دل دیدنی های شهر سرب و سراب (307)

دل دیدنی های شهر سرب و سراب (307)

 من زندگی را کاشتن دیدم، نه کُشتن؛ كاشتن ثانيه ها در بستر زمان، نه كُشتن لحظه ها در بستر زمین.
 من خارپشت ها را در عصر یخبندان و فصل زمستان دیدم که برای گرم شدن و پرهیز از یخ زدن گردهم می آمدند و تن های خود را به هم می فشردند؛ اما چون خارهايشان در تن يكديگر مي خليد و زخمي مي شدند، ناگزير از هم دور مي شدند.آنان بر سر يك دو راهي قرار گرفتند: دوري و يخ زدن و مرگ؛ و نزديك شدن و گرم شدن و زنده ماندن، اما با تحمل خار دوست و زخم پوست!بنابراین دریافتم که باید با انسان ها جوشید و زهر جانگزای برخی رفتارهایشان را نوشید.
   
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من هماره و همیشه و همه جا ، راستي را نماد بهروزي و نمود پيروزي ديدم؛ تنها پديده اي را كه ديدم نان ناراستي و كجي اش را مي خورد، برج پيزاست.
من علت شهرت انیشتین و چارلی چاپلین را در این دیدم که اولی حرف می زد و مردم آن را نمی فهمیدند، اما دومي حرف نمي زد و مردم آن را مي فهميدند. 
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من آن گاه که روزنه دل و پنجره این محفل را به سوی خلوتگاه خورشید  و ملکوت نور امید گشوده دیدم ، ديگر از خاموشي شمعم به خاطر هجوم توفان ها نهراسيدم و از یورش ظلمت ها نترسیدم....و اینک  نه از رهزنان نور مي ترسم و نه از يغماگران شعور.

ادامه دارد...

                            شفیعی مطهر

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 27 خرداد 1392 | 5:30 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |