نمونه هایی از رفتار پیامبر(ص) 
          
امروز 28 صفر و سالروز رحلت رسول گرامی اسلام(ص) است.
ضمن عرض تسلیت نمونه هایی از جلوه های رفتاری ایشان را با هم مرور می کنیم.امید که فرهنگ این گونه رفتارها در جامعه ما نهادینه شود.

کاش همه ما یادمان بماند که برای ایمان داشتن، ایمان آوردنی دوبار
ه  - چند باره لازم است  :
 
* - پیامبر روزی شتری را دید که زانوهایش بسته شده و هنوز بار سنگینی برروی آن است . گفت به صاحب شتر بگویید خود را برای مواخذه خداوند در روز قیامت آماده کند. 
 
* - کافری را که در جنگ اسیر شده بود، آزاد کرد؛ زیرا اعتقاد داشت که او مرد خوش اخلاقی است که همواره با عفت رفتار می کند. 
 
* - مردی بادیه نشین در زمانی که او در مدینه هم پیامبر و هم حاکم بود، به سراغش آمد و یقه او را گرفت که باید خرماهایی که از من قرض گرفته بودی، برگردانی. اصحاب عصبانی شدند و خواستند با آن مرد برخورد کنند. پیامبر برآشفته شد و گفت: 
شماها باید طرف صاحب حق را بگیرید. من برای همین مبعوث شده ام تا هرکسی بتواند حق خود را از حاکم بدون لرزش صدا بگیرد. 
 
* - گفت اگر در حال کاشتن نهالی بودید و علائم روز قیامت فرا رسید، به کار خود ادامه دهید و نهال را بکارید. 
 
* - گروهی از اصحاب خود را برای تبلیغ اسلام به منطقه ای دیگر فرستاد. قبل از  سفر از او پرسیدند تا چگونه این کار را انجام دهند؟ گفت:
تعلیمشان دهید و آسان بگیرید. سه بار از او این را پرسیدند و هر بار جواب همین بود. 
 
* - مردی در ماه رمضان به سراغش آمد و گفت که در روز با همسر خود نزدیکی کرده ؛ لذا روزه اش را به عمد شکسته و می خواهد کفاره بدهد تا خداوند او را ببخشد. پیامبر گفت :باید 60 روز روزه بگیری. جواب داد: توانش را ندارم. گفت:  برده ای را آزاد کن. جواب داد: برده ای ندارم. گفت :60 فقیر را سیر کن. جواب داد: بی پولم. پیامبر قدری خرما به او داد و گفت: به مردم مستحق بده. جواب داد: خودم از همه مستحق ترم. پیامبر لبخند زد و گفت :
برو و با همسرت این خرماها را بخور تا خداوند تو را ببخشد. 
 
* - بارها گفت که بر مردم آسان بگیرید؛ زیرا مبعوث نشده ام تا آن ها را به زحمت بیندازم. 
 
* - گفت مبادا قبل از ذبح گوسفند، در جلوی چشمان گوسفند چاقو را تیز کنید. بدانید که حیوان هم می فهمد ،حق ندارید در دل حیوان غصه بیندازید. 
 
* - گفت زنی به بهشت رفت و تنها کار خوبش این بود که به گربه ای غذا می داد. 
 
* - گفت اسراف همیشه حرام است مگر برای خرید و استفاده از عطر. خودش همیشه عطر گل بنفشه می زد و در سفر هم همواره آن را با خود می برد. 
 
* - می گفت ریش های خود را کوتاه نگه دارید؛ زیرا به تمرکز و حافظه تان می افزاید. 
 
* - در زمانی که قدری با کفار صلح شده بود. به قصد خریدن زمینی در منطقه خوش آب و هوای طائف، عازم آنجا شد. چند روز بعد برگشت و گفت که قبلا همه زمین ها را مردم خریده اند... نخواست به عنوان حاکم به زور چیزی را تصاحب کند. 
 
* - در زمانی که دختران زنده به گور می شدند،دختران خود را برروی زانو می نشاند و در جلوی دیگران آن ها می بوسید تا محبت را بیاموزند. از او پرسیدند :فرزند پسر بهتر است یا دختر؟ گفت: هر دو خوبند، اما دختر ریحانه است، برگ گل است. 
 
* - وقتی پسرش ابراهیم در سن خردسالی فوت کرد، بسیار گریست. گفتند :چرا این قدر بی تابی می کنی؟ گفت:
گریه از رحم است. کسی که رحم ندارد، خدا هم به او رحم نمی کند. 
 
* - هنگام دفن پسرش ابراهیم، کسوف شد. همه مردم این را به دلیل مصیبتی دانستند که به پیامبر وارد شده، حتی کفار هم کم کم داشتند ایمان می آوردند؛ اما او از این موقعیت استفاده نکرد. به بالای منبر رفت و گفت: 
خورشید نه برای من و نه برای هیچ کس دیگر نمی گیرد و نخواهد گرفت. خورشید گرفتگی نشانه قدرت خداوند است. 
 
* - هنگام طواف کعبه، سوار بر شتر بود و حتی حجرالاسود را با عصای خود لمس نمود. از تعلیمات پیچیده فقهی خبری نبود. دینی ساده بود و پر از عرفان و معنویت. 
 
* - وقتی سوار بر شتر طواف می کرد، آن قدر معنویت و احساس موج می زد که مشاهده کنندگانش به گریه می افتادند. 
 
* - روزی در حال عبور از حاشیه شهر به گروهی یهودی برخورد که در حال ساز زدن و خواندن بودند، او را به بزم خود دعوت کردند و او پذیرفت. شخصی از اصحاب او را دید و به یهودیان حمله کرد که چرا با این کار به پیامبر خدا اهانت می کنید. پیامبر بر آشفت و به صحابی گفت که آن ها قصد محبت داشته اند و باید از آن ها عذر بخواهد. 
 
* - گل را می بویید و می گفت که این بوی بهشت است و باید به گل ها و درخت ها احترام بگذارید. 
 
* - به او گفتند این که در قرآن آمده است که مسیحیان و یهودیان، کشیشان و احبار (علمای دین یهود) را به جای خدا می پرستند، به چه معنا است؟ گفت: همین که حرف های علمای دین خود را به عنوان حرف خدا می پذیرند و تحقیق نمی کنند، یعنی پرستش. به اصحاب گفت که هر چه بر سر یهود و مسیحیت آمده، بر سر امت من هم خواهد آمد و زمانی می رسد که آن ها نیز، علمای دینشان را به جای خدا بپرستند!!
 
* - روزی گروهی مردان رقاص سیاه پوست از افریقا به مدینه وارد شدند و از قضا  وارد مسجد پیامبر گشتند و در مسجد شروع به ساز زدن و رقاصی نمودند. او آن ها را بیرون نکرد و نگفت که به خانه خدا در میان جمعیت، توهین کرده اید. لبخند می زد و حتی دختران خانه خود را بر دوش سوار کرد تا بتوانند رقص سیاهان را ببینند. 
 
* - حتي كنيز خود ريحانه را كه يك يهودي بود، وادار به پذيرش اسلام نكرد. او بر دين خود باقي ماند تا آن كه به دلخواه خود مسلمان شد. 
 
* - او پیامبر اسلام بود، رحمتی برای جهان. ... 
مهم نیست که امروز پیروانش به نام او و مکتب او با نشان دادن چنگ و دندان بر مردم سخت می گیرند، مهم آن است که او چنین نبود. 
او پیامبر و موسس دین اسلام، محمد(ص) بود. رحمتی جاودانه برای مردم جهان . . . .
 تو خود ببین که تفاوت ره از کجاست تا به کجا ! 
 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 30 آذر 1393 | 11:51 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

مشق هاي زلال مدرسه(18) 

 

دل نوشته هاي دانش آموزان و دانشجويان در نقد معلم خود 

مشق بیست و هفتم

  (نامه شهيد محمد خاندايي به.....)

           بسم الله الرحمن الرحيم

    خدمت معلم و برادر بزرگوارم جناب آقاي...................

   سلام عليكم . اميدوارم كه سلام  گرم و آتشين مرا كه از اعماق قلبم از مناطق شهيدپرور جنوب مخصوصا خونين شهر اشغالي سرازير است ، بپذيريد و بدان پاسخ گوييد.  باري اگر از احوالات اينجانب محمد خاندايي يكي از شاگردان خود در دوران تحصيل در دبيرستان شهيد مصطفي خميني و يكي از اشخاصي كه با جريانات سياسي روز اشنايش مي كرديد ، خواسته باشد، حالم بسيار خوب و به دعاگويي شما مشغول مي باشم. 

  حتما با مشاهده نامه من قبل از گشودن آن بي نهايت تعجب كرديد ، كه چه شد و چه جريانی شده كه خاندايي براي من نامه فرستاده ، اما دليلش: 

اولا من تقصير خدمت دارم از اين كه خودم شخصا به حضور جناب عالي نيامدم ، چون آن طور كه از دوستان شنيدم شما به مكه معظمه شرفياب شده بوديد. از اين لحاظ كه سعادت نصيبمان نشد خدمت برسيم ، عذرخواهي مي كنم. 

در ثاني يكي از اشخاصي كه فكر مي كنم بعد از پدر و مادر حق به گردن افراد دارد ، معلم و مدرس است و آن هم نه هر معلم و مدرسي ، بلكه معلمين متعهد و مومن ، كه بحمدالله والمنه اين دو صفت را  در شما مجسم ديدم. اين نكته را نه تنها من كه هيچ يك از شاگردان نمي توانند آن را كتمان كنند . از خداوند قادر و متعال مي خواهم كه شما و امثال شما را از مقربين درگاهش قرار دهد . 

   به هر حال بگذريم و مقداري از موقعيت خودم برايتان بگويم. من همان طور كه خودتان نيز مستحضر بوديد ، حدود هفت ماهي بعد از آموزش در پاسگاه ژاندارمري خدمت مي كردم .  از اين كه پاسگاه ژاندارمري چه محيط فاسدي بود ، وارد نمي شوم . در حين خدمت در پاسگاه چندين مرتبه تقاضاي كتبي براي جبهه نمودم. موافقت نمي كردند . تا اين كه  حدود  دو و نيم ماه پيش به من ابلاغ كردند كه با تسويه حساب كامل به هنگ متبوعه بروم . من هم فورا تسويه حساب نموده و به هنگ رفتم و از آنجا ما را به آبادان گسيل دادند. من و چند تن از دوستاني كه تازه با هم آشنا شده بوديم  و تقريبا هم فكر بوديم ، جبهه خونين شهر را انتخاب كرديم و افتخاري عازم خونين شهر شديم. من اكنون اين نامه را در داخل سنگر كنار شط العرب (اروندرود) و در داخل نخلستان ها برايتان مي نويسم. 

اين نامه در حالي نوشته مي شود كه دشمن مزدور با انواع سلاح هاي سنگين خود بر روي ما آتش مي ريزد. خوشبختانه گلوله هاي آن ها خيلي كم پيش مي آيد كه به هدف بخورد . دشمن مزدور از انواع حيله ها و دسيسه ها استفاده مي كند ، ولي طبق اين آيه شريفه : " و مكروا و مكرالله والله خيرالماكرين " هر چه مكر و حيله دارند، به كار مي بندند ، خدا از همه آن ها مكارتر است . 

در هر صورت اين نامه را نوشتم هم از اين كه از زحمات بي دريغ شما با اين زبان الكن تشكر كنم و هم اين كه اينجا جبهه است و كربلاي ايران و هر آن احتمال مرگ است و جايي است كه به استقبال مرگ آمده ام و جريان:

  خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان

   تا سيه روي شود هركه در او غش باشد

   اكنون در حال دست و پنجه نرم كردن با ماست .

به هر حال عذر مي خواهم وقت عزيزتان را گرفتم و مزاحمتان شدم و سرتان را با اين حرف هاي بي ارزش به درد آوردم.

 اميدوارم كه اگر اين حقير را لايق بدانيد جوابش را برايم طبق آدرس پشت نامه بفرستيد .

 دوستانم در داخل جبهه خدمت يك يك شما رزمندگان واقعي سلام مي رسانند . اميدواريم خداوند پشت و پناه شما باشد .....

    اللهم انصرالاسلام و اهله واخذل الكفار والمنافقين 

    به اميد پيروزي حق و اسلام بر باطل و كفر

   با احترامات فراوان - محمد خاندايي - ۱۹/۹/۶۰

توضيح: متاسفانه اين آخرين نامه شهيد محمد خاندايي بود و چندي پس از نگارش اين نامه روح بلندش به آسمان ها پركشيد و در جوار معشوق ابدي آرميد. 

روحش شاد و راه حق طلبي پر رهرو باد !


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1393 | 9:12 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

امام سجاد(ع) و کار فرهنگی

امام سجاد (ع) هنگامي مديريت كرسي امامت را عهده دار شدند كه دنياي اسلام شاهد نوعي غفلت و خواب آلودگي و وجدان عمومي درگير با نوعي بيماري بي تفاوتي و بي تعهدي بود و مردم دچار شخصيت سوختگي و نظام اموي با رهبري عنصري نااهل و بي كفايت، مواريث نبوي را تا مرز انهدام قطعي پيش مي برد و كسي برنمي آشوبيد. 

مرزهاي حق و باطل به هم ريخته، سازمان فكري مردم درهم پيچيده، تعهدات خدايي شكسته و امت اسلام از هم گسسته و حق مداران در حاشيه و انزوا فرورفته و ابتكار عمل را از دست داده اند، نه معنويت و مدنيتي و نه سياست و اقتصادي مانده است، نه حزبي وجود دارد كه نيروهاي انساني را متشكل و توجيه كند و نه تشكيلاتي كه مردم را هدايت و حمايت نمايد.

 انسان مغلوب و اسلام مقلوب و نظام حاكم مولود روابط ناسالم و غيرمشروع انساني و اجتماعي است.

 در چنين وضعيتي است كه شهروندي مومن، روشن ضمير و بيداردل افزون بر مسئوليت امامت، احساس مي كند كه بايد دين و دانش را از دام و كام زورگويي و خودكامگي نجات داده و انسان را آزاد و اسلام را احيا كند و حيات اقتصادي را اصلاح نمايد و اين مهم نيازمند كاري بس بزرگ و دامنه دار از نوع فرهنگ سازي به وسيله كارهاي فرهنگي است. 

 گشت و گذار در مواريث ارزشمند علمي و فرهنگي به يادگار مانده از امام سجاد(ع) بيانگر اين است كه ايشان با بهره جويي از موقعيت پيش آمده و بر اساس استراتژي انديشيده خويش در راستاي فضاسازي براي ايجاد وضع مطلوب ، مدارهايي را كشف و گشوده و در قالب نيايش هاي ماندگار، فرهنگي ساخت كه محورهاي عملياتي زير را پي مي گرفت:

 1 – حفظ وحدت ملي و تماميت ارضي؛

2 – آراسته سازي نرم افزاري و سازمان دهي فكري؛

3 – سازمان دهي نهادهاي مرجع جامعه؛

4 – حفظ روحيه جهادي در مردم و

5 – راه اندازي جنبش مدنيت.

 امام زين العابدين(ع) با ديدن اين وضعيت و تشخيص مسائل حاكم بر جامعه زمان خود ، موضعي ديگر گرفتند و با كارهاي فرهنگي تلاش خود را بر آگاهي بخشي و ارتقاي سطح فهم و درك مردم منمركز كردند.  

(در نگارش این چند مقال از آثار استاد احمد اسلامی خیلی بهره گرفتم.)

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 24 آبان 1393 | 10:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

امام حسين(ع) و کار فرهنگی

  شايد برخي بر اين پندار باشند كه قيام آگاهانه و شهادت مظلومانه امام حسين(ع) را هرگونه تحليل كنيم، قطعا نمي تواند يك توجيه فرهنگي داشته باشد! در حالي كه همين حركت به ظاهر خشونت آميز دقيقا رنگي ستم ستيز و مهرآميز داشته و مصداق اتم زمينه سازي براي كارهاي فرهنگي است.

حضرت امام حسين(ع) در بياني نيايش گونه به  درگاه خداوند عرض مي كند: 

« اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منافسه في سلطان و لاالتماس شي من فضول الحطام ، ولكن....لنظهر الاصلاح في بلادك ».

  « خدايا! تو مي داني كه اين قيام و اقدام، اقتدارگرايانه و يغماگرانه نبوده و نيست ، بل كه بدان منظور است كه در جامعه اصلاحات صورت گرفته و ظهور يابد.»  

(تحف العقول، بخش سخنان امام حسين عليه السلام)

 و در بيان ديگري هم در گفت وگوي با محمد حنفيه ، با تاكيد بر نفي خشونت باري و شرارت آميزي حركت ، اقدام خويش را اصلاح طالبانه توصيف كرده ، مي فرمايد:

  «...لطلب الاصلاح في امه جدي» (همان)

 امام حسين (ع) هم وقتي فراخوان وسيع مردم كوفه را مبني بر حمايت از خود ديدند، با تمام قوا به پا خاستند ، ولي اين مردم عهدشكن بودند كه با بي وفايي باعث شهادت ايشان و ياران باوفايشان شدند. 

 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 23 آبان 1393 | 8:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


امام حسن مجتبي(ع) و کار فرهنگی

 

  درباره برنامه های فرهنگی حضرت امام حسن(ع) نيز چنين است. تا زماني كه ايشان مردم را مدافع خلافت خود ديدند ، در راه حفظ آن مجاهده كردند ؛ اما وقتي خلاف آن را تشخيص دادند ، با شرايطي تن به مصالحه با معاويه دادند و در بستري آرام ، ولي با جديت ادامه كار هاي فرهنگي و ارشادي را در بين توده هاي مردم پي گرفتند.

  اين امام مظلوم هنگامي كه در برابر برخي مومنان تندرو و فرهنگ ستيز قرار مي گرفتند كه او را « مذل المومنين» !! مي خواندند، فرمودند: 

« خير، چنين نيست، من نه تنها مذل المومنين نيستم كه معزالمومنين ام . من با اين حركت موجب عزت و قدرت مومنان گشتم .»

  و بعد در آشكار سازي اين موضع مي فرمود:

 « همان گونه كه خضر پيامبر در آن سفر دريايي، كشتي مسافربري را سوراخ كرد تا از دستبرد غارتگران مصون ماندو براي صاحب اصلي اش باقي بماند، من هم چنين كردم تا بمانيم.» 

(تحف العقول، بخش سخنان امام صادق(ع) ، گفت وگوي مي با مومن طاق)

  در چنين فضايي كه به دليل كج روي نسل اول و ناآشنايي و كج انديشي نسل دوم:

 اولا ، مقياس اندازه گيري حق و عدل، نظام حاكم است؛

 ثانيا، نظام حاكم، موجوديتي نسبتا قابل قبول نزد مردم دارد؛

 و ثالثا، مردم در برابر وضع موجود، تمكين مي كنند و تسليم هستند و صداي مخالف را حتي براي اصلاح برنمي تابند، هرگونه حركتي پيش از توجيه و بسترسازي اجتماعي ، فضاي دودآلود و مه گرفته موجود را تيره و تار كرده و در نتيجه، واپس زدگي آورده و در حكم انتحار شخصيت و حركت خواهد بود. چرا كه مردم نقطه اختلاف را ندانسته و بر اين اساس نه تنها داوري راست و درستي نداشته و نخواهند داشت، بل كه اگر احيانا به داوري ، ارزيابي و ارزش گذاري برخيزند، جانب وضع موجود و نظام حاكم را گرفته و موضع مخالف را بر نتافته ، تنها گذارده و منزوي مي سازند.

  بديهي است كه در چنين هنگامه اي ، توجيه جامعه ، اثبات حق و انكار وضع موجود، نيازمند زمان دهي و فرصت بخشي به مردم و توده هاست.

 در چنين زمانه و زمينه اي شايسته و بايسته آن است كه با اتخاذ استراتژي تنش زدايي ، آرام بخشي و فرصت دهي ، ميدان و مدار تفكر مردم را باز و آزاد گذاشته تا انديشه كنند، پديده هاي سياسي – تاريخي را ارزيابي كنند و راز سر به مهر قصه هاي پر غصه را به دست آورند، نقطه اختلاف را پيدا كنند و در نهايت، راست و درست داوري نمايند.

 بنا به نوشته استاد مطهري:

  « امام حسن بر همين اساس تصميم به صلح گرفت و گويي به مردم مي گفت: بسيار خوب! اينك كه شما رفتار حكومتي معاويه را پسنديده و مناسب مي دانيد، ما اين آدم بد را آورديم كه كارها را خوب انجام دهد، حال ببينيد آن طور كه شما انتظار داريد، انجام خواهد داد؟» (سيره ائمه اطهار،صص107و 108) 

 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 22 آبان 1393 | 7:18 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

امام علي(ع) و کار فرهنگی

 

     پس از دوره استقرار حكومت و امت اسلامي، همين شيوه تقدم كارها و برنامه هاي فرهنگي بر ديگر برنامه همچنان در دستور كار و برنامه ائمه اطهار(ع) قرار داشت. درباره موضع گيري هاي ظاهرا متفاوت و متناقض امامان معصوم (ع) در برابر حكومت هاي وقت تحليل هاي گوناگوني مطرح مي شود و صاحب نظران مي كوشند دلايلي را به عنوان توجيه ذكر كنند. به باور اين نگارنده هر امام با توجه به تشخيص نوع مشكل زمان و مكان و موقعيت جامعه عصر خود ضروري ترين كار را انجام مي داده است.  

 امامان معصوم (ع) در طول تاريخ زندگي شان كه حدودا دو و نيم قرن به طول انجاميد ، علي رغم وجود شرايط گوناگون ، در هدف استراتژيك از نوعي همبستگي و پيوستگي و وحدت – كه همان اتفاق نظر درباره اولويت كار فرهنگي و ارشادي بود – برخوردار بودند.

  اگر هدف اساسي را در بعثت و رسالت انبيا و در سير و سيره نبوي ، آزاد سازي معنوي انسان( اشاره به آيه 17 سوره شعرا) بدانيم، گذشته از مدار و محورهاي حركت،همين هدف را به گواهي مواريث فرهنگي به يادگار مانده از امامان معصوم(ع) در حركت آنان هم خواهيم يافت. مثلا امام جعفر صادق(ع) همسوي با پويندگان راه فرهنگ سازي مي فرمايد:

 « من اصبح مهموما ليوي فكاك رقبه فقد هون عليه الجليل»

 كسي كه جز آزاد سازي معنوي خودش، دغدغه اي داشته باشد، امري بزرگ و سترگ را خوار و كوچك شمرده و در ميدان سوداگري زندگي ، سود كلاني را از دست داده است.

( تحف العقول، بخش سخنان امام صادق عليه السلام ، گفتار آن حضرت با جندب)

  امام علي (ع) با وجود توصيه پيامبر اكرم (ص) در روز غدير به ايشان و همه مسلمانان، هنگامي كه رويكرد جامعه و عدم آمادگي اكثريت جامعه عصر خود را با در دست گرفتن امر خلافت مشاهده كردند ، ۲۵ سال با پرهيز از رويارويي با حكومت ها ، كار فرهنگي را در راس برنامه هاي خود قرار دادند. در آن زمان ها هم بسياري از افراد و گروه ها ايشان را به قيام و مبارزه براي كسب قدرت و حكومت فرامي خواندند؛ اما ايشان كار فرهنگي و ارتقاي سطح آگاهي هاي جامعه را بر هر كار تند و راديكال ترجيح دادند.

   شايد افراد جامعه آن روزگار به يك ربع قرن كسب تجربه نياز داشتند تا آن چيزي را بفهمند كه علي (ع) در همان آغاز مي دانست. اما چاره چه بود؟ علي (ع) چاره اي جز صبر نداشت تا گردش ايام و افشاي ماهيت حكومتگران و آگاهي و پختگي فرد فرد جامعه، مردم را برانگيزد تا خود به پاخيزند و چندين روز دور خانه حضرت را بگيرند و مصرانه از ايشان بخواهند كه خلافت را بپذيرند.   

  امام علي (ع) خطاب به معارضان مردم گريز و فرهنگ ستيز مي فرمايند:

« انا اريدكم لله و انتم تريدونني النفسكم» (نهج البلاغه،خطبه136)

 من مي خواهم كه شما خدايي و آسماني شويد، اما شما بر آنيد كه من را فروكشيد و زميني كنيد.

  دردهاي جانكاه علي(ع) نه تنها نيرنگ و زرنگي قاسطين، كه بي فرهنگي مارقين هم بود. اين امام همام در توصيف روحيات فرهنگ ستيز خوارج مي فرمايند:

 « جفاه طفاه و عبيد احزام.... مردمي خشن ، فاقد انديشه عالي و احساسات لطيف ، مردمي پست، برده صفت، اوباشي كه از هر گوشه اي جمع شده و از هر ناحيه اي گردآمده اند . اين ها كساني هستند كه بايد اول آموزش ببينند، آداب را فراگيرند. در فرهنگ و ثقافت اسلامي خبرويت پيدا كنند. بايد بر اين ها قيم حكومت كند و دستشان گرفته شود. اينان نه با مهاجرين سنخيتي دارند و نه با انصار.» 

( نهج البلاغه، خطبه238)

 امير مومنان علي(ع) به عنوان رهبر جنبش ضد ارتجاع ، در برابر سه گزينه قرار داشت:

 1 – قهر انقلابي و ستيز ؛

2 – قهر انفعالي و گريز و

 3 – صبر و سكوت و حضور.

 گزينه هاي يك و دو در آن شرايط به ترتيب دل پسند جناح قدرت طلب حاكم و جناح ارتجاعي به سردمداري ابوسفيان بود. اولي استقلال سياسي و تماميت ارضي و دومي مدنيت اسلامي را تحديد و تهديد مي كرد و تقدير بدفرجامي را رقم مي زد.

  قيام آن حضرت براي استقرار حكومت عادلانه مطلوب خود امري بود كه بدون داشتن پايگاه اجتماعي در بين لايه هاي زيرين جامعه امكان پذير نبود. از سويي ساختار فكري و فرهنگي آن جامعه و بقاي رسوبات جاهلي در اذهان بيشتر مردم اجازه چنين جنبشي را نمي داد؛ بنابراين حضرت با انتخاب گزينه سوم، كارهاي فرهنگي  براي تعميق باورها و ارزش هاي اصيل اسلامي را در دستور كار قرار داد.  

  آيا مردمي كه با برافراشتن قرآن هاي كاغذي بر فراز نيزه ، قرآن ناطق و واقعي را رها مي كنند و فريب معاويه خودكامه را مي خورند، جز با آموزش از طريق كارهاي فرهنگي چگونه مي توان آگاهي بخشيد؟

  زورق قدرت طلبي و خودكامگي همه معاويه هاي تاريخ جز بر امواج ناآگاهي توده هاي مردم پيش نمي رود! و تنها راه درمان اين بيماري ، تعميق آگاهي لايه هاي مياني و فرودست جامعه از طريق گسترش برنامه هاي فرهنگي و ارشادي است.

 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 21 آبان 1393 | 7:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |



عاشورا خط سبز عزت و آزادگی


   در كرببلا غم از زمين مي جوشد         خون گريه ماتم از زمـــين مي جوشد

   از زخم كبود عشق در هرم كوير           هفتاد و دو زمزم از زمين مي جوشد

 عاشورا قله ای است بلند و شکوهمند که قرن هاست پیروز و سرفراز بر بلندای تاریخ بشر ایستاده و سرود پویایی و پایایی را در گوش زمان زمزمه می کند. از این قله رفیع رفعت دو خط موازی تا دامنه قیامت کشیده اند:

یکی خط سبز عزت و دیگری خط سرخ شهادت .

زیست طیبه هر مسلمان موحد بر روی یکی از این دو خط استمرار دارد ، يعني اگر مي تواند در خط سبز عزت مي زيد و گر نه در خط سرخ شهادت مي ميرد ....و راه سومي ندارد.

   در اين دو خط سبز و سرخ - عزت و شهادت - نه رنگي از ريا ديده مي شود و نه زنگاري از جفا . در زيست طيبه نه تعلق به ناسوت راه دارد و نه تملق به طاغوت.

  تكلف گر نباشد خوش توان زيست          تملق گر نباشد خوش توان مرد

  انسان هاي عاشورايي نه زر و زور را برمي تابند و نه به سوي تزوير مي شتابند. از اين مي گريزند و با آن مي ستيزند. 

  اينان تا شور حسيني در سر و شعور حسيني را در دل دارند، اين شعار حسيني را بر لب دارند:

  تا مي توان در خاك و خون خفت           چون مي توان خواري پذيرفت؟

   يا زنـــــدگي با فــــخر و عـــــزت            يا مــــرگ با عـــــز شــــــهادت

  تا مي توان با ســــادگي مـــــرد            كي مي توان شــرمندگي برد؟

   آزاد مردان جبهه عاشورا و آزاد زنان حماسه كربلا در خشنودي معبود هر جفايي را جميل مي بينند و هر تلخي را تجليل . 

   حضرت زينب (س) در پاسخ يزيد در تحليل واقعه عاشورا مي فرمايد:

« ما رايت الا جميلا » .

  منطق حال و زبان قال این شیرزنان و شیرمردان حسینی این است:

  گر شب پره خونم از گلـــو می ریـــزد          هر صبح شکوه شب فرو می ریزد

  تا منطق تو زور و زبان شمشیر است         خون از من و از تو آبـــــرو می ریزد

  .... و اکنون در شامگاهان عظیم ترین و طولانی ترین روز تاریخ - عاشورای حسینی - زمین بر آسمان می نازد و با نمایش شکوه این حماسه سر بر می افرازد و بانگ می زند و این فریاد را سر می دهد:

 نكوتر بتاب امشــب اي روي مــاه        كه روشن كني روي اين بزمگاه

بسا شمع رخشـــــنده تابــــــناك        زبادخــوادث فـــــرو مـــــــرده پاك

 بتاب اي مه امشب كه افلاكـــيان      ببيـــنند جانبــازي خــــــــاكــــيان

  .. ما با دلی پرخون و رویی گلگون ضمن تسلیت این واقعه جانگداز عالم بشری به همه آزادگان زمین و حقجویان زمان ،موفقيت روز افزون همگان را در پويش راه عزت و كرامت حسيني را از درگاه خداوند متعال مسئلت داريم و با پیامی کوتاه و تکان دهنده از سرور شهیدان (ع) سخن را به پایان می رسانیم:

النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْيَا، والدِّینُ لَعقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ، فَإذا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ.

مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقۀ زبان‌شان است، تا زمانی كه آسایش‌شان برقرار باشد، گرد آن می‌چرخند و آن‌گاه که با آزمایش غربال شوند، دینداران اندک خواهند بود. (بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۳)

       باید به پا خاست و راه این رهرو راستین را ادامه داد. حسین زیستن با عزت می خواهد ، نه گريستن با ذلت !

كربلا درس حركت در جاده آينده است
.

تصور كنيد در جبهه كسي براي رسيدن به هدف ايثار كند و روي مين برود تا افراد ديگر از آن جا
 
عبور كنند و به مقصد برسند؛ ولي بعد از شهادت او آن ها به جاي اين كه راه را ادامه دهند، تا به                     
 
 هدف برسند، بنشينند و فقط براي او گريه كنند!!

 

 


موضوعات مرتبط: مقالاتقطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 20 آبان 1393 | 7:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |



امام حسين(ع) و نهادينه كردن فرهنگ عاشورا

 

  شايد برخي بر اين پندار باشند كه قيام آگاهانه و شهادت مظلومانه امام حسين(ع) را هرگونه تحليل كنيم، قطعا نمي تواند يك توجيه فرهنگي داشته باشد! در حالي كه همين حركت به ظاهر خشونت آميز دقيقا رنگي ستم ستيز و مهرآميز داشته و مصداق اتم زمينه سازي براي كارهاي فرهنگي است. با سيري در سيره سراسر روشنگري آن حضرت و بررسي سخنان كوتاه منقول از ايشان درمي يابيم كه اين امام آزاده در همه عمر حتي روز عاشوراي خونين بيش از هر چيز تشته آگاهي و ارشاد مردم بوده است. حضرت امام حسين(ع) در بياني نيايش گونه به  درگاه خداوند عرض مي كند: 

« اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منافسه في سلطان و لاالتماس شي من فضول الحطام ، ولكن....لنظهر الاصلاح في بلادك ».

  « خدايا! تو مي داني كه اين قيام و اقدام، اقتدارگرايانه و يغماگرانه نبوده و نيست ، بل كه بدان منظور است كه در جامعه اصلاحات صورت گرفته و ظهور يابد.»

  (تحف العقول، بخش سخنان امام حسين عليه السلام)

 و در بيان ديگري هم در گفت وگوي با محمد حنفيه ، با تاكيد بر نفي خشونت باري و شرارت آميزي حركت ، اقدام خويش را اصلاح طالبانه توصيف كرده ، مي فرمايد:

  «...لطلب الاصلاح في امه جدي» (همان)

 امام حسين (ع) وقتي فراخوان وسيع مردم كوفه را مبني بر حمايت از خود ديدند، با تمام قوا به پا خاستند ، ولي اين مردم عهدشكن بودند كه با بي وفايي باعث شهادت ايشان و ياران باوفايشان شدند.  

به چند سخن برگزيده ايشان توجه فرماييد. در همه احاديث منقول از سيدالشهدا شوق ارشاد و راهنمايي و آگاهي بخشي مردم موج مي زند.

 اصلاح امت، نه قدرت طلبی

اللهم إنّک تعلم ما کان منا تنافسا فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک.   (تحف العقول، ص 243)

در باره فلسفه قیامش فرمود:

بار خدایا! تو می دانی که آنچه از ما اظهار شده برای رقابت در قدرت و دستیابی به کالای دنیا نیست، بلکه هدف ما این است که نشانه های دینت را به جای خود برگردانیم و جوامع انساني را اصلاح كنیم تا ستمدیدگان از بندگانت امنیت یابند و به واجبات و سنت ها و دستورهای دینت عمل شود.

تباهی دنیا

ان هذه الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها، فلم یبق منها الا صبابه کصبابه الاناء و خسیس عیش کالمرعی الوبیل، الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه، لیرغب المومن فی لقاء الله محقا، فانی لا اری الموت الا سعادة و لاالحیاة مع الظالمین الا برما ان الناس عبید الدنیا و الدین لعقٌ علی السنتهم یحوطونه ما درّت معائشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون.

(تحف العقول، ص 249 250)

امام حسین (ع) در هنگام سفر به کربلا فرمود:

راستی این دنیا دگرگونه و ناشناس شده و معروفش پشت کرده، و از آن جز نمی که بر کاسه نشیند و زندگی ای پست، همچون چراگاه تباه، چیزی باقی نمانده است. آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی گردد؟ در چنین وضعی، مؤمن به لقای خدا سزاوار است. و من مرگ را جز سعادت، و زندگی باظالمان را جز هلاکت نمی بینم. به راستی که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آن هاست و مادام که برای معیشت آن ها باشد، پیرامون آن اند، و وقتی به بلا آزموده شوند، دینداران اندک اند.

نشانه های مقبول و نامقبول انسان ها

من دلائل علامات القبول: الجلوس الی اهل العقول. و من علامات اسباب الجهل المماراة لغیر اهل الکفر. و من دلائل العالم انتقاده لحدیثه و علمه بحقائق فنون النظر.  (تحف العقول، ص 252)

از دلائل نشانه های قبول، همنشینی با خردمندان است. و از نشانه های موجبات نادانی، مجادله با مسلمانان. و از نشانه های دانا این است که سخن خود را نقّادی می کند و به حقایق فنون نظر داناست.

منزلت معلم معارف دینی

در فرهنگ اسلامی به علم و علم آموزی اهمیت فوق العاده ای داده شده است؛ به گونه ای که علی علیه السلام تصریح می کنند: 

 «هرکس به من حرفی بیاموزد، مرا بنده خود ساخته است». 

  نقل می کنند وقتی عبدالرحمن سلمی، معلم یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام ، به او سوره حمد را آموخت، امام حسین علیه السلام هدایای به او دادند که چنین عملی در مقابل چنان کاری تا به آن روز از کسی دیده نشده بود. بعضی از افرادی که چنین بخششی را از آن حضرت دیدند. به او اعتراض کردند که پاداش مورد استحقاق این معلم بسیار کم تر از آن مبلغی بود که شما به او عطا فرمودید. امام حسین علیه السلام در پاسخ فرمودند:

  «این مقدار پاداش در برابر آنچه او به فرزند من آموخته بود، بسیار ناچیز است. ارزش کار معلم بسیار بیشتر از این مقدار هدایاست».

سفارش به تقوا

امام حسین علیه السلام در سفارش به تقوا و بیان آثار آن می فرمایند:

 « شما را به رعایت تقوای الهی سفارش می کنم؛ زیرا خداوند برای کسی که تقوای الهی را پیشه خود سازد، ضمانت کرده است که احوالش را از آنچه ناخوش می دارد، به آنچه دوست می دارد، دگرگون سازد و از آن راهی که هرگز گمان نمی کرد، روزی اش را مقرر فرماید. پس بپرهیزید از این که در زمره کسانی باشید که از مردم بر گناهانشان بیمناک اند، ولی از کیفر گناه و کوتاهی های خود آسوده خاطر یا غافل اند. هرگز کسی با فریب و حیله داخل بهشت نمی شود و کسی جز از طریق اطاعت از احکام الهی به کمالاتی که خداوند برای انسان مقدّر کرده است، دست رسی پیدا نمی کند».

مرد آزاده کیست؟

امام حسین علیه السلام می فرمایند: 

 «هرآنچه در شرق و غرب آفتاب بر آن می تابد، از قبیل دریا، خشکی، کوه و دشت، همه نزد خداشناسان و اولیای خدا ناچیز و مانند برگشتن سایه است... مرد آزاده این چیزهای پست (زخارف دنیوی را) را به مردم دنیا وا می گذارد؛ زیرا بهای آزادمرد هیچ چیز جز بهشت نیست. پس شما خود را به غیر بهشت نفروشید و کسی که با به دست آوردن مال و مقام ناچیز دنیا خشنود شود، بی شک به پست ترین چیز راضی شده است».

 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 19 آبان 1393 | 7:7 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

سالروز شهادت امام سجاد(ع) را تسليت مي گويم                              


   امروز دوازدهم ماه محرم و بنا به روایتی سالروز شهادت حضرت امام علی بن حسین زین العابدین علیه السلام است. ضمن عرض تسلیت تصویری از سیمای زیبای و گزیده ای از رهنمودهای آن حضرت را با هم می خوانیم . باشد تا از رهنمودهایشان توشه ای و از خرمن معارفشان خوشه ای برگیریم. التماس دعا !

    امام باقر (علیه السلام) در توصیف پدر گرامى خویش فرمودند:

"پدرم على بن الحسین هرگز نعمتى از خداوند را یاد نكرد، مگر آن كه براى شكر آن نعمت سجده كرد و آیه اى از كتاب خدا را كه در آن سجده باشد نخواند، مگر آن كه سجده كرد و هر گاه حق تعالى شرى را كه از آن بیمناك بود دفع مى كرد، یا مكر مكركننده اى را از او دور مى كرد، سجده مى كرد و هر گاه از نماز واجب فارغ مى شد، سجده مى كرد و هر گاه توفیق مى یافت كه بین دو نفر آشتى برقرار كند، به شكرانه آن سجده مى كرد و اثر سجود در تمام مواضع سجود آن حضرت نمایان بود و لذا به آن حضرت سجاد مى گفتند .

" امام زین العابدین چون از وضو فارغ مى شد و اراده نماز مى كرد، لرزه بر اندام شریفش مى افتاد .

از كثرت عبادت و بیدارى روى مباركش زرد شده بود و پاهاى ایشان از كثرت قیام براى خداوند تعالى ورم كرده بود .

چنان نماز مى خواند كه گویى، این آخرین نماز او است و مى خواهد دنیا را وداع كند .

حسن خلق، حلم و خویشتن دارى و كظم غیظ و مراتب علم و دانش آن حضرت بسیار معروف و مشهور بود، زیرا كه ایشان از خاندانى هستند كه باب علم الهى هستند و هر كه طالب علم و دانش است، باید از آنان بیاموزد .

امام سجاد (ع)، همواره به یاد پدر بزرگوار خود حسین بن على (علیه السلام) بودند .

هر وقت آب مى نوشیدند، یا غذا مى خوردند، یا مى دیدند كه گوسفندى را ذبح مى كنند، به یاد واقعه كربلا و تشنگى و گرسنگى اهل بیت مى گریستند .

مجموعه دعاهاى آن حضرت، كه مشتمل بر: حكمت ها، معارف ناب توحیدى و بینش عمیق الهى آن حضرت و دایره المعارفى بزرگ و عمیق است، در كتابى تحت عنوان "صحیفه سجادیه" گردآورى شده است.

امام سجاد (ع) در روز 12 یا 18 یا 25 محرم سال 94 یا 95 هجرى (بنابر اختلاف روایات) توسط "هشام بن عبدالملك"، خلیفه اموى به شهادت رسیدند .

از امام باقر (ع) روایت شده است كه فرمودند: "چون زمان وفات پدرم فرارسید، مرا به سینه خود چسبانید و فرمود:

 "اى فرزند گرامى! تو را به چیزى وصیت مى كنم كه پدرم هنگام شهادت خود، مرا به آن وصیت كرد و آن این است كه، بپرهیز از ستم كردن بر كسى كه علیه تو یاورى ندارد جز خداوند!"

مدفن شریف آن حضرت در بقیع، قبرستانى نزدیك مدینه و در كنار قبر مطهر امامان گرامى، امام مجتبى، امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) است .

 

قبرستان بقیع

(والسلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیا) .

از كلمات گهربار آن حضرت است كه به فرزندان خویش فرمودند: 

 "یا بنى اصبر على النوائب و لا تتعرض للحقوق و لا تجب أخاك إلى الأمر الذى مضرته علیك أكثر من منفعته له: 

 پسرم! بر سختی ها صبر كن و متعرض حقوق كسي مشو (حقوق دیگران را پایمال مكن)  

    (با اقتباس از سايت تبيان)


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 15 آبان 1393 | 11:0 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  سخنرانی بانو زینب کبری در مجلس یزید:

زینب دختر علی بن ابی طالب ـ علیها السّلام ـدر مجلس یزید برخاست و گفت: سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و همة خاندان او باد. راست گفت خدای سبحانه که فرمود: «سزای کسانی که مرتکب کار زشت شدند، زشتی است، آنان که آیات خدا را تکذیب کردند و به آن ها استهزاء نمودند.»

ای یزید! آیا گمان می بری این که اطراف زمین و ‌آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شده ای؟، پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو می چرخد، و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آیا فراموش کرده ای قول خداوند متعال را:

«گمان نکنند آنان که کافر گشته اند، این که ما آن ها را مهلت می دهیم به نفع و خیر آنان است، بلکه ایشان را مهلت می دهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک».

آیا این از عدالت است؟ ای فرزند بردگان آزاد شده (رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ ) که تو، زنان و کنیزگان خود را پشت پرده نگه داری، ولی دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ اسیر باشند؟ پرده حشمت و حرمت ایشان را هتک کنی و صورت هایشان را بگشایی، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومی و غریب چشم بدان ها دوزند، و نزدیک و دور و وضیع و شریف چهرة آنان را بنگرند؟ در حالی که از مردان و پرستاران ایشان کسی با ایشان نبوده، و چگونه امید می رود که مراقبت و نگهبانی ما کند کسی که جگر آزادگان را جویده و از دهان بیرون افکنده است، و گوشتش به خون شهیدان نمو کرده است؟ (کنایه از این که از فرزند هند جگر خوار چه توقع می توان داشت) چگونه به دشمنی با ما نشتابد آن کسی که کینه ما را از بدر و احد در دل دارد و همیشه با دیدة بغض و عداوت در ما می نگرد؟ آن گاه بدون آن که خود را گناهکار بدانی و مرتکب امری عظیم بشماری، این شعر می خوانی:

فاهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا یا یزید لا تشل

و با چوبی که در دست داری، بر دندان های ابو عبدالله ـ علیه السّلام ـ سید جوانان اهل بهشت می زنی. چرا این شعر نخوانی، حال آن که دل های ما را مجروح و زخمناک نمودی و اصل و ریشة ما را با ریختن خون ذریة رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و ستارگان روی زمین از آل عبدالمطلب بریدی؟ آن گاه پدران و نیاکان خود را ندا می دهی و گمان داری که ندای تو را می شنوند. زود باشد که به آنان ملحق شوی و آرزو کنی کاش شل و گنگ بودی، نمی گفتی آنچه را که گفتی و نمی کردی، آنچه را کردی.

بارالها! بگیر حق ما را و انتقام بکش از هر که به ما ستم کرد و فرو فرست غضب خود را بر هر که خون ما ریخت و حامیان ما را کشت. ای یزید! به خدا سوگند، نشکافتی مگر پوست خود را، و نبریدی مگر گوشت خود را و زود باشد که بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ وارد شوی، در حالتی که بر دوش داشته باشی مسئولیت ریختن خون ذریة او را، و شکستن حرمت عترت و پاره تن او را، در هنگامی که خداوند جمع می کند پراکندگی ایشان را، و می گیرد حق ایشان را «و گمان مبر آنان را که در راه خدا کشته شدند، مردگانند، بلکه ایشان زنده اند و نزد پروردگار خود روزی می خورند.» و کافی است تو را خداوند از جهت داوری و کافی است محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ تو را برای مخاصمت و جبرئیل برای یاری او و معاونت.

و بزودی آن کس که کار حکومت تو را فراهم ساخت و تو را بر گردن مسلمانان سوار نمود، بداند که پاداش ستمکاران بد است و در یابد که مقام کدام یک از شما بدتر و یاور او ضعیف تر است. و اگر مصایب روزگار مرا بر آن داشت که با تو مخاطبه و تکلم کنم، ولی بدان قدر تو را کم می کنم و سرزنش تو را عظیم و توبیخ تو را بسیار می شمارم، این جزع و بی تابی که می بینی نه از ترس قدرت و هیبت توست، لکن چشم ها گریان و سینه ها سوزان است.

چه سخت و دشوار است که نجیبانی که لشکر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) که حزب شیطانند، کشته گردند و خون ما از دست هایشان بریزد، و دهان ایشان از گوشت ما بدوشد و آن جسد های پاک و پاکیزه را گرگ های بیابان سرکشی کنند، و کفتارها در خاک بغلطانند (کنایه از غربت و بی کسی آن ها).

ای یزید! اگر امروز ما را غنیمت خود دانستی، زود باشد که این غنیمت موجب غرامت (ضرر) تو گردد در هنگامی که نیابی مگر آنچه را که از پیش فرستاده ای، و نیست خداوند بر بندگان ستم کننده، به خدا شکایت می کنیم و بر او اعتماد می نماییم.

ای یزید! هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی، وحی ما را نتوانی از بین ببری، به نهایت ما نتوانی رسید، هرگز ننگ این ستم را از خود نتوانی زدود، رای تو، سست و روزهای قدرت تو اندک و جمعیت تو رو به پراکندگی است،‌ در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد. سپاس خدای را که اول ما را به سعادت و مغفرت ثبت کرد و آخر ما را به شهادت و رحمت فائز گرداند، از خدا می خواهیم که ثواب آن ها را کامل کند و بر ثوابشان بیفزاید، و برای ما نیکو خلف و جانشین باشد، که اوست خداوند رحیم و پروردگار ودود، و ما را کافی در هر امری و نیکو وکیل است.

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 15 آبان 1393 | 8:21 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  اين نهضت پاياست ، چون پيوسته پوياست!

امام حسین (ع) در منزلگاه "بیضه"در برابر لشکریان خود و سپاه "حر"  یک سخنرانی تاریخی ایراد کردند. ایشان فرمودند :

"...ایهاالناس ان رسول الله (ص) قال :من رای سلطانا جائرا...

ای مردم !رسول خدا (ص) فرمود :

هرکس حاکم بیدادگری را ببیند که حرمت های خدا را حلال می شمارد وعهد و پیمان پروردگار را می شکند و از سنت رسول خدا منحرف می گردد و در میان بندگان خدا به گناه و ستم عمل می کند ، پس با عمل و گفتار خود او را باز ندارد و روش ناپسند و سرزنش آمیز او را تغییر ندهد، بر خدا لازم است که این شخص ساکت را با آن حاکم ظالم به یک جا(جهنم) ببرد .

 (واتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصه واعلموا ان الله شدید العقاب ). 

(سوره انفال.آیه ۲۵ ).

بدانید که این بیداد گران راه شیطان را در پیش گرفته اند و فرمان او را می برند و از اطاعت خدای روی گردانیده  دست به تبه کاری گشوده اند ، حدود الهی را تعطیل کرده و مال خدا را به خود و یاران خود اختصاص داده اند. حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کرده اند و اکنون بیش از همه کس من وظیفه دارم (چون آگاه تر هستم) که این بدعت ها را تغییر دهم و دست ستمکاران را کوتاه نمایم . 

نوشته ها و فرستادگان شما رسید که از بیعت و پایداری شما در راه حق حکایت می کرد . اکنون اگر بیعت خود را به پایان برید و از آنچه نوشته اید که دست از یاری من برندارید برنگردید،  به خوشبختی و سعادت خواهید رسید .

من حسین فرزند علی و فاطمه دختر رسول خدا هستم . خود با شما در راه جانبازی همراهم و زنان و فرزندانم نیز با زنان و فرزندان شمایند  و شما را شایسته است که از من پیروی کنید . و اگر کوتاهی کرده و پیمان خود را برهم زدید و بیعت مرا از گردن های خود فرونهادید، به جانم قسم که از شما مردم بعید نیست ، چه این که همین کار را با پدرم علی و برادرم حسن و پسرعمویم مسلم بن عقیل کردید و فریب خورده آن کسی است که به وعده های شما مغرور گردد. ولی بدانید که بهره سعادت خود را از دست دادید و نصیب خوشبختی خود را ضایع نمودید  و آن کسی که پیمان را بشکند، به زیان خود اقدام کرده و به زودی خدا مرا از شما بی نیاز خواهد ساخت  والسلام..."

   عزيزان من ! ارادتمندان خاندان عزت و كرامت و اهل بيت عصمت و طهارت !  

    عاشورا نهضتی است ماندگار ُ نه در صفحه ای از صحیفه تاریخ و نه در نقطه ای در جغرافیا ، بل كه نهضتي است كه در هر زمان و زمين در رگ هاي روزگار جاري است و همه انسان هاي تحت ستم و اسير سلطه خودكامگي را به قيام فرامي خواند.                        اين نهضت پاياست ، چون پيوسته پوياست! 

     بيانم با با ابياتي از نصرالله مرداني حسن ختام مي بخشم و شما را به خدا مي سپارم.

آب،شرمنده ایثار علمدار تو شد
که چرا تشنه از او این همه بی باک گذشت
بود لب تشنه لب های تو صد رود فرات
رود بی تاب،کنار تو عطشناک گذشت
بر تو بستند اگر آب،سواران سراب
دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت

 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 12 آبان 1393 | 7:47 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

خالی شدن شعارها از شعور

یکی از ویژگی های جوامع توسعه نیافته تکیه بر "تحریک احساسات " به جای "برانگیختن عقلانیت" یا  "قشری نگری" به جای "ژرف نگری" وخالی شدن شعارها از شعور ، فهم ، اندیشه ، تفکر وتدبر است .

پیام محوری حماسه کربلا و انقلاب عاشورا دفاع از عزت ، شرافت ، حریت و کرامت انسان بود . اما قشری نگری و تکیه بر عواطف و احساسات از حماسه افتخارآمیز عاشورا  فاجعه ای تاسف انگیز آفرید که گویی عمده دعوا سر آب و تشنگی بوده است !!

استاد مطهری این چالش تاسف آور تاریخی را "تبدیل حرکت به بنیاد " می نامد . ایشان می گوید :

"...گاهی یک جریان موج خیز و حرکت زای اجتماعی روح خود را از دست می دهد و از آن جز یک سلسله آداب و تشریفات بی اثر باقی نمی ماند . امیرالمومنین (ع) فرمود :

 اسلام به دست اموی ها مانند ظرفی كه وارونه شود و محتوایش بیرون بریزد و جز خود ظرف باقی نماند، وارونه می شود و از محتوای خود خالی می شود :"یکفا الاسلام کما یکفا الاناء " و ما با شما همراهی کرده نام این پدیده اجتماعی را "تبدیل حرکت به بنیاد " می نهیم .

با ذکر یک مثال توضیح می دهم :

عزاداری سنتی امروز امام حسین علیه السلام تبدیل حرکت به بنیاد است . این عزاداری که به حق درباره اش گفته شده :

 "من بکی او ابکی او تباکی وجبت له الجنه " که حتی برای تباکی (خود را شبیه گریه کن ساختن) هم ارزش فراوان قائل شده ، در اصل  فلسفه اش تهییج احساسات علیه یزید ها و ابن زیادها و به سود حسین ها و حسینی ها بوده است . در شرایطی که  حسین به صورت یک مکتب در یک زمان حضور دارد و سمبل راه وروش اجتماعی معین و نفی کننده راه و روش موجود معین دیگری است ، یک قطره اشک برایش ریختن واقعا نوعی سربازی است . درشرایط خشن یزیدی  در حزب حسینی ها شرکت کردن و تظاهر به گریه کردن بر شهدا نوعی اعلام وابسته بودن به گروه اهل حق و اعلان جنگ با گروه اهل باطل و در حقیقت نوعی از خود گذشتگی است . اینجا است که عزاداری حسین بن علی (ع) یک حرکت است ، یک موج است،  یک مبارزه اجتماعی است . اما تدریجا روح و فلسفه این دستور فراموش می شود و محتوای این ظرف بیرون می ریزد و مسئله شکل یک عادت به خود می گیرد که مردمی دور هم جمع بشوند و به مراسم عزاداری مشغول شوند،  بدون این که نمایانگر یک جهت گیری خاص اجتماعی باشد و بدون آن که از نظر اجتماعی عمل معنی داری به شمار رود ، فقط برای کسب ثواب (که البته دیگر ثوابی هم در کار نخواهد بود )، مراسمی مجرد از وظایف اجتماعی و بی رابطه با حسین های زمان و بی رابطه با یزید ها و عبیدالله های زمان بپا دارند . اینجاست که حرکت تبدیل به بنیاد یعنی عادت شده و محتوای ظرف بیرون ریخته و ظزف خالی باقی مانده است . در چنین مراسمی است که اگر شخص یزید بن معاویه هم سر از گور به در آورد، حاضر است که شرکت کند ، بلکه بزرگ ترین مراسم را بپا دارد . در چنین مراسم است که نه تنها "تباکی " اثر ندارد ، اگر یک من اشک هم نثار کنیم، به جایی بر نمی خورد !!!   

 (نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر-صص ۸۰-۷۹ )


 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 11 آبان 1393 | 7:3 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

کدام ؟ بر که بگرییم ؟!

حسین جان ! اكنون قرن هاست که ما در هر کوی و برزن دردنامه تو را می سراییم و بر مظلومیت تو می گرییم ، اما تو بر بلندای قلل رفیع عزت و حریت ایستاده ای و همه انسان های حق باور و حقیقت پرور را به آزادی و آزادگی فرامی خوانی.

حسین جان ! ای سردار سپاه سپیده ! و ای سالار به خون تپیده ! ای طلایه دار سرخ شفق ! و ای طلیعه سپید فلق ! 

تو زنگار انحراف اموی را با فواره خون جوانانت زدودی و شعر بلند شهادت را با گلوازه های ایثار سرودی . 

 تو با خون یارانت ، فراخنای افلاک را ستاره باران کردی و پهنای خاک را گلباران نمودی . 

 تو دریا را در وسعت تحقیر کردی و آسمان را در رفعت .

 تو سپیده را در عصمت به پیکار خواندی و سپیدار را در حشمت .

تو سرو را در قامت خجل کردی و کوه را در استقامت .

تو چشمه سار را ایثار  آموختی و ایثار را با ثار آمیختی .

تو حجم وسیع کلمات را در ستایش خود به تنگنا کشاندی و واژه ها را به ژرفا نشاندی .

تراوش نوش سخنانت ، شهد را شرمنده کرد و سخنوران را بنده . 

 جهاد آزادی بخش تو ، ستمدیدگان را شهد عزت بخشید و ستمگران را شرنگ ذلت چشانید .

تو شیفتگان شراب وصل را شهد شهادت نوشاندی و فریفتگان سراب جهل را شرنگ مرگ .

تو با نبرد شکوهمند خود مستکبران را ذلیل کردی و مستضعفان را جلیل . زندگی با ذلت را مرگ دانستی و مرگ با عزت را زندگی.

 تو حیات جاودانه را در آیینه مرگ شرافتمندانه یافتی و مشتاقانه به سویش شتافتی . زندگی را پیکار در راه اندیشه نامیدی ، اندیشه ای که ریشه در کوثر رسالت داشته ، زلال وحی می نوشد و کلام رب می نیوشد .

 تو قائدین را الهام بخشیدی و قاعدین را قیام . بر شهیدان سروری و بر سروران ، رهبر .

 حسین جان ! این بخشی از کارنامه توست ....واما اکنون  بشنو که ما چه کردیم !

ما قرن هاست که علم ولایت تو را بر دوش می کشیم و حلقه ارادت تو را بر گوش داریم . اما چه بسا برای تو و خاندان عزت و طهارت تو مایه عیب و ننگ هستیم ، نه زیب اورنگ . فرزند برومند تو امام صادق( ع) فرمود : 

  « کونوا لنا زینا و لا تکونوا علینا شینا»

برای ما مایه زینت و آبرو باشید و مایه ننگ و عار نباشید.

اما حسین جان قصه تلخ ما را دمی بشنو !

حسین جان !ما مسلمانان بیش از یک میلیارد نفر ( بیش از بيست درصد) جمعیت جهان را داریم ، اما فقط پنج درصد تولید ناخالص ملی دنیا را (یعنی کمتر از فرانسه ! ) داریم !  

آیا این امت شایستگی ادعای پیروی از پیامبری را دارد که خود « قلیل الموونه و کثیرالمعونه » بود ؟ یعنی مصرف و هزینه اش کمتر از همه ، ولی تولید و کمکش به بشریت بیشتر از همه بود ؟!

حسین جان ! کشورهای عرب با داشتن پنج درصد جمعیت جهان ۶۰درصد واردات کشاورزی دنیا را دارند .

حسین جان ! نیای بزرگوار تو حضرت محمد(ص) تحصیل علم و دانش را بر هر مسلمان واجب شمرد ، اما من با چه رویی به تو بگویم که جمعیتی حدود ۱۰۰میلیون نفر در۲۱کشور عربی سوادخواندن ونوشتن ندارند. از هر ۳نفر عرب یک نفر و نیز حدود نیمی از زنان عرب بی سوادند!

حسین جان ! ما امت شیعه تو در ایران با داشتن یک درصد جمعیت جهان ، ۱۰درصد نفت جهان ، ۱۸ درصد گاز جهان و ۷ درصد منابع و ذخائر زیرزمینی جهان و بهترین سرزمین و آب و خاک را داریم ، اما هنوز بیش از ۸۰درصد هزینه های ما از محل فروش نفت تامین می شود ، نه از محل تولیدات ما !

حسین جان ! تو با آفرینش عاشورا ، فرهنگی را بنیان نهادی که هیچ انسان عاشورایی نباید خوار و ذلیل باشد ، اما چه کنیم که بیش از ۶۰ سال است که ما مسلمین به علت اتکا به احساسات _ و نه تکیه به عقلانیت _ از پس مقابله با ۵ - ۴ میلیون صهیونیست زورگو بر نمی آییم . آیا تو این ذلت را بر ما می پسندی و می بخشایی ؟ و ما را شیعه عاشورایی می دانی ؟

حسین جان ! از قصه پر غصه فلسطین و غزه چه بگویم؟

سرتاسر دشت خاوران سنگی نیست

کز خون دل و دیده بر آن رنگـی نیست

در بسياري از بلاد اسلامي قداره های غصب و قساوت ، جوانه های سبز معصومیت را قطعه قطعه می کنند !

در غزه فلسطین عقابان خون آشام صهیون ، کبوترهای سپیدبال صلح و صفا را می درند .

در بسياري از كشورهاي به اصطلاح اسلامي خشم  طوفان و سموم خزان ، شکوفه های سرخ شهامت و غنچه های عطرآگین قداست را بی رحمانه به خاک می ریزند !

 داس های دسیسه و دنائت ، ساقه های ترد صداقت را درو می کنند !

 غرش تانک ها ، رویای لطیف کودکان را می شکند . بلور بغض در گلوی فلسطین شکسته و چشمه های عطوفت در چشم های عاطفه یخ بسته است !

 از چشمان خیس آیینه خون می چکد . اسرائیل در رگ های فلسطین درد می ریزد و دریا را در کنار اشک های کودکان می آویزد ! 

چشمان معصومانه هر کودک فلسطینی و غزه ای و عر اقی و سوری و...، رمز هزار آیینه می گوید و از هر آیینه هزار شاخه کینه می روید !

صهیونیسم ، تصویر زیبای حقوق بشر را در قاب فلسطین شکست و رشته های محبت و ریشه های مودت را از هم گسست ! امروز جنگ های بی رحمانه در غزه و عراق و سوریه و...،اعتماد به مجامع بین المللی را بر داربست تجربه مصلوب کرده است .

ای کاش سبوی همه دریاها در چشمانمان می شکست ، تا عمق فاجعه را می نگریستیم و اندکی درد را می گریستیم !

اما حسین جان ! اکنون تو بگو : آیا ما باید بر تو بگرییم ، یا تو بر ما؟! تو که عصاره عزت هستی ، یا ما که درمانده ذلت؟!  آری حسین جان ! تو بگو !

کدام ؟ بر که بگرییم؟ اشک حیران است

چرا ؟بر چه بگرییم؟ عقــل پرسان است  

اما ، عزيزان من ! آيا امام حسين (ع) در قبال همه عزت مداري هاي خود و در برابر همه مصائب مسلمين از ما گريه و سوگواري مي طلبد يا عقلانیت و خردمداري؟! ايشان از شيعه راستين خود ذهني نقاد و طبعي وقاد مي خواهد. 

« من دلائل العالم انتقاده لحدیثه »   (تحف العقول ، ص ۲۴۸)

سخنی که از قید قلم رسته و بر صدراين مقال نشسته ، گهری ناب و جرعه ای از آفتاب است که از اندیشه و بیان امام حسین (ع) تراویده و بر صفحه ای از صحیفه هستی أرمیده است . امام آزادگان ، تفکر و نقادی سخن را تا بدان پایه ارج می نهند که آن را از نشانه ها و دلایل دانایی انسان می دانند . عقل را باید به کمال رساند و آن را بر صدر استدلال نشاند . ایشان بر این باورند که :

 « عقل جز با پیروی از حق به کمال نمی رسد .» 

   اکنون ما امتی هستیم که پیروی از ائمه اطهار (َع) را افتخار خود می دانیم و ارادت و محبت خود نسبت به ایشان را انگیزه همه کارهای خود می شماریم . آیین ها و مراسمی که ما هر ساله به انگیزه عزاداری و سوگواری حضرت سیدالشهدا(ع) برگزار می کنیم ،  آیا نباید ما را گامی به سوی شناخت راه و روش ایشان نزدیک کند ؟ 

ما در این آیین ها چقدر شعر و شعار و نوحه و مصیبت مبنی بر تشنگی این بزرگواران نقل می کنیم ، اما کمتر از بیانات و سخنان خود ایشان می گوییم . سخنرانی حضرت امام حسین(ع) در «منی» از بی نظیرترین و زیباترین و شیواترین بیانات تاریخ است . طراوت و تازگی در فرازهای شگفت انگیز سخنان ایشان جلوه گر است . اما چون نوحه های بی پایه مداحان گریه آور و سوزناک است ، بیشتر وقت مجالس عزاداری در اختیار آنان است. 

 


موضوعات مرتبط: مقالاتقطعه ادبي

تاريخ : شنبه 10 آبان 1393 | 11:59 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

اگر تو آنجا بودي

               كو‏ُنا لِلظّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلوُمِ عَوْناً

                      (از وصاياي امام علي عليه السلام)

آن گاه كه نخستين تازيانه ستم بر پوست لخت اولين ستمديده تاريخ، خطّي از خون كشيد، و نخستين شمشير خود كامگي و انحراف، فرياد سرخ رگ هاي استضعاف را بر سينة سياه آسمان پاشيد، 

اگر تو آنجا بودي ، براي دفع ستم و رفع الم چه مي كردي؟

آن گاه كه دست بيداد قابيل- اولين ستمگر تاريخ - فرا رفت و فرو آمد و نخستين قطرة سياه مرگ را در كام هابيل- نخستين ستمديدة تاريخ - چكانيد و نخستين قطره خون پاك برسينة سياه خاك فرو ريخت، 

اگر تو آنجا بودي ، در نهي از منكر و نفي ستمگر چه مي كردي؟

آن گاه كه در مصر خون بردگان بي گناه را گلماية بناي اهرام سياه مي كردند و موساييان حق باور در رويا رويي با تفرعن فرعون هاي ستمگر با پيام آور حق نگر ميثاق بستند و اركان نفاق را در هم شكستند، 

اگر تو در عرصه اين نبرد حق و با طل بودي،  چه مي كردي؟

آن گاه كه نمرود، اين الهة جور و جهل و جمود براي نابودي ابراهيم، قهرمان آزادگي و اميد و تنديس تناور توحيد، مناره اي از خشم افراخت و دريايي از آتش افروخت، 

اگر تو در اين مصاف تبلور توحيد با تحجّر پليد بودي ، چه مي كردي؟

آن گاه كه در صحاري كنعان برادران بي وفا، دام جفا گستردند، آتش كينه در تنور سينه آنان را بر آن داشت تا يوسف، آن ماه فضيلت را در چاه رذيلت خود افكنند، 

اگر تو در آنجا بودي، كه براي برادران يوسف جز اظهار تأسف گريز و گريزي نبود، چه مي كردي؟

آن گاه كه محمّد (ص)، آخرين پيام آور آسماني بت ها و بت واره هاي شرك و خود كامگي را درهم شكست و غُل ها و زنجيرهاي اسارت را از دست و پاي افكار انسان ها گسست، آن گاه كه در عرصه هاي بدر و اُحُد و خندق و در جبهه هاي رويارويي شرافت و اشرافيت، كفر و نفاق در برابر محمد (ص) پيامبر مهر و وفاق ، قامت بر مي افراشتند، 

اگر تو آنجا بودي ، در ياري اسلام و محو كفر و ظلم و ظلام چه مي كردي؟

آن گاه كه در صحراي طف و بيابان كربلا، حسين (ع) سردار سپاه سپيده ، پرچم سرخ جهاد را بر بلنداي سبز فرياد برافراشت، آن گاه كه ياران، برادران و فرزندان و همه هستي خود را در طبق اخلاص نهاد و عاشقانه به پيشگاه حضرت دوست تقديم كرد، آن گاه كه در گرما گرم نبرد ظهر عاشورا غمگينانه سر بر بازوي تنهايي نهاد و فريادِ «هل من ناصرٍ ينصُرُني» را بر تارك همه آزادانديشان بيدار در همه قرون و اعصار نواخت، 

اگر تو در اين صحنه مصاف نور و ظلمت، و سعادت و شقاوت حاضر بودي، براي اعلاي كلمه توحيد و امحاي باطل پليد چه مي كردي؟

آري اگر تو در همه عرصه هاي رويارويي حق و باطل، عدالت و تبعيض، شرافت و اشرافيت، و فضيلت و رذيلت حاضر بودي، 

دست در دست هابيل مظلوم، بر جفاي قابيل مي شوريدي، 

هماهنگ و همنوا با موساييان ستم ستيز، تفرعن فراعنه حق گريز را در هم مي كوبيدي، 

در ركاب ابراهيميان آگاه، نمروديان خود خواه زمين را در هر زمان به خاك مذلّت مي نشاندي، 

همگام با يوسف صدّيق سال هاي ستروَن جوانمردي و صداقت و قرن هاي قحطي مهر و محبّت را پر از شكوفه هاي مهرباني و كرامت مي كردي، 

همراه با محمّد (ص) پيام آور بزرگ رحمت و حريّت با قامتي به بلنداي قيامت با همه خود كامگان ستم پيشه و اشراف بي ريشه در مي آويختي و خون سياه عوام فريبان جبهة زور و زر و تزوير را مي ريختي، 

و در حماسة سبز عاشورا و نبرد سرخ كربلا در ركاب سردار سرافراز سپيده، كتيبة انقلاب را در كتاب آفتاب مي نگاشتي، ريشه زور و انديشة فسق و فجور را بر مي كندي و بناي كاخ عزّت و كرامت را پي مي افكندي.  ….

افسوس! دريغ كه من و تو در هيچ يك از آن صحنه ها نبوديم ، تا رسالت انساني و تاريخي خود را انجام دهيم. امّا  …

    چشم دل باز كن كه جان بيني

                 آنچه ناديدني است آن بيني

اگر چشم دل و گوش جان را بگشايي ندايي تحوّل آفرين در همه ادوار تاريخ طنين انداز است كه:

 كُلُّ ارضٍ كربلا و كُلُّ يومٍ عاشورا

بنا بر اين همه آن جبهه ها همچنان گشوده است و نبرد بي امان پيوسته در جريان است.صحنه ها تنها من و تو را كم دارد …

                                                           سيد عليرضا شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: مقالاتقطعه ادبي

تاريخ : جمعه 9 آبان 1393 | 6:47 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

گامی در بررسی تحریفات رویدادهای عاشورا (2)

 امام حسين(ع) :  « من دلائل العالم انتقاده لحدیثه »   (تحف العقول ، ص ۲۴۸)

سخنی که از قید قلم رسته و بر صدر مقال نشسته ، گهری ناب و جرعه ای از آفتاب است که از اندیشه و بیان امام حسین (ع) تراویده و بر صفحه ای از صحیفه هستی أرمیده است . 

امام آزادگان ، تفکر و نقادی سخن را تا بدان پایه ارج می نهند که آن را از نشانه ها و دلایل دانایی انسان می دانند .   عقل را باید به کمال رساند و آن را بر صدر استدلال نشاند . ایشان بر این باورند که : 

« عقل جز با پیروی از حق به کمال نمی رسد .» 

   اکنون ما امتی هستیم که پیروی از ائمه اطهار (َع) را افتخار خود می دانیم و ارادت و محبت خود نسبت به ایشان را انگیزه همه کارهای خود می شماریم . آیین ها و مراسمی که ما هر ساله به انگیزه عزاداری و سوگواری حضرت سیدالشهدا(ع) برگزار می کنیم ،  آیا نباید ما را گامی به سوی شناخت راه و روش ایشان نزدیک کند ؟ ما در این آیین ها چقدر شعر و شعار و نوحه و مصیبت مبنی بر تشنگی این بزرگواران نقل می کنیم ، اما کمتر از بیانات و سخنان خود ایشان می گوییم .

سخنرانی حضرت امام حسین(ع) در «منی» از بی نظیرترین و زیباترین و شیواترین بیانات تاریخ است . طراوت و تازگی در فرازهای شگفت انگیز سخنان ایشان جلوه گر است .اما چون نوحه های بی پایه مداحان گریه آور و سوزناک است ، بیشتر وقت مجالس عزاداری در اختیار آنان است. 

 دیروز بخشی از دردنامه امروزین عاشورا را از بیانات استاد مطهری مطالعه کردید . امروز بخش دیگری را با هم بخوانیم و بر مصیبت تازه کربلا و عاشورا ، که خود آن را آفریده ایم ، بگرییم !! 

 قصه لیلا مادر حضرت علی اکبر(ع)

نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا ، که یکی از معروف‌ترین قضایا است و حتی یک سند تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد، قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند، ولی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر. حتی من در قم، در مجلسی که به نام آیت الله بروجردی تشکیل شده بود ،که البته خود ایشان در مجلس نبودند، همین روضه را در آنجا شنیدم ،که علی اکبر به میدان رفت. حضرت به لیلا فرمود که از جدم شنیدم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمه خلوت آنجا موهایت را پریشان کن، در حق فرزندت دعا کن. شاید خداوند این فرزند را سالم برگرداند!

اولا در کربلا لیلایی نبوده ،که چنین کند. ثانیا اصلا این منطق، منطق حسین نیست. منطق حسین در روز عاشورا، منطق جانبازی است. تمام مورخین نوشته اند: هر کس که آمد اجازه خواست، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر کند، ذکر می کرد. به جز برای علی اکبر «فاستاذن اباه فاذن له»؛ یعنی تا اجازه خواست گفت : برو. حال چه شعرها که سروده نشده! از جمله این شعر که می گوید:

 

خیز ای بابا از این صحرا رویم

نک به سوی خیمه لیلا رویم

 

نمونه دیگری که در همین باره خیلی عجیب بود و در همین تهران، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر در چند سال پیش از یکی از اهل منبر ،که روضه لیلا را می خواند، شنیدم . من در آنجا چیزی شنیدم  ،که به عمرم نشنیده بودم. گفت وقتی که حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، بعد نذر کرد که اگر خدا، علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود ، از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد. یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد!!! این را گفت و یک مرتبه زد زیر آواز:

 

نذر علیه لئن عادوا و ان رجعوا

لازرعن طریق تفت ریحانا

 

من نذر کردم که اگر این ها برگردند، راه تفت را ریحان بکارم. این شعر عربی بیشتر برای من اسباب تعجب شد ،که این شعر از کجا پیدا شد؛ بعد به دنبال آن رفتم و دیدم این تفتی که در این شعر آمده ،کربلا نیست. بلکه این تفت سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است، که لیلی در آن سرزمین سکونت می کرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی و آن روضه‌خوان این شعر را برای لیلای مادر علی اکبر و کربلا می خواند. تصور کنید اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب آنجا باشد و این قضایا را بشنود، آیا نخواهد گفت که تاریخ این ها چه مزخرفاتی دارد؟ آن ها نمی فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است ، بلکه می‌گویند زن های این ها چقدر بی شعور بوده اند، که نذر می کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند. این حرف‌ها یعنی چه؟!

  ( در این باب سخن بسیار است . در روزهای بعد نیز این مقال را پی می گیریم.)


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 8 آبان 1393 | 10:36 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

گامی در بررسی تحریفات رویدادهای عاشورا(1)
 

درای کاروان کربلا کم کم به گوش می رسد .در سطح جامعه مذهبی ما جنب و جوشی فراوان تحت عنوان عزاداری در برزگداشت این واقعه مهم تاریخی به چشم می خورد. اما پرسشی که معمولا ذهن هر اندیشمندی را به پاسخی اقناعی فرا می خواند ، این است که اکنون در سال 1436ه.ق.حدود 1375سال از آن رویداد غم انگیز گذشته ، اصل ماجرا چه بوده و نقل کنندگان چقدر از احساسات خود را به جای واقعیات درج کرده اند؟

 در این باب مورخان و متفکران تحقیقاتی کم و بیش انجام داده اند . امروز و روزهای بعد نمونه هایی از تلاش ها و نظریات استاد مطهری را مرور می کنیم .

 

مطلب حاضر برگرفته از کتاب "حماسه حسینی" است که شامل سخنرانی های استاد شهید آیت الله مطهری در خصوص تحریفات صورت گرفته در مورد واقعه عاشورا می باشد.

لازم به ذکر است که مطالب استاد چون سخنرانی بودند، پردازش و ویرایش ‌شده اند.

 

  گریه بر امام حسین علیه السلام با هر وسیله 

مرحوم حاجی نوری نکته ای را در کتاب لؤلؤ و مرجان ذکر کرده است و آن این که عده ای گفتند موضوع امام حسین و گریه بر او، ثوابش آن قدر زیاد است که از هر وسیله ای برای این کار می شود استفاده کرد. یک حرفی امروزی ها در مکتب "ماکیاول" در آورده اند که می گویند هدف، وسیله را مباح می کند؛ هدفت خوب باشد، وسیله هرچه شد، شد! گفتند ما یک هدف مقدس و منزه داریم و آن این است که گریستن بر امام حسین کار بسیار خوبی است و باید گریست. به چه وسیله بگریانیم؟ به هر وسیله که شد! هدف که مقدس است، وسیله هرچه شد، شد. اگر تعزیه در آوریم، تعزیه های اهانت آور، درست است یا نه؟ گفتند اشک جاری می شود یا نه؟ همین قدر که اشک جاری شود، اشکال ندارد! شیپور بزنیم، طبل بزنیم، معصیت کاری بکنیم، به بدن مرد، لباس زن بپوشانیم، عروسی قاسم درست کنیم، جعل کنیم، تحریف کنیم، در دستگاه امام حسین این حرف ها مانعی ندارد. دستگاه امام حسین از دستگاه دیگران جداست، در اینجا دروغ گفتن بخشیده می شود، جعل و تحریف کردید، شبیه سازی کردید، بخشیده می شوید. هر گناهی که در مراسم انجام دادید، بخشیده می شوید.

چون کتاب روضة الشهدا اولین کتاب به زبان فارسی است که نوشته شد، مرثیه خوان ها که اغلب بی سواد بودند و به کتاب های عربی مراجعه نمی کردند ، همین کتاب را می گرفتند و در مجالس از رو می خواندند. این است که امروزه مجالس عزاداری امام حسین را روضه خوانی می گوییم. در زمان امام حسین و حضرت صادق و امام حسن عسکری که روضه خوانی نمی گفتند و بعد در زمان سید مرتضی و خواجه نصیرالدین طوسی هم روضه خوانی نمی گفتند. از پانصد سال پیش به این طرف اسمش روضه خوانی شده، روضه خوانی یعنی خواندن کتاب روضة الشهدا، خواندن همان کتاب پر از دروغ. از وقتی که این کتاب به دست مردم افتاد، کسی تاریخ واقعی امام حسین را مطالعه نکرد.
 با كمال تاسف باید بگویم تحریف‌هایی كه به دست ما در این حادثه صورت گرفته است، هم در جهت پایین آوردن و نسخ كردن قضیه بوده و هم در جهت بی خاصیت و بی اثر كردن قضیه بوده است. و در این قضیه، هم گویندگان و علمای امت و هم مردم تقصیر داشته‌اند.
نقل می‌كنند كه یكی از علمای بزرگ در یكی از شهرستان‌ها تا اندازه‌ای درد دین داشت و همیشه به این دروغ‌هایی كه روی منبر گفته می‌شد، اعتراض می كرد و تعبیرش هم این بود كه می‌گفت: 
این زهرماری‌ها چیست كه بالای این منبرها می‌گویند؟ واعظی به او گفت : اگر این ها را نگوییم اصلا باید در دکان را تخته كنیم. آن آقا جواب داد: این ها دروغ است و نباید گفته شود. از قضا چندی بعد خود این آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش تشكیل داد و همان واعظ را دعوت كرد. ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت : من می‌خواهم به عنوان نمونه یك مجلسی ترتیب بدهم كه در آن، روضه دروغ نباشد و تو هم مقید باشی كه جز از كتاب‌های معتبر، هیچ روضه‌ای نخوانی و یا به تعبیر خودش گفت كه از آن زهرماری‌ها نباید چیزی بگویی. واعظ هم گفت: چون مجلس مال شماست، اطاعت می شود. شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود، منبر هم كنار محراب بود، آقای واعظ صحبت‌هایش را گفت و موقع خواندن روضه شد. شروع كرد به خواندن  روضه و خود را مقید كرده بود كه جز روضه راست چیزی نگوید. اما هرچه گفت مجلس تكان نخورد و مجلس همین طور یخ كرده بود. آقا دید عجب، این مجلس مال خودش هست .بعد مردم چه می‌گویند، تصور می‌کنند که لابد آقا نیتش پاك نیست كه مجلسش نمی‌گیرد. اگر آقا خودش نیتش درست باشد، اخلاص نیت داشته باشد، حالا كربلا شده بود. دید كه آبرویش می رود. به فکر رفت که چه بكند؟ یواشكی و زیر چشمی به واعظ گفت: 
یك كمی از آن زهرماری‌ها قاطی کن !
این انتظاری كه مردم برای كربلا شدن دارند، خود دروغ‌ساز است و لهذا غالب جعلیاتی كه وارد شده است، مقدمه گریز زدن بوده است، یعنی برای این که بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری كرد. یك جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است. این قضیه را من مكرر شنیده‌ام و لابد شما هم شنیده‌اید و حاجی نوری در مقدمات قضایا آن را نقل كرده است. می‌‌گویند روزی امیرالمومنین علی علیه السلام در بالای منبر بود و خطبه می‌خواند. امام حسین علیه السلام فرمود: من تشنه‌ام و آب می‌خواهم. حضرت فرمود : كسی برای فرزندم آب بیاورد. اول كسی كه از جا بلند شد ،كودكی بود كه همان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بود ،كه رفتند و از مادرشان یك كاسه آب گرفتند و آمدند ،كه این جریان با یك طول و تفسیری نقل می‌شود. بعد امیر المومنین علی علیه السلام چشمشان كه به این منظره افتاد اشكشان جاری شد. به آقا عرض كردند: شما چرا گریه می‌كنید؟ فرمود: قضایای کربلا یادم افتاد. كه دیگر معلوم است گریز به كجا منتهی می‌شود. حاجی نوری در این جا یك بحث عالی دارد. می‌گوید :شما كه می‌گویید علی در بالای منبر خطبه می‌خواند، باید بدانید كه علی فقط در زمان خلافتش منبر می رفت و خطبه می‌خواند. پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین مردی بود که تقریبا سی و سه سال داشت. بعد می گویند اصلا این حرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش در حال موعظه مردم است و خطابه می خواند، ناگهان وسط خطابه بگوید: آقا من تشنه ام،آب می خواهم؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند، می گویند چه آدم بی ادب و بی تربیتی است؛ و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده و یک جوان اقلا پانزده ساله بوده است. می بینید که چگونه جریانی را جعل کرده‌اند. آیا این قضیه در شان امام حسین است؟! و غیر از دروغ بودنش اصلا چه ارزشی دارد؟ آیا این جریان، شان امام حسین را بالا می برد یا پایین می آورد؟! مسلم است که پایین می آورد؛ چون یک دروغ به امام نسبت داده ایم و آبروی امام را برده ایم. طوری حرف زده ایم که امام را در سطح بی ادب‌ترین افراد مردم پایین آورده ایم؛ در حالی که پدری مثل علی مشغول سخن گفتن است، تشنه اش می شود، طاقت نمی آورد که جلسه تمام شود و بعد آب بخورد، همان جا حرف آقا را قطع می‌کند و می گوید من تشنه ام برای من آب بیاورید.
نمونه دیگری که تحریف و جعل شده است، این است که قاصدی برای ابا عبدالله (ع) نامه ای آورده بود و جواب می‌خواست. آقا فرمود که سه روز دیگر بیا ، از من جواب بگیر. سه روز دیگر که سراغ گرفت، گفتند: آقا حرکت کردند و امروز عازم رفتن هستند. این را هم گفت: پس حالا که آقا می روند ، بروم ببینم که جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است. رفت و دید آقا خودش روی یک کرسی نشسته است و بنی هاشم روی کرسی‌های چنین و چنان، بعد محمل هایی آوردند. چه حریرها و چه دیباج‌هایی، در آنجا بود. بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سوار این محمل‌ها کردند. این ها را می گویند و می گویند تا ناگهان به روز یازدهم گریز می زنند و می گویند این ها که در آن روز چنین محترم آمدند، روز یازدهم چه حالی داشتند.

حاجی نوری می گوید: این حرف ها یعنی چه، بنا بر استناد تاریخی امام حسین در حالی که بیرون آمد، این آیه را می‌خواند: «فخرج منها خائفا یترقب» یعنی در این بیرون آمدن خودش را به موسی بن عمران که از فرعون فرار می کرد، تشبیه کرده است:

«قال عسی ربی ان یهدینی سواع ا لسبیل.[4]» 

یک قافله بسیار بسیار ساده ای داشتند. مگر عظمت ابا عبدالله به این است که یک کرسی مثلا زرین برایش گذاشته باشند؟! یا عظمت خاندان او به این است که سوار محمل هایی شده باشند ،که آن ها را از دیباج و حریر پوشانده باشند؟!


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393 | 10:46 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 اين كشور پيشرفته است يا عقب مانده؟!

در جغرافیای جهان كشوري داريم با اين ويژگي ها . آيا شما هيچ يك از عوامل و علل پيشرفت را در اين ویژگي ها مي بينيد؟

 ۱ - جمعيت اين كشور 125ميليون نفر است.

  ۲ - وسعت اين سرزمين يك چهارم خاك ايران است.

  ۳ - از هر سوي محصور در آب است،

  ۴ - فاقد هرگونه منابع طبيعي و نفت و گاز و معدن است، 

  ۵ - اين كشورخاكي كم حاصل وكم درخت دارد، 

  ۶ - ويران شده و بازمانده از دو جنگ جهاني است،

  ۷ - بسيار زلزله خيز است،

  ۸ - داراي ناهنجاري هاي طبيعي و دور افتاده است.

  ۹ - اين كشور حتي نيروي نظامي زيادي ندارد. 

   ۱۰- زميني و خاكي مناسب براي كشت و كار ندارد.

همه اين عوامل كه مي تواند باعث عقب افتادگي يك كشورشود، در اين كشور موجب  پيشرفت شده است ! 

   آري ! درست حدس زديد. اين كشور، ژاپن است ، كشوري كه چندی پیش به خاطر فاجعه ويرانگر بي نظير سونامي و نشست مواد رايو اكتيو نامش همه جا در صدر خبرهاي روز بود. 

  ژاپن كشوري است كه طلسم صنعت را شكسته ،ولي رشته هاي وابستگي به سنت را نيز نگسسته است و اكنون دومين قدرت اقتصادي دنياست. رژيم سياسي اين كشور ظاهرا امپراتوري است؛ اما در محتوا و در عمل يكي از دموكراتيك ترين كشورهاي جهان است و همين نظام دموكراتيك به اين ملت اجازه داده تا همه انرژي ها و پتانسيل هاي بالقوه خود را بالفعل درآورد . در صد سال اخير پيشرفتش موجب اعجاب و شگفتي همه جهانيان شده است. از سال ۱۸۶۸ ميلادي با نهضت ميجي پا به دنياي تجدد گذاشت. در واقع آن چه را که نتوانست از طريق جنگ به دست آورد، از طريق صنعت به دست آورد.

 كشوري كه زمين و درخت كم دارد،جا براي كشت وكار ندارد، روي آب دريا كشت مي كنند. حتي زمين تنيس را بر پشت بام مي سازد. ۴۰ ساعت در هفته كار مي كنند. هيچ كس نبايد بي كار باشد. كار را دوست دارند و مقدس مي دانند. 

 ژاپني ها علاوه بر صفات فوق در اين ويژگي هاي اخلاقي نيز زبانزد هستند:

  - سخت كوشند. پشتكار،قناعت،انضباط،وجدان كار ،صرفه جويي، كاركرد درست ،وقت شناسي ،ايجاد اعتماد از ويژگي هاي آن هاست .

   - ازقضاوت احساسي و افراطي پرهيز دارند. 

  - به وعده خود وفا مي كنند..

  - درسخن گفتن منطق دارند.

 - به جاي فرد برجسته، به جمع برجسته بيشتر اعتقاد دارند. 

 -  متقلب نيستند.

  - دروغ نمي گويند.

 - رفتارشان اعتماد را برمي انگيزند. 

  - رابطه مردم با هم خوب است. 

  - مردم ناشناس با همديگر حرف مي زنند. 

  - كسي عصباني نيست. مردم تلخي نشان نمي دهند.

  - كسي بي هدف در خيابان ول نمي گردد.

  - كار اصالت دارد.

  - خيابان ها پاكيزه است. 

  - ترافيك انبوه، ولي آرام است. 

  - مردم به دقت به سخنان ديگران گوش مي دهند. 

  - سنجيده حرف مي زنند.

  - آرام مي انديشند. بلوا و هياهو نمي كنند. 

  -  قيافه ها خوددار و آرام است. 

  - ورزش مي كنند و شكم ها بيرون نزده است. 

  - در رفتار و گفتارشان نرمي و ادب به چشم مي خورد .

  - رانندگي انان تحسين برانگيزاست. اتومبيل ها بي دود و بي صدا هستند. 

  -  تاكسي ها تميز است. 

  - اگر شرط بندي و نذر كنيد يك ماشين لكه دار ببينيد، نمي بينيد. 

  - همان دقتي كه در ساخت سوني هست، در رقص و گل آرايي هم هست . 

   - ژاپن مركز موتور سيكلت دنياست، ولي صداي موتور به گوش نمي رسد. برنامه اين است كه دود نباشد.

  - از لحاظ كيفيت جنس، رقابت ناپذيرند. 

  -  شعار ژاپني اين است كه :يا جنس صادر كن، يا بمير.

  ...و خلاصه اين كه ژاپن كشوري است كه بر روش انضباط و كار و استحكام روحي جلو آمده است . در ديگر كشورها يا تجمل است، يا فقر. ژاپن راه سوم را نشان داده است. مسايل را با كيفيت وظرافت حل مي كند، بدون احتياج به زرق وبرق. 

 در ژاپن مجسمه مردي هست كه در يك دستش خبر بمب اتمي است و يك دست براي نگاه داري ازصلح. ۳۲۰۰ مجسمه بچه براي صلح دعا مي كنند. با آن كه در جنگ خلباناني داشتند كه داوطلبانه در آغوش مرگ مي رفتند، ولي انعطاف پذيري اين ملت به قدري است كه با آمريكا متحد است .قومي شجاع كه تا اين اندازه شهامت دارد كه به كام مرگ برود، مي تواند منشاء پيشرفت هاي بزرگ در عرصه زندگي شود.

 ژاپن كشوري است كه نشان داده با گشايش از تنگي به در مي آيد .افزايش از كمبود و پيروزي از شكست. با اين توصيف مشكل سونامي و زلزله و نشت راديو اكتيو براي چنين ملتي حل مي شود. اطمينان دارم كه سرانجام به آرامش مي رسند.

 اما چگونه است كه بهشت ژاپني ها دچار يك تراژدي و چنين حادثه بزرگي مي شود؟!

 پيشامدهايي هست كه پيشگيري از آن درتوان آدمي نيست. گردش آسمان هميشه بر وفق مراد نيست. مرگ هاي زود رس،جنگ هاي بيهوده،مصيبت هاي توجيه نا پذير...از اين گونه پيشامدها هستند.

 در اين گونه حوادث رازي است كه در آن نمي شود كسي را سرزنش كرد. آدمي بازيچه سرنوشت است .اختيار دار بي اختيار است. وقتي حكيم ايران ، فردوسي مي گويد:

 چنين است و رازش نيامد پديد؛

 يعني نبايد از حد معيني فراتر رفت.اين راز است و راز بر ما روشن نيست.

 مي انديشم كه اگرحوادث نمي بود،زندگي آدمي فرشته آسا مي شد و آن وقت ابراز وجودي نمي توانست داشته باشد. اگر هميشه رفاه و آسايش و گشايش و خوبي مي بود،از بس خوب بود،پوچ مي شد ! قوانين پيچيده اي آدمي را شايسته آدمي كرده است.حادثه ژاپن نشان مي دهد كه كاميابي تام در سرنوشت بشر نيست. وقتي انسان،انسان شد، به او آن داده شد كه زندگي را با نشيب و فراز بپيمايد. زندگي دو حالت خوش و ناخوش دارد.

 اندر بلاي سخت پديد آيد            فضل و بزرگواري و سالاري

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 18 شهريور 1393 | 5:10 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

خاطره تالیف یک سفرنامه

(یک خاطره جالب)

اکنون  پس از بازگشت از سفر آمریکا بر آنم تا با تدوین،تنظیم و ویرایش یادداشت های سفر،اثری را بیافرینم که بیانگر نگاه من به همه ویژگی ها و بایسته های آن کشور باشد.

این ایده خاطره تالیف چنین اثری درباره ترکیه را در خاطرم زنده کرد.

من در سال های 1371 تا 1373 خورشیدی به مدت 25 ماه در کشور ترکیه (حدود یک سال در استانبول و حدود یک سال در آنکارا ) به تدریس در مدارس ایران اشتغال داشتم. من در همان ایام در کنار کار و تدریسم خیلی دوست داشتم اوضاع این کشور،فرهنگ،مذهب،شیوه زندگی و همه مختصات آن جامعه را بررسی و ارزیابی کنم. همزمان با بررسی شیوه زندگی مردم و بازدید از مراکز فرهنگی - اجتماعی و بناهای تاریخی فراوان،می کوشیدم روزانه همه مطبوعات آن کشور را نیز از نظر بگذرانم. نا آشنایی من به زبان ترکی و نیز با خط لاتین ترکیه مانع بزرگی در تحقق این خواسته بود. 

در آن زمان بخشی از سفارت جمهوری اسلامی ایران موظف بود روزانه همه مطالب برگزیده مطبوعات ترکیه را ترجمه و خلاصه ای از آن را به وزارت خارجه ایران ارسال نماید. سفیر وقت ایران در آنکارا آقای محمدرضا باقری بودند. روزی خدمت ایشان رسیدم و خواهش کردم اگر ممکن است روزانه یک نسخه از خلاصه ترجمه مطالب برگزیده مطبوعات را به من بدهند.ایشان ضمن پذیرش درخواست اینجانب دستور دادند روزی یک نسخه (شامل حدود 10 تا 15 صفحه آ-چهار از این مطالب را همزمان با ارسال به ایران برای این جانب نیز بفرستند.

من هر روز ضمن مطالعه درباره مردم و حکومت و فرهنگ آن کشور این مطالب را نیز بررسی و نکات جالب آن را در یادداشت هایم می آوردم.

نتیجه این بررسی ها و ارزیابی های دوساله کتابی شد به نام « ترکیه؛ آن گونه که من می بینم!»

البته به علت عدم امکانات من، هنوز این اثر چاپ و منتشر نشده است.

یکی از نکات جالب این اثر، پیش بینی من درباره آینده ترکیه در سال های 1371- 1373 خورشیدی است.  در حدود بیش از 20سال پیش در اوج قدرت احزاب لائیک (راه راست و مام میهن) و در دست داشتن حکومت ترکیه، من پیروزی اسلام گرایان در ترکیه را پیش بینی کردم. در آن زمان اسلام گرایان در حزب رفاه با رهبری «نجم الدین اربکان» متشکل شده بودند و آقای « طیب اردوغان» به عنوان عضو این حزب به عنوان شهردار استانبول برگزیده شدند. زیرا اکثریت انجمن شهر استانبول از حزب رفاه انتخاب شده بودند.

نکته جالب تر این که قدرتمداران عرصه سیاست با تکیه بر قدرت ارتش و با حکم دادگاه، حزب اسلامی رفاه را منحل کردند و ظاهرا گامی در جهت عکس پیش بینی من برداشتند. اما از آنجا که فکر نواندیشی دینی در لایه های ژرف جامعه ترکیه ریشه داشت، اسلام گرایان در حزب جدیدی به نام «فضیلت» گرد آمدند. باز هم کانون های قدرت، انسجام طرفداران اندیشه اسلام مترقی را برنتافتند و مجددا طی حکمی حقوقی  رای بر انحلال حزب فضیلت دادند.

این دفعه اسلام گرایان نواندیش و مترقی به رهبری طیب اردوغان حزبی تازه به نام « عدالت و توسعه » تشکیل دادند که اکنون حکومت و قدرت را در ترکیه در دست دارد. 

...و باز به نکته جالب دیگری اشاره کنم و آن این که تا قبل از روی کار آمدن این حزب همیشه احزاب لائیک چون فاقد اکثریت مطلق بودند ، برای در دست گرفتن دولت ناگزیر بودند چند حزب با هم ائتلاف کنند؛اما حزب عدالت و توسعه تنها حزبی است که با کسب اکثریت مطلق آرای ملت توانسته است به تنهایی در ترکیه دولت تشکیل بدهد.


موضوعات مرتبط: مقالاتخاطرات

تاريخ : جمعه 14 شهريور 1393 | 19:4 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 باز گشت از سفر آمریکا

سرانجام پس از 40 روز سیر و سفر در برخی ایالت ها و شهرهای آمریکا بویژه در صفحات شرق آن کشور ،پریروز وارد خاک وطن شدیم .
در این مدت کوشیدم نگاهی داشته باشم به مسائل امروز و دیروز جامعه آمریکا در قالب چگونگی برخورد با شهروندان و بازدید از آثار تاریخی آمریکا و تهیه یادداشت ها و گزارش های مصور از آن ها . تعدادی از آن گزارش ها و تصاویر مربوط به محتوای آن ها ر ا در ایام سفر خدمت عزیزان مخاطب عرضه کردم. نظریات و کامنت های عزیزان فاضل و فرزانه بهترین مشوق من در تداوم این راه و روش بود.
البته بسیاری از یادداشت ها و تصاویر مربوط به آن ها را با خود آورده ام که ان شالله در فرصت های مقتضی پس از تدوین و ویرایش خدمت علاقه مندان فرهیخته تقدیم خواهم کرد.
در روز هایی که این یادداشت ها به طور روزانه در فیس بوک و برخی وبلاگ هایم درج می شد،برخی مخاطبان علاقه مند به پیگیری این مطالب درخواست داشتند که من این یادداشت ها را تدوین و به صورت کتاب در اختیار علاقه مندان قرار دهم.
بنابراین اکنون در پاسخ به این عزیزان اعلام می دارم در صورت یافتن ناشر یا اسپانسر علاقه مند به فعالیت های فرهنگی که آمادگی حمایت مالی از چاپ و انتشار این اثر به صورت کتاب باشد،خواهشمندم مراتب آمادگی خود را اعلام دارند تا من سی دی تایپ شده و ویرایش شده یادداشت ها را جهت چاپ و انتشار خدمتشان تقدیم کنم.
ضمنا به منظور هر چه ارزان تر درآمدن این کتاب برای مخاطبان علاقه مند، اینجانب هیچ چشمداشتی بابت حق الزحمه و حق التالیف برای نگارش ،ویرایش و تایپ آن از هیچ کس ندارم.


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 14 شهريور 1393 | 5:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

نیروی تغییر پذیری فرهنگی در آمریکایی ها

ما ایرانی ها سال هاست که پدیده مهمی به نام «تهاجم فرهنگی » را در باور خود بارور کرده ایم و نسبت به آن حساس هستیم و مشخصا آمریکا و اروپا را به عنوان نماد غرب می دانیم که می خواهد فرهنگ خود را به ما ملل جهان سوم - طوعا یا کرها - تحمیل کنند.
البته من فعلا درباره درستی یا نادرستی آن هیچ بحثی ندارم ؛ اما نکته ای را که اکنون می خواهم درباره آن اشاره کنم ،خوبی یا بدی پدیده ای به نام «فرهنگ پذیری » است.
من بر این باورم که در عرصه رویارویی فرهنگ ها و تمدن ها در جهان ،فرهنگی بر دیگر فرهنگ ها چیره می شود که از مولفه های بالاتری برخوردار باشد.
آمریکایی ها با وجود تمایل به صدور فرهنگ و تمدن خود به همه جهان، خود از روحیه فرهنگ پذیری بالایی برخوردارند.
مثلا در هر جامعه ای پدیده«طلاق» به منزله گسستن پیمان دو انسان و جدایی زوج ها به علت ناسازگاری است.بدیهی است اگر راهی برای ادامه همزیستی می یافتند،راه متارکه و جدایی را بر نمی گزیدند. روی دادن واقعه طلاق معمولا همراه با نزاع و درگیری و قهر و...است و گاهی سال ها پس از طلاق هم حتی خانواده دو طرف با هم درگیرند.
اما جامعه ای که روحیه و اخلاق فرهنگ پذیری وجود داشته باشد و بتواند فرهنگ بهتر و بالاتر را بپذیرد،می تواند همین حادثه تلخ را مبدل به شیرینی کند.
در زیر خبری را بخوانید درباره شیوه جدایی یک زن و شوهر آمریکایی:
عکس سلفی خندان و عجیب زن و شوهر بعد از طلاق ، زوج امریکایی ساکن شهر اورلاندو که دنیای دیزنی و عشق ابدی در آن قرار دارد، اولین شهری است که عکس سلفی بعد از طلاق را بر روی اینستاگرام گذاشته است. انگار شعار Happily ever after برای طلاق هم در این شهر کاربرد دارد.

زوج فوق که فقط ۳ سال با هم زندگی کرده بودند قول دادند که بعد از طلاق هم دوستان خوبی بمانند و برای ثبت دوستی خوب عکس سلفی خندان خود را به یادگار گرفتند.
 
عکس ‏علیرضا شفیعی مطهر‏
عکس ‏علیرضا شفیعی مطهر‏


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 9 شهريور 1393 | 21:39 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 بیکینی کارواش!!Bikini car wash 

دیروز در سر راه بازگشت از واشنگتن دی سی به نیوآرک، گذارمان به شهر بالتیمور افتاد.در یکی از خیابان های خروجی شهر ناگهان تعدادی از دختران جوان دورگه بیکیبی پوش با یک پلاکادر ظاهر شدند که روی نوشته بود : «بیکینی کارواش فقط یک دلار!» دختران جوان با دست تکان دادن و لبخند به روی رانندگان خودروها همراه با ناز و غمزه و ادا و اطوار،آمادگی خود را برای شستشوی ماشین ها اعلام می کردند.چند نفر دختر هم مشغول شستن برخی از خودروها بودند. البته از ظواهر معلوم بود چند نفر مرد سیاه پوست دارند دختران را مدیریت می کنند.

 ما در آن محل توقف چندانی نداشتیم.فقط عکسی گرفتیم و حرکت کردیم؛ اما این فکر ذهن مرا خیلی به خود مشغول کرد که : آیا این گونه کارواش و به کارگرفتن دختران بیکینی پوش با پوشش بسیار نامناسب ،آن هم در کنار خیابان و در برابر چشم صدها مرد راننده،بهره گیری از جذابیت جنسی دختران نیست؟!

آیا آن کس که به زور بر تن زن، لباسی را که خود می پسندد ،می پوشاند و آن کس که او را این گونه به معرض بازار فروش جذابیت جنسی می گذارد،هر دو به شخصیت والای زن توهین نمی کنند؟!

تا نظر شما چه باشد؟ حتما با نظریات روشنگر خود،من و مخاطبان فرزانه و فکور را بهره مند فرمایید.

(از این که به خاطر حفظ حرمت محضر عزیزان، عکس این دختران را سانسور می کنم،پوزشم را بپذیرید!)


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 3 شهريور 1393 | 17:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 لزوم شناخت غرب

عزیزان فرزانه و فرهیخته !

حدود یک ماه از ورود ما به خاک آمریکا می گذرد. در این مدت من ده ها مطلب مصور و مستند درباره سرزمین و مردم آمریکا در وب نامه و صفحه فیس بوک خود به محضر شما اندیشمندان فکور تقدیم داشته ام. بسیاری از شما عزیزان با صد ها کامنت و لایک مرا به نسبت به ادامه و استمرار این رویه و روش تشویق کرده اید و برخی عزیزان عجول و در عین حال دلسوز نیز با شتاب در داوری کم لطفی فرموده و حتی گاهی قلمشان مدار ادب را دریده و مرزهای خرد را درنوریده است.البته من تا کنون نه تنها اندک جسارتی به محضر هیچ عزیزی نکرده ، بلکه حتی پاسخ نیز نداده ام.گر چه فرزانگانی فکور در کامنت های خود کوشیده اند پاسخ هایی شایسته و نقدهایی بایسته به این نقادان دلسوز بدهند.

به هر صورت من از همه شما اندیشمندان ادب پرور - فارغ از منتقد یا موید - صمیمانه سپاسگزارم که با نقدهای سازنده و رهنمودهای ارزنده خود بر آرایش سخن و پیرایش این چمن کمر بسته اید و به نقادی نشسته اید.

...و اما سخنی که  امروز نقد آن بایسته و نقل آن شایسته می نماید این است که «غرب» را که یکی از نمادها و نمودهای شاخص آن«سرزمین و مردم آمریکا»است،باید شناخت.بدیهی است هیچ خردورز فرزانه،نمی تواند هیچ دگراندیش بیگانه را نشناخته نه بپذیرد و نه با او بستیزد.بل باید نخست او را شناخت و ضعف و قوتش را روشن ساخت،سپس خود و جامعه خود را از ضعف هایش پیراست و به قوت هایش آراست.

سرزمین و جامعه آمریکا نیز چون همه سرزمین ها و جوامع دنیا آمیزه ای است از نقاط ضعف و قوت،زشتی و زیبایی ،بدی و خوبی ،تندی و کندی،درستی و نادرستی،عقلانی و احساسی ،بخردی و بی خردی،داد و بیداد،فرودستی و فرادستی و....اما هر چه هست ما ناگزیر از شناخت آن هستیم. در پویش هر راه ناگزیر از پویه پستی ها و بلندی هایی هستیم.هیچ راهی هموار و بی گدار نیست،هیچ فرودی نشانه سقوط و هیچ فرازی علامت صعود نیست؛باید کل راه را ارزیابی کرد.

بنابراین در همه نوشتارهای شناختی سرزمین و جامعه آمریکا هیچ «حسنی» نشانه« تحسین» ،و هیچ« قبحی» علامت «تقبیح» کل جامعه آمریکا نیست.

در این باب مقال، بسیار است و مجال ،اندک.فعلا این زمان بگذار تا وقتی دگر...


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 30 مرداد 1393 | 20:39 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  اعتماد مردم ،بزرگ ترین سرمایه

ما دو روز  در نیویورک اقامت داشتیم.به منظور تامین محل اقامت محمد پسرم با استفاده از یک سایت اینترنتی یک باب آپارتمان مبله با کلیه وسائل به مدت دو روز اجاره کرد.

به محض ورود به شهر بزرگ و 20میلیون نفری نیویورک با استفاده از GPS سریعا آدرس منزل را در محله بروکلین یافتیم.البته برای یافتن محل پارک ماشین نیم ساعتی معطل شدیم.

 صاحبخانه ما جوانی سیاه پوست و اصالتا از حوزه کارائیب بود.او با روی خوش و برخوردی بسیار گرم ما را به درون خانه دعوت کرد و همه قسمت ها و وسائل را دقیقا به ما نشان داد و توضیحات لازم را درباره هر قسمت ارائه داد.

موقع رفتن ضمن دادن شماره تلفن اصرار کرد که هر کاری داشتید یا زنگ بزنید و یا به ما در طبقه بالا خبر بدهید.

او پس از رفتن هم هر چند ساعتی یک بار تماس می گرفت و از وضع ما و آمادگی برای رفع مشکلات احتمالی اعلام آمادگی می کرد.

وقتی در یخچال را باز کردیم، آن را پر از میوه،آب و آب میوه و بعضی خوراکی های دیگر یافتیم.البته من در برخی هتل ها و خانه های معلم در ایران نیز دیده بودم که در یخچال آب میوه و خوراکی می گذارند،ولی در صورت مصرف با قیمت های گزاف پولش را با مسافر حساب می کنند.

به هر صورت ما در حد نیاز از خوراکی ها استفاده کردیم. در  دو روزی که ما در خانه شان بودیم، خود و خانواده اش مرتب سر می زدند و زنگ می زدند و حال و احوال می پرسیدند.

در موقع تحویل خانه و ترک آن هم با کمال خوش رویی بنا درخواست او عکس یادگاری مشترک گرفتیم.او وقتی کلید را تحویل می گرفت اصلا نگاهی به خانه و وسائل و حتی یخچال نکرد.فقط گفت در موقع رفتن در را به هم بزنید و بروید. در ازای همه این خوش رفتاری ها بعدا فقط تلفنی خواهش  کرد که در صورت رضایت در سایت مربوطه نظر مساعد و مثبت خود را بنویسید .

البته ما چنین کردیم و او نیز متقابل در همان سایت از ما ابراز رضایت و خشنودی کرد.

نکته مهم این است که من احساس کردم در جامعه آمریکا هر کس که کالا یا خدمتی ارائه می دهد، خواهان بازخورد آن و تامین رضایت مشتری است،زیرا استمرار موفقیت خود را در کسب رضایت مشتری می داند. در حالی که در بعضی از جوامع برای رضایت مشتری و پی آمدهای آن حسابی باز نمی کنند و رضایت و عدم رضایت مشتری برایشان جایگاهی ندارد .گویی مطمئن هستند که هیچ گونه ارزیابی و پیگیری در کار نیست.

ولی این آمریکایی می داند همه کارها و خدمات او در همین سایت ارزیابی می شود و در مرئی و منظر همه مشتریان اوست. 

در آمریکا همه مناسبات مالی و داد و ستد افراد و حساب های بانکی به طور اتوماتیک رصد و ارزیابی می شود و کوچک ترین بدحسابی در سابقه شهروند - حتی خارجی - اثرگذار است!

غمگنانه به یاد این سخن امام علی(ع) افتادم که به مالک و همه فرمانروایان توصیه می کند:

«زنهار ! نیکوکار و بدکار در نظر تو یکسان نباشد؛زیرا این کار موجب نومیدی نیکوکار و جرات یافتن بدکار می شود.»


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 25 مرداد 1393 | 19:38 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

تفاوت های فرهنگی ایران و آمریکا / 8

- من نمی دانم جمعیت معلولان آمریکا نسبت به جمعیت آن چقدر است؛اما قطعا مثل همه کشورهای جهان معلولان درصد کوچکی از جمعیت جهان را تشکیل می دهند.نکته ای که در اینجا زیادتر از معمول به چشم می خورد این است که در جای جای شهرها و جاده ها موارد بسیاری از تسهیلات و امتیازاتی دیده می شود که در طراحی مبلمان شهری برای معلولان در نظر گرفته شده است.در پارکینگ های شلوغ که کمتر جایی برای پارک خودروها پیدا می شود،بهترین و بیشترین جایگاه را برای معلولان منظور کرده اند.در گذرگاه ها و معابر نیز امکانات و تسهیلاتی جالب برای این قشر شایسته در نظر گرفته اند.

حتی تلویزیون های آمریکا نوعا علاوه بر پخش گفتار برای عموم ،برای ناشنوایان نیز دارای زیرنویس است.


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 11 مرداد 1393 | 15:46 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

تفاوت های فرهنگی ایران و آمریکا

هنگامی که یک شهروند ایرانی برای نخستین بار وارد آمریکا می شود،می تواند تفاوت هایی را در رفتارهای فرهنگی - اجتماعی این کشور مشاهده کند.

من صرف نظر از نقاط ضعف و قوت هر مورد برخی از تفاوت های محسوس را بیان می کنم:

1- رانندگان خودروها در خیابان ها و جاده های آمریکا قوانین راهنمایی و رانندگی را با دقت بیشتری رعایت می کنند.در مواقع ترافیک به ندرت دیده می شود که راننده ای با لایی کشیدن لاین خود را عوض کند.
ضمنا عابران پیاده نیز سعی می کنند از محل ویژه خود عبور کنند.در نتیجه به نظر می رسد هر کس می کوشد حق و حدود خود و دیگران رعایت کند.


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 9 مرداد 1393 | 16:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

                    عید فطر  : جشن رهایی

 

 

 

         هر روزی که در آن خدا نا فرمانی نشود، آن روز عید است .                   " امام علی(ع) "

          بود آن روز بر ما عید مطلق

         که در جنبش در آید پرچم حق

   عید نماد پیروزی شادمانی  جشن و نشاط است . عید فطر جشن پیروزی سپاه سپیده بر نیروهای شبرنگ اهریمنی است . دین باوران سبزدل، جان را در جویبار رمضان شسته ، سپاه سیاه شب را درهم شکسته و بر اریکه سپید سحر ، رهایی از قفس  و پیروزی بر هوا و هوس را جشن می گیرند .

     روزه داری که در لحظات پر رمز و راز رمضان دل را از زباله رذایل پیراسته و با زیور قضایل آراسته ، عید فطر را جشن پیروزی و آغاز بهروزی می داند .

     اوج و عروج پرنده دل در گروی خروج از گل است . تا پرنده دل از گل نرهد، بر اوج فضایل نپرد . 

ایمان شیرازه کتاب زندگی است . بدون این شیرازه  کتاب روزهای زندگی  اوراق پراکنده ای است در دست باد . 

صحیفه حیات  صفحاتی است از آفات . هر برگی به رنگی  و هر رنگی سایه ای از ننگی است . 

      روزه داران پیروز ، ستارگان ثواب را از آسمان آبی محراب صید کرده اند . ستارگانی که دل را صفا می بخشند و درد دل را شفا . نمازشان ضریح سبز یاد است و تسبیح سرخ فریاد . 

آنان با این سیمرغ زرین از قاف زمین، به طواف یقین می رسند . 

روح انسان پرنده ای خوش آهنگ است و دنیا قفسی تنگ . نماز کلید طلایی رهایی است از این زندان تنگ تنهایی . روزه داران  نماز را تنها همدم تنهایی و یگانه شاهد شکیبایی می دانند و بر این باورند که هر که از بند " تن " رها شود ،در جمع " تن " ها ، " تنها " شود ! اینان رهاتر از موج اند و فراتر از اوج .

       آن دلسوخته خودساخته - شریعتی - گفت : "

      " علی تنهاست !" آری چون انسان در این دنیا تنهاست . اگر یاد سبز خدا نبود،  چه کسی حجم زرد تنهایی های انسان را پر می کرد ؟!

       اگر امید سبز " قرب الهی " در دل نمی شکفت ، چسان می شد این " غربت " را در گل نهفت ؟!

      اگر نبود این  " ذکر زلال " ،" فکر ضلال " انسان را ملول می ساخت و پیوسته در " ملال " می سوخت !

      در عید سعید فطر روزه دار پیروز  سر فراز و دل فروز، پیروزی یک ماه مجاهدت را جشن می گیرد . او یک ماه از هوا و هوس گریخته و با دیو نفس درآویخته . دل را با یاد دلدار نرم  و با عشق او گرم کرده است .

      تیره دلان زهر زور نوشیده اند و او نهر نور . آنان از ضلال سراب سیراب شده اند و او از ذکر زلال محراب . دیگران در فکر فریب اند و او در ذکر حبیب . بی خدایان در دام غرور اسیرند و او ،سیر . آنان در زنجیر اسارت اسیرند و او بر سریر امارت، امیر . بندگان هوس با خوردن خوشگوار خوش اند و او با دل سپردن به یار . آنان به خاک دل بسته اند و او از افلاک وارسته . دنیا دوستان فریفته حباب اند و او شیفته حبیب . اینان در تمنای خیال اند و او در " منا"ی وصال . 

 

          روز اول ماه شوال عید فطر - یکی از دو عید بزرگ جهان اسلام - است . جشن و سرور این عید فرخنده به خاطر پیروزی و موفقیت در رزم بزرگ و آزمون سترگ روحی و جسمی و انجام یک فریضه ارزشمند دینی و پایان یک ماه تمرین هوس سوز و زندگی ساز " روزه " است . 

     دین باوران حق یاور هر ساله در ماه مبارک رمضان در پرتو یک ماه روزه داری و تزکیه  با زلال " عبادت" ، ضلال " عادت " را می شویند و با پای " جان" ،راه " جانان " را می پویند . عید فطر جشن وصال است و مرحله ای از کمال .

       جشن و سرور عید فطر با دو عبادت اصیل آغاز می شود : تجدید پیمان با خالق و تحکیم پیوند با مخلوق .

      مسلمین با تکبیر نماز عید به نیایش با خدا می پردازند و با پرداخت زکات فطره  فقر و فاقه را ریشه کن می سازند . جالب است که ویزای ورود به نماز عید فطر  پرداخت زکات فطره است . پرداخت فطریه نشانه تحکیم پیمان و پیوند اغنیا با نیازمندان و فرودستان جامعه است . اگر این فریضه مالی به صورت صحیح اجرا شود،  بسیاری از مشکلات مالی و اجتماعی جامعه اسلامی برطرف می گردد . ادای این زکات  گامی است به سوی استقرار عدالت اجتماعی . عدالتی که تضمین کننده پویایی و پایایی نظام اجتماعی است .

       عید سعید فطر - جشن پروزی حق باوران - بر همه یاوران حق مبارک باد !

                    ( نویسنده : سیدعلیرضا شفیعی مطهر )

          


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 6 مرداد 1393 | 16:11 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 اعتماد، بزرگ ترین سرمایه

اعتماد ! اعتماد ! اعتماد !

یک حکیم ژاپنی می گوید : اگر مرا بین سه چیز :

۱-قوت و غذای مردم

۲-امنیت مردم

۳-اعتماد مردم

مخیر کنند که یکی را برگزینم و دو تا را رد کنم، با آن که غذا و امنیت مردم بسیار مهم و حیاتی است ، اما من بی تردید "اعتماد مردم"را برمی گزینم .

زیرا با داشتن اعتماد مردم آن دو مورد و همه چیزهای دیگر به دست می آید.

اعتماد مردم کیمیای کمیابی است که قطره قطره به دست می آید . مبادا که با سهل انگاری سیلاب وار آن را هدر دهیم !!

حالا دو نمونه از برخورد مسئولان با مردم را در دو جامعه ایران و آمریکا به تماشا بنشینیم:

1- یک نمونه در ایران:

ما برای سفر به آمریکا برای دریافت ارز مسافرتی به بانک ملت مراجعه کردیم.بانک مزبور برای پرداخت 300 دلار ارز مسافرتی مدارک زیر را درخواست کرد:

1- اصل گذرنامه و کپی آن

2 - اصل ویزا و کپی آن

3- اصل بلیت و کپی آن 

4- اصل فیش واریز 75 هزار تومان عوارض خروجی و کپی آن 

5- مبلغ 805 هزار تومان پول نقد

همه این مدارک را فقط دو روز پیش از حرکت باید به بانک تحویل داد تا حواله سیصد دلار را بدهند.البته ارز مسافرتی فقط در لحظه پرواز در فرودگاه قابل پرداخت است!جالب است که بابت پرداخت هر دلار مبلغ 2684 تومان پول نقد از مشتری می گیرند،اما به گونه ای برخورد می کنند که گویا هدیه ای رایگان می دهند!!

ارزیابی این مکانیسم بیانگر این است که همه دروغگویند مگر این که عکس آن ثابت شود!!

2- یک نمونه در آمریکا:

پسرم محمد می گفت :

من پس از یک سال اقامت در آمریکا نامه ای از اداره دارایی اینجا دریافت کردم بدین مضمون که:«ما (دارایی) در طول سال گذشته مبلغ حدود 1000 دلار از حقوق دریافتی شما از دانشگاه را به عنوان مالیات برداشت کرده ایم.

حال اگر شما با حقوق خود هزینه هایی انجام داده دای که فکر می کنید خارج از شمول مالیات است،موارد را اعلام کنید تا نسبت به واریز مبلغ مذکور به حسابتان اقدام کنیم.»

من صورتی از هزینه های خود را طی نامه ای (بدون هیچ مدرکی) به اداره دارایی اعلام کردم و آنان کل مبلغ هزار دلار را به من برگرداندند!!

نکته:

آیا اصل برائت که یک اصل اصیل اسلامی است ،ایجاب نمی کند که در رفتار به آن ما بر بیگانگان پیشی بگیریم!!

آیا نگرانی امام علی(ع) در وصایای گرانبارشان ناظر به این گونه رفتارها نیست:

«الله !الله! فی القرآن! فلایسبقنکم بالعمل به غیرکم!!»

خدا را !خدا را ! درباره قرآن.مبادا بیگانگان در عمل کردن به آن از شما پیشی گیرند!!


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 5 مرداد 1393 | 15:25 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

نکته های ناب یک سفر / 2

 از اول مردادماه جاری من به اتفاق همسر و پسرم میثم برای دیدن پسر دیگرم محمد که در شهر «نیوآرک» آمریکا در دانشگاه«دلاور» در دوره دکترای مکانیک تحصیل می کند،روانه آمریکا شدیم.

به توصیه اکید استاد دکتر سرکار آرانی تصمیم دارم هر روز نکته های جالب سفر را با نگرشی فرهنگی برای دوستان بنگارم .

***************
تکریم انسان یا تحقیر شهروندان؟!

از مطلع الفجر نزول آیه«لقد کرمنا بنی آدم...» تا کنون ما مسلمانان به پای پرچم «کرامت انسان» بر طبل« فرهنگ سازی» می کوبیم.اما چقدر در عمل توانسته ایم جامعه ای براین پایه بنا کنیم؟

دیروز من به اتفاق همسر و فرزندانم میثم و محمد برای تهیه مواد غذایی و ضروری منزل به یکی از فروشگاه های بزرگ شهر نیوآرک (در آمریکا) رفتیم. این فروشگاه مثل فروشگاه های رفاه،هایپر و...در ایران و بلکه بزرگ تر بود.

نکته ای که برای من جالب بود ،این بود که در همه مراحل گردش در بین قفسه های فروشگاه و انتخاب کالاها و اجناس و حتی تا زمان پرداخت وجه کالاهای خریداری هیچ حضوری از کارکنان فروشگاه را احساس نکردیم.البته من منکر نصب دوربین های مداربسته در همه فروشگاه ها و...نیستم؛اما این که کسی را ناظر رفتارم ببینم و این حضور مرا از سرقت کالاها بازدارد،مشاهده نشد.

حتی وقتی همه کالاهای درخواستی خود را داخل سبد ریختیم،به هنگام پرداخت وجه ،محمد بانشان دادن کارت اعتباری خود به دستگاه الکترونیکی کد مربوط به او را فعال کرد.سپس محمد هولوگرام کالاها را یکی یکی به دستگاه نشان داد و دستگاه الکترونیک کل مبلغ خریداری ما را جمع زد و از حساب محمد برداشت کرد!

..و ما با کیسه های کالاهای خریداری شده بدون حتی یک کلمه سخن گفتن با مسئولان فروشگاه آنجا را ترک کردیم.

این مطلب مرا به یاد برخی فروشگاه ها در کشورمان انداخت که حتی در مواردی بازدید بدنی مشتری!! را جزو برنامه کار قرار داده بودند!!


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 4 مرداد 1393 | 8:5 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

استقرار عدالت یا گسترش سخاوت؟! 

(درسی از مکتب علی علیه السلام به بهانه سالگرد روز شهادت ایشان)

اولین شــــعرم،،ردیفـش درد بود

قصـــــه  تنهایی یک مـــــــرد بود

قصه  مـــردی که از شهر سکوت

ناله را همـــــراه خـــود آورده بود

  سخاوت و بخشندگی خصلتی پسندیده و بر عكس بخل و خست صفتی نکوهیده است. نیک انديشان، سخاوت را تا تا بدان پایه ارج می نهند که در متن جامعه ما ده ها بل صدها جمعیت، انجمن و سازمان خيريه دولتي و مردم نهاد را بنيان نهاده اند كه مهم ترين رسالت و ماموريت خود را دستگيري و كمك به افراد بي پناه و طبقات فرودست جامعه مي دانند ؛ اما متاسفانه كمتر خيران و سخاوتمنداني هستند كه گروه، جمعيت و تشكلي را ايجاد كنند كه با دغدغه استقرار عدالت در جامعه به فعاليت بپردازند.

  ممكن است بسياري بر اين باور باشند كه جمعيت ها و سازمان هاي خيريه كه متشكل از توانگران نيك انديش هستند، با اين دغدغه  همه كمك ها و ياري هاي خود را نسبت به فرودستان جامعه ايثار مي كنند كه با كاهش فاصله هاي طبقاتي ، عدالت اجتماعي استقرار يابد.

 البته اين خوي و خصلت در جاي خود پسنديده و كارساز است؛ اما فروكاستن اين باور در حصار انحصار فقير پروري متاسفانه جز توزيع فقر و تبديل جامعه به يك كميته امداد بزرگ ثمري ندارد!

   حصول اين جوهر و گوهر و وصول به اين غايت و نهايت، قاعده و قانوني مي خواهد؛ چه آن كه گسترش سپهر معنويت بر بام زيباشهر شريعت ، به شرط افراشتن ستوني استوار، ممكن و مقدور است . از اين زاويه است كه وقتي از مولا علي(ع) پرسيده مي شود كه:

 « العدل افضل ام الجود؟» ؛ از ميان عدالت و سخاوت كدام برتر است؟ حضرت پاسخ مي دهد:

 « العدل» و در تبیین این اصل ، دو علت مي آورد و مي فرمايد:

  اولا « العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها» ؛

 « عدل ، امور را در بستر طبيعي خود قرار مي دهد، اما جود، جريانات را از جايگاه طبيعي خود خارج مي سازد» ؛

 ثانيا « العدل سائس عام و الجود عارض خاص» ؛ 

« عدالت، سياستي گسترده و فراگير است ، ولي جود يك حالت استثنايي و غير شامل است.»

  ( نهج البلاغه، عبده، حكمت۴۸۸)

 به نص قرآن كريم ، فلسفه دين در عينيت اجتماعات ، اقامه قسط است. يعني دين آمد تا مردمان بر سر عدل ايستاده و بر پايه قسط زندگي كنند (حديد، ۲۵)؛ از اين روست كه به گزارش امام باقر(ع):

 « پيامبر در جهت معماري مدينه شريعت بر ويرانه هاي جاهليت ، استقبل الناس بالعدل ؛ جامعه را با عدالت ساخت و پرداخت. »(تهذيب ، ج۶، ص ۱۵۴)

 بدين قرار، ستون سقف معنويت ، در زيباشهر شريعت، عدالت است.

(اسلامي، احمد، از خاتميت تا غيبت،صص۲۷و۲۸)

  استاد مطهری در ارزیابی وزن عدالت و سخاوت در ترازوی عقلانیت بر این باور است که:

 « اگر با معیارهای اخلاقی فردی ارزیابی و داوری کنیم، بايد سخاوت را برتر از عدالت دانست. چه آن كه بخشندگي و ايثارگري بيش از عدالت معرف و نشانه كمال نفس و تعالي روح انسان است. اما داوري امام(علي عليه السلام)، جز اين است و عدالت را به دو دليل برتر مي داند.

 اين گونه ارزيابي و داوري درباره انسان و مسائل انساني ، ريشه در اصالت و اهميت اجتماع دارد و گوياي آن است كه اصول و مبادي اجتماعي و از جمله نظم، قانون و عدالت بر احكام و اخلاق فردي تقدم دارد.»

 (سیری در نهج البلاغه، ص ۱۱۲و۱۱۳)

    به بيان امام علي(ع) : « العدل راس الایمان و جماع الاحسان»؛

 بلندي اندام ايمان و ستون فقرات و كانون همبستگي همه زيبايي ها، عدل است.(غررالحكم،ج۲،ص۳۰)

 از منظر مولا علي(ع) ، گوهر ديانت و جوهر شريعت، رمز جاذبه و راز ماندگاري نظام و عامل صلاح و فلاح دين و دنيا و موجب سلامت جان و امنيت روان ، در فرد و اجتماع، عدل و قسط است.

 (غررالحكم ،ج۷،ص۹-۲۳۶)

  ...و بر اين پايه، حرف همان است كه استاد مطهري گفته است. وي مي نويسد:

« از نظر علی(ع) اصلی که می تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و به هیکل و پیکر و روح و روان جامعه ، سلامت و امنيت بدهد(سيري در نهج البلاغه،ص۱۱۳) و درد و معنويت جامعه را درمان كند، عدالت است.»

(نهج البلاغه ، خطبه۳)

                                                                    شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : یک شنبه 29 تير 1393 | 7:15 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 علی جان! امروز ما چه کنیم؟

(درسی از مکتب علی(ع) در روز شهادت ایشان)

جنبش فرازمندگراي اسلام كه با بعثت حضرت محمد بن عبدالله(ص) - به عنوان آخرين پيامبر خدا – آغاز شد ، در بستري از فراز و نشيب، پا گرفته و روند سامان يافته پيدا كرد. استراتژي پيامبر اكرم(ص) بر اين پايه استوار بود كه تبيين مفاد و محتواي پيام خود را در دو دوره متمايز  استقرار بخشد : دوره نخست شامل سيزده سال كار صرفا فرهنگي و تربيت در مكه ، و دوره دوم دوره مدني يا تاسيس دولت در مدينه بود.  

 اميرالمومنين علي(ع) در تبيين و توصيف بعثت مي فرمايند:

 « غايت بعثت و نهايت تجربه رسالت، آزادسازي معنوي انسان از طريق بيدارسازي محرك هاي فطري و فعال سازي انگيزه و ذخيره هاي رواني و عقلاني است.» 

(نهج البلاغه، خطبه ۱ : ليثيروا لهم دفائن العقول) 

...و اين ها همه در پرتو تربيت و كارهاي فرهنگي قابل تحقق است.

  روند فردسازي در بستري از برنامه ها و كارهاي فرهنگي، شيوه محوري و متداول همه پيامبران بوده است. ساختار اجتماعي مردم مكه تحت سلطه پندارها و رفتارهاي جاهلي ته نشين شده شكل گرفته بود ، باورهايي كه سال ها نه ، بل كه قرن ها در گوشه گوشه دل و دماغ مردم و حتي نومسلمان ها رسوب كرده بود. انجام كارهاي فرهنگي روشنگرانه و نوانديشانه در چنين ساختار اجتماعي متحجر و دگم بسيار سخت مي نمود و اراده اي نستوه و ايماني استوار مي طلبيد تا براي نفي پندارهاي واهي و اثبات باورهاي الهي بپاخيزد و در پيمودن اين راه دشوار خستگي بپذيرد.

  ايشان در مكه از رهگذر كارهاي فرهنگي و تربيت از طريق فردسازي و با شيوه چهره به چهره توانست منظومه اي از پيش نيازهاي پايه گذاري نهاد ملت – دولت را فراهم سازد. ساختار اجتماعي و ده ها عنصر ديگر از جمله رسوبات افكار جاهلي در ذهن و زبان مردم، عامل پراكندگي و فراواني هويت هاي انساني و اجتماعي شهر مكه شده بود. قبيله مهم ترين و اصلي ترين واحد انساني جامعه بود كه ساختار اجتماعي شهر را تعريف مي كرد.

  در چنين وضعيتي نگارگري يك نظام واحد سياسي و پايه گذاري يك جامعه متمدن و مدني براساس ارزش هاي عالي اسلامي و انساني جز با كارها و برنامه هاي گام به گام و با روندي آرام و آهسته و همراه با مدارا و مهرباني امكان پذير نبود.

     پس از دوره استقرار حكومت و امت اسلامي، همين شيوه تقدم كارها و برنامه هاي فرهنگي بر ديگر برنامه همچنان در دستور كار و برنامه ائمه اطهار(ع) قرار داشت. درباره موضع گيري هاي ظاهرا متفاوت و متناقض امامان معصوم (ع) در برابر حكومت هاي وقت تحليل هاي گوناگوني مطرح مي شود و صاحب نظران مي كوشند دلايلي را به عنوان توجيه ذكر كنند. به باور اين نگارنده هر امام با توجه به تشخيص نوع مشكل زمان و مكان و موقعيت جامعه عصر خود ضروري ترين كار را انجام مي داده است.  

 امامان معصوم (ع) در طول تاريخ زندگي شان كه حدودا دو و نيم قرن به طول انجاميد ، علي رغم وجود شرايط گوناگون ، در هدف استراتژيك از نوعي همبستگي و پيوستگي و وحدت – كه همان اتفاق نظر درباره اولويت كار فرهنگي و ارشادي بود – برخوردار بودند.

  اگر هدف اساسي را در بعثت و رسالت انبيا و در سير و سيره نبوي ، آزاد سازي معنوي انسان( اشاره به آيه ۱۷ سوره شعرا) بدانيم، گذشته از مدار و محورهاي حركت،همين هدف را به گواهي مواريث فرهنگي به يادگار مانده از امامان معصوم(ع) در حركت آنان هم خواهيم يافت. مثلا امام جعفر صادق(ع) همسوي با پويندگان راه فرهنگ سازي مي فرمايد:

 « من اصبح مهموما ليوي فكاك رقبه فقد هون عليه الجليل»

 كسي كه جز آزاد سازي معنوي خودش، دغدغه اي داشته باشد، امري بزرگ و سترگي را خوار و كوچك شمرده و در ميدان سوداگري زندگي ، سود كلاني را از دست داده است.

( تحف العقول، بخش سخنان امام صادق عليه السلام ، گفتار آن حضرت با جندب)

  امام علي (ع) با وجود توصيه پيامبر اكرم (ص) در روز غدير به ايشان و همه مسلمانان، هنگامي كه رويكرد جامعه و عدم آمادگي اكثريت جامعه عصر خود را با در دست گرفتن امر خلافت مشاهده كردند ، ۲۵ سال با پرهيز از رويارويي با حكومت ها ، كار فرهنگي را در راس برنامه هاي خود قرار دادند. در آن زمان ها هم بسياري از افراد و گروه ها ايشان را به قيام و مبارزه براي كسب قدرت و حكومت فرامي خواندند؛ اما ايشان كار فرهنگي و ارتقاي سطح آگاهي هاي جامعه را بر هر كار تند و راديكال ترجيح دادند.

   شايد افراد جامعه آن روزگار به يك ربع قرن كسب تجربه نياز داشتند تا آن چيزي را بفهمند كه علي (ع) در همان آغاز مي دانست. اما چاره چه بود؟ علي (ع) چاره اي جز صبر نداشت تا گردش ايام و افشاي ماهيت حكومتگران و آگاهي و پختگي فرد فرد جامعه، مردم را برانگيزد تا خود به پاخيزند و جندين روز دور خانه حضرت را بگيرند و مصرانه از ايشان بخواهند كه خلافت را بپذيرند.   

  امام علي (ع) خطاب به معارضان مردم گريز و فرهنگ ستيز مي فرمايند:

« انا اريدكم لله و انتم تريدونني لانفسكم» (نهج البلاغه،خطبه۱۳۶)

 من مي خواهم كه شما خدايي و آسماني شويد، اما شما بر آنيد كه من را فروكشيد و زميني كنيد.

  دردهاي جانكاه علي(ع) نه تنها نيرنگ و زرنگي قاسطين، كه بي فرهنگي مارقين هم بود. اين امام همام در توصيف روحيات فرهنگ ستيز خوارج مي فرمايند:

 « جفاه طفاه و عبيد احزام.... مردمي خشن ، فاقد انديشه عالي و احساسات لطيف ، مردمي پست، برده صفت، اوباشي كه از هر گوشه اي جمع شده و از هر ناحيه اي گردآمده اند . اين ها كساني هستند كه بايد اول آموزش ببينند، آداب را فراگيرند. در فرهنگ و ثقافت اسلامي خبرويت پيدا كنند. بايد بر اين ها قيم حكومت كند و دستشان گرفته شود. اينان نه با مهاجرين سنخيتي دارند و نه با انصار.» 

 ( نهج البلاغه، خطبه۲۳۸)

 امير مومنان علي(ع) به عنوان رهبر جنبش ضد ارتجاع ، در برابر سه گزينه قرار داشت:

 1 – قهر انقلابي و ستيز ؛

2 – قهر انفعالي و گريز و

 3 – صبر و سكوت و حضور.

 گزينه هاي يك و دو در آن شرايط به ترتيب دل پسند جناح قدرت طلب حاكم و جناح ارتجاعي به سردمداري ابوسفيان بود. اولي استقلال سياسي و تماميت ارضي و دومي مدنيت اسلامي را تحديد و تهديد مي كرد و تقدير بدفرجامي را رقم مي زد.

  قيام ان حضرت براي استقرار حكومت عادلانه مطلوب خود امري بود كه بدون داشتن پايگاه اجتماعي در بين لايه هاي زيرين جامعه امكان پذير نبود. از سويي ساختار فكري و فرهنگي آن جامعه و بقاي رسوبات جاهلي در اذهان بيشتر مردم اجازه چنين جنبشي را نمي داد؛ بنابراين حضرت با انتخاب گزينه سوم، كارهاي فرهنگي  براي تعميق باورها و ارزش هاي اصيل اسلامي را در دستور كار قرار داد.  

  آيا مردمي كه با برافراشتن قرآن هاي كاغذي بر فراز نيزه ، قرآن ناطق و واقعي را رها مي كنند و فريب معاويه خودكامه را مي خورند، جز با آموزش از طريق كارهاي فرهنگي چگونه مي توان آگاهي بخشيد؟

  زورق قدرت طلبي و خودكامگي همه معاويه هاي تاريخ جز بر امواج ناآگاهي توده هاي مردم پيش نمي رود! و تنها راه درمان اين بيماري ، تعميق آگاهي لايه هاي مياني و فرودست جامعه از طريق گسترش برنامه هاي فرهنگي و ارشادي است. 

  بنابراین بهترین،حياتي ترين،فوري ترين و ضروري ترين كار امروز و كار صالح، كار فرهنگي و تشديد روند رشد و آگاهي بخشي به توده هاي مردم است. 

                                                      شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 28 تير 1393 | 5:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

    فرق عدالت شکافت ! علی(ع)

  امروز روز نوزدهم ماه مبارک رمضان و دیشب شب قدر و شب ضربت خوردن حضرت امیر مومنان علی علیه السلام بود. ضمن عرض تسلیت و التماس دعا این قطعه را به پیشگاه مولا و همه دوست داران فضیلت و تقوا تقدیم می کنم.

 

               فرق عدالت شکافت !

     همواره با زمین و هوا گریه کرده ایم 

بیش از هزار سال تو را گریه کرده ایم

    با ابر های سوخته هر جا که رفته ایم 

با زخم های آینه هاگریه کرده ایم

    علی جان !

   بیش از هزار سال است که غبار فراق نتوانسته ذره ای از فروغ اشتیاق ما بکاهد . آن گاه که شاخساران سخنانت شکوفه می کرد و صحن و سرای مسجد کوفه را عطرآگین می نمود،  نه فیض سماع داشتیم و نه فوز استماع . اما قرن هاست که زلال حقیقت را از چشمه ساران نهج البلاغه می نوشیم و همراه با آب های صاف و روشن از چشم چشمه ها می جوشیم . سبوی تشنگی را از زلال کوثر امامت پرآب و کام جان را از جام جانان سیراب می کنیم . گل های معطر حکمت را از گلستان ولایت می چینیم و شمیم عطرآگین حریت را از نسیم بهارآفرین عصمت می بوییم . تصویر زیبای انسانیت را در قاب آشنای معصومیت می بینیم و سروش هدایت را از خروش تندیس طهارت می شنویم.

        علی جان !

     سرو، وامدار قامت توست و کوه شرمسار استقامت تو . هر روایت تو رایت هور است و هر حکمت تو مناره نور . پرتو سخن تو انسان را در اقیانوس ضلالت فانوس دلالت است و در روند بلوغ درایت  فروغ هدایت . در عصر سیاه حاکمیت جور و جهل و جمود با قامتی به بلندای قیامت قد برافراشتی و بر گذرگاه خرد چراغ هدایت افروختی . فروغ جهان افروز پیام تو از دامنه قیام تا دامان قیامت را روشن کرد . 

         علی جان !

     تو آمدی و با آمدنت به انسانیت معنا بخشیدی و به محور هستی، محتوا .

تو برای آفرینش بشر بهترین بهانه ای و برای آفرینشگر برترین نشانه . 

در عرصه سخن شیوایی را کمال بخشیدی و رسایی را جمال .

یتیمان را مهربان ترین پدر بودی و درماندگان را صمیمی ترین یاور .

  نگاه تو برای بینوایان نوا بود و برای دردمندان دوا . 

کوچه های کوفه  با بوی تو خو گرفته و نفس نسیم از عطر شمیم تو بو گرفته بود . شب ها با کوله باری  از مهربانی و انبانی انباشته از شادمانی یر در خانه های یتیمان و درماندگان می رفتی . 

بی سرپرستان را تکریم و عشق را در میانشان تقسیم می کردی . 

ناتوان ها را با مهر می نواختی و دردشان را درمان می ساختی . 

شبنم اشک از گونه های ستمدیدگان می ستردی و غبار غم محرومیت را با زلال زمزم محبت می بردی . 

در شب های سیاه غربت و تنهایی با سبدی پر از شکوفه های شادمانی کوچه های کوفه را در می نوردیدی . به هر پنجره دیجور شاخه نور می بخشیدی و به هر دل درد مند گل لبخند . 

        علی جان !

     چون شب پرده سیاه سکوت را بر سر شهر می کشید،  غریبانه سر بر شانه های شب می نهادی .جور حاکم و جهل محکوم را می نگریستی و تنهایی را می گریستی. رواق دل را با سرشک دیده می شستی و آفاق فضائل را در اشک سپیده می جستی . دل را در تنور سرخ مهر بر سینه سپهر می افروختی و به دوست داران خود ادب پرواز در مکتب نماز را می آموختی . با شرار راز و نیاز شب های دراز را مهتابی و آسمان تیره را آبی می کردی . در مکتب تو آموختیم که ما نیز زلال عشق و نیاز را با نور نماز درآمیزیم و جام قناعت نماز را بر قامت آز بریزیم . از مناجات تو یاد گرفتیم که نوای نیاز را از نای نماز سردهیم و خسته از اهریمن غماز بر دامان نماز سر نهیم . از مرداب حرص و آز بگریزیم و به دامن نماز آویزیم. قطره وار تن به سوز و گداز بسپاریم و روی به پرواز آریم. از مشی و مرام تو فرا گرفتیم که از جاده شعور بگذریم و سر بر سجاده نور بگذاریم . انگاره رذایل را از سنگواره دل بزداییم و فواره فضایل را بگشاییم . 

      علی جان !

ما چگونه خود را دوست دار تو بدانیم و خود را مدعی اداره بخشی از جامعه اسلامی بنامیم؟ در حالی که تو در زمان ولایت در خانه همسر یک شهید صورت خود را در برابر آتش تنور گرفته با خدا چنین مناجات می کنی :

      " خدایا ! ببخش اگر نتوانستم...ببخش اگر دامن محبتم آن قدر وسیع نیست که تمام بچه های یتیم را در خود پناه دهد . 

      خدایا ! ببخش اگر دست نوازشم را توان آن نیست که تمام اخم های گره خورده صورت های کوچک غمگین را لمس کند .

    ...و ببخش مرا اگر نتوانستم کوله بار اندوه تمام زنان و پیرزنان بی سرپرست کوفه را به دوش بکشم . از تو خجالت زده ام که آن قدر قوت در بازوانم نیست تا تمام زمین های خشک اطراف شهر را نخل بکارم و محصول همه شان را به دست های خسته و منتظری بسپارم که هر شب گوش به صدای پای من می سپارند .

    ...وببخش اگر نتوانستم دلم را بین همه شان تقسیم کنم... واین از خوبی تو بود که کوتاهی های مرا نادیده گرفتی..."(خلاصه آسمان-محمد سادات اخوی)

      علی جان !

     شرمنده ایم که تو چه گفتی و ما چه کردیم ؟! هنگامی که از کنار جمعی گذشتی به آنان سلام کردی . تو را نشناختند . حق داشتند چون تو مثل مردم عادی تنها و بدون محافظ و ملازم و همراه حرکت می کردی و لباست به سادگی فقیرترین مسلمانان بود . اما وقتی یکی از مردم گفت : او امیر مومنان است ، به سرعت دنبالت دویدند و پشت سر شترت حرکت کردند تا از برکت حضور تو بهره ببرند . چند قدمی بیشتر نرفته بودند که ایستادی و با لبخند پرسیدی :

     " آیا کاری دارید ؟ "گفتند " نه . فقط می خواستیم در رکاب شما باشیم . "

    تو چهره ات محکم شد و مصمم فرمودی :

   " پس برگردید . زیرا که همراهی پیاده با سواره باعث تباهی سوار و مایه حقارت پیاده است ."  ( با الهام از "امام علی صدای عدالت انسانی"- جرج جرداق)

      علی جان !

     وقتی تلاش های مزورانه بعضی از مدعیان مقدس نما را در عرصه قدرت طلبی می بینیم،  چگونه بار سنگین این سخن تو را بر شانه های درد مند دل برتابیم ؟ آن گاه که حکومت بر دنیا را با کفش بی ارزش خود مقایسه می کنی و می گویی :

      " به خدا سوگند ! این یک جفت کفش برای من از امارت و خلافت بیشتر ارزش دارد  . مگر این که بتوانم حق کسی را بگیرم  یا ظالمی را سر جایش بنشانم . "

      علی جان !

     هر کس نداند یا نخواهد که بداند، تو خوب  می دانی  آنان که بشریت را از بشارت حکومت تو محروم کردند،  نه تنها به تو که در حق تمام بشریت در همه عصر ها و به همه نسل ها ستم کردند. این حقیقت را چه زیبا و شیوا بیان می کند آن تنها یادگار پیامبر خدا (ص) حضرت فاطمه زهرا (س) آن گاه که در بستر بیماری با نوایی رنجور و ضعیف در حضور زنان مدینه قسم یاد کرد که : 

      " به خدا سوگند ! اگر پای در میان می نهادند و علی را بر کاری که پیغمبر بر عهده او نهاده می گذاردند ، آسان آسان ایشان را به راه راست می برد . و حق هر یک را به او می سپرد . چنان که کسی زیان نبیند و هر کس میوه آنچه را که کشته است، بچیند . تشنگان عدالت از چشمه معرفت او سیراب و زبونان در پناه صولت او دلیر می شدند . اگر چنین می کردند ،درهای رحمت از زمین و آسمان بر روی آنان می گشود . اما نکردند و به زودی خدا به کیفر آنچه کردند،  آنان را عذاب خواهد فرمود ."

     ...و آیا هنوز ما در آتش این عذاب نمی سوزیم ؟!!!

      علی جان !

     هرچه از زلال کوثر تو می نوشیم، تشنه تر می شویم . اما چه کنیم که این مقال ظرفیت این زمزم زلال را ندارد . پس برای حسن ختام و ختم کلام قطراتی از زلال گوارای سخنت را می نوشیم :

     -- هر که به زمان تکیه کند، به زمین می خورد .

    -- عدل مایه زنده بودن احکام است.

    -- مسئولیت کاری را که در آن تخصص ندارید، برعهده نگیرید .

    -- حکمت را از هر کس برای تو آورد، بگیر . بنگر به آنچه می گوید، نه بدان کسی که می گوید .

    --- آزادگی از مکر و حیله پاک است.

   -- آرا و افکار مردم را به هم ضمیمه کن . سپس نزدیک ترین آن ها را به صواب و دورترینش را به شک و گمان برگزین .

    -- از گفتار حق یا مشورت عادلانه خودداری نکنید . زیرا من خویش را در آن مرحله فکر نمی کنم که دچار خطا و لغزش نگردم .

   -- آگاه باشید ! که مبادا دیگران را کوچک بشمارید و خود را از نظر عقیده و اندیشه از دیگران برتر و بالا تر بدانید . چرا که این امر از تکبر و غرور بر می خیزد و نتیجه آن جز شکست چیزی دیگر نیست. 

                                                           سید علیرضا شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 26 تير 1393 | 5:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

اصل «تغییر» در فصل « تدبیر»


آيد بهار و پيــرهن بيــــــشه نو شود

نوتر برآورد گل اگر ريـــــــــشه نو شود

زيباست روي كاكل ســـــبزت كلاه نو

زيباتر آن كه در سرت انديشه نو شود

« هیچ چیزي پایدار نیست مگر تغییر » (هراکلیتوس ، فيلسوف يونان باستان)

با گردش زمین ، گذشت زمان احساس مي شود. با هر طلوع و غروب برگي بر درخت زمان مي رويد و راه ابديت را مي پويد. هر پگاه نوين، صفحه اي نمادين بر صحيفه ديرين روزگار مي افزايد.

همه پدیده ها و آفریده های گیتی در حال تغییرند. هر آفریده و هر پدیده برای رهایی از کهنگی ناگزیر از تغییر است و در صورت عدم تغییر در زیر چرخ های سرد و سنگین گردونه زمان له می شوند. طفره روندگان از تغییر ، معماران نابودی خویش هستند.

در جهان گذران و شتابان امروز اگر ما نتوانیم پا به پای زمان حرکت کنیم، گردونه زمان ما را جا مي گذارد و پويا مي گذرد. گذشت هر لحظه از زمان بيانگر تغييري آژمان است. گاهي اين تغيير دلخواه ماست، اما گاهي وقتي شرايط عوض مي شود، ما اگر نتوانيم خودمان را با شرايط تازه هماهنگ کنيم، اين ما هستيم كه كهنه و فرسوده و به تدريج گرفتار حياتي بيهوده مي شويم .

«تغيير» جزئي جدايي ناپذير از زندگي هر انساني است و مسلماً هيچ کس از اين قاعده مستثنا نيست. گاهي اين تغييرات قابل پيش بيني و گاهي غيرقابل پيش بيني هستند. گاهي اين تغييرات بخشي از فرايند بهنجار و طبيعي تحول انسان ها هستند و گاهي فراتر و متفاوت با آن و گاهي تغيير، اتفاقي است متناسب با خواست و دلخواه فرد، ولي گاهي اين چنين نيست. گاهي تغيير جزئي است و بخش کوچکي از زندگي فرد را در بر مي گيرد، ولي گاهي به صورت گسترده اتفاق مي افتد. نکته مهم اين است که تاثيرگذاري هر نوع تغييري، بيشتر تحت تاثير «برداشت» فرد از «موقعيت» و «تغيير» است.

اگر "تغيير " از " من " آغاز نشود ، قطعا بر " من " تحميل خواهد شد. انجام هر تغييري مستلزم اصلاح فكر و نگاه تغيير دهندگان است، به گونه اي كه بدون آن نمي‌توان به موفقيت در تغيير اميد داشت.

بر سر گور كشيشي در كليساي وست مينستر نوشته شده است:

«كودك كه بودم، مي خواستم دنيا را تغيير دهم. بزرگ تر كه شدم، متوجه شدم دنيا خيلي بزرگ است؛ من بايد انگلستان را تغيير دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم. در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده ام را متحول كنم. اينك كه در آستانه مرگ هستم، مي فهمم كه اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم، شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم!!!»(۱۰۰حكايت مديريتي)

براي ايجاد تغيير در محيط، بايد ابتدا محدوده تحت نفوذ خود را شناسايي كرده و سپس براي ايجاد تغيير در آن محدوده، برنامه ريزي و اقدام نمود.

پیتر دراکر می گوید : بزرگ ترين خطر هنگام به وجود آمدن تغييرات، خود تغييرات نيستندُ بلكه عمل كردن با منطق ديروز است.

مهاتما گاندي بر اين باور است كه : « اگر خواهان تغيير باشيد، شما بايد خود تغيير باشيد.»

تغيير كردن پديده‌اي ، مستلزم تغيير كردن نگاه و فكر صاحبان يا اثرگذاران آن پديده است. كساني كه خواهان تغيير در خانواده، سازمان يا هر مجموعه‌اي ديگر باشند ، در آغاز بايد هر گونه تغيير را از خود شروع كنند.

- لازمه تغيير دادن پديده‌ها، اعتقاد، ايمان و باور جدي تغييردهنده به تغيير است. تغيير دهنده آنقدر بايد به تغيير مورد نظر خود ايمان داشته باشد كه گويي خود او نيز درون تغيير و چه بسا خود تغيير است.

انساني كه هماهنگ با همه پديده هاي هستي و همگام با گردونه زمان ، گردنه زمين را مي پيمايد ، مي تواند با آفرينش انديشه هاي نو در جهان تغيير پذير هر گونه تغيير مثبت و دلخواه را بيافريند. انديشه نو ، انرژی خالص است . در اين صورت هر انديشه اي كه ما اكنون داریم، یا قبلا داشته ايم و یا در آینده خواهیم داشت، خلاق است.

انرژی حاصل از فكر هرگز نمی میرد .این انرژی از فكر و ذهن ما وارد عالم هستی می شود و تا ابد مي پايد و راه كمال را مي پويد . همه افكار و انديشه ها به هم مربوط هستند و با هم تلاقی پیدا می كنند.

اين انديشه ها در مسیر شگفت انگیزی از انرژی با هم برخورد می كنند و نقشي بدیع و زیبا ازپیچیدگی های غیر قابل باور را مي آفرينند . همات طور كه دو چیز مشابه همدیگر را جذب می كنند دو انرژی مشابه هم یكدیگر را جذب می كنند .و تودهای از انرژی مشابه به وجود می آورند.

بنابراین حتی افراد معمولی اگر فكرشان(دعا. امید. آرزو . .رویا .ترس) به اندازه كافی قوی باشد، می توانند نتایج شگفت انگیزی را بيافرينند.

زندگی نمی تواند به هیچ طریق دیگری خودش را نشان دهد جز آن طریقی كه ما تصورمی كنیم خودش را نشان خواهد داد .ما با انديشيدن خلق می كنیم.

انیشتین می‌گفت: « آنچه در مغزتان می‌گذرد، جهانتان را می‌آفریند.»

استفان کاوی (از سرشناس‌ترین چهره‌های علم موفقیت) احتمالا با الهام از همین حرف انیشتین است که می‌گوید:

«اگر می‌خواهید در زندگی و روابط شخصی‌تان تغییرات جزئی به‌ وجود آورید، به گرایش‌ها و رفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دلتان می‌خواهد قدم‌های کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگی‌تان ایجاد کنید، باید نگرش‌ها و برداشت‌هایتان را عوض کنید.»

داستان گویایی هم در حکایت‌های سرخ‌پوستان وجود دارد که به خوبی تصویر این وضعیت را نمایش می‌دهد:

روزي سرخ پوستي در حالی که از نواحی صخره‌ای یکی از مناطق بالا می‌رفت، به لانه عقابی رسید. تخم‌های زیادی در لانه بود، ولی او موفق شد تنها یکی از آن ها را بردارد و به دهکده خودش ببرد. او تخم عقاب را در لانه یکی از مرغ‌ها قرارداد و پس از این که جوجه سر از تخم در آورد، ‌به‌دنبال مرغ مادر به راه افتاد و باور می‌کرد که خودش هم یک مرغ است. اين جوجه عقاب تمام روز همان گونه که مرغان نوك بر زمین مي زدند و دانه می‌خوردند، راه می‌رفت و در میان آشغال‌ها نوک می‌زد و کرم‌هایی برای خوردن پیدا می‌کرد.

یکی از روزها که عقاب دیگر بزرگ شده بود، پرنده عظیم‌‌الجثه‌ای را دید که در آسمان‌ها پرواز می‌کرد. به سوی مادر مرغ‌ها که چیز‌های زیادی در مورد دنیا می‌دانست، رفت ‌و پرسید: آن چه پرنده‌ای است؟ مرغ پیر گفت: یک عقاب است. عقاب جوان گفت: این گونه پرواز‌کردن باید خیلی دلپذیر باشد.... و به آن پرنده بزرگ خیره شد. مرغ پیر گفت: بله، ولی تو باید پرواز کردن را فراموش کنی، چون تو یک مرغ هستی. عقاب در میان مرغ‌ها و آشغال‌ها به زندگی‌اش ادامه داد.

بنابراین دیدگاه جهان و هستی محدود است، چون محدود می‌بینم و حدود را می‌بینم و دیوار می‌کشم، در پناه دیوارهای پیش ساخته و سقف‌های کوتاه می‌مانيم. و محدود می‌بینم؛ چون محدود می‌دانيم و تا محدوده‌ای می‌دانيم. آنگاه که ما محور جهانيم ،پس جهان محدود به ما، دانسته‌های ما و توانایی‌های ظهوریافته و نه حتی بالقوه ما است. تا همان‌جایی گستره دارد که ما می‌بینيم و تا همان جا می‌رود که ما می‌توانيم بفهميم. حال از دیدگاه اعراب بیابانگرد، زمین همان کویر است و از دیدگاه علم، انسان همین جسم.

اما یک ذهن خلاق یک ذهن باز است؛ ذهنی که می‌داند واقعیت دارای محدودیت ها، مسائل و تناقضات و نقایص است، اما خود، به آن ها محدود نمی‌شود و باور دارد که ورای همه محدودیت‌ها، نبودن‌ها و نشدن‌ها حقیقت بی‌نقص و نامحدودی هست و راه‌هایی برای رسیدن به آن و بهره بردن از نیروی بی‌نهایتش که هر چیزی را ممکن می‌کند، وجود دارد. او می‌داند و به تجربه و تفکر و مشاهده دریافته است که محدودیت‌ها ساخته و پرداخته ذهن‌های محدود و پر از دیوار است. باورهای در قفس و نگاه‌های شرطی‌شده محدودیت‌ها را می‌سازند و در آن می‌زیند، همان را تجربه می‌کنند و همان را به سایرین می‌آموزند.

این جمله را فراموش نكنیم كه همه ما خودمان مسبب ناراحتی‌ها و شادی‌هایمان هستیم و این از تفكرمان ناشی می‌شود، بنابراین باید ببینیم چگونه می‌توانیم با متفاوت فكركردن در زندگی‌مان تغییر ایجاد كنیم. با این كار می‌توانیم احساسات مخرب خود را به‌خوبی بشناسیم. فرض كنیم كه خواسته‌های سالمی داریم؛ اما باورها و بایدها و نبایدهایتان ناسالم است.

اگر بعد از هر واقعه ناخوشایندی كه اتفاق می‌افتد، احساس بدی داریم و خودمان را مقصر می‌دانیم، می‌توانیم باورهایمان را زیرسؤال ببریم و آن ها را تغییر دهیم. برای تغییر باورهایتان باید خودمان اراده كنیم و واقعا بخواهیم كه آن ها را تغییر دهیم.

مدیریت تغییر وظیفه بسیار دشواری است. در این باره واقعیتی غم انگیز وجود دارد و آن این که بیشتر تلاش های مربوط به اعمال تغییرات بنیادی در آغاز به شکست می انجامد. علل اصلی این ناکامی ها، در این نکته نهفته است که اغلب، میزان واقعی مقاومت سازمانی در برابر تغییر به درستی برآورد نمی شود. طرفداران و عاملان تغییر معتقدند که تغییر را می توان مدیریت کرد و این مفروضات منجر به مداخله های نادرستی می شود. اگر پویایی های تغییر را نمی توان با اطمینان پیش‌بینی و کنترل کرد، پس طرفداران تغییر باید به منظور اداره فرصت های تغییر، ابتدا به مدیریت خود بپردازند.

امروزه تغییر مهم‌ترین عامل مؤثر در مدیریت كسب و كار موفق محسوب می‌شود. سازمان‌ها (و افراد شاغل در آن ها) باید نگرش مثبتی نسبت به مساله تغییر داشته باشند تا از این طریق توان رقابتی خود در بازارهای تهاجمی امروزی را حفظ كنند. عدم توجه به یك روند در حال تغییر ممكن است بسیار پرهزینه باشد!

سید علیرضا شفیعی مطهر.


موضوعات مرتبط: مقالات

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 4 تير 1393 | 7:19 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  ضرورت و تقدم كار فرهنگي (بخش سوم)

روشنفکر و زبان توده مردم 

  خوشه چين خرمن اخلاص خود كن خلق را       نخل بي بر،ابر بي نم،بحر بي گوهر مباش

  بسیاری از استادان فاضل و فرهیخته حوزه و دانشگاه با زبانی سخن می گویند و می نویسند که تنها عده ای تحصیل کرده حوزوی و دانشگاهی زبان آنان را می فهمند. میان این روشنفکران برج عاج نشین و توده مردم دیواری بلند به ارتفاع سال ها تخصص و تحصیل در رشته های علمی کشیده شده است. نه این استادان روشنفکر - اعم از دینی یا علمی - زبان مردم را می فهمند و نه توده مردم با این نخبگان حوزوی و دانشگاهی نسبتی و کاری دارند !

   در مقابل میدانداري تامین و تغذیه فکری و فرهنگی توده مردم را عده ای روضه خوان ، مداح و نوحه خوان سنتي و حرفه اي بر عهده دارند كه نه تحصيلات چنداني دارند و نه دغدغه مسائل اجتماعي و فرهنگي ، روح و روانشان را مي آزارد.

  امروزه در جامعه ما توده های وسيع كارگران، كشاورزان ، بازاريان ، دانش آموزان و ديگر اقشار عامي مردم ، پيكره اصلي جامعه را تشكيل مي دهند. راه هر گونه تغيير و تحول فكري،فرهنگي و اجتماعي از ميان لايه هاي مغزي و فكري اين توده ها مي گذرد. كليد توسعه فكري و فرهنگي در دست نخبگان روشنفكر ماست؛ اما اينان هيچ رابطه و پيوندي  با توده مردم ندارند. اين وظيفه و مسئوليت قشر تحصيل كرده و فرهيخته است كه بر پيكره اين ديوار قطور پنجره هايي از نور بگشايد.

  پيامبر اكرم سخن گفتن با توده مردم و با زبان مردم را از وظايف پيامبران الهي مي داند: 

 « نحن معاشرالانبيا امرنا ان نكلم الناس علي قدر عقولهم »

  زنده یاد دکتر شریعتی درباره لزوم خودآگاهی بخشیدن روشنفکر به جامعه می گوید:

روشنفکر کسی است که امروز در زمان تحول جامعه و بن‌بستی که انسان به آن رسیده و ناهنجاری های بسیاری که جامعه های عقب مانده در دنیای دوم – مقصودم همان دنیای سوم سابق است- با آن دست به گریبان اند، می تواند به توده مردم، مسئولیت، آگاهی، حرکت فکری و جهت اجتماعی ببخشد.»

(م ج آ، ص ۲۵۶)

  او می افزاید: مسئولیت روشنفکر به طور خلاصه، انتقال ناهنجاری های درون جامعه به احساس و خودآگاهی مردم آن جامعه است؛ دیگر جامعه خود حرکتش را انجام خواهد داد.»(همان ، ص ۲۸۰)

  گمان نمی کنم برای نشان دادن فاصله میان روشنفکران و مردم در ایران امروز، نیاز به ارائه شواهد و مدارک باشد. در سه دهه اخیر، «جزیره روشنفکری» و «ساحل مردم»(به تعبیر شریعتی) به شدت از هم دور افتاده اند. می باید پلی مستحکم از همدردی، درک متقابل، تفاهم و همکاری میان روشنفکران و مردم ایجاد شود. برای به انجام رساندن این هدف، روشنفکران نیازمند برنامه‌ریزی همه‌جانبه و واقع‌بینانه هستند. این همه از رهگذر گفت‌وگو میان روشنفکران و همچنین روشنفکران و مردم به دست خواهد آمد.

  شريعتي لزوم آشنايي روشنفكر با ايمان مردم را اصلي محوري مي داند. او مي گويد:

 « روشنفکر ما باید بفهمد که روح غالب بر فرهنگش، روح اسلامی است و اسلام است که تاریخ و حوادث و زیربنای اخلاق و حساسیت های جامعه‌اش را ساخته است و اگر به این واقعیت پی نبرد (چنان که اغلب روشنفکران ما پی نبرده اند)، در جو مصنوعی و محدود خودش گرفتار می‌گردد و چون خود را بری از اعتقادات مذهبی می داند و در جو اروپای قرون 19 و 20 تنفس می کند، در آشنایی و تفاهمش با مردم دچار اشتباه شده و نمی تواند مورد قبول قرار گیرد.»(همان، ص ۲۸۳)

    گرفتن «سلاح مذهب» از کف دروغ‌زنان فرصت‌طلب و ریاکار و آن را در جهت «حرکت بخشیدن به مردم» به کار بردن، جای پرسش و نقد جدی دارد. 
 

 

می خواهم بگویم؛ فقر همه جا سر می کشد …

فقر ، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست …

فقر ،حتی گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان می کند…

 فقر ، چیزی را “نداشتن” است ؛ ولی آن چیز پول نیست ؛ طلا و غذا هم نیست …

فقر ، ذهن ها را مبتلا می کند …

فقر ، اعجوبه ای است که بشکه های نفت در عربستان را تا ته سر می کشد …

فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتاب های فروش نرفته یک کتاب فروشی می نشیند …

فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد می کند …

فقر ، کتیبه  سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …

فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود …

فقر ، همه جا سر می کشد …

 

فقر ، شب را “بی غذا”  سر کردن نیست …

فقر ، روز را “بی اندیشه” سر کردن است …

. در سال1346 جلال آل‌احمد در سفری به تبریز، رویارو با جمع دوستان و هم اندیشان خود، آشکارا از به‌کارگیری اسلام به عنوان وسیله و ابزار کار در جهت مبارزه سخن گفته بود.

اکنون زمانه دگر گشته و فروکاستن دین به ابزاری در جهت پیشبرد هدف‌های سیاسی و اجتماعی، جفاکاری در حق دین و و دین‌داران پارسا و آگاه است. مفهوم «سلاح مذهب»، بدون رودربایستی، یعنی از مذهب اسلحه ساختن برای فتح سنگرهای قدرت، یعنی تبدیل‌کردن دین به ایدئولوژی تا دستمایه زورآزمایی سیاسی و رقابت های بی امان صاحبان قدرت قرار گيرد.

 هنوز فاصله میان روشنفکران و مردم به عنوان مانع و مشکلی بزرگ به قوت خود باقی است. روشنفکران نیازمند شناختن فرهنگ ایرانی و تیپ فرهنگی ایرانیان هستند و ایران امروز به نوزایشی حاجت دارد که با پالایش سنت فرهنگی خویش، آگاهی بخشی و روشنگری و پیراستن دین از تحریف و جزمیت و واپس گرایی، به جنبش دینی –که شریعتی آن را «نهضت پروتستانتیسم اسلامی» می خواند – منتهی شود.

  دكتر شريعتي بلندي ديوار بيگانگي بين توده مردم و روشنفكران در الگوبرداري افراطي روشنفكران از غرب مي داند . او مي گويد:

 « وقتی من ، روشنفكر اروپايي را ملاك فكر خودم قرار مي دهم ، به روستاها كه مي روم و روستايي را مي بينم ، از من فرار مي كند . مي خواهم آمپولش بزنم، فرار مي كند ، مي خواهم او را سمپاشي كنم ، فرار مي كند . من مي گويم اين ها عوامل مرتجع هستند ، وحشي اند ، آدم نديده هستند. نوع تماس من با توده خودم بر حسب اين كه مثل  «فانون » فکر کنم یا مثل « سارتر» فکر کنم ، فرق مي كند ...»

  دکتر شريعتي در جای دیگر می افزاید:

 « من دهاتی می دانم این دهاتی برای چی دنبال آن ملا می رود . همه این ها را می دانم و تو روشنفکر اروپایی نمی دانی . تو یک حرف خوب بلدی ، ولی نمي داني كه اين زنگوله را چه جوري به گردن گربه بيندازي . خود زنگوله كه ارزش ندارد ، وقتي به گردن گربه افتاد ، ارزش پيدا مي كند و تو اين را بلد نيستي . روشنفكرها حرف هاي خوب خوب قشنگ روي دست هاشون مانده ، نمي دانند چه كار كنند . اين مي گذارد توي جيب اون روشنفكر و اون مي گذارد توي يقه اين روشنفكر . و براي اين كه كسي نفهمد ، سمبوليك مي گويند!!» ( مجله پيام،انجمن اسلامي دانشجويان دانشكده نفت آبادان)

آن را که عقل و همـت و تدبــــیر و رای نیست
خوش گفت پرده دار که کس در سرای نیست        (سعدي)

        برخی روشنفکران باکلاس ، سخن گفتن و نوشتن به زبان توده ها را دون شان و شوکت خود می دانند.

 درباره ادبیات گویشی و نگارشی این تیپ افراد گاه لطیفه ها و تمثیل های زیبایی ساخته اند.

 می گویند یکی از فلاسفه قدیمی از دنیا رفت . در شب اول قبر نكير و منكر براي پرسش و پاسخ نزد او آمدند. طبق معمول از او پرسيدند: « من ربک؟ » پروردگار تو کیست؟ پاسخ داد :

 « اسطقس فوق اسطقسات* ! » 

  نکیر نگاهی از روی تعجب به منکر کرد ، يعني : آيا تو مي داني او چه گفت؟ منكر نيز با سرتكان دادن ،بي اطلاعي خود را از معني اين جمله بيان كرد. پس از مدتي بحث و جدل وقتي در ترجمه و تحليل اين جمله درماندند، ناگزير نزد خود خدا رفتند و معني اين جمله را پرسيدند . خداوند پس از لبخندي در پاسخ به آنان گفت:

 اين بنده من تا زنده هم بود نه من و نه هيچ يك از بندگانم نمي فهميديم كه چه مي گويد !! او را رها كنيد . 

  زماني كه استاد مطهري كتاب « داستان راستان » را نوشته و منتشر کرد، برخي فضلاي باكلاس !!ايشان را سرزنش مي كردند كه چرا سطح قلم و بيان خود را  تنزل و كاهش داده و كتابي در سطح سواد مردم كوچه و بازار نوشته است؟! 

 اين ناصحان نه چندان مشفق فرق بين « سطح بیان» و « سطح شعور » را درک نمی کنند. اینان باید بدانند که برای ارتقای سطح آگاهی و شعور توده های مردم باید سطح بیان ، یعنی سطح گویش و نگارش را تنزل داد.

  زبان سخن گفتن با توده ها بايد نرم و رفتارها گرم باشد. امام علي (ع) در عهدنامه مالك اشتر براي نفوذ كردن در دل هاي مردم ، او را به مدارا، عفو و گذشت فرا مي خواند:

« در رفتار با آنان چون حيوانى درنده مباش كه خوردن مردمان را غنيمت شمارى، زيرا آنان دو گروهند، يا همكيشان تو هستند در دین، يا همانندان تو در آفرينش.

از آن ها خطاها سر خواهد زد و علت هايى عارضشان خواهد شد و به عمد يا خطا، لغزش هايى كنند، پس، از عفو و بخشايش خويش نصيبشان ده، همان گونه كه دوست دارى كه خداوند نيز از عفو و بخشايش خود تو را نصيب دهد.»

مي گويند روزی انیشتین به چارلی چاپلین گفت: 

می دانی آنچه که باعث شهرت تو شده، چیست؟
 
"این است که تو حرفی نمی زنی و همه حرف تو را می فهمند"
 
چارلی هم با خنده می گوید: 
 
... تو هم می دانی آنچه باعث شهرت تو شده ،چیست؟
 
 "این است که تو با این که حرف می زنی، هیچ کس حرف هایت را نمی فهمد.

 

روزی که امیر کبیر گریه کرد

در سال 1264 قمری، نخستین برنامه‌ دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانان ایرانی را آبله‌کوبی می‌کردند.

  چند روز پس از آغاز آبله‌کوبی به امیر کبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمی‌خواهند واکسن بزنند. به‌ ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان می‌شود. هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باخته‌اند، امیر کبیر بی ‌درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد، باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله می‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر کبیر را بپذیرند.

شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبی سرباز زدند!!!. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان می‌شدند یا از شهر بیرون می‌رفتند .

 روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر کبیر اطلاع دادند که در همه‌ شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سیصد و سی نفر آبله کوبیده‌اند. در همان روز، پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچه‌هایتان آبله‌کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم، جن زده می‌شود. امیرکبیر فریاد کشید: 

 وای از جهل و نادانی، سپس گفت: حال که گذشته از این که فرزندت را از دست داده‌ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: 

 حکم برنمی‌گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.

چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند، روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مرده‌اند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: 

  عجب، من تصور می‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیرکبیر، مرده است که او این چنین های‌های می‌گرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: 

  گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه‌ شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیرکبیر اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: 

 خاموش باش، تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.  

میرزا آقاخان آهسته گفت: 

  ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند. 

امیرکبیر با صدای رسا گفت: 

... و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع می‌کنند. تمام ایرانی‌ها اولاد حقیقی من هستند و من از این می‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.

 

   جمع بندي و نتيجه گيري 

چنانچه انضباط اجتماعی را به حس وظیفه شناسی فرد نسبت به جامعه تلقی كنیم، بررسی آثار و پیامدهای آن در زندگی فردی و اجتماعی، یک ضرورت منطقی تلقی شده و جست وجوی راه کارها و شیوه های عملی تحقق این پدیده، گام بعدی محسوب می شود. برخی از اندیشمندان، تعلیم و تربیت را بازتاب جامعه می دانند و بر این اساس معتقدند که هرگونه تغییری در فرهنگ و تربیت، باید برخاسته از تحولات اجتماعی باشد. عده ای دیگر، با خوش بینی واقع گرایانه ای، بر این باورند که میان جامعه و تعلیم و تربیت، تعامل روشنی وجود دارد و تحولات فرهنگی و اجتماعی لازم و ملزوم یکدیگرند. اگر بخواهیم رابطه این دو را دقیق تر توصیف کنیم، باید بپذیریم که تحولات فرهنگی و تربیتی یکی از اهداف چهارگانه تربیت است.  


   نتيجه گيري بحث انجام اين رسالت را از ما مي خواهد كه کار فرهنگی و تربیتی را از نزدیک ترین افراد آغاز کنیم. فراموش نکنیم همه برخوردهای ما با همه افراد باید تربیتی باشد. بايد ساختن را از خود شروع کنیم و در این روند حتی خدمتگزار اداره و شرکت، رفتگر كوچه و خيابان ، نگهبان ساختمان و...همه را مشمول برخوردهاي تربيتي و عالمانه خود قرار دهيم.

 آید بهــــار و پیرهن بیشه نو شود            نوتر برآورد گل اگــر ریـــــشه نو شود

زیباست روی کاکل سبزت کلاه نو           زیباتر آن که در سرت اندیشه نو شود

   به راستی برخی از تنگ نظران چقدر فضای فکری جامعه را محدود و تنگ فرض مي كنند که طرح هر سخنی و اظهارنظری هرچند ملایم و معمولی را چنان طوفانزا و ويرانگر مي پندارند كه طرح يك نظريه می تواند بنيان فكري و فرهنگي جامعه را آشفته و پریشان کند. در نگاه  و پندار این تنک مایگان  - که به قول زنده یاد دکتر شریعتی جهان بینی شان تا نوک بینی شان است-  فضای فکری، فرهنگي و اعتقادي جامعه  به تنگي و كوچكي  قدحي آب است كه پرتاب هر سنگريزه اي آن را به تلاطم درمي آورد !! در حالي كه شناختي كه من از جامعه اسلامي عصر ائمه اطهار سلام الله عليهم دارم  ، آنقدر اين فضا گسترده است و بنيان هاي فكري و اعتقادي اسلام و تشيع به قدري استواري و استحكام دارد كه سهمگين ترين طوفان هاي فكري و شديدترين خيزابه هاي خطرآفرين نمي تواند كوچك ترين خدشه اي به بنيان هاي مرصوص آن وارد كند.

  تا آنجا كه اين حقير خوانده و شنيده  است در عصر امام صادق(ع) - حتي در مسجد مسلمين علنا، نبوت و معاد انكار مي شد ؛ اما حضرت به جاي برآشفتن به گونه اي منطقي  و استدلالي - و بدون  هوچي گري - شبهه مخالفان و حتي معاندان را پاسخ مي دادند. اين شيوه مترقيانه و اين سعه صدر  امام (ع) حتي مورد تاييد ماترياليست بزرگ آن عصر بود.

    دنياي فكري برخي به كوچكي دنياي موري است نشسته بر برگي كه چون برگ را  آب مي برد ،  گويا دنيايشان را آب برده است!!

  ما بر اين باوريم كه بر اساس « الاسلام يعلوا و لايعلي عليه» ، بايد بنيان هاي فكري و فرهنگي خود را از طريق گسترش برنامه ها و كارهاي فرهنگي چنان استحكام و استواري بخشيم، كه هيچ طوفان فرهنگي و فكري بيگانه نتواند كوچك ترين خدشه اي بر آن وارد كند. 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت

 * اسطقس = عنصر و اصل- مایه - ماده - اصل هر چیز - ماده نخستین در آفرینش - هیولی - عنصرهای چهارگانه : آب و خاک و باد و آتش - استخوان بندی هر چیز - آنچه مایه قوام و دوام چیزهاست - ج : اسطقسات

 اسطقسات = ج اسطقس - الف : مایه ها - مواد اصلی      ب : عنصرهای نخستین هر چیز - عناصر اربعه       ج : اجرام سماوی       د : علم هندسه  (معین)

  ------------------------------------------------------------------------------------------------

منابع

۱ - قرآن کریم 

۲- نهج الفصاحه

۳- نهج البلاغه 

۴ -تحف العقول

۵ - استراتژی رسانه‌های غربی در ایجاد بحران هویت ، نشریه نصر، ص ۳۳

۶ - اسلامي، احمد،از خاتميت تا غيبت، ص 126، انتشارات ميثم تمار ، چاپ سوم، 1388

۷ - جعفری ، محمد تقي ، فرهنگ پيرو، فرهنگ پيشرو،نشر: موسسه تدوین و نشر آثار استاد علامه محمد تقی جعفری ، 1388

۸ - شزيعتي، علي ، مجموعه آثار،ج۱،ص۲۵۶، حسينيه ارشاد،۱۳۵۷

۹ - شفيعي مطهر، سيدعليرضا، خودباوری فرهنگی ، موسسه انتشاراتي امام عصر(عج)، قم، چاپ اول،۱۳۷۹

۱۰-  قائمي اميري،علي ،در مکتب فجر دانش‌ها امام محمد باقر(ع)، ص 306 ، نشر قم، ۱۳۸۵

۱۱ - قرائتي ، محسن سيصد نكته در مديريت اسلامي (بر گرفته از تفسير نور) ، سايت مديران آنلاين 

 http://www.onlinemanagers.ir/Default.aspx

 ۱۲ - مطهري، مرتضي، سيري در سيره ائمه اطهار،صص107و 108، انتشارات صدرا،چاپ دهم، ۱۳۷۳

 ۱۳ -ماير ، فردریک ، تاریخ اندیشه های تربیتی،جلد اول، ترجمه: فیاض،علی اصغر،1374،ص133 ،تهران، انتشارات سمت، چاپ اول 

۱۴ -ماير، فردریک ، تاریخ فلسفه، ترجمه علی اصغر فیاض، ج اول، ص ۲۱

 ۱۵-  محمدي ري شهري  محمد،ميزان الحكمه، ج1 ، ص 285، دانشكده حديث،

۱۶- همشهري،روزنامه، ۲/۵/۷۹

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 30 بهمن 1391 | 8:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

ضرورت و تقدم كار فرهنگي(بخش دوم)

لطفا مقاله را در  ادامه مطلب بخوانيد


موضوعات مرتبط: مقالات

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 26 دی 1391 | 7:22 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

  آغاز ششمين سال فعاليت وب نامه مدارا

امروز سوم دي ماه 1391 و  آغاز ششمين سال راه اندازي وبسايت مدارا است.

پنج سال پيش در چنين روزي با لطف خدا اين پنجره را به منظور ارتباط با مخاطبان فرزانه و فرهيخته گشودم.

من پس از 37 سال كار فرهنگي سرانجام در تيرماه 1382 بازنشست شدم. از سوي دوستان و آشنايان پيشنهادهاي متعددي براي اشتغال مجدد به من ارائه شد،اما من پس از حدود چهار دهه كار معلمي و فرهنگي دوست نداشتم اين ايام پسين عمر را در راه هايي غير فرهنگي گام بردارم؛ بنابراين همه پيشنهادهاي صرفا اقتصادي را نپذيرفتم و استمرار قدم زدن و قلم زدن در عرصه فرهنگ را بر هر كار و اشتغالي ترجيح دادم.

متاسفانه ركود و كسادي بازار نشر و مطالعه كتاب در كشور ما ،ذوق هر گونه نگارش را از نويسنده سلب مي كند؛ البته تا آن تاريخ  بيش از ده اثر من چاپ و منتشر شده بود؛ اما من هنوز بيش از ده كتاب آماده انتشار داشتم ، كه متاسفانه ظرفيت بازار نشر ، كشش جذب آن ها را نداشت ؛ بنابراين من عرصه اينترنت و فضاي مجازي را براي نشر انديشه هاي فرهنگي خود برگزيدم.

از آن تاريخ تا كنون من با راه اندازي حدود 20 وبسايت در موضوعات و زمينه هاي گوناگون مي كوشم افكار و انديشه هاي خود را با مخاطبان فكور و فهيم در ميان گذارم.

البته در اين مدت حدود ده كتاب تازه نيز تاليف و به دست چاپ و انتشار سپرده ام. (شرح معرفي همه كتاب ها در موضوع « معرفي آثار و تاليفات » در همين وب نامه آمده است.)

كليه آثار نشريافته در اين وب نامه به قلم خود نويسنده است. آثار منتشر شده در اين وب نامه شامل مقالات،سروده ها،قصه هاي شهر هرت ، معرفي كتاب ها و آثار چاپ شده من و مجموعه دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(كه با سبكي نو و ابتكاري براي نخستين بار در عرصه سبك هاي ادبيات ايران عرضه مي شود.)

عزيزان در صورت تمايل به بازديد از ساير وب نامه هاي من مي توانند در حاشيه همين وب نامه مدارا ذيل عنوان «وبسايت هاي شفيعي مطهر» با كليك روي هر عنوان ، وبسايت مورد نظر را ملاحظه فرمايند.

اكنون چون هميشه چشم به راه رهنمودهاي ارزنده و نقدهاي سازنده شما هستم.

                                          سيد عليرضا شفيعي مطهر

                                             دي ماه 1391

 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : سه شنبه 5 دی 1391 | 6:47 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

 

موضوع صحبت های امشب استاد شفیعی مطهر، «عاشورا و عزت و کرامت انسانی» بود. استاد زحمت کشیدند و متن کامل و دقیق صحبت هاشون رو به صورت فایل پی دی اف در اختیار ما قرار دادند و ما هم امشب به جای چکیده ی سخنان، همان متن را بی کم و کاست برای دانلود در اختیار علاقه مندان قرار می دهیم. می توانید ، مقاله ی کامل استاد شفیعی مطهر با موضوع «عاشورا و کرامت انسانی» را از اینجا دانلود کنید.

(فرمت فایل: pdf  ،  حجم فایل: حدود 280 کیلو بایت)


برای علاقه مندان به شنیدن صحبت های استاد شفیعی مطهر در برنامه ی امشب، که افزون بر مطالب اصلی مقاله ی بالا، نکته های تاریخی و اجتماعی دیگری نیز داشت، فایل صوتی صحبت های ایشان را برای دانلود در سایتمان قرار می دهیم. فایل صوتی صحبت های استاد شفیعی مطهر در شب چهارم برنامه ی تعزیت آفتاب با موضوع «عاشورا و عزت و کرامت انسانی» را از اینجا دانلود کنید.

(فرمت فایل: rar  ، فرمت سخنرانی: wav  ، حجم فایل: حدود 12.5 مگابایت)


استاد شفیعی مطهر خوشبختانه جزء پژوهشگرانی هستند که در فضای مجازی نیز رسالت فرهنگی خود را فراموش نکرده اند. ایشان چند وبلاگ دارند که با مطالب مفید و خواندنی مرتب به روز می کنند. وبلاگ اصلی ایشان «مدارا» نام دارد. می توانید زندگی نامه ی استاد شفیعی مطهر را از زبان خودش و از اینجا ملاحظه نمایید. همچنین این لینک ، آثار و کتاب های خواندنی استاد شفیعی مطهر را فهرست وار و با توضیحی مختصر معرفی می کند.


منتظر حضور شما عزیزان در برنامه ی فرداشب که شب آخر مراسم تعزیت آفتاب سال 1391 می باشد هستیم. نظرات و انتقادات فراموش نشود. 

*******************

تصاوير اين مراسم در ادامه مطلب..


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع:وبسايت تعزيت آفتاب - http://taziataftab.blogfa.com/

 

 

 


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : جمعه 1 دی 1391 | 7:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

عاشورا تبلور عزت و كرامت انسان

لطفا ادامه مطلب را مطالعه فرماييد


موضوعات مرتبط: مقالات

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 21:33 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

      غدیر ،

تبلور حاكميت « مردم » در قامت امامت 

   غدیر ، نه یک  روز عام و برکه آرام ، که یک تاریخ تمام است . غدیر یک پیچ سرنوشت ساز تاریخ است .

   در این روز ، سرنوشت روشن بشریت با زلال آب های «غدیر» گره خورد . هر قطره آن بلور مذاب یک سینه سخن در دل و یک آبشار زلال عرفان بر زبان دارد. در غدیر زنجیر رقیت بشر از هم گسست و یوغ اسارت انسان درهم شکست . غدیر با تثبیت حاکمیت « الله »، پدیده حاکمیت انسان بر انسان را برانداخت و نیرنگ خودکامگان را نقش بر آب ساخت . 

    منشور غدیر ، اصل « ولاتکن عبد غیرک قد جعلک الله حرا » را بر تارک تاریخ نگاشت و با همین اصل ، کرامت انسان را پاس داشت .  

   آرمان غدیر بر این بود که وازه های خودکامگی ، سلطه گری ، سلطه پذیری ، خشونت ورزی ، اباحی گری ، تملق ، چاپلوسی ، ستمگری ، ستم پذیری ، و.... را از قاموس بشریت بزداید و راه و رسم حق گرایی ، انسان دوستی ، مردم سالاری ، عدالت خواهی ، ستم ستیزی ، آزادی خواهی ، حقوق مداری ، مشارکت پذیری ، مشارکت جویی ، شایسته سالاری ، اماتتداری ، صراحت و صداقت سخن ، رفق و مدارا ، ساده زیستی و همه ارزش های عالی اسلامی و انسانی را نهادینه سازد .    

مکتب غدیر ، سعه صدر ، تحمل عقیده مخالف و ظرفیت بالا را از ابزار مدیریت و رهبری می داند:

  آله الریاسه سعه الصدر  .

 در این مکتب ، مسند حکومت و زمامداری ، نه یک طعمه و شکار ، که یک امانت الهی است و حاکم در برابر خدا و خلق باید پاسخگو باشد :

  ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه  .

 مرام غدیر : « با دوستان مروت ، با دشمنان مدارا » است . مولای برگزیده غدیر حتی اجازه بدرفتاری با دشمنان خونی خود را نمی دهد . او تاکید می ورزد که : 

« پس از من  خوارج را نکشید ، زیرا آن که به طلب حق درآید و راه خطا پیماید ، همانند آن نیست که باطل را طلبد و بیابد و بدان دست گشاید .»

    بنیانگذار مکتب غدیر ، انتقاد و پرسشگری و عدالت خواهی را از حقوق مردم و پاسخگویی ، خدمتگزاری و احساس مسئولیت را از وظایف و تکالیف حاکمان می داند .

« با من ، آن گونه که با خودکامگان سخن می گویند ، سخن مگویید و چونان که با تندخویان رفتار می کنند ، از من کناره نگیرید . با ظاهرسازی و ریا با من آمیزش نکنید و شنیدن سخن حق را بر من سنگین مپندارید . نمی خواهم مرا بزرگ انگارید ، چه آن کسی که شنیدن سخن حق بر او گران باشد و اجرای عدالت بر او دشوار بود ، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است . پس، از گفتن حق یا رای زدن در عدالت کوتاهی نکنید . »

   و در جای دیگر ، پای فراتر نهاده ، چاپلوسان را رانده ، حق گرایان گزنده را ترجیح می دهد :

« آن کسی را بر دیگران برگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر بگوید و در آنچه می کنی یا می گویی و خدا آن را از دوستانش ناپسند می دارد ، کمتر تو را یاری کند .»

  سلطان سریر غدیر و ابرمرد عرصه تدبیر در دفاع از حقوق انسانی یک شهروند تا بدان جا پیش می تازد که ، قاضی خود را به سبب این که صدایش بلندتر از ارباب رجوع بوده است ، عزل می کند . امام علی(ع) به ابوالاسود دولی می فرماید :

 « انی رایت کلامک یعلوا کلام خصمک ».

 

  در بینش غدیر ، انسانیت انسان ارزش دارد ، نه مواضع سیاسی ، عقیدتی و فکری او . خالق این بینش به مالک اشتر می فرماید : 

« مردم دو گروه اند : یا مسلمان اند ، که برادر تو هستند ، یا غیر مسلمان ، که در آفرینش با شما یکسان اند . » 

 و در دفاع از حقوق دگراندیشان تا بدان پایه اصرار می ورزد که هشدار می دهد : 

« هرکس اقلیتی(غير مسلماني) را بیازارد ، قطعا مرا آزرده است ! »

   آغازگر نظام غدیر ؛ حاکم را نه تنها مطاع خلق ، که مطیع خالق و خلق نیز می داند :

« هرگز مگو : من فرمانروایم . باید حکم رانده و بی چون و چرا پیروی شوم . چه ، آن کسی که چنین مشی و مشربی و چنین سیستم و نظامی دارد ، روان را ناهنجار ، دین را ناروا و جامعه را ناپایدار می سازد . »

او راز هلاکت و نابودی جامعه را در فقر و فلاکت مردم می داند و رمز فقر آنان را ، قدرت گرایی و ثروت اندوزی اقلیت می شمارد .

....و برای تحقق این گونه آرمان ها بود که با تایید الله و به دست رسول الله (ص) و با گزينش مردم - خلق الله - ،  امیر المومنین علی (ع) ولایت امت اسلام را عهده دار شدند .  

در تاریخ اسلام می خوانیم كه امام علی (ع) با و جود آن كه از طرف خداوند به امامت رسیده بودند ، ولی به دلیل اين كه بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) مردم با او به عنوان «خلیفه » بيعت نكرده بودند، بیست و پنج سال خار در چشم و استخوان در گلو ، سكوت كرد و به خاطر احترام به تصمیم مردم در تعیین سرنوشتشان تمام این سال ها نه تنها كار شكنی نكرد، بلكه همواره در كنار مردم حتی به خلیفه منتخب مردم نیز به عنوان مشاور كمك می كرد. هم او بود كه به خاطر مردم و بیعت شان بعد از ۲۵ سال بر مسند خلافت نشست ، با وجود این كه ۲۵ سال بود كه از طرف خداوند به امامت رسیده بود .

     برخی از علمای دین بر این نظرند كه معرفی امام به عنوان شخص شایسته و نامزدحكومت جنبه« تعیینی» دارد،نه«تحميلي» .معصومان حق حکومت دارتد و مردم حق حاکمیت . حکومت امری دنیایی و از آن مردم است و این حق قابل فسخ و انتقال به دیگری است.  استاد مطهری می گوید:

«اگر امام به حق را مردم ، از روی جهالت و عدم تشخیص نمی خواهند، او به زور نباید و نمی تواند خود را به مردم و به امر خدا تحمیل كند.لزوم بیعت هم همین است»

(حماسه حسینی: مطهری،107)

در كلامی از حضرت علی (ع) می خوانیم كه  :

«رسول خدا مرا متعهد به پیمانی كرده و فرموده بود: پسر ابی طالب ! ولایت امتم حق توست. اگر به درستی و عافیت تو را ولی خود كردند و با رضایت در باره تو به وحدت نظر رسیدند، امر ایشان را به عهده بگیر و بپذیر ؛ اما اگر در باره تو به اختلاف افتادند، آن ها را به خواست خود واگذار، زیرا خدا راه گشایش را به روی تو باز خواهد كرد» . 

ایشان پس از قبول بیعت مردم بر منبر رفته و خطاب به آن ها فرمود:

«ای مردم ! این امر ، امر شماست. هیچ كس جز آن كه شما او را امیر خود گردانید، حق امارت بر شما را ندارد.» 

آغاز ولایت فرخنده و حکومت خجسته مولا علی علیه السلام بر جهان بشریت ، بر همه نیک اندیشان و سبزکیشان جهان مبارک باد .امید که در پرتو رهبری ها و رهنمود های این پیشوای پرواپیشگان و امیر پرهیزگاران بتوانیم آرمان های بلند تشیع را تحقق بخشیم.

                                                             سید علیرضا شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : شنبه 13 آبان 1391 | 6:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

آزادی اندیشه در اندیشه امام خمینی (ره)

 

 بخش دوم

 کرامت انسان 

 آزادی تفکر و اندیشه مردم در عرصه سیاسی می تواند در قالب تشکل ها،احزاب و جمعیت ها تبلور یابد . امام در باره آزادی احزاب می فرماید :

     " هر گونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتی که مصالح مردم را به خطر نیندازد، آزادند و اسلام در تمام شئون حد و مرز آن را تعیین کرده است . احزاب،گروه ها و جمعیت های سیاسی و مذهبی آزادند، مادامی که اعمالشان بر ضد جمهوری اسلامی و اسلام و نقض حاکمیت ملت و نقض ملیت و کشور نباشد ."              (صحیفه نور، ج۱۰،ص۲۴۸) 

بقيه در ادامه مطلب...


موضوعات مرتبط: مقالات

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 15 بهمن 1390 | 7:18 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 عاشوراي فرهنگي براي احياي فرهنگ عاشورایی

سخنرانی در شب نخست برنامه تعزیت آفتاب در مسجدالحسین(ع) - کاشان ۳/۱۰/۱۳۹۰

                           به روایت وبسایت تعزیت آفتاب

 

موضوع: نهادینه کردن فرهنگ عاشورا در فرهنگ ما                      
سخنران: استاد علیرضا شفیعی مطهر

هر انسان به نوبه خود یک پیامبر است و رسالتی دارد. وی باید تا آنجا که می تواند و می داند، باید در راستای اهداف مثبت، عمل صالح انجام دهد. امام حسین در روز 8 ذیحجه بود که حج را به کنار نهاد و دعوت حق را برای جهاد لبیک گفت. حج با آن عظمت و اهمیت...
ثمره عاشورا کار فرهنگی است. هر انسان در هر جای جهان و تاریخ اگر حرکتی اخلاقی انجام دهد، کار او اسلامی و مطابق با اسلام است. 

فرهنگ چیست؟

فرهنگ عبارت است از مجموعه علم ، هنر ، حکمت ، اخلاق و به خصوص تعلیم و تربیت. اندیشمندان تا به حال 250 تعریف از فرهنگ داشته اند.  نمی توان فرهنگ نداشت و یک سیاستمدار بود یا یک اقتصاددان. 
  یوشگا فیشر در زمان ریاست جمهوری سید محمد خاتمی به ایشان گفت: 
  آقای رئیس جمهور! شما به ما بیاموزید که که چگونه همانند شما اقتصاد و سیاست را از پنجره فرهنگ ببینیم؟
راه های ایجاد تحول در جامعه
از 3 طریق می توان در جامعه تحول ایجاد کرد: جنگ، انقلاب (که این دو پرهزینه هستند) و تربیت. مقوله تعلیم و تربیت فقط مربوط به مدارس نمی شود و همه مردم در این رابطه وظیفه دارند. شاه عباس به میرداماد گفت: 
  برای فرستادن بچه های مردم به مدرسه چکار کنیم؟ وی جواب داد: تو چند روزی افسار مرکب مرا بگیر و به طرف مکتب خانه ببر؛ اين كار برای بقیه الگو می شود. پس حاکمیت در فرهنگ سازی و تعلیم و تربیت، وظیفه خطیری دارد. حضرت علی(ع) به شهروندان می گوید: 
  یکی از حقوقی که شما نسبت به من دارید، نقد کردن من در خفا یا آشکار است.
کار فرهنگی مقدم بر همه چیز
در جنگ جهانی دوم که هیتلر، انگلیس را (که روباه مكار می نامیم!) بمباران می کرد، همزمان نیز عده اي مردم انگلیس علیه حکومت چرچيل راهپيمايي مي كردند. چرچیل گفت: جلوی مردم را نگیرید! سربازان ما در اقصي نقاط دنيا می جنگند تا که مردم ما آزادانه حرف شان را بزنند... 
  این ها نمونه هایی از ایجاد فرهنگ و تربیت توسط حكومت هاست. در حدیث داریم که: ارزشمندترین میراث برای فرزندان، تربیت است. خدا به پیامبران می گوید: ما علیک الا البلاغ. چه شد که مردم بعد از 25 سال آمدند سراغ امام علی برای حکومت؟ قبل از آن، مشکل مردم ناآگاهی بود. امیرالمومنین در این سال ها ساکت نبودند و روشنگری می کردند تا این که مردم اندکی حقیقت را درک کردند. امام حسین در آخرین لحظات شهادت خود هم کار فرهنگی می کردند. آنجا که به سپاه ابوسفیان گفتند: اگر دین ندارید، آزادمرد باشید!
عدم ارتباط درست عالمان با مردم
سوال اینجاست: چرا ما روشنفکران به قول دکتر شریعتی در جزیره اي هستیم و حرف ها و نظريات مان تاثیری در بین مردم عامه ندارد؟ 150 سال است که روشنفکران ما نمي توانند به زبان مردم حرف بزنند. این نقد به روحانیت هم وارد است و اهمیت زیادی دارد. پیامبران درست درمیان مردم بودند و با زبان آن ها صحبت می کردند. امیرکبیر می گوید: 
  «اگر ما مدرسه بسازیم، فالگیرها و رمال ها بساط خود را جمع خواهند کرد.» پس ما برای حل هر مشکل در شهر و کشورمان ابتدا باید سراغ تعلیم و تربیت و کار فرهنگی برویم.


مقاله مربوط به سخنرانی ایشان را می توانید از اینجا دریافت کنید.



فایل سخنرانی شب نخست مراسم را نیز می توانید از اینجا دریافت کنید.
از کیفیت پایین فایل صوتی شب نخست بسیار عذرخواهی می کنیم، این مشکل حتما در شب های آینده برطرف خواهد شد. 
منبع:وبلاگ تعزیت آفتاب - http://taziataftab.blogfa.com/

موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 5 دی 1390 | 11:4 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 15 16 17 18 19 ... 25 صفحه بعد