دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۹۴)

من وقتي خدا را بنده نواز دیدم، احساس کردم به خلق خدا چه نیاز دارم؟ ناز يكي را مي كشم تا به همه ناز كنم. 

من هر نوزادي را ديدم به گاه ميلاد مي گريست. از آن در شگفتم كه اگر انسان ها از آمدن به اين دنيا مي گريند، چرا  نمي خواهند از دنيا بروند؟! 

 من پايه هاي تخت سلطه شيطان را بر ستون هاي ضعف و ترس و عادات بد انسان ها استوار ديدم. بنابراين فهميدم كه اگر ما انسان ها با اتكا بر كمال خليفه الهي بتوانيم ضعف ها، ترس ها و عادات بد را در كنترل بياوريم ، از سلطه شيطان مي رهيم. 

 من نابینایی را دیدم که عاشق خود ماه بود. او بر این باور پای می فشرد که اگر بینا بودم، فریفته زیبایی ماه می شدم، نه خود ماه! 

 

من آجیل سفره عید را دیدم. پسته های دهان گشوده خورده شدند؛ اما پسته هاي لال و دهان بسته با كمال سلامت مانده اند. سكوت پسته لال، دندان شكن است. 

ادامه دارد.....


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سرابنازنوزادشيطانخليفه اللهيماه پسته

تاريخ : دو شنبه 7 آذر 1390 | 11:1 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 241 صفحه بعد