دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(۷۸)

من يک راکت تنيس را در دست خود بدون استفاده ديدم .

در حالي كه يک راکت تنيس در دست آندره آغاسي ميليون ها دلار مي ارزيد ...

 [تصویر: image-C22D_4E04C294.jpg]

 من يک عصا را در دست خود دیدم كه مي توانستم با آن تنها يك سگ هار را دور کنم؛

در حالي كه يک عصا در دست موسي(ع) درياي بزرگي را  مي شکافت .

 

 

 

من يک تيرکمان را در دست خود ديدم كه تنها يک اسباب بازي بچگانه بود ؛

 

در حالي كه يک تيرکمان در دست آرش يک اسلحه قدرتمندي بود كه از مرزهاي ميهن پاسداري مي كرد.

 

همان گونه که مي بيني، بستگي دارد كه هر چيزي در دست چه کسي باشد .

پس دلواپسي ها، نگراني ها، ترس ها، اميدها، روياها، خانواده ها و نزديکانت را به دستان خدا بسپار ؛چون ...

 

اين پيام در دست هاي توست .

با آن چه کار مي کني؟

بنابراين ارزش هر چيز بستگي دارد به اين كه در دست هاي چه کسي باشد !

 لبخند بزن، روز خوبي داشته باشيد!

ادامه دارد...

                         شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سرابتنيسآندره آغاسيعصاي موسيآرش كمانگير

تاريخ : شنبه 16 مهر 1390 | 6:53 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(۷۷)

 

من شب را دیدم و آنقدر در فراق خورشید گریستم که از تماشای زیبایی های ستارگان در طول شب غافل و محروم شدم.

  من هم خوشبختی را دیدم و هم انسان های خوشبخت را ؛ اما نكته مهم اين بود كه هر يك از خوشبخت ها مي خواستند خوشبخت تر از ديگران باشند و این مشکل است؛ زیرا هر كس دیگران را خوشبخت تر از آنچه هستند، تصور می کند!

  

 من افرادي را ديدم كه مغرورانه به سوی قلل رفيع خوشبختي مي تاختند. آنان را به فروتني فراخواندم و گفتم: قطعا در صورت سقوط از کنار همین آدم ها رد  مي شوید!

  

من يک توپ بسکتبال را ديدم . با خود گفتم اگر اين توپ در دست من باشد،تقريباً ۱۹ دلار مي ارزد ،ولي

يک توپ بسکتبال در دست مايکل جوردن تقريباً ۳۳ ميليون دلار مي ارزد.

 

من يک توپ بيس بال را در دست خود ديدم كه شايد ۶ دلار مي ارزيد .در حالي كه يک توپ بيس بال در دست راجر کلمن ۴.۷۵ميليون دلار مي ارزد.

ارزش هر داشتنی به این بستگي دارد که در دست چه کسي باشد .

 ادامه دارد...

                            شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سرابمايكل جردنراجر كلمنبسكتبالبيسبالدلار

تاريخ : پنج شنبه 14 مهر 1390 | 6:54 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

معرفي آثار و تاليفات : 

۳ - خودباوري فرهنگي  

 

۳-خودباوری فرهنگی

این کتاب  پدیده فرهنگ و تبادل فرهنگی بین ملت ها را با نگاهی نو به بررسی و ارزیابی نشسته است. درهمیشه تاریخ به ویژه دراین زمان که اصطلاح"دهکده جهانی"دارد تحقق می یابد، آمیزش واختلاط فرهنگ ها و تمدن ها امری اجتناب ناپذیر است .راه حفظ ارزش های اصیل فرهنگ خودی  تقویت وکاربردی کردن آن است،نه زندانی کردن خود در حصار انحصار!

 چاپ نخست این کتاب درقطع رقعی توسط انتشارات امام عصر(عج) قم در سال ۱۳۷۹منتشر شده و شش دوره درکلاس های آموزش ضمن خدمت مدیران مدارس كشور و یک دوره نيز درکلاس مدرسان آموزش خانواده  توسط مولف تدریس شده است.

  در هر دوره آموزشي مديران مدارس حدود ۴۰۰ نفر از مديران مدارس استان هاي مرزي كشور در مشهد شركت داشتند. بر پايه نظرسنجي صورت گرفته توسط اداره كل آموزش و پرورش استان خراسان، اين درس به عنوان مفيدترين درس و استاد آن (مولف) به عنوان ممتازترين استاد برگزيده شده است.


موضوعات مرتبط: معرفي تاليفات

تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1390 | 8:30 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

           

 

دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(۷۶)

من محبوبی را دیدم  و به او دل بستم. چون فصل فراق فرارسید، ديدم دل كندن را نمي توانم. روزي كه دل مي دادم ، گويي دل ،سنگريزه اي بود كه به دريا مي افكندم واكنون در فصل فراق گويي آن سنگريزه را بايد در ژرفاي دريا بكاوم و بيابم!

 

من کوه شکوهمندی را دیدم به نام آینده ! اما چون از آن گذشتم، چه حقیر و کوچک می آمد!!

 

من عقرب را دیدم و این خوی او را پسندیدم که  به خواری تن نمی دهد؛ زيرا عقرب وقتی درآتش اسيرمی‌ شود و دورادوش را آتش فرامي گيرد، با نیشش خودش را می‌کُشد تا کسی صداي ناله‌هايش را نشنود. 

من فرشته مرگ را ديدم كه آمده بود تا با بناي ديواري بلند و حصاري ناخوشايند مرا از ديگران جدا سازد.ديواري به بلنداي فراموشي و به پهناي خاموشي ؛ اما من حتي با يورش مرگ و ريزش برگ هرگز نه خزان را باور مي كنم و نه برگ ريزان را!

 

من زشت رويي را ديدم . از او پرسيدم: آن روز كه جمال را تقسيم مي كردند، كجا بودي؟ پاسخ داد : در صف كمال.

 ادامه دارد...

                              شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سرابجمالكمالفرشتهخزانعقرب

تاريخ : پنج شنبه 7 مهر 1390 | 7:3 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(۷۵)

 من هيچ خوشبختي را نديدم مگر اين كه كوشيده بود آنچه را دارد، دوست بدارد...

و هيچ بدبختي را نديدم مگر اين كه كوشيده بود هرچه را كه دوست دارد، به دست آورد...

...و اين گونه بود كه سخن نغز سعدي را شنيدم كه:

آن كه را خيمه به صحراي قناعت زده اند       گر جهان زلزله گيرد غم ويراني نيست 

 

من بادبادکی را دیدم و نهراسیدن از مخالف را از او آموختم؛ زيرا او آنگاه اوج مي گرفت كه با باد مخالف روبه رو مي شد. 

به
جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید | BestIranGroups 

من قصرهای سپیدی را در رویاهای سبز دخترکی مهربان دیدم که تعبیرهایی سیاه از فردا و فرداهای تاریک را در بر داشت؛ قصرهایی که در زیر ضربات خردکننده واقعیت های تلخ اجتماعی درهم کوبیده می شد. بولدوزرهایی سیاه و سنگین را دیدم که رویاهای سپید و لطیف دخترک را در زیر چرخ های بی رحم خود له می کرد.

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق
شوید | BestIranGroups 

من سرنوشت تلخ انقلاب های جهان سوم را دیدم . در قصه پر غصه هر انقلاب فیلسوفان را دیدم که ایده هاي انقلاب ها را پی می ریزند، ديوانگان آن نهضت را به ثمر مي رسانند و فرصت طلبان از آن بهره برداري مي كنند!( جميله بوپاشا الجزايري)

 

من در نماز، خدا را ديدم كه مي گفت:

 بنده  من تو به هنگامی که به نماز می ایستی، من آنچنان گوش فرا می دهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری. 

 

ادامه دارد....

                                      شفيعي مطهر

 


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سرابسعدیقناعتبادبادکرویاقصرانقلابجمیله بوپاشا

تاريخ : سه شنبه 5 مهر 1390 | 6:34 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

        

 

ديدني هاي شهر سرب و سراب(۷۴) 

تصاویر واقعی و غیر عادی (۱) 

من جمعيتي انبوه را ديدم كه براي افرادي هورا مي كشيدند كه نه حرفي براي گفتن داشتند و نه شعوري براي حرف پذيرفتن.

عکس های دیدنی و بی نظیر 

من جوجكاني را ديدم كه از پس ديوار توهم به محبوبي دل بسته بودند كه نه جودی داشت و نه وجودی. آنان تنها آمال را می دیدند و خیال را می پرستیدند ...

 

 من نشست هایی اداری را دیدم که، شامل گروهی از افراد بود که چون هر یک به تنهایی توانایی انجام کاری را نداشتند، اكنون گردهم آمده بودند تا دسته جمعی به این نتیجه برسند که هیچ کاری را نمی توان انجام داد ! 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید |
BestIranGroups 

من ماهیان قرمزی را دیدم که تبادل عشق را در تعامل لب های یکدیگر می جستند. عشق ورزانی که نه به آمال خود می اندیشیدند و نه به اموال یکدیگر. آنان تنها به مهر و محبت نیاز داشتند ، نه به مال و ثروت. 

من آیینه ای را دیدم و آبگینه ای را. اولی خودم را به من می نمایاند و دومی ، ديگران را. آن مرا به خودبيني فرامی خواند و اين به دگر بيني.  

ادامه دارد... 

                      شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سرابهوراشعورخيالآمالآيينه

تاريخ : یک شنبه 3 مهر 1390 | 6:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 معرفي آثار و تاليفات

 

۲- پرواز ،قطره قصه می گوید

(پر تيراژ ترين كتاب سال كشور)

  پس از توقیف نخستین مجموعه شعر من توسط ساواک ، من دومین مجموعه شعرم را به نام"پرواز،قطره قصه می گوید"تدوین کردم وبا تغییرنام مستعاربه"ع.ر.طلوع"به همان ناشر(انتشارات شفق - قم) سپردم. ایشان این بار آن را بدون ذکر نام شاعر ، نام ناشر و چاپخانه و به صورت مخفیانه درسال ۱۳۵۴ چاپ و منتشر کرد. 

  این کتاب فروش چشمگيري داشت و به سرعت نایاب شد و ظرف مدت چند ماه به چاپ های دوم و سوم رسید. چند ناشر دیگر نیز در مشهد و قزوین آن را تجدید چاپ کردند. بنا به نقل روزنامه های آن زمان این کتاب با وجود ناشناخته بودن نام شاعر درنوع خود پرتیراژترین کتاب سال شناخته شد. 

  اين كتاب نيز امروز در بازار ناياب است و حدود ۳۰ سال است كه تجديد چاپ نشده است؛ بنابراين من براي مطالعه علاقه مندان وبلاگي با همين نام زدم و كل كتاب را به تدريج در آن نوشتم.

 آدرس اين وبلاگ در لينك زير قابل دسترس است:

http://qatreha.blogfa.com/8710.aspx


موضوعات مرتبط: معرفي تاليفات
برچسب‌ها: پرواز قطره قصه می گویدپرتیراژترین کتاب کشور

تاريخ : سه شنبه 29 شهريور 1390 | 7:27 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

  

دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(۷۲)

من منطق را دیدم که مرا از «الف» به « ب» می برد...

و تخیل را دیدم که مرا به همه جا می برد. 

 

من روشنفکر دردآشنایی را دیدم که عصایی از عصیان در دست و انبانی از آفتاب بر دوش داشت. او به هر شهروند به عنوان یک مخاطب مسئول می نگریست و به هر ره گم کرده ظلمت زده، خوشه ای از نور و شاخه ای از شعور می بخشید. 

 من دنیای مجاز را دیدم و چون نگاه را عمق بخشیدم، از دل مجاز، حقيقت و از درون راز، اشارت را يافتم.نفوذ نگاه و رسوخ نگرش ازعمق مجاز،حقيقت ساخت و از ژرفاي راز ، رمز اشارت. 

من الطاف خداوند را دیدم که چه بی حساب و بی دریغ هز لحظه و هر زمان از هر سوی ساری و جاری بود...

و بندگان خدا را دیدم که حتی سپاس نعمت های بی کران خدا را حسابگرانه با تسبیح می شمردند!! 

من خدای آفرینشگر را دیدم. به خدا گفتم : « بیا جهان را قسمت کنیم ؛ آسمان مال من و  ابرها مال تو،  دریا مال من، موج ها مال تو ، ماه مال من، خورشید مال تو» ...

 خدا خندید و گفت : « تو انسان باش ، همه دنیا مال تو.» 

ادامه دارد... 

                                      شفيعي مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسب‌ها: سرب و سرابمنطقتخيلروشنفكرعصيانشعورمجازتسبيح

تاريخ : شنبه 26 شهريور 1390 | 7:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

هردمبیل و آیینه سحرآمیز  

 قصه های شهر هرت - قصه بيست و چهارم

 

سال ها بود که اعلی حضرت هردمبیل با خیال راحت و با سرکوب هر فریاد اعتراض بر شهر هرت حکمفرمایی می کرد. گذشت زمان و باسواد شدن مردم کم کم چشم و گوش برخی از مردم را باز می کزد و گاهی نغمه هایی از اعتراض و مخالفت با سلطه جهنمی هردمبیل ، خواب را از چشم او مي گرفت. 

بقيه در ادامه مطلب...


موضوعات مرتبط: مقالات
برچسب‌ها: قصه هاي شهر هرتهردمبيلآيينه سحرآميز

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 24 شهريور 1390 | 7:20 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 

 

دل ديدني هاي شهر سرب و سراب(۷۱)

 

 من مردی را دیدم که در عرصه پیکار با زمان می کوشید تا زمان را از گذر و عقزبه ها را از گذار بازدارد؛ اما ارابه بي رحم زمان آرزوهاي موهوم او را زير پيكر وزين و چرخ هاي سنگين خود له كرد. 

من کسانی را دیدم که همیشه زیر سایه دیگران راه می رفتند؛ بنابراين هيچ گاه خودشان سايه اي نداشتند... 

من غرور و فروتنی را ديدم كه اولی از فرشته ، شيطان ساخت، و دومی از خاك، انسان ! 

من هر چه افق هاي تازه ديدم ، در حركت و پويايي يافتم، نه در سكون و ايستايي.

 

من آدمک هایی را دیدم یخین ، نشسته بر پله هايي سنگين .هرم داغ آفتاب ، هستي شان را مي مكيد و گوهر وجودي آنان هر لحظه آب مي شد. آنان همچنان ناظر آينده و منتظر شتاب فزاينده بودند. شگفتا كه چه همانندي جالبي با گذشت عمر ما آدم ها داشتند...

ادامه دارد.... 

                               شفیعی مطهر


موضوعات مرتبط: قطعه ادبي

تاريخ : سه شنبه 22 شهريور 1390 | 7:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 227 228 229 230 231 ... 241 صفحه بعد