دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۸۴)
من خود را انسانی دیدم در میان انسان های دیگر در سیاره زمین که بدون دیگران معنایی ندارم.
من موفقیت را از آن تلاشگرانی دیدم که در بازی زندگی چشم به راه دیگران نمی ماندند.
من انسان باشخصیت را دیدم و فهمیدم که اگر انسان « کسی» باشد، لازم نیست« چیزی » باشد.
من عقاب را ديدم كه در آغاز پرواز، پر مي زد ؛ اما چون اوج مي گرفت، ديگر حتي به پر زدن هم نياز نداشت.
من لحظه هاي گذران زندگي را چونان برفي ديدم كه اگر از آن بهره بگيريم، آب مي شود.
ادامه دارد......
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سرابانسانموفقيتتلاشگرانشخصيتعقاباوج
ديدني هاي شهر سرب و سراب(۴۱)
من معلمی را دیدم که چونان شمع می سوخت و جمع را می ساخت. چون سوز و سازش را نگریستم ، اين تشبيه را بي انصافانه دانستم؛ زيرا شمع را مي سازند تا بسوزد ، ولي او مي سوزد تا بسازد.
من شخصیت زنی را دیدم که مرغ اندیشه اش را در قفس قابلمه محبوس و دستانش را با جارو مانوس كرده بودند. جهان بيني او تا نوك بيني و پرواز او در پرده نشيني شده بود. افق انديشه اش از درگاه اتاق و سرو قدش از طاق فراتر نمي رفت! من او را شاهيني در قفس و گلي اسير خار و خس يافتم.
من ایدئولوگی را دیدم که برای تحقق ایده یک جامعه آرمانی ، افراد انساني را در قالب واژه هاي خيالي به تصوير مي كشيد. او بر اين پندار بود كه گويا مي شود شخصيتي را الگو گرفت و همه آحاد جامعه را با تاسي به او از طريق زيراكس و كپي برداري تكثير كرد ! وي ، انسان را شيء مي پنداشت و راه افزايش آنان را تكثير مي انگاشت.
من دياري را ديدم كه در آن سنگ ها را بسته و سگ ها را گسسته بودند. همه كساني كه از انديشه هاي نو سخن مي گفتند، سگ هاي هار بر ايشان برمي آشفتند. در دياري كه در برابر انديشه هاي نو، سگ ها پارس كنند، كسي نوانديشي را پاس نمي دارد.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سرابمعلمشمعشخصيتزنشاهينايدئولوگجامعه آرماني
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.