دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(۸۱)
من هیچ فرهنگ و تمدنی را ندیدم که از بیرون درهم شکسته شود، پیش از آن که قبلا از درون نابود شده باشد.
من شيطان را ديدم كه در پاسخ به علت سجده نكردن بر آدم هماره و هميشه در متن اعصار و قرون فرياد مي زد: آدمي بيابيد تا بر او سجده كنم!!
من در بی کرانه زندگی دو گستره افسونگر دیدم: یکی آبی آسمان که می دیدم و می دانستم که نیست ، و دوم خدايي كه نمي ديدم و مي دانستم كه هست!
من ذهن خالي را ديدم و گفتم: اي كاش ذهن خالي هم چون شكم خالي سر و صدا مي كرد تا انسان ها ناگزیر بيشتر به دنبال دانش افزايي می رفتند!!
من انسان هاي بي هدف را ديدم كه در همه عمر براي انسان هاي هدفمند كار مي كردند.
من انسان هايي را ديدم كه دست هايشان كار مي كرد، نه مغزهايشان و همه عمر در خدمت انسان هايي بودند كه مغزهايشان كار مي كرد، نه دست هايشان.
ادامه دارد....
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سرابفرهنگ و تمدنشيطانآسمانرهن
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.