اصل «تغییر» در فصل « تدبیر»
آيد بهار و پيــرهن بيــــــشه نو شود
نوتر برآورد گل اگر ريـــــــــشه نو شود
زيباست روي كاكل ســـــبزت كلاه نو
زيباتر آن كه در سرت انديشه نو شود
« هیچ چیزي پایدار نیست مگر تغییر » (هراکلیتوس ، فيلسوف يونان باستان)
با گردش زمین ، گذشت زمان احساس مي شود. با هر طلوع و غروب برگي بر درخت زمان مي رويد و راه ابديت را مي پويد. هر پگاه نوين، صفحه اي نمادين بر صحيفه ديرين روزگار مي افزايد.
همه پدیده ها و آفریده های گیتی در حال تغییرند. هر آفریده و هر پدیده برای رهایی از کهنگی ناگزیر از تغییر است و در صورت عدم تغییر در زیر چرخ های سرد و سنگین گردونه زمان له می شوند. طفره روندگان از تغییر ، معماران نابودی خویش هستند.
در جهان گذران و شتابان امروز اگر ما نتوانیم پا به پای زمان حرکت کنیم، گردونه زمان ما را جا مي گذارد و پويا مي گذرد. گذشت هر لحظه از زمان بيانگر تغييري آژمان است. گاهي اين تغيير دلخواه ماست، اما گاهي وقتي شرايط عوض مي شود، ما اگر نتوانيم خودمان را با شرايط تازه هماهنگ کنيم، اين ما هستيم كه كهنه و فرسوده و به تدريج گرفتار حياتي بيهوده مي شويم .
«تغيير» جزئي جدايي ناپذير از زندگي هر انساني است و مسلماً هيچ کس از اين قاعده مستثنا نيست. گاهي اين تغييرات قابل پيش بيني و گاهي غيرقابل پيش بيني هستند. گاهي اين تغييرات بخشي از فرايند بهنجار و طبيعي تحول انسان ها هستند و گاهي فراتر و متفاوت با آن و گاهي تغيير، اتفاقي است متناسب با خواست و دلخواه فرد، ولي گاهي اين چنين نيست. گاهي تغيير جزئي است و بخش کوچکي از زندگي فرد را در بر مي گيرد، ولي گاهي به صورت گسترده اتفاق مي افتد. نکته مهم اين است که تاثيرگذاري هر نوع تغييري، بيشتر تحت تاثير «برداشت» فرد از «موقعيت» و «تغيير» است.
اگر "تغيير " از " من " آغاز نشود ، قطعا بر " من " تحميل خواهد شد. انجام هر تغييري مستلزم اصلاح فكر و نگاه تغيير دهندگان است، به گونه اي كه بدون آن نميتوان به موفقيت در تغيير اميد داشت.
بر سر گور كشيشي در كليساي وست مينستر نوشته شده است:
«كودك كه بودم، مي خواستم دنيا را تغيير دهم. بزرگ تر كه شدم، متوجه شدم دنيا خيلي بزرگ است؛ من بايد انگلستان را تغيير دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم. در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده ام را متحول كنم. اينك كه در آستانه مرگ هستم، مي فهمم كه اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم، شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم!!!»(۱۰۰حكايت مديريتي)
براي ايجاد تغيير در محيط، بايد ابتدا محدوده تحت نفوذ خود را شناسايي كرده و سپس براي ايجاد تغيير در آن محدوده، برنامه ريزي و اقدام نمود.
پیتر دراکر می گوید : بزرگ ترين خطر هنگام به وجود آمدن تغييرات، خود تغييرات نيستندُ بلكه عمل كردن با منطق ديروز است.
مهاتما گاندي بر اين باور است كه : « اگر خواهان تغيير باشيد، شما بايد خود تغيير باشيد.»
تغيير كردن پديدهاي ، مستلزم تغيير كردن نگاه و فكر صاحبان يا اثرگذاران آن پديده است. كساني كه خواهان تغيير در خانواده، سازمان يا هر مجموعهاي ديگر باشند ، در آغاز بايد هر گونه تغيير را از خود شروع كنند.
- لازمه تغيير دادن پديدهها، اعتقاد، ايمان و باور جدي تغييردهنده به تغيير است. تغيير دهنده آنقدر بايد به تغيير مورد نظر خود ايمان داشته باشد كه گويي خود او نيز درون تغيير و چه بسا خود تغيير است.
انساني كه هماهنگ با همه پديده هاي هستي و همگام با گردونه زمان ، گردنه زمين را مي پيمايد ، مي تواند با آفرينش انديشه هاي نو در جهان تغيير پذير هر گونه تغيير مثبت و دلخواه را بيافريند. انديشه نو ، انرژی خالص است . در اين صورت هر انديشه اي كه ما اكنون داریم، یا قبلا داشته ايم و یا در آینده خواهیم داشت، خلاق است.
انرژی حاصل از فكر هرگز نمی میرد .این انرژی از فكر و ذهن ما وارد عالم هستی می شود و تا ابد مي پايد و راه كمال را مي پويد . همه افكار و انديشه ها به هم مربوط هستند و با هم تلاقی پیدا می كنند.
اين انديشه ها در مسیر شگفت انگیزی از انرژی با هم برخورد می كنند و نقشي بدیع و زیبا ازپیچیدگی های غیر قابل باور را مي آفرينند . همات طور كه دو چیز مشابه همدیگر را جذب می كنند دو انرژی مشابه هم یكدیگر را جذب می كنند .و تودهای از انرژی مشابه به وجود می آورند.
بنابراین حتی افراد معمولی اگر فكرشان(دعا. امید. آرزو . .رویا .ترس) به اندازه كافی قوی باشد، می توانند نتایج شگفت انگیزی را بيافرينند.
زندگی نمی تواند به هیچ طریق دیگری خودش را نشان دهد جز آن طریقی كه ما تصورمی كنیم خودش را نشان خواهد داد .ما با انديشيدن خلق می كنیم.
انیشتین میگفت: « آنچه در مغزتان میگذرد، جهانتان را میآفریند.»
استفان کاوی (از سرشناسترین چهرههای علم موفقیت) احتمالا با الهام از همین حرف انیشتین است که میگوید:
«اگر میخواهید در زندگی و روابط شخصیتان تغییرات جزئی به وجود آورید، به گرایشها و رفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دلتان میخواهد قدمهای کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگیتان ایجاد کنید، باید نگرشها و برداشتهایتان را عوض کنید.»
داستان گویایی هم در حکایتهای سرخپوستان وجود دارد که به خوبی تصویر این وضعیت را نمایش میدهد:
روزي سرخ پوستي در حالی که از نواحی صخرهای یکی از مناطق بالا میرفت، به لانه عقابی رسید. تخمهای زیادی در لانه بود، ولی او موفق شد تنها یکی از آن ها را بردارد و به دهکده خودش ببرد. او تخم عقاب را در لانه یکی از مرغها قرارداد و پس از این که جوجه سر از تخم در آورد، بهدنبال مرغ مادر به راه افتاد و باور میکرد که خودش هم یک مرغ است. اين جوجه عقاب تمام روز همان گونه که مرغان نوك بر زمین مي زدند و دانه میخوردند، راه میرفت و در میان آشغالها نوک میزد و کرمهایی برای خوردن پیدا میکرد.
یکی از روزها که عقاب دیگر بزرگ شده بود، پرنده عظیمالجثهای را دید که در آسمانها پرواز میکرد. به سوی مادر مرغها که چیزهای زیادی در مورد دنیا میدانست، رفت و پرسید: آن چه پرندهای است؟ مرغ پیر گفت: یک عقاب است. عقاب جوان گفت: این گونه پروازکردن باید خیلی دلپذیر باشد.... و به آن پرنده بزرگ خیره شد. مرغ پیر گفت: بله، ولی تو باید پرواز کردن را فراموش کنی، چون تو یک مرغ هستی. عقاب در میان مرغها و آشغالها به زندگیاش ادامه داد.
بنابراین دیدگاه جهان و هستی محدود است، چون محدود میبینم و حدود را میبینم و دیوار میکشم، در پناه دیوارهای پیش ساخته و سقفهای کوتاه میمانيم. و محدود میبینم؛ چون محدود میدانيم و تا محدودهای میدانيم. آنگاه که ما محور جهانيم ،پس جهان محدود به ما، دانستههای ما و تواناییهای ظهوریافته و نه حتی بالقوه ما است. تا همانجایی گستره دارد که ما میبینيم و تا همان جا میرود که ما میتوانيم بفهميم. حال از دیدگاه اعراب بیابانگرد، زمین همان کویر است و از دیدگاه علم، انسان همین جسم.
اما یک ذهن خلاق یک ذهن باز است؛ ذهنی که میداند واقعیت دارای محدودیت ها، مسائل و تناقضات و نقایص است، اما خود، به آن ها محدود نمیشود و باور دارد که ورای همه محدودیتها، نبودنها و نشدنها حقیقت بینقص و نامحدودی هست و راههایی برای رسیدن به آن و بهره بردن از نیروی بینهایتش که هر چیزی را ممکن میکند، وجود دارد. او میداند و به تجربه و تفکر و مشاهده دریافته است که محدودیتها ساخته و پرداخته ذهنهای محدود و پر از دیوار است. باورهای در قفس و نگاههای شرطیشده محدودیتها را میسازند و در آن میزیند، همان را تجربه میکنند و همان را به سایرین میآموزند.
این جمله را فراموش نكنیم كه همه ما خودمان مسبب ناراحتیها و شادیهایمان هستیم و این از تفكرمان ناشی میشود، بنابراین باید ببینیم چگونه میتوانیم با متفاوت فكركردن در زندگیمان تغییر ایجاد كنیم. با این كار میتوانیم احساسات مخرب خود را بهخوبی بشناسیم. فرض كنیم كه خواستههای سالمی داریم؛ اما باورها و بایدها و نبایدهایتان ناسالم است.
اگر بعد از هر واقعه ناخوشایندی كه اتفاق میافتد، احساس بدی داریم و خودمان را مقصر میدانیم، میتوانیم باورهایمان را زیرسؤال ببریم و آن ها را تغییر دهیم. برای تغییر باورهایتان باید خودمان اراده كنیم و واقعا بخواهیم كه آن ها را تغییر دهیم.
مدیریت تغییر وظیفه بسیار دشواری است. در این باره واقعیتی غم انگیز وجود دارد و آن این که بیشتر تلاش های مربوط به اعمال تغییرات بنیادی در آغاز به شکست می انجامد. علل اصلی این ناکامی ها، در این نکته نهفته است که اغلب، میزان واقعی مقاومت سازمانی در برابر تغییر به درستی برآورد نمی شود. طرفداران و عاملان تغییر معتقدند که تغییر را می توان مدیریت کرد و این مفروضات منجر به مداخله های نادرستی می شود. اگر پویایی های تغییر را نمی توان با اطمینان پیشبینی و کنترل کرد، پس طرفداران تغییر باید به منظور اداره فرصت های تغییر، ابتدا به مدیریت خود بپردازند.
امروزه تغییر مهمترین عامل مؤثر در مدیریت كسب و كار موفق محسوب میشود. سازمانها (و افراد شاغل در آن ها) باید نگرش مثبتی نسبت به مساله تغییر داشته باشند تا از این طریق توان رقابتی خود در بازارهای تهاجمی امروزی را حفظ كنند. عدم توجه به یك روند در حال تغییر ممكن است بسیار پرهزینه باشد!
سید علیرضا شفیعی مطهر.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: مقالات
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.