دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(۷۷)
من شب را دیدم و آنقدر در فراق خورشید گریستم که از تماشای زیبایی های ستارگان در طول شب غافل و محروم شدم.
من هم خوشبختی را دیدم و هم انسان های خوشبخت را ؛ اما نكته مهم اين بود كه هر يك از خوشبخت ها مي خواستند خوشبخت تر از ديگران باشند و این مشکل است؛ زیرا هر كس دیگران را خوشبخت تر از آنچه هستند، تصور می کند!
من افرادي را ديدم كه مغرورانه به سوی قلل رفيع خوشبختي مي تاختند. آنان را به فروتني فراخواندم و گفتم: قطعا در صورت سقوط از کنار همین آدم ها رد مي شوید!
من يک توپ بسکتبال را ديدم . با خود گفتم اگر اين توپ در دست من باشد،تقريباً ۱۹ دلار مي ارزد ،ولي
يک توپ بسکتبال در دست مايکل جوردن تقريباً ۳۳ ميليون دلار مي ارزد.
من يک توپ بيس بال را در دست خود ديدم كه شايد ۶ دلار مي ارزيد .در حالي كه يک توپ بيس بال در دست راجر کلمن ۴.۷۵ميليون دلار مي ارزد.
ارزش هر داشتنی به این بستگي دارد که در دست چه کسي باشد .
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سرابمايكل جردنراجر كلمنبسكتبالبيسبالدلار
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.