دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(217)

 
                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(217)

 

 

من قشری گران و سطحی نگران را دیدم که مسجد را مسجود قرار دادند و معبد را معبود. بت ها را شکستند و به پای بت واره ها افتادند.


من خودکامگان را بر این پندار شوم و افکار موهوم دیدم که حتی خیسی آب و گرمی آفتاب را نیز در زیر سلطه خویش درآورند؛ آنان بر اين آرزوي خام و خيال ناكام بودند كه بايد خورشيد با فرمان اينان بتابد و توفان با امر ايشان فروخوابد.


من اين حقيقت گسترده را در گستره اي به درازاي زمان و پهناي زمين ديدم كه بيشتر ملت ها را با بهره گيري از تحريك احساسات مي توان به زير سلطه درآورد؛ اما از راه خردورزي و انديشوري نمي توان در عرصه ستم پذيري رادمردي را رام و آزادمردي را آرام كرد.


من انديشه را توسني پويا و سمندي گريزپا ديدم؛رام نمودنش بسي دشوار است و آرام كردنش بسيار دور از اختيار.


نایت اسکین

من هر لحظه از عمر گذشته را كه ديدم ، با حسرت با آن وداع كردم ،در دنياي شناخته مُردم ، تا به دنياي ناشناخته راه يابم . با مردن و لحظه لحظه تولد يافتن ، خواهم توانست زندگي را زندگي كنم و مرگ را نيز هم .(با الهام از سخن مهرنوش باقري)

ادامه دارد...

                           شفيعي مطهر



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 1 آبان 1391 | 6:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |