نایت اسکیننایت اسکین

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(فرگرد 393)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

من سیمای واقعی خود را در آیینه ذهن هیچ کس ندیدم. من داوری هر کس را درباره خود آن گونه دیدم که خود می پنداشت و سیمای مرا دگرگونه می انگاشت.


نایت اسکین

من میخ هایی هایی را بر دیوار استوارتر و پایدارتر دیدم که پتک هایی پولادین تر و ضرباتی سنگین تر را تحمل کرده اند. 

       نایت اسکین      

من چون برخی را دیدم که از زمین خوردن من می خندند،کوشیدم برخیزم تا بگریند.


نایت اسکین

من بسیاری از اشتباهات را ناشی از این دیدم که ما به گاه «فکر کردن»،«احساس می کنیم» و به گاه «احساس کردن»،«فکر می کنیم».


نایت اسکین

من تلخ ترین دارو و سخت ترین تکاپو را وفادری به خائن،صداقت با دروغگو و مهربانی با سنگدل دیدم.

ادامه دارد...

                     شفیعی مطهر

 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : شنبه 5 بهمن 1392 | 7:17 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |



 

قصه های شهر هرت/قصه چهل و چهارم

  موثرترین عامل سلطه پذیری مردم!

خورشید در هر پگاه در افق هر شهر و دیار از جمله در شهر هرت طلوع می کرد و بر سینه سپهر می درخشید به همه شهرها و روستاها نور و نار می بخشید. مردم این شهر در هر پگاه روز خود را در حالی آغاز می کردند که حاکمیت سیاه استبداد هردمبیلی روزگارشان را سیاه و زندگی شان را تباه کرده بود. علی رغم حاکمیت خفقان در این برهوت،سیطره سیاه و سنگین سکوت بر صحن و سرای شهر سایه افکنده بود. ستمگران و ستمکشان هر دو به یک قرارداد نانوشته ملتزم و متعهد بودند که آنان زور بگویند و اینان بکشند و بپذیرند و دم برنیاورند.

 

کاریکاتورهای جدید و مفهومی و پر معنا

اما در این بازی شوم و دغل بازی مشئوم گاهی جوانانی فکور و روشنگرانی غیور فریاد اعتراض برمی آوردند و بر هیمنه هردمبیل برمی شوریدند.اما نیروهای سرکوبگر هردمبیل فورا آنان را قلع و قمع و فریادشان را خاموش می کردند . همین فریادهای اعتراضی گاه به گاه که رو به فزونی بود، گاهی توان و طاقت را از اعلی حضرت کم ظرفیت هردمبیل می ربود و خوابش را آشفته می کرد. بنابراین روزی درباریان و مشاوران را به دربار فراخواند و راه حل این بحران را از ایشان جویا شد. هریک از مشاوران راه حل هایی ارائه دادند که هیچ یک نتوانست رضایت و اطمینان قلبی اعلی حضرت را به خود جلب کند.

یکی از پیرچاپلوسان کارکشته پیشنهاد جالبی داد که مورد قبول اعلی حضرت و در نتیجه مورد پذیرش دیگر مشاوران نیز قرار گرفت. او پیشنهاد داد که از جناب شیطان افسونگر بخواهیم که نمایشگاهی از کالاهای تولیدی خود را در این شهر برگزار کند و بساط حراجی بگسترد و کالاهای خود را با کمک یارانه های دولتی نیمه بها به مردم شهر عرضه نماید. شیطان بیش از هرکس می تواند مردم را بفریبد و روحیه ستم پذیری و سکوت را بر مردم چیره گرداند. این پیشنهاد مقبول افتاد و شیطان را برای حراج کالاهای فریب فراخواندند.

چون شیطان در دربار حضور یافت و پیشنهاد اعلی حضرت را شنید،گفت: 

اعلی حضرتا! من می توانم همه جا جار بزنم که قصد دارم از کار خود دست بکشم و وسایلم را با تخفیف مناسب به فروش  بگذارم. 

هردمبیل پرسید: این وسائل تو چیست؟ شیطان پاسخ داد:

  این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، بدبینی،حسادت،خشونت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها است.

هردمبیل گفت : آیا مردم با خرید این کالاها و آلوده شدن به این پلیدی ها برای همیشه آرام و رام و ساکت می شوند؟

شیطان پاسخ داد: اگر مردم با این وسائل و ابزارها آرام نشدند،من کالایی دارم که بی تردید موثرتر از هر عاملی می تواند آنان را تسلیم و قدرت هر گونه حرکت و جنبشی را از همه مردم سلب کند.

شاه گفت:آن کالا چیست ؟

شیطان پاسخ داد:  در میان کالاهای تولیدی من یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر می‌رسد و بهای گرانی دارد، ولی من حاضر نیستم آن را ارزان بفروشم.

 

سلطان مجددا از او پرسید: این وسیله چیست؟

 

شیطان پاسخ داد: این نومیدی و افسردگی‌است.

 

هردمبیل با حیرت گفت: چرا این قدر گران است؟

 

شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: چون این مؤثرترین وسیلة من است. هرگاه سایر ابزارم بی‌اثر می‌شوند، فقط با این وسیله می‌توانم در قلب انسان‌ها رخنه کنم و کاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم کسی را به احساس نومیدی، دلسردی و اندوه وا دارم، می‌توانم با او هر آنچه می‌خواهم بکنم.. من این وسیله را در مورد تمامی انسان‌ها به کار برده‌ام. به همین دلیل این قدر کهنه شده است.

...این نقشه شوم با موفقیت اجرا شد و بدین گونه هردمبیل توانست سال های سال بر مردم نومید و مایوس و بی انگیزه شهر هرت حکمفرمایی کند !! تا این که....

         ( شفیعی مطهر- تهران- بهمن 92)

 

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : جمعه 4 بهمن 1392 | 7:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

نایت اسکیننایت اسکین

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(فرگرد 392)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

 

من شهریاری را دیدم که بر این پندار بود که باید مورچه را با کلاشینکف و پیل را با پف کشت.

نایت اسکین

من فرهنگ قاطرسواری و الاغ و گاری را دیدم که از معرکه سنت گسسته و بر فراز اریکه مدرنیسم نشسته است.نمی توان با فرهنگ دیروز،آهنگ فردا را نواخت و با بینش ایستا،پویش پویا را شناخت.


نایت اسکین

من جای پای لحظه های زمان را روی گونه های زرد انسان دیدم.این ما نیستیم که زمان را تلف می کنیم،بلکه این زمان است که ما را پیر و پیران را زمینگیر می کند.


نایت اسکین

من چه بسیار «شدت تنهایی » را در « حدت وفاداری » دیدم. هر که وفادارتر، تنهاتر ؛ و هر که پاک تر،غمناک تر.


نایت اسکین

من گسترش شخصیت و آفرینش هویت را پرهزینه ترین کار و سنگین ترین رفتار دیدم.

ادامه دارد...

                                     شفیعی مطهر

 

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 2 بهمن 1392 | 6:32 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |



 

نایت اسکیننایت اسکین

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(فرگرد 391)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

من بزرگ ترين هنر انسان را دانايي« ژرف ديدن » و توانايي «عشق ورزيدن»ديدم.

نایت اسکین

من دوستان واقعي را كساني ديدم كه لغزش هايم را «نقد »مي كنند،اما مي بخشند ؛ نه آنان كه خطاها را«نقل» مي كنند، ولي نمي بخشند. زيرا نقد لغزش ها ،انسان را مي سازد،ولي نقل آلايش ها آدم را مي سوزاند.

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.iransun.net

من در اين شهر تصوير فقر را نه در سيماي گرسنگي نان و تشنگي آب،كه در چهره كتاب ديدم. اينان آب را در سراب مي بينند و سراب را در كتاب!

نایت اسکین

من سيماي عرفان ناب را در حضور سبز خدا در لحظه لحظه حيات و لمحه لمحه لحظات ديدم.عرفان حقيقي نه در گريز از مردم و ستيز با تنعم ، كه در تعامل با ناس و تكامل درم و احساس است.

نایت اسکین

من زنی را دارای مقامی منیع و جایگاهی رفیع دیدم که در برابر هیچ پسری زانو نمی زند جز در برابر  پسر خود،؛آن هم برای این که بند کفشش را ببندد.

ادامه دارد...

                              شفیعی مطهر

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 30 دی 1392 | 8:16 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 یک شعر و یک خاطره

زمانی که کلاس ششم ابتدایی بودم،شعری در«در وصف خورشید»سرودم. خیلی دلم می خواست شعرم در جایی چاپ شود. هر دانش آموز بنا به اقتضای سن نوجوانی دلش می خواهد خودشکوفایی را تجربه کند و به خاطر توانمندی های خود ستایش شود. در آن روزها در کاشان نشریه ای به نام «شفق کاشان»به صورت هفته نامه یا ماهنامه(درست به خاطر ندارم)منتشر می شد. این نشریه ستونی به نام «دانش آموزان ما» داشت. مسئول این ستون استاد علی شریف بودند. من این شعر را به وسیله پست برای دفتر این نشریه فرستادم.چون شعر دارای نواقص و ناپختگی های دوران کودکی من بود، خیلی امید چاپ آن را نداشتم. اما در شماره بعدی این نشریه و در ستون دانش آموزان ما،من ناباورانه شعر اصلاح شده خود را دیدم. این شعر با نام خود من چاپ شده بود؛ در حالی که استاد شریف همه عیب های آن تصحیح کرده بودند.

متن این شعر دوران کودکی چنین است: 


سحر چون موکب خورشید پیدا گشت در خاور

تلولو زد چو دریای گهر بنمود بحر و بر

نمایان گشت چون این زورق اندر مشرق عالم

ز نورش شد منور کوهسار و دشت سرتاسر

تو گویی شد جهان زرین طلایی چون گل زردی

چنان آراست اندر گلستان گل ها به صد زیور

نسیم صبح چون باد صبا از روی گل بگذشت

وزید از باغ و بستان بر فلک با عنبر و اذفر

نوای بلبلان از سر گرفت و ناله مرغان

به پرواز اندرآوردند سوی گلستان از سر

تو گویی آسمان دریاست از آبی و بر رویش

به گردان است این زورق چو مرغان می زند پر پر

بتابید و چو مینا گشته گردان گشت بر گردون

به یک ساعت منور کرد دور گنبد اخضر

چو آهنگ میان روز از سر گلدسته ها آمد

ز مشرق سوی مغرب شد به امر خالق داور

چو شد بر عرصه اسما گهر بارید و نار افروخت

جهان را چون گل سرخی نمود از لاله و عنبر

همی رفت از بر گردون و سوی مغرب اندر شد 

گهی تابان و گه مخفی به زیر ابر در منظر

چو شد پنهان به زیر کوه شد عالم چنان تاری

که گویی کوه ناپیدا و عالم گشت چون چنبر

پدید آورد اندر آسمان بس اختران روشن

که گفتی سر بر آورده است خورشید جهان از سر

چه خوش گفتی شفیعی وصف خورشید جهان آرا

که شعرت هست خوش تر از عبیر و شهر و هم شکر

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: قصيده

تاريخ : پنج شنبه 26 دی 1392 | 7:37 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

چلچراغ کهکشان از جان روشن روشن است  

 

شمع یادت در دل من روشن است        

شعله عشق تو در هر ذره تن روشن است

آسمان بی کران و پهندشت این زمین            

چلچراغ کهکشان از جان روشن روشن است

(شفیعی مطهر)

 

 

 


موضوعات مرتبط: دوبيتي

تاريخ : چهار شنبه 25 دی 1392 | 7:23 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

معرفی آثار و تالیفات (19)

 دانستنی های زندگی(3)

 

شناسنامه کتاب

نویسنده : سیدعلیرضا شفیعی مطهر

ناشر : انتشارات رواق دانش - قم  ( به سفارش خیریه حضرت امام رضا(ع) مهربان)

نوبت چاپ :اول - 1392

شمارگان:۳۰۰۰

قطع و تعداد صفحات : رقعی  - 184 صفحه

این کتاب نوزدهمین اثر منتشرشده این نگارنده و شامل درس هایی زندگی ساز و دانستنی هایی مورد نیاز در قالب حکایت های حکمت آمیز و سروده های جالب و خرد انگیز است.برخی از منابع آثار در پایان اثر ذکر شده و در بقیه موارد چون در سطح فضای مجازی اینترنت به تواتر نشر یافته ،صاحب اثر شناخته شده نیست.
 در پایان هر حکایت نکته ای درس آموز را متذکر شده ام. شما قطعا نکات حکمت آمیز بیشتری درخواهید یافت.

به دنبال تالیف و انتشار کتاب جلدهای اول و دوم «دانستنی های زندگی »  و استقبال شایسته مخاطبان از آن ،مسئولان موسسه خیریه امام رضا(ع) از من خواستند تا نسبت به تالیف جلد سوم آن اقدام کنم. اکنون این کتاب به عنوان جلد سوم آن  شامل مجموعه ای از دانستنی های ضروری زندگی در قالب داستان ها و،سروده ها و سخنان کوتاه حکیمانه است. البته این نگارنده نام«حکایات حکیمانه» جلد ششم را برای این اثر برازنده تر می دانستم؛اما اصرار مسئولان خیریه امام رضا(ع) بر انتخاب نام «دانستنی های زندگی» سبب این نام گذاری شد.

ضمنا وبلاگی تحت عنوان «دانستنی های زندگی» دارم که معمولا هر روزه آپ می شود. در صورت تمایل مراجعه فرمایید به این لینک:

 http://webaran.blogfa.com/

نقدهای سازنده و رهنمودهای ارزنده شما را چشم در راهیم.


موضوعات مرتبط: معرفي تاليفات

تاريخ : دو شنبه 23 دی 1392 | 5:49 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

نایت اسکیننایت اسکین

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(فرگرد 390)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

من زندگي را راهي ديدم كه بايد آن را پايدارانه پيمود و نيز شعري ديدم كه بايد عاشقانه سرود؛ بنابراين هر انسان شكوفه اي ناشكفته و حرفي ناگفته است.

نایت اسکین

من همه رنگ ها را ديدم و از بين آن ها يك رنگي را برگزيدم،ولي ندانستم كه يك رنگ بودن، چشم و دل برخي را مي زند و تكراري به نظر مي رسد. اين روزها اين رنگين كمان ها هستند كه در این شهر بر سينه سپهر مي درخشند و شهر را جلوه می بخشند!!

والپیپرهای بسیار زیبا با کیفیت فوق العاده

من داد و استبداد را دو سر يك الاكلنگ ديدم.اوج هر يك از آن ها ،افول ديگري را در پي دارد.بنابراین آموختم که نهال«داد» هرگز در شوره زار «استبداد» نمی روید.باید نخست رنگ استبداد را می راند؛سپس نهال فرهنگ داد را نشاند.

 نایت اسکین

من در كوير سترون و ريگزار وطن،بوته خار روشنگری را ديدم كه به سختي مي كوشيد تا دير بپايد و تزوير را بزدايد.اين خار،گل مي داد و صحن و سراي صحرا را عطرآگين مي كرد.

نایت اسکین

من بزرگ ترين درد جانكاه و پليدي گناه را براي انسان در اين ديدم كه نه انديشه اي براي سخن گفتن داشته باشد و نه شعوري براي سخن شنفتن.

ادامه دارد...

                                شفیعی مطهر

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : شنبه 21 دی 1392 | 6:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

نایت اسکیننایت اسکین

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(فرگرد 389)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

 

من ارزش مداد را به مغز و ارزش زبان را به سخان نغز دیدم. زبان جٍرمش صغير است و جُرمش كبير.مداد بدون مغز چوبی است که بایسته سوختن است و دهان بدون سخن نغز، شایسته بردوختن!

 

من افراد فرنشین و حاملان مسئولیت های سنگین را هماره در خطر سقوط و بر گذر هبوط دیدم. ... هر که نامش بیش،دامش بیشتر!

نایت اسکین

من جاده هاي دراز  و راه هاي پرنشيب و فراز را با همراهان فرزانه و همسفران يگانه نه طولاني و دشوار ،كه آسان و هموار ديدم.با همسفري ياران موافق و دوستان صادق،جاده ها را بي پايان و سفرها را آژمان دوست دارم.

 نایت اسکین

من در پويش مسير زندگي  كوره راه هاي باريك و جاده هاي تاريك را نه تنها با شادي و شعف،كه با نور و روشني هدف پيمودم.

نایت اسکین

من تحويل هر سال را بدون تحول در حال،نه مبارك و ميمون ديدم و نه همراه با شادي و شگون؛ زيرا سرچشمه هر خوشبختي،تحول حال است ، نه تحويل سال.

 ادامه دارد...

                                      شفیعی مطهر

 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : چهار شنبه 18 دی 1392 | 6:13 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |


 

نایت اسکیننایت اسکین

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(388)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

من چون برخي افراد را ديدم كه تنها به گاه نياز مرا ياد مي كنند،از غم نناليدم ،بل كه به خود باليدم كه هنوز مي توانم سختي ها را برتابم و چون شمعي در تاريكي بتابم.

 نایت اسکین

من خود را برتر و بهتر از ديگران نديدم؛اما كوشيدم نسبت به خود بهترين باشم -

 

 

 

من زیباترین پارچه ها را بافته هایی دیدم که از رنگ های گوناگون و آژنگ های آتشگون بهره جسته اند؛بنابراین دریافتم که رستگارترین و خوشبخت ترین جامعه،ملتی است که در اداره آن همه علایق گونه گون و سلایق گردون مشارکت داشته باشند.

 

 

 

من تیره و تار دیدم سرنوشت ملتی را که چشم به راه قهرمانی هستند که از ورای زمان و تنگنای زمین به درآید و پلیدی ها و پلشتی ها ر ا بزداید.بلکه خوشبخت مردمانی هستند که خود قهرمانانه به پاخیزند و با سختی بستیزند.

  


من قطرات باران و جوشش چشمه ساران را زلال دیدم. این ،گل و لای زمین و نهرهای گلین است که آب ها می آلایند و بر پلیدی ها می افزایند؛بنابراین فطرت همه انسان ها پاک و جانشان از افلاک است. این،آلایش های روزگار است که جان ها را سیاه و جهان را تباه می کند.

 

ادامه دارد...


                            شفیعی مطهر

 

 

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : دو شنبه 16 دی 1392 | 6:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 191 192 193 194 195 ... 241 صفحه بعد