دل دیدنی های شهر سرب و سراب (311)

 تصاویر زیباسازی نایت اسکین

من زیور و زینت انسان را در سه چیز دیدم:علم،محبت و آزادي.

(با الهام از سخن افلاطون) 

من ارزش زمان را نه در ميزان آن كه در شيوه بهره برداري از آن ديدم.
(با الهام از سخن لينكلن) 

من انسان هاي ستايش برانگيز را چون خورشيد ديدم؛ زيرا نمي توانستند كه نتابند.
(با الهام از سخن زرتشت)
من انسان ها را چون رودخانه ديدم كه هر چه ژرف ترند، شگرف ترند.
(با الهام از سخن منتسكيو)
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

من تنها كساني را در حل مساله ناتوان ديدم كه در درك همان مساله درمانده بودند.

(با الهام از سخن اچ.ك.چسترمن)

ادامه دارد...

                        شفیعی مطهر

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : پنج شنبه 6 تير 1392 | 6:41 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |



 

خودم بجا، خرم بجا، می خوای بزا، می خوای نزا

قصه های شهر هرت / قصه سی و ششم

 گفت: مردم شهر هرت وقتی این همه عوام فریبی و روش های استبدادی اعلی حضرت هردمبیل حاکم شهر هرت را می دیدند،چگونه این همه ظلم و زور را تحمل می کردند؟

گفتم:تا مردمی ظلم پذیر و ستمکش نباشند،هیچ حاکمی نمی تواند بر آنان سلطه بیابد.

گفت:چگونه ممکن است مردم جامعه ای عدالت و برابری را نخواهند و خواهان ظلم و ستم و تنعیض شوند؟

گفتم: وقتی سطح درک و شعور و تحلیل مردمی از قلمرو عقل و منطق فاصله بگیرد و اسیر خرافات و جهل شوند،آماده پذیرش هر گونه سلطه و حاکمیت ستمگرانه ای می شوند.مثلا تمثیل زیر را بخوانید و ببینید وقتی یک شیاد بدین راحتی می تواند مردمی را فریب دهد و نخبگان و روشنگران آن جامعه هیچ گامی در راه روشنگری مردم برنمی دارند،آیا سرنوشتی به از این در انتظار این مردم است؟

می گویند يك نفر در فصل زمستان وارد دهي شد و توي برف و كولاك دنبال جا و منزلي مي گشت؛ ولي غريب بود و كسي او را نمي شناخت. مردم هم حاضر نبودند آدم غريبه را توي خانه هاشان راه بدهند. اما او نااميد نمي شد و همين جور كه توي كوچه  ها مي گشت، ديد مردم به يك خانه زياد رفت و آمد مي كنند. از يكي پرسيد: «اينجا چه خبره؟» طرف به او گفت: «توي اين خونه يه زني درد زايمان داره و با اين كه سه روزه پيچ و تاب مي خوره و تقلا مي كنه، نمي زاد. ما داريم دنبال يك نفر دعانويس مي گرديم. از بخت بد اين زن دعانويس هم گير نمياريم» مرد تا اين حرف را شنيد، فرصت را غنيمت شمرد و گفت:

«بابا! كجا مي گردين؟ دعانويس را خدا براتون رسونده، من بلدم، هزار جور دعا مي دونم!»

اهل خانه يارو را با عزت و حرمت فراوان وارد كردند و خرش را توي طويله انداختند و كاه و جو دادند، خودش را هم به اتاق بردند و زير كرسي گرم و نرم جاش دادند، بعد قلم و كاغذ آوردند تا دعا بنويسد. مرد غريب كاغذ و قلم را گرفت و روي كاغذ نوشت «خودم بجا، خرم بجا، مي خواي بزا، مي خواي نزا» بعد گفت: «اين كاغذ را توي آب بشوريد و بدهيد به زائو» اتفاق روزگار زد همين كه كاغذ را شستند و آبش را به زن بنده خدا دادند، زایيد و بچه، صحيح و سالم به دنيا آمد.

به دعانويس ناشي عزت و حرمت زيادي گذاشتند و چند روز ميهمان آن ها بود تا هوا آفتابي شد و رفت.

...و این گونه صفحات تاریخ این مردم ورق می خورد و مردم باید چشم به راه فریبکاری تازه و خودکامه ای دیگر باشند؛ تا هنگامی که روشنفکران،روشنگری را بیاغازند!!

 

 

 

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : سه شنبه 4 تير 1392 | 6:56 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

   

  دل دیدنی های شهر سرب و سراب (310)

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

من کسانی را خوشبخت ندیدم که بسیار داشتند؛ بلکه افرادی را خوشبخت یافتم که داشته ها را قدر می دانستند و کاشته ها را بر صدر می نشاندند.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من معنا و مفهوم هر پدیده را نه در نهانگاه خود آن که در نوع برداشت های ما از آن دیدم.
 (با الهام از سخن آنتوان دوسنت اگزوپری)
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من هیچ روح برتری جوی را ندیدم مگر این که آمیزه ای از دیوانگی و جنون را در آن دیدم.(با الهام از سخن ارسطو)
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من هیچ کامیاب موفقی را ندیدم مگر این که از پل ریسک کردن گذشته بود.
(با الهام از سخن فیشر)
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من تنها تفاوت بین نبوغ و حماقت را در این دیدم که نبوغ حد و مرزی دارد،اما حماقت.....(با الهام از سخن انیشتین)

ادامه دارد...

                          شفیعی مطهر

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : یک شنبه 2 تير 1392 | 6:38 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |



 

   دل دیدنی های شهر سرب و سراب (309)

 

من هر گاه سياهي های شب را در اوج و تباهی های ناگوار را فوج فوج ديدم، سپيدي پگاه و روشنايي سحرگاه را نیز در ورای آن ديدم.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 من باور كردن دروغي را كه انسان صدبار آن را  شنيده، آسان تر دیدم از حقيقتي كه انسان حتي يك دفعه هم آن را نشنيده است.(با الهام از سخن جان كايزل)


 

 

من نم اشک و شبنم سرشک را بر دیدگان پدری داغدار دیدم که بر بالین نوگل پرپر خود می گریست ...اما تلخ تر از داغ این گل های پرپر ،پژمردن گل های آرمان رفتگان و افسردن جوانه های ایمان بازماندگان بود.

 

من لقمه هایی بزرگ تر از دهان و کلمه هایی سترگ تر از زبان را دیدم که اولی شکم ها را می درید و دومی سرها را می برید.اما...


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

من نیز بهترین جواب را برای ابلهان در سکوت و خاموشی دیدم؛ اما متاسفانه آنان بدین پندار رسیدند که:«حرف حساب جواب ندارد!»

 ادامه دارد...

                               شفیعی مطهر

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : جمعه 31 خرداد 1392 | 5:55 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

   دل دیدنی های شهر سرب و سراب (308)

 

من فرق عاشق راستین و هوس باز مسکین را در این دیدم که اولی هر که را دوست دارد، زيبا مي بيند و دومي هر كه را زيبا مي بيند، دوست مي دارد.


 من هيچ گاه از ديدن درهاي بسته و پنجره های پیوسته نوميد نشدم؛ زيرا اگر نمي خواستند گشوده شود، به جاي آن ديوار مي ساختند.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

من وجود خود را هديه خداوند به خود ديدم؛ بنابراين كوشيدم از آن هديه اي شايسته خداوند بسازم.



من هر گاه كه زندگی برایم خیلی سخت مي شد، به یاد مي آوردم که دریای آرام، ناخدای قهرمان نمی سازد.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

من براي زيبايي صورت و سيرت انسان ها زيور و زينتي زيباتر از انديشه شايسته و فكر بايسته نديدم.

ادامه دارد...

                               شفیعی مطهر

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 29 خرداد 1392 | 5:42 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

دل دیدنی های شهر سرب و سراب (307)

 من زندگی را کاشتن دیدم، نه کُشتن؛ كاشتن ثانيه ها در بستر زمان، نه كُشتن لحظه ها در بستر زمین.
 من خارپشت ها را در عصر یخبندان و فصل زمستان دیدم که برای گرم شدن و پرهیز از یخ زدن گردهم می آمدند و تن های خود را به هم می فشردند؛ اما چون خارهايشان در تن يكديگر مي خليد و زخمي مي شدند، ناگزير از هم دور مي شدند.آنان بر سر يك دو راهي قرار گرفتند: دوري و يخ زدن و مرگ؛ و نزديك شدن و گرم شدن و زنده ماندن، اما با تحمل خار دوست و زخم پوست!بنابراین دریافتم که باید با انسان ها جوشید و زهر جانگزای برخی رفتارهایشان را نوشید.
   
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من هماره و همیشه و همه جا ، راستي را نماد بهروزي و نمود پيروزي ديدم؛ تنها پديده اي را كه ديدم نان ناراستي و كجي اش را مي خورد، برج پيزاست.
من علت شهرت انیشتین و چارلی چاپلین را در این دیدم که اولی حرف می زد و مردم آن را نمی فهمیدند، اما دومي حرف نمي زد و مردم آن را مي فهميدند. 
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من آن گاه که روزنه دل و پنجره این محفل را به سوی خلوتگاه خورشید  و ملکوت نور امید گشوده دیدم ، ديگر از خاموشي شمعم به خاطر هجوم توفان ها نهراسيدم و از یورش ظلمت ها نترسیدم....و اینک  نه از رهزنان نور مي ترسم و نه از يغماگران شعور.

ادامه دارد...

                            شفیعی مطهر

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 27 خرداد 1392 | 5:30 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


   دل دیدنی های شهر سرب و سراب (306)

من آن گاه خود را تنها ديدم كه يك دنيا حرف براي گفتن و يك عالم انگيزه براي شكفتن داشتم، اما نه واژه اي را براي گفتن مي يافتم و نه كسي را براي شنفتن....
 و آن گاه بود كه آغوش خدا را پذيراترين  و گوش او را شنواترين يافتم.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من برخی پديده هاي كشيدني را ديدم و از ميان آن ها سه پديده را برگزيدم: نفس،رنج و انتظار را. احساس مي كنم هنگامي از دومي و سومي مي رهم كه اولي را فرونهم. 
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من دیندارانی را دیدم که به جای هستی آفرین، دين را و به جاي آفريدگار، آيين را مي پرستيدند.
 
 
 من در آغاز جوانی ،جهان دیده کهنسالی را دیدم آزاده و بر سر کوچه ای ایستاده،دلسوزانه مرا گفت:به این راه مرو که بن بست است.نشنفتم و رفتم.چون بازگشتم،کهنسال شده بودم.
 گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من جستجوگری را دیدم که می خواست از برکه شب، ماهي كوكب بگيرد. دل مايه او بود و ساحل، سرمايه او. 
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من راحت طلبي را ديدم كه آرامش را از آب و رامش را از سراب مي طلبيد.

 ادامه دارد...

                                  شفیعی مطهر

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : جمعه 24 خرداد 1392 | 6:54 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

  دل دیدنی های شهر سرب و سراب (305)

بدون شرح
  من چشمه ساری از مهر و مدارا و آبشاری از محبت و صفا را در کانون خشم و خشونت و قله قساوت و سبعیت دیدم.آیا ما انسان ها نمی توانیم بر سینه سپهر چون مهر بیفروزیم و به همه مهر بورزیم؟!
 
من سپیدی و روشنایی روز و سیاهی و تیرگی شب را در چشمان خود دیدم، احساس كردم اگر چشمانم را ببندم، سياهي و تيرگي همه دنيا را دربرمي گيرد!! نمی دانم دنياي من يا دنياي ديگران را؟! 
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من اعتماد را براي انسان ها تنها شناسنامه اي ديدم كه المثني ندارد. 
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من حقيقت را آتشي ديدم كه انسان حق گريز و فرد حقيقت ستيز هر چه آن را بيشتر فرونشاند، او را بيشتر مي سوزاند.
 

من در بين همه شكستني ها كالايي گرانبارتر و بلوري بي زنگارتر از دل نديدم.

ادامه دارد...

                                    شفیعی مطهر

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : پنج شنبه 23 خرداد 1392 | 5:54 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

  دل دیدنی های شهر سرب و سراب (304)

من در روش و منش و مشی انسان های این شهر پیوندی بین اندیشه های خردمدار و انگیزه های رفتار ندیدم. خردها راهی را می پیمودند و رفتارها با پویش راهی دیگر جان جامعه را می آلودند.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من در و دیوار این شهر را دیدم که از سکون ریشه ها و سکوت اندیشه ها به فریاد آمده بودند.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 
 من چون گلو را بسته و خاطر را خسته دیدم ،سال ها بذر سکوت را در بستر برهوت افشاندم و رویش سبز نهال حيات و حركت را به انتظار نشستم . تا سرانجام در بهاران بيداري از شاخساران ياد هزاران شکوفه فرياد شكفت و برهوت ايستايي، شور شكوفايي را پذيرفت. 
من کسی را دیدم با سه ستاره و ادعای سیصد سرباز سواره، در حالي كه آسمان بي ادعا را ديدم با هزاران ستاره و ماه و ماهپاره.
من ميخ را نماد پايداري و نمود استواري ديدم، هر چه بيشتر بر سرش كوبيدند ، گر چه قامتش فرسود، اما بر استقامتش افزود.
 پايداري و اســـتقامت ميــــخ               ســـزد ار عبرت بشر گردد
بر سرش هر چه بيشتر كوبي              پايداريــــش بيشـــتر گردد   
 
ادامه دارد...
                                     شفیعی مطهر

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 11:42 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


  دل دیدنی های شهر سرب و سراب (303)

من خود را كوچك، اما عاشق ديدم. دانستم اين عشق است كه انسان را بزرگ مي كند.من عشق را در خاصيت خود انسان ديدم، نه در رابطه با ديگران.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من موفقيت را در پيش رفتن به سوي آرمان ديدم ، نه در رسيدن به نقطه پايان.
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 
 من جاري زندگي خود را گاه بركه اي حقير و گاه دريايي كبير ديدم؛ اما كوشيدم هر چه و هر كه هستم هماره زلال باشم تا ديگران آسمان آبي و سپهر آفتابي را در قلب شيشه اي من ببينند. 
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 
 من در نمايش نامه هستي خود را بازيگري كوچك با خردي اندك ديدم، كه تنها لحظاتي در صحنه حاضر مي شوم و فرصتي اندك و بي تكرار دارم ؛ پس بايد خوب بازي كنم.
 
 
 
من زندگی در دنیای وارونه با مناسباتی واژگونه را سخت تر دیدم تا زیستن در خانه ای واژگون با شگردی شگون.

ادامه دارد...

                                     شفیعی مطهر

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : یک شنبه 19 خرداد 1392 | 5:40 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 200 201 202 203 204 ... 241 صفحه بعد