دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(224)

 

                         

         دل ديدني هاي شهر  سرب وسراب(224)


من چه بسيار فرمانرواياني را دیدم مست از باده قدرت و سرمست از باد شوکت . آنان جقايق را از خلق مي نهفتند و پند دلسوزان را نمي پذيرفتند . سرانجام آن قدر با سمند ستم تاختند تا مركب هاي غرور ، راكبان مغرور را به ژرفاي دره تباهي فروانداختند. 

نایت اسکین

من اكسير محبت را برنده تر از شمشير قدرت ديدم.مهر و محبت، شير درنده را رام و وحشي غرنده را آرام مي كند.

من محبت را دیدم که قدرت را می آورد نه قدرت ، محبت را. محبت،از مار گزنده ، دوستي برازنده مي سازد. 

 

من مرگ گریزی را دیدم که برای گریز از مرگ کارهایی می کرد که هیچ گاه برای زندگی کردن  چنین کارهایی نمی کرد.


  من خنیاگری را دیدم که در ساز او سوزی بود و این سوز را برای ساز می خواست.

او می سوخت برای ساختن و می ساخت برای سوختن!

او سوز را برای اثربخشی ساز می خواست و ساز را برای بازآفرینی سوز!

ادامه دارد...

                         شفيعي مطهر



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : جمعه 19 آبان 1391 | 6:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |