ديدني هاي شهر سرب و سراب(۴۵)

 

  

من يك ماهي را ديدم كه براي رهايي از محبس تنگ مينا خود را به خاك صحرا افكند.

 ...و من آنگاه بود كه دريافتم تخدير گرچه انسان را از اندوه مي رهاند، اما در ژرفاي شوربختي انبوه مي ميراند.

تصاویر زیبا سازی وبلاگ www.zirebaran.org 

من «تنها»یی را دیدم که دربه در به دنبال دوست می گشت.....

  و چون مي يافت، به دنبال عيب هايش مي گشت....

 و جون او را از دست مي داد، به دنبال خاطراتش مي گشت...

او رشته هاي مودت را مي گسست و دل ها را مي شكست ...و باز هم او همچنان تنها بود!  

تبر هیزم شکن
 

 

من هیزم شکنی را دیدم که هر روز بر تلاش خود می افزود ، اما حاصل كارش كاهش مي يافت.....زيرا او فرصت نداشت تا تبرش را تيز كند!! 

او به جای اين كه بهتر بينديشد، بيشتر مي كوشيد.  

یك هیزم شکن وقتی خسته می شود که تبرش کند باشد، نه این که هیزمش زیاد باشد.

تبر ما انسان ها نیز باورهایمان است، نه آرزوهایمان!

 گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

من خط فقر را دیدم . خط فقر دقیقا زیر پای مرفهان بی درد بود. خط فقر، پیکر نحیف و لطیف کودکی خیابانی را در زیر جرثومه سیاه و سنگین خود می فشرد و طراوت نوجوانی اش را بی رحمانه می پژمرد. 

  من « دل شکسته» ای را دیدم که تاوان لحظات « دل بستگی » اش را می داد... 

 

ادامه دارد... 

                                            شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سرابماهيخاطراتهيزم شكنتبرخط فقر

تاريخ : شنبه 18 تير 1390 | 6:48 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 241 صفحه بعد