ديدني هاي شهر سرب و سراب(۴۸)

من بخيلي را ديدم كه براي ثروت خود حصار بود و براي وارثان، انباردار. 

 

Mona Lisa.jpg

 من زندگي را چون لبخند ژوكوند ديدم كه در نگاه نخستين به رويت تبسم مي كند ، اما در واقع مي گريد. 

من «مشكلات » و « موفقيت ها » را ديدم. اولي را بر ماسه های روان نوشتم و دومي را بر مرمرهای دوران نگاشتم. 

من اصلاحگر انديشمندي را ديدم كه اصلاح نهال را از ريشه ها ، و اصلاح خصال را از انديشه ها آغاز مي كرد، نه از شاخه هاي سرگردان و احساسات لرزان.

 

من شكست هاي زيادي را ديدم. هر شكستی بيانگر بن بست بودن راهي ، و خود تجربه گرانبهايي بود.  

ادامه دارد....

                             شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سراببخيللبخند ژوكوندموفقيتاصلاحگرريشهانديشه شكست

تاريخ : شنبه 25 تير 1390 | 6:39 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 241 صفحه بعد