دیدنی های شهر سرب و سراب (۱۰)
۰
من کشتی بانی را دیدم که یک ملت را بر زورقی نشانید و پس از پیمودن دریایی ژرف با ترفندی شگرف مسافرانش را نه در مقصد ، که در همان مبدا پياده كرد.
من کسی را دیدم که لحظات و دقایق عمرش را حراج کرده بود. از باغ عمر لحظات بهار را می داد و دلار می گرفت.
من دولت مردی را دیدم که خود را زیرک ترین و زرنگ ترین سیاستمدار می دانست. او هماره انبانی رنگی از ترفندهای زرنگی بر دوش داشت . همه مشتاق بودند تا انبان او را بازبینند و راز و رمز زرنگی او را بدانند. روزی داشت سیاست می بافت که انبانش شکافت......
... در انبانش جز دروغ نبود!!
ادامه دارد....
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سرابدولت مردسياستمدار
ديدني هاي شهر سرب و سراب (2)
من جوانانی را دیدم که قاب هویت خویش را در پای تريبون هاي غوغاسالار گم کرده بودند ، ولي در لابه لاي سي دي هاي رقص و موزيك غربي به دنبالش مي گشتند.
من سياستمداري را ديدم كه با الياف و تركه هاي پوشال ، قصري از قصه و آمال و كاخي از وعده ها و آرمان ها مي ساخت. او زر سياه را مي فروخت و برف سپيد مي خريد و براي نسل هاي آينده !! بر بام حمام!! ذخيره مي كرد !
من بافندگاني را ديدم كه با تار خرفتي و پود خرافات براي دين سالاران ، ديباي دين مي بافتند و در آن حال كتاب خردمدار و فراروزگار را ديدم كه آيه آيه اش در حال پژمردن بود و شاخه شاخه اش در حال افسردن ؛ بر بنيانش مي باليد، اما از انزوا مي ناليد !
شفيعي مطهر
ادامه دارد....
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سرابجوانانسياستمداردين سالارغوغاسالارموزيك غربي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.