ديدني هاي شهر سرب و سراب(۷۴) 

تصاویر واقعی و غیر عادی (۱) 

من جمعيتي انبوه را ديدم كه براي افرادي هورا مي كشيدند كه نه حرفي براي گفتن داشتند و نه شعوري براي حرف پذيرفتن.

عکس های دیدنی و بی نظیر 

من جوجكاني را ديدم كه از پس ديوار توهم به محبوبي دل بسته بودند كه نه جودی داشت و نه وجودی. آنان تنها آمال را می دیدند و خیال را می پرستیدند ...

 

 من نشست هایی اداری را دیدم که، شامل گروهی از افراد بود که چون هر یک به تنهایی توانایی انجام کاری را نداشتند، اكنون گردهم آمده بودند تا دسته جمعی به این نتیجه برسند که هیچ کاری را نمی توان انجام داد ! 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید |
BestIranGroups 

من ماهیان قرمزی را دیدم که تبادل عشق را در تعامل لب های یکدیگر می جستند. عشق ورزانی که نه به آمال خود می اندیشیدند و نه به اموال یکدیگر. آنان تنها به مهر و محبت نیاز داشتند ، نه به مال و ثروت. 

من آیینه ای را دیدم و آبگینه ای را. اولی خودم را به من می نمایاند و دومی ، ديگران را. آن مرا به خودبيني فرامی خواند و اين به دگر بيني.  

ادامه دارد... 

                      شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سرابهوراشعورخيالآمالآيينه

تاريخ : یک شنبه 3 مهر 1390 | 6:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 241 صفحه بعد