است.

بر اساس گزارش بنیاد نجات کودک که وضعیت مادران و کودکان را در ۱۷۹ کشور بررسی کرده است ایران در رتبه هشتاد و چهارم این فهرست قرار دارد.

کشورهایی مانند عربستان سعودی، قطر، مالزی و ونزوئلا وضع بهتری دارند و در جایگاه بالاتری ایستاده‌اند.

افغانستان پله ۱۵۲ است و تاجیکستان در پله ۱۲۷ قرار گرفته است.

این گزارش که همزمان با روز مادر در ایالات متحده منتشر شده می‌گوید:

مادر بودن در کشورهای اسکاندیناوی از جمله نروژ، فنلاند و ایسلند بهتر از سایر کشورها است.

از میان ۱۷۹ کشوری که در این بررسی آمده‌اند، مادران در کشورهای سومالی، جمهوری کنگو و جمهوری آفریقای مرکزی از همه کشورهای دیگر شرایط دشوارتری را تجربه می‌کنند.

تقریبا همه کشورهایی که در پایین این جدول قرار دارند کشورهایی هستند که درگیر جنگ داخلی و مشکلات سیاسی هستند.

نویسندگان این گزارش برای بررسی وضع مادران بر پنج موضوع تمرکز کرده‌اند: بهداشت بارداری و زایمان، سلامت کودکان، وضعیت اقتصادی کشور و مشارکت زنان در سیاست ملی و توانایی برای تاثیر در تدوین و تغییر سیاست‌ها.

یکی دیگر از عوامل بررسی شده در این گزارش میانگین سال‌هایی است که دختران امکان دسترسی به مدرسه و تحصیلات رسمی را دارند.

جایگاه کشورها در زمینه وضعیت مادران ۲۰۱۳
رده‌بندی کشورها نسبت خطر مرگ و میر در بارداری و زایمان نسبت مرگ کودکان زیر ۵ سال از هزار کودک میانگین زمان دسترسی به تحصیلات رسمی
۱ نروژ ۱۴۹۰۰ ۲.۸ ۱۷.۵
۱۸ اسرائیل ۱۷۴۰۰ ۴ ۱۶
۲۴ بریتانیا ۶۹۰۰ ۴.۶ ۱۶.۲
۶۵ ترکیه ۲۳۰۰ ۱۹.۲ ۱۴.۵
۸۴ ایران ۲۰۰۰ ۱۶ ۱۵.۱
۹۰ آذربایجان ۱۸۰۰ ۳۴.۲ ۱۱.۹
۱۰۰ عراق ۳۴۰ ۳۴ ۱۰.۱
۱۲۷ تاجیکستان ۴۳۰ ۴۷ ۱۱.۲
۱۵۲ افغانستان ۴۹ ۹۷ ۹.۷
۱۷۹ سومالی ۱۸ ۱۴۵.۶ ۲.۲

مرگ و میر در زایمان

این گزارش می‌گوید میزان نسبت مرگ و میر زنان ایرانی در جریان زایمان در سال ۲۰۱۳ یک به دو هزار بوده است. یعنی از هر دو هزار زن باردار ایرانی یک نفر در حین زایمان می‌میرد.

این رقم در نروژ که بالای این فهرست قرار دارد ۱۴ هزار و ۹۰۰ است؛ یعنی از هر ۱۴ هزار و ۹۰۰ زن یک نفر در اثر زایمان می‌میرد.

در سومالی که در ته این فهرست قرار دارد، از هر ۱۸ زن یک نفر بر اثر زایمان می‌میرد.

تحصیل زنان

در بسیاری از نقاط جهان دختران به خاطر ازدواج زودرس و زایمان زودتر از پسرها تحصیل را رها می کنند.

زنان ایرانی دست‌کم به طور میانگین ۱۵ سال به تحصیلات رسمی دسترسی دارند.

این رقم در تاجیکستان ۱۱ سال و در افغانستان ۹ سال است.

در نروژ که بهترین کشور برای مادر بودن است، این رقم ۱۷ سال و در سومالی کمی بیش از دو سال است.

مرگ و میر کودکان

میزان مرگ و میر کودکان زیر پنج سال هم یکی از معیارهایی است که در این گزارش برای رده‌بندی کشورها از نظر مناسب بودن برای مادری در نظر گرفته شده است.

بر اساس این گزارش از هر هزار کودک ایرانی ۱۶ کودک پیش از ۵ سالگی می‌میرند.

این رقم در افغانستان ۹۷ مورد و در تاجیکستان ۴۷ مورد است.

در نروژ این رقم کمی کمتر از ۳ مورد و در سومالی ۱۴۵ مورد است.

مشارکت در سیاست

میزان مشارکت زنان در تصمیم‌گیری‌های جامعه یکی دیگر از معیارهایی است که در این گزارش مورد توجه قرار گرفته است.

علی رغم تصور عمومی وضعیت کشورهای پیشرفته در زمینه سهم زنان در سیاست به خوبی سایر بخش‌ها نیست.

کشورهایی مثل رواندا، بولیوی و کوبا در زمینه قرار دادن فرصت های برابر در سیاست برای زنان و مردان بهتر از برخی کشورهای غربی مانند ایالات متحده، ایرلند و ژاپن عمل کرده اند.

در نروژ که بر اساس این گزارش، بهترین کشور جهان برای مادر بودن است سهم زنان در تصمیم‌گیری‌های سیاسی ۳۹ درصد است.

در کشور سومالی که بنا بر گزارش‌های مختلف یکی از بدترین کشورهای جهان برای زن بودن به حساب می آید، میزان مشارکت زنان در سیاست به نسبت بالا و بیش از ۱۳ درصد است.

در فاصله سال های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ فوزیه یوسف عدن نخست وزیر این کشور بوده است.

گزارش بنیاد نجات کودکان می‌گوید: میزان مشارکت زنان در سیاست در افغانستان ۲۴ درصد، در تاجیکستان ۱۵ درصد و در ایران ۳ درصد است.

مشارکت زنان در سیاست از آن جهت در میان شاخص های این گزارش قرار گرفته که در صورت حضور جدی‌تر زنان در سیاست احتمال بیشتری وجود دارد که مسائل مربوط به زنان و کودکان در برنامه های ملی قرار بگیرد.

گزارش بنیاد نجات کودکان می‌گوید برای رفع نابرابری ها نیاز به منابع بیشتری وجود دارد.

بنا به این گزارش میزان مرگ و میر کودکان در مناطق فقیرنشین شهرها بیشتر است. کودکانی که در فقر به دنیا می آیند، احتمال مرگ و میرشان سه تا پنج برابر بیشتر از کودکانی است که والدین شان وضع اقتصادی خوبی دارند.


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 22 ارديبهشت 1394 | 5:48 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

تأثیر اخلاق در موفقیت
 
 
"تواضع" و "فروتنی" از صفاتی هستند که هر بار که نامشان به گوش می رسد، احساس دلپذیر و خوشایندی در انسان به وجود می آورند.
 
شاید بشود گفت این طراوت و خوشایندی، خصوصیت همه صفات اخلاقی است، چرا که ریشه در فطرت آدمی دارند و ناخودآگاه نسبت به خوبی ها کششی را در ما ایجاد می کنند. اما باز این دو صفت تفاوت های چشمگیری با دیگر صفات اخلاقی دارند، چرا؟

همان طور که در مقالات گذشته به ویژه در دو قسمت قبلی همین مقاله مطرح شد، ضد این صفات یعنی "غرور" و "تکبر"، آزاردهنده ترین صفات آدمیزاد و البته خیرمایه بخشی از وجود ما هستند. می گویند آدم مغرور حتی از اسبی که کالسکه اش را می راند، بیزار است. متأسفانه این صفات منفی به قدری به ما نزدیکند که مثل اندام های درونی بدن، به چشم نمی آیند و دایم از آن ها غافلیم. در اساس همین دو صفت هستند که در طول تاریخ، باعث سقوط افراد موفق از قله های ترقی چه در ابعاد مادی و چه در معنویات شده اند و صد البته این تهدید ادامه خواهد داشت و به قول نیچه "تکبر، آسان ترین راه برای از بین بردن سرافرازی هاست".

 

فکر نکنید آدم های با ضریب هوشی بالا در امان هستند، جالب اینجاست که این صفات ناپسند یعنی "غرور" و "تکبر"، هیچ گونه ارتباطی به میزان ضریب هوشی ما ندارند و در هر انسانی با هر میزان هوش و درایت به وضوح دیده می شوند. غیر از خود شخص که از این عیوب ریشه دار تا حدود قابل توجهی ـ یا کاملاً ـ غافل است، دیگران به عیوب او بیش از خودش واقفند و کم و کیف آن را به وضوح تشخیص می دهند. لذا هر از گاهی مستقیم یا غیرمستقیم نظريات یا رفتار ما را که ناشی از این غرور و تکبر است، مورد ایراد قرار می دهند و اینجاست که ما اصلاً از این اعتراض خوشمان نمی آید و با هر روشی سعی می کنیم نظر گوینده را حتی الامکان تغییر دهیم و به او بفهمانیم که کاملاً در اشتباه است. 

نظیر این علایم یعنی واکنش نسبت به انتقادات اطرافیان، نشان دهنده این است که این صفات در تار و پود وجودمان لانه کرده و برای مبارزه با این دو نقطه ضعف اساسی یعنی "غرور و تکبر" راه طولانی در پیش داریم . به نظر می رسد به این سادگی ها هم نمی توانیم از شرشان خلاص شویم! شاید تشریح برخی از تکنیک های فریبنده این دو صفت ناپسند، قدری راه مبارزه را بهتر ترسیم کند و ما را بیشتر با این اژدهای هزار چهره آشنا سازد.

 

یکی از تکنیک های "غرور" که شاید خیلی هم معروف باشد، تکنیک "انکار" است. همان طور که گفتیم "غرور" انسان را می فریبد و با این فریب و مکر، ایده ها و باورهای غلطی را به فکر و روان ما تحمیل و تزریق می کند، به گونه ای که مصرانه مدعی هستیم چنین صفات نیکی را دارا هستیم و چنان ضعف هایی هرگز در ما وجود ندارد. اولین راه تشخیص این تکنیک این است که ببینیم نسبت به انتقادی که از ما می شود، به لحاظ فکری و روانی چه واکنشی نشان می دهیم. شدت واکنش روانی ما می تواند شاخص خوبی برای اندازه گیری میزان خودباوری و غرورمان باشد. به قول معروف ببینیم وقتی با انتقادی مواجه می شویم، چه میزان خونمان به جوش می آید!

 خودخواهی، راه ها را می بندد و خیر و خوشی را دور می کند. حال آن که، هر اندیشه مهرآمیز به دور از خودخواهی، نطفه کامیابی را در خود می پروراند.

"فلورانس اسکاول شین"

 

وقتی از انسان مغرور، (الحمدالله که ما مغرور نیستیم!!) که خود را مزین به انواع صفات متعالی و مبرا از هرگونه رذیلتی می داند، انتقادی می شود و یا اشکالی از کار و رفتارش گرفته می شود ـ البته نه فقط از طریق کلام بلکه حتی با ایما و اشاره و یا هر نوع حرکت ظریف دیگری که نشان دهد رضایتی از او وجود ندارد ـ اولین حالتی که به طور ناخودآگاه از او بروز می کند، حالت "انکار" است. روان او مانند گلبول های سفید خون که با اولین مواجهه با ویروس یا هر موجود خارجی، به شدت واکنش نشان می دهند و آن را دفع می کنند، سعی می کند هر چه سریع تر خود را از این انتقاد و اشکال مبرا کند و به شدت نسبت به این حمله واکنش دفاعی نشان می دهد و به هر طریق می کوشد تا از مهلکه بگریزد. آگاهانه شروع به "انکار" می کند و امواج فکری فراوانی بر علیه موضوع مورد انتقاد به ذهن او هجوم می آورند و او که احساس می کند خشت های ساختمان "خودباوری"اش در خطر فروپاشی اند، تمام قوای وجود خود را به کار می گیرد تا خود و البته دیگران را توجیه کند که هرگز چنین ایرادی به کار او وارد نیست و گوینده و سایرین در اشتباه محض هستند. در اینجاست که جملاتی با این مضامین کاربرد زیادی پیدا می کنند: "خیر این طور نیست که..."، "شما در اشتباه هستید من..."، "البته این نظر شماست دیگران در مورد من..."، "دارید یک طرفه به قاضی می روید من..."، "دارید قضاوت عجولانه می کنید من..."، "صبر کنید باید برایتان توضیح بدهم تا موضوع روشن شود که من..." و...

 

این واکنش تدافعی روانی، تمام وجود شخص را به حالت آماده باش درمی آورد، رنگ رخساره اش سرخ و برافروخته می شود، بیانش با مشکل مواجه می شود، حالت پرخاش پیدا می کند، حتی الامکان اجازه صحبت کردن به کسی نمی دهد، میدان دید او محدود و تار و سرش به شدت گرم می شود! بسته به میزان غرور و نادانی اش، گاهی هم احساس می کند که از شدت ضربه وارده! مریض شده و قوایش در حال تحلیل است. خلاصه این که در برابر هر نوع کلام و رفتاری که نشان دهد او برخلاف تصورش مقبول و مورد تأیید نیست، بی درنگ سلاح "انکار" به دست می گیرد و نه تنها ایراد را نمی پذیرد، بلکه اشکال را از خود منتقد می داند و با تمام قوا به وسیله افکار و رفتار بیرونی اش، به زعم خود حملات وارده! را چند برابر تلافی کرده و موج سهمگینی از عیوب و ایرادهای زشت را برسر گوینده بینوا خالی می کند. خلاصه وای به حال منتقد.

 

در وضعیت مشابه که منتقد مستقیمی در کار نیست، مثلاً جبر زمانه و روزگار او را نقد می کند، او مظلومانه خود را مستحق چنین ظلمی نمی داند و باز با کمک سلاح "انکار" خود را از همه تقسیرها مبرا کرده، و برای متحمل شدن این بار سنگین ظلم و جور، تازه امتیازی هم برای خود قایل می شود و  باز بر غرور خود می افزاید! مثلاً می گوید: "لیاقت ندارند که من..."، "اینجا جای آدم های مثل من نیست، من..." و...

 

از آنجایی که غرور انسان را از "وضعیت" خود غافل می کند و او را با افکار غیرواقعی فریب می دهد، بنابراین یکی از راه های مبارزه با غرور با توجه به واکنش "انکار"، تلاش برای تقویت صفت "انتقادپذیری" است. حتماً شما هم قبول دارید که هیچ انسانی در دنیا وجود ندارد که بی عیب و نقص و کامل باشد؛ پس این موضوع شامل حال خود ما هم می شود. باید صادقانه و دایم این واقعیت را در عمل به خود یادآوری کنیم که "من هم نقص دارم"، "من هم نقاط ضعفی دارم"، "من هم اشتباه می کنم"، "من هم خیلی چیزها را نمی دانم"، "من هم یکی هستم مثل دیگران"، "همیشه حق با من نیست"، "من یک انسان عادی هستم درست مثل اطرافیانم، پس من هم ایرادهایی دارم"، "آخر مگر من کی هستم این همه منم برای چیست".

 

ما باید خیلی خودپسند باشیم اگر تصور کنیم که برجسته ترین موجودات دنیا هستیم. در این دنیا نزدیک به صد میلیارد کهکشان وجود دارد که هریک از آن ها چندین میلیون خورشید دارند که شبیه به ما یا بهتر هستند و هر روز تعدادی از آن ها با هم برخورد می کنند و در هیچ جای دنیا کسی برایشان غصه نمی خورد و مجلس ترحیم و یادبود برپا نمی کند

"موریس مترلینگ"

 

هر بار که انتقادی شنیدیم، سعی کنیم افسار این حالت تدافعی ناخودآگاه را به دست بگیریم و تا جایی که قدرت داریم به حالت خودآگاه با تلقین افکار صحیح، واکنش درست و منطقی مثل یک انسان واقعی از خود نشان دهیم، مثلاً:

* سعی کنیم با گوینده رفتاری مودبانه و محترمانه داشته باشیم.

* سعی کنیم بر احوال و احساساتمان تسلط پیدا کنیم.

* اجازه دهیم حرفش تمام شود.

* کمی به حرفش فکر کنیم تا درست منظورش را متوجه شویم.

* سعی کنیم مصادیقی از انتقاد را در وجودمان پیدا کنیم.

* رفتارمان را طوری مرور کنیم که متوجه شویم چرا این ایراد به ذهن شخص گوینده رسیده است.

* اگر حرفش را نمی پذیریم ،حداقل صددرصد حرف او را نقض نکنیم و به طور مطلق خود را مبرا ندانیم.

* برای دفاع کردن از خودمان بی قرار نشویم و بدانیم با کمی صبر و تحمل شرایط به نفع ما تمام خواهد شد.

هر چقدر که بتوانیم از شلیک مسلسل "انکار" خودداری کنیم یا حداقل کمتر تیراندازی کنیم یا تیراندازی را به تأخیر بینداریم، نشانه پیشرفت است و ما موفق شده ایم تا حدی عنان اختیارمان را به دست بگیریم.

 

اما نکته دیگری که شاید باورش سخت باشد این است که یکی دیگر از تکنیک های زیرکانه و حرفه ای غرور، استفاده از "تصویر" تواضع و فروتنی است. شخص مغرور خواهان برتری و تفاخر همه جانبه نسبت به دیگران است.

  گویند روزی شخصی راه می رفته و مدام متعجبانه نفس های بلندی می کشیده و زیر لب چیزی را تکرار می کرده است. وقتی از او سوال می کنند که موضوع این حیرت و تعجب چیست می گوید:

  "در عجبم که خداوند چگونه این همه فضل و دانش را در سینه من جا داده است"!

  مثال متداول دیگر وقتی است که از کسی در مورد موضوعی نظرخواهی می شود، اول با کمال تواضع می گوید: "البته من کوچک تر از آن هستم که نظر بدهم، اما..." و بعد باید قریب به یک ساعت شنونده نظريات قاطع و مطلق او باشیم!

 

از آنجایی که غرور مانند ویروس وارد ساختمان ژنتیکی ما می شود، لذا به راحتی قادر است تمام هوش و ذکاوت ما را در اجرای فرمان هاي خود به کار گیرد. غرور به خوبی می داند که "جامعه، انسان متواضع را می پسندد و به او احترام می گذارد" پس این بهترین موقعیت است تا از این پوشش ظاهری برای ارضای امیالش استفاده کند.

"نفس اژدرهاست او کی مرده است          

   از غم بی آلتی افسرده است"

بنابراین شخص را به الگوبرداری صوری! از رفتار افراد متواضع و فروتن وامی دارد و از این روش برای پیشبرد کار و رسیدن به امیال خود نهایت استفاده را می کند.

 

مثلاً می داند که "افراد متواضع، ادب و احترام را نسبت به دیگران رعایت می کنند" و معمولاً از این راه موفقیت هایی کسب می کنند. بنابراین او هم سعی می کند به طمع پیشبرد کاری، از کلمات و زبان بدن آن ها تقلید کند. ولی از آنجایی که اعتقادی به این رفتارها ندارد، رفتارش با کیفیت خاصی همراه است که هرگز آن تحسینی را که مدنظرش هست، برنمی انگیزد. این کار به تواضع سمرقندی معروف است. از مشخصات دیگر انسان متواضع این است که از خود تعریف و تمجید نمی کند. همیشه صفات خوب دیگران به نظرش می آید و سعی می کند از دیگران بیاموزد.

 

اگر کسی این کیفیت را در حقیقت درون خود ایجاد نکند و فقط بخواهد تظاهر به تواضع کند، خود مبین عدم تواضع است. چرا که تواضع از "آگاهی به وضعیت خود" نشأت می گیرد. اگر "وضعیت" من این است که از نظر درونی نسبت به دیگران احساس فروتنی ندارم و خود را همچنان برتر از آن ها می دانم، "رعایت ادب و احترام صادقانه" اولین گام اساسی برای نزدیک شدن به صفت فروتنی است و در گام بعدی می توان به اصلاح نیت درونی بپردازیم. در حقیقت باید همیشه خلاف امیال و فرمان هاي غرور رفتار کنیم و فریب ترفندهایش را نخوریم.

 

خودرایی و خودبینی، همه کام و مراد خود طلبیدن و دیگران را نامراد و خوار و زبون خواستن، راه اهریمن و دل به نیکی سپردن، راه یزدان است. 

"بزرگمهر"

 

اگر غرور از من می خواهد که با رفتارهای فریبنده و فرصت طلبی توجهی را جلب کنم، کسی را بفریبم، خود را صادق جلوه دهم و موقعیت خوبی را از آن خود کنم، از تدبیر و درایت عقل استفاده نمایم و اجازه ندهم غرور مرا به نقش بازی کردن وادارد، اینجاست که باید برخلاف امر او عمل کرده و صداقت پیشه کنم؛ چرا که ریا و تزویر برای وجود انسان مضرتر است تا ازدست دادن موقعیتی مادی که با این شرایط مدت زیادی دوام نخواهد داشت. هر جا که می بینیم بی دلیل از خود رفتار عجیبی نشان می دهیم که هرگز قبلاً چنین چیزی از ما بروز نکرده بود! متوجه باشیم که کاسه ای زیر نیم کاسه است و قطعاً اینجا برای غرورمان نفعی داشته که ما را به این نقش درآورده است.

 

باید به تجربه بیاموزیم که چطور مشت غرور را باز کنیم و حیله اش را برملا کنیم. به این جمله از استاد الهی فیلسوف و عارف معاصر توجه کنید:

 "احمق کسی است که اگر تعریفی از او شد، مانند بچه ها، باور می کند و لذت می برد."

 این یکی از بهترین تکنیک های تشخیص غرور است که می تواند مشت غرور را باز کند ؛ چرا که تشخیص لذت همیشه کار ساده ای است.

 

برای تشخیص بروزهای مختلف غرور در وجود می توان از تجربیات و نظريات افراد ارزشمندی که در زندگی ما حضور دارند و می توانند به خوبی آن ها را برایمان تشریح کنند، کمک گرفت. البته لازم نیست برای پیدا کردن این افراد سفر کنید یا متحمل هزینه ای بشوید. اگر خاطرتان باشد گفته شد که انسان به دلیل غرور شدید از خود ناآگاه است و اغلب دیگران او را بهتر از خود او می شناسید. نزدیک ترین افراد به ما معمولاً بهترین قضاوت کنندگان در این زمینه هستند. خانواده درجه یک و بعد از آن دوستان و آشنایان و همکاران افراد باارزشی هستند که شناخت خوبی از ما دارند ؛زیرا در موقعیت ها و حال و احوال متعددی ما را دیده و رفتارهایمان را تجربه کرده اند. پس اگر می خواهیم از "وضعیت" خود ،آگاه تر شویم، بد نیست به واکنش های احساسی و نظريات آن ها نسبت به اعمال و افکار و رفتارمان بیشتر توجه کنیم. کار سختی نیست. گفتیم که هوش زیادی نمی خواهد!

 

تکنیک عملی دیگر این است که سعی کنیم همیشه در موضوعات مختلف با افراد خانواده یا نزدیکان مشورت کنیم و نظر آن ها را بپرسیم. در این مرحله، ترتیب اثر دادن یا ندادن به این مشورت ها مورد بحث نیست، بلکه صرفاً ضربه زدن به غرور و خودباوری غیرواقعی مدنظر است.

 

در استفاده از این تکنیک باید از به کار بردن جملاتی نظیر "تو که نمی دانی اوضاع از چه قرار است. نمی توانم برایت توضیح دهم..."، "اصلاً تو که وارد نیستی..."، "آخر این طور که تو فکر می کنی نیست..." و... خودداری کنیم.

 

بله استفاده از این تکنیک های ملی باعث می شود تا روح ما قدرت و تسلط بیشتری برای کنترل و نظارت بر زوایای وجود و نقاط ضعف ما پیدا کند. روز به روز قوی تر و مسلط تر بر احوال درونیمان خواهیم شد و اثرات مثبت این اقتدار در زندگی روزمره ما به ویژه در رفتار اطرافیان به خوبی قابل مشاهده خواهد بود.

 

تکنیک ها و حربه های غرور تمامی ندارند و هرگز نمی توان در چنین مقالاتی به بررسی همه جانبه آن ها پرداخت. قصد من از تنظیم این  مقاله فقط طرح مسأله و جلب توجه بیشتر نسبت به این نقطه ضعف خطرناک بود. قطعاً همین مقدار اشاره برای خواننده مشتاق و آگاه کافی است تا خود ادامه راه را بپیماید.

 

(منبع: مجله موفقیت)

باز نشر: مجله اینترنتی Bartarinha

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 27 فروردين 1394 | 4:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

ما با تغییر ذهن خود ،می توانیم دنیا  را تغییر دهیم

ما چگونه دنیا را می نگریم؟

آیا نگرش همه ما نسبت به دنیا یکسان است؟

آیا سیمای دنیایی که من می نگرم با چهره دنیای نشسته بر نگاه شما یکی است؟ 

نگرش هر یک از ما نسبت به جهان آفرینش و رویدادهای گوناگون آن مبتنی بر تجارب عملی،شنیده ها و خوانده های ماست.رویدادهایی  را که دیده ایم و اتفاقاتی را که مشاهده کرده ایم،هر یک به مثابه سنگی سنگین و آجری نمادین بنای جهان بینی ما را تشکیل می دهد.

 
انيشتين مي‌گفت: " آنچه در مغزتان مي‌گذرد، جهانتان را مي‌آفريند." 

استفان کاوي (از سرشناس‌ترين چهره‌هاي علم موفقيت) احتمالا با الهام از همين حرف انيشتين است که مي‌گويد: 

"اگر مي‌خواهيد در زندگي و روابط شخصي‌تان تغييرات جزيي به وجود آوريد، به گرايش‌ها و رفتارتان توجه کنيد؛ اما اگر دلتان مي‌خواهد قدم‌هاي کوانتومي برداريد و تغييرات اساسي در زندگي‌تان ايجاد کنيد، بايد نگرش‌ها و برداشت‌هايتان را عوض کنيد."

او حرف‌هايش را با يک مثال خوب و واقعي، ملموس‌تر مي‌کند.
 صبح يک روز تعطيل در نيويورک سوار اتوبوس شدم. تقريبا يک سوم اتوبوس پر شده بود. بيشتر مردم آرام نشسته بودند يا سرشان به چيزي گرم بود و در مجموع فضايي سرشار از آرامش و سکوتي دلپذير برقرار بود. تا اين که مرد ميان سالي با بچه‌هايش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضاي اتوبوس تغيير کرد. بچه‌هايش داد و بيداد راه انداختند و مدام به طرف همديگر چيز پرتاب مي‌کردند. يکي از بچه‌ها با صداي بلند گريه مي‌کرد و يکي ديگر روزنامه را از دست اين و آن مي‌کشيد و خلاصه اعصاب همه مان توي اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچه‌ها که دقيقا در صندلي جلويي من نشسته بود، اصلا به روي خودش نمي‌آورد و غرق در افکار خودش بود. بالاخره صبرم لبريز شد و زبان به اعتراض باز کردم که: 

آقاي محترم! بچه‌هايتان واقعا دارند همه را آزار مي‌دهند. شما نمي‌خواهيد جلويشان را بگيريد؟

مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقي دارد مي‌افتد ،کمي خودش را روي صندلي جابه‌جا کرد و گفت: 

بله، حق با شماست. واقعا متاسفم. راستش ما داريم از بيمارستاني برمي‌گرديم که همسرم، مادر همين بچه‌ها نيم ساعت پيش در آن جا مرده است. من واقعا گيجم و نمي‌دانم بايد به اين بچه‌ها چه بگويم. نمي‌دانم که خودم بايد چه کار کنم و ... 

و بغضش ترکيد و اشکش سرازير شد."

استفان کاوي بلافاصله پس از نقل اين خاطره مي پرسد: 

صادقانه بگوييد آيا اکنون اين وضعيت را به طور متفاوتي نمي‌بينيد؟ چرا اين طور است؟ آيا دليلي به جز اين دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟

و خودش ادامه مي‌دهد که: 

راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: 

واقعا مرا ببخشيد. نمي‌دانستم. آيا کمکي از دست من ساخته است؟ و....

اگرچه تا همين چند لحظه پيش ناراحت بودم که اين مرد چطور مي‌تواند تا اين اندازه بي‌ملاحظه باشد، اما ناگهان با تغيير نگرشم همه چيز عوض شد و من از صميم قلب مي‌خواستم که هر کمکي از دستم ساخته است، انجام بدهم.

"حقيقت اين است که به محض تغيير برداشت، همه چيز ناگهان عوض مي‌شود. کليد يا راه حل هر مساله‌اي اين است که به شيشه‌هاي عينکي که به چشم داريم بنگريم؛ شايد هر ازگاه لازم باشد که رنگ آن‌ها را عوض کنيم و در واقع برداشت يا نقش خودمان را تغيير بدهيم تا بتوانيم هر وضعيتي را از ديدگاه تازه‌اي ببينيم و تفسير کنيم."

آنچه اهميت دارد خود واقعه نيست، بلکه تعبير و تفسير ما از آن است که به آن معنا و مفهوم مي‌دهد.

دکتر کاوي با اين صحبتش آدم را به ياد بيت زيباي مولانا مي اندازد که : 

" پيش چشم‌ات داشتي شيشه‌ کبود            لاجرم عالم کبودت مي‌نمود " 

خوی ناپسند پیش داوری برای هر شهروندی نازیبا، و برای مدیران جامعه بسیار نازیبنده تر است . مدیر هر دستگاه و نهاد باید با سعه صدر بر گستره ذهن خود بیفزاید و پذیرای هر گونه آگاهی جدید درباره حوزه مدیریت خود باشد .تغییرات ذهن باید بر اساس  واقعیات و آگاهی های تازه شکل گیرد و با تغییر آگاهانه ذهن،تغییرات بیرونی را در قلمروی مدیریت خود بیاغازد. البته بدیهی است هر گونه مقاومت در برابر تغییرات منطقی و خردمندانه بیهوده و محکوم به شکست است .مدیر باید این نکته حکیمانه و سخن عالمانه هارولد ویلسون را فراموش نکند که: 

«کسانی که از تغییر طفره می روند،معمار نابودی خویش اند!»  

در کسب رضای حق موفق باشید 

شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 23 اسفند 1393 | 15:8 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

روز سبز خدا

 به بهانه روز ملي درخت كاري

  

 درخت فرياد سبز خاك است در فضاي بي كران آبي افلاك.

  درخت دست هايي خيرآفرين و پرانگبين است كه عصاره حيات و عصيره نبات را از ژرفاي زمين برمي كشد و به عنوان ميوه هايي شيرين در دامان بندگان خدا مي افكند.

  درخت يار مهرباني است كه از دست بشر سنگ مي خورد ، اما به او ميوه هاي رنگارنگ مي خوراند.  سايه سار بلندش را بي دريغ مي گسترد و بر سر هر رهگذري

سايه مي افكند.

 وفا و دلــــنوازي را عـــزيزم از درخت آمـــــوز

 كه سايه از سر هيزم شكن هم برنمي دارد

  آفرينشگر حكيم چون رداي همايون خلافت  « انی جاعل فی الارض خلیفةً »(بقره،۳۰) را بر اندام موزون انسان وارسته پوشانید، تار و پود استبرق جانشینی را، معرفت اسمای حسنای الهی   « وعلم آدم الأسماء »(بقره،۳۱) و مرمت قلمرو خلافت، و آباد و آزاد سازی منطقه جانشینی از نفوذ تخریبی اهریمنان قرار داد : 

« هو أنشأکم من الأرض واستعمرکم فیها فاستغفروه ثم توبوا الیه ان ربی قریب مجیب ».(هود،۶۱) ...

بدین گونه انسان، به عنوان جانشين خدا در زمين، رسالت عمران و آبادي زمين را بر عهده گرفت.

سیره پیشوایان معصوم (ع)درباره درخت کاری

در منابع اصیل روائی اسلام آمده است که انبیای الهی به کشاورزی و درخت کاری ارج می نهادند و خود پیوسته به آن اشتغال داشتند. 

به طور کلی، همه انبیای الهی به گونه ای در عصر خویش، در ایجاد سرسبزی و حفظ آن کوشا بوده اند ؛ چنان که امام صادق(ع) فرمود: «ما بعث اللّه نبیّاً، الا زرّاعاً»؛5 خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، مگر این که به زراعت می پرداخت.

در روایت دیگری آن حضرت فرمود: 

  «همه پیامبران خدا، جز «ادریس(ع)» کشاورز بوده اند.»

بر اساس روایات، هنگامی که آدم ابوالبشر پا به عرصه زمین نهاد، احساس گرسنگی کرد، جبرئیل امین از آسمان فرود آمد و کشاورزی و درخت کاری را به او آموخت.

این روش را پیامبران بعد از وی حضرت آدم (ع) یکی پس از دیگری برگزیدند و بدین سان بود که بسیاری از انسان ها، به ویژه مؤمنان، در طول تاریخ بشریت، به این شغل پاکیزه و شریف روی آوردند.

در روایات اسلامی آمده است که پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین علی (ع) با هم درخت می کاشتند. امام صادق (ع) در این باره فرمود: 

 «کان امیرالمؤمنین یضرب بالمر و یستخرج الارضین، و کان رسول اللّه (ص) یمص النوی بفیه و یغرسه فیطلع من ساعته...» 

  امیرالمؤمنین علی (ع)، با بیل زمین را آماده می ساخت و پیامبر (ص) هسته خرما را مرطوب می کرد و می کاشت... .

پيامبرگرامي اسلام(ص) درمورد درخت فرمودند:

چه نيكو مالي است نخل،كه درگل محكم است.

آثار و بركات وجود درخت بسيار زياد است.آثاري چون تصفيه هوا،جذب باران،جلوگيري از بروز سيل،جلوگيري از حركت شن زار ها،حفظ و دوام خاك و همچنين بهره هاي اقتصادي بسياري مانند استفاده از چوب درخت در صنايع مختلف،ميوه درختان و… كه نشان از اهميت درخت و درخت كاري دارد.پيامبر اكرم(ص) نيز فرمودند:

اگررستاخيز به پاشد و نهالي در دست يكي از شماست، اگر مي تواند آن را بكارد، بايد بكارد.

 

كاشت درخت و نگه داري آن،جداي از بركات اقتصادي،آثار معنوي نيز دارد.  پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند:

هركه درختي بنشاند، خدا به اندازه ميوه اي كه ازآن درخت چيده مي شود،پاداش براي وي ثبت مي كند.

هركه درختي بكارد، هربار كه انساني يا يكي از مخلوقات خدا از آن بخورد، براي او صدقه محسوب شود.

اما متاسفانه علي رغم تاكيدات بسيار و سفارش هايي كه در اسلام بر ضرورت حفظ ونگه داري از درختان شده است، اين امر مورد بي مهري برخي از مردم قرار گرفته وباعث از بين رفتن جنگل ها،باغ ها و درختان شده است. قطع درختان به بهانه ساختن برج ها،راه ها،و حذف جنگل ها براي استفاده بي رويه از چوب آن باعث ،واردشدن خسارت هاي بسيار زيادي به منابع طبيعي مي شود كه اين مسئله با سنت و آداب اسلامي مغايرت دارد.

 حیوانات، گیاهان و دیگر ارگانیزم های حیات تقریبا در همه جای سطح زمین وجود دارند. آن ها می توانند در روی زمین به حیات ادامه دهند؛ چرا که این سیاره در فاصله مناسبی نسبت به خورشید قرار گرفته است. بیشتر گونه های حیات به گرما و نور خورشید برای ادامه زندگی خود نیاز دارند. اگر زمین اندکی به خورشید نزدیک تر بود، گرما و حرارت زیاد آن همه این گونه ها را می سوزاند و اگر قدری از خورشید دورتر بود، بر اثر کمبود انرژی خورشید حیات در روی آن از بین می رفت. برای ادامه حیات وجود آب نیز ضروری می باشد که زمین سرشار از آن است. آب بیشتر سطح زمین را پوشانده است. 
 اصلی ترین فعالیت انسانی که منجر به گرمای زمین می شود، سوزاندن سوخت های فسیلی (زغال سنگ، نفت، گاز طبیعی) و از بین بردن جنگل ها است. بیشتر سوخت فسیلی در اتومبیل ها، کارخانه ها و نیروگاه ها به مصرف می رسد. سوزاندن این سوخت ها گاز دی اکسید کربن با علامت اختصاری CO2 تولید می کند. CO2 از گازهای گلخانه ای است که روند فرار گرما از جو به فضا را بسیار کند می کند. درختان و دیگر گیاهان در روند فتوسنتز، گاز CO2 را از هوا جذب می کنند. با از بین بردن گیاهان، میزان گاز CO2 در هوا افزایش می یابد. تجزیه شدن گیاهان نیز منجر به افزایش این گاز می شود. گروه کمی از دانشمندان معتقدند که افزایش گازهای گلخانه ای عامل اصلی این افزایش دما نیست؛ بلکه افزایش انرژی تابیده شده از خورشید عامل اصلی می باشد. اما بیشتر کارشناسان هواشناسی تاثیر این عامل را در روند افزایش دمای عمومی کره زمین بسیار ناچیز می دانند. عواقب افزایش دما ادامه این افزایش دما آثار مخرب زیادی در بر دارد. ممکن است گیاهان و جانواران دریازی به مخاطره جدی بیفتند. زیستگاه های گیاهان و حیوانات دچار تغییرات اساسی می شوند. الگوهای آب و هوا دستخوش تغییرات می شوند و نتیجه آن وقوع سیل و خشک سالی و طوفان های شدید مخرب خواهد بود. افزایش دما با ذوب كردن یخ های قطبی، باعث بالا آمدن سطح آب دریاها می شود. در مناطق خاصی از زمین، بیماری های انسانی گسترش می یابد و محصولات کشاورزی نابود می شوند. تاثیر گرما بر آب ها در هنگام گرم شدن هوا، دمای آب اقیانوس ها نیز افزایش می یابد و منجر به بروز مشکلاتی در اکوسیستم اقیانوس ها می شود. برای مثال گرم شدن آب ها ممکن است باعث بروز پدیده ای به نام سفیدی مرجان های دریایی شود. وقتی که آب گرم می شود، مرجان ها ماده ای را که عامل رنگ و تغذیه آن هاست، از درون خود خارج می کنند. در این حالت رنگ مرجان ها سفید می شود و چنانچه دمای آب به وضع طبیعی برنگردد، می میرند. گرمای افزوده همچنین منجر به ابتلا به بیماری هایی می شود که بر جانوران دریایی تاثیر گذار است. تغییر شکل زیستگاه های طبیعی ممکن است در محل های طبیعی مسکونی حیوانات و گیاهان تغییرات شدیدی روی دهد. بسیاری از گونه های زیستی مشکلات زیادی برای ادامه حیات در شرایط جدید خواهند داشت. برای مثال بسیاری از گیاهان گلدار، بدون طی کردن زمستانی سرد، شکوفه نخواهند زد. تاثیر گرما بر آب و هوا تکرار وقوع شرایط بحرانی آب و هوا منجر به خسارات زیادی می شود. تغییرات الگوهای بارش باعث افزایش سیلاب ها و خشک سالی در نواحی مختلف می شود. طوفان ها و تندبادها، بیشتر و قدرتمندتر به وقوع خواهند پیوست. بالا آمدن سطح آب ها ادامه گرم شدن هوا، در طی چند قرن، مقادیر زیادی از یخ هایی که صفحه آنتارکتیکا را پوشانده اند، ذوب می کند. در نتیجه سطح آب ها در کل زمین بالاتر می آید. بسیاری از مناطق ساحلی ممکن است دچار سیل زدگی، فرسایش، از بین رفتن زمین های خشک و ورود آب دریاها به آب های شیرین شوند. بالا آمدن آب دریاها ممکن است منجر به غرق شدن شهرها، جزایر کوچک و دیگر مناطق زیستی شود. تهدید سلامت انسان ها بیماری های گرمسیری نظیر مالاریا و تب دنگی (dengue) به مناطق زیادی شیوع پیدا می کند. ادامه یافتن گرما و شدت یافتن آن می تواند عامل مرگ و میرهای زیاد و بیماری های گوناگون شود. سیل و قحطی، گرسنگی و سوء تغذیه را افزایش خواهد داد. خنک کردن زمین کارشناسان هواشناسی در حال حاضر مشغول مطالعه برای کنترل و محدود کردن افزایش دمای کره زمین می باشند. دو روش کلیدی به این منظور وجود دارد: 

  اول محدود کردن تولید گاز CO2 

 و دوم تصفیه هوا با نشانيدن درخت و افزايش فضاي سبز. 

  با عنايت به موارد فوق بياييم روز جشن ملي درخت كاري امسال ۱۵ اسفندماه را آغازين روز از گسترش فضاي سبز ، نه تنها در سرزمين ايران ، كه در پهندشت جهان قرار دهيم.

  روز ملي درختكاري را گرامي مي داريم و به ياد هر شهيد سرخ، درختي سبز مي نشانيم.

                       در كسب رضاي حق موفق باشيد

                           شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 14 اسفند 1393 | 11:2 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

رعایت اصل اولویت ها «اهم فی الاهم» در مدیریت


 امام علی علیه السّلام فرمودند:

يستَدَلَّ عَلَي ادبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍ: 
تَضييعِ الاُصولِ وَ التَّمَسُّکِ بِالفُرُوعِ وَ َتقديمِ الاَراذِلِ وَ تَاخيرِ الاَفاضِلِ.

 

چهار چيز باعث شکست دولت ها مي شود: 
1- ضايع کردن اصول (مسائل مهم)  
2- سرگرم شدن به فروع (امور کم اهميت)  
3 - به کار گماردن آدم هاي پست 
4 -و کنار گذاردن انسان هاي فاضل.
(غرر الحکم، ص 342)
 
در عرصه مدیریت یک مدیر توانمند کسی است که ضمن اشراف بر جزئی ترین و کوچک ترین مسائل و امور تحت مدیریت خود، اصل محوری و زیربنایی «الاهم فی الاهم»را همواره لحاظ کند و در نظر داشته باشد. این اصل می گوید مدیر باید همه مسائل ریز و درشت حوزه مدیریتی خود را دقیقا مد نظر داشته باشد و در عین حال پرداختن به مسائل جزئی و کم اهمیت، او را از مسائل مهم و زیر بنایی غافل نکند. و باز ندارد.
گاه ممکن است هجوم پی در پی مسائل جزئی و کوچک بر ذهن و فکر مدیر ، ذهن او چنان از مسائل جزئی انباشته گردد که دیگر جایی برای اندیشیدن به مسائل مهم و محوری باقی نماند. یک مدیر هوشمند و با کیاست هرگز از اندیشیدن به مسائل مهم غافل نمی شود.
اما متاسفانه بسیاری از مدیران ناخواسته در این دام خطرناک سقوط می کنندو همه ظرفیت های محدود فکر و ذهن خود را با مسائل کم اهمیت می انبارند که دیگر جایی برای حل مشکلات محوری باقی نمی ماند.
خانه از پای بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است
تمثیلی حکیمانه می تواند حقیقت این نکته مهم مدیریتی را تبیین کند.

استاد مقابل کلاس ایستاد و چند شیء را روی میز گذاشت. وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای، یک شیشه  خالی بسیار بزرگ را برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد. بعد از شاگردان خود پرسید : آیا این ظرف پر است؟  همه تایید کردند.

   سپس استاد ظرفی از سنگریزه برداشت و آن ها را به داخل شیشه ریخت و شیشه را به آرامی تکان داد. سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپ های گلف قرار گرفتند؛  سپس دوباره از دانشجویان پرسید : آیا ظرف پر است؟  باز همگی تایید کردند.

     بعد دوباره استاد ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خوب البته، ماسه ها همه جاهای خالی را پر کردند. او یک بار دیگر پرسید : آیا ظرف پر است ؟ دانشجویان یک صدا گفتند: "بله"
     استاد دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد و گفت:

در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه ها را پر می کنم!همه دانشجویان خندیدند.

      در حالی که صدای خنده فرو می نشست، استاد گفت: 

حالا  می خواهم که متوجه این مطلب شوید که این شیشه نمادی از زندگی شماست . توپ های گلف مهم ترین چیزها در زندگی شما و قلمروی مدیریت شما هستند . خدایتان، خانواده تان، فرزندانتان، سلامتیتان، دوستانتان و مهم ترین علایقتان  چیزهایی هستند که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند، ولی این ها بمانند، باز زندگیتان پای برجا خواهد بود.

    سنگریزه ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل: کار، خانه و ماشین. ماسه ها هم سایر چیزها هستند. مسایل خیلی ساده"..

     استاد ادامه داد: اگر اول ماسه ها رو در ظرف قرار بدهید، دیگر جایی برای سنگریزه ها و توپ های گلف باقی نمی ماند، درست عین زندگیتان و حوزه تحت مدیریتتان. اگر شما همه زمان و انرژیتان را روی چیزهای ساده و پیش پاافتاده صرف کنید، دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت دارد ، باقی نمی ماند . به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت دارد، توجه زیادی کنید. با فرزندانتان بازی کنید، زمانی را برای دیدار با دوستان بگذارید. با دوستان و اطرافیان به بیرون بروید و با آن ها خوش باشید.

   همیشه زمانی برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابی ها هست. همیشه در دسترس باشید.

     اول مواظب توپ های گلف باشید، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند. موارد دارای اهمیت را مشخص کنید. بقیه چیزها همان ماسه ها هستند".

    یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: 

پس دو فنجان قهوه آن هاچه معنی داشتند؟

    استاد لبخند زد و گفت: خوشحالم که پرسیدی. این فقط برای این بود که به شما نشان بدهم که مهم نیست که زندگیتان و  مدیریتتان چقدر شلوغ و پر مشغله است، همیشه درآن زمانی  برای صرف دو فنجان قهوه برای با یک دوست هست".

 غفلت از پرداختن به مسائل مهم و انباشتن فکر و ذهن از مسائل جزئی یکی از موارد ضعف مدیریت است.

 سوء تدبير و ضعف‌ مديريت، يكي‌ از آفات‌ اساسي‌ حكومت‌ها به‌شمار مي‌رود: 

امام‌ علي(ع) می فرمایند: 

«سوء التدبير سبب‌ التدبير»   (الريشهري، نفس‌ المصدر، ص‌ 325).

به‌ تعبير دقيق‌تر، سوء تدبير عاملي‌ شتاب‌زا در زوال‌ حكومت‌ها تلقي‌ مي‌شود:

«من‌ سأ تدبيره‌ تعجل‌ تدميره »  (المصدر).

سوء تدبير و ضعف‌ مديريت، يكي‌ از عوامل‌ چهارگانه‌ زوال‌ دولت‌ها محسوب‌ مي‌شود:

«يستدل‌ علي‌ ادبار باربع: سوء التدبير و قبح‌ التبذير و قلة‌ الاعتبار و كثرة‌ الاعتذار »(المصدر).

«آفة‌ الزعمأ ضعف‌ السياسة »(المصدر). 

«هر چيز را آفتي‌ است، و آفت‌ حاكمان، ضعف‌ مديريت‌ مي‌باشد».

سوء مديريت‌ سبب‌ تشتت‌ آرا بين‌ مردم‌ و بي‌اعتمادي‌ ايشان‌ نسبت‌ به‌ حكومت‌ مي‌شود، و نهايتاً‌ زوال‌ حكومت‌ را تعجيل‌ مي‌كند: 

«عنه‌ - في‌ الحكم‌ المنسوبة‌ اليه‌ - اذا انقضي‌ ملك‌ قوم‌ خيبوا في‌ آرائهم »

(المصدر،ص 326).

آگاهي‌ نسبت‌ به‌ امور مملكتي‌ و در نظر داشتن‌ حق‌ مردم، از جمله‌ نشانه‌هاي‌ حكمراني‌ صالح‌ است:

«من‌ امارات‌ الدولة‌ اليقظة‌ لحراسة‌ الامور»(المصدر،ص321).

در چنین شرایطی است که مسایل اصلی زمین می ماند وچاره اندیشی ها در مسیر اصلاح دین و دنیای مردم به بوته فراموشی سپرده می شود و وعده و وعیدهای تبلیغاتی و شعارهای دهن پرکن،وبحث های جنجالی و وقت تلف کن و بیهوده جای آن را پرمی کند و خیال پردازی فرصت را از واقعیت گرایی می گیرد.  جنگ و صلح بر سرمسائل خیالی امکانات و استعدادها را هدر می دهد. آن وقت نتیجه همان می شود که می بینیم و نگرانی بیشتر از آینده آن!درسی که این تجارب تلخ می آورد این است که دست اندرکاران امور به فکر مسایل اصولی و حیاتی جامعه باشند و از شعارهای دهن پرکن و گمراه کننده و تفرقه انگیز بپرهیزند و دردها را ریشه یابی نموده و درصدد درمان برآیند.


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 5 اسفند 1393 | 7:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

آزادی اندیشه در اندیشه امام خمینی (ره)

                               (بخش نخست)

این روزها با سالگرد سقوط رژیم شاهنشاهی و پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی معمار بزرگ و بنیانگذار سترگ نظام جمهوری اسلامی ایران است . 

بی مناسبت نیست که فرصت را مغتنم شمرده  هویت این نظام را در آیینه اندیشه های این رهبر اندیشمند به تماشا بنشینیم .

    "نسل امروز ما بیش از آن که نیازمند تعریف و تمجید از امام باشد، نیازمند کشف و تبیین جوهر اندیشه و دیدگاه اوست . که نه تنها جامعه ای را متحول کرد، بلکه راهگشای تاسیس نظامی مردم گرا بر پایه پاسخگویی به نیازهای زمانه شد . او از میان رفتارهای مدرن سیاست و حکومت در جهان امروز قالبی برای حضور فعال دین در عرصه اجتماع برگزید و جمهوری اسلامی را به عنوان میراثی نو که باید در بر گیرنده اصالت های دینی و تجربه های بشری ما شود ،به یادگار نهاد . اعتقاد او توانمندی دین در پاسخگویی به نیازهای متغیر انسلنی و اجتماعی دوره های مختلف بود . اما از آنجا که آزادی و آزادگی جانمایه اندیشه های او بود و در سلوک عملی و بیان نظر همواره به طرز وسواس آمیزی نگاهبان این مرزها بوده و نیز از آنجا که اخلاق و موازین توجیه نا پذیر اخلاقی همواره بر رفتار سیاسی او غلبه داشت،  هرگز نگذاشت تصلب در اندیشه  تقدیس در قدرت و انجماد در مدیریت به این اعتقاد استوار راه یابد . او به جهانی بزرگ می اندیشید و اندیشه اش قابلیتی داشت که نه تنها غیرشیعه که غیر مسلمان را نیز در بر می گرفت . امام خمینی میان شریعت و رای مردم پلی استوار زد و به موجب آن پایگاه اجتماعی حکومت دینی را برای همیشه تعریف کرد . تجلی این مهم وضع نظامی بود که باید اساس آن خرد گرایی دینی و مدیریت عقلانی جامعه باشد و مردمی که در آن باید دارای حق و حرمت و آزادی باشند." 

(خانیکی،هادی،روزنامه نوروز، 13/3/81) 

     "حضرت امام به سیاست و حکومت به عنوان یک مسئولیت مذهبی می نگریست . آیا امام در این میان به دنبال حاکمیت تحجر و فرو کاستن جایگاه عقل در رفتارهای سیاسی خود به نام حاکمیت دین بودند ؟یا آن که از فرایند رابطه ای تلازمی میان عقل و شرع برای عقل به عنوان عنصری فعال و سازنده در استنباط احکام و در یافت کتاب و سنت  اصالت قائل بودند و در تحلیل و تطبیق قواعد فقهی بر مصادیق آن شرایط زمان و مکان را مبنای بسیاری از ره یافت های امروزین برای ایجاد توسعه سیاسی و یا یک رویکرد اصلاحی از میان سنت ها و اندیشه اسلامی قرار می دادند و از این رهگذر پیوندی متین و همه جانبه میان سنت اسلامی ما و مسائل دوران مدرن برقرار کردند که متاسفانه تا کنون هرگز به طور جدی مورد توجه و تحقیق عالمان و کارشناسان حوزه و دانشگاه قرار نگرفته است . " 

(محتشمی پور،علی اکبر،حیات نو ،۲/۸/۸۱)     

                 آزادی اندیشه در نگاه امام

     امام راه رشد و شکوفایی اجتهاد را در آزادی نظریات مختلف فقهی می دانست :

     "در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا می کند که نظرات اجتهادی-فقهی در زمینه های مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و  کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد. "  

   (صحیفه نور،ج۲۱،ص۴۷) 

    ایشان نفی آزادی را موجب سقوط بشر می دانند :

    "انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادی او و تسلیم در برابر سایر انسان هاست ." 

 (کلمات قصار امام،موسسه نشر آثار امام خمینی،۱۳۲۷،ص۱۱۲)  

    در نظام جمهوری اسلامی هر اندیشمند می تواند آزادانه اندیشه های خود را بیان دارد و دولت اسلامی جز با زبان منطق برخورد نمی کند . امام برای بستن راه تنگ نظران و افراد کم ظرفیت فرمود :

     " دولت اسلامی یک دولت دموکراتیک به تمام معنای واقعی است و هر کس می تواند اظهار عقیده خودش را بکند و اسلام جواب همه عقاید را به عهده دارد و دولت اسلامی تمام منطق ها را با منطق جواب خواهد داد . " 

(صحیفه نور - ج۱ - ص۴۱۰ )

     "حضرت امام احترام زیادی برای انسان ها قائل بود . هم در حوزه هنگام تدریس برای طلبه ها و هم برای شخصیت های بزرگ علمی . ایشان اجازه می داد تا افراد نظریات خود را بیان کنند و سپس با آن ها بحث می کرد و اجازه می داد تا استعداد آن ها شکفته شود . شاگردان حضرت امام هیچ وقت سطحی نگر نبودند و در تئوری های علمی آن قدر به عمق می رفت که به راحتی می توان گفت بهترین روش های تحقیق را می توان در حضرت امام یافت . لهذا شاگردان او امتیاز خاصی بر سایرین دارند ." 

  (آیت الله موسوی بجنوردی - روزنامه نوروز - ۱۳/۳/۸۱)

       ایشان در نفی سانسور مطبوعات می فرمایند :

     " باید وکلای پارلمان مبعوث از ملت باشند . باید دولت ها ملی باشند . باید اختناق از مطبوعات برداشته شود و سازمان  نظارت در آن ها نکنند و آزادی را از ملت سلب ننمایند ."

  ( صحیفه نور - ج۱ - ص۴۱۰)

    "او مردم را توده ای نا بالغ که نیازمند قیم هستند ، نمی انگاشت . آن ها را انسان هایی برتر و فداکار تر از مسلمانان صدر اسلام و زمان ائمه می دانست . او با انگشت گذاشتن بر زمینه استعدادهای فطری نهفته در مردم به توان افزایی آن ها همت گماشت تا آن ها خود با اراده  خود باوری و اختیار راه درست را برگزینند و در مسیر معنویت  عدالت و آزادی پیش روند . ما درس مردم سالاری را در پای مکتب عملی او فرا گرفته ایم  "    

  (خدایاری - علی اصغر - نوروز - ۱۳/۳/۸۱)

   راه پرهیز از اشتباه مسئولان آزادی انتقاد و بیان است . امام در این باره رهنمودی جالب دارند :

     "اشتباهات را همیشه باید گفت . اشتباهات را کسی نمی تواند (نادیده بگیرد ) همه آزادند در گفتن ، بنویسند، بگویند ، در روزنامه ها بنویسند ." 

 (صحیفه نور - ج۶ - ص ۱۵۲)

      از نظر امام مردم رشید، بالغ و صاحب نظرند و خودشان باید سرنوشت خود را رقم بزنند . بدیهی است مردم می توانند و باید نظریات و افکار خود را آزادانه بیان کنند :

    "اختیار مردم دست خود مردم است . وکلایشان را خودشان تعیین می کنند . وکلا هم خودشان تعیین می کنند دولت را . تحمیل در کار نیست . " 

 (صحیفه نور - ج۶ - ص ۱۵۲)

      "از نظر امام میزان، رای ملت بود، تاکید می کردند که کسی حق ندارد به این عنوان که مردم اشتباه می کنند، خلاف تصمیم مردم و خلاف رای مردم عمل بکند . مردم اگر اشتباه هم می کنند، باید گذاشت اشتباه بکنند . آن جمله که " میزان رای ملت است "، جمله معروف ایشان است . یعنی در هر مسئله و موضوعی میزان رای ملت است و هر چیزی و هر نظری در مقابل رای ملت قرار گرفت، نباید به آن عمل کرد . " 

 (میر دامادی –محسن – نوروز 13/3/81 )

     امام معتقد بود آزادی مردم تا بدان پایه ارزشمند و قابل احترام است که مردم هر عصر و دوره ای می توانند حکومتی را که پدران آنان و نسل پیشین برگزیده اند ، در صورت تمایل دگرگون سازند . ایشان در 12 بهمن 57 در بهشت زهرا در نطق تاریخی خود فرمودند :

    "ما فرض می کنیم که یک ملتی تمامشان رای دادند به یک نفری سلطان باشد . بسیار خوب ، این ها از باب این که مسلط بر سر نوشت خودشان هستند،  رای آن ها برای آن ها  قابل عمل است . لکن اگر یک ملتی رای داد، ولو تمامشان به این که پسر این سلطان هم سلطان باشد،  به چه حق است ؟ ملت بیست سال پیش از این  سرنوشت ملت بعد را معین می کند ؟ سرنوشت هر ملتی به دست خودش است ."   

  (همان منبع )

    امام در پاسخ "اوریانا فالاچی" خبرنگار ایتالیایی در تعریف و تبیین آزادی می فرماید :

     "آزادی یک مسئله ای نیست که تعریف داشته باشد . مردم عقیده شان آزاد است . کسی الزامشان نمی کند که شما باید حتما این عقیده را داشته باشید . کسی الزام به شما نمی کند که باید این را انتخاب کنی . آزادی یک چیز واضحی است ."

  (صحیفه نور ، ج9 ، ص88 )

   امام آزادی را موهبتی الهی می دانند،  نه اجازه ای حکومتی :

   " حق اولیه بشر است که من می خواهم آزاد باشم . من می خواهم حرفم آزاد باشد . من می خواهم مستقل باشم . من می خواهم خودم باشم . "  

(صحیفه نور – ج3 – ص207 )

    و در جای دیگر همین موضوع را بیشتر توضیح می دهند :

    " مگر آزادی اعطا شدنی است ؟ خود این کلمه جرم است . کلمه این که " اعطا کردیم آزادی را " این جرم است . آزادی مال مردم است . قانون آزادی داده، خدا آزادی داده به مردم. اسلام آزادی داده، قانون اساسی آزادی داده به مردم . "اعطا کردیم " چه غلطی است ؟ به تو چه که اعطا کنی ؟ تو چه کاره هستی ؟"     ( صحیفه نور ، ج2  ،ص67 ) 

 

    " امام ضمن پذیرش و جانبداری از آزادی ، به خصوص آزادی های سیاسی و اجتماعی، آن را به مثابه یکی ازحقوق فطری و طبیعی مردم در عرصه های مختلف فردی و اجتماعی – از جمله حقوق غیر اکتسابی می شمارند . زیرا آزادی از مقوله حقوق موضوعی نیست تا انسانی به انسان دیگر اعطا کند . بلکه پاره ای از طبیعت آدمی و از جمله حقوق طبیعی اوست . حتی اگر دولت و حکومت آن را به رسمیت نشناسند . آزادی در ذات انسان است و انسان به اقتضای انسانیت خویش آزاد و آزادی طلب است . "          

(آزادی در اندیشه امام خمینی ، انتشارات موسسه تنظیم و نشر آثار امام – بهار 80 – ص4 )

     ایشان تاکید می کنند :

     " آزادی یزرگ ترین موهبت الهی است که الان ملت ما از آن برخوردار است ."                                 

  (صحیفه نور – ج6 – ص 139 – صحیفه امام – ج7 – ص 231 )

     " آقا ! شما آزادی را کم چیزی فرض می کنید . از بالا ترین نعمت هایی که در عالم هست ، آزادی انسان است . انسان حاضر است همه چیزش را فدای آزادی خودش بکند ." 

(صحیفه امام – ج10 – ص 467 )                   

  حقوق اقلیت ها در منظر امام خمینی       

      امام برای همه اقلیت ها و فرقه های دینی هم حق آزادی اندیشه و بیان قائل بودند :

     " در چار چوب این نهضت انقلاب اسلامی همه مردم آزاد هستند . کسانی که حرف دارند حرف هایشان را می زنند ؛ حتی هر فرقه ای هم که باشند ." 

(صحیفه نور – ج12 – ص 203 )

      " رزیم شاه با اقلیت ها ی مذهبی رفتاری بهتر از رفتار با مسلمانان ندارد . ما مطمئنا نسبت به عقاید دیگران بیشترین احترام را قائل هستیم . پس از سرنگونی دیکتاتوری و استقرار یک رژیم آزاد، شرایط حیات برای اکثریت مسلمانان و اقلیت های مذهبی بسیار خوب خواهد بود ."

  ( صحیفه نور – ج2 – ص 160 – صحیفه امام – ج4 – ص 3)

 

     " در این جمهوری یک مجلس ملی مرکب از منتخبین واقعی مردم امور مملکت را اداره خواهند کرد . حقوق مردم خصوصا اقلیت های مذهبی محترم بوده و رعایت خواهد شد . "                      

        (صحیفه نور – ج2 – ص 250 –صحیفه امام – ج 4 – ص244 )

 

     " اسلام همیشه حافظ حقوق مشروع اقلیت های مذهبی بوده و هست . . آنان در جمهوری اسلامی آزادند و آزادانه به مسائل خود می پردازند و در پناه حکومت اسلامی چون بقیه افراد در اظهار عقیده آزادند . "                          

  (صحیفه نور – ج 5 – ص 130- صحیفه امام – ج5 – ص188) 

 

      امام در پاسخ سوال خبرنگار روزنامه هلندی دی ولت گرانت مبنی بر این که : 

در جمهوری اسلامی حقوق اقلیت های مذهبی ،نزادی و سیاسی چه خواهد بود؟ آیاحزب کمونیست آزاد خواهد بود؟ فرمودند :

    " اسلام بیش از هر دینی بیش از هر مسلکی به اقلیت های مذهبی آزادی داده است . آنان نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همه انسان ها قرار داده است،  بهره مند شوند . ما به بهترین وجه از آنان نگه داری می کنیم . در جمهوری اسلامی کمونیست ها نیز در بیا ن عقاید خود آزادند."                                        

  (صحیفه نور – ج3 – ص48- صحیفه امام – ج4 – ص 4-363)

  

         حقوق مردم

  بعضی بر این پندارند که آزادی و دموکراسی و برابری پدیده ای غربی و از واردات غرب زدگان است . امام در پاسخ متحجرانی که اسلام را با آزادی در تقابل می بینند و دم زدن از آزادی را تقلید و اقتباس از غربی ها و از مظاهر تجدد می پندارند، می فرماید :

   "اسلام تامین آزادی،استقلال،عدل،اسلام شخص اول مملکتش با یکی از رعایا فرق نداشت ! بلکه پایین تر از او بود در استفاده از مادیات . آزادی آرا از اول بوده است . در زمان ائمه ما علیهم السلام ، بلکه در زمان خود پیغمبر آزاد بود . حرف هایشان را می زدند . حجت ما داریم  . ما  حجت داریم . کسی که حجت دارد، از آزادی بیان نمی ترسد ." 

(صحیفه نور - ج ۵ - ص۱۳۰ -صحیفه امام ج۶ - ص۲۷۷ )

      ایشان امکان تحقق نظام اسلامی را بدون گسترس آزادی ها ممکن نمی دانند :

    "همه مردم اعلام کرده اند که خواستار استقرار جمهوری اسلامی هستند که متکی به آرای ملت باشد و با معیار ها و قواعد اسلامی تکوین یابد و عمل کند و این حکومتی جز با دادن بیشترین آزادی های سازنده و خلاق امکان پذیر نیست ."          

                   (صحیفه نور - ج۴ - ص۱۶۴ )

     سیمای جامعه ایده آلی که امام قول استقرار آن را داد ، چنین ترسیم کرد :

    " جامعه آینده ما جامعه آزادی خواهد بود و همه نهادهای فشار و اختناق و همچنین استثمار از میان خواهد رفت ." 

(صحیفه نور -ج۳-ص۵۲-صحیفه امام-ج۴-ص ۳۵۹ )

      " جامعه فردا جامعه ای ارزیاب و منتقد خواهد بود که در آن تمامی مردم در رهبری امور خویش شرکت خواهند جست . "  

(صحیفه نور -ج۳- ص ۵۳ )

    " در اسلام اختناق نیست . در اسلام آزادی است برای همه طبقات ،برای زن ،برای مرد ،برای سفید ،برای سیاه ،برای همه  ." 

(صحیفه نور ج۵- ص۲۳۸-صحیفه امام -ج۶-ص ۴۶۳ )

      مطبوعات زبان رسای مردم و رکن چهارم جامعه مدنی است . در پیشبرد اهداف جامعه نقش مهمی در ایجاد زمینه و بستر مناسب برای توسعه فرهنگی و سیاسی جامعه بر عهده دارند . آزادی قلم و مطبوعات از ملاک ها و معیار های جوامع توسعه یافته و پیشرفته است . امام،مطبوعات را عامل انعکاس آرمان ها ی ملت می دانستند و بر این باور بودند که :

    " مطبوعات باید مستقل و آزاد باشند و هر گونه انتقاد را با بی طرفی منتشر سازند ." 

   (صحیفه نور -ج ۶ -ص۲۳ )

    " مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند." 

 (امام-اسلام -انتشارات پیام آزادی -ص۶۸ )

    "روزنامه ها باید با کسی صورت مخاصمه نداشته باشند، بلکه صورت ارشاد داشته باشند. مطالب را بگویند ،انتقاد ها باید باشد؛زیرا یک جامعه تا انتقاد نشود، اصلاح نمی شود ."    

   (صحیفه نور - ج۱۴ - ص ۲۵۹ )

    منتسکیو می گوید : 

"هیچ کلمه ای به اندازه آزادی اذهان را متوجه نساخته است ."     

  ( روح القوانین  - ترجمه علی اکبر مهندسی- ص۲۹۲ )

 به باور این نگارنده امام کامل تر و شفاف تر مفهوم آزادی را بیان می کنند . ایشان استفاده از آزادی را نه تنها حق که وظیفه هر مسلمان می دانند . به دیگر سخن می توان گفت : اگر مسلمان از حق آزادی خود بهره نگیرد ،به وظایف خود عمل نکرده است . ایشان می فرمایند :

     " اگر خدای نخواسته یک کسی پیدا شد که یک کار خلاف کرد ،اعتراض کنند مردم . مردم همه به او اعتراض کنند که آقا ! چرا این کار را می کنی ؟ در صدر اسلام هست که عمر وقتی که گفت : اگر من یک کاری کردم، شما چه می کنید ؟ یک عربی شمشیرش را کشید و گفت :ما با این شمشیر راستش می کنیم. باید این طور باشد . باید یک مسلمان این طور باشد که اگر هر که می خواهد باشد،خلیفه مسلمین ، اگر دید پایش را کنار گذاشت ، شمشیرش را بکشد که پایت را راست بگذار ." 

 ( صحیفه نور - ج۷ - ص۲۴ )

       این رهبر آزاده حتی خود را هم دون انتقاد می شمرد :

       " خدا می داند که شخصا برای خود ذره ای مصونیت و حق و امتیاز قائل نیستم . اگر تخلفی از من هم سر بزند ،مهیای مواخذه ام ."   

 (منشور بیداری - پیام به فرزندان فیضیه )

      امام با تاکید بر وظیفه نظارتی همه آحاد مردم تاکید می کنند :

     "آقایان توجه کنند و همه و همه ملت موظفند نظارت کنند بر این امور . نظارت کنند اگر من یک پایم را کنار گذاشتم ، کج گذاشتم ،ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتی . خودت را حفظ کن . مسئله ،مسئله مهم است . همه ملت موظفند به این که  نظارت داشته باشند در همه کارهایی که الان مربوط به اسلام است . "        

( صحیفه نور - ج۷ - ص۳۲-۳۴ )  

    امام برای رای و اندیشه مردم تا بدان پایه ارزش قائل بود که حکومت را فقط متعلق به مردم و جریان امور را نشئت گرفته از افکار و آرای ملت می دانست :

    " این جا آرای ملت حکومت می کند و این جا ملت است که حکومت را در دست دارد و تخلف از حکم ملت برای هیچ یک از ما جایز نیست و امکان ندارد ."                     ( صحیفه نور - ج۱۴ ص ۱۰۹ )

     " آن مسیری که ملت دارد، روی آن مسیر راه بروید، ولو عقیده تان این است که این مسیری که ملت رفته خلاف صلاحش است . خوب ،باشد . ملت می خواهد این طور بکند . به من و شما چه کار دارد ؟ ملت رای داده و رایی که داده متبع است ."  (صحیفه نور - ج۸ - ص ۲۴۷ )

    " غیر از قانون الهی کسی حکومت ندارد . برای هیچ کس ، نه فقیه و نه غیر فقیه حکومت نیست . همه هم فقیه و هم غیر فقیه تحت قانون عمل می کنند و مجری قانون هستند " 

(کیهان - ۱۷/۱/۷۶)

     ایشان خود کامگی و استبداد را به هر شکل و شعار محکوم می کنند :

     " اسلام دیکتاتور را محکوم می کند . اگر یک فقیه بخواهد دیکتاتوری کند ، اسلام او را از ولایت ساقط می کند " 

(کیهان - ۱۷/۱/۷۶ )

       برخی تنگ نظران خود خواه با این بهانه که مردم قادر به تشخیص حق و باطل ، درست و نادرست ،و خیر و صلاح خود نیستند، بنابراين ما از روی خیرخواهی باید آنچه را که به نفع مردم می دانیم ، اگر چه خود نخواهند ، به آنان تحمیل کنیم . امام به شدت این تفکر متحجرانه را مردود می شمارند :

    " ما تابع آرای ملت هستیم . خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است . پیغمبر اسلام (ص) به ما حق نداده است که به ملتمان یک چیزی را تحمیل بکنیم . بله . ممکن است گاهی وقت ها یک تقاضایی از آن ها بکنیم ؛ تقاضایی متواضعانه ؛ تقاضایی که خادم یک ملت از ملت می کند . لکن اساس این است که مسئله دست من و امثال من نیست و دست ملت است . اکثریت هر چه گفتند آرایشان معتبر است ، ولو به ضرر خودشان باشد . شما ولی آن ها نیستید که بگوییداین به ضرر شماست ."

  (رسالت - ۲۹/۵/۷۶ )

     آزادی تفکر و اندیشه در بینش اسلامی تا بدان پایه ارزشمند است که امام پذیرش یا عدم پذیرش اسلام را هم در حوزه تصمیم اندیشه می داند :

      " اسلام با تحمیل مخالف است . اسلام مکتب تحمیل نیست . اسلام آزادی را با تمام ابعادش ترویج کرده است . ما فقط اسلام را ارائه می کنیم . هر کس خواست می پذیرد و هر کس نخواست نمی پذیرد ."    

   (صحیفه نور - ج۲۲ - ص ۲۶۳)

        نقد رفتار و گفتار و انتقاد سازنده از مسئولان علاوه بر بهبود کارها و برنامه ها موجب شکوفایی قوه تفکر و اندیشه مردم می شود . برخی چنان شیفته نظریات و اقوال و عقاید خود هستند که می پندارند این فقط آنان هستند که باید دیگران را نصیحت کنند و به دیگران تکلیف نمایند . اما خود ذره ای نقد و انتقاد از خود را برنمی تابند . امام به این خودشیفتگان هشدار می دهند که :

     " نباید ماها گمان کنیم که هر چه می گوییم ،کسی را حق اشکال نیست . اشکال بلکه تخطئه یک هدیه الهی است برای رشد انسان ها . "

 (صحیفه نور - ج۲۰-ص۱۷۰)

        امام برای رشد افکار عمومی و تبیین حقوق اسلامی و انسانی مردم ،آن را تا بدان پایه ارج می نهند که استیضاح نخستین شخص امت را از حقوق آنان می داند:

     "هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیما در برابر سایرین زمامدار مسلمین را استیضاح کند و او باید جواب قانع کننده ای دهد و در غیر این صورت اگر بر خلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد ، خود به خود از مقام زمامداری معزول است ."     (صحیفه نور - ج۴- ص۱۹۰ )                               

  ادامه دارد.......

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 17 بهمن 1393 | 7:52 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

طرح های خلاف فطرت الهی محکوم به شکست است

امروز هفدم دی ماه و سالروز اجرایی کردن طرح اجباری بی حجابی بانوان ایرانی است.
البته لازم به توضیح نیست که نه طرح اجباری بی حجابی رضاخان موفق شد زنان جامعه مسلمان ما را بی حجاب کند و نه طرح برخی مسئولان فعلی توانست نوع پوشش مورد پسند خود را بر خانم های فرهیخته ما تحمیل کند.
علت شکست هر دو طرح نه در لزوم یا عدم لزوم حجاب و نه در ارزشی بودن یا نبودن چادر است، بلکه علت عدم توفیق این طرح ها مغایرت آن ها با فطرت مستقل انسان هاست.
انسان فکور و فهیم تمایل دارد با استمداد از عقلانیت خدادای خود منطقی بیندیشد و خود خیر و صلاح خود را تشخیص دهد و با سلیقه خود باورهای منطقی خود را جامعه عمل بپوشاند.


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 17 دی 1393 | 10:55 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 خدا به فرياد من برسد!!!

    وقتی عملکرد و شیوه های مدیریت آقای " مسئول " را ارزیابی کردم ، اشكالات ، انتقادات و نقايص بسياري در آن يافتم . آن ها را يادداشت كردم ، تا اگر توفيق ديدار شان را يافتم ، آن موارد را به صورت انتقاد با ايشان مطرح كنم . 

     ...اما وقتي سخنراني مبسوط و مشروح ايشان را گوش كردم ، ديدم همه اين موارد انتقادي را خيلي بهتر و كامل تر از من توصيف و تشريح مي كند ، با اين تفاوت كه همين ضعف ها را در ديگران مي بيند ، نه در خود !!

      در اينجا بود كه فهميدم مولا علي عليه السلام همين حقيقت را چه شيرين و شيوا بيان مي فرمايند : 

     " الحق اوسع الاشياء في التواصف ، و اضيقها في التناصف ".

    حق ، در بيان و توصيف گسترده ترين چيزهاست ، ولي در عمل عادلانه ، تنگ ترين عرصه را دارد !! 

     ...با خود گفتم  :خدا به فرياد من برسد!!!


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 9 دی 1393 | 7:15 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

نمونه هایی از رفتار پیامبر(ص) 
          
امروز 28 صفر و سالروز رحلت رسول گرامی اسلام(ص) است.
ضمن عرض تسلیت نمونه هایی از جلوه های رفتاری ایشان را با هم مرور می کنیم.امید که فرهنگ این گونه رفتارها در جامعه ما نهادینه شود.

کاش همه ما یادمان بماند که برای ایمان داشتن، ایمان آوردنی دوبار
ه  - چند باره لازم است  :
 
* - پیامبر روزی شتری را دید که زانوهایش بسته شده و هنوز بار سنگینی برروی آن است . گفت به صاحب شتر بگویید خود را برای مواخذه خداوند در روز قیامت آماده کند. 
 
* - کافری را که در جنگ اسیر شده بود، آزاد کرد؛ زیرا اعتقاد داشت که او مرد خوش اخلاقی است که همواره با عفت رفتار می کند. 
 
* - مردی بادیه نشین در زمانی که او در مدینه هم پیامبر و هم حاکم بود، به سراغش آمد و یقه او را گرفت که باید خرماهایی که از من قرض گرفته بودی، برگردانی. اصحاب عصبانی شدند و خواستند با آن مرد برخورد کنند. پیامبر برآشفته شد و گفت: 
شماها باید طرف صاحب حق را بگیرید. من برای همین مبعوث شده ام تا هرکسی بتواند حق خود را از حاکم بدون لرزش صدا بگیرد. 
 
* - گفت اگر در حال کاشتن نهالی بودید و علائم روز قیامت فرا رسید، به کار خود ادامه دهید و نهال را بکارید. 
 
* - گروهی از اصحاب خود را برای تبلیغ اسلام به منطقه ای دیگر فرستاد. قبل از  سفر از او پرسیدند تا چگونه این کار را انجام دهند؟ گفت:
تعلیمشان دهید و آسان بگیرید. سه بار از او این را پرسیدند و هر بار جواب همین بود. 
 
* - مردی در ماه رمضان به سراغش آمد و گفت که در روز با همسر خود نزدیکی کرده ؛ لذا روزه اش را به عمد شکسته و می خواهد کفاره بدهد تا خداوند او را ببخشد. پیامبر گفت :باید 60 روز روزه بگیری. جواب داد: توانش را ندارم. گفت:  برده ای را آزاد کن. جواب داد: برده ای ندارم. گفت :60 فقیر را سیر کن. جواب داد: بی پولم. پیامبر قدری خرما به او داد و گفت: به مردم مستحق بده. جواب داد: خودم از همه مستحق ترم. پیامبر لبخند زد و گفت :
برو و با همسرت این خرماها را بخور تا خداوند تو را ببخشد. 
 
* - بارها گفت که بر مردم آسان بگیرید؛ زیرا مبعوث نشده ام تا آن ها را به زحمت بیندازم. 
 
* - گفت مبادا قبل از ذبح گوسفند، در جلوی چشمان گوسفند چاقو را تیز کنید. بدانید که حیوان هم می فهمد ،حق ندارید در دل حیوان غصه بیندازید. 
 
* - گفت زنی به بهشت رفت و تنها کار خوبش این بود که به گربه ای غذا می داد. 
 
* - گفت اسراف همیشه حرام است مگر برای خرید و استفاده از عطر. خودش همیشه عطر گل بنفشه می زد و در سفر هم همواره آن را با خود می برد. 
 
* - می گفت ریش های خود را کوتاه نگه دارید؛ زیرا به تمرکز و حافظه تان می افزاید. 
 
* - در زمانی که قدری با کفار صلح شده بود. به قصد خریدن زمینی در منطقه خوش آب و هوای طائف، عازم آنجا شد. چند روز بعد برگشت و گفت که قبلا همه زمین ها را مردم خریده اند... نخواست به عنوان حاکم به زور چیزی را تصاحب کند. 
 
* - در زمانی که دختران زنده به گور می شدند،دختران خود را برروی زانو می نشاند و در جلوی دیگران آن ها می بوسید تا محبت را بیاموزند. از او پرسیدند :فرزند پسر بهتر است یا دختر؟ گفت: هر دو خوبند، اما دختر ریحانه است، برگ گل است. 
 
* - وقتی پسرش ابراهیم در سن خردسالی فوت کرد، بسیار گریست. گفتند :چرا این قدر بی تابی می کنی؟ گفت:
گریه از رحم است. کسی که رحم ندارد، خدا هم به او رحم نمی کند. 
 
* - هنگام دفن پسرش ابراهیم، کسوف شد. همه مردم این را به دلیل مصیبتی دانستند که به پیامبر وارد شده، حتی کفار هم کم کم داشتند ایمان می آوردند؛ اما او از این موقعیت استفاده نکرد. به بالای منبر رفت و گفت: 
خورشید نه برای من و نه برای هیچ کس دیگر نمی گیرد و نخواهد گرفت. خورشید گرفتگی نشانه قدرت خداوند است. 
 
* - هنگام طواف کعبه، سوار بر شتر بود و حتی حجرالاسود را با عصای خود لمس نمود. از تعلیمات پیچیده فقهی خبری نبود. دینی ساده بود و پر از عرفان و معنویت. 
 
* - وقتی سوار بر شتر طواف می کرد، آن قدر معنویت و احساس موج می زد که مشاهده کنندگانش به گریه می افتادند. 
 
* - روزی در حال عبور از حاشیه شهر به گروهی یهودی برخورد که در حال ساز زدن و خواندن بودند، او را به بزم خود دعوت کردند و او پذیرفت. شخصی از اصحاب او را دید و به یهودیان حمله کرد که چرا با این کار به پیامبر خدا اهانت می کنید. پیامبر بر آشفت و به صحابی گفت که آن ها قصد محبت داشته اند و باید از آن ها عذر بخواهد. 
 
* - گل را می بویید و می گفت که این بوی بهشت است و باید به گل ها و درخت ها احترام بگذارید. 
 
* - به او گفتند این که در قرآن آمده است که مسیحیان و یهودیان، کشیشان و احبار (علمای دین یهود) را به جای خدا می پرستند، به چه معنا است؟ گفت: همین که حرف های علمای دین خود را به عنوان حرف خدا می پذیرند و تحقیق نمی کنند، یعنی پرستش. به اصحاب گفت که هر چه بر سر یهود و مسیحیت آمده، بر سر امت من هم خواهد آمد و زمانی می رسد که آن ها نیز، علمای دینشان را به جای خدا بپرستند!!
 
* - روزی گروهی مردان رقاص سیاه پوست از افریقا به مدینه وارد شدند و از قضا  وارد مسجد پیامبر گشتند و در مسجد شروع به ساز زدن و رقاصی نمودند. او آن ها را بیرون نکرد و نگفت که به خانه خدا در میان جمعیت، توهین کرده اید. لبخند می زد و حتی دختران خانه خود را بر دوش سوار کرد تا بتوانند رقص سیاهان را ببینند. 
 
* - حتي كنيز خود ريحانه را كه يك يهودي بود، وادار به پذيرش اسلام نكرد. او بر دين خود باقي ماند تا آن كه به دلخواه خود مسلمان شد. 
 
* - او پیامبر اسلام بود، رحمتی برای جهان. ... 
مهم نیست که امروز پیروانش به نام او و مکتب او با نشان دادن چنگ و دندان بر مردم سخت می گیرند، مهم آن است که او چنین نبود. 
او پیامبر و موسس دین اسلام، محمد(ص) بود. رحمتی جاودانه برای مردم جهان . . . .
 تو خود ببین که تفاوت ره از کجاست تا به کجا ! 
 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 30 آذر 1393 | 11:51 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

مشق هاي زلال مدرسه(18) 

 

دل نوشته هاي دانش آموزان و دانشجويان در نقد معلم خود 

مشق بیست و هفتم

  (نامه شهيد محمد خاندايي به.....)

           بسم الله الرحمن الرحيم

    خدمت معلم و برادر بزرگوارم جناب آقاي...................

   سلام عليكم . اميدوارم كه سلام  گرم و آتشين مرا كه از اعماق قلبم از مناطق شهيدپرور جنوب مخصوصا خونين شهر اشغالي سرازير است ، بپذيريد و بدان پاسخ گوييد.  باري اگر از احوالات اينجانب محمد خاندايي يكي از شاگردان خود در دوران تحصيل در دبيرستان شهيد مصطفي خميني و يكي از اشخاصي كه با جريانات سياسي روز اشنايش مي كرديد ، خواسته باشد، حالم بسيار خوب و به دعاگويي شما مشغول مي باشم. 

  حتما با مشاهده نامه من قبل از گشودن آن بي نهايت تعجب كرديد ، كه چه شد و چه جريانی شده كه خاندايي براي من نامه فرستاده ، اما دليلش: 

اولا من تقصير خدمت دارم از اين كه خودم شخصا به حضور جناب عالي نيامدم ، چون آن طور كه از دوستان شنيدم شما به مكه معظمه شرفياب شده بوديد. از اين لحاظ كه سعادت نصيبمان نشد خدمت برسيم ، عذرخواهي مي كنم. 

در ثاني يكي از اشخاصي كه فكر مي كنم بعد از پدر و مادر حق به گردن افراد دارد ، معلم و مدرس است و آن هم نه هر معلم و مدرسي ، بلكه معلمين متعهد و مومن ، كه بحمدالله والمنه اين دو صفت را  در شما مجسم ديدم. اين نكته را نه تنها من كه هيچ يك از شاگردان نمي توانند آن را كتمان كنند . از خداوند قادر و متعال مي خواهم كه شما و امثال شما را از مقربين درگاهش قرار دهد . 

   به هر حال بگذريم و مقداري از موقعيت خودم برايتان بگويم. من همان طور كه خودتان نيز مستحضر بوديد ، حدود هفت ماهي بعد از آموزش در پاسگاه ژاندارمري خدمت مي كردم .  از اين كه پاسگاه ژاندارمري چه محيط فاسدي بود ، وارد نمي شوم . در حين خدمت در پاسگاه چندين مرتبه تقاضاي كتبي براي جبهه نمودم. موافقت نمي كردند . تا اين كه  حدود  دو و نيم ماه پيش به من ابلاغ كردند كه با تسويه حساب كامل به هنگ متبوعه بروم . من هم فورا تسويه حساب نموده و به هنگ رفتم و از آنجا ما را به آبادان گسيل دادند. من و چند تن از دوستاني كه تازه با هم آشنا شده بوديم  و تقريبا هم فكر بوديم ، جبهه خونين شهر را انتخاب كرديم و افتخاري عازم خونين شهر شديم. من اكنون اين نامه را در داخل سنگر كنار شط العرب (اروندرود) و در داخل نخلستان ها برايتان مي نويسم. 

اين نامه در حالي نوشته مي شود كه دشمن مزدور با انواع سلاح هاي سنگين خود بر روي ما آتش مي ريزد. خوشبختانه گلوله هاي آن ها خيلي كم پيش مي آيد كه به هدف بخورد . دشمن مزدور از انواع حيله ها و دسيسه ها استفاده مي كند ، ولي طبق اين آيه شريفه : " و مكروا و مكرالله والله خيرالماكرين " هر چه مكر و حيله دارند، به كار مي بندند ، خدا از همه آن ها مكارتر است . 

در هر صورت اين نامه را نوشتم هم از اين كه از زحمات بي دريغ شما با اين زبان الكن تشكر كنم و هم اين كه اينجا جبهه است و كربلاي ايران و هر آن احتمال مرگ است و جايي است كه به استقبال مرگ آمده ام و جريان:

  خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان

   تا سيه روي شود هركه در او غش باشد

   اكنون در حال دست و پنجه نرم كردن با ماست .

به هر حال عذر مي خواهم وقت عزيزتان را گرفتم و مزاحمتان شدم و سرتان را با اين حرف هاي بي ارزش به درد آوردم.

 اميدوارم كه اگر اين حقير را لايق بدانيد جوابش را برايم طبق آدرس پشت نامه بفرستيد .

 دوستانم در داخل جبهه خدمت يك يك شما رزمندگان واقعي سلام مي رسانند . اميدواريم خداوند پشت و پناه شما باشد .....

    اللهم انصرالاسلام و اهله واخذل الكفار والمنافقين 

    به اميد پيروزي حق و اسلام بر باطل و كفر

   با احترامات فراوان - محمد خاندايي - ۱۹/۹/۶۰

توضيح: متاسفانه اين آخرين نامه شهيد محمد خاندايي بود و چندي پس از نگارش اين نامه روح بلندش به آسمان ها پركشيد و در جوار معشوق ابدي آرميد. 

روحش شاد و راه حق طلبي پر رهرو باد !


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1393 | 9:12 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

امام سجاد(ع) و کار فرهنگی

امام سجاد (ع) هنگامي مديريت كرسي امامت را عهده دار شدند كه دنياي اسلام شاهد نوعي غفلت و خواب آلودگي و وجدان عمومي درگير با نوعي بيماري بي تفاوتي و بي تعهدي بود و مردم دچار شخصيت سوختگي و نظام اموي با رهبري عنصري نااهل و بي كفايت، مواريث نبوي را تا مرز انهدام قطعي پيش مي برد و كسي برنمي آشوبيد. 

مرزهاي حق و باطل به هم ريخته، سازمان فكري مردم درهم پيچيده، تعهدات خدايي شكسته و امت اسلام از هم گسسته و حق مداران در حاشيه و انزوا فرورفته و ابتكار عمل را از دست داده اند، نه معنويت و مدنيتي و نه سياست و اقتصادي مانده است، نه حزبي وجود دارد كه نيروهاي انساني را متشكل و توجيه كند و نه تشكيلاتي كه مردم را هدايت و حمايت نمايد.

 انسان مغلوب و اسلام مقلوب و نظام حاكم مولود روابط ناسالم و غيرمشروع انساني و اجتماعي است.

 در چنين وضعيتي است كه شهروندي مومن، روشن ضمير و بيداردل افزون بر مسئوليت امامت، احساس مي كند كه بايد دين و دانش را از دام و كام زورگويي و خودكامگي نجات داده و انسان را آزاد و اسلام را احيا كند و حيات اقتصادي را اصلاح نمايد و اين مهم نيازمند كاري بس بزرگ و دامنه دار از نوع فرهنگ سازي به وسيله كارهاي فرهنگي است. 

 گشت و گذار در مواريث ارزشمند علمي و فرهنگي به يادگار مانده از امام سجاد(ع) بيانگر اين است كه ايشان با بهره جويي از موقعيت پيش آمده و بر اساس استراتژي انديشيده خويش در راستاي فضاسازي براي ايجاد وضع مطلوب ، مدارهايي را كشف و گشوده و در قالب نيايش هاي ماندگار، فرهنگي ساخت كه محورهاي عملياتي زير را پي مي گرفت:

 1 – حفظ وحدت ملي و تماميت ارضي؛

2 – آراسته سازي نرم افزاري و سازمان دهي فكري؛

3 – سازمان دهي نهادهاي مرجع جامعه؛

4 – حفظ روحيه جهادي در مردم و

5 – راه اندازي جنبش مدنيت.

 امام زين العابدين(ع) با ديدن اين وضعيت و تشخيص مسائل حاكم بر جامعه زمان خود ، موضعي ديگر گرفتند و با كارهاي فرهنگي تلاش خود را بر آگاهي بخشي و ارتقاي سطح فهم و درك مردم منمركز كردند.  

(در نگارش این چند مقال از آثار استاد احمد اسلامی خیلی بهره گرفتم.)

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 24 آبان 1393 | 10:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

امام حسين(ع) و کار فرهنگی

  شايد برخي بر اين پندار باشند كه قيام آگاهانه و شهادت مظلومانه امام حسين(ع) را هرگونه تحليل كنيم، قطعا نمي تواند يك توجيه فرهنگي داشته باشد! در حالي كه همين حركت به ظاهر خشونت آميز دقيقا رنگي ستم ستيز و مهرآميز داشته و مصداق اتم زمينه سازي براي كارهاي فرهنگي است.

حضرت امام حسين(ع) در بياني نيايش گونه به  درگاه خداوند عرض مي كند: 

« اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منافسه في سلطان و لاالتماس شي من فضول الحطام ، ولكن....لنظهر الاصلاح في بلادك ».

  « خدايا! تو مي داني كه اين قيام و اقدام، اقتدارگرايانه و يغماگرانه نبوده و نيست ، بل كه بدان منظور است كه در جامعه اصلاحات صورت گرفته و ظهور يابد.»  

(تحف العقول، بخش سخنان امام حسين عليه السلام)

 و در بيان ديگري هم در گفت وگوي با محمد حنفيه ، با تاكيد بر نفي خشونت باري و شرارت آميزي حركت ، اقدام خويش را اصلاح طالبانه توصيف كرده ، مي فرمايد:

  «...لطلب الاصلاح في امه جدي» (همان)

 امام حسين (ع) هم وقتي فراخوان وسيع مردم كوفه را مبني بر حمايت از خود ديدند، با تمام قوا به پا خاستند ، ولي اين مردم عهدشكن بودند كه با بي وفايي باعث شهادت ايشان و ياران باوفايشان شدند. 

 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 23 آبان 1393 | 8:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


امام حسن مجتبي(ع) و کار فرهنگی

 

  درباره برنامه های فرهنگی حضرت امام حسن(ع) نيز چنين است. تا زماني كه ايشان مردم را مدافع خلافت خود ديدند ، در راه حفظ آن مجاهده كردند ؛ اما وقتي خلاف آن را تشخيص دادند ، با شرايطي تن به مصالحه با معاويه دادند و در بستري آرام ، ولي با جديت ادامه كار هاي فرهنگي و ارشادي را در بين توده هاي مردم پي گرفتند.

  اين امام مظلوم هنگامي كه در برابر برخي مومنان تندرو و فرهنگ ستيز قرار مي گرفتند كه او را « مذل المومنين» !! مي خواندند، فرمودند: 

« خير، چنين نيست، من نه تنها مذل المومنين نيستم كه معزالمومنين ام . من با اين حركت موجب عزت و قدرت مومنان گشتم .»

  و بعد در آشكار سازي اين موضع مي فرمود:

 « همان گونه كه خضر پيامبر در آن سفر دريايي، كشتي مسافربري را سوراخ كرد تا از دستبرد غارتگران مصون ماندو براي صاحب اصلي اش باقي بماند، من هم چنين كردم تا بمانيم.» 

(تحف العقول، بخش سخنان امام صادق(ع) ، گفت وگوي مي با مومن طاق)

  در چنين فضايي كه به دليل كج روي نسل اول و ناآشنايي و كج انديشي نسل دوم:

 اولا ، مقياس اندازه گيري حق و عدل، نظام حاكم است؛

 ثانيا، نظام حاكم، موجوديتي نسبتا قابل قبول نزد مردم دارد؛

 و ثالثا، مردم در برابر وضع موجود، تمكين مي كنند و تسليم هستند و صداي مخالف را حتي براي اصلاح برنمي تابند، هرگونه حركتي پيش از توجيه و بسترسازي اجتماعي ، فضاي دودآلود و مه گرفته موجود را تيره و تار كرده و در نتيجه، واپس زدگي آورده و در حكم انتحار شخصيت و حركت خواهد بود. چرا كه مردم نقطه اختلاف را ندانسته و بر اين اساس نه تنها داوري راست و درستي نداشته و نخواهند داشت، بل كه اگر احيانا به داوري ، ارزيابي و ارزش گذاري برخيزند، جانب وضع موجود و نظام حاكم را گرفته و موضع مخالف را بر نتافته ، تنها گذارده و منزوي مي سازند.

  بديهي است كه در چنين هنگامه اي ، توجيه جامعه ، اثبات حق و انكار وضع موجود، نيازمند زمان دهي و فرصت بخشي به مردم و توده هاست.

 در چنين زمانه و زمينه اي شايسته و بايسته آن است كه با اتخاذ استراتژي تنش زدايي ، آرام بخشي و فرصت دهي ، ميدان و مدار تفكر مردم را باز و آزاد گذاشته تا انديشه كنند، پديده هاي سياسي – تاريخي را ارزيابي كنند و راز سر به مهر قصه هاي پر غصه را به دست آورند، نقطه اختلاف را پيدا كنند و در نهايت، راست و درست داوري نمايند.

 بنا به نوشته استاد مطهري:

  « امام حسن بر همين اساس تصميم به صلح گرفت و گويي به مردم مي گفت: بسيار خوب! اينك كه شما رفتار حكومتي معاويه را پسنديده و مناسب مي دانيد، ما اين آدم بد را آورديم كه كارها را خوب انجام دهد، حال ببينيد آن طور كه شما انتظار داريد، انجام خواهد داد؟» (سيره ائمه اطهار،صص107و 108) 

 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 22 آبان 1393 | 7:18 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

امام علي(ع) و کار فرهنگی

 

     پس از دوره استقرار حكومت و امت اسلامي، همين شيوه تقدم كارها و برنامه هاي فرهنگي بر ديگر برنامه همچنان در دستور كار و برنامه ائمه اطهار(ع) قرار داشت. درباره موضع گيري هاي ظاهرا متفاوت و متناقض امامان معصوم (ع) در برابر حكومت هاي وقت تحليل هاي گوناگوني مطرح مي شود و صاحب نظران مي كوشند دلايلي را به عنوان توجيه ذكر كنند. به باور اين نگارنده هر امام با توجه به تشخيص نوع مشكل زمان و مكان و موقعيت جامعه عصر خود ضروري ترين كار را انجام مي داده است.  

 امامان معصوم (ع) در طول تاريخ زندگي شان كه حدودا دو و نيم قرن به طول انجاميد ، علي رغم وجود شرايط گوناگون ، در هدف استراتژيك از نوعي همبستگي و پيوستگي و وحدت – كه همان اتفاق نظر درباره اولويت كار فرهنگي و ارشادي بود – برخوردار بودند.

  اگر هدف اساسي را در بعثت و رسالت انبيا و در سير و سيره نبوي ، آزاد سازي معنوي انسان( اشاره به آيه 17 سوره شعرا) بدانيم، گذشته از مدار و محورهاي حركت،همين هدف را به گواهي مواريث فرهنگي به يادگار مانده از امامان معصوم(ع) در حركت آنان هم خواهيم يافت. مثلا امام جعفر صادق(ع) همسوي با پويندگان راه فرهنگ سازي مي فرمايد:

 « من اصبح مهموما ليوي فكاك رقبه فقد هون عليه الجليل»

 كسي كه جز آزاد سازي معنوي خودش، دغدغه اي داشته باشد، امري بزرگ و سترگ را خوار و كوچك شمرده و در ميدان سوداگري زندگي ، سود كلاني را از دست داده است.

( تحف العقول، بخش سخنان امام صادق عليه السلام ، گفتار آن حضرت با جندب)

  امام علي (ع) با وجود توصيه پيامبر اكرم (ص) در روز غدير به ايشان و همه مسلمانان، هنگامي كه رويكرد جامعه و عدم آمادگي اكثريت جامعه عصر خود را با در دست گرفتن امر خلافت مشاهده كردند ، ۲۵ سال با پرهيز از رويارويي با حكومت ها ، كار فرهنگي را در راس برنامه هاي خود قرار دادند. در آن زمان ها هم بسياري از افراد و گروه ها ايشان را به قيام و مبارزه براي كسب قدرت و حكومت فرامي خواندند؛ اما ايشان كار فرهنگي و ارتقاي سطح آگاهي هاي جامعه را بر هر كار تند و راديكال ترجيح دادند.

   شايد افراد جامعه آن روزگار به يك ربع قرن كسب تجربه نياز داشتند تا آن چيزي را بفهمند كه علي (ع) در همان آغاز مي دانست. اما چاره چه بود؟ علي (ع) چاره اي جز صبر نداشت تا گردش ايام و افشاي ماهيت حكومتگران و آگاهي و پختگي فرد فرد جامعه، مردم را برانگيزد تا خود به پاخيزند و چندين روز دور خانه حضرت را بگيرند و مصرانه از ايشان بخواهند كه خلافت را بپذيرند.   

  امام علي (ع) خطاب به معارضان مردم گريز و فرهنگ ستيز مي فرمايند:

« انا اريدكم لله و انتم تريدونني النفسكم» (نهج البلاغه،خطبه136)

 من مي خواهم كه شما خدايي و آسماني شويد، اما شما بر آنيد كه من را فروكشيد و زميني كنيد.

  دردهاي جانكاه علي(ع) نه تنها نيرنگ و زرنگي قاسطين، كه بي فرهنگي مارقين هم بود. اين امام همام در توصيف روحيات فرهنگ ستيز خوارج مي فرمايند:

 « جفاه طفاه و عبيد احزام.... مردمي خشن ، فاقد انديشه عالي و احساسات لطيف ، مردمي پست، برده صفت، اوباشي كه از هر گوشه اي جمع شده و از هر ناحيه اي گردآمده اند . اين ها كساني هستند كه بايد اول آموزش ببينند، آداب را فراگيرند. در فرهنگ و ثقافت اسلامي خبرويت پيدا كنند. بايد بر اين ها قيم حكومت كند و دستشان گرفته شود. اينان نه با مهاجرين سنخيتي دارند و نه با انصار.» 

( نهج البلاغه، خطبه238)

 امير مومنان علي(ع) به عنوان رهبر جنبش ضد ارتجاع ، در برابر سه گزينه قرار داشت:

 1 – قهر انقلابي و ستيز ؛

2 – قهر انفعالي و گريز و

 3 – صبر و سكوت و حضور.

 گزينه هاي يك و دو در آن شرايط به ترتيب دل پسند جناح قدرت طلب حاكم و جناح ارتجاعي به سردمداري ابوسفيان بود. اولي استقلال سياسي و تماميت ارضي و دومي مدنيت اسلامي را تحديد و تهديد مي كرد و تقدير بدفرجامي را رقم مي زد.

  قيام آن حضرت براي استقرار حكومت عادلانه مطلوب خود امري بود كه بدون داشتن پايگاه اجتماعي در بين لايه هاي زيرين جامعه امكان پذير نبود. از سويي ساختار فكري و فرهنگي آن جامعه و بقاي رسوبات جاهلي در اذهان بيشتر مردم اجازه چنين جنبشي را نمي داد؛ بنابراين حضرت با انتخاب گزينه سوم، كارهاي فرهنگي  براي تعميق باورها و ارزش هاي اصيل اسلامي را در دستور كار قرار داد.  

  آيا مردمي كه با برافراشتن قرآن هاي كاغذي بر فراز نيزه ، قرآن ناطق و واقعي را رها مي كنند و فريب معاويه خودكامه را مي خورند، جز با آموزش از طريق كارهاي فرهنگي چگونه مي توان آگاهي بخشيد؟

  زورق قدرت طلبي و خودكامگي همه معاويه هاي تاريخ جز بر امواج ناآگاهي توده هاي مردم پيش نمي رود! و تنها راه درمان اين بيماري ، تعميق آگاهي لايه هاي مياني و فرودست جامعه از طريق گسترش برنامه هاي فرهنگي و ارشادي است.

 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 21 آبان 1393 | 7:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |



عاشورا خط سبز عزت و آزادگی


   در كرببلا غم از زمين مي جوشد         خون گريه ماتم از زمـــين مي جوشد

   از زخم كبود عشق در هرم كوير           هفتاد و دو زمزم از زمين مي جوشد

 عاشورا قله ای است بلند و شکوهمند که قرن هاست پیروز و سرفراز بر بلندای تاریخ بشر ایستاده و سرود پویایی و پایایی را در گوش زمان زمزمه می کند. از این قله رفیع رفعت دو خط موازی تا دامنه قیامت کشیده اند:

یکی خط سبز عزت و دیگری خط سرخ شهادت .

زیست طیبه هر مسلمان موحد بر روی یکی از این دو خط استمرار دارد ، يعني اگر مي تواند در خط سبز عزت مي زيد و گر نه در خط سرخ شهادت مي ميرد ....و راه سومي ندارد.

   در اين دو خط سبز و سرخ - عزت و شهادت - نه رنگي از ريا ديده مي شود و نه زنگاري از جفا . در زيست طيبه نه تعلق به ناسوت راه دارد و نه تملق به طاغوت.

  تكلف گر نباشد خوش توان زيست          تملق گر نباشد خوش توان مرد

  انسان هاي عاشورايي نه زر و زور را برمي تابند و نه به سوي تزوير مي شتابند. از اين مي گريزند و با آن مي ستيزند. 

  اينان تا شور حسيني در سر و شعور حسيني را در دل دارند، اين شعار حسيني را بر لب دارند:

  تا مي توان در خاك و خون خفت           چون مي توان خواري پذيرفت؟

   يا زنـــــدگي با فــــخر و عـــــزت            يا مــــرگ با عـــــز شــــــهادت

  تا مي توان با ســــادگي مـــــرد            كي مي توان شــرمندگي برد؟

   آزاد مردان جبهه عاشورا و آزاد زنان حماسه كربلا در خشنودي معبود هر جفايي را جميل مي بينند و هر تلخي را تجليل . 

   حضرت زينب (س) در پاسخ يزيد در تحليل واقعه عاشورا مي فرمايد:

« ما رايت الا جميلا » .

  منطق حال و زبان قال این شیرزنان و شیرمردان حسینی این است:

  گر شب پره خونم از گلـــو می ریـــزد          هر صبح شکوه شب فرو می ریزد

  تا منطق تو زور و زبان شمشیر است         خون از من و از تو آبـــــرو می ریزد

  .... و اکنون در شامگاهان عظیم ترین و طولانی ترین روز تاریخ - عاشورای حسینی - زمین بر آسمان می نازد و با نمایش شکوه این حماسه سر بر می افرازد و بانگ می زند و این فریاد را سر می دهد:

 نكوتر بتاب امشــب اي روي مــاه        كه روشن كني روي اين بزمگاه

بسا شمع رخشـــــنده تابــــــناك        زبادخــوادث فـــــرو مـــــــرده پاك

 بتاب اي مه امشب كه افلاكـــيان      ببيـــنند جانبــازي خــــــــاكــــيان

  .. ما با دلی پرخون و رویی گلگون ضمن تسلیت این واقعه جانگداز عالم بشری به همه آزادگان زمین و حقجویان زمان ،موفقيت روز افزون همگان را در پويش راه عزت و كرامت حسيني را از درگاه خداوند متعال مسئلت داريم و با پیامی کوتاه و تکان دهنده از سرور شهیدان (ع) سخن را به پایان می رسانیم:

النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْيَا، والدِّینُ لَعقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ، فَإذا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ.

مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقۀ زبان‌شان است، تا زمانی كه آسایش‌شان برقرار باشد، گرد آن می‌چرخند و آن‌گاه که با آزمایش غربال شوند، دینداران اندک خواهند بود. (بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۳)

       باید به پا خاست و راه این رهرو راستین را ادامه داد. حسین زیستن با عزت می خواهد ، نه گريستن با ذلت !

كربلا درس حركت در جاده آينده است
.

تصور كنيد در جبهه كسي براي رسيدن به هدف ايثار كند و روي مين برود تا افراد ديگر از آن جا
 
عبور كنند و به مقصد برسند؛ ولي بعد از شهادت او آن ها به جاي اين كه راه را ادامه دهند، تا به                     
 
 هدف برسند، بنشينند و فقط براي او گريه كنند!!

 

 


موضوعات مرتبط: مقالاتقطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 20 آبان 1393 | 7:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |



امام حسين(ع) و نهادينه كردن فرهنگ عاشورا

 

  شايد برخي بر اين پندار باشند كه قيام آگاهانه و شهادت مظلومانه امام حسين(ع) را هرگونه تحليل كنيم، قطعا نمي تواند يك توجيه فرهنگي داشته باشد! در حالي كه همين حركت به ظاهر خشونت آميز دقيقا رنگي ستم ستيز و مهرآميز داشته و مصداق اتم زمينه سازي براي كارهاي فرهنگي است. با سيري در سيره سراسر روشنگري آن حضرت و بررسي سخنان كوتاه منقول از ايشان درمي يابيم كه اين امام آزاده در همه عمر حتي روز عاشوراي خونين بيش از هر چيز تشته آگاهي و ارشاد مردم بوده است. حضرت امام حسين(ع) در بياني نيايش گونه به  درگاه خداوند عرض مي كند: 

« اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منافسه في سلطان و لاالتماس شي من فضول الحطام ، ولكن....لنظهر الاصلاح في بلادك ».

  « خدايا! تو مي داني كه اين قيام و اقدام، اقتدارگرايانه و يغماگرانه نبوده و نيست ، بل كه بدان منظور است كه در جامعه اصلاحات صورت گرفته و ظهور يابد.»

  (تحف العقول، بخش سخنان امام حسين عليه السلام)

 و در بيان ديگري هم در گفت وگوي با محمد حنفيه ، با تاكيد بر نفي خشونت باري و شرارت آميزي حركت ، اقدام خويش را اصلاح طالبانه توصيف كرده ، مي فرمايد:

  «...لطلب الاصلاح في امه جدي» (همان)

 امام حسين (ع) وقتي فراخوان وسيع مردم كوفه را مبني بر حمايت از خود ديدند، با تمام قوا به پا خاستند ، ولي اين مردم عهدشكن بودند كه با بي وفايي باعث شهادت ايشان و ياران باوفايشان شدند.  

به چند سخن برگزيده ايشان توجه فرماييد. در همه احاديث منقول از سيدالشهدا شوق ارشاد و راهنمايي و آگاهي بخشي مردم موج مي زند.

 اصلاح امت، نه قدرت طلبی

اللهم إنّک تعلم ما کان منا تنافسا فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک.   (تحف العقول، ص 243)

در باره فلسفه قیامش فرمود:

بار خدایا! تو می دانی که آنچه از ما اظهار شده برای رقابت در قدرت و دستیابی به کالای دنیا نیست، بلکه هدف ما این است که نشانه های دینت را به جای خود برگردانیم و جوامع انساني را اصلاح كنیم تا ستمدیدگان از بندگانت امنیت یابند و به واجبات و سنت ها و دستورهای دینت عمل شود.

تباهی دنیا

ان هذه الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها، فلم یبق منها الا صبابه کصبابه الاناء و خسیس عیش کالمرعی الوبیل، الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه، لیرغب المومن فی لقاء الله محقا، فانی لا اری الموت الا سعادة و لاالحیاة مع الظالمین الا برما ان الناس عبید الدنیا و الدین لعقٌ علی السنتهم یحوطونه ما درّت معائشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون.

(تحف العقول، ص 249 250)

امام حسین (ع) در هنگام سفر به کربلا فرمود:

راستی این دنیا دگرگونه و ناشناس شده و معروفش پشت کرده، و از آن جز نمی که بر کاسه نشیند و زندگی ای پست، همچون چراگاه تباه، چیزی باقی نمانده است. آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی گردد؟ در چنین وضعی، مؤمن به لقای خدا سزاوار است. و من مرگ را جز سعادت، و زندگی باظالمان را جز هلاکت نمی بینم. به راستی که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آن هاست و مادام که برای معیشت آن ها باشد، پیرامون آن اند، و وقتی به بلا آزموده شوند، دینداران اندک اند.

نشانه های مقبول و نامقبول انسان ها

من دلائل علامات القبول: الجلوس الی اهل العقول. و من علامات اسباب الجهل المماراة لغیر اهل الکفر. و من دلائل العالم انتقاده لحدیثه و علمه بحقائق فنون النظر.  (تحف العقول، ص 252)

از دلائل نشانه های قبول، همنشینی با خردمندان است. و از نشانه های موجبات نادانی، مجادله با مسلمانان. و از نشانه های دانا این است که سخن خود را نقّادی می کند و به حقایق فنون نظر داناست.

منزلت معلم معارف دینی

در فرهنگ اسلامی به علم و علم آموزی اهمیت فوق العاده ای داده شده است؛ به گونه ای که علی علیه السلام تصریح می کنند: 

 «هرکس به من حرفی بیاموزد، مرا بنده خود ساخته است». 

  نقل می کنند وقتی عبدالرحمن سلمی، معلم یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام ، به او سوره حمد را آموخت، امام حسین علیه السلام هدایای به او دادند که چنین عملی در مقابل چنان کاری تا به آن روز از کسی دیده نشده بود. بعضی از افرادی که چنین بخششی را از آن حضرت دیدند. به او اعتراض کردند که پاداش مورد استحقاق این معلم بسیار کم تر از آن مبلغی بود که شما به او عطا فرمودید. امام حسین علیه السلام در پاسخ فرمودند:

  «این مقدار پاداش در برابر آنچه او به فرزند من آموخته بود، بسیار ناچیز است. ارزش کار معلم بسیار بیشتر از این مقدار هدایاست».

سفارش به تقوا

امام حسین علیه السلام در سفارش به تقوا و بیان آثار آن می فرمایند:

 « شما را به رعایت تقوای الهی سفارش می کنم؛ زیرا خداوند برای کسی که تقوای الهی را پیشه خود سازد، ضمانت کرده است که احوالش را از آنچه ناخوش می دارد، به آنچه دوست می دارد، دگرگون سازد و از آن راهی که هرگز گمان نمی کرد، روزی اش را مقرر فرماید. پس بپرهیزید از این که در زمره کسانی باشید که از مردم بر گناهانشان بیمناک اند، ولی از کیفر گناه و کوتاهی های خود آسوده خاطر یا غافل اند. هرگز کسی با فریب و حیله داخل بهشت نمی شود و کسی جز از طریق اطاعت از احکام الهی به کمالاتی که خداوند برای انسان مقدّر کرده است، دست رسی پیدا نمی کند».

مرد آزاده کیست؟

امام حسین علیه السلام می فرمایند: 

 «هرآنچه در شرق و غرب آفتاب بر آن می تابد، از قبیل دریا، خشکی، کوه و دشت، همه نزد خداشناسان و اولیای خدا ناچیز و مانند برگشتن سایه است... مرد آزاده این چیزهای پست (زخارف دنیوی را) را به مردم دنیا وا می گذارد؛ زیرا بهای آزادمرد هیچ چیز جز بهشت نیست. پس شما خود را به غیر بهشت نفروشید و کسی که با به دست آوردن مال و مقام ناچیز دنیا خشنود شود، بی شک به پست ترین چیز راضی شده است».

 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 19 آبان 1393 | 7:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

سالروز شهادت امام سجاد(ع) را تسليت مي گويم                              


   امروز دوازدهم ماه محرم و بنا به روایتی سالروز شهادت حضرت امام علی بن حسین زین العابدین علیه السلام است. ضمن عرض تسلیت تصویری از سیمای زیبای و گزیده ای از رهنمودهای آن حضرت را با هم می خوانیم . باشد تا از رهنمودهایشان توشه ای و از خرمن معارفشان خوشه ای برگیریم. التماس دعا !

    امام باقر (علیه السلام) در توصیف پدر گرامى خویش فرمودند:

"پدرم على بن الحسین هرگز نعمتى از خداوند را یاد نكرد، مگر آن كه براى شكر آن نعمت سجده كرد و آیه اى از كتاب خدا را كه در آن سجده باشد نخواند، مگر آن كه سجده كرد و هر گاه حق تعالى شرى را كه از آن بیمناك بود دفع مى كرد، یا مكر مكركننده اى را از او دور مى كرد، سجده مى كرد و هر گاه از نماز واجب فارغ مى شد، سجده مى كرد و هر گاه توفیق مى یافت كه بین دو نفر آشتى برقرار كند، به شكرانه آن سجده مى كرد و اثر سجود در تمام مواضع سجود آن حضرت نمایان بود و لذا به آن حضرت سجاد مى گفتند .

" امام زین العابدین چون از وضو فارغ مى شد و اراده نماز مى كرد، لرزه بر اندام شریفش مى افتاد .

از كثرت عبادت و بیدارى روى مباركش زرد شده بود و پاهاى ایشان از كثرت قیام براى خداوند تعالى ورم كرده بود .

چنان نماز مى خواند كه گویى، این آخرین نماز او است و مى خواهد دنیا را وداع كند .

حسن خلق، حلم و خویشتن دارى و كظم غیظ و مراتب علم و دانش آن حضرت بسیار معروف و مشهور بود، زیرا كه ایشان از خاندانى هستند كه باب علم الهى هستند و هر كه طالب علم و دانش است، باید از آنان بیاموزد .

امام سجاد (ع)، همواره به یاد پدر بزرگوار خود حسین بن على (علیه السلام) بودند .

هر وقت آب مى نوشیدند، یا غذا مى خوردند، یا مى دیدند كه گوسفندى را ذبح مى كنند، به یاد واقعه كربلا و تشنگى و گرسنگى اهل بیت مى گریستند .

مجموعه دعاهاى آن حضرت، كه مشتمل بر: حكمت ها، معارف ناب توحیدى و بینش عمیق الهى آن حضرت و دایره المعارفى بزرگ و عمیق است، در كتابى تحت عنوان "صحیفه سجادیه" گردآورى شده است.

امام سجاد (ع) در روز 12 یا 18 یا 25 محرم سال 94 یا 95 هجرى (بنابر اختلاف روایات) توسط "هشام بن عبدالملك"، خلیفه اموى به شهادت رسیدند .

از امام باقر (ع) روایت شده است كه فرمودند: "چون زمان وفات پدرم فرارسید، مرا به سینه خود چسبانید و فرمود:

 "اى فرزند گرامى! تو را به چیزى وصیت مى كنم كه پدرم هنگام شهادت خود، مرا به آن وصیت كرد و آن این است كه، بپرهیز از ستم كردن بر كسى كه علیه تو یاورى ندارد جز خداوند!"

مدفن شریف آن حضرت در بقیع، قبرستانى نزدیك مدینه و در كنار قبر مطهر امامان گرامى، امام مجتبى، امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) است .

 

قبرستان بقیع

(والسلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیا) .

از كلمات گهربار آن حضرت است كه به فرزندان خویش فرمودند: 

 "یا بنى اصبر على النوائب و لا تتعرض للحقوق و لا تجب أخاك إلى الأمر الذى مضرته علیك أكثر من منفعته له: 

 پسرم! بر سختی ها صبر كن و متعرض حقوق كسي مشو (حقوق دیگران را پایمال مكن)  

    (با اقتباس از سايت تبيان)


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 15 آبان 1393 | 11:0 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  سخنرانی بانو زینب کبری در مجلس یزید:

زینب دختر علی بن ابی طالب ـ علیها السّلام ـدر مجلس یزید برخاست و گفت: سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و همة خاندان او باد. راست گفت خدای سبحانه که فرمود: «سزای کسانی که مرتکب کار زشت شدند، زشتی است، آنان که آیات خدا را تکذیب کردند و به آن ها استهزاء نمودند.»

ای یزید! آیا گمان می بری این که اطراف زمین و ‌آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شده ای؟، پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو می چرخد، و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آیا فراموش کرده ای قول خداوند متعال را:

«گمان نکنند آنان که کافر گشته اند، این که ما آن ها را مهلت می دهیم به نفع و خیر آنان است، بلکه ایشان را مهلت می دهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک».

آیا این از عدالت است؟ ای فرزند بردگان آزاد شده (رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ ) که تو، زنان و کنیزگان خود را پشت پرده نگه داری، ولی دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ اسیر باشند؟ پرده حشمت و حرمت ایشان را هتک کنی و صورت هایشان را بگشایی، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومی و غریب چشم بدان ها دوزند، و نزدیک و دور و وضیع و شریف چهرة آنان را بنگرند؟ در حالی که از مردان و پرستاران ایشان کسی با ایشان نبوده، و چگونه امید می رود که مراقبت و نگهبانی ما کند کسی که جگر آزادگان را جویده و از دهان بیرون افکنده است، و گوشتش به خون شهیدان نمو کرده است؟ (کنایه از این که از فرزند هند جگر خوار چه توقع می توان داشت) چگونه به دشمنی با ما نشتابد آن کسی که کینه ما را از بدر و احد در دل دارد و همیشه با دیدة بغض و عداوت در ما می نگرد؟ آن گاه بدون آن که خود را گناهکار بدانی و مرتکب امری عظیم بشماری، این شعر می خوانی:

فاهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا یا یزید لا تشل

و با چوبی که در دست داری، بر دندان های ابو عبدالله ـ علیه السّلام ـ سید جوانان اهل بهشت می زنی. چرا این شعر نخوانی، حال آن که دل های ما را مجروح و زخمناک نمودی و اصل و ریشة ما را با ریختن خون ذریة رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و ستارگان روی زمین از آل عبدالمطلب بریدی؟ آن گاه پدران و نیاکان خود را ندا می دهی و گمان داری که ندای تو را می شنوند. زود باشد که به آنان ملحق شوی و آرزو کنی کاش شل و گنگ بودی، نمی گفتی آنچه را که گفتی و نمی کردی، آنچه را کردی.

بارالها! بگیر حق ما را و انتقام بکش از هر که به ما ستم کرد و فرو فرست غضب خود را بر هر که خون ما ریخت و حامیان ما را کشت. ای یزید! به خدا سوگند، نشکافتی مگر پوست خود را، و نبریدی مگر گوشت خود را و زود باشد که بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ وارد شوی، در حالتی که بر دوش داشته باشی مسئولیت ریختن خون ذریة او را، و شکستن حرمت عترت و پاره تن او را، در هنگامی که خداوند جمع می کند پراکندگی ایشان را، و می گیرد حق ایشان را «و گمان مبر آنان را که در راه خدا کشته شدند، مردگانند، بلکه ایشان زنده اند و نزد پروردگار خود روزی می خورند.» و کافی است تو را خداوند از جهت داوری و کافی است محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ تو را برای مخاصمت و جبرئیل برای یاری او و معاونت.

و بزودی آن کس که کار حکومت تو را فراهم ساخت و تو را بر گردن مسلمانان سوار نمود، بداند که پاداش ستمکاران بد است و در یابد که مقام کدام یک از شما بدتر و یاور او ضعیف تر است. و اگر مصایب روزگار مرا بر آن داشت که با تو مخاطبه و تکلم کنم، ولی بدان قدر تو را کم می کنم و سرزنش تو را عظیم و توبیخ تو را بسیار می شمارم، این جزع و بی تابی که می بینی نه از ترس قدرت و هیبت توست، لکن چشم ها گریان و سینه ها سوزان است.

چه سخت و دشوار است که نجیبانی که لشکر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) که حزب شیطانند، کشته گردند و خون ما از دست هایشان بریزد، و دهان ایشان از گوشت ما بدوشد و آن جسد های پاک و پاکیزه را گرگ های بیابان سرکشی کنند، و کفتارها در خاک بغلطانند (کنایه از غربت و بی کسی آن ها).

ای یزید! اگر امروز ما را غنیمت خود دانستی، زود باشد که این غنیمت موجب غرامت (ضرر) تو گردد در هنگامی که نیابی مگر آنچه را که از پیش فرستاده ای، و نیست خداوند بر بندگان ستم کننده، به خدا شکایت می کنیم و بر او اعتماد می نماییم.

ای یزید! هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی، وحی ما را نتوانی از بین ببری، به نهایت ما نتوانی رسید، هرگز ننگ این ستم را از خود نتوانی زدود، رای تو، سست و روزهای قدرت تو اندک و جمعیت تو رو به پراکندگی است،‌ در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد. سپاس خدای را که اول ما را به سعادت و مغفرت ثبت کرد و آخر ما را به شهادت و رحمت فائز گرداند، از خدا می خواهیم که ثواب آن ها را کامل کند و بر ثوابشان بیفزاید، و برای ما نیکو خلف و جانشین باشد، که اوست خداوند رحیم و پروردگار ودود، و ما را کافی در هر امری و نیکو وکیل است.

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 15 آبان 1393 | 8:21 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  اين نهضت پاياست ، چون پيوسته پوياست!

امام حسین (ع) در منزلگاه "بیضه"در برابر لشکریان خود و سپاه "حر"  یک سخنرانی تاریخی ایراد کردند. ایشان فرمودند :

"...ایهاالناس ان رسول الله (ص) قال :من رای سلطانا جائرا...

ای مردم !رسول خدا (ص) فرمود :

هرکس حاکم بیدادگری را ببیند که حرمت های خدا را حلال می شمارد وعهد و پیمان پروردگار را می شکند و از سنت رسول خدا منحرف می گردد و در میان بندگان خدا به گناه و ستم عمل می کند ، پس با عمل و گفتار خود او را باز ندارد و روش ناپسند و سرزنش آمیز او را تغییر ندهد، بر خدا لازم است که این شخص ساکت را با آن حاکم ظالم به یک جا(جهنم) ببرد .

 (واتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه واعلموا ان الله شدید العقاب ). 

(سوره انفال.آیه ۲۵ ).

بدانید که این بیداد گران راه شیطان را در پیش گرفته اند و فرمان او را می برند و از اطاعت خدای روی گردانیده  دست به تبه کاری گشوده اند ، حدود الهی را تعطیل کرده و مال خدا را به خود و یاران خود اختصاص داده اند. حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کرده اند و اکنون بیش از همه کس من وظیفه دارم (چون آگاه تر هستم) که این بدعت ها را تغییر دهم و دست ستمکاران را کوتاه نمایم . 

نوشته ها و فرستادگان شما رسید که از بیعت و پایداری شما در راه حق حکایت می کرد . اکنون اگر بیعت خود را به پایان برید و از آنچه نوشته اید که دست از یاری من برندارید برنگردید،  به خوشبختی و سعادت خواهید رسید .

من حسین فرزند علی و فاطمه دختر رسول خدا هستم . خود با شما در راه جانبازی همراهم و زنان و فرزندانم نیز با زنان و فرزندان شمایند  و شما را شایسته است که از من پیروی کنید . و اگر کوتاهی کرده و پیمان خود را برهم زدید و بیعت مرا از گردن های خود فرونهادید، به جانم قسم که از شما مردم بعید نیست ، چه این که همین کار را با پدرم علی و برادرم حسن و پسرعمویم مسلم بن عقیل کردید و فریب خورده آن کسی است که به وعده های شما مغرور گردد. ولی بدانید که بهره سعادت خود را از دست دادید و نصیب خوشبختی خود را ضایع نمودید  و آن کسی که پیمان را بشکند، به زیان خود اقدام کرده و به زودی خدا مرا از شما بی نیاز خواهد ساخت  والسلام..."

   عزيزان من ! ارادتمندان خاندان عزت و كرامت و اهل بيت عصمت و طهارت !  

    عاشورا نهضتی است ماندگار ُ نه در صفحه ای از صحیفه تاریخ و نه در نقطه ای در جغرافیا ، بل كه نهضتي است كه در هر زمان و زمين در رگ هاي روزگار جاري است و همه انسان هاي تحت ستم و اسير سلطه خودكامگي را به قيام فرامي خواند.                        اين نهضت پاياست ، چون پيوسته پوياست! 

     بيانم با با ابياتي از نصرالله مرداني حسن ختام مي بخشم و شما را به خدا مي سپارم.

آب،شرمنده ایثار علمدار تو شد
که چرا تشنه از او این همه بی باک گذشت
بود لب تشنه لب های تو صد رود فرات
رود بی تاب،کنار تو عطشناک گذشت
بر تو بستند اگر آب،سواران سراب
دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت

 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 12 آبان 1393 | 7:47 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

خالی شدن شعارها از شعور

یکی از ویژگی های جوامع توسعه نیافته تکیه بر "تحریک احساسات " به جای "برانگیختن عقلانیت" یا  "قشری نگری" به جای "ژرف نگری" وخالی شدن شعارها از شعور ، فهم ، اندیشه ، تفکر وتدبر است .

پیام محوری حماسه کربلا و انقلاب عاشورا دفاع از عزت ، شرافت ، حریت و کرامت انسان بود . اما قشری نگری و تکیه بر عواطف و احساسات از حماسه افتخارآمیز عاشورا  فاجعه ای تاسف انگیز آفرید که گویی عمده دعوا سر آب و تشنگی بوده است !!

استاد مطهری این چالش تاسف آور تاریخی را "تبدیل حرکت به بنیاد " می نامد . ایشان می گوید :

"...گاهی یک جریان موج خیز و حرکت زای اجتماعی روح خود را از دست می دهد و از آن جز یک سلسله آداب و تشریفات بی اثر باقی نمی ماند . امیرالمومنین (ع) فرمود :

 اسلام به دست اموی ها مانند ظرفی كه وارونه شود و محتوایش بیرون بریزد و جز خود ظرف باقی نماند، وارونه می شود و از محتوای خود خالی می شود :"یکفا الاسلام کما یکفا الاناء " و ما با شما همراهی کرده نام این پدیده اجتماعی را "تبدیل حرکت به بنیاد " می نهیم .

با ذکر یک مثال توضیح می دهم :

عزاداری سنتی امروز امام حسین علیه السلام تبدیل حرکت به بنیاد است . این عزاداری که به حق درباره اش گفته شده :

 "من بکی او ابکی او تباکی وجبت له الجنه " که حتی برای تباکی (خود را شبیه گریه کن ساختن) هم ارزش فراوان قائل شده ، در اصل  فلسفه اش تهییج احساسات علیه یزید ها و ابن زیادها و به سود حسین ها و حسینی ها بوده است . در شرایطی که  حسین به صورت یک مکتب در یک زمان حضور دارد و سمبل راه وروش اجتماعی معین و نفی کننده راه و روش موجود معین دیگری است ، یک قطره اشک برایش ریختن واقعا نوعی سربازی است . درشرایط خشن یزیدی  در حزب حسینی ها شرکت کردن و تظاهر به گریه کردن بر شهدا نوعی اعلام وابسته بودن به گروه اهل حق و اعلان جنگ با گروه اهل باطل و در حقیقت نوعی از خود گذشتگی است . اینجا است که عزاداری حسین بن علی (ع) یک حرکت است ، یک موج است،  یک مبارزه اجتماعی است . اما تدریجا روح و فلسفه این دستور فراموش می شود و محتوای این ظرف بیرون می ریزد و مسئله شکل یک عادت به خود می گیرد که مردمی دور هم جمع بشوند و به مراسم عزاداری مشغول شوند،  بدون این که نمایانگر یک جهت گیری خاص اجتماعی باشد و بدون آن که از نظر اجتماعی عمل معنی داری به شمار رود ، فقط برای کسب ثواب (که البته دیگر ثوابی هم در کار نخواهد بود )، مراسمی مجرد از وظایف اجتماعی و بی رابطه با حسین های زمان و بی رابطه با یزید ها و عبیدالله های زمان بپا دارند . اینجاست که حرکت تبدیل به بنیاد یعنی عادت شده و محتوای ظرف بیرون ریخته و ظزف خالی باقی مانده است . در چنین مراسمی است که اگر شخص یزید بن معاویه هم سر از گور به در آورد، حاضر است که شرکت کند ، بلکه بزرگ ترین مراسم را بپا دارد . در چنین مراسم است که نه تنها "تباکی " اثر ندارد ، اگر یک من اشک هم نثار کنیم، به جایی بر نمی خورد !!!   

 (نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر-صص ۸۰-۷۹ )


 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 11 آبان 1393 | 7:3 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

کدام ؟ بر که بگرییم ؟!

حسین جان ! اكنون قرن هاست که ما در هر کوی و برزن دردنامه تو را می سراییم و بر مظلومیت تو می گرییم ، اما تو بر بلندای قلل رفیع عزت و حریت ایستاده ای و همه انسان های حق باور و حقیقت پرور را به آزادی و آزادگی فرامی خوانی.

حسین جان ! ای سردار سپاه سپیده ! و ای سالار به خون تپیده ! ای طلایه دار سرخ شفق ! و ای طلیعه سپید فلق ! 

تو زنگار انحراف اموی را با فواره خون جوانانت زدودی و شعر بلند شهادت را با گلوازه های ایثار سرودی . 

 تو با خون یارانت ، فراخنای افلاک را ستاره باران کردی و پهنای خاک را گلباران نمودی . 

 تو دریا را در وسعت تحقیر کردی و آسمان را در رفعت .

 تو سپیده را در عصمت به پیکار خواندی و سپیدار را در حشمت .

تو سرو را در قامت خجل کردی و کوه را در استقامت .

تو چشمه سار را ایثار  آموختی و ایثار را با ثار آمیختی .

تو حجم وسیع کلمات را در ستایش خود به تنگنا کشاندی و واژه ها را به ژرفا نشاندی .

تراوش نوش سخنانت ، شهد را شرمنده کرد و سخنوران را بنده . 

 جهاد آزادی بخش تو ، ستمدیدگان را شهد عزت بخشید و ستمگران را شرنگ ذلت چشانید .

تو شیفتگان شراب وصل را شهد شهادت نوشاندی و فریفتگان سراب جهل را شرنگ مرگ .

تو با نبرد شکوهمند خود مستکبران را ذلیل کردی و مستضعفان را جلیل . زندگی با ذلت را مرگ دانستی و مرگ با عزت را زندگی.

 تو حیات جاودانه را در آیینه مرگ شرافتمندانه یافتی و مشتاقانه به سویش شتافتی . زندگی را پیکار در راه اندیشه نامیدی ، اندیشه ای که ریشه در کوثر رسالت داشته ، زلال وحی می نوشد و کلام رب می نیوشد .

 تو قائدین را الهام بخشیدی و قاعدین را قیام . بر شهیدان سروری و بر سروران ، رهبر .

 حسین جان ! این بخشی از کارنامه توست ....واما اکنون  بشنو که ما چه کردیم !

ما قرن هاست که علم ولایت تو را بر دوش می کشیم و حلقه ارادت تو را بر گوش داریم . اما چه بسا برای تو و خاندان عزت و طهارت تو مایه عیب و ننگ هستیم ، نه زیب اورنگ . فرزند برومند تو امام صادق( ع) فرمود : 

  « کونوا لنا زینا و لا تکونوا علینا شینا»

برای ما مایه زینت و آبرو باشید و مایه ننگ و عار نباشید.

اما حسین جان قصه تلخ ما را دمی بشنو !

حسین جان !ما مسلمانان بیش از یک میلیارد نفر ( بیش از بيست درصد) جمعیت جهان را داریم ، اما فقط پنج درصد تولید ناخالص ملی دنیا را (یعنی کمتر از فرانسه ! ) داریم !  

آیا این امت شایستگی ادعای پیروی از پیامبری را دارد که خود « قلیل الموونه و کثیرالمعونه » بود ؟ یعنی مصرف و هزینه اش کمتر از همه ، ولی تولید و کمکش به بشریت بیشتر از همه بود ؟!

حسین جان ! کشورهای عرب با داشتن پنج درصد جمعیت جهان ۶۰درصد واردات کشاورزی دنیا را دارند .

حسین جان ! نیای بزرگوار تو حضرت محمد(ص) تحصیل علم و دانش را بر هر مسلمان واجب شمرد ، اما من با چه رویی به تو بگویم که جمعیتی حدود ۱۰۰میلیون نفر در۲۱کشور عربی سوادخواندن ونوشتن ندارند. از هر ۳نفر عرب یک نفر و نیز حدود نیمی از زنان عرب بی سوادند!

حسین جان ! ما امت شیعه تو در ایران با داشتن یک درصد جمعیت جهان ، ۱۰درصد نفت جهان ، ۱۸ درصد گاز جهان و ۷ درصد منابع و ذخائر زیرزمینی جهان و بهترین سرزمین و آب و خاک را داریم ، اما هنوز بیش از ۸۰درصد هزینه های ما از محل فروش نفت تامین می شود ، نه از محل تولیدات ما !

حسین جان ! تو با آفرینش عاشورا ، فرهنگی را بنیان نهادی که هیچ انسان عاشورایی نباید خوار و ذلیل باشد ، اما چه کنیم که بیش از ۶۰ سال است که ما مسلمین به علت اتکا به احساسات _ و نه تکیه به عقلانیت _ از پس مقابله با ۵ - ۴ میلیون صهیونیست زورگو بر نمی آییم . آیا تو این ذلت را بر ما می پسندی و می بخشایی ؟ و ما را شیعه عاشورایی می دانی ؟

حسین جان ! از قصه پر غصه فلسطین و غزه چه بگویم؟

سرتاسر دشت خاوران سنگی نیست

کز خون دل و دیده بر آن رنگـی نیست

در بسياري از بلاد اسلامي قداره های غصب و قساوت ، جوانه های سبز معصومیت را قطعه قطعه می کنند !

در غزه فلسطین عقابان خون آشام صهیون ، کبوترهای سپیدبال صلح و صفا را می درند .

در بسياري از كشورهاي به اصطلاح اسلامي خشم  طوفان و سموم خزان ، شکوفه های سرخ شهامت و غنچه های عطرآگین قداست را بی رحمانه به خاک می ریزند !

 داس های دسیسه و دنائت ، ساقه های ترد صداقت را درو می کنند !

 غرش تانک ها ، رویای لطیف کودکان را می شکند . بلور بغض در گلوی فلسطین شکسته و چشمه های عطوفت در چشم های عاطفه یخ بسته است !

 از چشمان خیس آیینه خون می چکد . اسرائیل در رگ های فلسطین درد می ریزد و دریا را در کنار اشک های کودکان می آویزد ! 

چشمان معصومانه هر کودک فلسطینی و غزه ای و عر اقی و سوری و...، رمز هزار آیینه می گوید و از هر آیینه هزار شاخه کینه می روید !

صهیونیسم ، تصویر زیبای حقوق بشر را در قاب فلسطین شکست و رشته های محبت و ریشه های مودت را از هم گسست ! امروز جنگ های بی رحمانه در غزه و عراق و سوریه و...،اعتماد به مجامع بین المللی را بر داربست تجربه مصلوب کرده است .

ای کاش سبوی همه دریاها در چشمانمان می شکست ، تا عمق فاجعه را می نگریستیم و اندکی درد را می گریستیم !

اما حسین جان ! اکنون تو بگو : آیا ما باید بر تو بگرییم ، یا تو بر ما؟! تو که عصاره عزت هستی ، یا ما که درمانده ذلت؟!  آری حسین جان ! تو بگو !

کدام ؟ بر که بگرییم؟ اشک حیران است

چرا ؟بر چه بگرییم؟ عقــل پرسان است  

اما ، عزيزان من ! آيا امام حسين (ع) در قبال همه عزت مداري هاي خود و در برابر همه مصائب مسلمين از ما گريه و سوگواري مي طلبد يا عقلانیت و خردمداري؟! ايشان از شيعه راستين خود ذهني نقاد و طبعي وقاد مي خواهد. 

« من دلائل العالم انتقاده لحدیثه »   (تحف العقول ، ص ۲۴۸)

سخنی که از قید قلم رسته و بر صدراين مقال نشسته ، گهری ناب و جرعه ای از آفتاب است که از اندیشه و بیان امام حسین (ع) تراویده و بر صفحه ای از صحیفه هستی أرمیده است . امام آزادگان ، تفکر و نقادی سخن را تا بدان پایه ارج می نهند که آن را از نشانه ها و دلایل دانایی انسان می دانند . عقل را باید به کمال رساند و آن را بر صدر استدلال نشاند . ایشان بر این باورند که :

 « عقل جز با پیروی از حق به کمال نمی رسد .» 

   اکنون ما امتی هستیم که پیروی از ائمه اطهار (َع) را افتخار خود می دانیم و ارادت و محبت خود نسبت به ایشان را انگیزه همه کارهای خود می شماریم . آیین ها و مراسمی که ما هر ساله به انگیزه عزاداری و سوگواری حضرت سیدالشهدا(ع) برگزار می کنیم ،  آیا نباید ما را گامی به سوی شناخت راه و روش ایشان نزدیک کند ؟ 

ما در این آیین ها چقدر شعر و شعار و نوحه و مصیبت مبنی بر تشنگی این بزرگواران نقل می کنیم ، اما کمتر از بیانات و سخنان خود ایشان می گوییم . سخنرانی حضرت امام حسین(ع) در «منی» از بی نظیرترین و زیباترین و شیواترین بیانات تاریخ است . طراوت و تازگی در فرازهای شگفت انگیز سخنان ایشان جلوه گر است . اما چون نوحه های بی پایه مداحان گریه آور و سوزناک است ، بیشتر وقت مجالس عزاداری در اختیار آنان است. 

 


موضوعات مرتبط: مقالاتقطعه ادبي

تاريخ : شنبه 10 آبان 1393 | 11:59 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

اگر تو آنجا بودي

               كو‏ُنا لِلظّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلوُمِ عَوْناً

                      (از وصاياي امام علي عليه السلام)

آن گاه كه نخستين تازيانه ستم بر پوست لخت اولين ستمديده تاريخ، خطّي از خون كشيد، و نخستين شمشير خود كامگي و انحراف، فرياد سرخ رگ هاي استضعاف را بر سينة سياه آسمان پاشيد، 

اگر تو آنجا بودي ، براي دفع ستم و رفع الم چه مي كردي؟

آن گاه كه دست بيداد قابيل- اولين ستمگر تاريخ - فرا رفت و فرو آمد و نخستين قطرة سياه مرگ را در كام هابيل- نخستين ستمديدة تاريخ - چكانيد و نخستين قطره خون پاك برسينة سياه خاك فرو ريخت، 

اگر تو آنجا بودي ، در نهي از منكر و نفي ستمگر چه مي كردي؟

آن گاه كه در مصر خون بردگان بي گناه را گلماية بناي اهرام سياه مي كردند و موساييان حق باور در رويا رويي با تفرعن فرعون هاي ستمگر با پيام آور حق نگر ميثاق بستند و اركان نفاق را در هم شكستند، 

اگر تو در عرصه اين نبرد حق و با طل بودي،  چه مي كردي؟

آن گاه كه نمرود، اين الهة جور و جهل و جمود براي نابودي ابراهيم، قهرمان آزادگي و اميد و تنديس تناور توحيد، مناره اي از خشم افراخت و دريايي از آتش افروخت، 

اگر تو در اين مصاف تبلور توحيد با تحجّر پليد بودي ، چه مي كردي؟

آن گاه كه در صحاري كنعان برادران بي وفا، دام جفا گستردند، آتش كينه در تنور سينه آنان را بر آن داشت تا يوسف، آن ماه فضيلت را در چاه رذيلت خود افكنند، 

اگر تو در آنجا بودي، كه براي برادران يوسف جز اظهار تأسف گريز و گريزي نبود، چه مي كردي؟

آن گاه كه محمّد (ص)، آخرين پيام آور آسماني بت ها و بت واره هاي شرك و خود كامگي را درهم شكست و غُل ها و زنجيرهاي اسارت را از دست و پاي افكار انسان ها گسست، آن گاه كه در عرصه هاي بدر و اُحُد و خندق و در جبهه هاي رويارويي شرافت و اشرافيت، كفر و نفاق در برابر محمد (ص) پيامبر مهر و وفاق ، قامت بر مي افراشتند، 

اگر تو آنجا بودي ، در ياري اسلام و محو كفر و ظلم و ظلام چه مي كردي؟

آن گاه كه در صحراي طف و بيابان كربلا، حسين (ع) سردار سپاه سپيده ، پرچم سرخ جهاد را بر بلنداي سبز فرياد برافراشت، آن گاه كه ياران، برادران و فرزندان و همه هستي خود را در طبق اخلاص نهاد و عاشقانه به پيشگاه حضرت دوست تقديم كرد، آن گاه كه در گرما گرم نبرد ظهر عاشورا غمگينانه سر بر بازوي تنهايي نهاد و فريادِ «هل من ناصرٍ ينصُرُني» را بر تارك همه آزادانديشان بيدار در همه قرون و اعصار نواخت، 

اگر تو در اين صحنه مصاف نور و ظلمت، و سعادت و شقاوت حاضر بودي، براي اعلاي كلمه توحيد و امحاي باطل پليد چه مي كردي؟

آري اگر تو در همه عرصه هاي رويارويي حق و باطل، عدالت و تبعيض، شرافت و اشرافيت، و فضيلت و رذيلت حاضر بودي، 

دست در دست هابيل مظلوم، بر جفاي قابيل مي شوريدي، 

هماهنگ و همنوا با موساييان ستم ستيز، تفرعن فراعنه حق گريز را در هم مي كوبيدي، 

در ركاب ابراهيميان آگاه، نمروديان خود خواه زمين را در هر زمان به خاك مذلّت مي نشاندي، 

همگام با يوسف صدّيق سال هاي ستروَن جوانمردي و صداقت و قرن هاي قحطي مهر و محبّت را پر از شكوفه هاي مهرباني و كرامت مي كردي، 

همراه با محمّد (ص) پيام آور بزرگ رحمت و حريّت با قامتي به بلنداي قيامت با همه خود كامگان ستم پيشه و اشراف بي ريشه در مي آويختي و خون سياه عوام فريبان جبهة زور و زر و تزوير را مي ريختي، 

و در حماسة سبز عاشورا و نبرد سرخ كربلا در ركاب سردار سرافراز سپيده، كتيبة انقلاب را در كتاب آفتاب مي نگاشتي، ريشه زور و انديشة فسق و فجور را بر مي كندي و بناي كاخ عزّت و كرامت را پي مي افكندي.  ….

افسوس! دريغ كه من و تو در هيچ يك از آن صحنه ها نبوديم ، تا رسالت انساني و تاريخي خود را انجام دهيم. امّا  …

    چشم دل باز كن كه جان بيني

                 آنچه ناديدني است آن بيني

اگر چشم دل و گوش جان را بگشايي ندايي تحوّل آفرين در همه ادوار تاريخ طنين انداز است كه:

 كُلُّ ارضٍ كربلا و كُلُّ يومٍ عاشورا

بنا بر اين همه آن جبهه ها همچنان گشوده است و نبرد بي امان پيوسته در جريان است.صحنه ها تنها من و تو را كم دارد …

                                                           سيد عليرضا شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: مقالاتقطعه ادبي

تاريخ : جمعه 9 آبان 1393 | 6:47 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

گامی در بررسی تحریفات رویدادهای عاشورا (2)

 امام حسين(ع) :  « من دلائل العالم انتقاده لحدیثه »   (تحف العقول ، ص ۲۴۸)

سخنی که از قید قلم رسته و بر صدر مقال نشسته ، گهری ناب و جرعه ای از آفتاب است که از اندیشه و بیان امام حسین (ع) تراویده و بر صفحه ای از صحیفه هستی أرمیده است . 

امام آزادگان ، تفکر و نقادی سخن را تا بدان پایه ارج می نهند که آن را از نشانه ها و دلایل دانایی انسان می دانند .   عقل را باید به کمال رساند و آن را بر صدر استدلال نشاند . ایشان بر این باورند که : 

« عقل جز با پیروی از حق به کمال نمی رسد .» 

   اکنون ما امتی هستیم که پیروی از ائمه اطهار (َع) را افتخار خود می دانیم و ارادت و محبت خود نسبت به ایشان را انگیزه همه کارهای خود می شماریم . آیین ها و مراسمی که ما هر ساله به انگیزه عزاداری و سوگواری حضرت سیدالشهدا(ع) برگزار می کنیم ،  آیا نباید ما را گامی به سوی شناخت راه و روش ایشان نزدیک کند ؟ ما در این آیین ها چقدر شعر و شعار و نوحه و مصیبت مبنی بر تشنگی این بزرگواران نقل می کنیم ، اما کمتر از بیانات و سخنان خود ایشان می گوییم .

سخنرانی حضرت امام حسین(ع) در «منی» از بی نظیرترین و زیباترین و شیواترین بیانات تاریخ است . طراوت و تازگی در فرازهای شگفت انگیز سخنان ایشان جلوه گر است .اما چون نوحه های بی پایه مداحان گریه آور و سوزناک است ، بیشتر وقت مجالس عزاداری در اختیار آنان است. 

 دیروز بخشی از دردنامه امروزین عاشورا را از بیانات استاد مطهری مطالعه کردید . امروز بخش دیگری را با هم بخوانیم و بر مصیبت تازه کربلا و عاشورا ، که خود آن را آفریده ایم ، بگرییم !! 

 قصه لیلا مادر حضرت علی اکبر(ع)

نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا ، که یکی از معروف‌ترین قضایا است و حتی یک سند تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد، قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند، ولی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر. حتی من در قم، در مجلسی که به نام آیت الله بروجردی تشکیل شده بود ،که البته خود ایشان در مجلس نبودند، همین روضه را در آنجا شنیدم ،که علی اکبر به میدان رفت. حضرت به لیلا فرمود که از جدم شنیدم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمه خلوت آنجا موهایت را پریشان کن، در حق فرزندت دعا کن. شاید خداوند این فرزند را سالم برگرداند!

اولا در کربلا لیلایی نبوده ،که چنین کند. ثانیا اصلا این منطق، منطق حسین نیست. منطق حسین در روز عاشورا، منطق جانبازی است. تمام مورخین نوشته اند: هر کس که آمد اجازه خواست، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر کند، ذکر می کرد. به جز برای علی اکبر «فاستاذن اباه فاذن له»؛ یعنی تا اجازه خواست گفت : برو. حال چه شعرها که سروده نشده! از جمله این شعر که می گوید:

 

خیز ای بابا از این صحرا رویم

نک به سوی خیمه لیلا رویم

 

نمونه دیگری که در همین باره خیلی عجیب بود و در همین تهران، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر در چند سال پیش از یکی از اهل منبر ،که روضه لیلا را می خواند، شنیدم . من در آنجا چیزی شنیدم  ،که به عمرم نشنیده بودم. گفت وقتی که حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، بعد نذر کرد که اگر خدا، علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود ، از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد. یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد!!! این را گفت و یک مرتبه زد زیر آواز:

 

نذر علیه لئن عادوا و ان رجعوا

لازرعن طریق تفت ریحانا

 

من نذر کردم که اگر این ها برگردند، راه تفت را ریحان بکارم. این شعر عربی بیشتر برای من اسباب تعجب شد ،که این شعر از کجا پیدا شد؛ بعد به دنبال آن رفتم و دیدم این تفتی که در این شعر آمده ،کربلا نیست. بلکه این تفت سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است، که لیلی در آن سرزمین سکونت می کرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی و آن روضه‌خوان این شعر را برای لیلای مادر علی اکبر و کربلا می خواند. تصور کنید اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب آنجا باشد و این قضایا را بشنود، آیا نخواهد گفت که تاریخ این ها چه مزخرفاتی دارد؟ آن ها نمی فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است ، بلکه می‌گویند زن های این ها چقدر بی شعور بوده اند، که نذر می کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند. این حرف‌ها یعنی چه؟!

  ( در این باب سخن بسیار است . در روزهای بعد نیز این مقال را پی می گیریم.)


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 8 آبان 1393 | 10:36 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

گامی در بررسی تحریفات رویدادهای عاشورا(1)
 

درای کاروان کربلا کم کم به گوش می رسد .در سطح جامعه مذهبی ما جنب و جوشی فراوان تحت عنوان عزاداری در برزگداشت این واقعه مهم تاریخی به چشم می خورد. اما پرسشی که معمولا ذهن هر اندیشمندی را به پاسخی اقناعی فرا می خواند ، این است که اکنون در سال 1436ه.ق.حدود 1375سال از آن رویداد غم انگیز گذشته ، اصل ماجرا چه بوده و نقل کنندگان چقدر از احساسات خود را به جای واقعیات درج کرده اند؟

 در این باب مورخان و متفکران تحقیقاتی کم و بیش انجام داده اند . امروز و روزهای بعد نمونه هایی از تلاش ها و نظریات استاد مطهری را مرور می کنیم .

 

مطلب حاضر برگرفته از کتاب "حماسه حسینی" است که شامل سخنرانی های استاد شهید آیت الله مطهری در خصوص تحریفات صورت گرفته در مورد واقعه عاشورا می باشد.

لازم به ذکر است که مطالب استاد چون سخنرانی بودند، پردازش و ویرایش ‌شده اند.

 

  گریه بر امام حسین علیه السلام با هر وسیله 

مرحوم حاجی نوری نکته ای را در کتاب لؤلؤ و مرجان ذکر کرده است و آن این که عده ای گفتند موضوع امام حسین و گریه بر او، ثوابش آن قدر زیاد است که از هر وسیله ای برای این کار می شود استفاده کرد. یک حرفی امروزی ها در مکتب "ماکیاول" در آورده اند که می گویند هدف، وسیله را مباح می کند؛ هدفت خوب باشد، وسیله هرچه شد، شد! گفتند ما یک هدف مقدس و منزه داریم و آن این است که گریستن بر امام حسین کار بسیار خوبی است و باید گریست. به چه وسیله بگریانیم؟ به هر وسیله که شد! هدف که مقدس است، وسیله هرچه شد، شد. اگر تعزیه در آوریم، تعزیه های اهانت آور، درست است یا نه؟ گفتند اشک جاری می شود یا نه؟ همین قدر که اشک جاری شود، اشکال ندارد! شیپور بزنیم، طبل بزنیم، معصیت کاری بکنیم، به بدن مرد، لباس زن بپوشانیم، عروسی قاسم درست کنیم، جعل کنیم، تحریف کنیم، در دستگاه امام حسین این حرف ها مانعی ندارد. دستگاه امام حسین از دستگاه دیگران جداست، در اینجا دروغ گفتن بخشیده می شود، جعل و تحریف کردید، شبیه سازی کردید، بخشیده می شوید. هر گناهی که در مراسم انجام دادید، بخشیده می شوید.

چون کتاب روضة الشهدا اولین کتاب به زبان فارسی است که نوشته شد، مرثیه خوان ها که اغلب بی سواد بودند و به کتاب های عربی مراجعه نمی کردند ، همین کتاب را می گرفتند و در مجالس از رو می خواندند. این است که امروزه مجالس عزاداری امام حسین را روضه خوانی می گوییم. در زمان امام حسین و حضرت صادق و امام حسن عسکری که روضه خوانی نمی گفتند و بعد در زمان سید مرتضی و خواجه نصیرالدین طوسی هم روضه خوانی نمی گفتند. از پانصد سال پیش به این طرف اسمش روضه خوانی شده، روضه خوانی یعنی خواندن کتاب روضة الشهدا، خواندن همان کتاب پر از دروغ. از وقتی که این کتاب به دست مردم افتاد، کسی تاریخ واقعی امام حسین را مطالعه نکرد.
 با كمال تاسف باید بگویم تحریف‌هایی كه به دست ما در این حادثه صورت گرفته است، هم در جهت پایین آوردن و نسخ كردن قضیه بوده و هم در جهت بی خاصیت و بی اثر كردن قضیه بوده است. و در این قضیه، هم گویندگان و علمای امت و هم مردم تقصیر داشته‌اند.
نقل می‌كنند كه یكی از علمای بزرگ در یكی از شهرستان‌ها تا اندازه‌ای درد دین داشت و همیشه به این دروغ‌هایی كه روی منبر گفته می‌شد، اعتراض می كرد و تعبیرش هم این بود كه می‌گفت: 
این زهرماری‌ها چیست كه بالای این منبرها می‌گویند؟ واعظی به او گفت : اگر این ها را نگوییم اصلا باید در دکان را تخته كنیم. آن آقا جواب داد: این ها دروغ است و نباید گفته شود. از قضا چندی بعد خود این آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش تشكیل داد و همان واعظ را دعوت كرد. ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت : من می‌خواهم به عنوان نمونه یك مجلسی ترتیب بدهم كه در آن، روضه دروغ نباشد و تو هم مقید باشی كه جز از كتاب‌های معتبر، هیچ روضه‌ای نخوانی و یا به تعبیر خودش گفت كه از آن زهرماری‌ها نباید چیزی بگویی. واعظ هم گفت: چون مجلس مال شماست، اطاعت می شود. شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود، منبر هم كنار محراب بود، آقای واعظ صحبت‌هایش را گفت و موقع خواندن روضه شد. شروع كرد به خواندن  روضه و خود را مقید كرده بود كه جز روضه راست چیزی نگوید. اما هرچه گفت مجلس تكان نخورد و مجلس همین طور یخ كرده بود. آقا دید عجب، این مجلس مال خودش هست .بعد مردم چه می‌گویند، تصور می‌کنند که لابد آقا نیتش پاك نیست كه مجلسش نمی‌گیرد. اگر آقا خودش نیتش درست باشد، اخلاص نیت داشته باشد، حالا كربلا شده بود. دید كه آبرویش می رود. به فکر رفت که چه بكند؟ یواشكی و زیر چشمی به واعظ گفت: 
یك كمی از آن زهرماری‌ها قاطی کن !
این انتظاری كه مردم برای كربلا شدن دارند، خود دروغ‌ساز است و لهذا غالب جعلیاتی كه وارد شده است، مقدمه گریز زدن بوده است، یعنی برای این که بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری كرد. یك جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است. این قضیه را من مكرر شنیده‌ام و لابد شما هم شنیده‌اید و حاجی نوری در مقدمات قضایا آن را نقل كرده است. می‌‌گویند روزی امیرالمومنین علی علیه السلام در بالای منبر بود و خطبه می‌خواند. امام حسین علیه السلام فرمود: من تشنه‌ام و آب می‌خواهم. حضرت فرمود : كسی برای فرزندم آب بیاورد. اول كسی كه از جا بلند شد ،كودكی بود كه همان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بود ،كه رفتند و از مادرشان یك كاسه آب گرفتند و آمدند ،كه این جریان با یك طول و تفسیری نقل می‌شود. بعد امیر المومنین علی علیه السلام چشمشان كه به این منظره افتاد اشكشان جاری شد. به آقا عرض كردند: شما چرا گریه می‌كنید؟ فرمود: قضایای کربلا یادم افتاد. كه دیگر معلوم است گریز به كجا منتهی می‌شود. حاجی نوری در این جا یك بحث عالی دارد. می‌گوید :شما كه می‌گویید علی در بالای منبر خطبه می‌خواند، باید بدانید كه علی فقط در زمان خلافتش منبر می رفت و خطبه می‌خواند. پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین مردی بود که تقریبا سی و سه سال داشت. بعد می گویند اصلا این حرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش در حال موعظه مردم است و خطابه می خواند، ناگهان وسط خطابه بگوید: آقا من تشنه ام،آب می خواهم؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند، می گویند چه آدم بی ادب و بی تربیتی است؛ و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده و یک جوان اقلا پانزده ساله بوده است. می بینید که چگونه جریانی را جعل کرده‌اند. آیا این قضیه در شان امام حسین است؟! و غیر از دروغ بودنش اصلا چه ارزشی دارد؟ آیا این جریان، شان امام حسین را بالا می برد یا پایین می آورد؟! مسلم است که پایین می آورد؛ چون یک دروغ به امام نسبت داده ایم و آبروی امام را برده ایم. طوری حرف زده ایم که امام را در سطح بی ادب‌ترین افراد مردم پایین آورده ایم؛ در حالی که پدری مثل علی مشغول سخن گفتن است، تشنه اش می شود، طاقت نمی آورد که جلسه تمام شود و بعد آب بخورد، همان جا حرف آقا را قطع می‌کند و می گوید من تشنه ام برای من آب بیاورید.
نمونه دیگری که تحریف و جعل شده است، این است که قاصدی برای ابا عبدالله (ع) نامه ای آورده بود و جواب می‌خواست. آقا فرمود که سه روز دیگر بیا ، از من جواب بگیر. سه روز دیگر که سراغ گرفت، گفتند: آقا حرکت کردند و امروز عازم رفتن هستند. این را هم گفت: پس حالا که آقا می روند ، بروم ببینم که جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است. رفت و دید آقا خودش روی یک کرسی نشسته است و بنی هاشم روی کرسی‌های چنین و چنان، بعد محمل هایی آوردند. چه حریرها و چه دیباج‌هایی، در آنجا بود. بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سوار این محمل‌ها کردند. این ها را می گویند و می گویند تا ناگهان به روز یازدهم گریز می زنند و می گویند این ها که در آن روز چنین محترم آمدند، روز یازدهم چه حالی داشتند.

حاجی نوری می گوید: این حرف ها یعنی چه، بنا بر استناد تاریخی امام حسین در حالی که بیرون آمد، این آیه را می‌خواند: «فخرج منها خائفا یترقب» یعنی در این بیرون آمدن خودش را به موسی بن عمران که از فرعون فرار می کرد، تشبیه کرده است:

«قال عسی ربی ان یهدینی سواع ا لسبیل.[4]» 

یک قافله بسیار بسیار ساده ای داشتند. مگر عظمت ابا عبدالله به این است که یک کرسی مثلا زرین برایش گذاشته باشند؟! یا عظمت خاندان او به این است که سوار محمل هایی شده باشند ،که آن ها را از دیباج و حریر پوشانده باشند؟!


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393 | 10:46 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 اين كشور پيشرفته است يا عقب مانده؟!

در جغرافیای جهان كشوري داريم با اين ويژگي ها . آيا شما هيچ يك از عوامل و علل پيشرفت را در اين ویژگي ها مي بينيد؟

 ۱ - جمعيت اين كشور 125ميليون نفر است.

  ۲ - وسعت اين سرزمين يك چهارم خاك ايران است.

  ۳ - از هر سوي محصور در آب است،

  ۴ - فاقد هرگونه منابع طبيعي و نفت و گاز و معدن است، 

  ۵ - اين كشورخاكي كم حاصل وكم درخت دارد، 

  ۶ - ويران شده و بازمانده از دو جنگ جهاني است،

  ۷ - بسيار زلزله خيز است،

  ۸ - داراي ناهنجاري هاي طبيعي و دور افتاده است.

  ۹ - اين كشور حتي نيروي نظامي زيادي ندارد. 

   ۱۰- زميني و خاكي مناسب براي كشت و كار ندارد.

همه اين عوامل كه مي تواند باعث عقب افتادگي يك كشورشود، در اين كشور موجب  پيشرفت شده است ! 

   آري ! درست حدس زديد. اين كشور، ژاپن است ، كشوري كه چندی پیش به خاطر فاجعه ويرانگر بي نظير سونامي و نشست مواد رايو اكتيو نامش همه جا در صدر خبرهاي روز بود. 

  ژاپن كشوري است كه طلسم صنعت را شكسته ،ولي رشته هاي وابستگي به سنت را نيز نگسسته است و اكنون دومين قدرت اقتصادي دنياست. رژيم سياسي اين كشور ظاهرا امپراتوري است؛ اما در محتوا و در عمل يكي از دموكراتيك ترين كشورهاي جهان است و همين نظام دموكراتيك به اين ملت اجازه داده تا همه انرژي ها و پتانسيل هاي بالقوه خود را بالفعل درآورد . در صد سال اخير پيشرفتش موجب اعجاب و شگفتي همه جهانيان شده است. از سال ۱۸۶۸ ميلادي با نهضت ميجي پا به دنياي تجدد گذاشت. در واقع آن چه را که نتوانست از طريق جنگ به دست آورد، از طريق صنعت به دست آورد.

 كشوري كه زمين و درخت كم دارد،جا براي كشت وكار ندارد، روي آب دريا كشت مي كنند. حتي زمين تنيس را بر پشت بام مي سازد. ۴۰ ساعت در هفته كار مي كنند. هيچ كس نبايد بي كار باشد. كار را دوست دارند و مقدس مي دانند. 

 ژاپني ها علاوه بر صفات فوق در اين ويژگي هاي اخلاقي نيز زبانزد هستند:

  - سخت كوشند. پشتكار،قناعت،انضباط،وجدان كار ،صرفه جويي، كاركرد درست ،وقت شناسي ،ايجاد اعتماد از ويژگي هاي آن هاست .

   - ازقضاوت احساسي و افراطي پرهيز دارند. 

  - به وعده خود وفا مي كنند..

  - درسخن گفتن منطق دارند.

 - به جاي فرد برجسته، به جمع برجسته بيشتر اعتقاد دارند. 

 -  متقلب نيستند.

  - دروغ نمي گويند.

 - رفتارشان اعتماد را برمي انگيزند. 

  - رابطه مردم با هم خوب است. 

  - مردم ناشناس با همديگر حرف مي زنند. 

  - كسي عصباني نيست. مردم تلخي نشان نمي دهند.

  - كسي بي هدف در خيابان ول نمي گردد.

  - كار اصالت دارد.

  - خيابان ها پاكيزه است. 

  - ترافيك انبوه، ولي آرام است. 

  - مردم به دقت به سخنان ديگران گوش مي دهند. 

  - سنجيده حرف مي زنند.

  - آرام مي انديشند. بلوا و هياهو نمي كنند. 

  -  قيافه ها خوددار و آرام است. 

  - ورزش مي كنند و شكم ها بيرون نزده است. 

  - در رفتار و گفتارشان نرمي و ادب به چشم مي خورد .

  - رانندگي انان تحسين برانگيزاست. اتومبيل ها بي دود و بي صدا هستند. 

  -  تاكسي ها تميز است. 

  - اگر شرط بندي و نذر كنيد يك ماشين لكه دار ببينيد، نمي بينيد. 

  - همان دقتي كه در ساخت سوني هست، در رقص و گل آرايي هم هست . 

   - ژاپن مركز موتور سيكلت دنياست، ولي صداي موتور به گوش نمي رسد. برنامه اين است كه دود نباشد.

  - از لحاظ كيفيت جنس، رقابت ناپذيرند. 

  -  شعار ژاپني اين است كه :يا جنس صادر كن، يا بمير.

  ...و خلاصه اين كه ژاپن كشوري است كه بر روش انضباط و كار و استحكام روحي جلو آمده است . در ديگر كشورها يا تجمل است، يا فقر. ژاپن راه سوم را نشان داده است. مسايل را با كيفيت وظرافت حل مي كند، بدون احتياج به زرق وبرق. 

 در ژاپن مجسمه مردي هست كه در يك دستش خبر بمب اتمي است و يك دست براي نگاه داري ازصلح. ۳۲۰۰ مجسمه بچه براي صلح دعا مي كنند. با آن كه در جنگ خلباناني داشتند كه داوطلبانه در آغوش مرگ مي رفتند، ولي انعطاف پذيري اين ملت به قدري است كه با آمريكا متحد است .قومي شجاع كه تا اين اندازه شهامت دارد كه به كام مرگ برود، مي تواند منشاء پيشرفت هاي بزرگ در عرصه زندگي شود.

 ژاپن كشوري است كه نشان داده با گشايش از تنگي به در مي آيد .افزايش از كمبود و پيروزي از شكست. با اين توصيف مشكل سونامي و زلزله و نشت راديو اكتيو براي چنين ملتي حل مي شود. اطمينان دارم كه سرانجام به آرامش مي رسند.

 اما چگونه است كه بهشت ژاپني ها دچار يك تراژدي و چنين حادثه بزرگي مي شود؟!

 پيشامدهايي هست كه پيشگيري از آن درتوان آدمي نيست. گردش آسمان هميشه بر وفق مراد نيست. مرگ هاي زود رس،جنگ هاي بيهوده،مصيبت هاي توجيه نا پذير...از اين گونه پيشامدها هستند.

 در اين گونه حوادث رازي است كه در آن نمي شود كسي را سرزنش كرد. آدمي بازيچه سرنوشت است .اختيار دار بي اختيار است. وقتي حكيم ايران ، فردوسي مي گويد:

 چنين است و رازش نيامد پديد؛

 يعني نبايد از حد معيني فراتر رفت.اين راز است و راز بر ما روشن نيست.

 مي انديشم كه اگرحوادث نمي بود،زندگي آدمي فرشته آسا مي شد و آن وقت ابراز وجودي نمي توانست داشته باشد. اگر هميشه رفاه و آسايش و گشايش و خوبي مي بود،از بس خوب بود،پوچ مي شد ! قوانين پيچيده اي آدمي را شايسته آدمي كرده است.حادثه ژاپن نشان مي دهد كه كاميابي تام در سرنوشت بشر نيست. وقتي انسان،انسان شد، به او آن داده شد كه زندگي را با نشيب و فراز بپيمايد. زندگي دو حالت خوش و ناخوش دارد.

 اندر بلاي سخت پديد آيد            فضل و بزرگواري و سالاري

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 18 شهريور 1393 | 5:10 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

خاطره تالیف یک سفرنامه

(یک خاطره جالب)

اکنون  پس از بازگشت از سفر آمریکا بر آنم تا با تدوین،تنظیم و ویرایش یادداشت های سفر،اثری را بیافرینم که بیانگر نگاه من به همه ویژگی ها و بایسته های آن کشور باشد.

این ایده خاطره تالیف چنین اثری درباره ترکیه را در خاطرم زنده کرد.

من در سال های 1371 تا 1373 خورشیدی به مدت 25 ماه در کشور ترکیه (حدود یک سال در استانبول و حدود یک سال در آنکارا ) به تدریس در مدارس ایران اشتغال داشتم. من در همان ایام در کنار کار و تدریسم خیلی دوست داشتم اوضاع این کشور،فرهنگ،مذهب،شیوه زندگی و همه مختصات آن جامعه را بررسی و ارزیابی کنم. همزمان با بررسی شیوه زندگی مردم و بازدید از مراکز فرهنگی - اجتماعی و بناهای تاریخی فراوان،می کوشیدم روزانه همه مطبوعات آن کشور را نیز از نظر بگذرانم. نا آشنایی من به زبان ترکی و نیز با خط لاتین ترکیه مانع بزرگی در تحقق این خواسته بود. 

در آن زمان بخشی از سفارت جمهوری اسلامی ایران موظف بود روزانه همه مطالب برگزیده مطبوعات ترکیه را ترجمه و خلاصه ای از آن را به وزارت خارجه ایران ارسال نماید. سفیر وقت ایران در آنکارا آقای محمدرضا باقری بودند. روزی خدمت ایشان رسیدم و خواهش کردم اگر ممکن است روزانه یک نسخه از خلاصه ترجمه مطالب برگزیده مطبوعات را به من بدهند.ایشان ضمن پذیرش درخواست اینجانب دستور دادند روزی یک نسخه (شامل حدود 10 تا 15 صفحه آ-چهار از این مطالب را همزمان با ارسال به ایران برای این جانب نیز بفرستند.

من هر روز ضمن مطالعه درباره مردم و حکومت و فرهنگ آن کشور این مطالب را نیز بررسی و نکات جالب آن را در یادداشت هایم می آوردم.

نتیجه این بررسی ها و ارزیابی های دوساله کتابی شد به نام « ترکیه؛ آن گونه که من می بینم!»

البته به علت عدم امکانات من، هنوز این اثر چاپ و منتشر نشده است.

یکی از نکات جالب این اثر، پیش بینی من درباره آینده ترکیه در سال های 1371- 1373 خورشیدی است.  در حدود بیش از 20سال پیش در اوج قدرت احزاب لائیک (راه راست و مام میهن) و در دست داشتن حکومت ترکیه، من پیروزی اسلام گرایان در ترکیه را پیش بینی کردم. در آن زمان اسلام گرایان در حزب رفاه با رهبری «نجم الدین اربکان» متشکل شده بودند و آقای « طیب اردوغان» به عنوان عضو این حزب به عنوان شهردار استانبول برگزیده شدند. زیرا اکثریت انجمن شهر استانبول از حزب رفاه انتخاب شده بودند.

نکته جالب تر این که قدرتمداران عرصه سیاست با تکیه بر قدرت ارتش و با حکم دادگاه، حزب اسلامی رفاه را منحل کردند و ظاهرا گامی در جهت عکس پیش بینی من برداشتند. اما از آنجا که فکر نواندیشی دینی در لایه های ژرف جامعه ترکیه ریشه داشت، اسلام گرایان در حزب جدیدی به نام «فضیلت» گرد آمدند. باز هم کانون های قدرت، انسجام طرفداران اندیشه اسلام مترقی را برنتافتند و مجددا طی حکمی حقوقی  رای بر انحلال حزب فضیلت دادند.

این دفعه اسلام گرایان نواندیش و مترقی به رهبری طیب اردوغان حزبی تازه به نام « عدالت و توسعه » تشکیل دادند که اکنون حکومت و قدرت را در ترکیه در دست دارد. 

...و باز به نکته جالب دیگری اشاره کنم و آن این که تا قبل از روی کار آمدن این حزب همیشه احزاب لائیک چون فاقد اکثریت مطلق بودند ، برای در دست گرفتن دولت ناگزیر بودند چند حزب با هم ائتلاف کنند؛اما حزب عدالت و توسعه تنها حزبی است که با کسب اکثریت مطلق آرای ملت توانسته است به تنهایی در ترکیه دولت تشکیل بدهد.


موضوعات مرتبط: مقالاتخاطرات

تاريخ : جمعه 14 شهريور 1393 | 19:4 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 باز گشت از سفر آمریکا

سرانجام پس از 40 روز سیر و سفر در برخی ایالت ها و شهرهای آمریکا بویژه در صفحات شرق آن کشور ،پریروز وارد خاک وطن شدیم .
در این مدت کوشیدم نگاهی داشته باشم به مسائل امروز و دیروز جامعه آمریکا در قالب چگونگی برخورد با شهروندان و بازدید از آثار تاریخی آمریکا و تهیه یادداشت ها و گزارش های مصور از آن ها . تعدادی از آن گزارش ها و تصاویر مربوط به محتوای آن ها ر ا در ایام سفر خدمت عزیزان مخاطب عرضه کردم. نظریات و کامنت های عزیزان فاضل و فرزانه بهترین مشوق من در تداوم این راه و روش بود.
البته بسیاری از یادداشت ها و تصاویر مربوط به آن ها را با خود آورده ام که ان شالله در فرصت های مقتضی پس از تدوین و ویرایش خدمت علاقه مندان فرهیخته تقدیم خواهم کرد.
در روز هایی که این یادداشت ها به طور روزانه در فیس بوک و برخی وبلاگ هایم درج می شد،برخی مخاطبان علاقه مند به پیگیری این مطالب درخواست داشتند که من این یادداشت ها را تدوین و به صورت کتاب در اختیار علاقه مندان قرار دهم.
بنابراین اکنون در پاسخ به این عزیزان اعلام می دارم در صورت یافتن ناشر یا اسپانسر علاقه مند به فعالیت های فرهنگی که آمادگی حمایت مالی از چاپ و انتشار این اثر به صورت کتاب باشد،خواهشمندم مراتب آمادگی خود را اعلام دارند تا من سی دی تایپ شده و ویرایش شده یادداشت ها را جهت چاپ و انتشار خدمتشان تقدیم کنم.
ضمنا به منظور هر چه ارزان تر درآمدن این کتاب برای مخاطبان علاقه مند، اینجانب هیچ چشمداشتی بابت حق الزحمه و حق التالیف برای نگارش ،ویرایش و تایپ آن از هیچ کس ندارم.


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 14 شهريور 1393 | 5:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

نیروی تغییر پذیری فرهنگی در آمریکایی ها

ما ایرانی ها سال هاست که پدیده مهمی به نام «تهاجم فرهنگی » را در باور خود بارور کرده ایم و نسبت به آن حساس هستیم و مشخصا آمریکا و اروپا را به عنوان نماد غرب می دانیم که می خواهد فرهنگ خود را به ما ملل جهان سوم - طوعا یا کرها - تحمیل کنند.
البته من فعلا درباره درستی یا نادرستی آن هیچ بحثی ندارم ؛ اما نکته ای را که اکنون می خواهم درباره آن اشاره کنم ،خوبی یا بدی پدیده ای به نام «فرهنگ پذیری » است.
من بر این باورم که در عرصه رویارویی فرهنگ ها و تمدن ها در جهان ،فرهنگی بر دیگر فرهنگ ها چیره می شود که از مولفه های بالاتری برخوردار باشد.
آمریکایی ها با وجود تمایل به صدور فرهنگ و تمدن خود به همه جهان، خود از روحیه فرهنگ پذیری بالایی برخوردارند.
مثلا در هر جامعه ای پدیده«طلاق» به منزله گسستن پیمان دو انسان و جدایی زوج ها به علت ناسازگاری است.بدیهی است اگر راهی برای ادامه همزیستی می یافتند،راه متارکه و جدایی را بر نمی گزیدند. روی دادن واقعه طلاق معمولا همراه با نزاع و درگیری و قهر و...است و گاهی سال ها پس از طلاق هم حتی خانواده دو طرف با هم درگیرند.
اما جامعه ای که روحیه و اخلاق فرهنگ پذیری وجود داشته باشد و بتواند فرهنگ بهتر و بالاتر را بپذیرد،می تواند همین حادثه تلخ را مبدل به شیرینی کند.
در زیر خبری را بخوانید درباره شیوه جدایی یک زن و شوهر آمریکایی:
عکس سلفی خندان و عجیب زن و شوهر بعد از طلاق ، زوج امریکایی ساکن شهر اورلاندو که دنیای دیزنی و عشق ابدی در آن قرار دارد، اولین شهری است که عکس سلفی بعد از طلاق را بر روی اینستاگرام گذاشته است. انگار شعار Happily ever after برای طلاق هم در این شهر کاربرد دارد.

زوج فوق که فقط ۳ سال با هم زندگی کرده بودند قول دادند که بعد از طلاق هم دوستان خوبی بمانند و برای ثبت دوستی خوب عکس سلفی خندان خود را به یادگار گرفتند.
 
عکس ‏علیرضا شفیعی مطهر‏
عکس ‏علیرضا شفیعی مطهر‏


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 9 شهريور 1393 | 21:39 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 13 14 15 16 17 ... 25 صفحه بعد