من خوشبخت را كسي نديدم كه مشكلاتي ندارد، بل كه خوشبخت كسي است كه با مشكلات، مشكلي ندارد.
من عرصه زندگی را پر از گره های پیوسته و درهای بسته دیدم. گره ها و درهایی که من نبسته بودم ، اما مسئوليت بازكردن آن بر دوش من بود.
من در گستره پر پيچ و خم حيات در هر فرازي، رازي را شكفته و در هر فرودي، سودي را نهفته ديدم. دانستم اگر راهبري امور را به رهبر هستي بخش حكيم بسپارم ، او بهتر ما را به سرچشمه كمال مي رساند.
من انسان ها را در حال یک بازی دیدم،که گاهی می برند و گاهی چیز یاد می گیرند.
( با الهام از سخن رابرت کیوساکی - شارون لچتر، نویسندگان کتاب با بای دارا، با بای نادار)
من احمق را دیدم و دانستم که نباید با او بحث کنم و باید بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(۱۷۶)
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.