دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۸۶)
من وزش باد را ديدم …
می توانستم در برابرش هم دیوار بسازم ، هم آسیاب بادی. وزش باد، يك رويداد است. هم مي توان آن را فرصت تلقي كرد و هم تهديد. تصمیم با تو است . . .
من زیباترین حکمت دوستی را، در به یاد هم بودن ديدم ، نه در کنار هم بودن . .. .
من دوست داشتن را بهترین شکل مالکیت ديدم
و مالکیت را بدترین شکل دوست داشتن . . .
من كوشيدم خوب گوش کردن را یاد بگیرم… حتی صداهای آهسته را و ناله های دل خسته را؛
زيرا فرصت ها كم سر مي زنند و گاه بسیار آهسته در می زنند . . .
من مشكلات را ديدم و فهميدم اگر یک روز هیچ مشکلی سر راهم نبود ،حتما راه را اشتباه رفته ام . . .
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سراببادفرصتتهديدحكمتمالكيتگوش كردنمشكلات
ديدني هاي شهر سرب و سراب(۴۷)
من درخت حكمت را ديدم كه ريشه در دل داشت و ميوه هايش از سرشاخه هاي زبان مي روييد.
من كوهساران فلك فرسا و ملك آسا را ديدم پر از چشمه هاي زلال آب ، و دل هاي بزرگ را پر از اشك ناب .
من خاطره هاي شکوهمند را در خاطرهاي نژند ديدم كه چون تيغ تيز بود .آن تيغ رگ ها را نمي بريد، اما دل را زخمي مي كرد.
من دلي را ديدم كه در لحظه اي كوتاه شكست، اما بازسازي آن در عمري به هم نمي پيوست.
من اشتباهات زيادي را ديدم. چون نمي توانستم جبران كنم ، نام آن ها را تجربه نهادم.
ادامه دارد.....
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سرابحكمتكوهسارانخاطرهدلتجربه
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.