دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۸۷)

  من مهم بودن را خيلي خوب ديدم، ولی خوب بودن را خیلی مهم تر  . . .

من قطاری را ديدم که از ریل خارج شده بود . آن را كاملا آزاد ديدم؛

ولی مطمئنم راه به جايی نخواهد برد . . .

من پگاه روشن را ديدم و خود را در انتخاب آزاد يافتم ، می توانم بگويم : صبح به خیر، خدا جان!

یا بگويم : خدا به خیر کند ، باز هم صبح شده . .

من زندگی را چونان کتابی پر ماجرا با صفحات تلخ و شیرین ديدم و دانستم هیچ گاه آن را به خاطر یک ورق تلخ نبايد دور انداخت . . .

 

 

من ساحل دريا را ديدم و فهميدم مي توان چون ساحل آرام بود ، تا مثل دریا بی قرارت باشند ... . .

 

ادامه دارد.... 

                      شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سرابمهم بودنقطارآزادپگاهزندگيساحل دريا

تاريخ : یک شنبه 15 آبان 1390 | 6:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 

دیدنی های شهر سرب و سراب(۵۰)

 

من خدا را تنها معشوقي ديدم كه عاشقانس به يكديگر حسادت نمي ورزيدند. 

من خوشبختي را ديدم. آن را نه يافتني ، كه ساختني يافتم. 

من سرنوشت خود را ديدم در حالي كه سر رشته آن در دست تصميم خودم بود. 

من آتش فرياد نادان را با آب سكوت خاموش كردم. 

 

من باران را ديدم كه بي دريغ مي باريد، فارغ از آن كه بداند يا بپرسد که پياله هاي خالي از آن كيست. 

من زندگي را چون جدولي ديدم كه هر كس در صدد حل آن بر آمد، جايزه اش مرگ بود.  

ادامه دارد...

                                        شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سرابمعشوقخوشبختيسرنوشتبارانزندگي

تاريخ : سه شنبه 28 تير 1390 | 7:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 241 صفحه بعد